به جای فرار از مسائل، از حلّ آنها پول بساز - صفحه 22

به نام خدای معجزه ها

یادگار 191

استاد قشنگم و مریم زیبایی ها سلام

سلام به همه همراهان این مسیر مقدس و الهی

و خدارو هزاران بار شکرت که امروز بهم فرصت داده شده اینجا باشم و حرف بزنم

و چه همزمانی فوق العاده این فایل و اتفاقات امروز

امروز جمعه و من پرستار خواهرم شدم تو بیمارستان تا تنها نباشه وقتی از صبح وارد شدم انگار کویر برهوت. در ده متری هم ی نفر پیدا نمیشد وقتی زسیدم به بخش مورد نظر دیدم سرجمع 5 تا پرسنل هم نبود.

گفتن پرستارا و دکترا اعتصاب کردن که حقوقشون کمه و براشون واریز نمیشه

وای منکه تو دلم ی تیکه میخندیدم و میگفتم اخه چرا ی تحصیلکرده باید اینقدر بیرون از باغ باشه که برای حق و حق خودشون این حرکتا بزنه

داشتم میگفتم که چرا ادما اینقدر راحت مشرک شدن و نمیدونن کجا باید دنبال رزق و روزی باشن

حتی یکیشون میگفت حقوقشون حدود 12 میلیون هست تو دلم گفتم مگه میشه با این مبلغ زندگی کرد آخه؟ اونم همش جنگ باشه سر این عدد

خدایا هزاران بار شکرت

همین چند روز پیش میگفتم من کجا غرق شدم که حس میکنم دورم از خدا

و گفتم من نمیتونم به این درامد ها دل خوش کنم و باید ی مسئله ای ریشه ای حل بشه اینکه به قول استاد سینوسی درامد داشته باشی اسمش درامد و رزق نیست. پیدا کردن ریشه اصلی افکار به نظر من سخت نیس که و وقتی خدا لطف کرده منو رها نکرده چرا باید برای خودم مساله الکی بتراشم؟

ذهن و فرکانس من کجا بود مگه؟درگیر همین اتفاقات اخیر خانواده و بحث داغ و پوچ ایراد گرفتن از اعضا که چرا پررنگ نیستین تو حل این مسائل خانوادگی. خدایا هزاران بار شکرت

دست خودمو گرفتم و گفتم ببین تو انتخاب کردی مسیرت جدا باشه و انتخاب کردی که ذهنت در راستای پیشرفت و رشد خودت باشه ببین کجای این مسائل دارن به تو کمک میدن و باعث رشدت میشن؟؟

الکی انرژیتو صرف مبحث پوچ نکن و راه اصلیتو اداه بده

و خدایی که همیشه آغوشش برای ما باز هست خدایا هزاران بار شکرت.

صبح که از خونه زدم بیرون به حدی هوای شهر تمیز چ دوست داشتنی بود که دلم میخواست پرواز کنم و اون بالا بالاها باشم. خدای خوب و مهربانم هر چی چشمای من میبینه فقط زیبایی و قدرت توست. و به حدی نور این آفتاب پاییزی به جونم میشینه که دلم میخواست همونجا زمان استپ میکرد و من فقط غرق این لذت و شادی میشدم.

بین راه ی جا وایسادم سنگک بگیرم برای صبحونه به محضی که رفتم تو صف ی آقایی که به شدت محترم بود گفت شما ی دونه میخوای و نوبتشو داد به من. گفتم ببین ساناز حتی خدا از قبل واست نوبت گرفته تو نمیخواد تقلا کنی. وقتی وارد اتاق خواهرم شدم تمام مریض ها به لطف خدا مرخص شده بودن و خواهرم تنها بود و ناراحتی میکرد که تنهام گفتم ببین وقتی میبینی اینا خوب شدن و مرخص شدن توهم به این باور میرسی که توهم خوب میشی و مرخص میشی و وقتی اینجا تنهایی از خیلی از بیماری ها در امانی اما وقتی اتاق شلوغ باشه و چندتا بیمار دیگه باشه خدایی نکرده بیماری هایی دیگه هم اتاق رو آلوده میکنه. و این خودش ی نعمته. خدایا هزاران بار شکرت که نوع تفکر من اینقدر عالی بود اما اون از جنبه منفیش نگاه میکرد.

این اخبار اعتصاب دکتر و پرستار کل جو بیمارستان رو به هم ریخته بود و همه هی نظرهای مختلف میدادن و از اونور هم خواهرم اعصابش خورد بود که جراحی من پس چی میشه و من هی سعی میکردم آرومش کنم اما دیدم واقعا قانع نمیشه و هی حرف خودشو میزنه و منم دیگه ادامه ندادم گفتم مسئولیتی ندارم. تا جایی که میتونستم راهنمایی کردم وقتی خودش نمیخواد قبول کنه من چیکاره ام اخه.

واقعا شکستن باورهای غلط اصلا کار راحتی نیس و وقتی ی باوری این همه سال تو وجود ی آدمی نهادینه شده که من شانس ندارم هر جا برم همینه اخه چرا باید با دوتا راهنمایی من حل شه و قبول کنه؟؟و هر کسی بهش زنگ میزد و میگفت امروز من اومدم پیشش همه شوکه میشدن که ساناز اینجور جاها نمیره اصلا اما گفتم این خلوتی این تنهایی برای خودم ی فرصتی هست که با قرار گرفتن شاید تو جو بد اما اگاهانه بتونم کنترل ذهن انجام بدم و از این همه نعمت الهی سپاس گذار باشم که خدارو شکر موفق بودم و حتی تونستم ی معامله هم انجام بدم و ببندم

خدایا هزاران بار شکرت

گفتم ببین ساناز تنها منبع رزق و روزی خداست. خدا نه میدونه جمعه چیه نه میدونه روز تعطیلی چیه نه اصلا کاری به ساعت داره وقتی تو میری تو مدار جذب ثروت قرار میگیری اون دیگه براش زمان معنایی نداره و اندازه باورهای تو بهت رزق میده و این نتایج افکاری هست که داری استمرار به خرج میدی بابتش

خدایا هزاران بار شکرت

خدایا هزاران بار شکرت

خدایا هزاران بار شکرت