تسلیم بودن در برابر خداوند - صفحه 18 (به ترتیب امتیاز)

831 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1322 روز

    به نام هدایت الله

    خداوندا هر آنچه که دارم از آن توست

    سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان این سایت الهی خدا را شکر می‌کنم چقدر این فایل تسلیم بودن در برابر خداوند آرامش و درک ما را نسبت به الله بالاتر ی‌برد چیزی که در دوره 12 قدم در قدم 7 استاد خیلی خوب توضیح دادن یکی از بهترین و آرامش‌ترین معنایی که من تا به حال آن را در زندگیم فراموش کرده بودم و روی ذهن و فکر خودم حساب می‌کردم همین تسلیم امر خداوند بود و چقدر آگاهی‌های خوبی رو استاد برای ما توضیح دادند و چقدر لذت بردم

    اما کسی که خالق و فرمانروای هستی است این باور را داشته باشد که بی‌نهایت از ما آگاهتر و راه‌ها را بهتر می‌داند من با اعتماد کردن و تسلیم بودن به وجود این عظمت بزرگ باید پی ببرم که خدا زمانی هدایت می‌کند من را که تسلیم او باشم و هر موقع در مقابل خداوند متواضع بودم زندگیم روان‌تر و آسان‌تر و همه کارها خوب پیش می‌رود و اگر اجازه بدی خداوند شما را همواره هدایت کند و تسلیم امر خداوند باشم همیشه این کار را انجام بدهم مسیرهای خوب و راه‌های زیبایی می‌توانم که با تسلیم امر خداوند باشد را به آرامشی که دارم می‌رساند و همه کارها ساده‌تر انجام می‌شود و هدایت از سوی خداوند به من نشان داده می‌شود

    ا ما من یادم می‌رود که همیشه این کار را انجام دهم که این احتیاج به تمرین داره که روزانه توکل داشته باشم چون زندگی من همه آنها را ا کنترل باید پیش ببرد و فقط خداوند قادر به کنترل می‌باشد پس نگاهم را نسبت به خداوند بهتر باشد تا نعمت‌ها و چرخ‌های زندگیم اسانتر می‌شود امروز اگر هر نتایجی در زندگی من روی دهد به این معناست که تسلیم خداوند بودم هدایت یک احساس است که اگر می‌گویید این کار را انجام بده با تایید تسلیم به اون اطمینان که درست است انجام دهم از خداوند می‌خواهم هر لحظه با هدایت خودش و با شناخت بهتر از خودش تسلیم امر او باشم و خودم را فقط به او بسپارم

    بی‌نظیر بود استاد مثال‌های شما چقدر احساس خوبی دارم از این فایل و امیدوارم همه دوستان سایت از تصمیم خداوند و الهامات بهره بیشتری ببرند و نتایج خوبی را دریافت کنند

    در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  2. -
    نسرین سیفی گفته:
    مدت عضویت: 1057 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم و سلام به مریم جان عزیزم

    من چندباری یه صدایی بهم گفته بیا و تو هم داستان اون زمانی که تسلیم شدی رو بنویس من هی اهمیت نمیدم و نجوا نمیزاره ولی الان به فضل خدا میخوام بنویسم

    من دوتا بچه دارم که تو بارداری هردوشون من دیابت بارداری گرفتم

    بارداری پسرم مصادف شد با ایام کرونا و چندماهی من اصلا بیرون از خونه و جاهای عمومی نمیرفتم و قند من بالارفته بود اما نمیدونستم و خدا بچه منو حفظ کرده بود بعدشتو ماه هشتم بارداری که آزمایش دادم بهم گفتن بستری شو و من بستری شدم و انسولین زدم پولی نداشتیم برای زایمان سزارین و من به خدا میگفتم خدایا من نمیدونم چجوری فقط میدونم به شدت از زایمان طبیعی میترسم و وحشت دارم تو کمکم کن و خیلی خیلی راحت من تو بیمارستان دولتی با هزینه کم توسط یه دکتر فوق‌العاده و مهربون سزارین شدم و با بچم تو سلامتی کانل به خونه اومدم

    سر بارداری دومم همه چیز باهم قاطی شد ما تو آذر ماه و هوای سرد زمانی که من 4 ماهه باردار بودم اسباب کشی کردیم و مامانم فقط یک روز تونست به کمکم بیاد و من و بودم و همسرم در وپنجره‌های خونه جدید تازه همون روز رنگ شده بود و گچکاری دیوارا روز قبلش تموم شده خونه پر از بوی رنگ و بوی نم بود به هم ریخته و بدون در (در سفارشی هنوز آماده نبود) هوا به شدت سرد بود اما خدا با شدت بیشتری حواسش به من بود ما مشغول بنایی طبقه بالا هم بودیم و تو اون بنایی دست و بالمون به شدت خالی شد و ماهم اون موقع تا حدودی قوانین رو فهمیده بودیم وام و قرضمون رو تسویه کرده بودیم و اصلا اهل قرض گرفتن هم نبودیم رسیدیم به ماه پنجم بارداری بنایی بیشتر شد و کمبود مالی بیشتر و قند خون من بالاتر چندروزی با دستگاه خونگی قندام رو یادداشت کردم و زنگ زدم به منشی دکتر گفتم و بهم گفت همین الان اورژانسی برو دکتر تاکید کرد همین الان

    ولی ما هیچ پولی نداشتیم اونروز حتی پول ویزیت دکتر چه برسه به انسولین تو اون چند روز که عدد قند ناشتامو می‌دیدم استرسم بالا بود بعد از اینکه منشی دکتر گفت اورژانسی برو دکتر اولش ناراحت شدم ولی بعد که شرایط و مرور کردم گفتم خدایا خودت دادی این بچه رو خودتم حفظش کن من به هیچ‌وجه دلم نمیخواد حتی برای این مسئله مهم هم پول قرض کنیم و علی‌رغم اصرار همسرم هم راضی به پول قرض گرفتن نشدم و دیگه آروم شدم به خدا گفتم دیگه هیچکاری از دست ما برنمیاد خودت بچمو حفظ کن من چند روز بعدش رفتم پیش یکی از بهترین دکترای قم و دکتری که چندماه یکبار وقت میده حتی به دختری که از بیمارستان هم اومده بود منشی نوبت چند روز بعد هم حتی نداد ولی تا شرایط منو به دکتر گفت من و سریع پذیرش کرد (چون سر بارداری پسرم بستری شده بودم به شدت از بستری شدن و تنها موندن پسرم میترسیدم و همش دلهره داشتم دکتر بگه باید بستری بشی ولی نگفت در کمال خونسردی برخورد کرد و ازم خواست دوباره قندناشتاهامو مرتب بنویسم برای چند روز ، تا برطبق اون بهم انسولین بده و اطمینان داد که بستریم نمیکنه

    بعد یه هفته برام انسولین نوشت و گفت برم سازمان غذا و دارو تو اون سازمان یکی از کارمندا کلی داشت میپوچند قضیه رو و اونجوری که اون میگفت طول می‌کشید تا بهم انسولین بدن اما یه آقایی اونجا بود که بعدا فهمیدم رتبشون‌ از اون کارمنده‌هم بالاتره به من گفت من کارتون و انجام میدم و فرستادم یه داروخونه و من به راحتی انسولین گرفتم من تسلیم خدا شدم و خدا بچه منو حفظ کرد و سالم نگه داشت

    ما‌ طبقه‌ای که توش زندگی می‌کردیم و دادیم رهن تا با پولش طبقه بالا تکمیل بشه زمان اومدن مستاجر رسیده بود و سفید کاری طبقه بالا تموم نشده بود دوباره با همسرم به تنهایی تو فاصله سماه از اسباب‌کشی قبلی وسایلا رو جمع کردیم و کارگر برد بالا همونجوری تلمبار کردیم وسط خونه من رفتم یه هفته خونه مامانم ساوه اما اونجا هم نتونستم بنا به دلایلی بمونم و برگشتم قم گچکاری سالن تموم شده بود اما اتاقاو پارکینگ و راه‌پله‌ها مونده بود و روی دو تا روفرشی و پتو تومان هفتم بارداری موندم از نظر جسمی حالم خیلی خوب بود بعد از تقریبا هشت روزی که کارشون تموم شد بازهم به تنهایی همه وسایل و جابجا کردم حتی بعضی وسایل سنگین و خدا بازم حواسش بهم بود و درکم کرد و کوچکترین فشاری بهم نیومد

    من تا موقع زایمانم پیش یه دکتر زنان خوب میرفتم ولی بهم گفت تو بیمارستان دولتی نمیتونه عمل انجام بده چون رزیدنتا عمل میکنن ولی تو اتاق عمل میاد تا نظاره‌گر باشه و بهم اطمینان خاطر داد که میاد حتی شب قبل زایمانم منشیش زنگ زد و هماهنگ کرد که دکتر فردا تو اتاق عمل میاد اما فردا صبحش نیومد و اصلا دکتر با تجربه‌و کاربلدی تو اتاق نبود فقط رزیدنتا بودن حتی آمپولی‌ که باید بهم میزدن هم سر دعوای پرستارا و لجبازیشون نمی‌زدند( آمپول کفلین‌) خودم تو اتاق عمل گفتم پرستار بخش‌ موقع آماده کردنم گفت کفلین نداریم شما تو اتاق عمل بزنین و بعد چالش، بین خودشون ، زدن بهم یه لحظه از دیدن اتاق عمل و نیومدن دکترم از ترسم فشارم داشت بالا می‌رفت که ازم پرسیدن ترسیدی من گفتم آره و بهم قوت قلب دادن تو ذهنم با خودم گفتم خدایی که تا الان بچمو حفظ کرده و این‌همه تو بارداریم کنارم بوده حتما الانم کمکم‌ میکنه دکتر خودم تو اتاق عمل نباشه خدا که هست و فشارم اومد پایین و یه رزیدنت مهربون عملم کرد و دخترم به دنیا اومد

    من گاهی این همه لطف خدا به خودمو یادم میره و به چشمم کوچیک میاد اما اینا بزرگترین لطفایی بود که در حقم شد و هیچ انسانی قادر نبود که بچمو حفظ کنه فشار خونمو پایین بیاره فقط خدا

    الان که دوتا ملکمون و گذاشتیم برای فروش و (شغل ما اینه) و در اثر عدم تکاملمون دوباره افتادیم تو یه چالشی که حساب پولیمون‌ کمه ماشینی که باهاش همسرم تو اسنپ کار می‌کرد خراب شده ما باز هم عجیب حالمون خوبه نسبت به گذشته خودمون و مطمئنیم‌ خدا برامون برنامه‌های جذاب داره ما واقعا تسلیم شدیم کارهایی که از دستمون برمیومد‌ و انجام دادیم دیگه بقیش با خود خدا به عقل ما دیگه هیچکاری نمیرسه خدایا من الان تسلیم توام‌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  3. -
    کورش گفته:
    مدت عضویت: 1421 روز

    با عرض سلام و وقت بخیر خدمت استاد عباس منش و سرکار خانم شایسته و همه دوستان عزیز

    منّت خدای را عزّ و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو می‌رود مُمِدّ حیات است و چون بر می‌آید مُفَرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.

    سپاسگذار خدایی هستم که من را با شخصی به اسم عباس منش آشنا نمود و سپاسگذار خدایی هستم که همیشه و همه حال من را هدایت میکند و خواهد کرد.

    استاد عزیز سپاسگذار شما هستم برای راهنمایی هایی که میکنید من در این کامنت نمی خواهم که در مورد مواردی که از عقل خودم استفاد کردم صحبتی کنم چون عقل تحت هیچ شرایطی نمی تواندجای شهود و الهام را بگیرد اگر بخواهم در مورد الهامات خداوند صحبتی کنم من حدود 2 یا 3 هفته پیش یک شب که تنها بودم و خیلی دوست داشتم که کاربران سایتم خودشان برای من تبلیغ کنند یک ایده همون موقع سایت 2 شب بهم الهام شد و گفت برو اینکار را درون سایت خودت انجام بده و من روز بعد همان کار را انجام دادم و با یکی از دوستانم در این خصوص مشورت کردم و ایشان خیلی از این ایده خوششان آمد و من هم همان کار را انجام دادم و حالا منتظر این هستم که بعدا ورژن جدید سایت را روی اینترنت بفرستم و اطمینان دارم نتیجه از اونی که من فکر میکنم خیلی بهتر و عالی تر خواهد بود

    و مورد بعدی که من توسط یکی از دوستانم راهنمایی شدم که البته این لطف و ایده خداوند بوده که باید توسط این شخص به من گفته شود و من همین کار را نیز در سایتم به بهترین شکل ممکن انجام دادم و الان خیلی خیلی از این ایده و از این کار خوشحال هستم که همیشه خدواند من را به شکل های مختلف راهنمایی میکند .

    اما در مورد گفته استاد عباس منش که در این فایل فرمودن که صبح بیدار میشوی اول بگو ایاک نعبد و ایاک نستعین باید بگوییم که در یکی از فایلهای قبلی استاد که فرمودن اول صبح که بیدار میشوی سوره حمد را بخوان و تا جایی که یادم باشد من از همون موقع تا الان صبح به محض باز کردن چشمام و قبل از اینکه حتی صورتم را بشورم سوره حمد را می خوانم و بعد از خدا خواسته های اون روزم را می خواهم حالا شده که یک مورد از خواسته هام در اون روز براورد نشده که اطمانان داشتم حتما خیریتی در این کار هست

    موردی که در آخر به آن اشاره می کنم جناب استاد عباس منش من چند روز پیش یک ایمیل برای شما که حاوی یک فایل وورد بود فرستادم سپاس گذار میشم که این ایمیل بنده را مطالعه بفرمایید و جواب لازم را یا بصورت ایمیل ارسال نمایید و یا در یک فایل تهیه کنید و در سایت قرار دهید.

    با تشکر و به امید دیدر مجدد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  4. -
    مجتبی گفته:
    مدت عضویت: 4022 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلام به استاد عزیزم و دوستان همفرکانسی

    خیلی جاها تو زندگیم بوده که هدایت شدم ، البته اونموقع ها نمیدونستم اینا لطف خداست ، ولی بعد که با مفهموم هدایت آشنا شدم متوجه شدم ، اگه این هدایتها و الطاف خدا نبود که منم الان نبودم ؛

    چون چنتا از این هدایتها باعث شد از مرگ حتمی نجات پیدا کنم که میخوام یکیش رو اینجا بگم ، البته قبلا اینو نوشتم ولی حسم گفت بازم بگو ؛

    چند سال پیش با دوستم چند روز تفریحی رفتیم استانبول ؛

    روز اول فکر کنم بود که برنامه مون این بود که عصرش بریم میدون تکسیم و دیدن اطراف اونجا که خیابون استقلال هم یکی از خیابونهایی هست که به میدون تکسیم میخوره ؛

    قرار بود زود بریم که روز یکشنبه بود و تعطیل ، گفتیم حتما شلوغه ؛

    از هدایت و لطف خدا ، دوستم گفت یه چرت کوتاه میزنم بعد بریم ؛

    خلاصه وقتی دوستم از خواب بیدار شد با مترو رفتیم میدون تکسیم ؛

    وقتی از پله های مترو اومدیم بالا ، دیدیم اونجا بشدت شلوغه و کلی ماشین پلیس و آمبولانس و حتی چنتا هلیکوپتر هم اون بالا داره میچرخه ؛

    پلیسها مردم رو متفرق میکردن و میگفتن از اینجا دور بشید ؛ ما اصلا متوجه نشدیم که جریان چیه ؛

    فقط مسیر رو کج کردیم رفتیم یه سمت دیگه و بعد برگشتیم هتل ؛

    شب که تو هتل بودیم ، پدر دوستم از ایران پیام داد کجایید ؟ حالتون خوبه ؟ چون اخبار اعلام کرده خیابون استقلال بمب گذاری شده و کلی آدم فوت شده ؛

    دقیقااااااا همون خیابونی که ما میخواستیم بریم پاساژ هاش رو ببینیم ؛

    بعد که فکر کردیم دیدیم اگه این دوستم چرت نمیزد و نیم ساعت زودتر رفته بودیم ، صد در صد ما جزو همون کشته شده ها بودیم ؛

    این اتفاق رو هر وقت مرور میکنم ، هنوزم انگار باورش برام سخته ؛

    چه لطف بزرگی خدا بما کرد و چقدر ساده از طریق یه چرت کوتاه ، جون ما رو نجات داد ؛

    چندین و چند بار این مدلی خدا جون منو نجات داد ؛

    واقعا نمیدونم چی بگم ، فقط میتونم بگم خدایا شکرت ، خیلییییی با معرفتی ؛

    مرسی استاد جان بابت این فایل توحیدی ؛

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  5. -
    آرام و علی گفته:
    مدت عضویت: 958 روز

    ربنا تنها تنها تو را می پرستم و تنها تنها از تو یاری می جویم.

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین

    سلام به دوستان هم فرکانسی گرامی

    إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ ۖ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِین. بقره (131)

    آنگاه که پروردگارش به او (ابراهیم) فرمود: « تسلیم شو» گفت:« برای پروردگار جهانیان تسلیم شدم».

    هر اندازه شناخت انسان از خداوند عمیق تر باشد به همان اندازه، بیشتر در برابر خدا تسلیم می شود.

    تسلیم بودن یک صفت وجودی است که جایگاه آن در قلب است، روح آن قدر وسعت می گیرد که در سختی ها آرام می گیرد و به خدا توکل می کند.

    به قول استاد، نشانه ی تسلیم بودن آرامش داشتن و توکل کردن بر خداوند است.

    از تجربیاتم بگم که چند سال قبل می‌خواستیم آپارتمانی بخریم نزدیک به 3 ماه دنبال واحد مناسبی می گشتیم که یا خوب نبودند و یا قیمتش بالاتر از توان خرید ما بود.

    با این که آن موقع با قوانین آشنا نبودیم ولی از گشتن خسته شده بودیم و از خدا کمک خواستیم و واقعا در برابر خدا تسلیم شدیم. خداوند برای ما بهترین را رقم زد و ما واحدی را خریدیم که از هر لحاظ عالی بود و خداوند فروشنده ای را سر راه ما قرار داد و قلبش را نرم کرد که 6 ماه برای پرداخت پول به ما فرصت داد.

    در آن شرایط نابسامان قیمت ها که هیچ کس باور نمی‌کرد ولی ما با تسلیم شدن و کمک خواستن از خداوند، خدا بهترین ها را برای ما اوکی کرد وما آپارتمانی عالی خریدیم.

    استاد عزیز فایلهای شما فوق العاده است و آگاهی های که ما از فایل های شما یاد می گیریم نتیجه اش برای ما زندگی سر شار از آرامش، که بهترین نعمت برای انسان است.

    استاد عزیز خیلی خیلی از شما سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  6. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1250 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    تجربیاتی را به یاد بیاورید که به جای تکیه بر عقل انسانی خود یا دیگران، تسلیم هدایت خداوند شدی، هدایت ها را دنبال کردی و به آرامش رسیدی. سپس دیدی که راهکارها حتی از جایی که فکرش را نمیکردی آمد، درها باز شد و نیازهایت به موقع و حتی بهتر از انتظار تو، پاسخ داده شد.

    – پیش از این برای فروش محصولات خود راه های مختلفی را امتحان کرده ولی هیچ نتیجه ای نگرفتیم هیچ یک از محصولاتمان فروش نمی رفت اما با رها کردن و تسلیم بودن به تازگی (حدودا چهار روز ) محصولات ما که بعد از چندین سال(حدود ده سال) که حتی با تلاش زیاد یکی از آنها هم فروش نرفت به راحتی فروخته شده و همچنان در حال فروش آنها با احساس خوب و شادی هستیم که فروش ما بیشتر و بیشتر می شود چون:

    نتیجه ی گوش دادن به فایل های استاد با جدیت بیشتر تمرکز بالاتر خلاصه نویسی و انجام تمرینات است . از خداوند عزیز به خاطر وجود استاد و خانم شایسته عزیز هزاران و میلیون ها بار سپاسگزاریم

    تجربیاتی را به یاد بیاور که به جای تسلیم هدایت های خداوند بودن، به عقل خودت یا دیگران تکیه کردی، به دنبال راهکار خواستن از همه بودی به جز خداوندی که راهکار تمام مسائل را می داند. سپس دیدی که چقدر زندگی سخت شد و اوضاع پیچیده شد.

    -در زمینه ی فروش محصولات که در تمرینات و دوره ها نوشته بودیم ما همه ی راه های ممکن را امتحان کرده و هیچ نتیجه ای برای ما در بر نداشت اما اکنون به راحتی علاوه بر فروش محصولات توسط دیگران بسیار تحسین می شویم که تنها از لطف و هدایت خداوند است وگرنه محصولات ما همان محصولات گذشته بوده که از آن انتقاد می شد و هیچ کسی حتی حاضر نبود به آنها نگاه کند اما اکنون به راحتی خریداری می شود

    همچنین در هفته گذشته توانستیم به راحتی طلب خود را از شخصی که سال گذشته از ما کلاه برداری کرده بود را فقط با زدن یک تلفن به او و درخواست پرداخت بدهیش وصول کنیم که هنوز هم برای ما غیر قابل باور است اما بسیار از این بابت خوشحال هستیم چون نتایج یکی یکی و کم کم طبق قانون تکامل از راه می رسد

    از خداوند عزیز صدها و هزاران بار به خاطر هدایتمان به این مسیر زیبا و سایت الهی سپاسگزاریم

    مقایسه این دو نوع از تجربیات، به شما کمک می کند تا ضرورت تسلیم بودن در برابر هدایت های خداوند را بهتر درک کنید.

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  7. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1179 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    ممنون خدای خوب خودم هستم که می توانم روز خودم را با فایل های استاد عزیز شروع کنم

    قبل از این واقعا خجالت می کشیدم که با خدای خودم صحبت کنم

    از او درخواست کنم

    از او بخواهم

    این خیلی برای من سخت بود

    اما با آموزش های استاد کم کم و آرام آرام به این درک رسیدم که با خدای خودم دوست بشوم

    با خدای خودم همراه بشوم

    از او بخواهم

    از او کمک بگیرم

    این رفتار برای من یک آرامش و یک قوت قلب را به وجود آورد

    واقعا برای من خیلی خیلی حس و حال خوب را در بر داشت

    توانستم به آن چیزهایی که می خواهم دست پیدا کنم

    هر چه بیشتر روی این موضوع کار می کنم نگاه من و تکیه من به دیگران کم و کمتر می شود

    هر چه کمتر گردن کشی می کنم خداوند هم بهتر به من می دهد

    یک درس خیلی عالی و فوق العاده را دریافته ام

    از او بخواهم و به او رجوع کنم و دیگر کاری به چگونگی و چطور انجام شدن آن نداشته باشم و بگذارم که دستهای هدایتگر او خودش برای من کار را انجام بدهد

    نکته های عالی از صحبت های استاد دریافت کردم که باید و باید همیشه آنرا برای خودم در زندگی خودم در نظر بگیرم

    وقتی که به خدای خودم اعتماد می کنم کاری نداشته باشم که

    از کجا ؟

    چطور ؟

    چگونه؟

    کی؟

    نداشته باشم و در این مسیر تسلیم خدای خودم باشم

    هر جور که او گفت و به من الهام شد همان راه را بروم

    این بزرگترین نکته برای سنجش من بود که تسلیم باشم و این تسلیم بودن برای من خیلی آرامش دارد

    حال من خوب است

    دلشوره نداره

    قوت قلب دارم

    وای که چقدر این خوب است که کنترل گر نباشم و بسپارم به دست خود او و بگذارم که او خود برای من کارهای من را انجام بدهد

    دیگه شور نمی زنم

    دیگه دلهره و اضطراب ندارم و نگران اتفاقات جامعه نیستم

    دیگه کاری ندارم که دیگران چه می گویند و قرار است چطور بشود این را می دانم که خودش همه چیز را جور می کند و این واقعا برای من شیرین و لذت بخش است و خیلی ها نمی توانند این را درک و این برای من بارهای بار در زندگی من رخ داده است و نتیجه آن واقعا برای من شگفت انگیز بوده است

    اکنون ادعا ندارم اما به این ایمان و درک رسیده ام که به خدای خودم توکل و ایمان داشته باشم و با تسلیم شدن و با صبر در این راه ایمان خودم را نشان بدهم

    هر چه بیشتر صبر و استقامت خودم را در این راه نشان بدهم خدای مهربان هم نتایج بهتر و بیشتری را به من خواهد داد

    این را بدانم که قدرت در اختیار او است و او برای من بهترین ها را می خواهد

    همیشه او دستهای من را گرفته است و باز هم می تواند و فقط کافی است که از او بخواهم و این برای من رخ خواهد داد

    سپاس از استاد عزیز

    سپاس از خدای مهربان من

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  8. -
    سید مهدی جزایری گفته:
    مدت عضویت: 2094 روز

    سلام خدای مهربان

    سلام نور آسمان ها و زمین

    سلام مالک همه چیز و همه کس

    سلام بر تو ای خدا که چه زیبا نظامی تو را توصیف کرده است:

    خدایا جهان‌پادشایی تو راست

    ز ما خدمت آید خدایی تو راست

    پناه بلندی و پستی تویی

    همه نیستند آنچه هستی تویی

    همه آفریده‌ست بالا و پست

    تویی آفرینندهٔ هر چه هست

    …..

    تویی کاسمان را برافراختی

    زمین را گذرگاه او ساختی

    تویی کافریدی ز یک قطره آب

    گهرهای روشن‌تر از آفتاب

    تو آوردی از لطف جوهر پدید

    به جوهر‌فروشان تو دادی کلید

    جواهر تو بخشی دل سنگ را

    تو در روی جوهر کشی رنگ را

    نبارد هوا تا نگویی ببار

    زمین ناورد تا نگویی بیار

    جهانی بدین خوبی آراستی

    برون زان که یاریگری خواستی

    ز گرمی و سردی و از خشک و تر

    سرشتی به اندازهٔ یک‌دگر

    چنان برکشیدی و بستی نگار

    که به زان نیارد خرد در شمار

    خدایا شکرگزار توام که استاد عباس منش را خلق کردی

    خدایا شکرگزار توام که این جمع بهشتی و این دوستان توحیدی را گرد هم جمع کرده ای

    خدایا شکرت بابت دوستان عزیزم در این سایت که با این که ندیدمشان ولی به اندازه هزار رفیق و آشنا، دوست شان دارم و به آنها احساس نزدیکی می‌کنم

    خدایا مرا تسلیم خودت قرار بده

    خدایا بر من ببار و ظرف مرا بزرگتر کن تا توحید و توکل را دریابد

    خدایا مرا موفق بدار که الهاماتی که به من می‌کنی را بفهمم

    و عمل کنم

    و نتیجه بگیرم

    و شور و شعف برپا کنم

    و نتیجه را شکرگزاری کنم

    خدایا من هیچم و تو همه چیز هستی

    از رحمت خودت بر من بیکران ببار و مرا موفق بدار که از این بارش دائمی رحمتت استفاده ها کنم

    إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِین

    تنها تو را می پرستیم وتنها از تو کمک می خواهیم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  9. -
    محمد مهدی اردشیری گفته:
    مدت عضویت: 2270 روز

    سلام به استاد عزیزم

    در رابطه با تسلیم بودن در مقابل خدای مهربان داستانی خوندم که دوست دارم شماهم راجبش بدونین ، حس میکنم خیلی هم به من کمک میکنه هم به بقیه دوستان تا خیلی باور های اشتباهشون بشکنه و بریزه .

    آقای خلیل رفعتی میلیاردر ایرانی الاصل که تا سی و دو سال یک کارتن خواب معتاد به روین بود و نه بار تا یک قدمی مرگ رفته بود امروز یکی از برندهای معروف آب میوه در ایالات متحده را اداره می کند به یکباره اعتیاد به هروئین را ترک و زندگی متفاوتی را آغاز می کند او حالا با لبخند دوباره به زندگی به یکی از افراد بسیار موفق و ثروتمند فعال است صنعت نوشیدنی به آب میوه های ارگانیک در آمریکا تبدیل شده است شرکت زنجیره ای او در حال حاضر یکی از معتبرترین برندهای صنایع غذایی آمریکاست.

    خلیل رفعت نه برای نخست که وقتی برای نهمین بار در شرف مرگ قرار گرفت اعتیاد سنگین خود را به هروئین ترک کند و با نگاهی تازه به دنیا زندگی گام جدیدی برای خود بسازد او حالا یک مرد بسیار بسیار موفق است.

    خلیل معتادی خیابانی بود که شب ها را روی سنگ فرش های سرد و زمخت خیابان های لس آنجلس به صبح می رساند آخرین باری که تنها یک نفس با مرگ فاصله داشت شوک الکتریکی تیم پزشکی بود که او را به زندگی بازگرداند و این بار تصمیم گرفت که برای همیشه تغییر کند این اتفاق در سال دو هزار و سه رخ داد وقتی که او سی و سه ساله بود علاوه بر هروئین به کوکائین هم اعتیاد داشت و اواخر وزنش به پنجاه کیلو هم نمی رسید پوستی بود بر استخوان که همین پوست نیز پر از زخم بود و قیافه ای شبیه مرده ها داشت.

    خلیل به خبرنگار بی بی سی می گوید آن قدر برای جرایم مربوط به مواد مخدر دستگیر شدم که تعدادش را به خاطر نمی آورم من نابود شده بودم همیشه آن قدر درد داشتم که نمی توانستم بخوابم و زندگی من با درد عجین شده بود او چندین بار تلاش کرده بود تا از اعتیاد نجات پیدا کند هر بار شکست خورده بود.

    در آخرین بار چیزی درونش تکان خورده بود که او را به سمت بلند شدن هدایت کرد نور امید در قلبش روشن شده بود در نتیجه در مرکز بازپروری بستری شد و چهار ماه تحت درمان بود از آن روزها به امروز خلیل پاک است و هرگز به سمت مواد مخدر برنگشته است حالا خلیل در زندگی سالمی غوطه ور است به دنبال بازسازی زندگی اش رفت و به یکی از افراد موفق در صنایع غذایی و صنعت تولید آب میوه های سالم و ارگانیک آمریکا تبدیل شد میلیونری که فعل خواستن را عمل کرد درآمد سالانه شرکت او بیش از شش میلیون دلار است شرکت او در حال گسترش است و قرار است.

    نمایندگی هایی را در شانزده ایالت آمریکا و حتی کشور ژاپن باز کند خلیل حالا با اختصاصی اش به نقاط مختلف جهان سفر می کند و از سالم زندگی کردن لذت می برد داستان زندگی خلیل می تواند فیلم نامه خوبی برای ساخت یک فیلم سینمای تاثیرگذار باشد.

    او در اوهایو متولد شده خلیل دانش آموز مشکل ساز بود که هیچ گاه نتوانست مدرسه را تمام کند و مدرک دیپلمش را بگیرد او بارها به جرم ایجاد اختلال خرابکاری و دزدی از مغازه های مختلف دستگیر شد اما هر بار بدتر و بدتر و بدتر می شد در سال هزار و نهصد و نود و دو او پسری بیست و یک ساله بود که با آرزوی تبدیل شدن به ستاره سینمایی راهی شهر لس آنجلس شد او نتوانست در حرفه بازیگری به موفقیتی دست پیدا کند و همه تلاش هایش با شکست روبرو شد اما توانست با شستن ماشین های آدم های مشهوری چون الیزابت تیلور زندگی خوبی برای خودش دست و پا کند.

    با این حال این پسر خیلی زود گیر مواد مخدر افتاد و کنترل زندگی از دستش خارج شد پس از مدتی این جوان سرحال به کارتن خوابی تبدیل شد که شب ها را کنار آشغال ها سپری می کرد و برای درآوردن خرج موادش به فروش و حمل و نقل آن روی آورد سیاه چاله اعتیاد در حال بلعیدن او بود.

    روزی که برای مرگ تصمیم گرفت و برای نهمین بار دست به خودکشی زد بعد از بهبودی تصمیم گرفت تا از اعتیاد رها شود او تصمیم گرفت پست اندازی کند و دوباره متولد شود او یک تصمیم خیلی جدی گرفت تصمیم گرفت خلیلی بشود که دوست دارد او تصمیم گرفت این بار که خودش را در آینه دید لبخند رضایت بر لب هایش باشد پس راهی مرکز بازپروری شد پس از گذراندن دوره درمان شروع به انجام کارهای مختلف کرد از باغبانی و ماشین شستن گرفته تا بردن سگ ها به پیاده روی علاوه بر این او در دو مرکز بازپروری معتادان کار می کرد و به افرادی مثل خودش کمک می کرد تا غول اعتیاد را شکست بدهند و دوباره زندگی کنند.

    از زبان خلیل وقتی تازه اعتیاد را ترک کرده بودم بدنم نیازش را حس کنم می کرد و دلش تنگ شده بود برای نجات جسم و جان چندین ماه زمان نیاز است باید علاوه بر تقویت جس روح نیز تقویت شود تا دوباره به دام اعتیاد نیفتد اما من معتقدم اگر کسی واقعا بخواهد تغییر کند کند و مصمم باشد حتما موفق می شود.

    اصلا کار سخت و پیچیده ای نیست ما فقط دوست داریم شرایط را پیچیده کنیم و نتیجه این پیچیدگی چیزی جز شکست نیست من معتقدم خواستن توانستن است پس برای رسیدن به هدف هایتان از اعماق قلبتان تغییر را بخواهید تا نتیجه اش را ببینید او در ادامه.

    به خبرنگار بی بی سی می گوید می توانستم کمتر کمی از پولم را پس انداز کنم سخت کار می کردم هفته ای هفت روز و روزی شانزده ساعت کار می کردم .

    نقطه عطف زندگی اون

    به خبرنگار بی بی سی می گوید می توانستم کمتر کمی از پولم را پس انداز کنم سخت کار می کردم هفته ای هفت روز و روزی شانزده ساعت کار می کردم .

    خلیل پس از ملاقات با یکی از دوستانش ایده تهیه آب میوه و آب سبزیجات ارگانیک به ذهنش خطور کرد ایده ای که حسابی بهش فکر کرد تا آن را اجرایی کند خلیل به خبرنگار ما گفت دوستم اهل ورزش بود و به من درباره ویتامین ها غذاهای ارگانیک و خوراکی ها سالم گفت در آن زمان هر کسی به من راه حلی برای بهتر شدن زندگی می داد با روی باز به استقبالش می رفتم.

    در سال دو هزار و هفت خلیل مرکز باز پروری خودش را باز کرد و افراد با هزینه ماهانه ده هزار دلار می توانستند در آن جا تحت درمان قرار بگیرند او در آن جا آب میوه های دست ساز مخصوص خودش را به معتادان تحت درمان می داد آبمیوه هایی که با انواع مختلف میوه و ویتامین های مختلف آماده می شد بسیار مقوی و مغذی بودند‌ شهرت این آبمیوه ها آن قدر زیاد شد که مردم برای خرید او سفارش می دادند.

    خلیل وقتی مطمئن شد که می تواند کسب و کار خصوصی خود را در زمینه آبمیوه راه اندازی کند همراه بهترین دوستش شرکت سان لایف ارگانیک را تاسیس کردی او این کسب و کار را با پس اندازی شخصی اش راه اندازی کرد اما از چیزی می ترسید : ازینکم پول درنیاوردم می ترسیدم از اینکه شکست بخورم می ترسیدم )) اما او آن قدر در کارش موفق شد که شرکت در سال اول به یک میلیون دلار درآمد رسید و این واقعا شگفت انگیز بود امروز شرکت او بالغ بر دویست کارمند دارد که علاوه بر آب میوه های ارگانیک لباس و خوراکی های مختلف هم می فروشد راب نازا را یکی تحلیلگران بانکی در نیویورک به خبرنگار بی بی سی می گوید مهم نیست که پیشینه شخصی چه باشد که قبل خلاف کار بوده یا تحصیلاتی ندارد موفقیت یک کارآفرین به تلاش هوش پشتک کار او بستگی دارد.

    داستان خلیل رفعتی قدرت شخصیتی او را نشان می دهد او واقعا شگفت انگیز است خلیل رفعتی این کارآفرین موفق داستان زندگی اش را در کتابی با نام من مردن را فراموش کردم در سال دو هزار و پانزده به چاپ رساند تا داستان زندگی اش الهام بخش آدم هایی شود که از زندگی ناامید هستند

    خیلی می‌گوید : من معتقدم مردم دوست دارند زندگی آدم هایی را که شکست خورده اما امیدشان را از دست نداده اند بشنوند زندگی آدم هایی که چیزی نداشتند اما نور امید در قلبشان زنده بود.

    داستان بذرهایی که با تلاش از زیر خاک سر بر می آورند و رشد می کنند هم شنیدنی است.

    او گاهی اوقات به سایت هایی مثل آمازون که کتابش را می فروشند سر می زند و نظرات مردم را می خواند وقتی نظرات مردم و امید دادن هایشان و تحت تاثیر زیر قرار گرفتن هایشان را می خوانم اشک در چشم هایم حلقه می زند و می فهمم مسیر درستی را انتخاب کرده ام .

    من وقتی این داستان رو خوندم متوجه شدم اون نور هدایت که آخرین بار به سمتش تابید از سمت خداوند بود چون اون دیگه میخواست تغییر کنه و خداوند کسیو از اون جایگاه با هدایت به جایگاهی که الان هست رسوند ، پس ماهم میتونیم به زندگی که در ذهنمون ساختیم برسیم .

    در پناه خدای مهربان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      محمود رضائی گفته:
      مدت عضویت: 1150 روز

      سلام و درود بر شما دو ست و هم خانواده عباس منشی عزیز و سلام بر استادعزیزم.در حال خواندن نظرات تا به کامنت شما رسیدم یکم نور امید در دلم کم شده بود بابت یه ایده شغلی و یکم ناامید بودم اما با خواندن کامنت شما حالم خیلی خوب شد پر انگیزه و امید شدم خیلی امیدوار شدم حتی وقتی دیدم مدت عضویت شما بیشتر از منه و کم کامنتین به خودم خرده نمی‌گیرم مرسی میخواهم کتاب ایشونم بخونم و درس بگیرم .بازهم ازتون ممنونم بابت این کامنت خوبی که فرستادیدین سپاسگزارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    سمیرا سعادتمند گفته:
    مدت عضویت: 1514 روز

    بنام خدای دانا و‌توانا و عالم و محیط به جهان هستی

    خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم من را با راه راست و مستقیم هدایتم کن

    درود بر استاد عشق و‌نوحید

    چقدر ذوق زده شدم و حالم خوب تر شد و مدار و فرکانس ام رفت بالا وقتی عنوان زیبای این فایل و روی سایت دیدم ،

    روزی که این لایو و که با استاد عرشیانفر روی سایت گذاشته بود تو اینستاگرام با فیلتر شکن چند دقیقه ای اش و دیدم ،اینستاگرام و بستم چون میدونستم استاد در زمان مناسب برامون تو سایت بدون هیچ محدودیتی به اشتراک میزاره . چقدر خوشحال شدم و از اونروز منتظر بودم این آگاهی های خالص و ناب تون و دریافت کنم .

    فایل و طبق معمول همیشه ، یکبار با تصویر دیدم‌و بار دوم صوتی، تو دفترم نوشتم .

    استاد چقدر از توحید و معنویت گفتن تون زیباست هر جی بشنویم باز هم تازگی داره واسمون ،

    بارها در مراقبه هایم و نوشته های خواسته هام تسلیم شدن و احساس عجز و ناتوانی و فروتنی و خشوع رو به پروردگارم نوشتم‌‌و‌ گفتم ، چه جاهایی که خداوند به من پاسخ گفت ، تا بتونم دارم این الهامات و هدایت هاش و با تک تک سلولهای بدنم تایید میکنم و‌گوش بزنگ دریافت هدایت هاش هستم . ‌وجه جاهایی میدونم پاسخ خواسته هام‌و در زمان و‌مکان مناسب و با همزمانی هاش بران کنار گذاشته .

    دیروز هم دوباره نوشتم ، اینبار نوشتم از احساس و هدفهایی که بعد از رسیدن به خواسته هام میخوام با جزئیات ، این روزها انگار آروم تر و رهاترم ‌ و تسلیم ترم ، احساس اطمینان و اعتماد قلبی و توکل و ایمان به پروردگار جهان هستی هررروز در من بیشتر میشه .واژه هدایت و الهامات و نشونه های خداوند رو هرروز بیشتر از قبل در تمام ابعاد زندگی ام لمس میکنم .

    ای خدای محیط به تمام جهان هستی ،

    پروردگار و‌رب و حاکم‌و‌فرمانروای عالم ،

    خدای رحمان‌‌‌رحیم‌و‌ رزاق و وهاب و غنی ،

    ای مدیر و مدبر و خالق و گرداننده همه کهکشان ها و سیارات و زمین و آسمان ‌و همه موجودات جهان هستی ،

    سپاس و به خاطر تک‌تک داشته هایم شکر گزارتم

    عاشقانه دوستت دارم ؛

    داشتن و هماهنگی با وجودت ، منو به همه اون لذت و شادی و احساس خوب و آرامش و عشق و سلامتی و نعمت و ثروت و فراوانی و خوشبختی و سعادتمندی …میرساند .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای: