داستانی درباره هدایت الهی | قسمت 1 - صفحه 30
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-74.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2020-08-26 12:00:062023-12-21 07:12:52داستانی درباره هدایت الهی | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم ومریم بانوی بزرگوار
حقیقتا دل سپردن به هدایت الهی هم ایمان میخواد ایمان و سیگنال قوی که بتونی بپذیری و تشخیص بدهی راه درست رو و آنچه من درک کردم اینکه نباید از همون اول منتظرنتیجه باشم و توقع داشته باشم تا آخر راه برام واضح باشه بلکه باید قدم اول رو بردارم با اطمینان کامل و منتظر باشم قدم به قدم با الهام الهی جلو برم و خودم رو بسپارم به جریان هدایت الهی.
چقدر دوست دارم من هم جزو کسانی باشم که مانند استاد و دوستان عزیرم توی سایت داستان هدایت الهی داشته باشم و لذت ببرم از اینکه دل سپردم به هدایت الله مهربانم
چقدر زیبا هست همین که الان این فایل رو میبینم خودش هدایت هست برای تصمیمی که چند وقت پیش گرفتم وعملیش کردم وحالا باید قوی تر باشم وبه راهم ادامه دهم تا به اهدافم برسم.
شاد باشید وتندرست وثروتمند در دنیا وآخرت
سلام بر همه عزیزان
روزشمار 123 روز سوم فصل پنجم
همیشه عالی ترین فایل ها و در زمان درست و بجا دسته بندی میشه انگار فقط برای من یکنفر
خدایا شکرت
این فایل و خیلی دوسش دارم حالت داستان طور مثال های واقعی و میشه حتی گفت قرانی از زندگیتون که برامون قانون و توحید خیلی خیلی بهتر جا میندازه
نکاتی که برداشت کردم
« تو زندگیتون خودتون و به جریان اللهی بسپارید»
« برای هدایت ها و نشانه ها از طرف خداوند ذوق کنید و تاییدش کنید( اشاره پیام استاد به عزیز دلشون در رابطه با هدایتی دیدن بطری)»
«اگه به این اعتقاد داشته باشی که خدا هر لحظه هدایتت میکنه خدا داره اینکار و انجام میده ما باید مقاومتمون و از تجربیات گذشته و منطق های اشتباه قبلمون کنار بزاریم و اجازه بدیم خدا هدایتتمون کنه»
«سعی کن ظرفتو بزرگتر کنی (روحتو) فقط این نباشه بخوای پول روی پول بیاری»
«خدا اگه کسی رو بخواد بالا ببره هیچ کس و هیچ عامل دیگه ای نمیتونه اونو پایین بکشه (داستان سایت و عدو شود سبب خیر) »
بارها تو کامنتهام تا جایی که یادم بوده هدایت ها ونشانه های خداوند و نوشتم اگه هم اینجا نبوده تو دفترم راجع بهش نوشتم و وقتی خودمو به جریان اللهی سپردم بهترین تجربه ها بهترین لحظه ها رو تجربه کردم و داشتم
خدایا شکرت ممنونم ازتون استاد عزیزم ️
به نام قدرتمند ترین فرمانروایی جهانیان
سلام به استاد عزیزم خانم شایسته عزیز و دوستان خوبم
این فایل را چندین چند بار گوش دادم و خیلی لذت بردم
می خواهم داستان هدایتی خودم را بنویسم
سال قبل وختی در ایران بودم در خانه یکی از نزدیکانم چند وخت بودم چند بار تصمیم گرفته بودم که از آنجا برم چون جمعیت خیلی زیاد بود هم اونا و هم من به تکلیف بودیم تا این که یک شب خییلی خسته شده بودم از رفتار های اونا همان شب تصمیم گرفتم که هر چی شده باید برم شب سال نو بود دقیقا همان حس را داشتم که موسی به خدا میگه از هر خیری از تو به من برسه فقیرم و می خواستم پول از عابر بانک بگیرم که پول تمام شده بود اما یک نفر بود آنجا بود که به خود کارت به کارت می کرد و پول نقد می داد چون من دنبال کار هم بودم ازش سوال کردم که چی کار میکنی و اینا بعد گفت من رستورانت دارم و کارگاه هم دارم من هم گفتم چند وختی است دنبال کار هستم اتاق هم داری؟گفت بلی من هم دنبال یک نفر هستم که با من کار کنه بعد رفتیم و شروع به کار کردیم این طور بود که هم اتاق یافتم و هم کار و خییلی انسان های فوق العاده و مهربان بود تا حالا هم با هم صحبت میکنیم و حرف میزنیم خدایا شکرت
همین چند روز پیش می رفتم جای اصلا آدرس را بلد نبودم تا جای که بلدم از کس های که داخل ماشین بود آدرس را سوال کردم بعد همی شأن گفت ما هم همانجا میریم بیا با هم بریم
رد پای روز 123
سلام ب همه دوستان و استادان عزیز
خداروشکر میکنم بخاطر این فایل عالی
قسمت 123روز شمار
بعضی وقتا خدا جوری هدایتم میکنه و واضحه برام ک میگم انگار خدا همه رو فراموش کرده فقط داره کار منو راه میندازه
واقعا هرکس ب خدا توکل کند خدا برایش کافیست این بزرگترین باوریه ک قرآن سعی کرده ب آدم بده واقعا کافیه
توی زندگیم هر لحظه ای ک حس میکردم بدترین لحظه زندگیمه وقتی بهش سپردم بخدا یجوری برام کار درآمده ک اصا خودم خبر نمیشدم چجوری درس شده اصا
ولی متاسفانه آدم زود فراموش میکنه
هر زمانی ک سعی کردم با زور خودم با ذهن خودم خلاصه با منطق خودم کاری رو انجام بدم واقعا شکست خوردم تا آخرش خودم ب خودم میخندیدم میگفتم اوس کریم کار کار توعه من نمیتونم خودت درستش کن واقعاااااا در سریع ترین زمان و ب بهترین شکل انجام میشد ینی بینهایت بااااار این اتفاق برام افتاده یکی دوتا نبوده دیگ واقعا برام ی امر عادی شده
و کارایی برام کرده ک اصا ب قول معروف حقم بوده برم ته دره ولی یجوری کارو درآورده ک انگار ن انگار
من بدون هیچ پولی مغازه زدم بدون هزارتومن پول ی موتور بهم دادن ک اصا من موندم خدایا داری چیکار میکنی با من خیلی از همین جنس اتفاقا برام افتاده ک ساعتها و روزها میتونم بنویسم
خیلی خوشحال شدم امروز هم رد پای خودمو ب جا گذاشتم
دوستون دارم
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
داستان هدایت الهی که استاد در این فایل در مورد آن صحبت کردند به قدری برای من عالی و خاطره ساز بود که یاد یک خاطره خودم افتادم
زمانی که من می خواستم یک دوره از دوره های استاد را تهیه کنم
آنهم کاملا بصورت هدایتی بود
به دوره راهنمایی عملی دستیابی به رویاها هدایت شدم
نمی دانستم که چه دوره ای را تهیه کنم
اصلا حالم هم خوب نبود
خیلی دلم گرفته بود
به سراغ سایت آمدم و به بخش روزشمار تحول زندگی من رفتم و آن فایل در مورد دوره عملی دستیابی به رویاها بود
آنجا بود که با خودم و بدون هیچ شک و تردیدی آن دوره را تهیه کردم
چقدر این دوره در زندگی من نقش مهمی را ایفا کرد
چقدر راه و مسیر زندگی من را تغییر داد
معجزه هایی را در زندگی من برای من به وجود آورد که اکنون صاحب کسب و کار شخصی خودم هستم
اکنون می توانم براحتی و آسانی روی خودم و باورهای خودم کار کنم
به جایی برسم که به این ایمان برسم که خودم خالق زندگی خودم هستم
خودم هستم که با افکار و باورهای خودم میتوانم به خواسته ها و اهداف خودم برسم
در ضمن ایمان من به خدای خودم قوی تر شده است
باورهای توحیدی من هم بهتر و عالی تر شده است
نکته اینجا است
هر وقت با تمام وجود از او کاری را بخواهم او به بهترین شکل ممکن کارهای من را انجام می دهد
اکنون نسبت به قبل واقعا رابطه من با خدای خودم خیلی بهتر شده است
خدای خودم را سپاسگذارم که همیشه و در همه حال با دستهای هدایتگر خودش در حال هدایت کردن من است
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای مهربان خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
استاد خوش رو و زیبا دلم سلام
میخوام تجربه استفاده از هدایت بگم ک دیشب بهم الهام شد
من کار نقاشی میکنم
و ی سبک خاصی هست
تلفیق مدادرنگی، مدادشمعی، ابرنگ، ماژیک و کلاژ
چندتا طرح زدم ولی اعتماد ب نفس فروش رو نداشتم
و با اینکه کار خیلی زیبا بود
قیمت رو نمیتونستم بالا بگم ( احساس عدم لیاقت)
تا اینکه عید برام مهمان اومد و یهویی
کارهام نشون دادم و همونجا ۴ تا طرحم فروش رفت
هر طرح سایز آ ۴ رو ۵٠٠ تومن فروختن
ولی ته ذهنم میگفت
اینا ٣٠٠ می ارزه
( فکر میکردم اگه بگم ۵٠٠ زیاد و مردم نمیتونن بخرن)
اردیبهشت ب عنوان هدیه برای جشن دوستم ک دعوت شده بودم
ی تابلو مرتبط با مراسم سایز آ۴ کشیدم و قاب کردم
دو هفته پیش همون دوستم از م خواست براش ی تابلو مناسب آشپزخونه بکشم و حتما کلاژ داشته باشه
( این دوستم خیلیییی راحت برای چیزی که دوست داره هزینه میکنه هر مبلغی ک بگی )
کلی با خودم کلنجار رفتم ک قیمت چقدر بگم
ته ذهنم برای سایز إ٣
مبلغ ٨٠٠ تومن بود
( سال قبل تابلو تو این سبک رو سایز آ٣ ١٢٠٠ میفروختن)
ب دوستم مبلغ نگفتم و گفتم خدایا خودت هدایتم کن برای مبلغ
ولی ب خودم میگفتم اخه چطوری میشه؟؟؟
که دوستم ی تابلو دیگه هم برای تولد پدرش. سفارش داد
که شلوغ تر و کاراکترها بیشتر بود
و باز من تو. ذهنم درگیر قیمت دادن بودم
ک اتفاقی یکی از دوستام ازم پرسید قیمت تابلو هات چقدر
گفتم متفاوت
و خودش قیمت داد
گفت ١۵٠٠
ب بالا؟؟
و این اولین جرقه تو ذهنم بود ک ببین
ی نفر ک تو زمینه هنر نیس
چطور برای تمیزی و زیبایی کارت قیمت بالای ی تومن گفت
و تیر اخر
دیشب داشتم تو دیجی کالا دنبال ی چیزی میگشتم برای پسرم
ک جز پیشنهاداتش
ی تابلو ایرنگ سایز آسه ب قیمت ١٩٠٠ ب چشمم خورد
زدم روی عکس و نگاه کردم
ریز کاری نداشت و بنظرم اصلا خاص هم نبود
و این شد که گفتم هدایت خدا بوده
برای تعیین قیمت کارهام
اینکه کار دست، هنر دست ارزشمنده
و امروز ب دوستم فیمت تابلو ها رو بدون قاب
١ میلیون
و دومی رو ١۴٠٠ قیمت دادم
و چقدر خوب که خودمون بسپریم ب هدایت الهی
به نام خدای مهربان
سلام استاد.
اول هر فایل میگید به نام خدای مهربان ، عشق به خدا از صداتون میباره ، با خلوص دل اسم خدا رو به زبون میارید.
چقدر زیبا گفتید که شما بر شانه های خدا هستید و خدا شما را پیش میبره.
زندگی شما قانون منده، طبق گفته خودتون وظیفه ما اینه که طرف خودمونو درست انجام بدیم، بقیش با خداست
وقتی خداوند هدایتگر انسان میشه همه چیز به آسونی انجام میشه
از این زندگی که دارید لذت میبرم، الگوی من شمایید، میخوام مثل شما باشم
خدا رو شکر و سپاسگزارم که عضو خانواده بزرگ و صمیمی عباسمنش هستم،
استاد عزیزم ، حرف زیاد دارم ولی زبانم قاصر است
سلام دوستان (◍•ᴗ•◍)️
خدایا شکرت بابت این هدایت که هرچی ازش بگیم بازم کمه . اول از همه این که با این که استاد داره از امریکا این داستانو تعریف میکنه بازم من هیجان دارم و عجب جایی هم تموم شد . کا..ت استاد ….. . بعدش چی میشه ؟
بعد همین هدایت . جالبه که من بنا به یه الهام که میشه تشبیهش کرد همون تصویری که خانم شایسته دید . یهو از ذهنم خطور کرد که تو مسابقه داستان نویسی دانشگاه شرکت کنم . و دقیقا زمانی که مقداری نا امید بودم اومدم تو سایت تا برای داستان نویسیم الهام بگیرم و چقدر جالبه هدایت شدم به این فایل استاد که درباره داستان هدایته .
خدایا شکرت . این که استاد میتونه به این زیبایی داستانی رو روایت کنه که همه مارو ساعت ها میخکوب کنه یه مهارته . یه مهارت که اموختنیه . منم باید حرکت کنم ، بیاموزم تا بزرگ شم . واقعا گفتنی نیس که چه عهدی می خواد که صرفا به الهاماتت توجه کنی در حالی که تمام منطق و ادمای اطرافت چیز دیگه این میگن . واقعا قدرت ذهنی عظیمی میخواد . و چقدر برام جالب بود که استاد تا این حد تکاملشو طی کرده بود که راحت بزنه به دل جاده و هرجا بخواد بره . حداقل اینطور ماشین کرایه کردن استاد تو اروپا برای من هنوز سنگینه . این حجم از ازادی .
این منو یاد مبحثی میندازه که استاد داشت تعریف میکرد که زندگی میتونه اسون باشه . نیازی نیس سخت باشه . واقعا چه فایده داره برای مهاجرت سال ها زجر بکشی اخرش به زور با کلی محدودیت بری . میشه اینطوری مثل استاد زد به دل جاده و سفر کرد جلو رفت و لذت برد و مهاجرت کرد . اینا درس داره . اون کنترل ذهنی که وقتی اون وکیلی که شاید توذهن ما خیلی بزرگ باشه به استاد بگه نمیشه ولی استاد قبول نکنه . اینکه استاد پاشه تمام چیزا رو تو ایران جمع کنه و تمرکز کنه رو به جلو . و خیلی چیز های دیگه .
منم بنا به هدایتی که خداوند بهم میکنه میخوام جلو برم . تو این مدت تمرکزمو رو مسابقه بزارم و با هر مشکل کوچیکی امیدمو از دست ندم . مثل استاد مسایلمو حل کنم . کنترل ذهن کنم .
امیدوارم هرجا که هستید موفق و پیروز و ثروت مند و ازاد ازاد زاد باشید .
فعلا دوستان (◕ᴗ◕)
به نام خدای هدایتگرم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته که همیشه برای هدایتشون تحسینشون میکنم.
گاهی اوقات احساس میکنم خدا خیلی خیلی منو دوست داره یا این طور بگم احساس میکنم قبلا
فرکانس هایی ناآگاهانه فرستادم که به این سایت هدایت شدم.چون وقتی به انسانها نگاه میکنم، به طرز فکرشون به نگرانی هاشون به بی اطلاعیشون از قانون، و بعد به خودم نگاه میکنم
به نتایجی که گرفتم به احساس خوبی که دارم
و درسته از بچگی تا الان خیلی تضاد تو زندگیم بوده ولی در عوض به این سایت هدایت شدم
این جوری به این قشنگی قانون و یاد گرفتم و راه درست و پیدا کردم
باورم نمیشه انگار تمام این روزها این لحظه ها رو دارم خواب میبینم و احساس میکنم
بین این همه انسان که از قانون جهان هیچ اطلاعی ندارن ، خدا منو گلچین کرده.
استاد چقدر قشنگ گفتین که خیلی راحت این هدایت ها رو فراموش میکنیم
چقدر خوبه که استاد جان شما هستین و با داستانهای قشنگتون با هدایت های بینظیرتون
روحمون و تازه میکنین و به ما یاد اوری میکنین که تو چه جایگاهی قرار داریم.
همیشه تحسین میکنم
ایمان و باور قویتون و هدایت های الهی تون و واقعا از هر لحاظ عالی هستین.
چقدر خوب دارم از شما یاد میگیرم که به تضاد ها به شکل مثبت نگاه کنم و کنترل ذهن داشته باشم
این باورهای پر قدرت و بی نظیر شما به هدایته که باعث میشه روز به روز بیشتر هدایت بشین
خیلی تحسینتون میکنم.
خدایا شکرت برای هدایت شدنم
خدایا شکرت برای این فایل زیبا از استادم
قلب من بازه برای دریافت هدایت و من اماده ام
خدایا شکرت
سلام به همگی دوستان و استاد عزیز و شایسته جانِ گرامی امیدوارم در عشق و آرامش باشید…
هدایت واژه ایه که خیلی دوستش دارم چون به همراهش یه آرامش و شفافیتی داره ، مثل وقتی که رفتی یه جای جدید که هیچجا رو نمیشناسی حتی زبونشون رو بلد نیستی که بخونی ببینی کجا باید بری ، همونجا یکی پیدا بشه که با زبون گرم و صمیمی هدایتت کنه راه رو بهت نشون بده ، چه حسی داره؟ حس آرامش حس شفافیت حس خیال راحتی…
من خیلی جاها توی زندگیم هدایت خواستم و همیشه جواب داده ، مخصوصا وقتایی که هیچ شکی نداشتم.
رها بودم و اعتماد کردم. گفتم مطمئنم راهش معلوم میشه.
باید از چیزای کوچیک شروع کنیم تا باورمون بشه و بعد برای چیزهای بزرگ هم بتونیم هدایت بخواهیم.
مثلا چند روز پیش میخواستم جایی برم که بلد نبودم ماشینم نداشتم نمیدونستم اصلا اتوبوس یا تاکسی داره به اونجا یا نه ! یکی دوساعت مونده بود به موعد مقرر و توی راه باشگاه بودم که بعدش برم اونجا ، توی مسیر داشتم توی نقشه گوشی نگاه میکردم و باز تو ذهنم میگفتم چجوری برم چجوری برگردم! یه لحظه گفتم “من نمیدونم چجوری ولی مطمئنم به بهترین راه هدایت میشم” و سریع گوشی رو گذاشتم توی جیبم و رفتم باشگاه و اصلا بهش فکرنکردم و از باشگاه لذت بردم. یهو دیدم یکی از بچه ها که اکثر وقت ها هم غیبت داره اومده و باهاش سلام علیک کردم یادم افتاد خونشون همون سمتیه که باید میرفتم تو ذهنم اومد ازش سوال کنم. پرسیدم فلان جا میدونی کجاست چجوری باید رفت؟؟ گفت بیا من ماشین آوردم خودم میبرمت! و خیلی عالی هم من رو برد ، هم وایساد تا کارم تموم بشه و هم رسوندم خونه! یعنی هرجور خودم میخواستم فکرکنم به این قشنگی نمیشد که بشه!
قدرتی که به این زیبایی توی چیزای کوچیک هدایتم میکنه براش فرقی نمیکنه ، فقط من باید باور کنم که برای کارهای بزرگ هم به همین قشنگی و راحتی میشه که هدایت شد. فقط باید گوشی رو گذاشت توی جیب و با لبخند به آسمون نگاه کرد!