تسلیم بودن در برابر خداوند - صفحه 48

831 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عصمت دهقانی گفته:
    مدت عضویت: 1182 روز

    خداوند هر لحظه درحال هدایت کردن منه فق من باید گوشامو تیز کنم هدایتورو دنبال کنم

    استاد جان چقد قشنگ اونجایی که بدهکار بودین و بعد متوجه شدید بازهم ایمان داشتید که همه چیز درست میشه خیلی از ما تا اوضاع کمی سخت میشه ناامید میشم و به نجواهامون گوش میدیم تا احساساتمون بد بشه شما از خداوند خواستی دری بروتون باز بشه و خداوند دوره ی تند خوانی رو بهتون الهام کرد و شما گوش کردین و عمل کردین و از طریق اون چقد درهای دیگه ای بازشد و مشکلاتتون حل شد

    اسلام به معنای تسلیم بودنه نه به معنای دین یا مذهب خاص

    همیشه فکر میکردم اسلام یعنی دین که با صحبت های شما متوجه شدم اسلام یعنی تسلیم بودن

    و خداوند در قرآن گفته پیرو ابراهیم باش که او موحد بود و مشرک نبود

    چقد هرلحظه احساس میکنم ایمانم قوی تر میشه و احساسم خوب تر

    خدایا ازت میخام کمکم کنی که توحیدی تر عمل کنم تو ذره ذره ی کارهام ازت کمک میخام و میدونم که هدایتم میکنی به بیشتر از اون چیزی که درخواست دارم یا شاید بهتر

    خدایاشکرت امروز برام روز قشنگی بود

    خدایاشکرت که امروز همسرم برخورد خوبی باهام داشت

    خدایاشکرت که فرزندم امروز کلی شیرین کاری کرد

    خدایاشکرت امروز غذایی داشتیم برای خوردند

    خدایاشکرت امروز توانستم غذایی درست کنم

    خدایا شکرت امروز توانستم به پسرم محبت کنم در آغوش بگیرمش

    خدایا شکرت امروز آفتاب قشنگ دیدم

    خدایاشکرت امروز لبخند میزنم

    خدایاشکرت امروز زیباهاتو دیدم

    خدایا شکرت به خاطر سلامتی ام

    خدایاشکرت به خاطر عطر بوی تن فرزندم

    خدایاشکرت به خاطر چشمانم میتوانم با آن ها همه چیز را ببینم

    خدایاشکرت به خاطر گوش هایم میتوانم باآن ها بشنوم

    خدایاشکرت به خاطر توانستم خانه ام را تمیز کنم

    خدایاشکرت به خاطر لباس هاس تمیزی که مرتب کردم

    خدایاشکرت به خاطر خانه ام که خیلی زیباس

    خدایاشکرت به خاطر روابط خوبم باهمسرم مادرم، پدرم دوستانم

    خدارشکر به خاطر میوه داریم که بخوریم

    خدایا شکرت به خاطر آبی که هست بتوانیم باآن حمام کنیم لباس و طرف بشوریم صورتمان را بشوریم

    خدایاشکرت به خاطر صدای قشنگ فرزندم

    خدایاشکرت به خاطر موهای پرپشت و خوش حالتم

    خدایاشکرت به خاطر پوست بدنم که سالمه

    خدارشکر به خاطر ساق دست سالمم

    خدارشکر به خاطر قفسه سینم که سالمه

    خدایاشکرت به خاطر قلبم که میتپبه باعشق بدون منت

    خدایا شکرت به خاطر پمپاژ خون قلبم

    خدایاشکرت شکرت به خاطر معده ام

    خدارشکر به خاطر روده ام

    خدایاشکرت به خاطر کبد و رحمم

    خدایاشکرت به خاطر فرش زیر پام

    خدایاشکرت به خاطر حمام بزرگ

    خدارشکر به خاطر آب گرم

    خدارشکر به خاطر آب گرمکن که آبو گرم میکنه

    خدایاشکرت به خاطر دستام و پاهام ک باهاشون کلی کار میتونم بکنم و اگر اونا نبودند چی میشد

    خدایا به خاطر تمام نعمت هایی که بهم دادی شکر میکنم

    خدارشکر به خاطر دوستان خوبم و استاد مهربانم دراین سایت معنوی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    عصمت دهقانی گفته:
    مدت عضویت: 1182 روز

    من وقتی بتونم به الهاماتم گوش کنم ایمانم قوی تر میشه که بهتر عمل کنم

    داستان قشنگی که استاد تعریف کردند

    که می‌رفتند سرکار حقوقشان نمی‌دادند و الهامی شد دیگه نرو سرکار و ایشونم دیگه نرفتند و فرداش اتفاقی افتاد حادثه ای پیش اومد که اگر ایشون بود مقصر اون حادثه ایشون می‌شدند و بعد از اون حادثه از خواستند دوباره بیاد سرکاره غیر اون پولی که باید بهشون می‌دادند هم بیمش کنند هم حقوقش ده برابر میشدموبایل بهش دادند و التماسش کردند که برن سرکار و استاد قبول نکردند و گفتند اول باید همه ی اینکارو انجام بدین بعد من میام سرکار و زندگیش از این رو به اون رو شد به اون الهامی که شد و استادعمل کردند

    چ فایل بی نظیری بود استاد جان ممنونم خداقوت بهتون خیلی تاثیر گذار بود خیلی درس گرفتم خدایاشکرت امروزم به این فایل هدایت شدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    عصمت دهقانی گفته:
    مدت عضویت: 1182 روز

    از خواسته هامون قصدمونو بگیم مثلا اگر میخایم بریم مسافرت بگیم خدایا من دوست دارم برم جایی که هوا خوب باشه طبیعت داشته باشه و اگر توی راه نشانه ای دریافت کردم گوشامو تیز کنم هدایتورو دنبال کنم

    یا اگر میخام ازدواج کنم بگم خدا من از ازدواج آرامش میخام رابطه ی خوبو میخام عشق و محبت میخام و تسلیم میشم تاخدا منو هدایت کنه

    واگر قراره من کاری بکنم تو بگو من چیکار کنم

    مثلا اگر میخام ازدواج کنم اول باید خودم اون آدم خوبه باشم تا اون ازدواج شکل بگیره

    وقتی تسلیم میشیم خدا میگه چه راهی رو بریم هم چه تغییری در خودمون انجام بدیم تا به اون خواسته برسیم

    استاد چقد خوب تونستند تسلیم بشن و هدایت هارو دریافت کنند زندگی راحت تر شده

    اگر ذهنم نجوا کرد یک ذره که تسلیم میشم هدایت هایی دریافت میکنم اتفاقاتی میوفته

    بعد به خودمون میگیم ببین یک ذره تسلیم شدم چه اتفاقاتی افتاد بعد ذهن نجواگر ساکت میشه

    هدایت از یک حسی میاد که از ته قلبت میاد قلبت میگه که این درسته و تاییدش میکنه و یک حس اطمینان باهاش میاد البته این اطمینان هی بیشتر میشه این یک روند تکاملیه در مقابل الهامات خداوند

    گوش دادن استاد به الهام قلبی که بهش شده بود و رفتن اون به خونه باغی قم و بعدش متوجه شد چرا به اینجا اومده و دیدن دونفر که میخاستند ترک کنند و به عجز رسیده بودند

    و هدف به اونجا رفتند شاید تلنگری به آن ها بود که با دیدن استاد دست از کارشون کشیدند و ازاو خواستند که کمکشون کنه و استاد سایتو معرفی کردند

    اگر اعتماد کنیم می‌فهمیم که چه دلیلی داشته از اون الهامی که شده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    عصمت دهقانی گفته:
    مدت عضویت: 1182 روز

    سلام به استاد و همفرکانسی های عزیزم

    استاد صداتون آرامش بخش قلب منه

    چقد شما وجودتون معنوی هستش خدارشکر دارمتون خدارشکر هرروز میتونم صداتون رو بشنوم گاهی انقد آرامش به قلب من رسوخ میکنه که دلم میخاد رمان متوقف بشه و من همون لحظه فقط صداتون بشنوم

    خدایاشکرت

    امروز این فایلو گوش کردم و چقد بهش احتیاج داشتم و چقد برام تاثیرگذار بود

    اول باور کنم در این جهان هستی ربی هست پروردگار هستی که بدون اذن اون برگی از درخت نمیفته باور کنم اون نیروی برتر وجود داره که کم‌کم کنه همه جا باهام هست این اولین قدمه

    مثل مثال مادر که فرزند در مقابل مادرش تسیلمیه همه کاراشو مادرش میکنه واون این اطمینان رو داره که مادرش همه کاراشو به نحو احسن انجام میده و ماهم باید در مقابل خداوند همین‌گونه تسلیم باشیم بذاریم اون برامون کارامون انجام بده و مطمئن باشیم حتی بهتر از اون چیزی که ما میخایم انجام میده

    اگر توی جنگل گم بشم اگ بخایم با عقل خودمون راه روپیدا کنیم شاید سال ها دور خودمون میچرخیم اما اگر به خداوند اعتماد کنیم و از او درخواست کنیم می‌بینیم که چجوری کمکمون میکنه و راه درست رو بهمون نشون میده

    و باور کنیم که در مقابل خداوند هیچی نیستیم و هیچی نمیدونیم و همیشه در برابر او بگیم واقعا هیچی حالیمون نیس و باور کنیم اوم میدونه اون میتونه کمکمون کنه توی تمام جنبه ها از او کمک بخایم بدن من چه ماده ی معدنی نیاز داره یا از کدوم راه برم که بهتره

    و این احساس خشوع در ما به وجود میاد و هدایت ها رو دنبال می‌کنیم و دریافت میکنیم

    و زندگی راحت تر میشه و چقدر زندگی روان تر میشه

    داستان مادر موسی و تسلیم بودن او در مقابل خداوند کار خیلی سختی بوده ولی اون خدارو باور داشته و بعد چند ساعت مادر بچشو میبینه و مادر از بچه خودش شیر میخوره بااین تفاوت یعقوب که اینقد در فراق پسرش گریه کرد که گفتند کور شد این تفاوت تسلیم بودنه

    نشانه ی تسلیم بودن اینه که من الان آرامش دارم نشانه تسلیم بودن آرامشه

    تسلیم بودن از یک حالت رهایی میاد از یک حالت آزاد شدن میاد

    اون جایی که استاد به عموشو اعتماد کردندو خودشون انداختند و در برابر اون تسلیم شد و عموشون ایشونو گرفتند در زمان بچگی اعتماد کردند

    وقتی آدم توکل میکنه تسلیم میشه نشونه اش اینه که آرامه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    خوشبخت آزاد گفته:
    مدت عضویت: 1932 روز

    سلام استاد

    این یکی از اون دوره های توحیدیتونه

    که واقعا به تنهایی ملیون ها دلار ارزش داره

    اصلا رایگان نیست

    استاد راجب تسلیم بودن گفتین

    اینکا ما مثلا یه خواسته ای داریم

    و مسیر رسیدن به اون خواسته رم میخوایم خودمون تعین کنیم

    و مقاومت داریم در برابر جریان هدایت خداوند

    مثلا استاد من یه خواسته ای داشتم از خداوند

    و یه اتفاقاتی میوفتاد و من همش مقاومت داشتم

    خدا منو از مسیرهایی میبرد که خیلی مقاومت داشتم و میلرزییدم میترسیدم

    نزدیک بود از ترس جونم دربیاد

    ولی وسط اونهمه ترس یکی بهم گفت آروم باش من کنارتم

    آروم باش هرخواسته ای داری من از رگ گردن بهت نزدیک ترم به خودم بگو

    آروم باش این اتفاقات همش خیره

    این آدما این شرایط این موقعیت همش خیره

    باور کن خیره

    من تورو هدایت کردم تو با هدایت من جلو اومدی همیشه از من هدایت خواستی منم اینجا هدایتت کردم آروم باش همه چی خیره

    تو از زاویه ای بهشون نگاه کن که بهت احساس خوبی بده

    مثلا این شرایط چه خیری برات داره

    1.نزدیک شدن به خداوند

    2.شناخت بیشتر خودم

    3.محیط شدن به باور سازی و انجام تمرینات و دوره ها

    4.شناخت سیستم

    5.کنترل ورودی ها

    6.دور شدن از چیزای نامناسب

    7.گرفتن اعتماد به نفس از درونم

    8.و خدامیدونه با قوی شدن این ویژگی ها توی درونم از چه چیزای احتمالی توی آینده جلوگیری میشه و چه خیر هایی برام داره

    9.باعث میشه دیگه از خیلی چیزا نترسم مثل استاد که قبلا میترسیدن ولی الان ترسشون خیلی کمتر شده

    خدای من چه شخصیتی داره از من ساخته میشه

    استاد من همیشه از شرایط به نفع خودم استفاده کردم برای همین همیشه درحال پیشرفت بودم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      زیبا قاسمی گفته:
      مدت عضویت: 591 روز

      سلام هانیه جان

      بسیار بسیار سپاسگزارم برای اینکه نوشتی

      نمی دونم چی بگم واقعا موندم تو کارای خدا ، انگار از طریق کامنت شما قشنگ با من خرف زد و انگار جونی دوباره بهم داد

      اجازه نداد سوالم از ذهنم رد بشه و سریع پاسخ داد

      خدایا شکرت برای هدایتت به این کامنت

      زیبا

      هانیه جان من همیشه تحسینت میکنم برای رشد روز افزونت و برات ارزوی بهترینها رو دارم دوست خوبم.

      چقدر روان و شیوا نوشتی و چقدر حالم و دگرگون کردی

      بسیار سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    منیر گفته:
    مدت عضویت: 1655 روز

    به نام خدا

    خدایا اعتبار این کامنت به خودت برمیگرده

    سلام عرض میکنم خدمت استاد و اعضای سایت

    استاد ازتون بینهایت سپاسگزارم بخاطر تموم فایل هایی که در اختیار ما قرار میدین این فایل هم مثل تموم فایل های دیگه که از شما دیدم تاثیر گذار بود من خودم به جرات اینو میگم که تا چندی پیش بارها و بارهاااا این کلمه تسلیم رو شنیده بودم ولی هیچ وقت با قاطعیت نگفتم که خدایا تسلیم خواست و ارادت هستم چون این تسلیم شدن هم باید تکاملش رو طی کنیم باید بعد خودشناسی، به خداشناسی برسیم وقتی وارد مرحله خداشناسی میشیم اول از همه باید تسلیم شدن رو درک کنیم و یاد بگیریم من خودم قبلا فکر میکردم اگه تسلیم خواست خدا بشم خدا شاید اون چیزی که الان خواسته منه رو واسم نخواد فکر میکردم خودم میتونم راه هایی رو واسه رسیدن به خواسته ها پیدا کنم راه هایی که اغلب هم به بن بست می‌رسید و به قول استاد یه جاهایی وقتی به خواسته نمیرسیم با موانع روبرو میشیم بیاییم درس هایی که باید بگیریم و به خودمون بگیم به عنوان مثال وقتی در یه رابطه احساسی یه شخص شکست میخوره تا وقتی که درس هاشو از اون رابطه نگیره هیچ وقت به موفقیت نمیرسه هیچ وقت نمیتونه به رابطه دلخواهش برسه و خداوند وقتی میخاد مارو رشد بده مسائلی که در اونها نقاط ضعف داریم رو بارها در شرایط مختلف واسمون تکرار میکنه و موقعی که ما درس هامون رو بگیریم اونجاست که میشه پایان اون مسئله ای که داشتیم خود من موقعی در مورد خواسته هایی که زیاد واسشون دست و پا میزدم و نتیجه نمیگرفتم وقتی به مرحله تسلیم رسیدم که ، پذیرفتم که عاجزم از تلاش برای این مسائل و واقعا هم به عجز رسیدم و اونجا بود که گفتم خدایا من به ناتوانی خودم در درگاه تو اعتراف میکنم خودت امورات منو به دست بگیر و هدایتم کن اونجا بود که معنای ایاک نعبد و ایاک نستعین

    اهدنا صراط المستقیم

    رو فهمیدم و به معنای واقعی و از ته قلبم از خدا خواستم و میخوام که منو هدایت کنه به اون راهی که منو به هر آنچه که نه به نظر خودم بلکه به نظر خداوند برام بهترینه و به گفته استاد نشونه تسلیم شدن در برابر خداوند آرامشه و خدارو شکر میکنم بابت این آگاهی ها و از استاد نهایت سپاسگزاری رو دارم و اینم بگم در مرحله ای که تسلیم خداوند میشیم در این بین ابلیس هم بیکار نمیشینه و مدام میاد و میخاد مارو نگران و ناراحت کنه ولی چون در اینجا خودتو به خداوند سپردی و قدرت رو فقط به خداوند دادی پس مطمئن باش که هیچ اتفاق ناخوشایندی واست نمیفته چون هدایتگر تو خداس نه کسی دیگه .

    خدایا مارو به راهی هدایت کن که فقط تورو بپرستیم و فقط از تو یاری بخواهیم راهی که قدرت رو تمام و کمال به خودت بدیم نه کسی دیگه راهی که در برابر تو روز به روز خاشع تر باشیم و اعتبار تمام موفقیت ها رو به خودت بدیم راهی که نترسیم و نگران نباشیم راهی که خوشبختی و آرامش و تمام نعمت ها و فراوانی ها در اون راه نصیبمون بشه راهی که خواست و اراده تورو بالاتر از خواسته هامون بدونیم و هر لحظه تسلیم باشیم در درگاهت الهی آمین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    سیدمجتبی آیت گفته:
    مدت عضویت: 1607 روز

    به نام خداوندبخشنده و مهربان

    سلام

    تسلیم بودن در برابر خداوند

    این جمله باید مارا عمیقأ به تفکر فرو ببرد.

    یعنی من انسان چگونه میتوانم تسلیم خداوند باشم وآیا ،باید که تسلیم شوم یا خیر؟!

    تسلیم بودن در برابر رب العالمین یعنی هر آنچه او بگوید من اطاعت کنم و هرگز روی خودم وروی غیر خدا حساب نکنم .

    آیا من چنین رفتاری را میتوانم از خود نشان دهم یانه؟

    آیا من در هر شرایطی میتوانم به خداوند اعتماد کنم وازاو یاری بجویم؟

    آیا من در برابر او سر تعظیم فرود می آورم هم چون ابراهیم یانه؟

    آیا در روزهایی که زندگی بر وفق مرادم نیست میتوان آرام باشم و به او اعتماد نمایم یانه؟

    خود من وقتی که مرور میکنم تمام زندگیم را به این نتیجه میرسم که در اکثر مواقع تسلیم خداوند نبوده ام وباعقل خودم پیش رفتم وبه همان اندازه از نعمتها وآرامشها وآسانیها دور بودم.

    من از زمانی که به این موضوع پی بردم که تنها یک فرمانروا در این عالم هستی قدرت دارد ولاغیر

    و تنها باید از یک نیرو کمک گرفت ودرخواست نمود،چرخ زندگیم روانتر شد و به همان اندازه نگرانیها جای خود را با آرامش و اطمینان عوض کردند.

    من از زمانی که خداوند را به گونه ای دیگر باور کردم وشناختم وبه سیستمی بودن او پی بردم خیلی راحت توانستم با او ارتباط بگیرم و به او اعتماد کنم و به همان اندازه توانستم تسلیم باشم.

    واین اعتماد به خداوند چقدر آرامبخش ودل نشینه واحساسمو خوب می‌کنه .

    من چند سالیه که تونستم معنی واقعی الا به ذکر الله تطمعن القلوب و درک کنم و به خدا اعتماد نمایم.

    ما به اندازه‌ای که در برابر خداوند تسلیم و متواضع باشیم چرخ زندگیمون روان میشه و هدایت‌های خدارا دریافت می‌نماییم.

    نشانه تسلیم بودن آرامش داشتن است.

    خداوندا من همواره تورامیپرستم و همواره از تویاری می‌جویم مرا به راه راست و به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت فرما نه گمراهان وغضب شدگان.

    خداوندا به خاطر تمام نعمت‌هایی که به من عطاکرده ای بی نهایت سپاسگزار تو هستم.

    به امید دیدار شما استاد عزیز..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    عارفه محمودی گفته:
    مدت عضویت: 1433 روز

    ■گفت وگو با خدا

    خدایا شکرت که هستی شکرت که هنوز فرصت زندگی بر روی زمین را دارم, شکرت که اجازه دادی باشم و ببینم و بیاموزم و جبران کنم. شکرت که انسان‌هایی را سر راهم قرار دادی تا هر کدام به نوعی درسی به من بیاموزند و به رشد من یاری رسانند. خدای من شکرت برای تک‌تک نعماتی که زبانم عاجز است از بیانشان شکرت در هر لحظه و هر نفس, شکرت در هر قدم و هر حرکت, شکرت که بهترین‌ها را برایمان فراهم می‌کنی… میسپارم به تو لحظه‌های امروزم را و هر چه آسمان قلبم را ابری کرده است. میسپارم به تو آنچه را نمی‌دانم و نمی‌توانم, خودت در آغوشت بگیرم که تنها معبودم تویی و تنها آگاه بر هر آنچه می‌گذرد و هر آنچه در پیش است….

    ─━━━━━─━━━━━─━━━━━─━━━━━──━━━━━─━━━━

    ■ سلام درود الله یکتا به شما استاد توحیدیم. و خانم شایسته مهربانم سلاااامم.

    ─━━━━━─━━━━━─━━━━━─━━━━━──━━━━━─━━━━

    ■ (یادداشت های شخصی) :

    ■ خلاصه‌ای جامع‌با تأکید بر باورهای توحیدی، وبا نگاهی ظریف به قانون جذب و اشاره به مفهوم مومنتوم ازفایل تسلیم بودن دربرابر خداوند:

    ●تسلیم، جوهره‌ی توحید و زمینه‌ساز مومنتوم:

    تسلیم به عنوان اصلی‌ترین رکن توحید و یگانه‌پرستی مطرح می‌شود. تسلیم واقعی، ریشه در این باور دارد که تنها خداوند، خالق، مدبر و مالک هستی است. اوست که بر تمام امور آگاه و تواناست و هدایت او، کامل‌ترین و بی‌نقص‌ترین راه برای رسیدن به سعادت است.

    ● نفی شرک و خودخواهی: تسلیم، نفی هرگونه شرک و تکیه بر غیر خداست. وقتی انسان تسلیم خداوند می‌شود، از وابستگی به قدرت‌ها و عوامل ظاهری رها می‌شود و تنها به او توکل می‌کند. همچنین، تسلیم باعث می‌شود انسان از خودخواهی و خودرأیی دست بکشد و اراده‌ی الهی را بر خواسته‌های شخصی خود مقدم بدارد.

    ●پذیرش اراده الهی و مومنتوم هدایت: تسلیم، پذیرش اراده‌ی الهی در تمام جوانب زندگی است. این بدان معناست که حتی در مواجهه با سختی‌ها و ناملایمات، انسان باور دارد که حکمتی در کار است و خداوند بهترین‌ها را برای او رقم می‌زند. این پذیرش، زمینه‌ساز مومنتوم هدایت الهی می‌شود. وقتی انسان در مسیر اراده‌ی الهی قرار می‌گیرد، هدایت‌های او به صورت پیوسته و فزاینده به او می‌رسد و او را به سوی اهدافش سوق می‌دهد.

    ● دریافت هدایت و فرکانس مثبت: تسلیم، زمینه‌ساز دریافت هدایت‌های الهی است. وقتی انسان از خودخواهی و خودرأیی دست می‌کشد، گوش جانش برای شنیدن ندای حق باز می‌شود. این حالت روحی، فرکانس مثبتی را به جهان هستی ارسال می‌کند و طبق قانون جذب، اتفاقات و شرایط مثبت را به زندگی انسان جذب می‌کند.

    ●● ارتباط با قانون جذب و مومنتوم:

    ● ایمان و باور، موتور محرک مومنتوم: قانون جذب بر اهمیت ایمان و باور به خواسته‌ها تأکید دارد. تسلیم بودن به خداوند، قوی‌ترین نوع ایمان و باور است. وقتی انسان به خداوند اعتماد می‌کند، با تمام وجود باور دارد که خواسته‌هایش به بهترین شکل محقق می‌شوند. این ایمان و باور، موتور محرک مومنتوم هدایت الهی است.

    ● رها کردن کنترل و جریان مومنتوم: یکی از اصول قانون جذب، رها کردن کنترل و سپردن امور به کائنات است. تسلیم بودن به خداوند، دقیقاً همین مفهوم را در قالب توحید بیان می‌کند. وقتی انسان کنترل امور را به خداوند می‌سپارد، در واقع در جریان مومنتوم هدایت الهی قرار می‌گیرد و به سوی اهدافش هدایت می‌شود.

    ● عمل به هدایت‌ها، تقویت مومنتوم: برای تقویت مومنتوم هدایت الهی، باید به هدایت‌هایی که دریافت می‌کنیم عمل کنیم. هر قدمی که در مسیر اراده‌ی الهی برمی‌داریم، مومنتوم را قوی‌تر می‌کند و ما را به اهدافمان نزدیک‌تر می‌کند.

    ●●داستان‌ها با نگاه توحیدی و مومنتوم:

    ● داستان خانه متروکه: هدایت الهی، استاد را را به مکانی می‌کشاند که در ظاهر هیچ جذابیتی ندارد. اما در واقع، خداوند از این طریق، دو انسان را از گمراهی نجات می‌دهد. این داستان، نمونه‌ای از تدبیر الهی در امور ظاهراً بی‌اهمیت و تقویت مومنتوم هدایت با عمل به آن است.

    ● داستان بندرعباس: نجات استاد از انفجار مهیب، نشان‌دهنده‌ی قدرت الهی در حفظ جان انسان‌ها است. خداوند، حتی در شرایطی که تمام عوامل مادی بر ضد انسان هستند، می‌تواند او را از خطر حفظ کند. این نجات، نتیجه‌ی مومنتوم هدایتی است که استاد با تسلیم بودن به دست آورده است.

    ●داستان تندخوانی: موفقیت ناگهانی استاد در زمینه‌ی تندخوانی، نمونه‌ای از فضل و رحمت الهی و مومنتوم ایجاد شده در مسیر تسلیم است. خداوند، از راه‌هایی که حتی به ذهن انسان خطور نمی‌کند، نعمت‌های خود را به او ارزانی می‌دارد.

    ●●تأکید بر باورهای توحیدی و مومنتوم:

    ● یگانگی خداوند و مومنتوم توحید: در تمام داستان‌ها، تأکید بر یگانگی خداوند و نفی هرگونه شرک است. مومنتوم توحید، با تسلیم به خداوند و عمل به اراده‌ی او تقویت می‌شود.

    ● علم و قدرت الهی و مومنتوم هدایت: استادبارها به علم و قدرت بی‌انتهای خداوند اشاره می‌کند. مومنتوم هدایت، با اعتماد به علم و قدرت الهی و پیروی از هدایت‌های او شکل می‌گیرد.

    * تدبیر الهی و مومنتوم رحمت: داستان‌ها، نمونه‌هایی از تدبیر الهی در امور مختلف زندگی هستند. مومنتوم رحمت، با پذیرش تدبیر الهی و شکرگزاری در برابر نعمت‌های او تقویت می‌شود.

    ●●پیام نهایی:

    تسلیم بودن به خداوند، کلید گشایش تمام درهای رحمت و برکت و ایجاد مومنتوم در مسیر هدایت است. با توکل به او و رها کردن کنترل امور، می‌توان به آرامش، سعادت و نتایج شگفت‌انگیزی در زندگی دست یافت.

    ─━━━━━─━━━━━─━━━━━─━━━━━──━━━━━─━━━━

    ■ سپاسگزاری:

    ● خدارو شاکر سپاسگزارم به من فرصت داد تا بار دیگر پای آموزه های شما استاد توحیدیم‌بنشینم.

    ● از شما استاد عزیز و خانم شایسته مهربان بابت این آگاهی هایی که به ما آموزش می دهید ممنون و سپاسگزارم

    ꧁꧂در پناه الله مهربان شاد ،سلامت، ثروتمند خوشبخت وسعادتمند در دنیا وآخرت باشید. ꧁꧂

    خدایا تنها تورا می پرستم و تنها از تو یاری می جویم تو بال پروازم باش در مدار خود ارزشمندی بیشتر ودر مدار ثروت و موفقیت و آگاهی بیشتر قرار بگیرم.آمین یا رب العالمین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    مهلا کیان گفته:
    مدت عضویت: 857 روز

    سلام به همگی

    من یه مدت بود که نسبت به کارم دلزده شده بودم چون دیگه اعتقادی بهش نداشتم ،برای همین یه مدت واقعا دنبال این بودم که یه کاری ،یه حرفه ای رو یاد بگیرم و فعالیتم رو شروع کنم ،ولی نه اصلا میدونستم اون کار چیه و نه اصلا میدونستم علاقم به چه شغلیه ،خلاصه یه مدت از ته قلبم این خواسته رو داشتم و هدایت میخواستم،تا اینکه یه روز با خواهرم رفتم تو یکی از خیابونهای اصلی که ایشون برای کارش وسیله بخره منم پایین ساختمون منتظر موندم که برگرده،یهو دیدم رو یکی از تابلوهای ساختمون اشاره به مراقبت پوست و زیبایی کرده بامدرک فنی و حرفه ای و من یه حس خوبی برام به وجود اومد همون لحظه از ماشین پیاده شدم و رفتم طبقه چهارم،، بعد از اینکه از اونجا اومدم بیرون با خواهرم همون روز چند جای دیگه رو هم تو گوگل پیدا کردیم و رفتیم سر زدیم ،با اینکه هزینه جاهای دیگه پایین‌تر بود برای آموزش و حتی محصولات ولی من قلبم بهم گفت برگرد همونجا و ثبت نام کن باورتون نمیشه بعد از آموزش متوجه شدم این آموزشگاه بهترین آموزشگاه این شهر بوده و ایشون یه پیج اینستاگرام هم داشتن که کلی فعالم بوده ولی با خودم گفتم ببین این چیزا مهم نیست خدا از جایی که فک نمیکنی برات روزی میرسونه،و وقتی میفتم تو این داستان که پیجمو مقایسه میکنم یا خودمو سرزنش میکنم که فعال‌تر باشم و به خودم یادآوری میکنم که چطوری خودم با اون آموزشگاه آشنا شدم،البته من توی پیجم فعال هستم ولی اوایل فک میکردم پیج خوبه که مشتری میاره ولی بعد از 12 قدم متوجه شدم تمرکز . توجه و تعهد من به کارمه که کارمو گسترش میده و هرروز مخصوصا توی کارم باید بهتر از دیروز باشم ولی فقط یکم به خودم سخت نمیگیرم.

    خیلی جاها هدایت شدم داستان خیلی زیاده ،مخصوصا یه وقتایی که آگاهی های پررنگی برام میومد و من خوابهای جالبی میدیدم از درخت هایی با میوه هایی بسیار بسیار زیبا و رنگی که توی خواب به من گفته شد این زیتونه،و من به محض بیدارشدن تو گوگل سرچ کردم و دیدم گویا زیتون از میوه های بهشتی اسم برده شده،خیلی خیلی خوابهای زیاد و جالبی دیدم که یکی از خوابهای آخرم که مال هفته گذشته بود این بود که من روی یه کشتی ایستاده بود و زیرپام اقیانوس بود یه رنگ دیوانه کننده سورمه آبی و براق نمیتونم رنگها رو توصیف کنم،یه تعداد آدمم پشت سرم تو کشتی بودن،به محضی که من این اقیانوس رو دوباره میدیدم و برمیگشتم به اون آدمها بگم هیچکسی پشت سرم نبود و یه جاهایی که انگار کنار اقیانوس یه جاده خاکی باز شده بود و زیبایی خاصی نداشت اون آدمها پشت سرم بودن که البته یکی از اون آدمها خواهرم بود،میدونید شما بعضی از خوابهارو هیچوقت فراموش نمیکنید چون میدونید این خواب پیام داره برات،منم پیامم رو تو این خواب گرفتم و متوجه شدم باید سرم به کار خودم باشه حتی اجازه ندارم تو برنامه کسی دخالت کنم چون هرکس مسیرش متفاوته.

    این خواب دیگمو که میخوام تعریف کنم فک نکنم تقریبا جایی راجبش صحبت کرده باشم ولی دلم میخواد اینجا بگم یهو به قلبم اومد که تعریفش کنم البته واقعا کلمات عاجز هستن از نشون دادن احساسم نسبت به تجربه و آگاهی که توی خوابم برای من حادث شد.

    خوب سعی میکنم خیلی کوتاه در موردش بنویسم

    حدود سال 90 بود که من باتوجه به تجربه تلخی که باهاش مواجه شدم به سمت مسیح هدایت شدم اون زمان خدارو نمی‌شناختم و چون از لحاظ روحی و احساسی خیلی درگیر بودم درونم چیزی رو در بیرون جستجو می‌کرد که باهاش به آرامش برسم،

    خلاصه من دوستدار کانالهای مسیحیت شدم چون فک میکردم مسیح خداست و چون یه جایی صداش کردم و فردای اون روز کارم انجام شد خوب من ایمان اوردم که مسیح همون چیزیه که من به دنبالشم،خلاصه یه چندماهی گذشت و من خیلی حالم بهترشده بود،یه شب خواب دیدم که یه مرد با ردای بلند راه راه سفید مشکی که اصلا صورتش برای من واضح نبود انگاری پشتش به من بود و داشت بچه های کوچیک رو هدایت می‌کرد به کلبه های گلی خیلی کوچیک و با لحنی که صدا نبود شاید ااز جنس تونالیته بود به من فهموند که من معلمم ،من راهنما هستم ،خوابهایی که حقیقت و آگاهی رو براتون داره شما هیچوقت فراموششون نمیکنید و یادآوریشون دقیقا همون احساس رو براتون تداعی میکنه،خلاصه صبح همون روز من متوجه شدم مسیح خدا نیست یعنی قلبت خوابتو باور میکنه و از اون روز دیگه دنبال خدا بودم نمیدونستم چیه ولی میدونستم که میخوام آرامش داشته باشم ،نمیدونم چطور میشه تو ضیحش داد شما مثل بچه ای میشید که دنبال مادرش میگرده

    خلاصه منم همه جا دنبالش بودم از آدمها می‌پرسیدم و بیشتر اونا میگفتن آره ما به خدا باور داریم و میشناسیمش ولی بعدها متوجه شدم هیچکدومشون درک زیادی ازش نداشتن،از کجا اینو میدونم،ازاونجایی که بعدها که بیشتر باهاش آشنا شدم و ملاقاتش کردم جنس حرفهایی که به زبونم جاری می‌شد خیلی عمیقتر و احساسی بود طوریکه اگه میخواستم برای کسی تعریفی ازش بیارم اشکم در میومد،بگذریم … به اونجا رسیدیم که من دنبال خدامیگشتم اونم چون آرامش نداشتم میخواستم که یه چیزی باشه که باهاش آروم شم ،جسته گریخته فایلهای استاد رو اون زمان گوش میکردم ولی نه زیاد جدی تا اینکه یکی از روزهای بهاری دقیقا تعطیلات عید بود که یه شب خواب دیدم بالای سر شهر دارم پرواز میکنم،شهری که خونه های کوچیک و کوتاه و خاکی طور داشت درختها برگی نداشتن مثل اینکه زمستون باشه ، ومن بالای سرشهر پرواز میکردم تا اینکه متوجه بالم شدم و متوجه شدم من بال دارم ولی بالم خودم نبودم تنها چیزی که من اونجا بودم یک بدن بود که داشت پرواز می‌کرد و بالی که بامن صحبت کرد و باز هم جنس صحبت کردنش کلام نبود آوا بود و جمله ای رو گفت که من بعدها که فایلهای قرآنی استادرو گوش کردم متوجه این کلام و این ماجرا شدم .

    اون جمله این بود (ما هدایت میکنیم)

    من 9 صبح که از خواب پریدم با تپش قلب و با خودم چندبار تکرار کردم که من فهمیدم،من فهمیدم … البته اونموقع فک میکردم که خداوند یا اون نیرو خودش رو جمع بسته و به خودش احترام گذاشته و گفته ما ولی بعدها متوجه شدم منظورش من و خودش بودیم، من تا قبل از این خوابم هیچوقت یک خط قرآن هم نخونده بودم و هیچی در مورد این ضمائر و افعال و غیره نمیدونستم مطلقا هیچی.

    این هدایت‌های بود برای من اتفاق افتاد خیلی زیاده و واقعا تایپ کردن اینها میسر نیست،امیدوارم و مطمئنم این اتفاق میفته که به جای فرستادن متن از ویس برای گفتن تجربیاتمون استفاده کنیم.سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    مائده کردی گفته:
    مدت عضویت: 2513 روز

    سلام و هزاران سلام به استاد عزیزم

    استاد توحیدی چقدر تحسینتون میکنم استاد

    چقدر شکرگزارم برای وجودتون

    برای این مسیر برای این مدار برای این اگاهی ها

    خدایا شکرت:)

    امروز توسط عزیزدلم هدایت شدم به این فایل و نشستم با عشق دو ساعت پای این اگاهی ها

    و خااصه برداری و نوت برداری از حرفای شما

    فقط میتونم بگم استاد جقدر ما نااگاهیم

    خودمو میگم….

    چقدر فکز میکنیم حالیمونه

    چقدر فکز میکنیم همه چیو میدونیم

    خدایاااااا خداااااای بزرگم

    امروز باهام حرف زدی اونم چه حرفایی

    گفتی قبل از اینکه به چالش های بزرگتری بخوری

    اینقد از پیش خودت تصمیم نگیر

    گفتی خودتو بسپر به من

    گفتی تسلیم باش

    کفتی از مریم یاد بگیر چطور تسلیم شد و موسی و‌سپرد به دست اب

    گفتی از عباسمنش یاد بگیر چطور ایمقد به من وصل شد

    گفتی از ابراهیم یاد بگیر که او موحد بود و مشرک نبود

    تو گفته ها داشتی با من

    ان منم که باید گوش بسپرم و وحی منزلی بدونم و تلاش کنم تا بتونم به تو‌وصل بشم

    به قول استاد

    چه زمانی به فکز میوفتیم تا ازش کمک بخوایم و‌ ازش هدایت بخوایم ؟!؟؟

    زمانی کع به مشکلی خوردیم

    یا هر کاری کردیم جواب نداده

    یا اتفاقی برامون پیش میاد که از توانایی ما خارجه و اون موقع است که بهش میگیم

    هدایتمون کن که چیکار کنیم

    یادمه توی یه فایلی بود که استاده جان گفتن:

    چرا از همون‌ اولش ازش هدایت نخوایم که

    بعدش بریم دورامونو بزنیم

    همه کارارو‌بکنیم

    بعد به فکر این بیوفتیم که ما هیچی نمیدونیم

    واقعا دارم به این موضوع فکر میکنم

    چه کوخی دزون ماست

    با چه افکاری میریم جلو

    با چه باوری

    همون اول ازش هدایت نمیخوایم

    بعدش که همه کارامونو‌کردیم و همه دورامونو زدیم

    برمیگردیم به خودش میگیم

    کمکمون کن بگو چیکار کنیم

    نمیگم‌ادم یه دنده ای هستم یا خیلی لجبازم

    اما از وقتی که فهمیدم باید تسلیم باشم

    تلاش میکنم بتونم ذره ای تسلیم باشم اونم اگه درکش کنم

    یه داستانی میگم از خودم وقتی که تسلیم بودنمو نشون‌دادم و‌نتیجش چقدز شیرین بود :::/:::

    (حدود سه سال پیش میشه که من توی دفتری کار میکردم و در واقع یه جورایی شریک تجاری مدیر دفتر بوذم

    و توی تمام داستانای اداریش منو و امضاهای من بود و خب دفتر هم مربوط به بازارهای مالی میشد

    یه مدتی توی این بازارها فعال بودم و کار میکردم

    خداروشکر به اندازه ای که فعالیت داشتم

    رشد خوبی هم کردم

    چند ماه بعد از فعالیت با اون اقا

    حس عجیبی بهم گفت برو بهش بگو من دیگه نمیخوام باهات کار کنم

    از اون حسایی بود که استاد میگه خیلی قویه

    جوری که دست خودم‌ نبود

    صبح بیداز میشدم باهام حزف میزد

    شب میخواستم بخوابم بازم باهام حرف میزد

    طوری که یه جاهایی اعصابمو‌خورد میکزد و میگفتک خدایاااا خب اگه بگم نمیخوام کار کنم

    چطوری دیگه درامد‌داشته باشم

    و هزارتا منطق داشتم برای اینکه از اون کار نیام بیرون…..

    یه روز صبح یود داشتم پیاده روی میکزدم تا دفتز

    معمولا هر روز صبح ساعت 6 بیداز میشدم تا 7 پیاده برسم دفتر تا باز کنم دفترو

    چون گفتم هم شریک تجاری محسوب میشدم

    هم مشاور اونجا

    و اسمم هم توی لیست هییت مدیره بود

    همون روز بود که داشتم راه میرفتم اشوبی توی دلم افتاد و هیچ‌وقت یادم نمیره اون احساسو

    یه طور عیجبی بودم بهم ریخته بودم

    کفتم خدایا چیکار کنم

    کفت استفاء

    گفتم خدایااااا پوووول چییییی

    گفت بهت میدم

    گفتم خدایااااا پشت سرم چی حزف میزنند

    گفت به تو‌ربطی نداره

    گفتم خدایاااا مامان و بابام چی‌میگن بهم

    گفت اونشم به تو‌ربطی نداره

    گفتم خدایاااا میخوام باورت کنم

    گفت هر چی میگم گوش کن ایمانتو نشون‌بده

    گفتم چششششم

    وقتی رسیذم دفتر یه حس ارامش وصف ناپذیری داشتم

    درو باز کردم هنوز هیچکس نرسیده بود

    رفتم توی اتاقم پشت میزم نشستم

    سرمو‌گزاشتم رو میز و بهش گفتم خدایا به امید خودت میرم جلو

    دفتزمو باز کردم داشتم مینوشتم که اون اقا اومد

    براش داستان و‌تعریف کردم و گفتم دیگه میخوام روی پای خودم‌بایستم و دوس‌‌ دارم تنها کار کنم

    ایشون هم موافقت کزد و‌ الا نیوورد

    اومدم بیرون از دفتر هر آن جیزی که لازم بود و گزاشتم و‌ وسایل خودمو جمع کردم اومدم بیرون

    چند ماه بعدش دقیق خاطرم نیست چند ماه

    خبر رسید که اون اقارو گرفتن

    چون حجم عظیمی اژ پولهای مردم دستش بوده و‌بالا کشیده و به مردم نداده

    از اونجایی که من برای ایشون کار میکردم پولی دستش نداشتم

    وقتی این موضوع و‌فهمیدم

    سجذه شکر رفتم و گفتم الله و‌اکبر

    ببین تو چیزی‌و میدونستی که من هرگز بهش فکر هم نمیکزدم

    تایمی که من ایشون کار میکزدم روی سرش قسم میخوردن چون بس که کارش درست بود

    بعدش بنده خدا کم‌ اورد و دیگه نتونست پولای مردمو بده

    حزف از چندین میلیارد پول بود

    یه روزی از همین‌روزا بود که باهام‌تماس گرفته بودن که خانم کردی شما هم پاتون‌گیره

    چون جز هییت مدیره هستین

    منم گفتم هر کاری که نکردین‌برین‌ بکنید

    چون من مدت هاست‌نیستم

    و به خدا گفتم خدایا تو‌خودت منو کشوندی بیرون

    تو‌هدایتم کزدی

    از اینجا به بعدشم تو هدایتم میکنی

    من هیچی نیستم

    در مقابلت

    هدایت اولش قشنگ نبود چون من بیکار میشدم دیگه درامد نداشتم بالاخره یه درصدی برای اون اقا کاز میکردم و بهم ماهانه درامد میداد

    اولش قشنگ نبود و با هزارتا ترس باید میزاشتمش کنار اما حسم قوی تر از اون ترسها بود

    و‌ به من وعده فزونی و‌ ثروت داد

    چند هفته اول منتظر این بودم ببینم‌ حکمتش چی بوده خیلی کنجکاو شده بودم

    چرا بهم گفت بیام بیرون

    اما اولش نفهمیدم

    دقیقا بعد از چند ماه بود که فهمیدم داستان از چه قرار بوده

    و چه حکمتی داشته

    الان که حرف میزنم از این داستان دقیقا سه ساله داره میگذره

    و معلوم نبود اگه ادامه میدادم

    چه بلایی سرم میومد

    وقتی این فایل و‌دیدم عجیب بهم گفته شد بیام بنویسم و به خودم یاداوری کنم که چه اتفاقایی برات افتاده

    و ایمانم قوی تر بشه

    خدایا تنها تورا میپزستم و

    تنها از تو یاری میجوییم

    من و به راه راست هدایت کن

    راه انانی که بهشون نعمت داده ای

    نه انانی که غضب کرده ای و نه گمراهان

    عاشششقتم استاده جان

    عاششششقتم خدای بزرگم

    دوستون دارم بچه هاااا:)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: