کدام مسیر را انتخاب کرده ای؟ هموار یا سنگلاخی؟! - صفحه 28 (به ترتیب امتیاز)

729 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 807 روز

    1403/9/25به نام خداسلام به مربی که ساده زیستن رابه من آموخت. 53مین گام روزشمار زندگی من که خدامرا توی این مصیربرگشت به سوی خودش رابه سادگی آب خوردن توسایت الهی قرارم داده است! به کجابرویم ازاین درگه بهترکه اولش زندگی بهشت کره ی خاکی است وادامه ش زندگی دربهشت ابدی است. که هیچ مقصدی نداریم فقط طی کردن مصیرراتجربه میکنیم. خداجون بازم سهم من ازاین زندگی لذت بردن+سپاسگذاری=عملگرایی.سلام گرم ازصمیم قلبم به استادومعلم ودانشجوها تقدیم میکنم. دراین هوای بسیارسردآخرین روزهای پائیزی که به حول قوه ی الهی اززمین وزمان برامون نعمت الهی واریزشده وخدابرتن مادرمان زمین لباس سفیدپوشیدمادرمهربانم(زمین مقدس)اولین لباس سفیدزمستانی رابه خودت وبه تمام داشته هایت کوه،دشت،دمن ودرختان وجنگل ودریاتبریک میگم .و برای اولین باربودکه همزمان بابارش برف صدای رعدوبرق شدیدی راتجربه کردیم و این معجزه اس یک نشانه ی الهی برای ماست.من ازبچگی وقتی مادرم یابزرگترهامیگفتن حالامثلاتاسال دیگه اگه زنده موندیم این کارواون کاروانجام میدیم من سریع میگفتم من که زنده ام تازه خیلی سالهابعدشم زنده ام وخدایش تاوقتی بچه بودیم وبزرگترشدیم قبل ازازدواج هرچی میخواستیم به سادگی آب خوردن به دست میاوردیم ولی ازوقتی ازدواج کردیم انگارمسیرهاسنگ لاخی شدوهمون سنگ لاخی هابازهم باکلی ناآگاهی خدامسیرزندگی روبه مانشون دادوهربلاهم که سرمون اومدازکردارخودِمابودخودکرده روتدبیرنیست ازماست که برماست !وانقدرمن استراحت طلبم که به خدادوست دارم بانگاهم پول بسازم وسلامتی ورابطه ی عالی باخودم وخداوطبیعت واطرافیانم داشته باشم.خدایاساده ترین راه،درست ترین راه روجلوپام گذاشتی بدون یادداشتن که بلدباشم درخواستی بدم خودت سایت شدی ،خودت استادومریم جون شدی ،خودت همکلاسی شدی، به همین سادگی وبه همین خوشمزه گی نه چک زدم نه چونه خدادرتمام ابعادزندگی فیزیکی ومتافیزیکی برام اومدتوخونه حالاکه مراخوانده ای ازاین ساده ترجوابم بده من اصلاغیرازآسونی وسادگی ازتوچیزی دیگه توقع ندارم پس به وظیفت خوب عمل کن که کم توقعی ام میشه هاخداجون انقدربه من ثروت سلامتی،ودرابعادپول توزندگیم خدمتگزاری کن که سیرباشم وتورافقط به خاطرآقای خودت سپاسگذارباشم آمین مسیردرست=بامصیرالهی ولذتهاس عاشقتونم.امیدوارم همیشه مصیرهاروصاف تجربه کنم اگرغیرازاین بودراستش من که به دنیانمیومدم مگه بیکاربودم خودموبه زحمت بندازم نه والاّ.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    رضا دهنوی گفته:
    مدت عضویت: 2639 روز

    به نام خدای مهربان

    درود و احترام

    روز 53/کدام مسیر را انتخاب کرده ای؟ هموار یا سنگلاخی؟!

    قبل از هر‌چیز بگم فردا قراره برم تور لرستان ،، مخمل کوه.. عکساش رو دیدم .. وااااو پسر بی نظیره از پس که زیباس !!

    ادمی که اخساس لیاقت نداره ،، زندگی رو یک مسیر سخت و طاقت فرسا و پر از زجر و بدبختی میبینه و بعد میره این زجر ها رو با آب و تاب برای بقیه تعز یف میکنه ..

    هر‌چقدر‌ دارم هر روز روی باورهام کار میکنم و از خودم رد پا میذارم قشنگ متوجه هستم که داره لذت های بیشتری ارام ارام وارد زندگیم میشه و من بعدش بازم بیشتر باور میکنم که عهههه پسررر این لذت هام هم هستاااا و بعد به خدا میگم خدایییااا من اینم میخوام ،، من اون یکی هم میخوام ،، بعد خدا به من میگه باشه باشه عجله نکن ،، همششس رو بهت میدم ،،برو حال کن و لذت ببر !!!

    واقعیت اینه نابرده لذت گنج میسر نمیشود.. چون نمیشه خلاف جهت اب شنا کنی و لذت ببری !!

    ادم ها دوست دارن توی زندگیشون زجر بکشن و بعد این موضوع رو برای بقیه تعریف کنن تا ترحم جلب کنن و بعد یقه ی مملکت رو بگیرن ..

    من توی بحث ورزش هستم و این الگو در ورزشکاران زیاد دیده میشه که خیلی دوست داریم توی مسیز ورزشیمون زجر و بدبختی و بی پولی بکشیم و بعد با هزار جور زجر موفق شیم و بعد بزای بقیه تعریف کنیم که سمت ورزش نیایید !!!

    اینا همش به خاطر باور عدم لیاقته !!!

    مسیر زندگی میتونه اسون و لذت بخش و هموار بشه به شرط اینه من باور لیاقت و ارزشمندی داشت باشم که من لایق داشتن تحربه های زیبا هستم…

    به نظر من مدار ها رو میشه با ذهن دید.. یعنی مثلا وقتی از شهر آ به سمت شهر ب حرکت میکنیم و ما نزدیک میشیم به شهر ب و از دور میتونیم یه مقدار از سهر رو ببینیم …. حالا مدار خواسته ها رو با چشم نمیشه دید ولی با ذهن میشه دیدشون ,،، به شرط اینکه از لحاظ ذهنی بهش نزدیک شده باشیم.. درست مثل اینکه داریم رانندگی میکنیم و شهر جدید رو از دور میتونیم ببینیم.. مدار خواسته ها رو هم میشه با ذهن دید و بعد هی که روی ذهنمون و باورهامون کار میکنیم وارد مدار خواستمون میشیم و تحربش میکنیم ..

    من مثلا یه لحظه تصویر مراسم ازدواجم رو توی ذهنم دیدم !! این یعنی بهش نزدیکم .

    تا حالا دیدید یه لحظه یه جرقه ی ذهنی راجب خواستمون داریم.. این میدونید مثل چی میمونه ؟؟ مثل این میمونه که تلسکوپ دستت گرفتی و داری از فاصله ی خیلی دور یه نمای تاریک از یه منظزه رو نکاه میکنی… حالا هر‌چقدر به سمت اون منظره نزدیکتر میشی ،، اون تصویر برات شفاف تر میشه ..

    مدار ها همینه .. هر چقدر بهشون از لحاظ ذهنی نزدیکتر میشیم ،، تصویرش توی ذهن شفاف تر میشه .. و بعد که وارد مدارش میشیم تجربش میکنیم..

    چون ما مدار ها رو با ذهن میبینیم …من اسمش ز. گذاشتم چشم ذهن !!!

    ولی اکر روی باورهامون کار نکنیم و ورودی هامون رو کنترل نکنیم از اون مدار ذهنی دور میشیم و باید اینقد این کار کردن روی ذهن رو ادامه بدیم که اون تصویر ذهنی هی شفاف تر بشه ،، که یعنی داریم بهش نزدیکتر میشیم و بعد به دستش میاریم..

    مثلا همون مثالی که من از جشن ازدواجم زدم. که یه لحظه توی ذهنم دیدمش !! این یعنی دارم وارد مدارش میشم اروم اروم !! من نمیدونم اون شخص کیه .. فقط یه لحظه خودم رو توی یه تالار ،، توی مراسم ازدواج دیدم

    این مسیر رسیدن به خواسته هاس..

    و هر‌چقدر من روی حس لیاقتم بیشتر کار کنم ،، مسیر رسیدن به خواسته ها اسون تر و لذت بخش تر میشه و من خواسته های بزرگتر ی رو به دست میارم ..

    خب اینم از رد پای من از روز 53,, خدایا کمکم کن گام ها رو تا انتها بردارم.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    مریم رشیدی گفته:
    مدت عضویت: 551 روز

    به نام خدای مهربان

    صدوپنجاهمین تعهد

    جهان ایینه باورهای ماست

    هر چیزی رو که راجبش صحبت کنیم هرچیزی رو که به خاطر بیاریم هرچیزی رو که تجسم کنیم

    وقتی که تکرارشون میکنیم باورها شکل میگیرن و وقتی که باورها شکل بگیرن اون باورها به ما ثابت میشن توسط جهان

    حرفهایی رو باید باور کنیم که به رشد و پیشرفت ما کمک میکنن و نه هر حرفی رو

    اگر باورهای درست داشته باشیم خدا مارو هدایت میکنه به مسیرهای درست

    تمام کاری که باید بکنیم اینه که روی باورهامون کار کنیم و افرادی که راحت به خواسته هاشون رسیدن رو الگو قرار بدیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    ام البنین بیگدلی فر گفته:
    مدت عضویت: 3104 روز

    به نام خداوند مهربان و هدایتگر

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و دوستان هم فرکانسی عزیز

    چه مسیری را انتخاب کرده ای ؟ هموار یاسنگلاخی؟

    چقدر این جمله رو تو زمینه روابط شنیدم که هر چیزی که راحت بدست بیاد راحت هم از دست میره و یه زمانی فکر میکردم دو نفر برای رسیدن به هم هر چقدر سختی بیشتری بکشن رابطه شون پایدارتر هست و قدر هم رو بیشتر میدونن.

    *وقتی باور میکنی که باید زجر بکشی تا به نتیجه برسی به مسیرهایی هدایت میشی که باید زجر بکشی تا به نتیجه برسی.

    *جهان آینه باورهای ماست. هر چیزی رو ببینی، بشنوی، در موردش صحبت کنی، هر چیزی رو تجسم کنی و بخاطر بیاری، وقتی تکرارش میکنی باورها شکل میگیرن. وقتی باورها شکل میگیرن جهان آن باورها رو به تو ثابت میکنه.

    *چیزهایی رو باور کنید ، قبول کنید و بپذیرید که به رشد شما کمک میکنه، به سلامتی و موفقیت و ثروت شما کمک میکنه.

    *هیچ کسی کامل نیست، هیچ انسانی کامل نیست. هر انسانی ممکنه باورهای اشتباهی داشته باشه تو هر موقعیتی که هست.

    *ما باید سعی کنیم حرفهایی رو از افراد بپذیریم که به ما کمک میکنه که پیشرفت کنیم، شادتر باشیم و آرامش بیشتری به ما میده .

    *جهان و خداوند نیاز نداره که شما زجر بکشی تا به جایی برسید .

    *شما اگر باورهای درستی داشته باشی، فرکانس های درستی به جهان هستی ارسال کنی، نعمت های هم سنگ و هم فرکانس با آن باورها رو حتما دریافت خواهی کرد .

    * باورهای خوب بساز ، الگوهای خوب انتخاب کن ،

    افرادی رو پیدا کنید که بهتون الگوهای خوبی میدن

    *دلیل موفقیت زمین خوردن، زجر کشیدن و بدبختی کشیدن نیست.

    * وقتی در مسیر درست هستی با باورهای درست ، مسیرهای درست بهت الهام میشه. از همون اول مسیرهای درست بهت الهام میشه. هدایت میشی.

    * انسان هدایت می شود . خداوند انسان رو هدایت می کند. همانطور که در قرآن گفته انسان های درستکار و با ایمان را به مسیرهای درست هدایت می کند .

    ( این جا استاد واسه من منطقی شد که موفقیت مسیر هموار و راحتی اگر در مسیر درست باشیم ، اگر ورودی های ذهنمون رو کنترل کنیم ، اگر باورهای درست داشته باشیم ، اگر درستکار و با ایمان باشیم، بهمون الهام میشه و هدایت میشیم به مسیرهای درست ،مسیر درست همون مسیر هموار هست )

    * وقتی در مسیر درست با باورهای درست هستی هرکاری میکنی تهش درست میشه.نتیجه اش ، نتیجه خوبی میشه، هر کاری که شروع کنی، هر قدمی که برداری، بشرطی که باورهات درست باشه.

    * بلاهایی که سرمون میاد بخاطر باورهای خودمون هست. باورهات رو درست کن.

    * برای موفق شدن نیاز نیست که پدرتون دربیاد، نیاز نیست که زجر بکشید، نیاز نیست که شکست بخورید.

    * بیایم باورهامون رو درست کنیم ، هر حرفی رو قبول نکنیم.

    * برای اینکه به چیز خاصی برسیم نیاز نیست زجر بکشیم. نیاز که روی خودمون کار کنیم. کار کردن روی باورهامون به شدت نیاز اما نه زجر کشیدن.

    * هر چیزی که وارد زندگیتون میشه بخاطر باورها و اعتقاداتتون. باورها و اعتقاداتتون رو نمیشه یک شبه تغییر داد چون یک شبه بوجود نیامدن.

    * کار کردن روی باورهامون همون لحظه تاثیرش روی جسم و ذهن و روح نشون داده میشه و بعدش نتایج بزرگ میاد.

    سپاس از شما استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    مصطفی خدابخشی گفته:
    مدت عضویت: 2073 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام به خانواده صمیمی عباسمنش

    خدا رو هزاران بار شکر که بازم فرصت کامنت نوشتن بهم داده شده.

    همیشه هر وقت یه جمله‌ای گفته میشه که استاد رو تریگر کنه، ما یه همچین فایل‌های خوبی بدستمون میرسه و اون جمله اینه:

    مسیری که صاف و بدون دست‌انداز باشه، اون مسیر به جایی نمیرسه…

    این جمله رو خیلی‌ها میزدن و شبیه به این جمله‌ها کمم نیست، مثلا ما شنیدیم:

    زندگی بدون دعوا که طعمی نداره، دعوا نمک زندگیه. یا

    چیزی که راحت بدست اومده باشه، راحت هم از دست میره.

    مهم نیست این جمله‌ها از دهن چه کسی اومده بیرون، نگاه کن آیا این کلام، بهت کمکی میکنه یا نه؟ و اگر کمکی نمیکنه، قبولش نکن!

    عزت نفس استاد رو تو فایل باور کمبود استیفن هاوکینگ، میشه قشنگ دید که چطور حرف یه همچین دانشمند بزرگی رو هم قبول نمیکنه! و با علم خودش، گفته‌های هاوکینگ رو هم زیر سوال میبره.

    نمیدونم دقیقا منشا این گفته‌ها و شنیده‌ها از کجاس ولی چیزی که مشخصه اینه که مردم دوست دارن بشنون که مسیر موفقیت و خوشبختی، مسیر سختیه و باید پدرت در بیاد.

    اما استاد بارها گفته که:

    🟢 میشه هم لذت برد و هم کلی موفق شد.

    اگر دقت کرده باشید، تمام فیلم‌هایی که از بیوگرافی افراد ساخته میشن هم، تماما بدبختی‌ها، کشمکش‌ها و درگیری‌های افراد رو نشون میدن و حتی کتاب‌هایی که راجع به موفقیت نوشته میشن هم، این رو عنوان میکنن که شکست‌ها جزئی از موفقیته!

    یا حتی درک قرآنی‌مون هم اینه که پس از سختی، آرامشه!

    همه این چیزایی که ما از فرهنگ‌مون داریم بدست میاریم، همگی موفقیت و آرامش رو در ورای کوه‌های سختی قرار داده و انگار برای بدست آوردن‌شون باید سختی زیادی بکشیم.

    این ساختارهای ذهنی چنان عمیق هستن که خیلی‌ها وقتی یه چیزی رو خیلی راحت بدست میارن، میگن نکنه حلال نباشه؟ نکنه خدا راضی نباشه!؟ یعنی فکر میکنن این نعمتی که الان بدست آوردن اشتباهه و درست نیست که دیگران سختی بکشن و این بابا راحت راحت نعمت بگیره.

    اگر این باورهای شما باشه، شما فقط به راه‌های دشوار هدایت میشید! چون جهان آینه تمام عیار باورهای شماست و فقط باورهای شما رو به شما ثابت میکنه.

    حالا واقعا میشه شکست نخورد و موفق شد؟

    باید بگیم چیزی بعنوان شکست وجود نداره، یعنی اینطوری نیست که بگیم طرف شکست میخوره و کلا دیگه نابود میشه و از بین میره، همچین چیزی وجود نداره.

    وقتی شما در مسیر رسیدن به خواسته هستی و ایده‌هاتو اجرا میکنی، ممکنه بعضی‌هاشون نتیجه نده و این شکست نیست! اما یکی که بیرون وایستاده، میگه فلانی شکست خورد، نه یک بار، 20 بار و بعععععععععععععععععد موفق شد. اما همه اون 20 بار طرف داشته یاد میگرفته چی کار میکنه و چی کار نمیکنه! طرف داشته تجارب بیشتری بدست میاورده، طرف داشته آزمون و خطاشو میکرده و مهم‌تر، طرف داشته، تکاملش رو طی میکرده.

    اما دیگرانی که بیرون وایستادن، اصلا راجع به اینا فکر نمیکنن و فقط حرف‌های توی کله‌شون رو میریزن بیرون…. یه سری هم که قانون رو بلد نیستن، فقط سر تکون میدن و میگن: راست میگه! برای موفقیت باید پوستت کنده بشه!

    اگر شما روی باورهات کار کنی و در مسیر درست قرار بگیری، از همون اوّله اول، تو مسیری قرار میگیری که آزمون خطا نداری یا خیلی کم داری، و بعد الهاماتت بهت مسیر کوتاه‌تر رو میگه و تو تکامل‌ت رو هم زودتر طی میکنی. دیگه شکستی هم وجود نداره، و اتفاقا مسیر، مسیر لذتبخشی میشه برات.

    موفقیت، نیازی به شکست خوردن نداره. نیازی به این نیست که پدرتون در بیاد، کاری نداشته باشید که دیگران نمیتونن اینا رو بپذیرن! بقیه میگن چیزی که سخت بدست بیاد اون حال میده و جهانم بلده چطور چیزا رو براشون سخت‌تر کنه!

    نیازی به زجر کشیدن نیست! جهان از راه طبیعی کارها رو انجام میده. کار سخت کردن یعنی خلاف قانون! روی باورا سخت کار کردن اوکیه ولی سخت زندگی کردن نه.‌.. اوکی نیست.

    وقتی روی باورهاتون کار میکنید، جسم‌تون، حالتون خوب میشه، تو همون لحظه و بعد میفهمی اتفاقات آینده بهتر و بهتر میشه.

    در پناه الله مهربان، ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مصطفی خدابخشی گفته:
      مدت عضویت: 2073 روز

      تاریچه داستان :« نابرده رنج گنج میسر نمی شود »

      داستان ضرب المثل نابرده رنج، گنج میسر نمی‌شود : سال‌ها پیش در ایران پادشاهی حکومت می‌کرد که به اهمیت آموزش و پرورش پی برده بود. ولی عیبش این بود که این پادشاه فقط آموزش را برای پسرش که ولیعهد خودش بود، لازم می دانست .

      شاه مدت‌ها به دنبال یک معلم خوب و باسواد بود که بتواند آموزش پسرش را با اطمینان به او بسپارد .

      معلم‌های مختلفی آمدند و رفتند تا اینکه شاه از میان این همه معلم، مردی را انتخاب کرد و به او قول داد، اگر بتواند پسرش را به خوبی تعلیم دهد ثروت قابل توجهی به او خواهد داد. معلم قبول کرد که خواسته‌ ی

      پادشاه را به بهترین نحو انجام دهد. فقط به این شرط که معلم حق داشته باشد، سخت گیری‌های لازم و حتی تنبیه به موقع را برای ولیعهد انجام دهد .

      پادشاه با اینکه خیلی پسرش را دوست داشت ولی آگاه بود که او باید برای سواد آموزی به سختی تلاش کند. پسر شاهزاده در سن پایین به این معلم سپرده شد تا مورد تعلیم و تربیت قرار گیرد. هر روز از طرف معلم تکالیفی به او سپرده می‌شد که او موظف بود آنها را انجام دهد و اگر انجام نمی‌شد معلم به شدت با او برخورد می کرد .

      در حیاط قصر درخت آلبالویی بود که همیشه یک شاخه از آن را معلم کنده بود و به شکل ترکه ‌ای در دست داشت اگر ولیعهد سؤالات معلم را به درستی پاسخ نمی‌داد، یک ترکه می‌خورد.

      پسر شاه چندین بار از سختگیری معلم نزد پدرش شکایت کرده بود. ولی شرطی بود که قبل از شروع کار پدرش پذیرفته بود و نمی ‌توانست قولش را برهم بزند. البته پدر می ‌دید که این سخت گیری‌ها چقدر مفید بوده و پسرش در درس روز وشب پیشرفت می کند .

      پسر که می ‌دید نمی‌تواند پدرش را قانع کند تا معلمش را عوض کند همیشه از معلمش دلخور و ناراحت بود. چندین سال گذشت تا کم کم پسر به سنین جوانی رسید. او تقریباً توانسته بود تمام علوم زمانه را از معلم خود بیاموزد، شاه که از عملکرد معلم خیلی راضی بود، ثروت قابل توجهی به معلم بخشید و

      او را راهی خانه‌اش کرد. ولیعهد با رفتن معلم سخت گیرش خیال می ‌کرد از تعلیم خلاص شده. ولی مدتی نگذشته بود که به دستور شاه پسرش آماده آموزش اصول نظامی شد .

      پسر اول خیلی ناراحت شد ولی کمی که گذشت متوجه شد آموزش نظامی با تنبیه همراه نیست .

      چون فرماندگان نظامی مراعات مقام و رتبه‌ی او را در آینده می ‌کردند و احترام خاصی برای او قائل بودند. این رفتار مهربانانه ‌ی آنها باعث شده بود او روز به روز کینه‌ ی بیشتری نسبت به معلم کودکی‌اش پیدا کند.

      بعد از چند سال شاه مُرد و پسرش جانشین او شد. چند روزی از تاجگذاری نگذشته بود که یک روز وقتی شاه جوان در حیاط قصر در حال قدم زدن بود. ناگهان چشمش به درخت آلبالو افتاد و تمام ترکه‌های آلبالویی که در کودکی از معلمش خورده بود یادش آمد .

      شاه جوان با خود فکر کرد حالا که قدرت را در دست دارد تلافی کند و چند ضربه ترکه آلبالو به معلمش بزند و یکی از نگهبانان قصر را به دنبال او فرستاد. نگهبان به منزل معلم رفت و گفت: شاه دستور فرمودند هرچه سریع تر خود را به قصر برسانید .

      معلم که خبر تاج گذاری پسر شاه را شنیده بود پرسید:

      -شاه با من چه کار دارند؟

      نگهبان پاسخ داد: نمی‌دانم. امروز که در باغ در حال قدم زدن بودند جلوی درخت آلبالو که رسیدند، نگاهی به درخت انداختند و به من گفتند بیایم و شما را به قصر ببرم.

      معلم که از کینه شاه جوان نسبت به خودش آگاه بود فهمید که شاه حالا که قدرت در دست اوست می‌خواهد تلافی کند.

      معلم همین طور که به طرف قصر می‌رفت دید میوه فروشی آلبالوهای تازه و قرمز رنگی را برای فروش گذاشته مقداری خرید و در جیب خود ریخت. به قصر که رسید دید شاگرد که حالا بر تخت سلطنت نشسته

      ترکه ای در دست دارد و به او لبخند می‌زند. سلام کرد، شاه جوان پاسخش را داد و گفت: استاد کجا رفتید؟ چند سالی هست یکدیگر را ندیده ایم ؟

      بعد به ترکه‌ ی آلبالو اشاره‌ای کرد و گفت: این را می‌شناسی؟

      معلم پاسخ داد: چوب تازه‌ ی درخت آلبالوست، بله می‌شناسم.

      شاه گفت: می ‌دانی می ‌خواهم با آن چه کار کنم. معلم که می‌دانست شاه می‌خواهد با آن ترکه چه بلایی سرش بیاورد، پیش دستی کرد و گفت: نمی‌دانم ولی بهترین کار این است آن را جایی بگذاری که همیشه پیش چشم تو باشد. شاه گفت: چرا آن را جلوی چشم‌هایم بگذارم؟ معلم آلبالوها را از جیبش درآورد و به طرف شاه گرفت و گفت: این آلبالوها را می‌بینی چقدر قشنگ هستند .

      اگر درخت آلبالو گرمای تابستان و سرمای زمستان را تاب نمی‌آورد نمی‌توانست چنین آلبالوی خوبی محصول دهد. شما شاگرد قدیم من هم اگر آن همه تلاش و سختی را پشت سر نمی ‌گذاشتید به این باسوادی و درک فهم امروز نبودید .

      شاه از این تشبیه خوشش آمد، لبخندی به معلم زد و از او خواست تا در دربار بماند و از وزیران شاه باشد.

      امروز هدایت شدم به ریشه این گفته نابرده رنج، گنج میسر نمیشود. مزد آن گرفت که جان برادر کار کرد.

      نمیدونم این حکایت چقدر درست بوده ولی کاش تو مدرسه‌ها از این دست حکایت‌ها تعریف کنن و مهم‌تر توضیحش بدن و حتی بهتر از زاویه قانون تحلیلش کنن تا بچه‌هایی که این‌ها رو میشنون، درک بهتری داشته باشن.

      من زمانی که این جمله رو شنیدم، گمونم دروس ابتدایی بود… حالا سعدی یا فردوسی نمیدونم…. معلم به ما گفته بود که فقط شعر رو حفظ کنید و ما هم که فقط میگفتیم چشم…

      این چشم گفتن به معنای این بوده که هر چی میشنیدیم رو باید قبول میکردیم.‌.. ناآگاه از اینکه این شنیده‌ها چه ضربه‌ای میتونن بزنن.

      من سایتی که این حکایت رو نوشته بود رو داشتم میخوندم و نویسنده نوشته بود:

      باید سختی‌ها رو تحمل کرد و ادامه داد.

      یعنی کل درکش از این جهان همین بوده و ما هم یکی دیگه از این آدم‌ها بودیم…

      کاش یکی بود که بگه بچه‌ها تو این حکایت سخت‌گیری معلم، باعث شد که شاهزاده سپاسگذارتر باشه، چون تو ناز و نعمت بوده و ممکن بوده نعمت‌هاش رو نبینه! بچه‌ها دقت کنید چقدر معلمه باهوش و ذکاوت بوده که از شغلش کلی ثروت ساخته و وقتی هم که داشته تو دردسر میافتاده، امیدش رو حفظ کرده و با الهاماتش تونسته وزیر دربار هم بشه….

      واقعا تفاوت عظیمی هست بین کسی که قانون رو میدونه و کسی که باور داره باید سختی کشید.

      خدایا شکرت.

      هر وقت پول بیشتری وارد زندگیم میشه، میگم این حلاله حلاله! درسته درسته…

      حتی اگه هیچ کاری نکنم و پول وارد حسابم بشه بازم حلال حلاله! درسته درسته! چرا؟ منطق حرفم چیه؟

      چون جهان میتونه خیییییلی بیشتر از این‌ها بهت بده، همینجوری! چون داره به بعضی‌ها میده، همینجوری….

      کودکان میلیاردر رو اگه سرچ کنید… چیزای خوبی دستتون میاد.

      استورمی وبستر 5 یا 6 سالشه، بچه کایلی جنر. الان 720 میلیون دلار ثروت داره… یعنی سالی 100 میلیون دلار هم که حساب کنیم، 6 سالش میشه 600 میلیون دلار و این بچه براش هیچ کاری نکرده…. بخدا نکرده…. غیر از اینکه کیوت بوده…

      با دلار امروز میشه سالی 8 تریلیون… اگر اشتباه نزده باشم…

      اون وقت میفهمی نابرده رنج گنج یه حرف مفت بیش نبوده و نیست…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    علی یعقوبی گفته:
    مدت عضویت: 3807 روز

    سلام به استاد عزیز و دوستان خوبم

    به هر چه فکر کنی به همون مسیر هدایت میشی. جمله ای بود که امروز بیشتر بهش فکر کردم و دلیل این همه سختی و مشقتهایی که برای پیروز شدن در خودم درست کردم ، بیشتر و بیشتر بهم ثابت شد.

    تلاش بکن اما نه هر تلاشی بلکه تلاش با باورهای درست

    حرف بزن اما نه هر حرفی بلکه حرف با باورهای درست

    انتخاب بکن اما نه هر انتخابی بلکه انتخاب با باورهای درست

    در دفتر نشانه های من اثبات جملات بالا ذکر شده است. نوشته هایی که در آن نشانه ها بعد از تغییر باورها بوجود آمده و چقدر راحت کار انجام شده.

    خدا را شکر بخاطر قوانین پایدار حهان هستی و خدا را شکر بخاطر جهان با عدالتت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    ملیحه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2918 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و هم فرکانسی های عزیزم

    استاد ممنونم برای این فایل و سایر فایلهای رایگان که در سایت قرار میدین واقعا فایل ارزشمند و مفیدی بود انگار منو از چاه بیرون آورد همیشه این باورهای محدود کننده عذابم میداد دقیقا مثل شما وقتی از آرزوها و باورهام صحبت میکنم یه عده ای بهم میگن یه عده ای هم پوزخند میزنن که زهی خیال باطل تو نمیتونی و پوستت کنده میشه تو آدم این جون کندن و به جایی رسیدن نیستی اما الان که این فایل رو دیدم فهمیدم مهم منم و باورهام و تلاشهام نه چیز دیگه ای

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    محمد امیدوار گفته:
    مدت عضویت: 1782 روز

    سلام بر استاد و خانوم شیسته و بچه های سایت.

    کاری که ما داریم انجام میدیم مارو به سوی خردمند شدن میبره.

    این آگاهی ها خیلی با ارزشه.

    من یه انسانی بودم که بسیار شدید از افراد تاثیر میگرفتم چون خودم قدرت تحلیل کردن نداشتم…

    همین کار کردن رو ذهن که از بیل زدن ساده تره بسیار مفیده…

    جالبه من دارم با لذت دونه دونه از باور های غلط ذهنم رو میکشم بیرون و روشون کار میکنم در صورتی که با اشخاصی که با این سایت آشنا نبودن و خودشون با خود کاوی و صحبت با روانکاو کار مشابه ما رو انجام دادن و ذهنشون رو قدرتمند کردن صحبت کردم!

    همشون اولا چون مثل ما اصل رو نمیدونن تو بعضی از جاها قوی شدن ولی تو بعضی باور ها مشکل دارن…دوما همگی میگن انجام دادن تمرین های خودکاوی بسیار سخت بوده و زحمت کشیدن و خیلی ناراحت شدن و بهشون فشار اومده و…

    ولی بچه های سایت عباسمنش با لذت رو ذهنشون کار میکنن و مهم تر از همه اصل رو متوجه میشن!

    من تونستم خودم به قدرت تحلیل برسم الان هرکی بیاد جلوم صحبت کنه کاملا متوجه میشم کدوم قسمت از حرفاش درسته یا نه!حتی میفهمم که حرف های درست و غلطشون از کجا آب میخوره!اما این به این معنا نیست که من کامل شدم.

    من همیشه به کار کردن رو ذهن خودم ادامه خواهم داد!اما با لذت!

    و البته همه انسان ها ارزشمند هستند.

    قبلا که مدارم پایین بود حتی چنین افرادی که رو ذهنشون کار کردن با من دوست نمیشدند.

    پس این نشانه اینه که من رو خودم کار کردم که رسیدم به این افراد…و با ادامه دادن در این مسیر با اشخاص قوی تر و بهتر هم مدار خواهم شد…

    وقتی درست حرف های استاد رو تحلیل میکنم سپس عمل میکنم نتایج رو میبینم که بهم انگیزه میده!

    من باور کردم که کل این مسیر لذت بخشه پس برام لذت بخشه!

    من فقط با شیش ماه کار کردن اینا رو متوجه شدم!یعنی یک بار چکاب فرکانسی قبل رو خوندم و جدیدتر رو نوشتم!

    خدا میدونه اگه ده تا چکاب بنویسم چه چیزایی رو متوجه میشم و چقدر قوی تر میشم!

    همه این زاویه ی دید های من و تفکرات من راجب کار کردن رو ذهن این باور رو بهم داده که اصلا سخت نیست و لذت بخشه!

    نتایج مالیمم خیلی ریزریز داره پدیدار میشه!

    میخوام کارهای مربوط به بیزینسمم به همین شکل با لذت و آرام آرام پیش ببرم تا تکاملم طی شه!

    خیلی از جایگاهم رضایت دارم نه این که بالا هستم ها!به این دلیل که جایگاهم رو شناختم و راه پیشرفت و بالا بردنش رو هم دارم یاد میگیرم راضی ام!

    امیدوارم حرفام قابل درک باشه…بیرون از سایت که افراد خیییلییییی مقاومت دارن منم دهنمو میبندم و خاموش و ساکت فقط رو خودم کار میکنم و اینجا برا بچه های سایت کامنت مینویسم.

    دوستتون دارم امیدوارم هممون پیشرفت های میلیاردی داشته باشیم البته با صبر و طی کردن تکامل!

    خدارو شکر که این بستر فراهم شده تا بتونیم رشد کنیم.

    عاشقتونم حتی اونایی که بیرون از سایتن چون اوناهم دارن زندگی رو تجربه میکنن!

    من همه مردم رو دوست دارم ولی توجهم فقط رو افراد موفق و فرکانس بالاس.

    به امید روزی که خودمون بتونیم پیشرفت کنیم چون همه نمیتونن پیشرفت کنن…ولی همه لایق عشق ورزیدن هستند!🙏💖💖💖💖💖🌹

    در پناه اون عشق اصلی و بزرگی که بهش میگیم خدا.باشید.

    بدرود عشقای من.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    علی اکبر ویزواری گفته:
    مدت عضویت: 1371 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام خدمت همه عزیزان همسفر

    وقتی این فایل رو گوش میکردم هر قسمتش در مورد باورهای مخرب وقتی به گوشم میرسید مثل یک پتکی محکم انگار میخورد تو سرم و یک صدایی میپیچید و میگفتم وای آره چقدر ما از بچگی این چیزهارو شنیدیم و وقتی برمیگردم نگاه میکنم به زندگیم کاملا واضح متوجه میشم که دلیل اینکه پیشرفت کردم و اوج گرفتم و یکدفعه بدون اینکه خودم بفهمم چی شد از اون بالا اومدم پایین و اونموقع نمیفهمیدم و دائم اون باورهای مخرب رو تو سرم در موردشون صحبت میکردم که آره دلیلش این بودهو دائم اون باورهارو تقویت میکردم تا اینکه به لطف الله یکتا بیدارم کرد و منو به این مسیر پر از آگاهی هدایت کرد و الان میفهمم که وای همش بخاطر باورهای غلط خودم و فرکانسهایی بوده وه اون زمان حتی در اوج موفقیت میفرستادم و باعث شدم از اون مدار خارج بشم . با وجود اینکه ناآگاهانه همزمان داشتم فرکانسهای خوب میفرستادم و هیچ آگاهی ای از قانون نداشتم و رشد میکردم خیلی راحت اما وجود باورهایی مخرب که آگاه بودم بهشون و در موردشون بارها آگاهانه تکرارشون میکردم که الان با این آگاهی که به لطف خدا بهم رسیده به خودم میگم اگر در مورد فرکانسهای خوب و باورهای خوبی که داشتم آگاه بودم و قانون رو میشناختم و آگاهانه باورهای مخرب رو از بین میبردم نه تنها از موفقیت دور نمیشدم بلکه موفقیتهایی که داشتم ناآگاهانه به شکلی خیلی راحت بدست میاوردم بیشتر و بیشتر میشد . اما اصلا ناراحت نیستم و سپاسگزار خداوندم چون تمام اون اتفاقات به نفع من هست و الان میفهمم که حتی اون روزها هم هدایتی بوده و خدا برام برنامه های بزرگی داشته و در واقعا داشت ظرفمو بزرگ میکرد و آمادم میکرد برای شکوهی بزرگ که حتی خودمم تصورشو نمیکنم . بینهایت سپاسگزار خداوندم که منو به این مسیر زیبا و پر ازگاهی هدایت کرد تا براحتی و در نهایت آرامش به بینهایت نعمت و ثروت و فراوانی های بی پایانش دسترسی داشته باشم .

    سپاس از استاد عزیز و خانم شایسته عزیز برای آماده کردن این آگاهی ها

    در پناه نور و عشق الله یکتا شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    دوست گفته:
    مدت عضویت: 3441 روز

    سلام خدمت استاد وهمه اعضای خانواده بزرگ عباس منش کاش استاد هم این پیام مرا بخواند.

    کار کردن روی باور ها به این معنا نیست که ما از تلاش وکاری که انجام دهیم کم کنیم بلکه بر عکس گاهی لازم میشه بیشتر از قبل هم کار فیزیکی انجام بدیم والبته هدفمند تر وموثر تر ولی به هر حال باید کار فیزیکی انجام بدهیم . و برنامه ریزی کنیم وبازار سنجی کنیم ومنطقی تصمیم بگیریم والبته انتظار معجزه هم داشته نباشیم .

    باور ها خوب قرار نیست بجای شما کار کنند

    مثل اینکه ما اعتقاد داریم خدا رزاق است خدابه ما کمک می کند و …

    هیچ گاه خدا بجای شما برای شما کاری انجام نمی دهد دست آخر این شما هستید که باید تصمیم بگیرید ومسئولیت پزیر باشید واقدام کنید .

    البته وسط راه زحمت شما نتیجه می دهد وخدا برکت می دهد ودرهای عجیب وغریبی برای شما می گشاید.

    همه این ها از طریق طبیعی ونرمال اتفاق می افتد.

    به خدا پیامبران هم زحمت می کشیدند و فکر می کردند ومشورت می کردند وگاهی هم شکست می خوردند مثل جنگ احد با آنکه مستقیم از طرف خدا مامور بودند آن ها هیچ گاه توی خونه ننشستند وانتظار نداشتند خدا لشکری از آسمان بیاورد وهمه کفار رانابود کند .

    نه پیامبران خودشان فکر می کردند وزحمت می کشیدند

    والبته نکته مهم این است که آنها اعتقاد داشتند خدا کمک می کند و نصرت الهی پشتیبان آن ها است و تمام اعتقاداتی که یک مسلمان دارد وطبعا همه ما داریم

    اما این باور ها پیامبران را از تلاش وزحمت باز نمی داشت بلکه بیشتر وادار به تلاش وزحمت می کرد.

    وهمین باور های قوی بود که مسلمانان در چند ده اول ظهور اسلام بزرگ ترین امپراطور ی های جهان را شکست دادند که با محاسبات عقلانی جور در نمیاد پس باور تاثیر دارد اما نکته مهم این است که باور هیچ گاه جای تلاش فیزیکی را نمیگیرد .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      زلیخا جهانگیری⁦ گفته:
      مدت عضویت: 2285 روز

      می‌نویسم برای دوستانم که کامنت هارو میخونن

      در مورد اون جمله که پیامبران هم در جنگ شکست خوردن.

      این جمله، شکست خوردن رو توی ذهن عادی و طبیعی جلوه می‌کنه.

      کلمه ی شکست هم در جنگ استفاده شده و هم در کسب و کار.

      در جنگ پیامبران در مقابل یک گروهی مقابله میکردند.

      ولی در کسب و کار کسی نیست که در مقابلش بجنگیم تا شکستش دهیم.

      شکست در کسب و کار وقتی اتفاق می افتاد که شخص بدهکار سنگین شود. و این نشان میدهد قدم بزرگی برداشته و تکامل را نادیده گرفته و یا باورهای اشتباهی داشته مثلاً فکر کنه کسی چشمش زده.

      در کسب و کار خیلی راحت می شود پیش رفت و موفق شد، با قدم های متوالی و کوچک و باورهای درست.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: