ما هرگز گوشت فاسد را نمیخوریم. به غذایی بدبو و گندیده لب نمیزنیم.
حتی دیدن یک مو در غذایی لذیذ و سالم، حالمان را بد میکند یا اگر احساس کنیم آشپزی که این غذای خوشمزه را پخته اصولاً آدم بیسلیقهای است که اهمیتی به بهداشت خود نمیدهد، باز هم حاضر به خوردن آن غذا نیستیم.
ما به شدت مراقب هستیم تا غذایی سالم و مورد تإیید را وارد بدنمان نماییم. چون میخواهیم جسم سالمتری داشتهباشیم.
اما نوبت به تغذیه ذهن که میشود، هیچ اهمیتی نمیدهیم. در حالیکه تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء نتیجه کانون توجه و ورودیهایی است که به ذهنمان راه دادهایم.
اما درباره ورودی های ذهنمان وسواس چندانی به خرج نمیدهیم. ساعتها پای اخبار مینشینیم تا از تک تک فجایعی آگاه شویم که ممکن است در گوشه و کنار جهان رخ داده باشد.
ساعت ها درباره ناخواستههای زندگیمان، درباره رابطهای که از آن رضایت نداریم و مسائل مالیای که درگیر آن شدهایم، لب به گله و شکایت مینشینیم. مرتباً با دوست و آشنایی که از اوضاع بد اقصادی مینالد، همراه و همداستان میشویم و گفتههایش را تأیید میکنیم.
ساعتها پای فیلمهایی مینشینیم که تمرکز آن بر کمبود است و غافلیم از اینکه تمام این گله و شکایتها، شنیدن این درد و دلها و تأیید کردن آنها، یک غذای مسموم و بدبو است که به ذهن خود میخورانیم.
چرا با اینکه تا این حد به تغذیه جسممان اهمیت میدهیم، از تغذیه ذهن غافلیم؟!
چرا نمیتوانیم درک کنیم که هر موضوعی که آرامش ما را مختل میکند، هر تصویری که احساسمان را بد میکند، هر اخباری که ما را نگرانتر میکند و هر توجهی که ترس، تردید و اضطراب را در وجودمان میکارد، همان غذای مسمومی است که ذهنمان را بیمارتر و باورهایمان را محدود کنندهتر میگرداند و سپس خودش را در قالب بدهی، نگرانیهای تمام نشدنی مالی، روابط پرتنش، جسم بیمار و… نشان میدهد.
توجه به هر ورودی مسموم، یعنی ارسال فرکانس یک ناخواستهی دیگر که نتیجهی آن ورود اتفاقات ناخواستهی بیشتری است که راه را برای گله و شکایت ها، ترسها و نگرانیهای بیشتر باز میکند.
اتفاقات ناخواستهی بیشتری را به زندگیات جذب میکند تا دوباره موضوعات بیشتری برای گله و شکایت و نگرانی داشته باشی.
تنها راه خروج از این حلقه معیوب، تغذیه ذهن با غذایی مناسب است.
به همین دلیل لازم است همانگونه که با وسواس، غذاهای سالم، خوشرنگ و بو و خوشمزه را وارد بدنت میکنی، درباره غذای ذهنت هم وسواس به خرج دهی و تنها ذهنت را در معرض ورودیهایی قرار دهی که احساس بهتری به تو میبخشد و تو را سپاسگزارتر مینماید.
یکی از بهترین راهها برای تغذیه ذهن، شروع کار با دوره کشف قوانین زندگی، است.
دوره کشف قوانین زندگی، یک راهنمای تمام عیار برای مسیر زندگی شما در تمام جنبههاست و با زبانی ساده و با فرمولی ۱۰۰٪ عملی، قوانین زندگی را به شما یاد میدهد. همان قوانینی که راه ورود نعمت و ثروتهایی بی انتها را به زندگیات باز میکند و به شما کمک میکند تا خالق شایستهای برای زندگیات باشی و فارغ از اینکه الان در چه شرایطی هستی، بتوانی با هماهنگ شدن با قوانین زندگی، همان شرایطی را خلق کنی که دوست داری داشته باشی.
متن بخشی از صحبت های استاد عباس منش در این قسمت:
باید همیشه این سوالو از خودم بپرسم که همیشه که اینقدر به غذای جسمم اهمیت میدم آیا به همون اندازه به غذای روحم هم اهمیت میدم⁉️
برای غذای جسمم خیلی وسواس بخرج میدم و حواسم هست که این غذا سالم باشه و خیلی مراقبم که چی میخورم آیا در مورد ورودی های ذهنم هم مراقبم که:
چه آهنگی گوش میکنم؛ چه صدایی میشنوم؛ چه کتابی میخونم؛ چه فیلمی نگاه میکنم؛ چه سریالی میبینم؛ با چه آدمایی صحبت میکنم؛
اصلاً دارم به چی توجه میکنم؟! به بیماری یا به سلامتی؛ به فقر یا ثروت️؛
اونایی که ورودی های ذهنم هستن، چرا اصلا بهشون توجه نمیکنم؟؟؟
چرا خیلی راحت حرف های چرت و پرت میشنوم؟؟
چرا اخباری که همش در مورد مشکلات و بدبختی و گرونی و جنگ و تروریسمه رو به راحتی گوش میکنم؟؟
چرا اجازه میدم که این ورودی ها رو دریافت کنم؟؟
چرا در مورد مهمترین موضوع زندگیم که داره زندگیمو رقم میزنه اهمیتی نمیدم؟؟
وقتی به چیزی توجه میکنم، فرکانسی رو در مورد همون موضوع به جهان ارسال میکنم، جهان هم اتفاقات، شرایط و موقعیت هایی رو برام به وجود میاره که بر اساس فرکانس های ارسالی خودمه
اگه غذای سالم و تمیز رو انتخاب کنم که به ذائقم خوش نمیاد و اون غذا رو بخورم، همون لحظه از اون غذا بدم میاد و برام خوشایند نیست و همون لحظه تاثیرشو میبینم
اگه یه غذای فاسد بخورم، زود دل پیچه میگیرم و تاثیرش خیلی سریعِ
اما وقتی به موضوع نامناسب توجه میکنم، یه غذای نامناسب به ذهنم میدم، همون موقع تاثیرشو نمیبینم، هفته های بعد، ماه های بعد تاثیرش رو میبینم
چون یه فاصله زمانیه، بین اون موقعی که دارم به موضوعات نامناسب توجه میکنم فیلم نامناسب میبینم
اخبار نامناسب گوش میکنم
“حرف های نامناسب، بحث های بیهوده با همدیگه
این کارها رو انجام میدم
همون موقع که بلا سرم نمیاد
یواش یواش کانون توجهم، اتفاق های مشابه با اونو برام میاره
اخبار بیشتر وارد زندگیم میکنه
بحث های بیهوده بیشتر
حرف های نامناسب بیشتر
وقتی به یه موضوع مناسب یا نامناسب توجه میکنم، خیلی زود توی مدارش قرار میگیرم، اونوقت از در و دیوار اساس اون موضوع بیشتر و بیشتر بهم نشون داده میشه
بعد از مدتی هم آثار عینی اونو تو زندگیم میبینم
این فاصله زمانی باعث میشه که نتونم ارتباط دقیقی بین ورودی های ذهنم و نتایج و اتفاقات و شرایط و بلاهایی که سرم میاد رو درک کنم
چون این فاصله زمانی زیاده
به خاطر این فاصله زمانی، میام تعبیرهای مختلفی میکنم
میگم بدشانسیه، خدا خواسته، شاید اینجوری بوده، دیگه سرنوشت منم همینه،و هزارتا دلیل دیگه
دلیل اصلی این اتفاقات اینه که خودم دارم غذای نامناسب به ذهنم میدم
خودم دارم به چیزهای نامناسب توجه میکنم
خودم دارم یه مشت آشغال و چرت و پرت وارد مغزم میکنم
خودم دارم به چیزهایی توجه میکنم که اصلا
نمیخوامشون
برام مناسب نیستن
احساسمو بد میکنن
گریه ام رو در میارن
اوقاتم رو تلخ میکنن
خودم این فرکانسا رو ارسال میکنم، جهان هم اتفاقات، شرایط، موقعیتها افرادی رو برام توی زندگی میاره که هم مدار با کانون توجه خودمه
پس همون طور که مواظب غذای جسمم هستم و غذای جاهای نامناسب رو نمیخورم به همون اندازه هم باید مواظب باشم که
دارم به ذهنم چی میدم؟
چه خوراکی رو دارم به خودم میدم؟
چه افکاری رو دارم توی ذهنم میسازم؟
چه باورهایی رو دارم ایجاد می کنم؟
“خدا هم توی قران میگه اونچه که بهش توجه میکنم و بهش فکر میکنم، همون چیزیه که توی زندگیم رخ میده
پس تموم اتفاقایی که توی زندگیم میفته به خاطر اونچه هست که خودم انجام دادم
خدا که به بنده هاش ظلم نمیکنه
اگه میخوام خوشبخت زندگی کنم، باید تموم تمرکزمو بزارم روی توجه به نکات مثبت توجه به اونچه که بهم قدرت میده
سعی کنم کانون توجهم رو به سمت خواسته هام ببرم
باورهای محرک و محدود کننده گذشته، میتونن با تغییر افکارم، با تغییر کانون توجهم، اونها هم تغییر کنن
اونوقت اتفاقات زندگیم تغییر میکنه
پس ارزشش رو داره که هر روز روی خودم و ذهنم کار کنم، چون هرچی که بخوام بهم داده میشه.
پس به دنبال افکار مناسبی باشم که احساس بهتری بهم میده و متعهد باشم که فقط اون افکارو به ذهنم بدم
اونوقت زندگیم به سمتی میره که از در و دیوار ثروت و سلامتی و خوشبختی و سعادت وارد زندگیم میشه
بدون اینکه بخوام کار خاصی انجام بدم چون ساز و کار جهان اینه
پس براش زمان و وقت بزارم، برام مهم باشه، چون تموم اتفاقات زندگیم رو داره کانون توجهم به وجود میاره
باید همون وسواسی که برای غذا خوردن دارم، در مورد کانون توجهم هم داشته باشم
پس حواسم باشه که ذهنمو دارم با چی تغذیه میکنم؟؟
چون در هر لحظه به وسیله اونچه که میگم،
میشنوم،میبینم،
به یاد میارم،یا بهش فکر میکنم،
دارم به ذهنم غذا میدم و اینا باورهای من هستن
پس یا در حال قدرتمند تر کردن یه باور قدرتمندم
یا درحال محدود کننده تر کردن یه باور محدود کننده
پس یه ایستگاه بازرسی قوی برای ورودی ذهنم درست کنم
ذهنمو شرطی کنم که:
هر ورودی که منو غمگین یا نگران میکنه
میترسونه
بهم احساس بدی میده
“مثل همون غذای گندیده و سمیِ که حاضر نیستم بهش نگاه کنم
چه برسه که بخوام اونو بخورم
هر وقت به غذای گندیده و سمی اجازه عبور از این ایستگاه رو دادم و خوردمش
اون وقت اجازه دارم تا ذهنمو با ورودی های نامناسب مثل
اخبار
نگرانی درباره مشکلات
موندن توی احساس بد، که هزاران دلیل هم براش دارم تغذیه کنم
تموم اتفاقات زندگیم بدون استثنا نتیجه کانون توجه و ورودی هایه که به ذهنم میدم پس
چرا در مورد ورودی های ذهنم اهمیت
نمیدم
چرا ساعت ها پای اخباری میشینم تا از مشکلاتی که اتفاق افتاده خبر دار بشم
چرا در مورد ناخواسته های زندگیم صحبت
میکنم؟
چرا درباره رابطه ای که از اون رضایت ندارم حرف میزنم
چرا در مورد مسائل مالی که درگیرش شدم گله و شکایت میکنم؟
چرا با دوست و آشنایی که مرتب از اوضاع بد اقتصادی ناله میکنه، همراه میشم و گفتههاشوتایید میکنم؟؟
چرا ساعت ها پای فیلم هایی میشینم
که تمرکزشون روی کمبوده؟؟
تموم این گله و شکایت ها
شنیدن این درد و دل ها و تایید کردن اونها یه غذای مسموم و بدبوییه که به ذهنم
میدم
چرا اینقدر که به غذای جسمم اهمیت میدم از غذای روحم غافلم؟؟
چرا نمیتونم درک کنم که هر موضوعی که آرامشمو بهم میریزه
هر تصویری که احساسمو بد میکنه
هر خبری که منو نگران تر میکنه
هر توجهی که ترس و تردید و اضطراب رو در وجودم بیشتر میکنه
همون غذای سمیِ که ذهنمو بیمارتر و باورهامو محدود کننده تر میکنه
بعد هم خودشو تو قالب بدهی، نگرانیهای مالی تموم نشدنی
رابطه های پر تنش و ناراحت کننده
و جسم بیمار نشون میده
وقتی به هر ورودی مسمومی توجه میکنم دارم یه فرکانس ناخواسته رو ارسال میکنم که نتیجش ورود اتفاق ناخواسته بیشتره
اونوقت با این کار راه گله و شکایت و ترس و نگرانی بیشتری به زندگیم باز میشه
اتفاقات ناخواسته بیشتری به زندگیم جذب میشه تا موضوعات بیشتری برای گله و شکایت و نگرانی داشته باشم
تنها راه خارج شدن از این گرفتاری ها
و مشکلات، تغذیه ذهنم با غذای مناسبه
پس همونطور که با وسواس غذا های سالم رو وارد بدنم میکنم
برای غذای ذهنم هم وسواس به خرج بدم و ورودی هایی رو وارد ذهنم کنم که احساسمو بهتر میکنه و منو سپاسگزار تر میکنه
با تشکر از ساحل عزیز برای نوشتن متن این فایل در قسمت نظرات.
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD146MB12 دقیقه
- فایل صوتی غذای روح چگونه تأمین میشود؟11MB12 دقیقه
به نام خداوند هدایتگر مهربانم
خدایا شکرت ک امروز هم چندین فایل رو گوش دادم ، به آگاهی های نهفته در اون فکر کردم و درک عمیقتری از قانون داشتم .
توجه به غذای روح
البته من خیلی اهمیتی به غذای خودم نمیدادم ولی از زمانی که در این مسیر آگاهتر و روشن تر شدن قرار گرفتم یاد گرفتم بیشتر به خودم و جسم م احترام میگذارم و بیشتر خودم رو دوست دارم و دارم یاد می گیرم بهترین ها رو برای خودم بپسندم و برای خودمون انتخاب کنم . و حالا باید این رو هم بهتر یاد بگیرم که به روح و جانم هم اهمیت ویژه ای بدم و غذایی عالی و ارزشمند بهش تقدیم کنم تا اون هم خروجی ارزشمندی در قالب صلح و هماهنگی و آرامش بیشتر بهم هدیه کنه متقابلاً . الان حالا باید اینو درک کنم که به ذهن و فکر م هم غذای سالم بدم تا اتفاقات خوب و عالی رو به زندگیم جذب کنم . چرا که هرآنچه من در حال مرور کردن و بررسی کردن و اهمیت دادن بهش تو ذهنم هستم همون رو دارم به زندگی خودم دعوت میکنم و آدمها و اتفاقات رو وارد زندگی خودم میکنم . میخوام و تصمیم دارم که ورود مناسب به ذهنم بدم . میخوام و تصمیم میگیرم که خاطرات و اتفاقاتی و صحبتها و رفتارها و دیدهها و شنیدههایی رو به یاد خودم بیارم در ذهنم که میخوام در آینده در زندگی من رقم بخوره . با خودم بگم از خوبی ها ، از زیبایی، از خوشبختی ها، از ثروت، از رشد و موفقیت بگم .
من باید به این باور برسم که تمام اتفاقات رو کانون توجه من داره به وجود میاره و من باید کانون توجه م رو یا تقوا و با کنترل ذهن به سمت خواسته ها و زیبایی ها و شادی ها و لذت ها هدایت کنم .
خدایا من رو در دسته ی عمل کنندگان به دستورات ت قرار بده چرا ک اگر به دستورات تو عمل کنم خوشبختی دنیا و آخرت رو تجربه میکنم .
عزیز من !
چقدر با وسواس مراقب آن چه که ذهنت رو باهاش تغذیه میکنی هستی؟!
آیا باور داری که تمام اتفاقات زندگی تو بدون استثنا بخاطر چیزهایی که بهشون توجه می کنی رقم می خوره و به شکل نعمت و ثروت و شادی و سلامتی یا بلا و مصیبت و فقر و بیماری وارد زندگی ت میشه یا نه؟
می دونی عزیزدلم ؟
توجه شکل های مختلفی داره .
یادت هست که تو به تازه گی و در سایت استاد بود که متوجه شدی وقتی داری در مورد تجربه ای ، ماجرایی ، خواسته ای ، رویایی ، ویژگی شخصی یا خوبی و بدی چیزی صحبت می کنی داری توجه می کنی؟
فهمیدی که وقتی داری به یک صدا یا آهنگ یا گفتگویی گوش میدی داری توجه می کنی.
وقتی داری فیلم یا عکس و یا تصویری رو تماشا می کنی داری توجه می کنی .
و نکته ی شگفت انگیز اینه که وقتی داری خاطره ای یا تجربه ای رو با خودت مرور می کنی و به خودت یا دیگری یادآوری می کنی هم داری توجه می کنی .
وقتی داری در مورد موضوع یا مطلب یا خواسته یا خاطره ای می نویسی داری توجه می کنی.
وقتی داری در مورد یه خواسته یا خاطره یا رویا تصویرسازی ذهنی می کنی و تو ذهن ت مجسم می کنی داری توجه می کنی.
و این توجه ها مثل ویتامین ها و تغذیه هایی هستن که ذهن با اونها رشد می کنه .
و نکته ی خیلی مهم اینه که تو نمی تونی توجه نکنی.
برای اینکه بهتر بتونی اهمیت موضوع رو درک کنی یه موجود دوست داشتنی رو تجسم کن و تصور کن که ذهن ت مثل همون موجود هست. که برای رشد خودش و تامین انرژی ش نیاز به غذا داره و اگه غذا دریافت نکنه ضعیف میشه و شاید از پا در بیاد . و غذای ذهن با «توجهات» تو تامین میشه .
یعنی همون طور که جسم یه موجود با غذاها و نوشیدنی ها تغذیه می کنه و رشد می کنه و بزرگ و قوی میشه ، ذهن هم با توجهات تو تغذیه می کنه و بزرگ میشه و رشد می کنه و با قدرتی که داره ارتعاش و فرکانس ها رو به جهان می فرسته و جهان ت رو به این شکل خلق می کنه .
تو قبل از آگاهی از قوانین جهان هستی و قدرتی که در وجود ت قرار گرفته نمی دونستی که چه وجود قدرتمند و توانمندی هستی و چطور داری خودت زندگی خودت رو خلق می کنی و ناآگاهانه برای خودت ناخواسته و خواسته هایی به وجود می آوردی .
اما حالا که به این درک رسیدی باید بدونی
برای خلق خوشبختی و تجربه ی بهشت در زندگی ت باید آگاهانه تمام توجه ت رو روی نکات مثبت و زیبایی ها بذاری تا وجود روح و ذهن ت رو پالایش بدی و با تغذیه ی سالم و درست ، طهارت و پاکی رو به ذهن ت برگردونی مثل دوران کودکی ت و کاری کنی که از این به بعد ارتعاشات و فرکانس های مورد نظر تو رو به جهان بفرسته .
نازنین من !
شاید خیلی اوقات حواس ت پرت حاشیه ها میشه .
شاید بخاطر فاصله ی زمانی ای که بین توجه ت و بروز اتفاقات تو زندگی ت وجود داره خیلی متوجه نباشی که این سیستم به چه شکل داره کار می کنه و تو چه نقشی در اون داری یا می تونی داشته باشی . فرکانس ها و ارتعاشات شلم شوربایی که به جهان می فرستی چطور اتفاقات و شرایط شلم شورباتر رو وارد زندگی ت می کنه و تو رو گیج و سردرگم که چرا این اتفاق برای تو می افته یا افتاده؟ ! و شاکی و گلایه گوی خداوند بشی.
اما باید به خودت یادآوری کنی که خداوند سیستم هوشمندی رو بر این جهان حاکم کرده که فارغ از احساس بشری داره طبق قوانینی، کار خودش رو انجام میده و تو اگر می خوای نتایج زندگی ت تغییر کنه فقط باید خودت ، آگاهانه قدرت ت رو به دست بگیری و آنچه می خوای رو خودت و فقط خودت خلق کنی .
پس
فکر کن .
به اینکه تا این لحظه این تو بودی که هر چه دور و برت هست و هر شرایطی که داری رو خلق کرده و اگر چیز دیگه ای یا شرایط بهتری رو می خوای باید دست به کار بشی و به قول استاد جهاد اکبر راه بندازی و یه ایست بازرسی قدرتمند و سخت گیرانه ای طراحی کنی برای ورودی ها و غذای ذهن ت یعنی توجه ت . و به چیزی اجازه ی ورود به دهان ذهن ت رو بدی که از یه فیلتر مشخص رد شده باشه و اون فیلتر اینه :
آنچه که من می خوام با دهان ذهن م بخورم آیا به من احساس خوبی میده یا نه ؟
آیا چیزی که دارم بهش توجه می کنم من رو شاد می کنه ؟
آیا آن چه دارم می بینم و تماشا می کنم من رو به وجد و حس خوب می رسونه؟
آیا آنچه دارم می شنوم من رو به خشنودی و اطمینان خاطر نزدیک می کنه ؟
آیا آنچه دارم تجسم و تصور می کنم من رو به اشتیاق و شور میاره ؟
آیا آنچه دارم به یاد میارم لبخند رو به لب های من می نشونه؟
آیا آنچه دارم به زبون میارم به من احساس قدرت و آرامش میده ؟
آیا رابطهای که دارم به من عشق و اطمینان قلبی میده؟
آیا… ؟
… و اگر جواب بعله هست به خودت اجازه بدی که اون غذا رو در دهان ذهن ت بذاری و در غیر این صورت به هیچ عنوان کوتاه نیای و نپذیری ش چرا که این ورودی برای تو حکم رسیدن به خواسته ها یا نرسیدن به خواسته ها رو داره . مثل اینکه انگار مرگ و زندگی تو به این ورودی ها بستگی داره
مثل مادری باش که جونش بره اجازه نمیده فرزند ش لب به مواد مسموم و کشنده بزنه چون این موضوع شوخی بردار نیست و ممکنه مرگ دلبندش رو تجربه کنه .
بنابراین صحبت هایی که با هم داشتیم :
عزیزدلم
تصمیم بگیر.
تعهد داشته باش که به چیزهایی توجه کنی که به تو قدرت میده و حس ت رو خوب و عالی می کنه .
تو همیشه به این فکر می کنی که چطور می تونی باورهای ذهن ت رو از اون همه سموم و آسیب هایی که در گذشته با توجه نامناسب درش رشد کرده پاک کنی و خودت و از زیر بار این همه باور مسموم خلاص کنی !
آگاه باش که روش پاکسازی ذهن ت فقط با تغییر افکار و کانون توجه ت و استمرار ت در این امر و به تدریج اتفاق می افته .
به جنگل انبوه پارادایس در «زندگی در بهشت» فکر کن که چطور علف های هرز سالها در اون رشد کردن و بزرگ شدن و مثل یک درخت تنومند و قوی شدن ؛! هیچ وقت نمیشه اون همه علف هرز رو یک شبه نابود کرد و از بین برد و تازه که نابود کردن دایمی هم در کار نیست . پس تنها راه : «شروع کردن و پاکسازی مستمر و مداوم » ه. تا جایی که امکان داره ، تا جنگل پاکسازی بشه و نفس راحت بکشه .
تصور کن .
به نظرت ارزشش رو نداره ؟
که آهن ربای وجودت رو صیقل بدی تا فقط خوبی و زیبایی و ثروت و عشق و خوشبختی و آرامش رو وارد زندگی ت کنه ؟
تو انتخاب کردی که زندگی متفاوتی رو برای خودت رقم بزنی و راهی رو بری که خداوند برای خلقت ت انتخاب کرده. تو انتخاب کردی که خالق بهشت در زندگی ت باشی.
تو می خوای بهشت رو در همین دنیا تجربه کنی و خداوند هدایت ت کرد به چگونگی اش .
حالا همه چیز در اختیار تو هست برای یک آفرینش شگفت انگیز .
آفرینش رویا هات .
آفرینشی که نشانه هاش بلافاصله بعد از تصمیم گرفتن و قدم در راه گذاشتن خودش رو به تو به وضوح نشون داد.
تبارک الله احسن الخالقین
دوستت دارم ❤️
خداوند عاشق توست ❤️
عزیز من !
چقدر با وسواس مراقب آن چه که ذهنت رو باهاش تغذیه میکنی هستی؟!
آیا باور داری که تمام اتفاقات زندگی تو بدون استثنا بخاطر چیزهایی که بهشون توجه می کنی رقم می خوره و به شکل نعمت و ثروت و شادی و سلامتی یا بلا و مصیبت و فقر و بیماری وارد زندگی ت میشه یا نه؟
می دونی عزیزدلم ؟
توجه شکل های مختلفی داره .
یادت هست که تو به تازه گی و در سایت استاد بود که متوجه شدی وقتی داری در مورد تجربه ای ، ماجرایی ، خواسته ای ، رویایی ، ویژگی شخصی یا خوبی و بدی چیزی صحبت می کنی داری توجه می کنی؟
فهمیدی که وقتی داری به یک صدا یا آهنگ یا گفتگویی گوش میدی داری توجه می کنی.
وقتی داری فیلم یا عکس و یا تصویری رو تماشا می کنی داری توجه می کنی .
و نکته ی شگفت انگیز اینه که وقتی داری خاطره ای یا تجربه ای رو با خودت مرور می کنی و به خودت یا دیگری یادآوری می کنی هم داری توجه می کنی .
وقتی داری در مورد موضوع یا مطلب یا خواسته یا خاطره ای می نویسی داری توجه می کنی.
وقتی داری در مورد یه خواسته یا خاطره یا رویا تصویرسازی ذهنی می کنی و تو ذهن ت مجسم می کنی داری توجه می کنی.
و این توجه ها مثل ویتامین ها و تغذیه هایی هستن که ذهن با اونها رشد می کنه .
و نکته ی خیلی مهم اینه که تو نمی تونی توجه نکنی.
برای اینکه بهتر بتونی اهمیت موضوع رو درک کنی یه موجود دوست داشتنی رو تجسم کن و تصور کن که ذهن ت مثل همون موجود هست. که برای رشد خودش و تامین انرژی ش نیاز به غذا داره و اگه غذا دریافت نکنه ضعیف میشه و شاید از پا در بیاد . و غذای ذهن با «توجهات» تو تامین میشه .
یعنی همون طور که جسم یه موجود با غذاها و نوشیدنی ها تغذیه می کنه و رشد می کنه و بزرگ و قوی میشه ، ذهن هم با توجهات تو تغذیه می کنه و بزرگ میشه و رشد می کنه و با قدرتی که داره ارتعاش و فرکانس ها رو به جهان می فرسته و جهان ت رو به این شکل خلق می کنه .
تو قبل از آگاهی از قوانین جهان هستی و قدرتی که در وجود ت قرار گرفته نمی دونستی که چه وجود قدرتمند و توانمندی هستی و چطور داری خودت زندگی خودت رو خلق می کنی و ناآگاهانه برای خودت ناخواسته و خواسته هایی به وجود می آوردی .
اما حالا که به این درک رسیدی باید بدونی
برای خلق خوشبختی و تجربه ی بهشت در زندگی ت باید آگاهانه تمام توجه ت رو روی نکات مثبت و زیبایی ها بذاری تا وجود روح و ذهن ت رو پالایش بدی و با تغذیه ی سالم و درست ، طهارت و پاکی رو به ذهن ت برگردونی مثل دوران کودکی ت و کاری کنی که از این به بعد ارتعاشات و فرکانس های مورد نظر تو رو به جهان بفرسته .
نازنین من !
شاید خیلی اوقات حواس ت پرت حاشیه ها میشه .
شاید بخاطر فاصله ی زمانی ای که بین توجه ت و بروز اتفاقات تو زندگی ت وجود داره خیلی متوجه نباشی که این سیستم به چه شکل داره کار می کنه و تو چه نقشی در اون داری یا می تونی داشته باشی . فرکانس ها و ارتعاشات شلم شوربایی که به جهان می فرستی چطور اتفاقات و شرایط شلم شورباتر رو وارد زندگی ت می کنه و تو رو گیج و سردرگم که چرا این اتفاق برای تو می افته یا افتاده؟ ! و شاکی و گلایه گوی خداوند بشی.
اما باید به خودت یادآوری کنی که خداوند سیستم هوشمندی رو بر این جهان حاکم کرده که فارغ از احساس بشری داره طبق قوانینی، کار خودش رو انجام میده و تو اگر می خوای نتایج زندگی ت تغییر کنه فقط باید خودت ، آگاهانه قدرت ت رو به دست بگیری و آنچه می خوای رو خودت و فقط خودت خلق کنی .
پس
فکر کن .
به اینکه تا این لحظه این تو بودی که هر چه دور و برت هست و هر شرایطی که داری رو خلق کرده و اگر چیز دیگه ای یا شرایط بهتری رو می خوای باید دست به کار بشی و به قول استاد جهاد اکبر راه بندازی و یه ایست بازرسی قدرتمند و سخت گیرانه ای طراحی کنی برای ورودی ها و غذای ذهن ت یعنی توجه ت . و به چیزی اجازه ی ورود به دهان ذهن ت رو بدی که از یه فیلتر مشخص رد شده باشه و اون فیلتر اینه :
آنچه که من می خوام با دهان ذهن م بخورم آیا به من احساس خوبی میده یا نه ؟
آیا چیزی که دارم بهش توجه می کنم من رو شاد می کنه ؟
آیا آن چه دارم می بینم و تماشا می کنم من رو به وجد و حس خوب می رسونه؟
آیا آنچه دارم می شنوم من رو به خشنودی و اطمینان خاطر نزدیک می کنه ؟
آیا آنچه دارم تجسم و تصور می کنم من رو به اشتیاق و شور میاره ؟
آیا آنچه دارم به یاد میارم لبخند رو به لب های من می نشونه؟
آیا آنچه دارم به زبون میارم به من احساس قدرت و آرامش میده ؟
آیا رابطهای که دارم به من عشق و اطمینان قلبی میده؟
آیا… ؟
… و اگر جواب بعله هست به خودت اجازه بدی که اون غذا رو در دهان ذهن ت بذاری و در غیر این صورت به هیچ عنوان کوتاه نیای و نپذیری ش چرا که این ورودی برای تو حکم رسیدن به خواسته ها یا نرسیدن به خواسته ها رو داره . مثل اینکه انگار مرگ و زندگی تو به این ورودی ها بستگی داره
مثل مادری باش که جونش بره اجازه نمیده فرزند ش لب به مواد مسموم و کشنده بزنه چون این موضوع شوخی بردار نیست و ممکنه مرگ دلبندش رو تجربه کنه .
بنابراین صحبت هایی که با هم داشتیم :
عزیزدلم
تصمیم بگیر.
تعهد داشته باش که به چیزهایی توجه کنی که به تو قدرت میده و حس ت رو خوب و عالی می کنه .
تو همیشه به این فکر می کنی که چطور می تونی باورهای ذهن ت رو از اون همه سموم و آسیب هایی که در گذشته با توجه نامناسب درش رشد کرده پاک کنی و خودت و از زیر بار این همه باور مسموم خلاص کنی !
آگاه باش که روش پاکسازی ذهن ت فقط با تغییر افکار و کانون توجه ت و استمرار ت در این امر و به تدریج اتفاق می افته .
به جنگل انبوه پارادایس در «زندگی در بهشت» فکر کن که چطور علف های هرز سالها در اون رشد کردن و بزرگ شدن و مثل یک درخت تنومند و قوی شدن ؛! هیچ وقت نمیشه اون همه علف هرز رو یک شبه نابود کرد و از بین برد و تازه که نابود کردن دایمی هم در کار نیست . پس تنها راه : «شروع کردن و پاکسازی مستمر و مداوم » ه. تا جایی که امکان داره ، تا جنگل پاکسازی بشه و نفس راحت بکشه .
شاید فکر کنی که این کار می تونه خسته کننده و زمان بر باشه . اما این رو بدون که ارزش ش رو داره . چرا که به قول استاد که خودش این مسیر رو انتخاب و تجربه کردن اگر متعهد باشی که روی کانون توجه ت کار کنی از در و دیوار ثروت و خوشبختی و نعمت و شادی و سلامتی و عشق وارد زندگی ت میشه گرچه در مسیر درست فقط لذت هست که نصیب ت خواهد شد ، نه کسالت !
تصور کن .
به نظرت ارزشش رو نداره ؟
که آهن ربای وجودت رو صیقل بدی تا فقط خوبی و زیبایی و ثروت و عشق و خوشبختی و آرامش رو وارد زندگی ت کنه ؟
من می دونم که تو از پسش برمیای .
تو انتخاب کردی که زندگی متفاوتی رو برای خودت رقم بزنی و راهی رو بری که خداوند برای خلقت ت انتخاب کرده نه راهی که پدران ت انتخاب کردن .
خالق بودن نه قربانی و محکوم بودن.
تو می خوای بهشت رو در همین دنیا تجربه کنی و خداوند هدایت ت کرد به چگونگی اش .
حالا همه چیز در اختیار تو هست برای یک آفرینش شگفت انگیز .
آفرینش رویا هات .
آفرینشی که نشانه هاش بلافاصله بعد از تصمیم گرفتن و قدم در راه گذاشتن خودش رو نشون میده .
تبارک الله احسن الخالقین
دوستت دارم ❤️
خداوند عاشق توست ❤️
عزیز من !
چقدر با وسواس مراقب آن چه که ذهنت رو باهاش تغذیه میکنی هستی؟!
آیا باور داری که تمام اتفاقات زندگی تو بدون استثنا بخاطر چیزهایی که بهشون توجه می کنی رقم می خوره و به شکل نعمت و ثروت و شادی و سلامتی یا بلا و مصیبت و فقر و بیماری وارد زندگی ت میشه یا نه؟
می دونی عزیزدلم ؟
توجه شکل های مختلفی داره .
یادت هست که تو به تازه گی و در سایت استاد بود که متوجه شدی وقتی داری در مورد تجربه ای ، ماجرایی ، خواسته ای ، رویایی ، ویژگی شخصی یا خوبی و بدی چیزی صحبت می کنی داری توجه می کنی.
فهمیدی که وقتی داری به یک صدا یا آهنگ یا گفتگویی گوش میدی داری توجه می کنی.
وقتی داری فیلم یا عکس و یا تصویری رو تماشا می کنی داری توجه می کنی .
و نکته ی شگفت انگیز اینه که وقتی داری خاطره ای یا تجربه ای رو با خودت مرور می کنی و به خودت یا دیگری یادآوری می کنی هم داری توجه می کنی .
وقتی داری در مورد موضوع یا مطلب یا خواسته یا خاطره ای می نویسی داری توجه می کنی.
وقتی داری در مورد یه خواسته یا خاطره یا رویا تصویرسازی ذهنی می کنی و تو ذهن ت مجسم می کنی داری توجه می کنی.
و این توجه ها مثل ویتامین ها و تغذیه هایی هستن که ذهن و روح ت با اونها رشد می کنه .
و نکته ی خیلی مهم اینه که تو نمی تونی توجه نکنی
برای اینکه بهتر بتونی اهمیت موضوع رو درک کنی یه نوزاد رو تجسم کن و تصور کن که روح یا ذهن ت مثل همون نوزاد هست.
که برای رشد خودش و تامین انرژی ش نیاز به غذا داره و اگه غذا دریافت نکنه ضعیف میشه و شاید از پا در بیاد . و غذای روح و ذهن با توجهات تو تامین میشه .
یعنی همون طور که جسم نوزاد با غذاها و نوشیدنی ها تغذیه می کنه و رشد می کنه و بزرگ و قوی میشه و کم کم مستقل و توانمند زندگی خودش رو انتخاب می کنه و پیش میره ، روح و ذهن هم با توجهات تو تغذیه می کنه و بزرگ میشه و رشد می کنه و با قدرتی که داره ارتعاش و فرکانس ها رو به جهان می فرسته و جهان ت رو به این شکل خلق می کنه .
تو قبل از آگاهی از قوانین جهان هستی و قدرتی که در وجود ت قرار گرفته نمی دونستی که چه وجود قدرتمند و توانمندی هستی و چطور داری خودت زندگی خودت رو خلق می کنی و ناآگاهانه برای خودت ناخواسته و خواسته هایی به وجود می آوردی .
اما حالا که به این درک رسیدی باید بدونی
برای خلق خوشبختی و تجربه ی بهشت در زندگی ت باید آگاهانه تمام توجه ت رو روی نکات مثبت و زیبایی ها بذاری تا وجود روح و ذهن ت رو پالایش بدی و با تغذیه ی سالم و درست ، طهارت و پاکی رو به ذهن ت برگردونی مثل دوران کودکی ت و کاری کنی که از این به بعد ارتعاشات و فرکانس های مورد نظر تو رو به جهان بفرسته .
نازنین من !
شاید خیلی اوقات حواس ت پرت حاشیه ها میشه .
شاید بخاطر فاصله ی زمانی ای که بین توجه ت و بروز اتفاقات تو زندگی ت وجود داره خیلی متوجه نباشی که این سیستم به چه شکل داره کار می کنه و تو چه نقشی در اون داری یا می تونی داشته باشی . فرکانس ها و ارتعاشات شلم شوربایی که به جهان می فرستی چطور اتفاقات و شرایط شلم شورباتر رو وارد زندگی ت می کنه و تو رو گیج و سردرگم که چرا این اتفاق برای تو می افته یا افتاده؟ ! و شاکی و گلایه گوی خداوند بشی.
و این بخاطر روند آرام و تدریجی جهان هستی در شکل دادن به اتفاقات هم جنس فرکانس هاست که باعث میشه متوجه نشی که چی شد که این اتفاق افتاد و تو دقیقا کجا به چی توجه کردی که جذب ش کردی.
اما باید به خودت یادآوری کنی که خداوند سیستم هوشمندی رو بر این جهان حاکم کرده که فارغ از احساس بشری داره طبق قوانینی، کار خودش رو انجام میده و تو اگر می خوای نتایج زندگی ت تغییر کنه فقط باید خودت ، آگاهانه قدرت ت رو به دست بگیری و آنچه می خوای رو خودت و فقط خودت خلق کنی .
پس
فکر کن .
به اینکه تا این لحظه این تو بودی که هر چه دور و برت هست و هر شرایطی که داری رو خلق کرده و اگر چیز دیگه ای یا شرایط بهتری رو می خوای باید دست به کار بشی و به قول استاد جهاد اکبر راه بندازی و یه ایست بازرسی قدرتمند و سخت گیرانه ای طراحی کنی برای ورودی ها و غذای ذهن ت یعنی توجه ت . و به چیزی اجازه ی ورود به دهان ذهن ت رو بدی که از یه فیلتر مشخص رد شده باشه و اون فیلتر اینه :
آنچه که من می خوام با دهان ذهن م بخورم آیا به من احساس خوبی میده یا نه ؟
آیا چیزی که دارم بهش توجه می کنم من رو شاد می کنه ؟
آیا آن چه دارم می بینم و تماشا می کنم من رو به وجد و حس خوب می رسونه؟
آیا آنچه دارم می شنوم من رو به خشنودی و اطمینان خاطر نزدیک می کنه ؟
آیا آنچه دارم تجسم و تصور می کنم من رو به اشتیاق و شور میاره ؟
آیا آنچه دارم به یاد میارم لبخند رو به لب های من می نشونه؟
آیا آنچه دارم به زبون میارم به من احساس قدرت و آرامش میده ؟
آیا رابطهای که دارم به من عشق و اطمینان قلبی میده
آیا… ؟
… و اگر جواب بعله هست به خودت اجازه بدی که اون غذا رو در دهان ذهن ت بذاری و در غیر این صورت به هیچ عنوان کوتاه نیای و نپذیری ش چرا که این ورودی برای تو حکم رسیدن به خواسته ها یا نرسیدن به خواسته ها رو داره . یعنی حکم زنده گی و زنده مانی !!
مثل مادری باش که جونش بره اجازه نمیده فرزند ش لب به مواد مسموم و کشنده بزنه چون این موضوع شوخی بردار نیست و ممکنه مرگ دلبندش رو تجربه کنه .
بنابراین صحبت هایی که با هم داشتیم :
عزیزدلم
تصمیم بگیر.
تعهد داشته باش که به چیزهایی توجه کنی که به تو قدرت میده و حس ت رو خوب و عالی می کنه .
تو همیشه به این فکر می کنی که چطور می تونی وجود نازنین روح ت رو از اون همه سموم و آسیب هایی که در گذشته با توجه نامناسب درش به وجود اومده پاک کنی و خودت و از زیر بار این همه باور مسموم خلاص کنی !
آگاه باش که روش پاکسازی ذهن و روح ت فقط با تغییر افکار و کانون توجه ت و در طول زمان و به تدریج اتفاق می افته .
به جنگل انبوه پارادایس در زندگی در بهشت فکر کن که چطور علف های هرز سالها در اون رشد کردن و بزرگ شدن و مثل یک درخت تنومند و قوی شدن ؛! هیچ وقت نمیشه اون همه علف هرز رو یک شبه نابود کرد و از بین برد و تازه که نابود کردن دایمی هم در کار نیست . پس تنها راه «شروع کردن و پاکسازی مستمر و مداوم » ه. تا جایی که امکان داره ، تا جنگل پاکسازی بشه و نفس راحت بکشه .
شاید فکر کنی که این کار خیلی خسته کننده و زمان بر هست . اما این رو بدون که ارزش ش رو داره . چرا که به قول استاد که خودش این مسیر رو انتخاب و تجربه کردن اگر متعهد باشی که روی کانون توجه ت کار کنی از در و دیوار ثروت و خوشبختی و نعمت و شادی و سلامتی و عشق وارد زندگی ت میشه
تصور کن .
به نظرت ارزشش رو نداره ؟
که آهن ربای وجودت رو صیقل بدی تا فقط خوبی و زیبایی و ثروت و عشق و خوشبختی و آرامش رو وارد زندگی ت کنه ؟
من می دونم که تو از پسش برمیای .
تو انتخاب کردی که زندگی متفاوتی رو برای خودت رقم بزنی و راهی رو بری که خداوند برای خلقت ت انتخاب کرده نه راهی که پدران ت انتخاب کردن .
خالق بودن نه قربانی و محکوم بودن
تو می خوای بهشت رو در همین دنیا تجربه کنی و خداوند هدایت ت کرد به چگونگی اش .
حالا همه چیز در اختیار تو هست برای یک آفرینش شگفت انگیز .
آفرینش رویا هات .
آفرینشی که نشانه هاش بلافاصله بعد از تصمیم گرفتن و قدم در راه گذاشتن خودش رو نشون میده .
تبارک الله احسن الخالقین
دوستت دارم ❤️
خداوند عاشق توست ❤️
به نام خدا
روز هفتم
بعد از گذشت چندین روز از آغاز این روز از سفر پربرکت و تجربه ی صفحه ی عالی توضیحات دوره ی کشف قوانین زندگی و هم چنین فصل چهارم کتاب رویاها،
امروز که تصمیم گرفتم این روز را جمع بندی کنم و پاسخ سوال مریم جان در رابطه با ایده ی خلاقانه برای اهرم رنج و لذت ورودی های ذهن را بنویسم به نظر م رسید که بگویم بهترین اهرم رنج و لذت برای این ورودی “آرامش ” و نداشتن “آرامش” است.
این اولین و نزدیک ترین نتیجه ی دادن ورودی های نامناسب برای روح و ذهن است.
یعنی تو بلافاصله از لحظه ی ورود یک ورودی نامناسب به ذهن و روح
اولین اتفاق درونی ای که تجربه می کنی این است که :
آرامش ت دستخوش تزلزل و لغزش می شود و دیگر آن هماهنگی و روانی ِ جریان خیر در وجودت را با تلاطم احساس می کنی. مثل این است که دریای وجودت را با طوفانی از حادثه های ناخوشایند دستخوش ناآرامی و ناامنی بکنی و در طوفان انتظار هر لحظه از پیشامد ناخواسته ای را متصور شوی و از آنجا که همه ی ما دوست داریم قایق وجودمان در اقیانوسی آرام در حرکت باشد و به سلامت مقصد سواحل زیبا و رویایی را تجربه نماید می توان بهترین حالت برای حفظ این آرامش و امنیت را در وزش نسیم و ملایم ورودی های ناب و لذت بخش در نظر گرفت که قرار است به زیبایی هر چه تمام تر مسیر عبور از آب های آزاد تا سواحل رویایی خواسته ها را با لذت هرچه تمام تر بپیماید.
…
اهرم رنج و لذت بعدی برای کنترل ورودی های ذهن و روح هم برای من تصور این حالت است که :
وجود من ترکیب روح زیبا و درستکار و خلاق و خداگونه ام است همچون سلطانی مهربان و عادل و توانمند
و
ذهن بازیگوش و اهل شیطنت و سرکش و یاغی و گاهی بدخلق ام که چون یورشگری در کمین سلطنت باشکوه وجودم است
…
و از آنجا که روح زیبای ام سرپرستی و هدایت و سلطنت این ذهن شیطان و بازیگوش م را به عهده دارد، هماهنگی و همراهی شان برایم شادی و سرخوشی و خوشبختی و آرامش و صلح را در پی دارد.
زمانی که من با دادن غذاهای پاک و خالص و ناب درحال تغذیه ی روح نازنینم هستم، توانمندی و قدرت کنترل وجودم را در دست او نگه می دارم و ذهن رام و مطیع او خواهد ماند و این سبب می شود تا آرامش و صلح در سرزمین وجودم پابرجا باشد. و خداگونه گی در همه ش جاری.
…
اما اگر با دیده ها و شنیده ها و خاطرات و تجسم هایم، ورودی های آلوده و ناپاک و نازیبا به خورد وجودم بدهم، شیطان ذهن را تغذیه می کنم تا جسورتر و گستاخ تر و قدرتمند تر گردد و زمام وجودم را درست بگیرد و آن وقت است که چنان جنگ و بلوایی وجودم را فرا می گیرد که آرامش و صلح همچون رویایی دورمانده از سرزمین ذهنم رخت برمی بندد و من پر از نگرانی و ترس و وحشت، از هرچه خلاقیت و آفرینش به دور می مانم و سلطان زیبای روح م هم هرروز ضعیف و رنجورتر از قبل می شود و در سیاهی و تاریکی روز افزون قلبم گرفتار و نحیف همچون زندانی ِ آشفته و از یاد رفته رنج می برد.
…
تصویر دوم قطعا رنجی بسیار را برایم به همراه خواهد داشت حتا اگر فقط تجسم ش کنم.
و این تجسم به (قول مریم جان در مقاله ای در قسمت راهکار برای مسائل شما) عدم کنترل ورودی ها را به قیمت مرگ و زندگی برایم ارزشمند می کند و مهم.
…
ایده ی بعدی برای اهرم رنج و لذتم هم یادآور مثال استاد از دیوار باورهاست.
دیواری رو به روی چشم وجودم.
جایی که هر روز با اولین لحظه ی بیداری تا آخرین لحظه ی آن و حتا در خواب، تنها تصویر ِ پیش روی چشمانم است.
…
از آنجا که این دیوار در طول روزها و ماهها و ساااال ها، فقط رنگ سیاه را بر خود تجربه کرده الان به یک تاریکده ی دلگیر و سرد شبیه شده
از لحظه ای که من تصمیم به کنترل ورودی ها و ورود پاک ترین و زیباترین ورودی ها به وجودم می نمایم، رنگی سفید و براق شروع به پاشیده شدن بر این دیوار می نماید. و با هربار تعهد و ادامه داشتن ِ این ورودی ها و تداوم رنگ ِ سفید پاشی، دیوار ِرنگْ سیاه ِ پیش چشمانم کمرنگ تر، خاکستری تر، روشن تر و سفیدتر و براق تر و تمیزتر می شود و آماده ی دریافت تصاویر شگفت انگیز.
حال من با زمان ِدراختیار م این فرصت را دارم که تا لحظه ی پرواز روح از وجودم، تصویری دلچسب تر و زیباتر و آماده تر از این دیوار را برای ش به ارمغان بیاورم تا او نیز این امکان را داشته باشد که با قلم جادویی اش، در مقابل، بهترین و زیباترین تصویرهای هستی را بر این دیوار پاک و آماده و سفید خلق کرده و بیافریند ، تصاویری آنقدر شگفت انگیز و زیبا که هربار دیدن شان در هر صبح و شام و در هرلحظه از عمرم، فقط برایم شادی و سرور و لذت به ارمغان بیاورد.
و این تبادل زیبا تا ابد ادامه خواهد داشت.
…
و اما با عدم کنترل ورودی ها و ورود ناپاکی ها و ناخالصی ها به وجودم، رنگ های درهم و برهم و تیره آن چنان ناهماهنگی و نازیبایی بر این دیوار رقم می زنند که همه ی زیبایی ش محو می شود و فقط تصاویر گنگ و مبهم و حتا تلخ و ترسناک بر آن نقش می بندد، تصاویری که هربار تماشای شان در صبح و شام و حتا در خواب، کابوسی تمام نشدنی از تشویش و نگرانی و ترس و غم را در همه ی وجودم رقم می زند و دیگر روح با آن قلم جادویی و شگفت انگیز نمی تواند تصاویر بی نظیر و مسحورکننده را در تجربه ی زندگی ام به من هدیه کند.
…
این همه سیاهی های این دیوار تمام وجودم را آنچنان از ترس و نگرانی و غم لبریز کرده که تنها افسردگی و خاموشی و بیماری و بدبختی می تواند در زندگی ام مشهود باشد.
…
امید که توانسته باشم با اشتراک اهرم رنج و لذت خود برای کنترل ورودی های ذهن م با خانواده ی عباس منشی ام سبب شوم تا بهتر بتوانیم بر غذای روح مان تمرکز کرده و بهترین ها را برای خود به ارمغان آوریم.
گرچه از لحظه ی شروع متن هیییچ ایده ای نداشتم و فقط این الهام را دریافت گرفتم که شروع کنم به نوشتن و خدا می داند که خودم هم از این همه ترتیب زیبای کلمات بر کاغذ به وجد و شگفتی درآمدم.
خدا را شکر که الان با این اهرم توانمندتر شدم در حمل فیلتر ذهنم.
خدا را شکر برای همه ی هدایت ها و حمایت هایش.
…
از خداوند برای خودم و همه مان تعهدی پولادین طلب می کنم که توانمند تر شویم در غذا دادن به سلطان روح و قوی تر کردن ش و سفید تر و شفاف تر کردن دیوار باورهای مان برای میزبانی تصاویر جادویی و شگفت انگیز.
سپاسگزارم ?
دوستتان دارم ?
12 دی 1398
سلام به دوستانِ جانم!
این روزها آنقدر غرق در زیبایی های سفر پربرکت و شگفتی های کشف قوانین زندگی شده ام که فقط کامنت های جمع بندی های خود را در سایت به اشتراک می گذارم…
اما آن بخش دل ربای دفتر خاطرات من شدیدا من را به سمت خود فرا می خواند…
و البته روزهاست در حال فکر کردن به تمرین مریم جان در روز هفتم سفر هستم :
ایده ی من در اهرم رنج و لذت ورودی های ذهن و ”غذای روح” چیست؟
…
هرچند خود با لینک ذکر شده در مقدمه ی فایل “غذای روح ” هدایت شدم به سرزمین افسانه ای قوانین زندگی و الان حکم آلیس را دارم در دنیایی از عجایب و شگفتی…
اما هم زمان به همه ی این ها درحال فکر کردنم.
داشتم تمرین استاد در مقدمه ی “کشف قوانین زندگی” را می نوشتم که رسیدم به شرح وضعیت روابط ام و نوشته بودم که در حال حاضر بهترین دوستانم و بهترین رابطه ام بعد از رابطه ی با خود و خدا و همسر نازنینم،
اعضای خانواده ی عباس منشی ام هستند، چرا که آنهایند که نیاز مرا به دوست رفع نموده اند:
دوستی که آگاه باشد ب قوانین
دوستی که در حال رشد و طی تکامل خود باشد
دوستی که ایمان قوی داشته باشد
و دوستی که مرا شریک تمام این آگاهی ها و تکامل و ایمان ش نماید
تا من نیز چون او رشد یابم…
دوستی که زبانم را بفهمد و بتوانم با او از ذوق ها و شادی ها و معجزات و تکامل ام بگویم…
و اینها همه ویژگی های دوستان من در این جمع نازنین است
ویژگی های توست
که عاشقانه هر صبح شریک دعاهای خالصم می کنم ات و دنیایی از انرژی های پاک را به سمتت روانه می کنم. هرکجا که باشی .
…
و آن وقت بود که هدایت شدم به اینجا.
این صفحه که حکم ِ درِ رو به سرزمین ِِ افسانه ای “کشف قوانین زندگی” است که پر از بازشوهایی رو به سرزمین های شگفتی دیگر !
خدا را شکر ?
و شروع کردم به نوشتن بی آنکه بدانم چه می خواهم بنویسم…
…
دوستتان دارم
و هربار که اینجا چیزی می نویسم برایم عجیب است اما غرق در حس بی نظیری شبیه پرواز می شوم، گرچه چرایش را نمی دانم اما خدا را شکر می کنم برای این حس ناب…
می دانم آنکه باید دریافت ش کند اینها دریافت خواهد کرد.
سپاسگزارم برای دوستی ناب مان?
به نام خدا
هفتمین روز سفر و “غذای روح”
چه عنوان حیاتی و مهمی!
یادم هست اولین بار که با این فایل رو به رو شدم عنوان فایل خیلی برایم کِشنده و جذاب بود
و از زمانی که پی به این حقیقت بردم که روح هم مثل جسم به خوراک و غذا نیاز داره و اگه تو مدیریت نکنی تغذیه اش رو هرچه دریافت کنه رو می خوره و عواقب این “هرچی خواری هم به وضوح تو کیفیت جسم و آرامش و نتایج زندگی ات موثر هست،
تصمیم گرفتم مثل یه کدبانو که دوست داره بهترین سلیقه رو به خرج بده و خوشمزه ترین و باکیفیت ترین غذاها را به زیباترین شکل ممکن،
برای خودش و عزیزانش تهیه و انتخاب کنه،
در بُعد” غذای روح” هم تا می تونم کدبانو بشم و خوش انتخاب و خوش سلیقه و ماهر در انتخاب و تهیه ی بهترین ها.
به همین دلیل، آگاهی های فایل رو با ولع بلعیدم و هوشیارتر شدم و واقف تر به چگونگی انجام این کار
…
و امروز که فایل روز هفتم دقیقا با یه همزمانی عالی برام متجلی شد :
زمانی بود که بخاطر برخورد به یه “ناخواسته” حس ام کاملا آشفته شده بود و باز هم شیطان تونسته بود با در دست گرفتن افسار ذهنم، با مرور و به یادآوردن بدترین و سیاه ترین و تلخ ترین ها برام تاریکی ها رو برجسته و نمایان کنه و همه ناخواسته های زندگی م رو به رخ ام بکشه
و من هم تکیده و نحیف در برابرش توی لاک تنهایی خودم فرو رفته بودم و به دنبال راهی برای فرار از این رنج
…
بعد از گذشت ساعت ها، این قلبم بود و خدای درونم که دوباره هدایتم کرد به صفحه ی نورانی و زیبای سایت
و از آغازین لحظه های بودن در فضای بهشت گونه ی سایت،
تغییر حس و حال م رو لمس کردم.
روح ام شبیه انسانی بود که از خفقان ِِ سیاهی نجات پیدا کرده باشه و نفس های عمیق و پاک رو ببلعه و دوباره بتونه در سرزمین رویایی زندگی جولان بده
…
مگه میشه اهرمی قوی تر از این وجود داشته باشه؟؟؟
…
وقتی تفاوت بین ِ
حس خوب و حس بد
رنج و لذت
پرواز در قعر آسمان و حبس در قفس تار
، در لحظه ی غذای سالم و مقوی خوردن
و غذای فاسد و ناپاک
برای “روح”
اینقدر آشکار و واضح هست!
و فقط من باید این باور رو ایجاد کنم که :
اول :
من هستم که می تونم باورهای ِِدر حال تغذیه و یا در حال تخریب ذهنم رو اصلاح کنم.
و دوم :
ورودی های انتخابی من( که من توان انتخاب دارم خود یک باور قوی است… ) :
آنچه می شنوم
آنچه می بینم
آنچه می گویم
آنچه می خوانم
آنچه به یاد می آورم
آنچه تجسم می کنم
غذایی است که یا تقویت می کند باورهای تغذیه کننده ی روح ام را
و یا تضعیف می کند.
و سوم :
پذیرش این نکته که کانون توجه مان در هر لحظه با ورودی های ذهن ام هست که شکل می گیرد و این کانون توجه مانند ذره بین تمام انرژی های کائنات را به سمت آنچه به آن متمرکز شده جذب می کند.
و…
با ایجاد لحظه به لحظه ی این باورهاست که
انتخاب می کنی که غذای ناب برای خوراک روح انتخاب کنی ، و هر چه غذای روح ناب و پاک باشد،
زمان ِسلامت و شادابی و سرحالی روح مان طولانی تر شده،
و روح که سلامت باشد تو را سوق می دهد به سمت آنچه برای آن پا به این جهان گذاشته ای،
به سمت رویاهایت
به سمت زیبایی ها
به سمت بهترین ها
و لحظه به لحظه تکامل ت را طی می کنی.
…
و لذتی از این بالاتر و زیباتر هست که تو در سرور به سر می بری آنگاه که روح ات سلامت و شاداب است
…
از خداوند برای خود و خانواده ی نازنین ام تعهدی پولادین طلب می کنم تا همیشه غذای روح و جان خود را از بهترین ها برگزینیم.( و من با همه وجود پی برده ام که بودن در جمع خانواده ی قانونی ام :خانواده ی صمیمی عباس منش،یکی از خدای گونه ترین و مقوی ترین تغذیه های روح و جان من است)
سپاسگزاریم ?
دوستتان داریم ????
سلام برادر نازنینم ?
سپاسگزارم برای توجه و نگاه مهربانانه تون.
شاد باشید ?
دوستتان داریم
زندگی عاشق شماست