تسلیم بودن در برابر خداوند - صفحه 48 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/08/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-08-08 08:57:552024-08-08 09:05:31تسلیم بودن در برابر خداوندشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
8به نام خداوندبخشنده مهربان
سلام به استادان ودوستان عزیزم
من یک هفته است به صورت هدایتی میام به این فایل حالایاکامنت میخونم یاخودفایل راگوش میدهم به قول شماهربارکه میای یک فایل راگوش میدی هرباریک چیزی رامتوجه میشی ولی نمیدونم چی شده بوداینبار هربارکه گوش میکردم اصلابازمیگفتم من هیچ چیزنفهمیدم واصراری نکردم که زودبفهمم بعد رفتم فایلهای پروژه خانه تکانی ذهن راکه یک ماهی است که پشت سرهم یعنی به قول خانم شایسته گفتندکه متعهدباشید وبه خوبی گوش کنیدتمرکزی روی فایل ها(پروژه خانه تکانی ذهن) کارکنید ومن آمدم رواین فایل هاوچون ازلحاظ توحیدی من روخودم کمترکارکرده بودم بعدازفایلهای بیستم پروژه خانه تکانی ذهن کمی تومسعله شناخت خداوتوحیدبهترشدم به نظرم این فایل خیلی فرکانسش بالاست وادمی مثل من بایدخیلی روتوحیدش کارکنه واین آگاهی هاردرک کنه البته میگم شاید برای من اینطوری بوده درهرصورت که من خدارابسیارشاکرهستم که بازتوانستم این فایل واین آگاهییهارابشنوم ودرزندگیم عمل کنم.
یکی ازهدایت من اینکه درسوالی که درکپشن پرسیده شده بودکه مادرچه جاهایی تسلیم بودیم ونتیجه خوبی گرفتیم اینکه :من درازدواج قبلیم البته آخرای سال که باهمسرسابقم بودم، به خاطرمساعلی،پدرومادرم منوبه کل تردکردندوناگفته نمونه من همسرم اعتیادشدیدی داشت وموادهای بسیاربدوخطرناک استفاده میکردکه من اینجاذکرنمیکنم،موندن توخونه ایی که ازسرکولش ناراحتی وغم، بیتوجهی واهمیت ندادن به من میبارید وازاون طرف هم اصلاپدرومادرم اجازه نمیدادندبروم خونشون منظورم برای طلاق، به من پدرومادرم به من البته به برادرم گفته بودندکبری حق نداری بیای، بایدیعنی اگه قرارشدبمیری،بااایدهمونجابمیری(چندین سال من بارهاازهمسرم قهرمیکردم وبه خونه پدرم میرفتم) من شایددرست یادم نیس شایدبه مدت یک ماه توبدترین شرایط بودم والان که کمی فک کردم که البته میخوام باز ازاستادان عزیزم هم تشکرمیکنم برای درست کردن وتهیه این فایل بسیارارزشمندواقعاممنون برای تدارک این دوره خانه تکانی ذهن
درادامه اینکه، من یک ماه سختی خونه همسرم کشیدم ولی درست سر یک ماه، من ازاون خونه به سمت خونه پدرم رفتم(به قصدطلاق وجداشدنم ازهمسرم) یعنی برادرم یک روز تماس گرفت گفت بیاخونه کاملابرادرم به وضعیتی که درخونه شوهرم بودم اشراف داشت وبسیارناباورانه برادرم بهم زنگ زد گفت بروخونه(البته من هم جسارت به خرج دادم ونترسیدم)نترس پدرومادرمان چیزی نمیگند ومن وسایلهاموبه صورت جزعی جمع کردم ورفتم، من فقط تو اون وضعیت تسلیم بودم وبسیارآرام بودم وخداونددستش (برادرم) رابراایم فرستادومن مستقیم رفتم خانه پیش پدرومادرم
به نام سیستم هدایتگر بشر
سلام
1_یک ربی هست که خالق جهان هست که همه چیز رو مدیریت می کنه .اولین باور این که این جهان را یک رب العالمینی خلق کرده که همه چیز در ید قدرت اوست که میلیاردها بار از من اگاه تره بینهایت مدیر مدبر بهتری از من هست…
خداوند بی نهایت از ما آگاه تر هست.
خدایا من مرضیه تسلیم اعتماد می کنم و توکل می کنم بر تو
من را هدایت کن .من به عنوان یک آفریده که بنده تو هستم دلم میخواد که پیشرفتکنم ولی نمی دانم چطور باید پیشرفت کنم من تسلیم تسلیم درگاه تو هستم.خدایا من خاشع ام در برابر تو فروتنم دربرابر تو .خدایا مدرک من قطعا به لطف تو بوده من تسلیمم. اگر لطف و هدایت تو نبود قطعا من نمی تونستم مدرک ارشدم بگیرم پروردگارا. خداوندا هر پیشرفتی که قطعا کمکتو بوده من فروتنم. مدرک ارشد چیه نمره چیه هوش چیه من نوک سوزونم نیستم در برابر عظمت تو پروردگارا.
من تسلییمم. من دیگه نمی چسبم به خواسته ام و دیگه نمیخوام مسیر مشخص کنم برای رسیدنم به خواسته که شغل ثابت خوب هست .تو هزار برابر من آگاهی دانایی مسیر بلدی .
بیام به جای درخواستم که این خانه ماشین وپول و کار و رابطه میخوام قصد پشت این خواسته ها بیا بگو. مثلا میخوای بری سرکار فکر کن ببین قصد پشت این کارت چیه
جای مشخص کردن مسیر و نوع رسیدن به اون مسیر بگو خدایا من تسلیمم می سپرم به خودت من اجازه میدم تو تصمیم نهایی بگیری خداوندا تو هدایت کن من رو .
هدایت قدم به قدم میاد باید قدم اول برداری تا قدم های بیاد برات.
نمی دانی چطوری به خواسته برسی ولی خداوند مرحله به مرحله هدایت می کنه .
شاید گاهیی مسیر نزدیک باشه ولی هدایت بخواد مارو به سمت بهتری هدایت کنه که با آسیب کمتر .
خدایا من حالیم نیست تو متوجه تری من هدایت کن به سمت درست .من مغزم نمی دانه چه جوری باید شاغل بشم و در چه شغلی باشم تو خودت من هدایت کن و نشانه کاری که بدردم میخوره و ثروت آفرین برام برسون …
وقتی به وعده و هدایت خداوند عمل می کنی به زودی گشایش میاد چون خداوند هرکس که تسلیمش باشه رو خیلی خوب هدایت می کنه .
ما نمی توانیم همه چیز رو کنترل کنیم و اصلا امکان پذیر نیست
ما باید فقط قصد خودمان رو بگیم.
2_دربرابر این سیستم باید تسلیم بود و اعتماد کرد به این نیرو بدون هیچ ترس و شکی مثل نوزادی که هنگام تولد وصل به مادرش و مطیع مادرش هست..
هرچیزی میخوای بگو چرا دلیل هات پیدا کن
خدایا من دلم میخواد برم سرکار و حقوق ثابت و شغل ثابت داشته باشم چرا ؟
1_چون فکر می کنم اگر شاغل بشم مستقل تر میشم و خودم می توانم هرچی دلم خواست بخرم و اینکه با داشتن شغل اعتماد به نفس و خود عشق ورزی بیشتری
2_مشغول میشم و کمتر تو خانه می مونم یه جورایی از وقتم ارزشمند استفاده میکنم و با افراد بیشتری ارتباط برقرار می کنم.
3_می توانم پس انداز کنم خانه بخرم ماشین بخرم وسیله بخرم همه مایحتاج خودم بدون منت کسی تهیه کنم
4_از مدرکم استفاده میکنم
5_دیگه تو خانه نمیونم می تونم دوستان خوب افراد خوبی کنار خودم داشته باشم
6_احساس هویت می کنم.
7_دلیل اصلی پول درآوردن هست و رفع مایحتاج و پرشدن وقتم و اینکه جلو دیگران پرستیژ دارم و از بیکاری خارج میشم.
8_احساس مهم بودن و اعتماد به نفس میده ارزشمند تر نیشن
9_کمک خرج همسرم میشم
10_هرچیزی دلم بخواد بدون دغدغه میخرم دیگه لازم نیست به دست دیگران نگاه کنم تا مخارجم بده
11_ با کار پول درمیارم و با پول هرچی که دلم بخواد مثلا باشگاه برم لباس بخرم تفریح داشته باشم لذت ببرم
12_فرزتدانم دراینده بهم افتخار کنن و درآمد شخصی خودم داشته باشم .
13_اسایش آرامش راحتیم میخوام
14_می توانم تو مناسب های مختلف برای خودم برای همسرم و خانوادم بدون نگرانی کادو بگیرم
15_می توانم لوازم ضروری که یک خانم لازم داره بگیرم
و دوست دارم معلمی برم سرکار چرا ؟چون
1_چون فکر می کنم کاری که پرستیژ شغلی داری
2 فکر می کنم امنیت شغلی دارم و برای آینده ام خوبه چون کار ثابتی هست و درآمد مشخصی داره و بیمه عمر داره و تو پیری یه حقوقی بالاخره دارم
3 ساعت کاریش کمه و با توجه به ساعت کم حقوق خوبی داره
5 محیطش مناسب یک خانم هست و محیط شاد مفرحی هست و با کودکان در ارتباط هست
6 اینکه همه همکارانم هم جنس خودم و با شخصیت هستند
7 اینکه دوروز تعطیلی در هفته داره و میشه به خانواده رسیدگی کرد
8 تو تابستان مرخصی با حقوق دارن
9 مرخصی زایمان با حقوق داره
10 به هرحال یه شغلی که توش برشکست شدن نداره
11 سرمایه اولیه نمیخواد و من توش مهارت کافی دارم
12 چرا ؟چون محیطش طوری که فرهنگی هست و آدم ها خوب توش هستن و من می توانم اونجا پیشرفت کنم
13 چرا چون دیگه هر دقیقه نگران کارم نیست که ممکن بازار کساد بشه یا اتفاقی بیفته که نتونم برم سرکار مدرسه همیشه هست و درآمدی مشخص اول هرماه میاد تو حساب
14 کاری که فعالیت بدنی خیلی زیاد نداره و بیشتر باید صحبت کرد و آموزش داد
15 به هرکس بگی معلمی احترام خاصی داری
16 به روحیه من بیشتر میخوره
17 کاری که توش علاقه دارم و توش خوبم و سال های زیادی تصویر می کشیدم معلمم
18 می توانم بعد از مدرسه به کارهای خانه رسیدگی کنم چون پاره وقت می توانم به همسرم و دراینده به فرزندانم رسیدگی کنم
19 بیمه عمر برام مهمه و اینکه امنیت شغلی و ثبات شغلی داشته باشم .
20و اینکه در حال حاضر کار دیگه ایی به ذهنم نمی رسه
21 اینکه دیگه توش حاشیه نیست صاحبکار نداری و اینکه خودت مدیریت داری و اینکه با دولت سروکله می زنی و حقوق دولت میده و طبق وزارت کار هست و در آمد ثابت داری دیگه نگران دزدی گرانی تورم و سرمایه اولیه نیستی احتیاج به شرایط خاصی برای شروع نداری .
22 محیطش منفی سمی نیست محیطش شاد دوستانه و اینکه در زمان کم و محیط مناسب مناسب شخصیت خانم ها هست .
23 کاری که بعد برات حاشیه نداره دشمن تراشی نمیشه محیط منفی نیست و قرار نیست اتفاق بدی بیفته
24 شیفت شب نداره و اینکه تایم کاری خوب
25 محیط شلوغ خوب اجتماعی و من فن بیان خوب دارم
26 قرار نیست صاحبکار سواستفاده جسمی روحی روانی کنه یا حق حقوقت بخوره.
27 قرار نیست خارج از تایم اداری هم کاری کنی .
28داشتن روحیه شاد و پرنشاط به دلیل ارتباط با جوانان و نوجوانان پرانرژی
29 کمتر بودن ساعات کاری کارمندان آموزش و پرورش نسبت به کارمندهای سازمانهای دیگر
30 تعطیلی مدارس در عید نوروز، سه ماه تابستان و شرایط بد جوی تعطیلات خیلی زیادی داره
31دریافت حقوق حتی در زمان تعطیلی مدارس
32 بهرهمندی از بیمه درمانی
33 دریافت عیدی سالانه، پاداش و مواردی مشابه
34دریافت حقوق بازنشستگی بعد از اتمام دوره خدمت
35 داشتن شرایط مناسب برای دو شغلی شدن
36امکان تدریس بهصورت دولتی و خصوصی
37 شغلی که برای خانم ها در ایران مناسب و خیلی امنیت داره .
من مرضیه الان متوجه شدم اولا خداوندا از تو درخواست کار دارم تا بتونم ثروت داشته باشم حالا ثروت برای چی میخوام برای اینکه دستم جلوی کسی دراز نباشه و بتونم هر زمان هرچی دلم خواست بدون نگرانی بخرم و نیازمند دیگران نباشم دلم میخواد مشغول باشم اعتماد به نفس عزت نفس داشته باشم.
خدایا متوجه شدم از شغل معلمی خوشم میاد چون حقوق ثابت داره آزادی مکانی و تعطیلات زمانی زیاد و ساعت کاری کم داره مستقل بودن داشتن حقوق مشخص بدون نیاز به سرمایه اولیه پرستیژ کاری داشتن یه پولی که بدون زحمت زیاد بدست میاد .و فکر می کنم این کار دوست دارم چون امنیت دارم چه در محیط کار و چه از لحاظ ثبات کاری
خداوندا من حس می کنم این کار دوست دارم به دلایل بالا ولی خداوندا من در برابر تو تسلیم هستم
من مرضیه به تو می سپارم همه چیز رو ودیگه با ذهن محدود خودم تصمیم نمی گیرم و از تو درخواست هدایت می کنم و تو جواب بده و تو راهنمایی کن من رو خودت مسیر مناسب رو نشان من بده من نمی دانم من خاشع متواضع هستم اگر این شغل به صلاح من هست من قبول بشم و اگر هم نیست من به سمت شغل یا افراد یا شرایطی هدایت کن که موارد بالا یعنی آزادی زمانی حقوق ثابت مناسب و شرایط بالا داشته باشد
ربنا از تو بابت داشتن شغلی با شرایط بالا سپاسگزارم
خدای مهربانم تو در هرشرایطی مواظب من مرضیه هستی دوست دارم خدا جونم.تو توی هر شرایطی کنارم هستی تو نزدیک ترین منی تو عزیز ترین منی تو بودی من نبودم .دلیل افرینشم را نمی دانم دلیل اینکه از روح خودت در من دمیده.چی شد که اجازه آمدن به کره خاکی رو به من دادی؟فقط صبورم و سپاسگزارم و ازت میخوام که بهم بگی چه باید بکنم و رسالت من در این زندگی چی هست. بهم خوب و بد مسیر رو نشان بده و هرجا از مسیر هدایت تو دور شدم مندو دستی به مسیر خودت برگردون خدایا عشق واقعی من نزدیک ترینم قوی ترینم دست دلباز ترینم صبور ترین مهربان ترین بخشنده ترینم همه دارایی من کاری کن که صفات شخصیتی من روز به روز شبیه تر به تو بشه. یه کاری کن رنگبوی خدایی بگیرم.یه کاری کن حضورم و وجودم باعث حال خوب همه انسان ها بشه.خدایا تو دست دلباز ترینی از روی شناختم از تو فهمیدم نباید التماس کسی رو بکنم یا کسی رو جای تو بیارم چون من با حضور تو قوی ترین زن و دختر دنیا هستم ازت میخوام توجه ویژه به من کنی چون من وجودم با تو معنا پیدا میکنه رسالت من رو بهمبگو
به نام خداوند هدایتگر
سلام بر استاد عزیزم
خیلی نکات مهمی داشت این فایل برام:
1_ باید تسلیم باشیم در برابر خداوند، مانند یک بچه تازه به دنیا آمده که همه جوره در برابر مادرش تسلیمه.
//////////////////////////////////////////////////
2_ به خواسته ها و چگونه محقق شدن آنها نچسبیم.
به جای اینکه بگم خدایا من یه قطعه زمینی میخوام در فلان مکان، بگم خدایا من دوست دارم زمینم در کنار رودخانه ی زلال و پرآب باشه و در اطراف آن شالیزارهای سرسبز داشته باشه، حالا هر جا محیطش، مردمانش و آب و هواش بهتر از اون چیزیه که من میخوام باشه، من نمیچسبم به خواسته ام و مقاومت نمیکنم.
/////////////////////////////////////////////////
3_ ما باید اجازه بدیم به خداوند تا هدایتمون کنه.
//////////////////////////////////////////////////
4_ خداوند از تمام نقاط ضعف و قوت درونی ما باخبره و براساس توانایی و شرایطی که در آن هستیم مارو هدایت میکنه.
من از وقتی که با سایت و آموزه های استاد آشنا شدم، از اونجایی که استاد همیشه در فایلاشون توصیه میکنن که خودتون برید قرآن رو بخونید و متوجه قوانین بشید، من هم شروع کردم به خوندن قرآن. تا اینکه از بهمن ماه سال 1403 در نشانه روزانه من هدایت شدم به یک فایلی که تیکه ای از مصاحبه ایلان ماسک بود که از رسالتش حرف میزد. اون روز خیلی ذهنم درگیر شد که پس رسالت من در این زندگی چیه؟
فردای اون روز که طبق روال روزانه رفتم سراغ قرآن تا بخونمش، یهو یک ندای درونی خیلی واضح و روشن بهم گفت که تو باید از اول بشینی قرآن رو دقیق مطالعه کنی و آیاتش رو بررسی کنی و تمام برداشت های خودتو از تک تک آیات، توی دفتر بنویسی و ثبت کنی.
اولش نمیتونستم تشخیص بدم که این الهامه یا نجواست. بعد که خوب فکر کردم با خودم گفتم نجوا از طرف شیطانه، شیطان که هیچ وقت به من نمیگه برو سمت قرآن بلکه منو از این کتاب الهی دور میکنه، پس این ندای خود خداونده، و به محض اینکه مطمئن شدم و ذهنم رو قانع کردم، دیگه هیچ مقاومتی نشون ندادم و رفتم یه دفتر کلاسوری خریدم که هربار بتونم وقتی برگه هاش تموم شد دوباره بهش برگه اضافه کنم و نوشته های هر سوره رو به صورت مجزا در یک پوشه جداگانه نگه داری کنم. الان هم آخرای سوره بقره هستم و این کار جزیی از روتین روزانه من شده و من باید روزی یک صفحه هم شده از آیات قرآن رو بررسی کنم و از توی اونا قوانین درست زندگی رو دربیارم.
خداوند براساس توانایی و دانسته های من چنین کاری بهم سپرده. اون از توانمندی درونی من آگاهی داشته، چون من به صورت تخصصی در دوران کارشناسی و ارشد رشته عربی درس خوندم و از قواعد عربی سررشته دارم و بر این اساس چنین کاری رو به من الهام کرده.
جدیدا به این درک رسیدم که اگر این همه سال درس خوندم و نتونستم در حوزه رشته تحصیلیم مشغول به کار بشم، عوضش افتخار میکنم که میتونم از مهارت و دانسته هام در حوزه قرآن و مطالعه ی این کتاب هدایتگر سرشار از قوانین و آگاهی، استفاده کنم. و این خیلی فواید بیشتری برام داره و خواهد داشت. چون نتایجشو دارم میبینم توی زندگیم.
/////////////////////////////////////////////////
5_هدایت خداوند به صورت قدم به قدم و پله ای هست، اینجور نیست که یه دفعه مارو ببره به اصل داستان.
/////////////////////////////////////////////////
6_ خداوند با زبان نشانه ها و الهامات درونی مارو هدایت میکنه، پس باید شش دونگ حواسمون به نشانه ها و الهامات درونی مون باشه.
//////////////////////////////////////////////////
7_ نشانه ها مثل سرنخ هایی هستند که انسان رو به اصل داستان میبرن، باید اون سرنخ هارو دنبال کنیم تا به راحتی به خواسته هامون برسیم.
/////////////////////////////////////////////////
8_ هدایت همیشه جریان داره، مثل آبی که همیشه در لوله ها هست، ما باید شیر آب رو باز کنیم و دریافتش کنیم.
//////////////////////////////////////////////////
9_ احساس عقل کل بودن رو بزاریم کنار و بر دانسته های خودمون پافشاری نکنیم تا بتونیم هدایت ها رو راحت تر و واضح تر دریافت کنیم.
چند روز پیش رفته بودم شهرمون و هنگام برگشت به خونه، وقتی رسیدم به ایستگاه ماشین های خطی، یه حسی بهم گفت که سوار ماشین های ایستگاه نشم و پیاده برم تا خیابون اصلی، که هم یه پیاده روی میشه برام و شهر و مغازه ها رو قدم زنان میبینم و هم اینکه ممکنه یه آشنایی مسیرش تا محلمون باشه و همراه با اون بیام خونه. همین که قدم زنان رسیدم به خیابون اصلی، دیدم یه بنده خدایی که غریبه بود برام نگه داشت، من هم سوار شدم. وقتی بهش کرایه دادم گفت نمیخوام، مسیرم بود کرایه ای نیست. همون لحظه خداروشکر کردم و ایمانم قوی تر از قبل شد از اینکه گوش کردم به ندای درونیم و بر عقلم تکیه نکردم و تسلیم ندای درونیم شدم و نتیجه مثبت گرفتم. چون ذهنم پر از نجوا بود که ماشین های خطی امنیتشون بیشتره و ماشین های غیر خطی امن نیستند، معلوم نیست چجور راننده ای برام نگه میاره و کلی نجواهای دیگه…. اما از اونجایی که اجازه دادم که خداوند منو هدایت کنه و تسلیم شدم در برابر الهامی که بهم کرد، هم از قدم زدن توی شهر و دیدن مغازه ها لذت بردم و هم امن به خانه رسیدم و هم رایگان و بدون اینکه هزینه ای بابت کرایه پرداخت کنم.
//////////////////////////////////////////////////
1٠_ هدایت خداوند که به صورت نشانه ها و اتفاقات و الهامات درونی هست مثل هر چیز دیگه ای وقتی مومنتوم میگیره، سریع پشت سرهم میاد و ما راحت تر دریافتشون میکنیم و بهتر متوجه میشیم که این هدایته یا نجواهای ذهنی و مقاومتمون در برابر دریافت هدایت کمتر میشه.
////////////////////////////////////////////
11_ توی بحث هدایت و عمل به الهامات درونی، مادر موسی یک الگوی تمام عیاره برای من. من همیشه این شخص رو برای خودم مثال میزنم که عمل کرد به الهام درونیش و تسلیم شد در برابر فرمان خداوند و به ندای خداوند اعتماد کرد و خیلی زود فرزندش بهش برگشت.
////////////////////////////////////////////
12_ نشانه تسلیم شدن دربرابر خداوند آرامشه.
//////////////////////////////////////////////
13_ ما نمی تونیم همه چیز رو کنترل کنیم، ما چاره ای نداریم جز اینکه از خداوند کمک و هدایت بخواهیم. اگر بخوایم همه چیز رو کنترل کنیم، زندگی واقعا برای ما سخت پیش میره. ما باید اجازه بدیم که خدا برامون پیش ببره.
قبل از اینکه وارد مسیر آگاهی بشم در چنین حالتی سر میکردم، همه چیز رو کنترل میکردم و دوست داشتم که همه چیز و همه کس تحت سیطره ی من باشه.
همسر سابقم، میزان درآمدش، نوع خرج کردنش، اخلاق و رفتارش،
فرزندم، درس و تکلیف های مدرسه اش، تایم بازی کردنش، غذا خوردنش، اینکه چجور لباسی بپوشه، اینکه موهاشو چه مدلی ببنده،
درآمد خودم، حتی پارچه فروشی که با خواهرم شراکتی داشتیم از همون اول خودم تمام مسئولیت های مالیشو گردن گرفتم اما بعدش دیدم که واقعا نمیتونم و دارم غرق میشم که خداروشکر با آشنایی با آموزه های استاد و البته عمل به آنها و هدایت خداوند نجات پیدا کردم.
///////////////////////////////////
14_ ما باید هدف اصلی و نهایی از رسیدن به خواسته هامون رو پیش خدا مطرح کنیم، تا اینکه خداوند مارو از راحت ترین مسیر به خواسته ها هدایت کنه.
قبلا خیلی درگیر این بودم که تراکنش و فروش ماهیانه ام چقدره و دلم میخواست هر ماه بیشتر از ماه قبل بشه، اگه یه ماه کمتر از ماه قبل فروش داشتم خیلی به هم میریختم. اما جدیدا دیگه برام مهم نیست که فروش ماهیانه ام چقدره فقط همیشه از خدا میخوام که به کارهای واجبی ماهیانه ام و اقساط ماهیانه ام برسم و وقتی جنس سفارش میدم واسه مغازه، پول خریدش برام جور بشه و به خاطر نداشتن موجودی سفارشم برگشت نخوره به شرکت. که خداروشکر از وقتی خودم رو نسبت این مسأله رها کردم و اجازه دادم که خداوند در همه زمینه ها کارهامو خودش پیش ببره، به طور واقعا چشم گیری کارهام به راحتی و آسانی پیش میره، طوری که اطرافیان نزدیکم که از حال و روز روزانه ی من باخبرن متوجه این تغییرات و هدایت ها میشن.
////////////////////////////////////////
15_ گاهی اوقات که تسلیم میشیم در برابر خداوند، هدایت خداوند به شکل تغییر میاد برامون، و نشونه ای میاد که باید تغییر کنیم، تا اقدام به تغییر نکنیم وارد مراحل بعدی نمیشیم، درهای بعدی برامون باز نمیشه، هدایت های بعدی بهمون گفته نمیشه. باید مقاومتمون در برابر تغییر به صفر برسه.
من اوایل در کارم خیلی با مشتریهام نسیه کار میکردم ولی از اونجایی که دهم هرماه یک قسط قرعه کشی خونگی داشتم و مبلغش هم بالا بود، به مشتری هام میگفتم که تا دهم حسابشونو تسویه کنن.
دهم دی ماه سال 1403 هیچ کدوم از مشتری هام تسویه حساب نکردن و وقتی هم بهشون زنگ زدم هر کدومشون یه بهونه ای آوردند. یکی میگفت هنوز حقوق نگرفتیم، یکی میگفت بچه ام مریض شد خرج دوا دکترش کردم خالی شدم خلاصه داستان های مختلف….
اونجا بود که من خیلی آشفته شدم اما با تکیه بر باور الخیر فی ما وقع تونستم خودم رو از این آشفتگی دربیارم و بالاخره پول قسط قرعه کشیم که اصلا یادم نیست از چه طریق ولی بالاخره جور شد. اما اونجا بود که یک ندای درونی خیلی قوی خبر از یک تغییر اساسی و جسورانه رو بهم میداد. اینکه باید جسارت به خرج بدم و تک تک افراد رو بابت نسیه جواب رد بدم.
خیلی تصمیم سختی بود اما از اونجایی که مدت ها بود دیگه از نسیه دادن خسته شده بودم و از درون دلم میخواستم که فقط نقد کار کنم، خداوند به کمک من اومد، اما این بار هدایتش به شکل تغییر بود.
من هم از فردا صبح که رفتم مغازه بدون هیچ رودربایستی هرکسی رو که تا روز قبل خیلی راحت نسیه بار میدادم از اون روز جوابش کردم. اما از اونجایی که همه آشنا و فامیل بودند و روم نمیشد به بعضی ها خیلی رک نه بگم، انداختم گردن پدرم و گفتم که پدرم هر روز غروب میاد دفتر حساب کتاب مغازه رو چک میکنه و باهام اتمام حجت کرده که هیچ باری نسیه از مغازه بیرون نره.
به همکارم هم سفارش کردم که اگر کسی طبق روال قبل نسیه میخواد، تو باید از طرف اون حساب کنی. تا این اندازه قاطعیت به خرج دادم و بخشی از مشتری ها از زبان همکارم نه میشنیدند و اینگونه کار برای من راحت تر پیش رفت.
بعضی ها ناراحت میشدن و دیگه از مغازه من خرید نمیکردند، بعضی ها میگفتن اینجوری که نمیشه، توی روستا مگه میشه کاسب نسیه کار نکنه، بعضی ها میگفتن تو اگه بخوای اینجوری پیش بری باید دوروز دیگه مغازتو جمع کنی و….
ولی من هر بار و هر لحظه به خودم یادآوری میکردم که این راهیه که خدا پیش روم گذاشته تا منو نجات بده، پس من باید به حرفش گوش بدم و به الهامش عمل کنم. به مدت فقط 3روز فروش من ریزش کرد ولی بعد از 3روز هربار میدیدم که از جاهای مختلف مشتری های غریبه میان سمت مغازم و از من نقدی خرید میکنن. اینجا بود که فهمیدم و درک کردم که مدارم تغییر کرده و باید این جسارت و این تغییر رو در خودم ایجاد میکردم تا از مدار نسیه خارج بشم و وارد مدار فروش نقدی و مدار ثروت بشم. از اون تصمیم تا به الان هیچ بازی نسیه از من نرفته و من فقط نقدی فروش دارم، در صورتی که تمام مغازه های محلمون دفتر نسیه دارن و نسیه کار میکنن با مشتریهاشون.
///////////////////////////////////////
16_ گاهی اوقات هرچقدر خودمون رو در برابر خداوند رها و تسلیم میکنیم، اما خواسته ها محقق نمیشن. دلیلش اینه که از اتفاقات ناجالب قبلی و نتیجه نگرفتن های قبلی باید درس بگیریم، تا درس های قبلی رو پاس نکنیم وارد مراحل بعدی هدایت نمیشیم و خواسته ها برامون محقق نمیشن.
مثل درس هایی که من از کسب و کار قبلیم یعنی پارچه فروشی و کار فعلیم (سوپر مارکت) گرفتم:
1_ شراکت، تعطیل
2_فروش نسیه، تعطیل
3_ وام گرفتن، تعطیل
4_ چک دادن و از مشتری چک گرفتن، تعطیل
5_ فروختن مال و اموال مثل طلا فروختن برای شروع یک کسب و کار، تعطیل
6_ تبلیغات، تعطیل
7_ هزینه های غیرضروری برای کسب و کار در شروع اولیه به خیال اینکه فروش رو بالاتر ببره، تعطیل
من الان توی مغازه ام کولر ندارم و با پنکه سر میکنم، هیچ اشکالی نداره، اجازه میدم هروقت که شرایط برام مهیا بود و خداوند برام جور کرد، کولر میگیرم.
8_ تمرکز کردن روی چندتا مشتری ثابت به خیال اینکه غریبه ها که مارو نمیشناسن و از ما خرید نمیکنند پس همین چندتا مشتری که داریم رو از دست ندیم و طبق قانون اونا پیش بریم، تعطیل
9_ عقل کل بودن، تعطیل
بسمالله الرحمن الرحیم
سلاام گرمم ب استاد عزیزم و تک تک افراد این خانواده ک دنبال رشد و پیشرفت و علاقه مند ب آگاهی و حقیقت هستند
این اولین کامنت من هست ک دارم مینویسم برای اینکه رد پایی از خودم بجا بذارم و سیر تکاملی خودم رو ببینم و بهتر درک کنم
تقریباً سه چهار ماهی هست ک شروع کردم خوب گوش کنم ب فایلها
یادمه اوایل علاقه زیادی نداشتم درست درک نمیکردم حتی حوصلم سر میرفت اما هرچی گذشت و بیشتر گوش دادم بیشتر درک کردم و دیدم ک چقدررر درسته چقدررر من دنبال همچین چیزی ت زندگیم بودم چقدررر تشنه این آگاهی ها و نور ت زندگیم بودم الان روزی سه چهار ساعت ب فایلها گوش میدم با علاقه بسیااار، شده جزئی از برنامه روز مرم و خیلییی خوشحالم خیلییی سپاسگزارم از خداوند ک من رو ب این مسیر هدایت کرد و هرروز و هرروز بیشتر و بیشتر عاشقش میشم بیشتر میشناسمش احساس میکنم کاملا دارم با ی خدای جدید خدایی کاملا متفاوت از چیزی ک ب ما گفته بودن و ما اون رو باور کرده بودیم دارم آشنا میشم تازه دارم میفهمم مهروبونی خدارو بزرگی خدارو بخشندگی خدارو اینکه هممیششه حواسش بهم هست و هوامو داره حتی جاهایی ک من احمق بودمو همه چیو مینداختم گردن خدا و فک میکردم مشکلاتم تقصیر اونه ولی اون هوامو داشته و نذاشته خودمو با دستای خودم نابود کنم اینکه هرچی بیشتر ب خدا اعتماد کنم زندگی راحتتره، تازه دارم میفهمم ک دنیا چقدرررر قشنگههه و زندگی چقدررر میتونه لذت بخش و شیرین باشه تازه دارم میفهمم اینکه خداوند ت قرآن میگه تمام مصیبت هامون از دست خودمونه و تمام خوبی ها از طرف خداونده یعنی چی وقتی برمیگردم و ب گذشته نگاه میکنم و حتی همین الانشم همین ک ی ناراحتی برام پیش میاد میبینم کاملآ خودم ایجادش کردم دارم دلیل خیلی از اتفاقات رو درک میکنم انگار اصلا پا ب یه دنیای جدیدی گذاشتم دنیایی که توش هیچ چیز غیر ممکن نیست دنیایی ک ب همه ی خواسته هام جواب مثبت میده دنیای بسیاار بزرگ و بخشنده ای ک هیچ معیاری برای اندازه خواسته ی ما نداره
هرچقدر از خوشحالی و حال خوبم و سپاسگزاریم بگم بازم کمه
منی ک فک میکردم کل زندگی جبره و همه چیو خدا خودش میبره و میدوزه و دنبال مچ گیریه ک فقط عذاب کنه آدما رو حالا دارم تک تک اون باورهای غلط رو میریزم دور و با خدای واقعی خودم آشنا میشم و زندگی هرر لحظه برام شیرین تر لذت بخش تر و آسون تر میشه ، امیدوارم ب نور خداوند برای روزی ک همه ی باورهای غلط و دست و پا گیر از ذهنم پاک شده باشه و جاش با نور خداوند عشق خداوند لبریز بشه
عااشقتم استاد عزیزم ک اینقدرر قشنگ و گویا و قابل درک برای کسایی ک دنبال حقیقتن دنبال هدایت و راه سعادتن این همه آگاهی که ما ازش غافل بودیم رو خیلی با حوصله و قشنگ بیان میکنید و خیلیی خیلیی ازتون ممنون و سپاسگزارم ک باعث هدایت من و این همه جمعیت شدید
از خداوند یگانه برای شما و خودم و همه ی افراد این خانواده هدایت و آگاهی روز افزون و غرق شدن در نور و عشق الهی و سعادت و خوشبختی و سلامتی و ثروت و شادی و احساس خوب بینهایت رو میطلبم
سلام خدمت همه دوستان و استاد عزیز
آقا دوباره این بحث شد و من باز به جواب سوالم نمیرسم و واقعا اگه این برای من واضح باشه گل و میزنم
استاد جان اگه نه اینکه تسلیم شدن آرامش میاره و ما هدایت میشیم ؟
یا اینکه میگین بهت میگه چه باورهایی و عوض کنی ؟!
خب قربون شکل ماهت اگه اینجوریه چرا در دوره کشف قوانین عملا دست به تغییر باورها پرداختید ؟
مگه نمیگید تغییر باور همه چیزع ؟
بالاخره تغییر باور همه چیزع یا تسلیم شدن همه چیزه؟
من اینو نمیتونم بفهمم ینی من الان در مسائل مختلف طبق آگاهی 10 جلسه کشف قوانین نظام قدیم من میپرسم و جواب ها بهم گفته میشه من هر روز مات و مبهوتم که چقدر داره درست گفته میشه و چقدر کارها جلو میره
منتها در بعضی مواقع به علت اختلاف فرکانس جوابی دریافت نمیکنم مثالش همین سوالم
بازم میپرسم اگه با تسلیم شدن همه چیز حل میشه حتی تغییر باور ها پس لزوم این همه فایل و تکنیک ها چیه اگه تسلیم شدنه توجه به نکات مثبت چیه ؟ اگه تسلیم شدنه تغییر باور چیه ؟
من خیلی مشتاق دریافت جواب این سوالم امیدوارم صبح که بلند میشید کامنت بخونید اول به این سوال بنده جواب بدید
خیلی ممنون
درود دوست عزیزم
تسلیم بودن با تغییر باور چه مغایرتی داره؟
ما باید در این باور را داشته باشیم که کارها آسان انجام میشه، راحت انجام میشه. تسلیم بودن به این معناس تقلی نکنیم بذاریم خدا کارها رو خودش انجام بده همونطور که با تغییر باور درباره انجام کارها به این معناس که 1000 قدم خدا برمیداره یک قدم رو تو.
سلام خانم صادق زاده ممنون از کامنتت
اره خب من همینو میگم اگه قراره خداوند کارها رو انجام بده ینی من بیام تسلیم بشم و خداوند کار و انجام بده منو در شرایطش بزارع ، آدم ها رو بیاره ، من و ببره تو مسیرش و ….. اونموقع تغییر باور جایی ندارع که
تغییر باور ینی من دیدگاهم و در رابطه با روابط عوض میکنم یا در مورد پول میرم سمت باورهایی که منو از ثروت دور نگه داشته
خب وقتی تسلیم بشم همه کارا انجام میشه لزوم خرید دوره مثلا کشف قوانین چیه ؟
چرا اگه موضوع مگه این نیست تسلیم میشیم خدا انجام میده چرا پس اینهمه دوره !؟؟؟ یه دونه دوره بیشتر نیست اونم باید در مورد تسلیم باشه اگه تنها عامل تسلیم هست
یا نه اگه عامل فقط تسلیم شدن نیست چرا خدا کارها رو انجام میده ؟!
میدونی استاد اینو نیاورده واضح بگه هیچوقت هم به این دسته از سوالات جواب نداده
من بعضی وقتا فکر میکنم قشنگ داره با ما بازی میکنه خخخخخ
یا سر کارمون گذاشته
چون اگه تسلیم شدن همه چیز باشه به این معنا که هدایت کنه ، ایده بده ، شرایط و پیش بیاره بقیه حرفا اهمیتی نداره ما در واقع با تغییر باور میخایم همین اتفاقات بیفته که خب اینجوری میفته
من تجربیات خودم و که بررسی میکنم هر جا خواسته من حاصل شده به خاطر تسلیم بوده دقیقاً از زمانی که با استاد آشنا شدم تا باورهام و تغییر بدم یه عقب برگشتم حتی نتایجی که قبلاً برام مث یه پفک خوردن بود شده الان آرزو حالا هی بیا بگو تکامل و …..
در رابطه با نظر شما هم که می فرمایید ما باید باور کنیم راهها آسونه این خودش نتیجه تسلیم هست و جدا از تسلیم نیست ینی تسلیم میشی کارها انجام میشه و تو باور میکنی نه اینکه باور کنی راهها آسونه بعد انجام بدی این دو تا زمین و آسمون باهم تفاوت دارند
در واقع نظر شخصی خود من اینه با تسلیم هم تغییر باور انجام میشه هم کارها زمین نمیمونه
شاد باشید
درود دوست عزیزم.
اول از همه بگم اینکه شک کردی خیلی خوبه، چون شک پیش نیاز رسیدن به یقین هست ولی مواظب باش که توی این شک نمونی و بیای بیرون.
دوست خوبم ، تسلیم بودن شرط لازم برای رسیدن به خواسته هست ولی کافی نیست…
این یعنی چی؟
یعنی اینکه باید باورتو درباره خدا درست کنی تا بتوانی تسلیم باشی. باید خواسته هاتو بدونی چیه(که از تضادها زندگیت مشخص میشه) ، ترمزهاتو برداری، و با ارامش و حس توکل بسپاری به خدا…
برداشتی که من از حرفهای شما بابت تسلیم کردم این بود که ما هیچ اقدامی انجام ندیم و بگیم خدا خودش انجام میده(.منظورم از اقدام، همون چیزی هست که خداوند در سوره حمد فرمودند:اهدانا الصراط المستقیم، صراط الذین انعمت علیهم. یعنی از من بخواه و این خواسته کی رخ میده وقتی که باور کنی که میشه. ) و در هر مسیری که تو باور کنی خواسته هایت میرسی طبق همون مسیر، و البته با تسلیم شدن در پیشگاه خداوند(تسلیم به معنای آرامش که به خواسته ات میرسی) .
دوره های استاد این کمک رو میکنه با باوری و مسیری به خواسته ات برسی که سوت زنان باشه …
امیدوارم با درک اندکی که از آموزه های استاد دارم پاسخ مناسبی داده باشم.
در پناه الله یکتا ، شاد و موفق باشید ان شاالله
سپاس گزارم خانم صادق زاده
کامنت شما مفید بود و مختصر
در واقع از نظر من وقتی بتونی تسلیم بشی که کار راحتی نیست به همه چیز میشه رسید احساس الان من حداقل اینو میگه
ببینید اگه تسلیم بشیم قانون توجه و اجرا میکنیم ، رفته رفته باورهای مخرب قدرتشون و از دست میدن و نمیتونن همدیگه رو تثبیت کنن
چند روز پیش اومدم برم فوتبال بازی کنم گفتم خدایا من در مقابل تو تسلیم میشم و خواسته من اینه بازی بهم بچسبه مصدوم نشم یا اعصاب خوردی نشه دوست دارم گل هم بزنم
اتفاقی که افتاد این بود یه گل خوشگل زدم یک بازی عالی انجام شد و خیلی ازم استقبال شد
ماجرا اینه همیشه من این خواسته رو با خودم مطرح میکردم میخواستم گل بزنم ، میخواستم مصدوم نشم و …..
ولی خب هر دفعه یکی اتفاق می افتاد
این مثال و زدم بگم اگه تسلیم نباشی تلاشت پوچه جوابی نداره ببینید اصلا تلاش و تسلیم از هم جدا نیستن مث دو بال یک پرنده هستن که اگه هر کدوم نباشن پرنده دور سر خودش میچرخه
منظور من از تسلیم اینه نمیدونم حالا برداشت تون چه جوری بوده
در واقع من اینجور دریافت کردم من باید فقط در مقابل خداوند تسلیم باشم اونم هر لحظه نه یه بار دوبار و هر روز و هر لحظه اینو بگم که خدایا من در مقابل تو تسلیمم تو میدونی من نه
و در مقابل سایر عوامل کم نیارم ینی یکی اومد زد زیر گوشم نگم تسلیمم این نه خیلی ها دچار برداشت اشتباه از تسلیم میشن نه این نه
برای من سوال بود استاد چرا ما رو حول میدن به سمت تکنیک مگه انسان تکنیک پذیره ؟ چرا این دوره اون دوره میکنه خودش میگه تسلیم بشی ایده دریافت میکنی خب معلوم آدم ایده دریافت کنه حرکت هم میکنه آخرش دیدم بابا جان تسلیم و واقعا نمیشه توضیح داد تو یوتیوب اکثر آموزشها درباره تسلیم و دیدم ببین باز اونا هم نمیتونستن منظورشون و برسونند
در واقع من به این نتیجه رسیدم من در هر کاری تسلیم خدا میشم اگه میدونم چه کاری باید انجام بدم میرم انجام میدم و اگه ندونم چیکار کنم دیگه نمیرم واقعا بگردم راهش چیه من راهش و در تسلیم پیدا کردم
امیدوارم استاد یه فایل چرب و درست حسابی در رابطه با تسلیم بزار تو سایت چون مهمترین بحث همینه هر کسی این کامنت و میخونه اگه میخاد ببینه گفته من چقدر درسته به گذشته خودش برگرده که نتیجه دلخواه گرفته با تمام اطمینان بهتون میگم هر جا نتیجه هست که دلخواه شماست به خاطر اینکه تسلیم بودی و هرجا خواسته ها اوکی نشده چون داشتی تلاش میکردی بشه
قانون اینه تسلیم نباشی هستی فکر میکنه تو داری در مورد خواسته ات دیکتاتوری میکنی علاوه بر اینکه محقق نمیشه حتی دور هم میشه
شاد باشید ممنون
با سلام دوست عزیزم
اگر بتونید تسلیم باشی صد در صد ارامش پیدا میکنید وو سیلی از خیر و برکت و نعمت و رزق و روزی و همه خواسته ها به سمت سما میاد بدون شک.
منتها در خیلی از موارد باورهای غلط اصلا به ما اجازه نمیده که حتی به تسلیم بودن فکر کنیم. باورهایی که حتی وقتی اگاهانه تصمیم میگیریم تا تسلیم باشیم به شکل های مختلف به ما نهیب میزنه. مثلا خود من اولا وسواس میگیرم که به اندازه کافی تسلیم هستم یا نه. بعد وقتی میگم خدایا تسلیم تو هستم من رو هدایت کن تا ازمایشاتم رو خوب انجام بدم و نتایج عالی بگیرم و مقاله های عالی چاپ کنم. اما توی دلم این باور رو دارم که هر بار ازمایش میخام بکنم یه چیزی خراب میشه. این فقط یک نمونه از باورهاییه که نمیژاره تسلیم باشی و احساس خوب داشته باشی.
به نظرم راه تسلیم شدن از وسط داشتن باورهای خوب میگذره. امیدوارم جواب سوالتون رو گرفته باشین.
سلام سارا جان ممنون از وقتی که گذاشتید
بله موافقم باهاتون ، تو این چند روز بعد از این کامنت من بارها و بارها به خداوند گفتم من تسلیمم و منو هدایت کن میبینی که تو سایت عباس منش من کسی جوابمو نمیده خود استاد هم اینهمه بیکار نیست بیاد بشینه جواب بنویسه
میدونی تسلیم همه ماجراست
تا امروز اینجوری فهمیدم که تا تسلیم نشی در برابر خداوند خبری از تغییر باور هم نیست تقریباً همون چیزی که شما میگی
من دنبال همین بودم که بدونم واقعا من تسلیم بشم تغییر باور انجام میشه دیدم بله یکی یکی میگه کدوم باورهات ایراد داره مثلا من دیشب تو ماشین یهو صحنه ای از دوران خردسالی و دیدم که با پدرم در برف و سرمای زمستان داریم میریم هیئت و پدرم گفت که پول همه چیز نیست
من سریع فهمیدم این یه نوع باور هست که در ناخودآگاه من هست من تا دیشب حتی یکبار هم به این جمله دقت نکرده بودم ، یا مثلا قشنگ بهم گفت که تو برای من راه درآمد تعیین نکن ، یا اینکه فهمیدم باور به سختی مادر تمام باورهای مخرب هست ینی چی میشه آدم باور میکنه پول ساختن سخته ؟ اینجوری که چون قانون و نمیدونی میری دنبال تلاش فیزیکی وقتی بعد از سختی 6-7 ساعته پول دستت میاد که در عرض 2 ساعت یا کمتر میتونه تموم بشه ذهن اینجا پیام میده که پول کمه ( باور کمبود ) پول سخت بدست اومده و این دو تا باور هی خودشون و تثبیت میکنن ینی وقتی سخت بیاد و کم باشه ذهن همین و کپی پیست میکنه تو روابط تو سلامتی ( دکترا خوب نیستن )
باور سختی – کمبود و میاره- کمبود جلوی فراوانی و میگیره -نعمتها کمتر و سخت تر میاد و این سیکل معیوب هی تکرار میشه و غم میاد ، ناامیدی میاد جالبه اینا هم راحت میان هم زیادن برعکس پول !!!!
افسردگی پشتش میاد ، اینجاست که عدم عزت نفس میاد وسط فرد خودش و سرزنش میکنه ، گفتگوی منفی ذهن شروع میشه کانون توجه قفل میشه رو منفی و هی اونا رو تثبیت میکنه و میشه همینی که هستیم
اما در تسلیم که درجات مختلفی داره دیگه خبری از سختی نیست ینی خداوند کارها رو آسون انجام میده بعد کانون توجه معطوف نتیجه میشه و اینو تکرار میکنه و میبینی ناخودآگاه کانون توجه کنترل شده و داره به مثبت ها توجه میکنه اینجا میتونی از زندگی لذت ببری میتونی به زیبایی ها توجه کنی و اونا رو بیاری تو زندگیت
من اینا رو میدونستم ولی چند روزه به یه درجه تسلیم رسیدم که خیلی خیالم و راحت کرده ینی من وقتی ذهنم میخاد سمت چیز نادلخواه بره میگم خدایا من در مقابل تو تسلیمم ولی این موضوع یا مشکل و جرش میدم ببخشید البته از این کلمه استفاده کردم
و خیلی سریع حالم خوب میشه الان یه سری نشانه های خوب اومده که دارم دنبال میکنم
من نمیدونستم جایگاه من کجاست جایگاه خدا چیه
چرا که بارها به ما گفته شده تو باید حرکت کنی تو باید تلاش کنی
و من این و کج فهمیدم من الان میگم تسلیم میشم و خدا میگه و حالا من انجام میدم
البته ته دلم بازم شک دارم مبادا من باید یه سری کار علاوه بر تسلیم هم انجام بدم
خیلی ممنون ازت
به نام رب العالمین
سلام به استاد جانم و همه عزیزان. امیدوارم حالتون عالی باشه
سعی کردم جهان رو درک کنم ببینم جهان چجوری داره عمل میکنه… عاشقتم استاد با این چهره زیبا و صدای الهی ات
◀دیشب موقع خواب سوالی برام پیش اومد که از خداوند پرسیدم و صبح تو ستاره قطبی هرچقدر فکر کردم سوال یادم نبود که بنویسم . امروز که برف روی زمین نشسته بود رفتم پیاده روی خیلی خلوت بود و تقریبا کسی جز منو خداوند بیرون نبود از خداوند سوال دیگه ای پرسیدم . خداوند پکیج سوالام رو توی این فایل جواب داد.
موقعی زبانی به به خداوند میگم که من تسلیم تو هستم اما در عمل که میرسه واقعا خودم رو میبینم که نه این فقط حرفه و من ایمان ندارم. چون رفتارم داره باورام رو نشون میده و من دستان خداوند رو بستم . عقل من خودش اومده وسط و نمیزاره خداوند کارشو انجام بده.
چون هنوز درکی قلبی از خداوند و جایگاهم بدست نیاوردم با اینکه خداوند کارهای زیادی برام انجام داده. مثلا دیروز مسیری برای مهارتم نشون داد که ادم های زیادی هستن که توش موندن اما راهکاری داده که مطمئنم جواب میگیرم و الگوش رو بهم نشان داده کاری که توانسته و خیلیا سالها به دلیل مسیر اشتباه و سخت نمیتونند و ولش میکنند. عمرا امکان نداشت من میتونستم خودم بهش برسم و خداوند جلو پام گذاشت .
اونجایی که استاد میگه دستای خداوند رو بستیم یاد خواسته خودم میوفتم که میخوام به خداوند بقبولونم که از این مسیر و این خواسته رو میخوام در صورتی که من دارم لقمه رو دور سرم میپیچونم و بازهم خداوند به من به وضوح الهام کرده که پاشنه اشیلم رو رفع کنم و قطعا به این نتیجه رسیدم اگر من با این پاشنه ها حتا به خواستم برسم زجر میبینم. خداوند چیزهایی نشونم میده که هوش از سرم میره و منو از خودم بهتر میشناسه
من توی زندگیم خواسته هایی با ترمزهایی وحشناکی داشتم و دارم و به جایی رسیدم که از طریق همون باورهای داغون به هیچی رسیدم حتا گداتر از گدای خیابان بودم و شکست خورده و به ته رسیدم و همه چیمو از دست دادم همه چی .
به خدا قسم که وقتی با این اگاهی ها و قانون روبرو شدم و اشتباهاتم رو نشونم داد الان خداروشکر میکنم که اون درس ها طوری به من داده شده که توی ذهنم حک شد و هربار مثالش برام مرور میشه . یعنی جوری کتک خوردم که اون راه اشتباه رو نرم چون ادم به شدت تغییر ناپذیر و باورهای اشتباه داشتم .
من ادمی بودم که امادگی اون خواسته رو نداشتم . اما با هربار تکرار پکیجی از مثال گذشته برام مرور میشه و بیشتر میفهمم هرچند که اگاهی ها ته نداره و روی همین مغزم نباید حساب کنم
مثلا توی بحث شراکت . حساب کردن روی بقیه و موارد دیگه اون اتفاق به من درس هایی داد که هربار با اموزش استاد مرور میشه که اینجا رو به این دلیل ضربه خوردی و یه جورایی اهرم رنج کرد که بخوام تکرارش کنم
خداروشکر
«لَبَّیکَ الّلهُمَّ لَبَّیکَ، لَبَّیکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیکَ، إنَّ الْحَمدَ وَالنِّعمَهَ لَکَ وَالْمُلکَ، لا شَریکَ لَکَ لَبَّیکَ»
خداوندا رو به سوی تو آوردهام و دعوت و ندای تو را اجابت میکنم، اجابت کردنی پس از اجابت کردن، شریک و یاوری نداری، رو به سوی تو آورده و مُقیم آستان بندگی تو میشوم، تمام حمد و ثنایم مخصوص توست، همه نعمتها و پادشاهی عالَم از آنِ توست، هیچ شریکی نداری، دعوتت را لبیک گویم
خداوندا نفس جان من هیچی بلد نیستم خودت من رو پیش ببر خداوندا قربونت بروم خودت هدایتم کن خداوندا عشق جانم من تسلیمم خداوندا دیدی عشقت احسانت چطوری ایمانش رو نشون داد؟؟؟ دیدی کاری کردم که هر کس بشنوه چه حرفایی بهم میزنن و مسخرم میکنن آخه من چطوری بهشون توضیح بدم خدابهم گفت انجام بده انجام دادم ایمانم رو به خدا نشون دادم خداوندا عشق جانم ایمانم رو قوی تر کن قدرتمند ترم کن با قدرت بیشتری ادامه بدم عزیزم خداوندا امروز دیدی شیطان چه حرفایی بهم زد؟؟دیدی چقدر منطق آورد چه حرف های زشتی بهم زد ولی من گفتم خدا بهم گفت و منم گفتم چشم و انجام دادم خدایا دیدی بارها و بارها نا امید شدم ولی چقدر با قدرت ادامه دادم خداوندا قربونت بروم ممنونم ازت که الان هدایتم کردی به کامنت اون دوستمون که شرایطش دقیق مثل من بود که دختری که دوستش داشت به همه خواستگاراش جواب منفی داد و گفت تا چند سال دیگه و شرایط براش جور شد و با اون ازدواج کرد خب منم شرایطم الان دقیقا همونطوره طرفم بهم گفت تا چند سال دیگه و به همه خواستگاراش هم جواب منفی داد خواستگار داره که خونه ماشین همه چیز دارن ولی من چی موجودی حسابم ٨0 هزار تومن
من سپردم به خداوند خدایا خودت شاهدی من تمام پل های پشت سرم رو خراب کردم فقط یکی موند یعنی اون ستون اصلی بود پیج اینستاگرامم که دیروز نود تومن تبلیغ گذاشتم بعدش رفتم با همون سیب زمینی و گوجه گرفتم واسه خونه تنها منبع درآمدم که یعنی اون ساپورتم میکرد و همزمان داشتم روی شغل اصلی ترید کار میکردم خدایا دیدی بارها و بارها شنیدم که استاد توی چه شرایطی بود ولی رها کرد رفت دنبال هدف اصلیش کاری رو که میخواد انجام بده دیروز داشتم کتاب رویاهایی که رویا نیستن فصل پنجم رو میخوندم که همش درمورد ایمان بود خدایا چند وقت داشتی بهم میگفتی پیجت رو بفروش تمام تمرکزت رو بزار روی این کار من گفتم نه بزار باشه حداقل پول یه تخم مرغ شارژ و نونی برام در میاره تا بگذرونم وقتی کلا حرفه ای شدم میفروشم بهم گفتی ببین!!!!!احسان یعنی ایمان نداری به خداوند گفتم دارم ولی….؟ همزمان ک کتاب رو میخوندم داشتی بهم میگفتی تا اخرش گفتم چشم خدایا نفس جان هر چی تو بگی فقط همین موند باشه میفروشمش خب سه هفته هم هست که دارم عالی عمل میکنم توی ترید همه تریدام مثبت مثل تریدرهای حرفه ای دارم کار میکنم خدایا دیدی چیشد؟؟ رفتم توی گروه پیام گذاشتم که پیجم رو میفروشم اون طرف اومد گفت میخرم نقد منم همون لحضه گفتم
این از طرف خداست کاراش رو انجام دادیم دیشب ولی دیدی چیشد طرف دزد بود پیجم رو دزدید جیمیلم که باهاش توی سایت عضوم هم هک کرد( امروز هم به شماره سایت استاد تماس گرفتم و گفتم که جیمیلم هک شده میخوام تغییرش بدم) هر چی بهش پیام دادم التماس کردم عکس یخچال خونمون روبراش فرستادم اصلا هیچ از همه جا بلاکم کرد من موندم و هیچی اومدم به داداشم گفتم ببین اگه میدیدی چند وقتی یبار میوه میخریدم تخم مرغ و….میخریدم برای خونه از همین پیج بود الان اونم ندارم من میخوام از این به بعد اصلا نون خالی بخورم در جریان باش خدایا دیدی چه بلایی سرم اومد چقدر داغون شدم دو دستی سرم رو گرفتم یعنی انگار دارن با شلاق میکوبن تو سرم فقط میگفتم خدااااا خدااااا الان چیکار باید بکنم گذشت بعد یکی دو ساعت که اشکم در اومد قلبم داشت از جا کنده میشد گفتم خدایا تو ازم خواستی منم انجام دادم خدایا قربونت برم ببین احسانت چیکار کرد ایمانش رو بهت نشون داد بقیه اش با خودت ببینم تو برام چیکار میکنی ببین عزیزم میخوام اینجا کامنت بزارم در حضور بچه ها که شاهد باشن ببینن احسان چه ایمانی داشت چه باوری به خدا داشت حالا نوبت تو هستش خدایا قربونت برم فقط تویی که از حال الانم خبر داری میدونی چه شرایطی دارم نفس جان امروز که اومدم پای لب تاب گفتم اشکال نداره بیخیال حداقل حرفه ای شدم تو کارم از اینجا میتونم درآمد کسب میکنم ولی امروز ضررایی داشتم که اصلا افتضاح یعنی باورم نشد این همه مدت داشتم خوب کار میکردم چرا اینجوری شد امروز؟؟؟خدایا دیدی همون لحضه شیطان چقدر مسخرم کرد گفت اینم از اعتمادت به پرودگارت حالا چی میگی احسان این چه بلایی بود سر خودت اوردی هزار بار ارزوی مرگ کردم ولی اخرش چیشد ؟؟؟؟؟ گفتم خدایا قربونت برم من به تو اعتماد دارم و اومدم اینجا دارم کامنت میخونم من به عشق جانم اعتماد دارم خدا برام کافیه ممنونم ازت که هدایتم کردی به کامنت اون عزیزی که اونم شرایطش مثل من بود و گفت..
(خدایا سپاسگذارتم که گرفتی آنچه را باید می گرفتی تا دریافت کنم آنچه را باید الهی شکرت این اتفاق همونی هستش که بازی رو تغییر میده همون اتفاقی که به ظاهر خوب نیست همون اتفاق منبع خیر و رحمت و برکت میشه
همان] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد مى گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى گردیم (156
بر ایشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راهیافتگان [هم] خود ایشانند
هیچ مصیبتی جز به فرمان خدا نرسد. و هر کس به خدا ایمان بیاورد، خدا قلبش را [به حقایق] راهنمایی می کند؛ و خدا به همه چیز داناست.)
خب دیگه نجواهای ذهن باید ساکت بشن ببین خدا داره چه جوری باهام حرف میزنه خدایا من دارم فریاد میزنم از ته قلبم که به تو ایمان دارم عشق جان ممنونم ازت که هدایتم کردی به کامنت ابراهیم عزیز که اونم دقیق شرایط من رو داشت و میگفت پول نداشت کولر بخره لباس و کفشاش پاره پوره بودن چه شرایطی داشت ولی الان کجاست؟؟؟ خدایا شکرت
خداوندا قربونت برم ممنونم ازت که هدایتم کردی به کامنت خانوم شهریاری که بهش الهام شد باید بره کیش و ایمان خودش رو نشون بده و چه شرایطی داشت اونجا که من درکش میکنم ولی الان خداروشکر همه چیز عالیه براش..
.
.
یا کامنت اون عزیزی رو بهم نشون دادی ک گفت تمام دارایش رو جمع کرد رفت دبی کافی شاپ زد ولی شرایط خوب نبود اول از خونه انداختنش بیرون با خونوادش کف زمین توی کافی شاپ میخوابید و اخر سر هم رفت توی دریا و بلند بلند تو رو صدا میزد یعنی مثل شرایط الانم که امروز فقط هدفون زدم در و بستم کسی نیاد ببینه فقط قدم میزدم و گریه میکردم و دلم میخواست سرم رو بکوبم تو دیوار هزار بار ارزوی مرگ کردم گفتم کاش یکی من رو میبست به رگبار و راحت میشدم ولی بعدش چیشپد هدفون رو در اوردم اون دو تا اهنگ غمگین رو پاک کردم اشکام رو پاک کردم گفتم خدای عزیزم من به تو اعتماد دارم قربونت برم تو ببین احسان امروز چیکار کرد چه ایمانی نشون داد فقط به عشق تو رفتم پای لب تاب ک بهم گفتی امروز رو بیخیال شو برو کامنت بخون روحیه ات خوب نیست… خدایا قربونت برم هر خیری که از تو برسه من به ان فقیرم خداوندا من از همه بریدم جز از رحمت تو خوب کاری کردم دلم خواست ایمانم رو نشون بدم دمم گرم باید خودم رو به خداوند عزیزم ثابت میکردم خداوندا من تسلیمم و از صمیم قلبم شکرگذار تو هستم هر اتفاقی برام بیفته خیری درش هست بدون اجازه ی تو برگی هم از درخت نمی افته چه برسه به این خداوندگار عزیزم دلم میخواااااد بلندددد فریاد بزنم من به خداوند ایمااااااان دارم خداوندا هدایتم کن باهام حرف بزن ایمانم رو قوی کن قلبم رو آروم کن خدایا بهم قدرت بده تا بیشتر تسلیم تو عزیز جانم باشم خداوندا فرمان زندگیم دست تواز صمیم قلبم شکرگذارتم و دوستت دارم بهت ایمان دارم
راااستی یادته چقدر بهم گفتی به دختری که دوستش داری برو بگو گفتم نه بزار پولدار بشم بعد انگاری داشتی توی سرم فریاااااد میزدی نه برو بگو و منم یکی رو واسطه کردم و بهش گفت گفتم هراتفاقی بیفته خیره این حکمت خداست درسته که بقیه خواستگاراش وضع مالیشون عالیه ولی من صفرم من به خداوند ایمان دارم دارم صبح تا شب روی هدفام کار میکنم روی شغل مورد علاقم تووووو بهم گفتی و منم انجام دادم وگرنه منطق خودم که عمرااجازه ی همچین کاری رو نمیداد خب دیدی ادامش چیشد اون به مادرش گفت مادرش هم که خواهر زن برادر بزرگم میشه به برادرم گفت و وقتی پای لب تابم بودم داداشم اومد گفت حقیقت داره تو این حرف رو زدی؟؟؟ با اینکه قرار بود طرفم به کسی نگه اون لحضه رنگم پرید و یعنی انگار اب سرد ریختن رو سرم گفت حالا مثلاگفت باشه بیا چی داری؟؟؟چقدر پول داری تو حسابت تو؟؟ صبح تا شب پای لب تابی(طرفم که گفت منتطر باش تا دو سه سال دیگه مادرش هم حرفی نداشت) خلاصه در همین حین که داشت باهام حرف میزد برادرم من داشتم از قبلش فایل استادکه داشت درمورد سرقت ماشین دنده ارژانتینیش رو توضیح میداد رو نگاه میکردم بعدش که رفت گفتم ببین خدا داره چه جوری باهام حرف میزنه استاد اونجا میگه اون اتفاق به ظاهر بد به نفعم بود یعنی باید اونجوری میشد منم گفتم عدو شود سبب خیر خدایا اگه این حرفا رو واسه کسی که تو این سایت عضو نیست توضیح بدم همه میگن عقلم رو از دست دادم حتما….خلاصه این رو گفتم به این برسم من به پلن خداوند عزیزم اعتماد دارم و تمام خداوند میگه و منم میگم چشممم انجام میدم هر اتفاقی بیفته خیره خداوندگار عزیزم از صمیم قلبم شکرگذارتم نفس جان منتظرتم….
سلام احسان عزیز،
کامنتت رو که خوندم، حس کردم یه هدایت از سمت خداست، چون راستش معمولاً کامنتای خیلی بلند رو نمیخونم، اما انگار ناخودآگاه مجبور شدم تا آخرش برم. بعد که دقت کردم، دیدم تو هم تریدری، مثل خودم. حس کردم شرایطت رو کامل درک میکنم… ضررهای زیاد، نرسیدن به سود مستمر، و حالا هم سرمایهای برای شروع نداری.
احسان جان، اول از همه، میخوام بهت یه پیشنهاد جدی بدم: پراپ بگیر. قطعاً باهاش آشنایی داری. یه اکانت 5K رو با یه هزینهی خیلی کم میگیری، دو مرحله پاس میکنی، بعد تو یه ماه ترید میزنی و برداشت میکنی. شرکتهای معتبری که خودم هم باهاشون کار میکنم، لست پراپ و پراپی هستن. قوانینشون رو بخون، دقیق عمل کن، و با یه سرمایهی خیلی کم، شاید در حد دو سه میلیون، ماه بعد اولین برداشت حداقل پنجاه میلیونیت رو داشته باشی.
البته، خودت بهتر میدونی که این کار فقط با کنترل ذهن، مدیریت احساسات، و مدیریت سرمایه به نتیجه میرسه. استمرار روی یه نماد و یه استراتژی ثابت، رمز موفقیته. پس اگه تصمیم گرفتی این مسیر رو بری، جدی باش، پایبند بمون، و احساسی عمل نکن.
درک میکنم چی میگی، چون خودم هم سالهای سختی رو گذروندم. ولی بدون، ته این مسیر، چیزی جز زیبایی و موفقیت نیست. پس ادامه بده، کم نیار، و دیگه با سرمایهی شخصی ترید نکن.
منتظرم خیلی زود، همینجا تو سایت، کامنت ثروتمند شدنت رو ببینم. و مطمئنم که این اتفاق برات میفته.
خدا همیشه باهاته، پس فقط حرکت کن!
سلام استاد جان ، داری با دلامون چکار میکنی ؟ من که سالها ادعا مذهب داشتم ، از بچگی هرشب برای خدا نامه مینوشتم و رابطه دوستانه با خدا داشتم ، یعنی هرشب نامه به مدت بالای ده سال
اما بعد حرفای شما میگم تازه دارم خدارو میشناسم ، تازه دارم عشق خدارو حس میکنم
قلم دست دلم دادم بنویسه
همیشه حسرت اینو دارم زودتر ندیدمتون. بین اساتید مختلف چرخیدم. صدتا کتاب خوندم ، دنبال خودم بودم ، دنبال حقیقت بودم ، از بچگی.
تو شعرای حافظ،مولانا میگشتم اما نمیفهمیدم
تا شمارو دیدم ، اولش نتونستم ارتباط بگیرم باهات استاد جانم ، اما هرچی بیشتر شناختمت بیشتر عاشقت شدم ، عاشق شما مرد خدا ، متواضع با این همه ثروت ، مثل پدر برای مایی ، رسولی که تو این دوره دنبالش بودم
دنبال الگو بودم ، میگشتم پیدا نمیکردم ، همه اونایی که مذهبی بودن فقط لب و دهن بودن ،
تا الگو خودمو پیدا کردم و عاشقتون هستم استاد
چه خوب شد که خدا شمارو برامون اورد
چه خوب شد شمارو پیدا کردم
حجم توحیدتون منو دیونتون کرده ، وقتی میگید من تبلیغات نمیخوام خدا میاره
اره خدا منو اورد ، من به تنهایی ده نفرو اوردم تو سایتتون
وقتی میبینم اینارو توحید واقعی،میفهمم
دوستون دارم استاد
و خدارو سپاسگذارم و خدایا برای تو مینویسم
سمیرای مشرک که نمیدونست مشرک هست ، سالها رو سجاده بود و خیلی مذهبی بود ، سمیرایی که سالها دنبال عشق واقعی میگشت و بخاطر همین اومد تو این سایتها تا عشقشو پیدا کنه ،
تو رابطش شکست خورد ، نتونست پیدا کنه
ی روز که خسته تر از همیشه بود گفت خدایا خستم از وابستگی کمکم کن رها بشم از هرچی غیر توهه و همون روز رابطشو ازش،گرفت ، سمیرارو وارد مسیر سخت کرد ، اما کم نیاورد ، به استادش رسید و حالا رهای رها از هر رابطه و عشقی و تسلیم ترینم در برابر تو
کورم از هر عشقی غیر تو
کرم از هر صدایی غیر تو
باورم نمیشه ، تمام اطرافیانم میدونند من چی بودم و حالا چی شدم .
دیگه جز تو عشقی نمیبینم
باشه عالی نباشه عالی ، مهم تویی
مهم لبخند توهه ، صدای توهه
میومدم اینجا میدیدم یکسری بچه ها تو عقل کل نوشتن برا عشق زمینی اومدیم اما عاشق تو شدیم
تو دلم مسخرم میومد
اما نمیدونستم نسخه منم پیچیده شده ، من عاشق این نسخه ام تا ابد برام بپیچ ، تا ابد قلبم مال تو باشه تا ابد
دیگه نمیخوام هیچکس جز تورو
اینارو داره سمیرا میگه که ده سال دنبال عشق بود ، هر پسری سراغش،میومد نمیتونست اونو بعنوان عشق واقعی بپذیره ، یکبار شکست سختی تو رابطه خورد ، اما ندونست همه این قصه ها برای رسیدن به تو بود
تا بگی جانم کجا میگردی ، عشق واقعی منم ، یار واقعی منم ، همدم واقعی منم ، ارامش اینجاست پیش من ، رفیقت منم ، امنیت پیش منه کجا میگردی ، اره جانم
بیا و ببین دل بستی به غیر من ناامیدت کرد ، خستت کرد ، دلت شکست ، تا بفهمی عشق واقعی منم
مرسی که گذاشتی دلمو بشکنند ، مرسی که نزاشتی عشق واقعی تو چشم کسی نبینم ، من باید اول عشق واقعیم تورو پیدا میکردم ، تورو سلطان قلبم میکردم
حالا که سلطان تویی ، حالا که وابسته احدی نیستم ، هرکی لایق باشه خودت میاری ، و این رهایی رو دوست دارم
شاید فقط ی ناخونک به عشق تو زدم یا رب که این حالم اگه کامل بچشم چیه
حالا میفهمم چرا مولانا و شعرا دیونه شدن از عشقت
من شاگرد مهدکودک عشق توام ، خیلی راه دارم ولی همین که حسش کردم و رها شدم از غیر تو ممنونم ازت
چقد خوشبختم که رهام کردی ، که تو قلب سمیرا شدی
نمیگم عشق زمینی خوب نیست اما بود و نبودش برام مهم نیست ، اینو از عمق قلبم میگم
رهاترینم رهاترین
استاد عزیزم ، دلم میخواد کامنتمو بخونی بگم ممنونم ازت ممنونم ، که خدارو بهم نشون دادی
یکبار استاد تو یکی از فایلا کامنت عزیزی خوند که نوشته بود امده بودم میلیارد بشوم ولی عاشق کویت شدم
وصف حال منه
اومدم تا عشق زمینیمو پیدا کنم ولی تورو پیدا کردم
ازت میخوام قلب تمام دوستام از عشق خودت لبریز کنی
ازت میخوام کینه و خشم ،حسد و … از قلبم ببری تا این قلب جای تو بشه
که خوشبخت واقعی پول و رابطه و … نیست خوشبخت واقعی اونیه که تو قلبشی ، اینا خودش،میاد
سمیرای مغرور و لجباز تسلیم تو شد. عاشقت شد
مارو هرگز از راه هدایت دور نکن
استاد عزیزم هزاربار دوست دارم و ازت ممنونم
با دلم نوشتم
بنام خدا
سلام خدمت استاد عزیز و بزرگوارم
جواب اولین سوال یه تجربه و یک آیه از قرآن دقیق یادم نیس کدوم آیه بود که پروردگار می فرمایید..
بهترین و مهم آرین که در هر شرایطی می تونی برای حل مسائل انجام بدین اون اشتیاق و حال وحی خوب داشتن است اون ایمان امیده است در واقع نتیجه تسلیم بودن در برابر خدا
من همیشه همیشه دیگه داره برام سلیس میشه که هر موقع هر موقع که من حس ام خوب بود و تو مدار خواسته بودم تسلیم بودم حالم خوب بود برابر میلیون ها انجام کارهای بود ایده های بوده که خیلی بنظرم دقیق و در حالی چرت بودن چون حالم با اون ایده ها خوب نبود
بچه همه چییییز انرژی و مداره فقط به قول قرآن برای هر چیزی میزانی قرار دادیم به چه اندازه توی مدار خواسته هات هستی به همون اندازه همه چیز اویکه تمام
بنام خداوند بخشنده مهربان وکار گشا خدای در دل تمام نگرانی ها با توجه به درخواست های که ازش کردم مرا مورد هدایت خودش قرار داد ودرمدار وفرکانس خودش،قرار داد وانچان سر،شار از انرژی،خداوند شدم که بهترین زیباترین لحظات عمرم رو در اون فضای فرکانسی وخوشبینی تجربه کردم قرار میکنم با یک تضاد توی زندگی خیلی،زود با صادقی کردن درحق خودم دربرابر خداوند از فضای فرکانسی خارج شدم وورباره مثل گذشته اون ورژن ترس ونگرانی های گذشته همه چیز رو برمن سخت کرد چون گفتم خودم همه چیز رومی دونم واجازه دادم ذهنم مرا در برابر خدای بیستم خدا می دانه که این بهدخاطر عدم آگاهی از خداوند وباعث شد برگردم به کمبودها گذشته این یه خاطر عدم آگاهی بوده الان می بینم حضور خداوند رو دارم درک میکنم که چطور به فرکانس پاسخ می دهد خیلی حضور خداوند بیشتر درک میکنم وآرامش بیشتری وارد قلبم می شود متوجه می شوم سال چقدر با دروغ ذهنم خودم رو با حرف های دیگران محدود کردم وخیلی دوست دارم اون خداووند با شناخت بهتری که تمام نشتی های انرژی هام باهاش بگیرم که باهاش،رفیق باشم رفیقی آنقدر جا کنه توی قبلم که باهاش هم از این دنیا با عشق برم نیاز به هم چون خدای دارم که می دونم خیر مطلق هست امشب باید بابنشیم من هدایت شدم به این فایل خداوند خواست که امشب نکته بردای کنم خدای هرکجای این دنیا قرار بگیرم با من باشه خدای ابدیت من باشه مرا رضایت درونی برسونه انگار هر چه درخواست دارم خدای که توی فایل من می تونم پیدا کنم وتسلیم او باشم نوشتن ایم کامنت هم داره دریچه قلبم رو بازمیکنه امشب بل جون دلم ببینم برعکس اون زمان همیشه فکر میکنم کسی که تسلیم خداوند باشه آدم ضعیفی یا باید همه رو راضی کنه نمی خوام اینطور تسلیمی رو من می خواهم تسلیم خدای باشم شجاع باشم خلق زندگی خودم باشم اجازه ندم عوامل بیرونی تاثیر ب من بزارن فقط قدرت او بر من تسلط داشته باشه که مرا با راه خودش به سعادت خوشبختی سلامتی وثروت برسونه خدای ارزش درونی خودم باهاش،بیدار وهوشیار کنم خدای که برای هر توانایی از سپاسگزار باشم خدای برای نفس کشیدنم با جونه دل سپاسگزاری کنم این کامنت اصل احساحس من وصداقت درون من خدای که هیچ وقت مثل گذشته فکر نکنم برای درد برم پیشش برای راحل مسائل برای هدایت لحظه ای برای تجربه خوشبختی
برای تجربه سلامتی برای تجربه زبیا ها برای گذر تضاد برای بهبود شخصتیم مهم تر از هر چیز برای ساختن باورهای توحیدی باورهای که همیشه مهم ترین اساس زندگی باشه امشب درخواست ونکته برداری کنم تسلیم خدای باشم که کلمه چطور رو برای همیشه از ذهنم پاک کنم یا هر وقت خواستم چطور بگم او خداوند صاحب زمین آسمان خدای که طوری نیروی فکریم رو هدایت کنه به سمت خواسته هایم که به قول خودت از مسیر زندگی با شور شوق انگیزه حرکت کنم استاد به خداوندی که روحش در وجودم هست هیچی نمی دونم وهیچ راحلی برای حل مسائل زندگیم ندارم اصلن عقل من بدون او بدون آگاهی او بدون هدایت او به خوشبختی درونی نمی توانه برسونه تنها هدایت او می تونه مرا بدون هیچ وابستگی وهیچ وعوامل بیرونی به خوشبختی درونی برسونه بدون او به خدا قادر به نفس کشید ن هم نیستم خدایا همیشه اینا ها رو یاد آورم کن فراموش نکنم وقتی از ته دلم وبا صداقت درونی بدون گوش دادن به شنیدن حرف هی بی علم وعقل که خودشون هم کاری از زندگی برای خودش نیومده ونمی دانن از کجا اومدن به کجا می رون از اعماق وجودم بدون او قادر به نفس کشیدن نیستم خدایا من تسلیم در برابر تو برای راهکار این شنیده ها وباورهای محدود کننده افراد خودت مرحم شنیداریم باش وشرط های که خودم بی خود به اسم الهام خداوند ساختم