غذای روح چگونه تأمین میشود؟ - صفحه 25
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-29.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-01-23 15:45:142024-06-08 22:33:03غذای روح چگونه تأمین میشود؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
هفتمین روز سفرنامه…
سلام..
غذای روح…
من از فایل چهارمین روز سفرنامه ک در مورد(جهان مانند اینه عمل میکنه) دارم این کارو میکنم..
یعنی مواظب هستم ب چیزای مثبت توجه کنم حالا ۱۰۰درصد نتونستم کنترل کنم ک خب اینم عادیه چون من هنوز اول راه هستم ولی همین که انقدر دوس دارم ب حرفای استاد عمل کنم و مثل قبل فقط شنونده خشک و خالی نیستم خیلی عالیه🤩
از وقتی وارد سفرنامه شدم خیلی دوس دارم ب اموزه هایی ک دریافت میکنم عمل کنم نمیدونم چم شده ولی کاملا احساس میکنم تو همین ۷ روز من خیلی تغییر کردم و اصلا الهام قبل از ورود ب سفرنامه نیستم.. و در این مورد ک سعی کنم چیزای خوب زندگیم رو ببینم خیلی ایده های جالبی هم ب ذهنم رسید مثلا:
۳روز پیش دقیقا بعد از شنیدن فایل روز چهارم ب ذهنم رسید ک بیام همین چیزای کوچولویی ک دارم ک داشتنشون انقدر برام عادی شده ک نیازی نمیبینم بخوام برای داشتنشون خوشحال باشم و شکرگزاری کنم ، واسه اینکه فراموش نکنم از این ب بعد واسه داشتنشون شکرگزاری کنم، اومدم اول ی سری چیزای کوچولویی ک میخواستم بابتشون هرروز ازخداتشکر کنم روی کاغذ نوشتمشون کلا نوشتم ک در مورد چ چیزی و چرا میخوام سپاسگزاری کنم و همینطور ک شروع ب نوشتن کردم بااینکه وسطاش ب دلیل کم خوابی روزای قبلش، خوابم میگرفت اما سریع حالت نشستنمو تغییر میدادم تا خوابم بپره و خواب نتونه ب من غلبه کنه چون خیلی دوس داشتم این ایده رو پیاده کنم ببینم نتیجش چی میشه(خدایی اراده ام خیلی قوی تر شده افرین ب خودم) خلاصه شروع کردم ب نوشتن ی صفحه پشت و رو ک نوشتم یهو اصلا خود ب خود مسیر نوشتنم عوض شد و در مورد تعهدی ک برای خودم بستم و تصمیمی ک برای دریافت دوره ۱۲ قدم گرفتم خیلی جزئیات دیگه نوشتم و ۴ صفحه پشت و رو فقط نوشتم..خودم از این نوشته ام خیلی خوشم اومد و درست حرف استاد اومد تو ذهنم ک میگفتن وقتی شروع ب نوشتن میکنین یا باخودتون شروع ب صحبت کردن در مورد اون چیزایی ک میخوایین میکنین خود ب خود هم ب احساس خوب میرسین هم ایده ها بهتون گفته میشه و من دقیقا همنطوری شدم ،
یعنی اول ایده اومد ب ذهنم ک بنویسم درمورد تمام چیزای خوبی ک تو زندگیم دارم و بابتشون یادم میره سپاسگزاری کنم حتی کوچیکترین چیزا و ب چشم من بی ارزش ترین چیزا ک درواقع چون برام تکراری شدن بی ارزش میپنداشتمشون اما وقتی ب نداشتنشون فکر کردم دیدم چقدر کارام سخت میشه و ب ارزششون پی میبردم مثل پوست کن ک کارمو برای پوست کندن میوه ها و سیبزمینی و… خیلی راحتتر میکنه یا هر چیز کوچیک دیگه ای.. خلاصه وقتی ک ایدمو اجرا کردم و شروع ب نوشتن کردم خودش خود بخود مسیر نوشتنم رفت ب سمت تصمیمات مهمی ک اوله ورودم ب سفرنانه گرفتم و تعهدی ک ب خودم دادم و اینجوری با هرروز مرور کردنشون همیشه بهم یاداوری میشد ک چ تصمیماتی گرفتم و چ تعهدی دادم..
بعد ک نوشتم، ایده اومد ب ذهنم ک باصدای خودم اینایی ک نوشتم ضبطشون کنم چون خیلی مواقع شده بود ب دلیل کمبود وقت چیزای با اهمیتی ک یادداشت کردم و باخودم گفتم هرروز مرورشون کنم، اینکارو نکردم و کمبود وقتمو بهونه کردم و موکولش کردم ب روز بعد و روزهای بعد و الان خیلیاشون فقط درحد ی نوشته تو دفترم موندن و هیچ وقت دیگه وقت نشد مرورشون کنم..خلاصه این ایده ضبط کردنشون باصدای خودم رو دیدم چ ایده ی خوبیه و سریع انجامش دادم چون اینجوری میتونم وقتی دارم کارای خونه رو میکنم میتونم ب راحتی اینو گوشش بدم و بهترم برام مرور میشه و هیچ وقتی هم از من نمیگیره وحتی بااین ایده میتونم روزی چندبار گوشش بدم و واسم چندبار تصمیماتم و تعهدم مرور بشه و ب راحتی حریف نجواهای شیطان بشم..
ی اهنگ ارامش بخشم گزاشتم بک گراندش و از ۳روز پیش روزی چندبار گوشش میدم و چقدرم لذت میبرم و ب احساس خوب میرسم..
خدایا شکرت بابت این ایده ی فوق العاده..
ی تصمیم دیگه هم ک از دیروز گرفتم و چ جالب فایل امروز هم ک در سفرنامه قرار داده شده اجرای تصمیمم رو تایید میکنه و بهم ثابت کرد ک تصمیمم درست ترین و واجبترین و بهترین تصمیم زندگیم بود اینه ک:
من ی دونه سریال ترکی هست بنام سیب ممنوعه و من هر شب اینو دنبال میکردم و الانم اخراشه و بااینکه توفایلهای استاد فهمیده بودم دیدن تلوزیون خیلی بده اما این سریال انقدر جذاب بود ک باخودم گفتم فقط از تلوزیون همین سریال رو میبینم و وقتی هم این سریال تموم شد دیگه کلا تلوزیون نمیبینم..
و چون قسمتای اخرشم هست دل کندن ازش و دیگه ندیدنش واسم خیلی سخته..
اما دیشب یهویی تصمیم گرفتم دیگه دیدن همین سریالم متوقف کنم چون تصمیم ب کنترل ورودیهای ذهنم ب طور جدی گرفته بودم و گفتم حالا ک انقدر برام ورودیهام مهمه پس باید یکبار برای همیشه تلوزیونم واسه همیشه تعطیل کنم و از دیشب ب طور جدی کلا دیدن تلوزیون رو واسه خودم ممنوع کردم..
نمیدونم ب این کارایی ک دارم واسه خودم میکنم میشه اسمشون رو جهاد اکبر گذاشت یا هنوز زوده این لقب رو ب اقدامات و کارایی ک میکنم بدم ولی واسه خودم خداییش تصمیمات خیلی بزرگ و فوق العاده ای هستن ک نتایج خیلی بزرگی هم برام خواهند داشت من شک ندارم..
در مورد ایجاد اهرم رنج و لذت هم:
من همون لحظه ای ک تصمیم گرفتم وارد سفرنامه بشم برای خودم ناخداگاه اهرم رنج و لذت درست کردم ب این دلیل میگم ناخداگاه چون اون روز نمیدونستم ک اسم این کارم اهرم رنج و لذته و تازه الان فهمیدم ک این کاری ک من کردم در واقع داشتم از همون اهرم رنج و لذت استفاده میکردم ک عجیب هم جواب داد واسم..
اونم این بود ک ب خودم قول دادم دیگه هیچ وقت از همسرم پول نگیرم حتی اگه اون چیزی ک لازم دارم بخرم چیزی باشه ک خیلی اضطراریه، هرگز نمیخرمش مگه با پول خودم باشه..
هم انگیزم واسه ی کسب و کاری رو شروع کنم و درامد کسب کنم ب شدت بالا رفته هم تکاملم از همین اولین نقطه شروعم ب بهترین شکل ممکن طی میکنم.. چ اراده ی قوی پیدا کردم منی ک عاشق خرید کردن بودم حالا بتونم جلوی خودمو انقدر راحت بگیرم.. خودم باورم نمیشه انقدر تغییر کردم اونم تو این زمان کم..
البته هنوزم هیچ ایده ای ندارم ک چجوری میتونم کسب درامد کنم چون میدونم هنوز تو مداری هستم ک ایده ها و الهامات ثروت ساز وجود ندارن ولی مطمئنم تنها راهش برای رسیدن ب اون ایده فقط ادامه دادنمه و منم اصلا قرار نیس جا بزنم انقدر ادامه میدم تا ب مدار ایده های ثروت ساز سعود کنم و اونجا خدا ایده های عالی ب ذهنم میرسونه شک ندارم..
خدای عزیزم خیلی شکرت..
تو فایل قبلی هم ک متوجه شدم باید از خدای خودم اینو بخوام ک :
خدایا من چجوری میتونم در همین لحظه با همین شرایطی ک دارم با همین امکاناتی ک دارم با همین توانایی هایی ک در من قرار دادی کسب و کارمو شروع کنم و ب درامد برسم؟
خدایا من همچنان منتظر جوابت هستم عزیزم..
مرسی خداجونم..
روز هفتم سفرنامه
سلام خانواده ی دوست داشتنی من
استادد اینجا خیلییی عالیی یکی از معضل های زندگیمونو توضیح دادن
(غذای روح)
ماا واقعاا چقد برای انتخاب غذای روحمون وقت میزاریم؟اصلا وقت میزاریم؟
خیلیاا وقتی وارد این مسیر میشن بعد یه مدت میان میگن اقاا ما همش رو خودمون کار میکنیم پس کو نتیجه؟وقتی تو کاراشون موشکافی میکنی میبینی اولین و مهم ترین اصل رو رعایت نکردن و اون کنترل کانون توجهشونه
به خاطر اونه استادد همیشه این نکته رو تاکید میکنن که مراقب ورودی های ذهنتون باشید
ورودی های ذهن شامل چیان؟اخبار
اهنگ ها
فیلم ها
کتابایی که میخونید
با افرادی که در ارتباطید
کانال ها پیج اینستاگرام گروه ها
تصاویر
ورودی ها کانون توجهمون رو میسازن و این کانون توجه اتفاقای اینده مارو ایجاد میکنن
به خاطر همینه استاد میگن فایلارو بارها و بارها ببینید فک کنید بارها ورودی های مثبت به ذهنمون بدیم چه اتفاقی میفته؟از درو دیوار اتفاقای خوب برامون میفته
اتفاقای هر لحظتون به خاطر کانون توجهتونه کانون توجهتون رو تغییر بدید تا اتفاقای زندگیتون تغییر کنه
وقتی به غذای روحتون خوب میرسید به طرز جالبی جسمتون هم سالم تر میشه
پس تا جایی که میتونییم خودمونو غرق در ورودی های مثبت کنیم مراقب کانون توجهمون باشیم چون اتفاقات زندگیمونو میسازن
استادد این سفرنامه چقد جادوییه من هرروز با شوروشوق بیدار میشم که بیام ببینم امروز قراره چی یاد بگیرممممم
هرروز سریال زندگی در بهشتو میبینم و خودموو با ورودی های مثبت بمباران میکنم
استاد من جدیدا به یه نتیجه ای رسیدم وقتی رو خودمون کار میکنیم و تمرکزمونو رو چیزای مثبت میزاریم وقتی مدارمون تغییر میکنه اون فکرایی که تو مدار پایین داشتیم هم تغییر میکنه اون ترسا هم از بین میرن و این نشون میده فکرای منفی ورودی های منفی ماله مدارای پایین هستن و با تغییر کانون توجهمون و توجه به نکات مثبت اون فکرا هم از بین میرن
دوستون دارم خانواده ی عزیزم
سلام استادواقعاکلمه ی استادبرازنده ی شماست ،سلام دوستان عزیزم،واقعاموافق این مطالبم چندوقتی میشه که به هیچ وجه تلوزیون نمیبینم،منی که معتادتلوزیون بودم چندوقت اصلانگاه نمیکنم وتواینستام گاهی اخبارومرورمیکردم که تصمیم گرفتم دیگه سراغش نرم،احساس خوبی دارمومطمئنم اتفاقات خوب پیش روم،خدایاسپاسگزارم که من راخالق زندگی خودم آفریدی
درپناه خداوندیکتاسلامت،ثروتمندوسعادتمنددردنیاوآخرت باشید
خداقوت
خدایا شکرت که باز هم در این مسیر الهی قدم گذاشتم و متعهدانه تصمیم به ادامه دادن در این سفر شدم.
سلام به دوستان عزیزم که دوستانی همچون شما رو دارم.
استاد عزیز واقعا که راست می گویی مایی که اینقدر به کیفیت غذای خود اهمیت می دهیم و مواظبیم که چه چیزی می خوریم و چه چیزی برای جسممان سالم است و چه چیزی مضر اگر برای غذای روحمان نیز اینقدر مراقبت می کردیم و هر چیزی رو به خورد ان نمی دادیم انقدر زندگی زیبایی داشتیم که خودمان هم از اینکه این همه مدت اینقدر اشغال به ذهنمان می دادیم پشیمان می شدیم.
اگر ما هم قرار باشیم فقط به خورد و خواب و غرایزمان برسیم پس ان روح الهی که خداوند در ما دمیده است چیست پس غذای روحمان چه می شود. ولی چون ما تاثیر غذا رو فورا بر روی جسممان احساس می کنیم مراقبت بیشتری بر روی غذای خود داریم هرچند اگر بدانیم غذای روح بهتر است و چون زمانی طول می کشد تا نتیجه ی ان رو در اتفاقات زندگیمان ببینیم از مراقبت اگاهانه بر غذای روحمان دست کشیده ایم و جلوی غذای نامناسب رو نمی گیریم.
نتیجه این است که اگر واقعا می خواهم خوشبختی در دنیا و اخرت رو تجربه کنیم در هر لحظه باید سعی کنیم اگاهانه ورودی های ذهنمان رو کنترل کنیم و باداشتن احساس خوب در هرلحظه ورودی های پاک و خالصانه ای را به روحمان تزریق کنیم.
از خداوند سپاسگزارم که من رو به این مسیر زیبا به این همه زیبای هدایت کرد.
از همه دوستانی که کامنت من رو خوندن سپاسگزارم
هرجا هستید در پناه الله شاد،سالم و ثروتمند باشید
به نام خدای کافی برای بشر
هفتمین روز سفرنامه
من اولین کاری که خیلی وقت پیش ها کردم حذف کانالها وندیدن اخبار وتلویزیون بود واین مورد خیلی وقت منو ازاد میزاشت برای خودم واهدافم وازهمه بیشتر ارامشم درحدی که وقتی هم تویه جمعی قرار میگرفتم مثلا دارن راجب یه سریال صحبت میکنن میگفتم من ندیدم یا ازفلان خبر اطلاع ندارم شوکه میشن
مثلا نمونه اش همین پریشب که زلزله اومده بود گویا تهران وکرج وقتی دختر خواهرم زنگ زد که نترسیدین وای من انقدر ترسیدم هنوز دست وپاهام صرع شده ازدیشب من خیلی ریلکس گفتم مگه چی شده یعنی داشت ازتعجب شاخ درمیاورد بابا توخبر نداری موضوع به این مهمی رو
من همونجا بهشون هم گفتم که وقتی زلزله بیاد عزیز دلم فقط یه لحظه اس مگه باخبر بودن ازش یا منتظرش بودن واحساس وبد کردن کاری رو درست میکنه اونم چون درمدار صحبتهای من نبود گفت بابا تو چقد دلت خوشه!!!!
در رابطه با این غذای روح که باید عین غذای جسم بهش توجه بشه من اون جاهایی که مربوط به خودم بود مثل کانالهای تلگرام یا اینستا اخبار فیلم هارو خیلی راحت تونستم حذف کنم ولی دررابطه با ادمها یه کم برام سخت بود وزمانبر چون من توخانواده پرجمعیتی بزرگ شدم و ازهمه خواهر برادرهام کوچکترم برام سخت بود ورودی ذهنم روتوسط اعضای خانواده ام کنترل کردن مثلا من ساعتها فایل گوش میدادم ونکته برداری میکردم با یه زنگ خواهرم یابرادرم وگفتن مشکلات وسختی هاشون دوباره ذهنم ازکنترلم خارج میشد
اون اهرم رنج ولذتی که من به کار بردم دراین مورد رو مینویسم هم برای خودم هم برای دوستانی که شاید مشکل اوناهم باشه
من اومدم چن سوال مختلف درمورد رنج وبه اصطلاح بد بودن این خوراک ذهن برای خودم طراحی کردم
در مورد مشکلات خانوادگی ما وچون گفتم ما پرجمعیت هستیم وتو هر خانواده ای بلاخره مشکلاتی هست برای ما یه کم بیشتره هم خانواده من بیشتر رو مشکلات توجه دارن انگار وناخواسته بیشتری جذب میکنن
اولین سوال این بود گوش دادن مشکلات دیگران یابه اصطلاح درد ودل کردنشون چه سودی برای من وبرای اونا داره
جواب هیچ سودی برای هردوطرف هم انرژی ذهنی تخلیه میشه هم هیچ کسی تا حالا تودنیا با گفتن مشکلات وبه اصطلاح درد ودل سبک نشده بلکه بیشتر توجهش رفته رو ناخواسته ونداشته ها وناشکری
وچندین سوال این شکلی ازخودم پرسیدم وخودم وذهنمو قانع کردم برای نه خذف ارتباطم با خانواده بلکه ارتباط درست
کلا ازوقتی اینا رو خودم کارکردم ارتباط ها کم رنگ شد چون من قبلا مثلا سنگ صبور بودم چون ادمی هم هستم که دهنم قرصه ورازدارم ولی فهمیدم قرار نیس من بانک غصه دیگران باشم که هرموقع پرشدن بیان سمت من خالی کنن وبرن
پس تصمیم گرفتم بیشتر تمرکزم روبزارم روادمهایی که کمتر منفی هستن ودرعین حال خانواده ام روهم بیشتر دوس داشته باشم نکات مثبت زندگیشون روببینم واگراونا به ناخواسته هاشون اشاره میکنن من توجه کنم به داشته هاشون نعمتهایی که تو زندگیشون هست
ویه کار جالبی هم که کردم هرموقع میشینم توجمع خانواده یا تلفنی باهام ارتباط دارن هر مشکلی روبگن که دارن واز زمین وزمان گلایه میکنن با صراحت وبدون درنظر گرفتن ناراحتیشون بهشون میگم ازقوانین واینو خوب یاد گرفتم هرکسی هرجایگاهی داره خودش خواسته همونجور که من جایی که هستم خودم خلقش کردم یا مقاومت میکنن یا قبول میکنن واینجوری میشه که برای منم یه تمرین میشه که قوانین رو در زندگی دیگران پیدا کنم وایمانم بیشتر بشه وتایید کنم وبه چشمم ببینم ساز وکار جهان رو
الان جایی که من هستم غیبت نیس گله شکایت نیست همه میدونن با اینکه دوستان من ازهمه خواهر برادرهام کوچیکم ولی وقتی توجمع هستم کامل میتونم جو جمع روبه خواسته خودم تغییر بدم وموضوعاتی رو مورد بحث قرار بدم که خواسته خودمه
حتی مدرمادرم بامن مشورت میکنن وخیلی جاها کمک فکری میخوان ازمن و وقتی براشون توضیح میدم انقدری درصحبت کردن وارد شدم یعنی کلام خدا درزبانم جاریه ومن این موهبت رو ازخداوند میدونم که اونها هم قبول میکنن ازمن
وبه قول خودشون خونه من براشون ارامش بخشه
خدایا شکرت بخاطر اینهمه اگاهیی وخدایا شکرت بخاطر خانواده خوب ومهربونم
من هنوز اول راهم ولی دوستان ایمان داشته باشین به قوانین اونها رو درزندگیتون اجرا کنین تو روابتطون اجرا کنین تا معجزه در زندگیتون ظاهر بشه
هرجا لازم بود اعراض کنین وهرجا مثل اعضای خانواده حضورتون لازم بود محکم وقاطع موضع خودتون رو مشخص کنین بزارین نتایج زندگیتون زبان شما باشه
شکر بی پایان خدای من بخاطر این برگ ازسفرنامه
بنام خدای هدایتگر
هفتمین روز سفرنامه پربرکت (دور دوم)
سلام بر عزیزان
چند روزیست که خیلی بیشتر از قبل دارم درک میکنم که خالق اتفاقات زندگیم هستم.خیلی مواقع پیش میاد وقتی به چیزی فکر میکنم چند ساعت بعد یا روز بعد اتفاق می افته.مثل تماس تلفنی یک دوست با من،دعوت شدنم به جاهای مختلف، دعوت شدنم به صرف نهار و شام، انجام شدن بعضی کارها بدون درخواست کردنم و…
واقعا دنیای جالبیست.تازه این شروع کار منه و من هنوز تمرکز کامل بر خواسته ها نذاشتم.
واقعا موفق شدن و خوشبختی یک تعهد بزرگ نیاز داره.یک تعهد به خود شروع همه چیزه
روزی نیست که روی باورهام کار نکنم.بعضی روزها یک اشتیاق عظیمی رو در درونم حس میکنم و پر از حس شکرگذاری میشم.
اخیرا باز سراغ قرآن رفتم.از اول شروع کردم و چند آیه خوندم و بوووووووم
دیدم بابا از همین اول داره قانون رو توضیح میده و من اون موقع ها درک نمی کردم چون در مدارش نبودم و آمادش نبودم.تصمیم دارم قرآن رو تا اخر با حوصله مطالعه کنم و به درک بیشتری به لطف خداوند برسم.
خیلی وقته نسبت به ورودی های ذهنم بسیار حساس شدم.اکثر اطرافیانم متوجه این موضوع شدن.جاهایی هم که ورودی منفی وجود داشته باشه،یا از اون جمع بیرون میرم و یا از هدفون کمک میگیرم.حتی پای صحبت های منفی پدر و مادرم نمیشینم و اخیرا مادرم هم با من هماهنگ شده))))))
“”هذا من فضل ربی””
در کل حس میکنم خوب دارم پیش میرم و هر روز نهایت تلاشم بر تغییر باورهام هست و خیلی ذوق دارم برای این کار.
خداوند رو شاکرم برای هدایت هر لحظش
شاااد و ثروتمند باشید در پناه الله یکتا
الحمدالله رب العالمین
به نام خداوند بخشنده ومهربان
سلام خدمت استاد عزیزم وهمه همسفران دراین مسیر زیبا ودوست داشتنی
من حدود ۲هفته ای میشد که خیلی دچار احساس بد میشدم واین احساس از نوع ترس بود برای همین تصمیم گرفتم تا اهرم رنج ولذتی برای خودم بنویسم وامروز که این فایل زیبا از استاد گوش دادم تصمیم گرفتم تا این تمرینی که درحال انجام دادن ان هستم به اشتراک بگذارم که اولا ردپایی برای خودم باشه در این مسیری که می پیمایم .دوم امیدوارم برای دوستان عزیزم مفید واقع بشود.
من یک کاغذ a۴ از وسط تا زدم که به دوقسمت تشکیل بشه در۲ قسمت بالایی این برگه ۲تا سوال نوشتم و در زیر سوال مطرح شده جواب هایی نوشتم.
۱- اگر احساس بد داشته باشم و به چیزای منفی فکرکنم چه اتفاقات بدی برام می افته؟
– از مسیر خداوند منحرف میشوم
-نجوای شیطان درون من قوی می شود
– الهامات وهدایت خداوند را دریافت نمیکنم
-اتفاقات مخربی را برای خودم جذب میکنم
– دچار ترس ،استرس، اظطراب می شوم
-دچار یاس و ناامیدی می شوم
-درمسیر اشتباهی میروم
– تصمیمات اشتباه میگیرم
-دچار افسردگی میشوم
-پژمرده میشوم
– از زندگی ام لذت نمیبرم
-از مسیر رشد وپیشرفت باز می مانم
-دچار شک وتردید میشوم
-از در ودیوار مشکل وبدبختی میباره.
احساس بد= نجوای شیطان، وعده شیطان
سوال دوم که روبروی سوال اول نوشتم:
۲-اگر احساس خوب داشته باشم و به چیزای مثبت فکر کنم چه اتفاقات عالی برام می افته؟
-در مسیر خداوند قدم بر میدارم
– در اغوش خداجونم قرار میگیرم
– از زندگیم نهایت لذت وشادی میبرم
-اتفاقات قشنگ وعالی جذب میکنم
-از جهان کلی سوپرایزهای زیبا وقشنگ دریافت میکنم
-صدای خداوند در درونم قوی میشود
-ایمان وتوکلم به خدا بیشتر میشود
-سرعت پیشرفت ورشدم بیشتر می شود
-انسان ازاد ورهایی میشوم
-میتوانم عاشقانه با خدا نیایش کنم
– میتوانم از نیروهایی که خداوند در درونم قرار داده است نهایت استفاده ببرم
-انسان شجاع وقوی میشوم
– الهامات وهدایت خداوند را به راحتی دریافت میکنم
-به اوج موفقیت ثروت خوشبختی وسلامتی می رسم
-در لحظه مرگم هیچ گونه حسرتی نمیخورم
– زندگی عالی وفوق العاده ای در دنیا واخرت تجربه میکنم
احساس خوب= صدای خدا، وعده خدا
…..
هرروز سعی میکنم حداقل دوبار این نوشته مطالعه کنم وخداروشکر خیلی به من کمک کرده است. واحساس بد منو خیلی زیاد کم کرده و درکنار این تمرین سعی کردم ورودی های منفی ذهنم به حداقل برسونم و ورودی های مثبت زیادی به داخل ذهنم بفرستم( تا در ذهنم باورای مثبت ایجاد شود) مثل دیدن سریال زندگی دربهشت ۲- انجام دادن تمرینات اعتماد بنفس۳- گوش کردن به فایل های استاد۴- فالو کردن پیچ هایی که تصاویر زیبایی به اشتراک میگذارن-۵- حرف زدن درمورد ارزوهام ورویاهام باخودم.۶- هرشب پرکردن قسمت دفتر خاطرات که باشکرگزاری همراهه
خیلی تونسته به من کمک کنه.
برای همه شما عزیزان ارزوی موفقیت وخوشبختی وسلامتی را از خدای متعال خواهانم
عااالی بود دوست عزیز 👌
ممنون که به اشتراک گذاشتید
با آرزوی توفیق روزافزون 💐
سلام .سپاس گزارم.
برای شما موفقیت وپیشرفت در تمام جنبه های زندگی ارزومندم🌹
سلام استاد عزیزم
واقعا راست میگید که اگه برای صدمین بار هم این فایل ها رو نگاه کنیم نکات تازه ای درش پیدا میکنیم
من قبلا بعضی فایل ها رو سرسری نگاه میکردم رد میشدم
اگه سرسری نگاه میکنی( چه فایلای استادو چه کامنت های بچه ها رو) رد میشی یعنی تو مدار درک این فایلا نیستی
یعنی هنوز خیلی جای کار داری
و اما در مورد آگاهی های این فایل
تا حالا فقط به عنوانش توجه کردید؟
غذای روح – شما وقتی کلمه غذا رو میشنوید چی تو ذهنتان میاد؟
شارژ کردن جسممون
دوباره انرژی بگیریم
خُب پس هر روز هم باید حواسمون به روحمون هم باشه
یعنی باید هر روز روی خودمون کار کنیم
یعنی چی؟
یعنی وای بر اون روزی که نسبت به این دانش الهی غره بیای
یعنی وای بر اون روزی که دیگه به خودت مغرور بشی و بگی که من دیگه قانون رو فهمیدم
واقعیت اینه که زندگی مثل ی سرسره ست
برای صعود کردن باید از پله بالا بری و دست از نرده ها بگیری نیفتی
ولی برای افول کردن کافیه ی های به خودت بدی و بعد خیلی راحت سر میخوری میری در آغوش گرم شیطان
ببخشید اگه خوب نتونستم منظورمو برسونم هنوز یاد نگرفتم خوب بنویسم
دارم سعی میکنم بهتر شم
امیدوارم لذت برده باشید
در پناه الله یکتا شاد باشید سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند در دنیا و اخرت
سلام
برگی از سفرنامه روز هفتم
کاری که من انجام دادم برای غذای روحم:
۱.حذف کانال های تلگرامم.حتی درگروهی بودم که به شدت به دوستانم علاقه داشتم ولی دیگه به گروه نمی رم و کلا کنار گذاشتم.این گروه به شدت روی من تاثیرات نامناسبی گذاشته بودولی خداروشکر که منو هدایت کرد به این مسیر که بیش از این گرفتار نشوم.
۲.حذف اینستاگرامم.خلاصه شبکه های اجتماعی را به جز در موارد مثبت کنار گذاشتم
۳.تمام سعی خودم رو میکنم در گفت و گوهای روزانه با مادر و خواهر و خانواده ام از چیزهای خوب ومثبت صحبت کنم واگر چیزی از من بپرسند که محتواش منفی باشه میگم نمیخوام راجع بهش صحبت کنم
تلوزیون واخبار رو کنار گذاشتم حتی همسرم هم دیگه اخبار نمیبیند.
الان که این نکات رو نوشتم خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم که من دیگه اون مرضیه سابق نیستم که با همین کارهایی که انجام دادم نشون میده که من تغییر کردم.که در مسیر خوبی هستم.وقتی به گذشته برمیگردم میبینم که چقدربا مرضیه الان تفاوت دارم
من به شدت دربحث دوستان شرکت میکردم والان که فکر میکنم میدونم که اتفاقات گذشته ام فقط به خاطر همان مرکزتوجه ام بوده
خدایا هزاران مرتبه سپاسگذارم که شخصی به نام عباسمنش رو دستی از دستان خودت قرار دادی برای آگاه کردن ما
که چقدر در افکار نامناسب غرق بودیم ونمیدانستیم که زندگیمون رو خودمون رقم میزنیم
استاد واقعا صحبتهایتان را در زندگی من درک کردم که چه اتفاقاتی که خودم آنها راوارد زندگیم کردم
از این پس تلاشم رو دوچندان میکنم که دراین مسیر همچنان صعود کنم
خدایا شکرت
به نام الله یکتا. روز هفتم سفرنامه
من دومین باره که این فایل رو گوش میدم از همون روزهای اولی که فایل های استاد رو گوش دادم با اینکه خیلی کم تلویزیون میدیدم برای همیشه تلویزیون رو گذاشتم کنار ولی بیشتر وقتم رو توی اینستاگرام میگذروندم به خودم تعهد دادم که مواظب ورودی های ذهنم باشم خیلی از پیج هایی که فالو کرده بودم رو آنفالو کردم و به جاش پیج هایی که فراوانی های جهان رو نشون میداد فالو کردم به طور مثال خونه های زیبا ماشین های آخرین مدل کالاهای لوکس و… و الان در طول روز شاید چند دقیقه از وقتم رو توی اینستاگرام میگذرونم و اصلا به حرف های نامناسب بقیه توجه نمیکنم ولی اگر ناخوداگاه بشنوم و یا جایی باشم که مجبور باشم اون حرفارو بشنوم توی ذهنم با خودم تکرار میکنم نیلوفر ببین این ها باورهای اشتباهه این ها باورهای محدود کننده ای هست که خانواده ی تو دارن و حتما تو هم این باورهارو داری و باید روی ذهنت کار کنی و به جاش باورهای قدرتمند کننده بسازی