تسلیم بودن در برابر خداوند - صفحه 36 (به ترتیب امتیاز)

831 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا کریمی گفته:
    مدت عضویت: 1025 روز

    تسلیم بودن در برابر خداوند

    ریشه یک خواسته

    چرا من ثروت رو میخوام ؟

    چونکه من با ثروت میتونم بیشتر با خودم تنها باشم یک تنهایی و سکوت خود خواسته توام با آرامش قلبی و ذهنی

    مثلا در خیالم تصور می‌کنم ساعت ها در هواپیما هستم و از پنجره ابرها آسمان و آبهای روی زمین رو میبینم و غرق در تفکر میشم غرق در خودم

    مثلا تصور می‌کنم با ماشین شخصی خودم میرم به بهترین پاساژ تهران و میچرخم و میچرخم و لباسهایی که خوشم میاد رو می‌خرم اگر هم گرسنه شدم میرم رستورانی کافی شاپی خلاصه اینم همون غرق شدن تو خودمه که خودم رو تو لباسای مختلف تصور کنم با رنگ‌ها و مدل های جورواجور

    تصور می‌کنم برای نهار و شام دیگه پای اوجاق واینمیسم و غدایی که بخوام رو به راحتی سفارش میدم اینجوری وقتم رو برای خودم و تنهایی خودم صرف می‌کنم میتونم فایل گوش بدم بافتنی ببافم

    تصور می‌کنم همه دوره های استاد رو خریدم و دارم گوش میدم و تمرین میکنم اینم باز خودشناسی اینم باز تنهایی با خود

    اینکه همش ‌میگم تنهایی دلیلش این نیست که دوستندارم در کنار خانوادم باشم ‌ من عاشق شون هستم ولی دلم میخواد خودم انتخاب کنم کی پیششون باشم کی نباشم

    تصور می‌کنم برای خودم ی خونه دارم که وقتایی که دلم میخواد تنهایی میرم اونجا و فقط خودم و خودم هستم خودم و خدای خودم .

    تصور می‌کنم لباس غواصی پوشیدم و به اعماق دریا رفتم و اونجا تاریک و تنهابا خودم و خدای خودم

    تصور میکنم دوچرخه رو برداشتم و تو یه پیست جنگلی میرم و میرم و لذت می‌برم

    همه اینا بخاطر اینکه من تنها باشم و از زیبایی ها لذت ببرم و با خدا حرف بزنم مشغله و دغدغه نداشته باشم و به قول استاد آزادی رو در همه زمینه ها تجربه کنم .

    حس قدرت حس اینکه من اختیار دار تمام ابعاد زندگیم هستم . چون وقتی ثروت دارم بی‌نیاز هستم . من از خداوند بی‌نیازی رو میخوام رهایی رو میخوام تجربه لذت از دنیا رو میخوام . میخوام تا جوون هستم از فرصت هام استفاده کنم چون وقتی پیر بشم دیگه اون شور و شوق و هیجان رو ندارم .

    یادمه بچه 10 ساله ای که بودم خیلی دلم عروسک خرس بزرگ میخواست ازینا که اون زمان رو بورس بود و بهش میگفتن شاسخین . حتی خودمم مقداری از پولش رو جمع کرده بودم حدود 10 تومن . یادمه قیمتش 40 تومن بود . هرچی به مادرم و پدرم گفتم قبول نکردن که نکردن گفتن بدرد نمی‌خوره گرون بی خود بجاش برام یه بلوز خریدن 7 تومن

    بلوز قشنگ بود دوسشداشتم ولی من عاشق خرس بودم

    خلاصه گذشت و گذشت تا نوه اول خانواده به دنیا آمد برای خرید سیسمونی که رفته بودن ی خرس بزگ هم خریدن

    من اونموقه 19 سالم بود بنظرم خرس بامزه ای بود ولی من دیگه نه دوسش داشتم نه عاشقش بودم نه هیچ حسی

    ولی اون جای خالی که تو بچگی تو قلبم ایجاد شد اون حسرت اون شکستن قلبم تو بچگی اونا همه یادم هستن

    من الان صدتا خرس هم قد خودمم بخرم هیچ حسی بهش ندارم

    من اون حس رو تو اون دوران بچگیم داشتم فقط

    قطعا همین الان هم کلی خواسته و آرزو و رویا دارم که براش هیجان دارم

    و به خاطر اون تجربه میدونم اگه الان بدستش نیارم احتمالا چندین سال بعد دیگه اون لذت رو نمیتونم بچشم

    پس هر چیز جای خودش قشنگ و معنا داره

    پس من تا جوونم و دوستدارم باید هزارتا لباس بخرم

    تا جوونم باید سقوط آزاد رو تجربه کنم

    تا جوونم باید مهاجرت کنم

    چون الان اشتیاق دارم

    زندگی من تو همین خونه و شهر و کشور و همین اعداد کم خلاصه نشده زندگیم به وسعت روحم باید بزرگ بشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    زهرا محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 987 روز

    به نام تنها خالق همراه و فرمانروا و پدررم قدرتمندی برای پرورشم

    مادری عاشق برای محبت عشقم

    به نام چرخنده زندگیم عشق زندگیم

    واقعا از ربم از دونه دونه دستهای ارزشمندش تو ی زندگیم سپاسگزارم بینهایت استاد چشممو باز کردی

    خانم شایسته با فیلمات اجرا کردنشون دیدن بینهایت خواست و لول بهشتم زندگی رویاییمو بردی بالا باللاها

    از خدام که تونستم با بیام تو این مدار شیرین و ارزش ساز و درک کنم وعمل کنم و نتیجه بگیرم

    واقعا رشد باور زهنی که من توی این یه سالو خورده ای حالا دوسال که فک میکنم رابطه عالی با سایت برقرار شد وتونست رفتارهامو تغییر بده خیلی عادتهام حذف و خیلی عادتهام کسب کردم

    الان میبینم چقد نیاز به ابدیت الهی بروز رسانی داشتم واقعا چه به موقعه منو با سایت همراه کرد واقعا خودش میدونه چقد قراره ارزش خلق کرد

    چقد زندگی شیرین کنترل زهنی اسوده داشته باشیم واقعا برای این کسب درامد که هر روز عشقم بهش بیشترو بیشتر میشه با چه زبونی سپاسگزاری کنم

    من نیاز به یادگیری رابطه بودم کلن زهن احساس میکنم خالی بود ودرک عمیقی نداشت توی روابط عشق داشتم ولی اون درک نبود

    باورم خودمو بقیه رو دوس داشتم ولی اینکه عشق بورزم الهام ایده بگیرم تقویت باورهام باشه خلاصه نبود توی جم خیلی لذت نمیبردم تا اینکه مورد بروز رسانی تفکر قرار گرفتم به وسیله ربم فایل های دانلودی ارزشمند واقعا

    بعد اروم اروم قلبمو تازه پیدا کردم

    قلبی که محل ربمه محل همنشین همیشگیمه محل هدایتم محل اتصالم به برقم اتصالم به اصلم اتصالم به عشق وایده و جرات حرکت که واقعا سوخت لازم برای خلق بینهایت الماسه

    واقعا شکرت اینهاهم از دله و که فرمانروام به کل ربه

    ومن تسلیمم زهن تسلیمه قلبه احساس رهایی

    چقدر قشنگ تسلیم بودن چقد شیرین ارزشمند سپردن کارها به رب

    رب که از خوده ما بیشتر عاشق ماست و براش ارزشمندیم بگیم تسلیم اقا ما نوزاده شما هر کار ما پا خودت

    خوراک پوشاک اگاهی کنترل زهن روابط خلق الماسم پای خودت

    و من تسلیم نه به معنایی که دیگه هیچ کار نکنم

    ترمز اصلیی

    تو تقسیم کار کن و هر قدم کوچیک ساده و بی نهایت ارزشمندتو بگو برمیدارم

    نشونه لیست کارهارو گرفتم سپاس

    پرش کن باهم حل کنیم

    من تسلیم همه نظراتتم در مورد همه چیز وهمیشه من میدونم تو صلاحمو میدونی

    من بدنم ظعیفه و خودت میدونی چقد توی کنترل زهنم تضادها منو با خودشون میبرن توی قلبم تسلیم بودنه ولی خیره ولی با کوچیکترین چیزا سر پا بودن زمینو به زمانم به هم میخوره

    از خودت قدرت هدایت میخام

    از خودت تسلیم بودن میخام در برابر نجواها برای انجام قدم هام الهام هات

    تسلیمی همه جانبه

    تسلیم در مورد هدایتت

    تسلیم در مورد بخشندگیات فراوانی هات

    تسلیم توحیدت باشم تسلیم اینکه اقا همه چیزو تو خلق کردی ادعاش پای خودته ومن هیچ ادعایی برای خودم کسی ندارم من فقط خودم خاستم که دستهات باشم وخودت هر کاری لازمه میکنی و ارامشو عشقو تو زندگیم جاری و الماس ارزشمند طرح های که خواسته جهان بوده که با کشیدنشون به دنیا بیان و داره این اتفاق زیبا میوفتخ بی نهایت شکرر و چقد دنیا زیباتر و وایمانو که منبع ساخت این الماسه در جهان گسنترش پیدا میکنه و خودت هدایت میکنی زمانی با فیلترشکن کار میکردم تو سایتی و اتفاقی توی یه فایل یادگرفتم تا وقتی که برات چیزی فیلتره نرو توش و من رهاش کردم ومنتظر هدایتم

    یه کی از اولین تابلوهامو گفت بزار تو دیوار گزاشتم خیلی ترس از فروش داشتم واگهی کردن به لطفش همه شون حل شد

    و همینطور با همراهش با اتصالی قوی داریم پیشمیریم

    مژده خبر های خوب ونتایجی بزرگتر

    24مرداد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    مرضیه خرمی گفته:
    مدت عضویت: 2183 روز

    درود استاد عزیز

    سپاس خداوند بزرگ که هر لحظه مارو هدایت میکنه….

    ساعت 1:30 شب در حالی که مشغول کنکاش درونم بودم ناگهان مفاهیمی برام باز شد و هدایت شدم به سایت تا بنویسم….

    چند روز پیش ،یک لحظه در ذهنم گذشت که بیام و یه فایلی رو توی سایت چک کنم ،البته باید بگم خیلی وقته اصلا به سایت سر نزده بودم و جرقه ای در ذهنم

    منو به سایت کشوند که الان اصلا دیگه یادم نیست دنبال چه فایلی بودم….

    به محض ورودم به سایت این فایل رو دیدم که تازه آپلود شده بود…تسلیم بودن در برابر خداوند….چه هدایت قشنگی بود ،همون لحظه که نیاز داشتم….

    مدتی بعدش تونستم درک کنم که چقدر عجیب به سایت و این فایل هدایت شدم….

    استاد عزیز اولین بار که فایل توحید عملی قسمت 11 رو شنیدم و رسید به قسمت به عجز رسیدن مغز من یا هویت شکل گرفته من به شدت مقاومت کرد که این چه جور خداییه که بنده هاشو در چنین حالتی میخواد ملاقات کنه و….حسم کلا خراب شد قاطی کردم و یه لحظه از خود بی خود شدم و کنترل ذهنم از دستم رفت و عصبانی شدم و خب این گفتگوها و مقاومت شدید ذهن مال یه آدم تازه وارد نبود….

    اما به لطف خدا مدت زیادی طول نکشید که برگشتم به مسیر آرامش….

    مدتی بعد در حال مشاهده اتفاقی بودم که رخ داده بود،با قسمتی از وجودم روبرو شده بودم که برام ناشناخته بود،با خودم میگفتم این چی بود…

    خب نتونسته بودم اون جمله رو درک کنم و بعد از واکنشم هم نمیتونستم بفهمم چرا عصبانی شدم…احساس عجیبی بود….

    باوجود اینکه تصمیم گرفته بودم دیگه این فایلو گوش ندم اما از اون روز توحید عملی قسمت 11 رو بارها گوش دادم و هر بار بیشتر درکش کردم…

    در این فایل هم شما به عجز رسیدن اشاره کردید و احساس میکنم تکمیل کننده خوبی برای قسمت 11 توحید عملی باشه ،راستش الان دیگه از شنیدن این فایل ها لذت میبرم…

    امشب در حال کنکاش درونم به حالت عجز رسیدم…

    و یک مرتبه مفاهیمی درونم شکل گرفت….

    چرا باید به عجز برسیم؟

    چون عجز جاییه که بهت فشار لازم وارد میشه تا دست از اطلاعات خودت برداری و راه رو برای ورود خداوند باز کنی…

    مثل فشار لحظه آخر برای خروج از پیله ، پیله ای از افکار محدودکننده…

    چون جاییه که تو داری راه رو برای تغییر باز میکنی و وارد مرحله وسعت دادن خودت میشی…

    تا قبلش داری تلاش میکنی خودت تنهایی حلش کنی با اطلاعات محدود

    اما

    باید دست از خودت برداری و او شوی….

    چقدر راه داریم تا خدارو بشناسیم….

    چقدر نمیدونم های ما زیاده…

    موضوع اعتماد کردن به خداونده ،موضوع باور کردن اینه که اطلاعات مغز ما فقط به اندازه یه زندگیه ،ما واقعا اندازه ذره ای هم نمیتونیم علم خداوند رو درک کنیم حتی اگر فیلسوف و دانشمند باشیم،ما تقریبا هیچی نمیدونیم مثل همون بچه که تازه به دنیا اومده و هیچی از جهان اطرافش نمیدونه…

    شاید مغز بگه من میدونم اما وقتی عمیق میشیم متوجه میشیم که واقعا اون چیزهایی که با چشم میبینیم ،همون چیزی نیست که واقعا مغز ما داره درکش میکنه…

    و خدا میدونه چقدر مفاهیم با درک نادرست وارد مغز شده که با حقیقت فاصله زیادی داره….

    و حالا در سطح فکر میکنیم از همه چیز خبر داریم ،میدونیم و بلدیم….

    همین بلدم و میدونم هاست که جلوی وسعت گرفتن مارو گرفته…

    خدا فقط میخواد وسعت پیدا کنی و حالت عجز در برابر خداوند هم راهی که تورو وسعت بده….

    شکر و سپاس خداوند بزرگ

    شکر و سپاس برای وجود ارزشمند شما استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    باران گفته:
    مدت عضویت: 425 روز

    سلام به استادوهمه دوستان

    چقدراین مثال جنگل زیبا بود که گفتید

    دقیقا ازوقتیکه تواین چندماه اخیر رفتارهام تغییرکرده احساس میکنم فعلا از باتلاق دراومدم بعداز 10سال

    الان تویک جنگل خیلی زیبا وهوای افتابی با یک تیپ عالی لباسهای شیک کفشهای پاشنه مدادی ده سانتی و ویک کیف خیلی شیک دستی تودستم

    الان توجنگل زیبا هستم وبچمم دستش تودستمه ودنبال جاده اهدافم میگردم که خدا داره قدم به قدم بمن میگه ازکدوم طرف برم جاده روپیداکنم

    واحساس میکنم ازاونطرف جاده هم یک عشق ابدی تخته گازداره میاد که منو بچموپیداکنه سوارماشینشه وازبک جاده سرسبز با صدای گنجشکها ویک جاده اسفالت داره میاد باهدایت خدابه سمتمون ناخوداگاه یک ماهه تواین فکرهستم که امروزهدایت شدم به این فایل وشمامثال جنگل رو زدین گفتم خدایا من چرا اینجوری شدم!! استاد چندماه قبل این مثال زده من یکماهه خودمو تواین جنگله بابچم گم شده میبینم واحساس میکنم همسرایندمم داره تخته گازمیاد دنبال منو بچم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    عصمت دهقانی گفته:
    مدت عضویت: 1193 روز

    خداوند هر لحظه درحال هدایت کردن منه فق من باید گوشامو تیز کنم هدایتورو دنبال کنم

    استاد جان چقد قشنگ اونجایی که بدهکار بودین و بعد متوجه شدید بازهم ایمان داشتید که همه چیز درست میشه خیلی از ما تا اوضاع کمی سخت میشه ناامید میشم و به نجواهامون گوش میدیم تا احساساتمون بد بشه شما از خداوند خواستی دری بروتون باز بشه و خداوند دوره ی تند خوانی رو بهتون الهام کرد و شما گوش کردین و عمل کردین و از طریق اون چقد درهای دیگه ای بازشد و مشکلاتتون حل شد

    اسلام به معنای تسلیم بودنه نه به معنای دین یا مذهب خاص

    همیشه فکر میکردم اسلام یعنی دین که با صحبت های شما متوجه شدم اسلام یعنی تسلیم بودن

    و خداوند در قرآن گفته پیرو ابراهیم باش که او موحد بود و مشرک نبود

    چقد هرلحظه احساس میکنم ایمانم قوی تر میشه و احساسم خوب تر

    خدایا ازت میخام کمکم کنی که توحیدی تر عمل کنم تو ذره ذره ی کارهام ازت کمک میخام و میدونم که هدایتم میکنی به بیشتر از اون چیزی که درخواست دارم یا شاید بهتر

    خدایاشکرت امروز برام روز قشنگی بود

    خدایاشکرت که امروز همسرم برخورد خوبی باهام داشت

    خدایاشکرت که فرزندم امروز کلی شیرین کاری کرد

    خدایاشکرت امروز غذایی داشتیم برای خوردند

    خدایاشکرت امروز توانستم غذایی درست کنم

    خدایا شکرت امروز توانستم به پسرم محبت کنم در آغوش بگیرمش

    خدایا شکرت امروز آفتاب قشنگ دیدم

    خدایاشکرت امروز لبخند میزنم

    خدایاشکرت امروز زیباهاتو دیدم

    خدایا شکرت به خاطر سلامتی ام

    خدایاشکرت به خاطر عطر بوی تن فرزندم

    خدایاشکرت به خاطر چشمانم میتوانم با آن ها همه چیز را ببینم

    خدایاشکرت به خاطر گوش هایم میتوانم باآن ها بشنوم

    خدایاشکرت به خاطر توانستم خانه ام را تمیز کنم

    خدایاشکرت به خاطر لباس هاس تمیزی که مرتب کردم

    خدایاشکرت به خاطر خانه ام که خیلی زیباس

    خدایاشکرت به خاطر روابط خوبم باهمسرم مادرم، پدرم دوستانم

    خدارشکر به خاطر میوه داریم که بخوریم

    خدایا شکرت به خاطر آبی که هست بتوانیم باآن حمام کنیم لباس و طرف بشوریم صورتمان را بشوریم

    خدایاشکرت به خاطر صدای قشنگ فرزندم

    خدایاشکرت به خاطر موهای پرپشت و خوش حالتم

    خدایاشکرت به خاطر پوست بدنم که سالمه

    خدارشکر به خاطر ساق دست سالمم

    خدارشکر به خاطر قفسه سینم که سالمه

    خدایاشکرت به خاطر قلبم که میتپبه باعشق بدون منت

    خدایا شکرت به خاطر پمپاژ خون قلبم

    خدایاشکرت شکرت به خاطر معده ام

    خدارشکر به خاطر روده ام

    خدایاشکرت به خاطر کبد و رحمم

    خدایاشکرت به خاطر فرش زیر پام

    خدایاشکرت به خاطر حمام بزرگ

    خدارشکر به خاطر آب گرم

    خدارشکر به خاطر آب گرمکن که آبو گرم میکنه

    خدایاشکرت به خاطر دستام و پاهام ک باهاشون کلی کار میتونم بکنم و اگر اونا نبودند چی میشد

    خدایا به خاطر تمام نعمت هایی که بهم دادی شکر میکنم

    خدارشکر به خاطر دوستان خوبم و استاد مهربانم دراین سایت معنوی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    سید علی رضا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 1011 روز

    «به نام خدایی که زیاد روزی میده »

    سلام وقتتون بخیر دوستان

    خوشحالم که الان به این فایل هدایت شدم

    واقعا گوش دادن این فایل الان این موقع خودش ی هدایت بزرگه برای ما

    بارها و بارها تجربه کردم که آرام بودم تسلیم بودم و خدا بهترین هارو برام رقم زده وقتی بعد از اتفاق افتادن اون ماجرا بهش فکر کردم دیدم هیچ جوره هیچ بشری نمی‌تونست این کارو انجام بده

    این فایل تو این برهه از زندگیم ی تلنگر بود که انقدر خودم درگیر نکنم و مسئول نبینم رها باشم و اجازه بدم خودش هدایتم کنه

    مورد دیگه ای که بود دلیل نماز خوندم بود من چند روزیه به خاطر هدایتی که داشتم نماز شروع کرده بودم الان هم این فایل و حرف های اخری که استاد زدن دلیل نماز خوندن برام روشن تر شد

    الان این نظر میخوام ثبت کنم که بعدا بیام بخونم و بخشی از سیر تکاملم رو بتونم ببینم تا ایمانم بیشتر بشه الان دارم روی باور های خودم و فرکانس هایی که میفرستم کار میکنم چون قلبا ایمان دارم که زندگی ما با باور های ما شکل میگیره از لحاظ مالی میدونم که قراره انقلابی رخ بده تو زندگیم خاطره ای که استاد تعریف کرد درمورد دوره تند خوانی همش تو ذهنم بود که اگه به هدایت خدا گوش بدی و عمل کنی تو زندگی تو هم همین اتفاق قراره بیوفته ایمان داشته باش پسر

    میخوام بشینم تمرینی که درمورد شناخت خواسته هام هست رو هم انجام بدم تا بدونم واقعا چی میخوام پول یا راحتی؟ شهرت یا محبوب بودن شاید هم دیده شدن بشینم ریشه یابی کنم ببینم لیست هدفم داره وی نشون میده

    به امید روزی که تسلیم بشم در مقابل هدایت هایی که الهام میشه بهم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2166 روز

    به نام خدا

    روی دیگران حساب کردن …. ما به مدت 5. 6 سال هفته ای یک بار به یک انجمن خیریه مسکن می رفتیم تا اونها برای ما یه کاری بکنند و ما خونه دار شویم ولی بعد از این همه سال انتظار آخر هم ندادند که ندادند

    همیشه برام سوال بود که چرا

    و دوباره پاسخ خداوند از زبان استاد عزیزم که تو بنده چشم نگاهت به دست آنهاست

    همه را جلو انداختی بغیر از هدایت خداوند

    قانون جهان که عوض نمی‌شود

    برگ برنده دست بنده ای هست که متوکل تر است . سپاسگزارتره.

    ایمانش به خداونده و لاغیر

    بعد رهایشان کردیم و فقط به خدا چسبیدم

    و گفتم من نمی دونم تو می دونی

    خودت درست کن

    و اونقدر گفتم و گفتم تا با استاد با قانون جهان آشنا شدم

    که همه چیز قانون دارد

    که همه چیز خداوند است

    من چرا از منبع نخواهم که همه ی کارهای من را انجام بده

    چرا روی بیاورم به بنده

    بندگان خدا دستی هستند از طرف خدا

    بعد با تمرین ستاره قطبی که اپن هم از طرف خداوند بود از زبان استاد عباس منش عزیزم تونستیم پول هامون را از انجمن خیریه بگیریم و خونه ای را فعلا برای خودمون اجاره کنیم

    یه مدت زیادی هست که من به شدت دارم روی خودم کار می کنم

    و از دیشب به خودم میگم خدایا تو همه لطفی به من داشتی و داری

    اما باید ورود نعمت ها . ثروت ها . خوشبختی ها . برکت ها برای من بیشتر باشه ؟؟!!!!!!!!!

    خدایا شکرت برای تمام نعمت های که به من عطا کردی و عطا می کنی

    ولی ورودی باید بیشتر باشه

    به نظرم کمه

    خیلی باید فراتر از این باشه

    و دوباره فایل های توحیدی

    و دوباره شرک خفی

    و باید تسلیم باشم در برابر خداوند تا هدایت شوم به بهترینها

    خدایا شکرت

    من خیلی خدا را شکر می کنم که خداوند زود اجابت می کند و این خیلی برام قشنگ و جذاب است

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    فرشته رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 1313 روز

    به نام خدای مهربان سلام ب استاد عزیز ومریم بانو ودیگر دوستان گرامی فایل با دقت تمام گوش دادم کامنت دوستان رو خواندم لذت بردم مطالب ارزشمندی گفته شده از خدای مهربان خواستم منم همیشه تسلیم اراده خدا باشم وبه او توکل کنم وب قدرتش ایمان داشته باشم خدایا ازتو بهترینهارو میخوام خدایا شکرت از اینکه مرا هدایت کردی تا در این سایت شب وروزم را سپری کرده تا ب اگاهی میرسم خدایا ازت ممنونم بابت هدایتهای ک دریافت میکنم دوستان از خوندن کامنتهای ارزشمندتون سپاسگزارم ب خدای مهربان می‌سپارمتون بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    مهدیه جهانی گفته:
    مدت عضویت: 626 روز

    سلام به استادعزیزم،استادعباسمنش وخانم شایشته عزیز واستاد عرشیانفروهمه کسانیکه دراین سایت هستند واین آگاهی ها والهامات رادریافت میکنند ،میشنوند وعمل میکنند.

    امروز میخواهم یک ردپایی از اتفاقاتی چند وقت پیش برایم اتفاق افتاده،دراین دیدگاه ازخود به جا بگذارم.

    حدودا یک ماه پیش درمحل کارم همکارم استعفا داد وبه من پیشنهاد شد که علاوه برشیفت صبح که قبلا بودم شیفت عصر راهم قبول کنم واین شد که حقوق من دوبرابر شد یعنی 7،000،000 تومان رسیدوبعد من چون آمادگی نداشتم که درمدارماهی 7،000،000 تومان باشم باور نمیکردم که حقوقم زیاد شده بعد چندشب پیش درخواب این آیه راشنیدم که خدا گفت (قم الیل الا قلیلا) ومن آنشب ازخواب بیدارشدم وچون خیلی خسته بودم دوباره خوابیدم ولی ازشب های بعدی گوشیم راکوک میکردم که ساعت حدودا 12 شب بیدار شوم وبعد که بیدارمیشدم اول دفترم را مینوشتم که مربوط به (بهترین اتفاقات خوب دیروز چه بود؟،،،،،بهترین اتفاقات خوب امروز چه بود؟،،،،، چه اتفاقات خوبی دوست دارم فردا برایم بیافتد؟،،،،،)

    وبعد شروع میکردم دوصفحه قرآن حفظ ومرور میکردم و یک ساعت بعد دوباره میخوابیدم

    دوروز پیش هنگام ظهر بعدازاذان با خودم گفتم برم ازحیاط خانه انگوربچینم وظرف برداشتم وباخوشحالی رفتم کنار درخت اول گفتم خدایا هدایتم کن از کجا انگور بچینم یک سمت را دیدم وچون هیچوقت از آن سمت انگور نچیده بودم اعتنایی نکردم وازآن سمتی رفتم که هرسال میرفتم وپایم راروی پله اول آبنما گذاشتم ودرهمان لحظه چند طبقه آبنما متلاشی شد ومن فرود آمدم روی زمین با دستی خون آلود وبدنی خراش دیده ویک تکه از آبنما روی شکمم بود ودرهمان حال با صدای بلند کمک خواستم وخواهرم آمد و من بلند شدم وبا کنترل ذهنم توانستم حالم را خوب کنم وخواهرم کمکم کرد ومن داخل خانه رفتم ودستم راپانسمان کردم وبسیار خداراشکر کردم که فقط خراشیده شدم وتنم کاملا سالم است وبعد بایک چسب بخیه دستم کاملا خوب شد

    دیروز که کاملا خوب بودم فایل استادعباسمنش را که گوش میکردم استاد میگفت هراتفاقی که می افتد (بما قدمت ایدیهم)(بماکانو یعملون)است .

    بعد چون من مقصر خراب شدن آبنما بودم درطی یک جلسه که با داداش داشتم قرار شد ماهیانه مبلغ 3،000،000 تومان تا بهمن امسال بپردازم یعنی کلا18،000،000 تومان برای خرید یک آبنما ومن قبول کردم،

    به قول استاد (وقتی درمدار آن ثروت نباشیم جهان کاری میکند،که فقط همان پولی که درمدارش هستیم را دریافت کنیم)

    ومن چون درمدارماهی 7میلیون نبودم واینگونه شد.

    وامروز صبح که چشمم را باز کردم واین فایل جدید استاد که درباره ی تسلیم بودن دربرابر خدا را دیدم وشنیدم باخودم گفتم یک رد پایی از اتفاقاتی که برایم افتاد ومن تسلیم خدا نبودم چون آن لحظه که به من گفته شد ازچه سمتی انگور بچینم گوش ندادم وگفتم من همیشه ازروی آبنما انگور میچیدم وبعد چه شد….

    استاد عزیزم ازشما بسیارسپاسگذارم این تجربیات خودتان درباره تسلیم بودن دربرابر خداوند را به ما میگویید تاما بیشتر قوانین را درک کنیم ودر زندگی عمل کنیم،

    ازهمه کسانیکه که تلاش میکنند که این آگاهی ها به ما برسد سپاسگذارم واز خداوند متعال خواهان آرامش بیشتر برای دریافت آگاهی هایی که عمل می آورد،هستم.

    درپناه الله یکتا همیشه شاد وخوشبخت وسعادتمند دردنیا وآخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    زهرا کریمی گفته:
    مدت عضویت: 1025 روز

    تسلیم بودن در برابر خداوند

    و

    اون تیکه که استاد یعقوب و مادر موسی را باهم مقایسه کرد

    چقدر درس داره و چقدر زیباست این حس رهایی و خیال راحتی و البته چقد سخته برای من که همیشه یاد گرفتم به عقلم اتکا کنم .

    ولی چیزی که تو ذهن من میاد و خیلی پررنگ میشه با شنیدن داستان پیامبران

    اولین چیزی که تو ساختار ذهنم شکل گرفته و چقدر هم اشتباه اینه که

    همه ما آدم ها مخصوصا انبیا که الگو بشریت بودن یه داستان از قبل نوشته شده توسط خداوند داشتن

    یعنی تمام این اتفاقات که براشون رخ داده از قبل نوشته شده بوده و به هر حال قرار بوده رخ بده و این حس رو میده که ما انسان ها بی اختیاریم و مثل برگی در باد به هر طرف می‌رویم.

    اما در قدم دوم استاد کاملا به من فهموند که اشتباه . حتی خدا هم از آینده ما خبر نداره و ما موجوداتی هستیم دارای اختیار که آینده خودمون رو میتونیم تغیر بدیم .

    همیشه پیش‌فرض‌های ذهنم اینه که …بله دیگه یوسف قرار بوده تو چاه بیفته باباش قرار بوده کور بشه ابراهیم قرار بوده بره تو آتیش و…..

    و همه شون هم می‌دونستن که قرار این اتفاقات بیوفته و آماده بودن چون انسان های خاصی بودن و بخاطر همین اصلا هم ترسی نداشتن و همیشه اوکی و ریلکس بودن

    خوب من که اینجوری فکر میکنم دیگه چه درسی از قرآن و سرگذشت انبیا میتونم بگیرم ؟

    منکه تو زندگی عادی خودمم همین پیش‌فرض‌ رو دارم دیگه چجوری میخوام اختیار زندگیم رو دست بگیرم

    درست من دوسال با استاد آشنا شدم اینجا عضو شدم رو خودم کار کردم بهتر شدم نتیجه گرفتم دارم ادامه میدم ولی الان که اینو فهمیدم مخم سوت کشید گفتم وووووااااوووو

    چه ترمز مخفی بزرگی

    بابا عجب قفلی داره این ذهن من

    خداروشکر که فهمیدم حالا روش کار می‌کنم تا درست بشه تا اصلاح بشه

    تا بره تو ذهنم بره تو ناخودآگاهم که ما انسانها خودمون آیندمون رو خلق می‌کنیم

    خدا هیچی برامون ننوشته

    ما ربات برنامه ریزی شده نیستیم

    خداوند قدرتمند و ما رو هم قدرتمند آفریده

    قدرت در دست گرفتن زندگیمون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: