داستانی درباره هدایت الهی | قسمت 1 - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-74.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2020-08-26 12:00:062023-12-21 07:12:52داستانی درباره هدایت الهی | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای بخشنده و هدایتگر
سلااااااام استاد جوووووونم
خیلی خوشحالم .میگم خیلی یعنی بیش از اندازه .قلبم پر از شادی .لبم پر از خنده .دلم گرم گرم گرم از محبت الهی ….
خداجون انقد دوست دارم .انقد دوست دارم .انقد دوست دااااااااااااررررررم که نگووووو……💜💛💚💗
این جمله رو دیروز تو جاده چالوس داد زدم به خدای خودم گفتم …😍😍😍
بزارید از هدایتم بگم .از هدایتی که فقط و فقط از دست الله مهربونم این انرژی بینظیر برمیومد که برام رقم بزنه 😊
یک روز .یک ۲۴ ساعت پر از لذت .پر از شادی .پر از خنده .پر از عشق و هیجان بود برام .
تو همین فایل کامنت نوشتم که حال خوب استاد هست که باعث شده بهترین باورها رو در مورد خداوند بسازه که باعث بشه این نیرو و سیستم به راحتی استاد رو به همه ی خواسته هاش بلکه بیشتر هم برسونه….الله اکبر .
خدا من عاشقتم ….
با تمام وجودم این حال خوب رو از خدا خواستم تا بفهمم معنی هدایتش و درک کنم با تک تک سلولهام .
دیروز صبح همسرم رفت سر کار .دخترم بیدار شد و اومد منو صدا زد گفت مامان بریم صبحونه رو بیرون بخوریم ؟
با اینکه هنوز خوابم میومد احساس کردم یه نیرویی منو از جا بلند کرد .گفتم اره .موافقم بریم .شما برادرت رو بیدار کن تا منم کمی وسایل جمع کنم .
استاد باورتون نمیشه یه نیروی عجیبی منو برد آشپزخونه .در عرض نیم ساعت من وسایل صبحونه رو گذاشتم تو سبد مسافرتی با یه فلاکس چای و زیر انداز زدیم بیرون .
دخترم گفت به به مامان چه سریع حاضر کردهمه چی رو😁
گفتیم کجا بریم ؟ دوست داشتیم بریم جاده چالوس .ولی چون سه روز تعطیلات در پیش بود گفتیم الان جاده یا ترافیکه .یا یک طرفس .گفتیم بریم سمت آتیشگاه .هدایت خداوند رو فقط ببینید .
سه تایی با حال خوب و پراز انرژی رفتیم نون تازه و حلیم هم گرفتیم و زدیم به جاده سمت آتیشگاه .
خدای من جاده پرنده پر نمیزد .از همون لحظه ی اول شروع کردیم به خندیدن و شادی و لذت بردن از تماشای طبیعت .
هی تحسین کردیم و گفتیم هوا چقد عالیه .همه جا چقد زیباست .چه سکوتی .چه آسمونی .خلاصه کلی تعریف و تمجید از خدای خوب و قشنگم تا رسیدیم به یه جای بکر و زیبا .
نشستیم و باکلی شادی و خنده صبحونه و خوردیم و عکس گرفتیم .حتی با زنبورها و پروانه ها هم شوخی میکردیم .
موقع های دیگه اگر زنبور جایی بود اونجا رو ترک میکردیم 😊
بچه ها گفتن بریم سمت نوجان ببینیم جاده در چه حالیه .گفتم بریم خدا هدایتمون میکنه .
خدای من انگار جاده ی نوجان که بارها و بارها رفته بودیم یه جور دیگه زیبا شده بود .
هوا که بینظیر بود .یه نسیم خنک عالی میزد تو صورتمون .کلی رقصیدیم .خندیدیم تا رسیدیم به جاده .دیدم خلوت .افتادیم به جاده .بچه ها گفتن مامان میشه الان که خلوت بریم تا سد ؟ گفتم اره بریم .خوبه .من موافقم .
بچه ها خوشحال حرکت کردیم .درونم یه نیرویی رو احساس میکردم که میگفت لذت ببر .فقط لذت ببر …
به خدا استاد جاده انگار فقط برای ما بود .خلوت .میگم خلوت باور کنید .تک و توک ماشین میومد و رد میشد .تو این تعطیلات ؟
این جور خلوت ندیده بودیم 😨
بقدری زیبایی های خداوند خود نمایی میکردند که نگو .اصلا دهنمون باز مونده بود .
دخترم میگفت مامان کوهها رو ببین .پسرم میگفت مامان سرسبزی رو ببین .خدا تو قلبم میگفت .آب رودخونه رو ببین چقد زلال .الله اکبر .فقط فقط دلمون میخواست طبیعت بینظیر خداوند رو ببینیم و هی تحسین کنیم .فقط میگفتیم خدایا شکر خدایا شکرت .
اصلا تو یه عالم دیگه بودیم .به خدا همه چی فرق کرده بود .
بابا ما هزار بار از این جاده گذشته بودیم .اما اینبار ….😢
یه سکوت بینظیر .آسمون زیبا پر از ابرهای پفکی .درختان سر به فلک کشیده و سرسبز .کوهها رنگشون بینظیر بود .بگم چه رنگی آخه ؟ چند رنگی بود .به قول استاد که میگفتن خدا همه رنگه بگم چه رنگی ؟؟
آب سد کرج عین دریاچه پرادایسمون بود .اره مثل بهشتمون بود آفتاب زده بود روش نگاه میکردی روش پر از مرواریدهای درخشان بود .
آهاااااااان دقیقا داشتیم زیباییهای پرادایس رو میدیدیم .دیروز جاده چالوس برای ما بهشت شده بود .خدایا عاشقتم من …
گفتیم .خندیدیم .رقصیدیم .جوک تعریف میکردیم و شوخی و خلاصه چی بگم؟؟ تا رسیدیم به کندوان دیدیم کمی ترافیک .ماشینا وایسادن .😂
اونجاها که جاده خلوت بود و پرنده پر نمیزد دخترم میگفت شاید مردم خواب موندن یا اینکه یادشون رفته تعطیلات داریم .😂اینجا که رسیدیم دخترم گفت نه مامان فک کنم ما خواب موندیم .مردم ۴ صبح راه افتادن 😂
گفتم اشکال نداره خدا هدایتمون میکنه .
یک ربع بعد دوباره جاده باز شد .دوباره خلوتی .دوباره زیبایی .دوباره خنده و شادی و لذت …
فقط هدایت این نیروی عظیم رو ببینید همراه حال خوب چه محشری به پا میکنه .
به خدا که جاده جاده قبلنا نبود .بینظیر بود .الله اکبر .
هر جا رو که میدیدی سرسبزی و مه و زیبایی بود .
تو مسیرمون کلی ماشین مدل بالا میدیدم و تحسین میکردیم .یه جور شده بود که دخترم میگفت مامان امروز چقد بینوه و پورشه و سانتافه میبینیم از همه رنگهاش .چه خبر ؟ الله اکبر خداوند فقط داشت زیباییهاش و فراونیهاش رو به ما نشون میداد .
دیدیم جاده خلوت گفتیم بریم تا کندوان یه آشی بخوریم .اگر خلوت بود میریم تا کنار دریا …
استاد باورتون میشه من نه مقاومتی میکردم .نه اعتراضی .فقط میگفتم بریم و از این زیبباییها لذت ببریم .
یه جا همسرم زنگ زد گفت کجا هستید .گفتیم تو جاده .گفت کجا میرید .دخترم گفت میریم تا ببینیم تهش کجاست .خندید و گفت تهش میخورید به چالوس دیگه .
دخترم منظورش ته زیبایی ها بود 😂
استاد الان که تعریف میکنم قند تو دلم داره آب میشه .
خلاصه کنم که رفتیم تا خود دریا وپا ها رو زدیم به آب و ناهاری خوردیم و کنار ساحل متل قو نشستیم .چقد دریا زیبا بود .چقد ساحل تمیز بود .اصلا چی بگم .وصفش برام سخته .فقط باید بودید و میدیدید .
خدایا شکرت .خداجونم چقد شکرت کنم کافیه ؟
تمومی نداره سپاس از تو وقتی اینهمه هیجان در قلبم نهادی ….
یه هدیه هم خریدیم برای دوستمون .که اونم هدایتی شد .
اصلا نه خستهبودیم نه گرممون بود .همش هیجان بود و لذت …😊
گفتیم جاده به این خلوتی و زیبایی .ما هم که خسته نیستیم بریم که برگردیم .همه موافق بدون اعتراض برگشتیم .میگم بدون اعتراض یعنی اینکه موقع دیگه بود بچه ها دوست داشتن بمونند .ولی اینبار هیچی نگفتن …
دوباره زدیم به جاده .دیدیم جاده رفت به شمال شلوغ و ترافیک
برگشت خلوت و آروم .معجزه ای دیگر.. 😊
به خدا که همه چی یه جور دیگه بود .کاملا متفاوت با سفرهای قبلیمون ….
تو راه دوست دخترم زنگ زد که دستبندم رو گم کردم ده میلیون پولش بوده .کمی حال دخترم گرفته شد .آخه این دوستش رو خیلی دوست داره .گفتم بهش زنگ بزن بگو غصه نخور اگر خدا بخواد میوفته دست یه آدم درستکار و بهت برمیگردونه .
دخترم زنگ زد بهش گفت و بهش دلداری داد .و فراموش کردیم و دوباره شادی و لذتمون رو ادامه دادیم .
یک ساعت بعد دوستش زنگ زد گفت پیدااااااااا شد .یه نفر زنگ زد مژدگونی خواسته و داره برام میاره …
سه تایی هورااااااااا کشیدیم و گفتیم خدایا شکرت .خوشحالیمون صدبرابر شد .الله اکبر از این همه لطف و مهربونی خدای خوبم .😍😍
فقط هدایت الله رو ببینید .وقتی باورش کنی که همه چی اونه .همه چی رو فقط با خواسته ی ما میسازه .
بازم از زیباییهای جاده لذت بردیم اینبار بیشتر از رفتمون .تا جایی که زدیم بغل تو یه جای بکر و زیبای جاده ایستادیم .پسرم گفت مامان سکوت رو ببین .یه لحظه انگار دنیا ساکت بود .ما بودیم و صدای جیرجیرکها .احساس میکردم قلبم داره باهام حرف میزنه .میگه فقط لذت ببر .حالمون حال عجیبی بود .هم خوشحال .هم پر از هیجان .اصلا انگار اولین بار بود که داشتیم ودنیا رو میدید یم .
یجا گفتیم نکنه ما موندیم اول جاده و روحمون اومده تو بهشت 😊آخه باور نکردنی بود همه چی……
به خدا که یه عالم دیگه رو الله به ما نشون داد .تا جایی که بچه ها هم گفتن مامان چقدر این سفر چند ساعته متفاوت بود .چقد حال دلمون خوبه .چقد پر انرژی هستیم .نه خسته .نه نگران .نه گرم .فقط شوخی و خنده و شادی .قبلنا بچه ها گاهنا با هم بحثی میکردن .اختلاف نظری میشد .ولی اینبار اصلا .کمی دخترم رانندگی کرد .کمی پسرم .با رضایت هم .
باور نمیکنید چند بار شده بود دخترم میگفت بیایید یه روز بریم کنار دریا من میگفتم نه خسته میشیم .و کلی بهونه میاوردم .
نگران میشدم که اینا بچه اند .مردم چی میگن .راه خطرناکه .ماشین اگه خراب بشه چی و خلاصه وجودم پر از شرک بود .فک میکردم که همه چی دست خودمون و باید همیشه احتیاط کنیم و آینده نگری .که البته اینارو از همسرم یاد گرفته بودم😳
استاد چقد از شما یاد کردیم .از قوانین گفتیم .داستان ماده شوینده رو براشون تعریف کردم .کلی از زندگیتون براشون تعریف میکنم .همیشه …
بچه ها عاشق شما هستن چون شما زندگی و باورهای مادشون رو تغییر دادید .
راستی استاد منم بالاخره تو این جاده رانندگی کردم .یادتون چند هفته پیش گفته بودم بالاخره به ترسم غلبه میکنم و تو این جاده میشینم .😁
من جاده های دیگه رو سوار شده بودم حتی جاده های دوطرفه شهرستانها رو ولی از چالوس میترسیدم .نمیدونم چرا .شاید همسرم ترسونده بود .آخه اون میگفت این جاده پر پیچ و برای زن ها سخته و خطرناکه .
ولی دیروز من گفتم بابا اینهمه زن ها دارن رانندگی میکند .تازه دخترم که هی و حاضر جلوی چشمم بود .
گفتم میخوام سوار بشم باید به ایمانم عمل کنم .من شاگرد استاد عباس منشم و بالاخره این ترس در وجودم پاک شد .خیلی لذت بخش بود .خدایا شکرت ….
هدایت خداوند هر لحظه شامل حالمون بود ..همش شادی و رقص و خنده و شوخی بود .باورتون میشه استاد بچه هام بیشتر از من زیباییها رو تحسین میکردن .آرزوم بود یه روزی این حس و حال رو تو وجودشون ببینم .
دیروز خدا برای ما جاده خلوت و تمیز شده بود .دیروز خدا برای ما طبیعت بینظیر و رویایی شده بود .برامون بهشت شده بود .بارها گفتیم که داریم بهشت خدا رو میبینیم .دیروز این نیرو فقط و فقط حال خوب شده بود در وجود ما .چون من خواستم و شد .
دیروز من و بچه هام این نیروی عظیم .این قدرت لایزال .این عشق ناب رو با تک تک سلولهامون درک کردیم .نشانه ها اونقد برامون واضح بود .اونقد برامون جذاب بود که فقط داد میزدیم خدا مال ماست .دنیا مال ماست ….
الله اکبر به این درک قانون .که اگر همچنان ادامه بدیم چه زندگیه رویایی خواهیم داشت .
استاد لحظه به لحظه دیروز حرفهای شما .رفتار شما تو ذهنم مثل یه فیلم میگذشت .شما با من چیکار کردی ؟
خدایا چه دست بینظیری تو زندگیم آورد ؟
حالا دیگه باورم صد در صد شد وقتی میگفتید خداوند مدیر فنی سایت رو خودش براتون انتخاب کرد .دیگه باورم میشه که مریم بانو رو خداوند برای شما انتخاب کرد .دیگه باورم میشه وقتی میگید تمام کارهای منو خداوند پیش میبره چون من هدایت الله رو باور کردم .و نشستم رو شونه های خداوند و خودش منو میبره….
دیروز من و بچه هام رو شانه های خداوند رفتیم و اومدیم .
حالا میفهمم که وقتی رو شونه های خداوند باشی .نه خسته میشی .نه غر میزنی .نه نگران میشی .فقط لذت میبری .لذت .لذت .لذت ….
استاد جان دیشب که رسیدم رفتم دوش بگیرم همون حسی رو داشتم که شما بعد از یه روز تفریح رفتین تو وان حموم دراز کشیده بودید و خواب آرومی کرده بودید و عشقتون براتون گل زیبایی آورد .من تو اون شرایط نبودم ولی با تمام داشته هام همون حس زیبای آرامش و شادی رو در وجودم داشتم و به اندازه ی شما از اون لحظم لذت بردم …چه لذت نابی بود خدای من شکرت .😍
اگر بخوام از حال خوب دیروزم بگم باید صفحه ها بنویسم .
نمیخوام خستتون کنم .فقط میخوام بگم که استاد کاملا درست میگن .همه چی باور .همه چی ….
اگر خداوند این سیستم بدون تغییر رو با تمام وجودت باور کنی .هدایت الله رو درک میکنی .الهاماتش رو درک میکنی .خودت توسط این نیرو میشی خالق زندگیت .
من دیروز وجودم لبریز بود از باور به این نیرو .من ۲۴ ساعت شدم همون آدمی که تو این سالها به دنبالش بودم .من با تمام وجودم خواستم که درک کنم این نیرو رو .این هدایت رو .
من اون روز از شنیدن داستان هدایتهای استاد گوشیم رو پرت کردم و گفتم مگه میشه ؟؟؟
خدا بهم گفت آره بنده ی من میشه .منو باور کن تا برای تو هم بشم .😢😢
الله اکبر باید ببینید .باید حس کنید .باید با تمام وجوتون باورش کنید .به خدا که دستام داره خودش تایپ میکنه .من نیستم که مینویسم .خودش .خود خودشه ….
من ذره ای از این ایمان رو درک کردم .اگر هر
روز باورم رو قویتر کنم این ایمان تو زندگیم غوغا خواهد کرد .
من قطره ای از این اقیانوس بیکران رو نوشیدم و دیوانه شدم .الله اکبر .الله اکبر .که چه عالمی داره این احساس خدایی بودن .
باور کنید .خدا رو باور کنید .استاد رو باور کنید .قوانین رو باور کنید .دلم میخواد داد بزنم به دنیا بگم که همه چی باوراتون .مردم خداوند در وجودتون .به خدا که لذتی از این بالاتر نیست اگر باورش کنید .تو این روزها عزاداری نکنید .بگردید خدا رو پیدا کنید همون خدایی که حسین رو تو کربلا بزرگ کرد .حسین رو درس بزرگی کرد برای جهانیان .همون خدایی که زینب رو بزرگ کرد .که فقط اون روز زیبایی دید .مردم اگر خدای حسین و زینب رو درک میکردید .این روزها فقط شادی میکردید نه گریه …
الله اکبر .الله اکبر .چه آگاهیهای نابی بود که به قلبم گفته شد .
خدای من درونم غوغاست از توجهت به این بنده ات .
عاشقتم بینهایت ….
استاد به رسالت ادامه بده .به خودت ببال .به خدای درونت ببال که یکی از انسانهای دیگه ی روی زمینش رو بیدار کردی .از درون چاه جهل و نادانی بیرونم کشیدی .خوشحال باش استاد .
خدایا ایمانم رو هر روز قویتر کن .درونم رو شعله ور تر کن .که نیست لذتی بالاتر از درک خودت و قوانینت ……
خدایا بزن لایکت رو به نوشته ی که خودت به قلبم الهام کردی .تا هر کسی خوند باورت کنه .
لایکی که میشه چهلمین لایک از روزی که با بر پا کردن جهاد اکبر در وجودم خواستم که درکت کنم .و عدد چهل مقدس ….😢
به نام خدایی که از اول بوده تا آخر هم هست
سلام استاد عمل به قوانین الهی 😍
باور به خداوند .
باور به انرژی که کل دنیا رو در بر گرفته
باور به قدرتش .باور به اینکه در وجودت .باور به اینکه همه چیز .هم عشق .هم نفرت .هم شی .هم درخت .هم آسمون .هم زمین و کهکشان .هم حشره هست .هم آتیش .همه چیز .همه چیز …..
اگر من باور کنم که این انرژی رو به هر شکلی که بخوام میتونم در بیارم .اگر باور کنم که همه چی خودش .دیگه بهش نمیگم بهم بده .میگم بشو .برام عشق بشو .برام سلامتی بشو .برام پول بشو .برام هر چی که میخوام بشو ……
امروز صبح به خاطر برخورد با یه تضادی هدایت شدم به گوش دادن فایلی که استاد پاسخ داده بود به الهامی که بهش شده بود در مورد بهترین باور در مورد خداوند .
گوش دادم اصلا یه حالی شدم که نگو .راست میگی استاد که اگر یه فایلی رو صدبار هم گوش بدیم سالها بعد هم باز گوش بدیم کلی ناشنیده ها میشنویم .فقط به خاطر تغییر مدار و درک اون لحظم بود .
هر چی گشتم تو سایت نتونستم فایلش رو پیدا کنم که احساسم رو اونجا بنویسم .داشتم گیج میشودم که یک دفعه دیدم یه فایل جدید اومد رو سایت با عنوان هدایت الهی .انگار بهم الهام شد که دیگه نگرد بیا تو همین فایل کامنتت رو بنویس .
استاد هضم صحبتهاتون برام خیلی سنگین بود.
خیلی دلم میخواست راحت و شیرین درک کنم .اما یه حسی تو قلبم نمیزاشت .نمیدونم این هیجان چه جوریه؟.آیا خوبه ؟ آیا بد ؟
استاد فرق شما با ما فقط تو باور کردن این انرژی که اسمش خداست هست .شما با تک تک سلولهای بدنتون باورش کردین .که به این راحتی و شیرینی به هدایتهاش عمل میکنید .
شما گفتید هر چقدر آگاهی ها در مورد قانون و این انرژی بیشتر بشه کمتر میتونی این انرژی رو تعریف کنی .
گفتید هر جور که باهاش راحتید باشید .
شما این باور رو عالب درکش کردید و این باور هر روز قوی قویتر براتون عمل میکنه .
باور قوی شما به این نیرو هست که باعث شده تمام زندگیتون رو هدایتی عمل میکنید و جالب اینه که میگید من کاری نمیکنم همش رو خداوند انجام میده .😊
برای این رابطه بین شما و خدا نمیدونم چه اسمی بزارم .توصیفش برام سخته .تو کلمات نمیتونم بگنجونمش .
خدایا حس درونیم رو چه جوری بنویسم .
خودت کمکم کن .هدایتم کن .تو قلمم بشو .تو کامنتم بشو تا همه راحت درک کنند که چی میخوام بگم .
دیشب با پسرم در مورد این صحبت میکردیم که اگر 50 میلیارد الان از یه جایی به ما بدون زحمت بدن .باهاش چیکار باهاش بکنیم ؟
من چند تا پیشنهاد دادم ولی تو دلم به خودم خندیدم .تازه یه جاهایی هم نگران شدم که اگه این پول بیاد تو زندگیم یه مشکلاتی هم برامون بوجود میاره .مونده بودم که با اون مشکلات چی کار کنم .
میبینی استاد .آخه من چه ادعایی کنم که به قدرت بینهایت خداوند باور دارم ؟
آخه من هنوز با این باورهای درب و داغونم چطور میتونم بگم که خداوند همه چی هست .من اگر باور کنم که خداوند به راحتی میتونی از هزاران راه این پول رو به من بده .پس چرا نمیتونم باور کنم که همین خدا میتونه همراهش هزاران شادی هم به من بده ؟
چرا نگران شدم ؟
خودم خودم رو قانع کردم که برات هنوز زود .تو باید تکاملت رو طی کنی .چه خنده دار .
وقتی نتونی باورت رو درست کنی صدسال هم عمر کنی تکاملی طی نمیشه همون طور تو جهالت میمونی .
وقتی امروز تو این فایل شنیدم که گفتید تو اون سالها تو ایران هر ماه بالای سی چهل میلیارد درآمد داشتید ولی تصمیم گرفتید که دفترهاتون رو جمع کنید و مهاجرت کنید .اونجا بود که به خودم گفتم ای هاااااات .من هنوز خیلی از مرحله پرت هستم .
من 50 میلیارد رو نتونستم هضم کنم اونوقت شما هر ماه راحت این مبلغ میومد به حسابتون .
استاد عزیزم تمام حرف شما اینه که این انرژی .این سیستم .این نیرو .این قدرت رو اون جوری که دوست دارید باشه باورش کنید اونوقت میشه همه چی .میشه هر آنچه که آرزو دارید بهش برسید .وقتی باهاش رفیق فابریک بشید هر چیزی رو با الهام و هدایت بهت میگه .
اصلا نمیزاره تو اذیت بشی .اگر باورش کنی که همه کارها رو اون انجام میده تو فقط ازش تشکر میکنی .
وقتی ببینه به الهاماتش عمل میکنی .و فقط روی اون حساب باز میکنی .اونقدر بزرگت میکنه .اونقدر عزیزت میکنه .اونقدر شجاعت میکنه .اونقدر قدرتمندت میکنه که فقط حظ کنی ….
من فقط اگر همون هدایتی که باعث شد اون ماده شوینده بیاد جلوی پای استاد رو درک کنم یه دنیا درس گرفتم از این فایل ….
خدایا ظرف وجودمون رو وسیع کن .🙌
هضم صحبتهای استاد رو برام راحت و آسان کن .🙌
دیروز به خدا گفتم من زیاد میخوام .من بزرگی میخوام .من شجاعت میخوام. من مهاجرت میخوام .قلبم داشت ازخدا بلند بلند
درخواست میکرد .بهش گفتم مگه نمیگی بزرگی ؟بزرگیت رو بهم نشون بده .مگه نمیگی هر چی بخوام میدی ؟باید بدی .بده تا باورت کنم .
خداوند دیشب با اون وعده ی 50 میلیاردی یه تلنگر حسابی بهم زد و گفت هر وقت منو با تمام وجودت باور کردی و به هدایت هام عمل کردی اونوقت از من زیاد درخواست کن .
برو فقط رو باورهات کار کن .تا به این سیستم و انرژی اعتماد کنی .
الله اکبر .همه چی باور …..
استاد تعریف داستان مهاجرتتون تو ذهنم زندگی حضرت یوسف رو تداعی کرد .که این پیامبر از کجا به کجا رسید .قرار بود ته اون چاه بمونه تا بمیره به خاطر دشمنی برادرهاش .ولی خداوند از ته چاه برد به جایگاهی که شد عزیز مصر .به جایگاهی که برادرانش در مقابلش به سجده افتادن .الله اکبر .
امروز هدایت شدم به قسمتی از آیه قرآن که گفت خداوند چطور به یوسف علم تعبیر خواب داد .یا به یونس علم سخن گفتن با حیوانات .باور به داشتن این علمها برای 99 درصد آدم ها فقط معجزه هست .
ولی وقتی داستان مهاجرت شما رو میشنیدم میگفتم نه اینها معجزه نیست .اینها باور و ایمان واقعی به خداوند که میتونه این انرژی رو به هر شکلی که تو بخوای دربیاره .
خداوند برای استاد همه جا به شکل الهام. به شکل یه تصویر از آینده تو ذهن عزیز دلش .به شکل یه دوست .به شکل هر چی که باعث بشه این انسان به خواستش برسه میشه .چرا ؟؟؟؟
فقط به خاطر درستی و بهترین باوری که از خداوند تو قلبش
ساخته .الله اکبر از این همه درک و فهم .
استاد نه با یوسف نه با محمد ونه با ابراهیم فرقی نداره .هر کدوم در عصر و زمان خودشون بهترین نتیجه ها رو از درک این قوانین گرفتند .
خدای من باور به این قوانین چه میکنه با انسان .میتونه این موجود زمینی رو تا به کجاها برسونه که بتونه روی زمین خدایی کنه .این انسان وقتی خدا رو در وجودش پیدا کنه میشه همون اشرف تمام مخلوقات خداوند در روی زمین .
استاد به نظر من تمام این نتایج بر میگرده با حال خوب شما و رضایتتون از هر شرایط زندگیتون .
یادم یه جایی شنیدم که فقط امام حسین میتونست یه خدا بگه راضیم به رضای تو .که تونست اون حادثه ی کربلا رو بپذیره .و برای من این جمله قابل قبول نمیشد .
وقتی میبینم استاد عباس منش تو همه شرایط زندگیش چه تو اون بندرعباس تو اون گرمای آتیشی تو تاکسی کار میکرد و باور میساخت یا با اون موتور یاماهای قراضه اش کلی مسافرت میرفت و عشق میکرد .وقتی با دوتا بچه تو مسافرخونه ها زندگی کرد و میگفت راضی بودم و ایمان داشت که همه چی عالی میشه .به این درک میرسم که استاد هم همه جا میگفته خدایا راضیم به رضای تو و حالم خوبه .حال خوبش نشانه ی رضایتش بود .
ما باید اول حال دلمون رو خوب کنیم .چطوری؟؟؟
.وقتی بهترین باور رو از خداوند رو در قلبمون بسازیم .دیگه نگرانی معنا نداره .وقتی این باور قوی باشه ترس از بی پولی .ترس از تاریکی .ترس از مهاجرت .هیچ کدوم معنا نداره .دیگه غصه خوردن بی معنی میشه .وابستگی از بین میره .زنجیرها از پاهات جدا میشه .بال پرواز پیدا میکنی .ظرف وجودت بزرگ و بزرگتر میشه به جایی میرسی که زمین برات کوچیک میشه .دلت پرواز تو آسمانها رو میخواد .اونجا هم کچیک میشه .دلت رفتن به کهکشانها رو میخواد .خداوندا .پروردگارا ظرفیت انسان چقدر گنجایش داره ؟؟
آهان فهمیدم .روح انسان به وسعت و بزرگی خداوند .خدا از روح خودش در انسان دمید .پس ظرف وجود انسان هم به اندازه همین انرژی بینهایته .الله اکبر .
وقتی هدایت زندگی استاد رو از یه ماده ی شوینده تا به جایی که سرو سایت رو ببر خارج از کشور رو گوش میدادم .فقط میگفتم الله اکبر .چقدر این هدایت دقیق و تمیز و شیرین بوده .خدای من هیچ کس نمیتونه کسی رو پایین بیاره اگر تو نخواهی و هیچ کسی نمیتونه کسی رو بالا ببره اگر تو نخواهی .همه چی دست تو .
تمام عمل به الهامات استاد نشان از یه ایمان قوی و باور درست به این نیروی درونیش بود .همون نیرو و انرژی که اسمش خداست .نیروی خداوند بالاترین نیروهاست .
اگر بهش توکل کامل داشته باشی خدا برایت کافیست .
استاد اگر بدونی چقد نیاز به شنیدن این حرف ها داشتم .اول شروع نوشتنم قلبم نا آروم بود و تند تند میزد .
از هدایت خداوند به شنیدن این صحبتها هیجان زده بودم .یه جاهایی به قول یکی از دوستان که میگفت میخواستم گوشی رو پرت کنم .منم واقعا پرت کردم .به قلبم گفتم آروم باش و فقط گوش کن .هدایت خداوند رو آرام آرام باید دریافت کنی .
و الان که تا آخر گوش دادم خیلی بهترم .خداروشکر .
دلم میخواد زندگی رو رها کنم و فقط بشینم این فایل رو گوش کنم .اونقد گوش کنم تا بتونم حتی شده یک درصد از ایمان و باوری که استاد داشته رو در وجودم شعله ور کنم .
خدایا .پروردگارها من هنوز بنده ی خام و آبپز تو هستم .مرا اونقدر تو این مسیر حرارت بده تا پخته یا حتی سوخته و جزقاله بشم. چون ارزش داره در مسیر رسیدن به عشق درک تو بسوزم تا بفهمم که همه چی تو هستی و فقط باید تو رو باور کنم
هدایتم کن که تا بفهمم هدایت الهی چیه .
فقط سجده میکنم 😢
الله اکبر از آگاهیهای این جلسه …..
دوست خوبم مرضیه از خوندن کامنتت بسیار لذت بردم .فقط بوی توحید میداد .الهی شکر بابت داشتن دوستانی چون شما .عاشقتم دختر زیبای خدا …❤
سلام نرگس عزیزم
ممنونم از توجهت به کامنتم .تو هم در آغوش خداوند باشی عزیزم و همچنان در این مسیر کوشا و فعال باشی 💜
سلام آقا محمد .چه مثال های زیبا ودرستی زدید .سپاسگزارم دوست خوبم .از خدا میخوام که تو مسیر درک توحید هر لحظه هدایتمون کنه .تا بتونیم جزء بندگان مخلصش باشیم .ممنونم از توجهتون به نوشته من .
الی عزیزم خداوند به همه ما به یک اندازه نزدیکه .
درک و باورش تکامل میخواد .تو هم جزء بهترینها هستی عزیزم .
دوست خوب و با احساسم مارکوی عزیز ممنون از توجهت به نوشته ای که خدا گفت و من نوشتم .
چه حس فوق الاده ای دریافت کردم از جوابتون .هر روز روی جمله ی آخرتون تمرکز میکنم و حال دلم عالی میشه .باید که تسلیم بود در برابر این عشق و عظمت ….
همین آرزو رو من برای شما دارم دوست خوبم .
سلام نگین جان دوست داشتنی من
خدا رو هزاران بار شکر میکنم که اینقدر احساست خوب شد و به جواب سوالت رسیدی .خداوند هر لحظه در حال هدایت بنده هاش .
خیلی خوشحالم کردی با جواب زیبا و دلنشینت .
لذت میبرم از داشتن دوستان باشعوری چون شما .
من هم برایت آرزوی سلامتی و سعادت در این دنیا و آن دنیا رو دارم .دلم میخواد شاهد پیشرفت درک توحید همه ی عزیزانم در این گروه باشم .
تو بهترینی نگین زیبا و مهربان و شیرین من
خدارو هزاران بار شکر گزارم بابت حال دلت خوبتون .دوست خوبم چه شعر نابی سرودی .سپاسگزارم .
امیررضای مهربان همیشه در مسیر توحیدی ثابت قدم باشی .
سلام پرنسس من .عاشقتم که اینقدر دختر با احسای هستی .ممنون از دعای بینظیرت .متقابلا من هم برات بهترین ها رو آرزو میکنم .
خوشحالم و از خدایم سپاسگزارم که قلم و نوشته ی من شد تا درون وجودیت رو شاد کنم .
عاشق اشکهای پاک و مروادیتم که بر گونه هایت میدرخشد .
همیشه بخندی و شاد باشی از حضور خداوند در قلبت .