«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

در این چند روزه، درذهنم مشغولِ مرور مسیری بودم که در ابتدای روندِ موفقیت آغاز کردم و آن، نقش الگوهایی بود که در ذهنم برای رسیدن به موفقیت ایجاد کرده بودم.

در زندگی اطرافیانِ من، الگوهای موفق وجود نداشت. اما در کتابهای زیادی، داستان های زندگیِ افراد موفقی را یافتم که:

توانسته بودند از هیچ، موفقیت بسازند

توانسته بودند، بدون هیچ سرمایه ای کسب و کار موفقی ایجاد نمایند

توانسته بودند، با وجود برخورد به مشکلات، همچنان مسیرشان را ادامه دهند

من بارها و بارها، روندِ موفقیت این افراد را خواندم. آنقدر که انگار آنها را می شناسم و با آنها زندگی می کنم

با هر بار خواندنِ داستان های بیشتری از افراد موفق، ذهنیتی در من ایجاد می شد، که می شود حتی از هیچ، به موفقیت هایی بزرگ رسید و بیشتر باورم می شد که اگر آنها توانسته اند، من هم می توانم

من این روند را آنقدر ادامه دادم که دیگر رسیدن به موفقیت های بزرگ، نه تنها برایم یک رویای دور از دسترس نبود، بلکه ۱۰۰% یقین داشتم که آنچه را می خواهم، بدست خواهم آورد. آنهم درست در زمانی که در واقعیتِ آن روزهای زندگی ام، کوچکترین نشانه ای از موفقیت وجود نداشت…

درصدِ بسیاری از این یقین، را همان الگوها در ذهن من ساختند… و قضیه اینجاست که وقتی ذهنِ ما می پذیرد که موضوعی امکان پذیر است، دیگر رسیدنِ ما به آن موفقیت، حتمی است.

لذا تصمیم گرفتم از شما دعوت کنم که، با کمکِ یکدیگر، کتابی مرجع در مورد الگوهای موفق، از داستان موفقیت های تان تهیه کنیم که:

توانسته اید با اجرای آگاهی های آموخته شده از فایلها و دوره های من، باورهایی ثروت آفرین و برنامه ای قدرتمندکننده در ذهنتان نصب کنید که شما را وارد مدار خواسته هایتان کند،

توانسته اید توانایی را در خود بیدار نگه دارید که حمایت و هدایت خداوند را در مسیری که برای خلق خواسته های خود می پیمایید، در وجودتان زنده نگه دارد،

توانایی ای که حساب کردن روی جریان هدایت را در عمل می آموزد تا بتوانید در لحظاتِ ناتوانی از کنترل ذهن به یادت آوری که:

اوضاع هر چقدر هم سخت باشد، قابل تغییر است، اگر بتوانم خودم را با این جریان هدایت همراه کنم و با این قانون مسلم که احساس خوب = اتفاقات خوب، هماهنگ شوم:

همه چیز تغییر می کند وقتی قادر می شویم، فکر خدا را بخوانیم. وقتی باتغییرِ نگاه مان به خود و توانایی های مان، فرکانس و مدارمان را تغییر می دهیم.

یادمان باشد که در جهانی زندگی می کنیم که همواره در حال گسترش است و همیشه مشتاقِ بیشتر بخشیدن به ماست.

یعنی هر چقدر هم موفق باشیم، باز هم می توانیم موفق تر باشیم. هر چقدر باورهای قدرتمند کننده ای در خود ساخته باشیم، باز هم می توانیم باورهای بهتری جایگزینِ آنها نماییم. زیرا جهان ما همواره به سمتِ بهتر شدن و بیشتر داشتن پیش می رود.

داستان این موفقیت ها، داستان ماندن در لبه های پیشرفت است و هر فردی در هر موقعیتی داستانِ شما را می خواند، می تواند با خود بگوید:

اگر این افراد با وجود این شرایط توانسته اند، پس من هم می توانم.

از اینکه با به اشتراک گذاشتن ارزشمند ترین تجارب زندگی تان، موجب رشد افرادِ زیادی در آینده می شوید و به گسترش جهان کمک می کنید، به شما بسیار تبریک می گوییم و تحسین تان می کنیم.

و تازه این شروع موفقیت های شماست

 

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

3987 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «Mehdi Zare» در این صفحه: 1
  1. -
    Mehdi Zare گفته:
    مدت عضویت: 3858 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانواده محترم عباس منش ????

    من مهدی هستم 18ساله از شیراز چهار تا برادر(دوتا شون هدفمند هستند و با قانون و استاد آشنا هستند )هستیم.

    پدر و مادری دارم با این که زحمت زیادی میکشند ولی رابطه بسیار نابودی باهم دارند و هر چه به یاد دارم همیشه با هم دعوا میکردند که بعضی وقت ها به دعوای فیزیکی هم میرسید.این موضوع باعث شد به قول پدرم که او تصمیم بگیرد یه زن دیگه ای داشته باشه( ینی دو زنی باشه )که الان بیش از 10 سال هست که این شرایط ادامه داره و با هم زندگی میکنن و در این سال ها دعوا ها به چندین بار در روز میرسید.

    پدرم کارمند یکی از دانش گاه های شیرازه و درآمد متوسطی داریم.

    من کسی بودم که در دوران کودکی خیلی تحقیر شدم از طرف اطرافیانم و از همون بچگی شخصیت من شروع به تخریب شدن شد. در دوران ابتدایی اعتماد به نفس خوبی داشتم به طوری که همیشه فکر میکردم خیلی بزرگ تر از هم سنی هایم فکر میکنم ولی این اعتماد به نفس موقتی بود به طوری که در دوران دبیرستان این موضوع به حدی رسید که من از چهره ی خودم بدم میامد و خیلی وقت ها بود که میخواستم با شیشه چهره ام رو خط خطی کنم که خوشبختانه هیچ وقت همچین کاری نکردم ولی از خودم خیلی دور بودم یادم میاد سر صف و در مدرسه سرم همیشه پایین مینداختم و دوست نداشتم کسی منو ببیند. با این که من ساعات زیادی درس میخوندم ولی هیچ وقت نمره ی خیلی خوبی نمی تونستم بگیرم و همیشه معدل من در دوران دبیرستان بیشتر از 17 نمیشد چون من بر این باور بودم که بی عرضه هستم و هر چه بخونم باز نتایج خوبی نمیگیرم.تابستون ها تمام وقتم را از شب تا صبح به بازی کردن با پلی استیشن صرف میکردم و با این که همیشه علاقه داشتم از لحاظ علمی پیشرفت کنم اختراعی داشته باشم، در المپیاد ها مقام بیارم ولی هیچ وقت به دلیل کمبود عزت نفس حتی حرکت هم نکردم.

    همیشه ناراحت بودم و غمگین و بر این باور بودم که افراد شاد افرادی احمق هستند در تمام ساعات آهنگ های غمگین گوش میدادم و کل گوشی من پر از ترک های “داریوش اقبالی ” بود که منو خیلی افسرده کرده بود.افراد زیادی رو توی زندگیم بت میکردم به خاطر چهره شون به خاطر بدن زیباشون به خاطر نمره های خوبشون و… زیاد دوست نداشتم با کسی صحبت کنم یا دوست باشم و کلا یه دوست صمیمی بیشتر نداشتم که اون هم به خاطر موضوع های خیلی کوچک با هم قهر میکردیم و مدتی با هم صحبت نمی کردیم. افسردگی(افسردگی=ویرانگرترین فرکانس به قول استاد عباس منش )زیاد باعث شده بود که من در اردو ها در مدرسه در مسافرت که من غمگین باشم و از دیگران دور باشم.سالی دو سه بار سرماخوردگی شدید داشتم کف پاهام درد میکرد وقتی راه میرفتم شکستی دست و پا مواردی بود که شدت مشکلات رو در اواخر دوران بدبختی ام بیشتر میکرد، سر درد های وحشتناک، حتی دو سه بار شوک مغزی به من وارد شد که خودم الان که فکر میکنم نمیدونم چی بود دقیقا به مدت 30 ثانیه انگار یه حس خیلی عجیبی به من دست میداد در ناحیه ی مغزم که بسیار وحشتناک بود و خیلی بیماری های عجیب و غریب دیگر

    در اکثر مواقع سر مادرم داد میزدم و با هم دعوا میکردیم مادرم فردی وسواس با باور های مسوم غلط مذهبی بود و اخلاق تندی هم داشت و وقتی عذر خواهی هم میکردم باز دعوا را ادامه میداد به همین دلیل تنها فردی بود که من هیچ وقت ازش عذر خواهی نمیکردم.

    کمبود عزت نفس در من باعث شده بود که خیلی خودم رو سرزنش کنم سر،دستم رو به دیوار بکوبم به خاطر اشتباهاتم در امتحان به خاطر گل نزدنم در فوتبال و حتی اشتباهات کوچیکم در بازی های کامپیوتری یا باختم در مقابل دوستم در بازی.

    در همون سال ها برادرم که 3 سال از من بزرگ تره( همایون)خیلی وضعیت عزت نفسش از من بدتر بود خیلی پر خاش گری میکرد مشت میزد توی دیوار صندلی رو بلند میکرد میزد زمین و… به خاطر تند روی های پدرم و فشار های روحی و عاطفی کاملا به خدا و پیامبر و همه کافر شد. شروع میکرد به فحش دادن و بحث کردن با پدرم در مورد مسائل دینی مختلف و سوال هایی میپرسید که پدرم که به ظاهر فردی با ایمان بود و مداحی میگرد و خیلی معروف بود در اقوام نمیتونست جواب سوال ها رو بده و عصبانی میشد و داد میزد و میگفت کافر این موضوع باعث شد برادرم مدتی از خونه بیرون بره.

    همین بحث ها باعث شد که درخواست هایی به جهان بفرستم برای درک بهتر از قرآن و چگونگی کارکرد جهان چون میدیم پدرم که خیلی پر از ادعا هست نمیتونه جواب ها رو بده و اون سوال ها جاهای خالی و شک هایی رو نیز در درون من بوجود آورده بود.

    که دی سال 1393بود که فردا امتحان ریاضی داشتم و من رفته بودم به کتاب دانش گاه ریاضی بخونم ( یه نکته رو بگم که من به خاطر باوره و حلقه های ذهنی غلط برگرفته از معلم هایم هیچ وقت در درس ریاضی موفق نبودم )شب که به خانه برگشتم خیلی شاکی بودم چون خوب نتونستم بخونم و مثل همیشه خیلی ناراحت و افسرده بودم به خاطر مشکلاتم( تضاد هایم که بخشی از اونایی که گفتنی بود رو گفتم در بالا) برادرم( همایون)که حال و وضع منو دید اومد و به منو هادی گفت که “بیاین یک فایل براتون بفرستم” من عصبانی بودم گفتم “ولم کن حوصله ندارم” رفتم به حموم و درو محکم زدم به هم. بعدش برادرم(همایون ) داد زد و گفت “میخوام بهت کمک کنم به درک که نمیخوای! ” بعد از حموم من رفتم پیشش و فایل ها رو برام فرستاد یکی از فایل ها تصویری بود به اسم “سگ سیاه” از استاد عباس منش(داستان آشنایی همایون رو بعد میگم! ). سگ سیاه افسردگی یک مثال بارز از حال و هوای من در آن دوران بود خیلی با اون کلیپ احساس هم دردی کردم این فایل رو چند بار نگاه کردم. بعدش فایل های صوتی به عنوان “ویژگی های افراد موفق” که 10تا فایل حدودا بیست دقیقه ای بود رو گوش کردم این فایل ها واقعا به من انرژی و انگیزه داد و فهمیدم افراد موفق از الگویی خاص پیروی میکنن.داستان ناپلئون پناپارت برای من خیلی جالب بود یک نکته بسیار فوق العاده داشت که من در تصمیماتم از آن خیلی استفاده کردم و آن شکستن پل های پشت سر بود.

    {برادرم( همایون) همون طور که گفتم خیلی بحث مذهبی با همه میکرد یه شب به قول خودش که داشته توی واتس آپ با پسر عموم بحث میکرده پسر عموم یه لینک از تست نیم کره های مغزی از سایت گروه تحقیقاتی عباس منش رو بهش معرفی میکنه بعدش برادرم به سایت مراجعه میکنه و تست میگیره و با محصول تند خوانی آشنا میشه و اونو سفارش میده. در اون بسته علاوه بر تند خوانی چن تا فایل رایگان از استاد هم بوده مثل ویژگی افراد موفق و 10 درس بزرگ از البرت انیشتین و…}

    من همیشه از بچگی از شخصیت دانشمندان خیلی خوشم میامد مثل انیشتین، داوینچی، نیوتن و… فایل 10 درس از البرت انیشتین هم تاثیرات خیلی زیادی بر من گذاشت.

    این فایل درس های زیادی به من آموخت مثل حرکت کردن به سمت خواسته ها، این که من توانایی حل مشکلاتم را دارم و تمرکز حواس، عشق به مطالعه و تاثیر آن در پیشرفت و قدرت تخیل و تصویر سازی و…

    بعد با سایت آشنا شدم رفتم به سایت و فایل های فوق العاده ای مثل قانون جذب چیست رو دانلود کردم این فایل به قدری آگاهی فوق العاده ای به من داد با این بار اول بود از قانون جذب میشنیدم ولی برایم انگار برام خیلی آشنا بود خیلی باهاش ارتباط خوبی برقرار کردم بعد ها فهمیدم که این ها آگاهی بوده که از قبل من آن ها را میدانستم قبلا یه چیز هایی خیلی کم و اشتباهی از فیلم راز شنیده بودم ولی اصلا بهش توجه نمیکردم و حتی فیلم رو هم نگاه نکردم و یه فلسفه ساختنی میدونستم که عده ای ساختنش ولی بعد از این که استاد خیلی عالی در مورد این موضوع صحبت کرد واقعا غرق در این آگاهی شدم و فهمیدم جهان با اصول و قوائد خاصی کار میکنه و با نگاه کردن به مثال هایی کاملا واضح فهمیدم تموم اتفاقات رو خودم بوجود می آوردم البته استاد در فایل های ویژگی افراد موفق اشاره ای به قانون کرده بود.

    بعدش با فایل هایی به عنوان های “چشم زخم در قرآن”،” نامه 31 نهج البلاغه” تاثیرات خیلی زیادی بر من گذاشتند مسئله چشم زخم من همیشه با اون مشکل داشتم و همیشه این سوال رو از خودم میپرسیدم که چطور یه فرد میتونه کسی دیگه رو چشم بزنه؟ پس عدل خدا کجا رفته؟ ولی هیچ وقت یه دلیل باور های مذهبی و تعصبی که از پدر و مادرم نسبت به دین و قرآن و احادیث داشتم هیچ وقت به دنبال جواب منطقی برای آن نرفتم. و چه ضربه هایی که از این نحوه تفکر ضربه خوردم.فایل نامه 31 نهج البلاغه هم کمک زیادی به من کرد و جواب سوال های بی پاسخ من را داد این که خداوند هر آنچه که میخواهیم به ما میدهد و این که کنتر نمی اندازد من همیشه فکر میکردم که من در درخواست هایم محدودم و همچنین این شرک بزرگ که از کسانی دیگه درخواست کنم که خواسته های مرا اجابت کنند و متوسل بشوم به اون ها.

    فایل “قسمتی از قانون آفرینش” هم تاثیرات زیادی بر من گذاشت بویژه فایل قسمتی از جلسه 10 چون من رو باز با وهابیت خداوند آشنا کرد و دعای حضرت سلیمان

    و اگر اشتباه نکنم در همین فایل بود که درمورد الهامات سخن گفت و من واقعا شگفت زده شدم و خیلی مشتاق بودم که از اون استفاده کنم که سرانجام در بسته ی هدف گذاری استاد بیشتر با اون آشنا شدم و بیشتر درکش کردم.

    فایل بسیار تاثیرگذار دیگه ای که گوش کردم” حزن در قرآن” بود این فایل باور های غلط مذهبی من رو شکوند این باور که گریه کردن خوبه، آدم باید گریه کنه تا گناهاش پاک شه، آدم های غمگین به خداوند نزدیک ترند،یا به قول یکی از روحانی هایی دوست بابام بود و رفت و آمد خیلی زیادی باهم داشتیم باورش این بود که خوشی و خنده گذارا هست و هر وقت میخندید میگفت “پناه میبرم به خدا از این خنده های زود گذر دنیایی” و سریع خندشو قطع میکرد من هر چه فکر میکنم میبینم که من هم همچین باوری رو داشتم چون یه روز صبح در راه مدرسه که آهنگ غمگین گوش میدادم یه حسی به من گفت که چرا این همه انسان افسرده و ناراحتی هستی؟ من در پاسخ به او گفتم چون خدا عاشق اینه که من ناراحت باشم. بعد ها که دوره هدف گذاری رو تهیه کردم فهمیدم اون حس هموم خدای واقعی من بوده.

    بعد از فایل حزن بود که عزا داری برای رفتگان و افراد بزرگ مذهبی رو زیر سوال بردم و در کنار قانون جذب گذاشتم و به نتیجه رسیدم که عزا داری نه تنها موجب نزدیکی من به خداوند نمیشه بلکه اتفاقات و شرایط واقعا بد رو برای من بوجود میاره پس کامل این عزا داری و گریه رو از زندگیم کات کردم.

    ( یه نکته که خیلی قابل تحسینه اینه که استاد عباس منش هیچ وقت به دیدگاه غلط کسی توهین نمیکنه و به اونا احترام میگذاره ???? من هم این درس رو گرفتم و این دیدگاه رو درخودم ایجاد کردم )

    فایل دیگه ای که خیلی از اون تاثیر گرفتم و روحیه بخش بود فایل “تغییر آینده بود” در این فایل استاد عباس منش یه جمله گفت که من ارتباط عجیبی با اون بر قرار کردم که میگفت “در این جهان واقعیتی وجود ندارد” و مثالی زد از یک زوج که فرزندان خود را در جنگ تحمیلی از دست داده بودند.این فایل به من فهموند که واقعیت وجود نداره و شرایط زنگی ام رو میتونم تغییر بدهم حتی چهره و بدنم رو.

    بعد از اون فایل همیشه به خودم میگم “there is no reality ”

    حتی این روزا رمز گوشی من هم همین جمله هست.

    فایل بسیار تاثیر گذار دیگری که نگاه کردم فایل “فقط روی الله حساب باز کن ” بود در این فایل استاد خیلی محکم درباره ی ربوبیت خداوند صحبت میکرد خیلی احساس خوبی به من دست داد و بار ها اونو گوش دادم.

    من این فایل ها رو بعد از اون شب هروز یکی دو ساعت در راه مدرسه توی خونه گوش میدادم و نکته های خیلی فوق العاده ای رو یاد گرفتم.

    (بعد گوش کردن به اولین فایلها و فهمیدن قانون تمام آهنگ های غم انگیز و نوحه ها رو از گوشیم حذف کردم)

    یک روز وقتی توی سایت میگشتم به کتاب راهنمای درون برخورد کردم و با یه حس خیلی خوب یکباره تصمیم گرفتم و کتاب راهنمای درون رو خردیدم.وقتی برای بار اول به آن گوش دادم واقعا هیچ چیز نفهمیدم(در فرکانسش نبودم )فقط فهمیدم که میگوید احساست را خوب کن.( که در ادامه خواهم گفت که این کتاب چه تاثیراتی بر من گذاشت )

    فایل فوق العاده ی دیگه ای که گوش دادم سپاس گذاری بود که قدرت سپاس گذاری رو استاد به من آموخت و کتاب شگفت انگیز معجزه ی سپاس گزاری رو به من معرفی کرد که من کتاب سپاس گذاری رو رفتم خریدم و یک ماه به تمرینات اون عمل میکردم به طوری که عادت شکرگزاری روزانه رو در من نهادینه کرد و تغییرات بسیار بزرگی رو در تمام جنبه ها برای من به ارمغان آورد از سلامتی پاهایم گرفته تا ارتباطم با خانواده به طوری که همه ی خانواده رفتار جدیدم آرامشم رو تحسین میکردن و میگفتند که چقدر بهتر شده ام، ایمانم به خداوند و همچنین وارد شدن بیش از 3میلیون تومان در زندگی ام.من که ماهی 25تومن آن هم بعضی از ماه ها پدرم بهم نمیداد بیش از 3 میلیون تومن پول خرج کردم.

    الان بیش از یک سال هست که هر صبح شکر گزاری میکنم و شاهد معجزات آن هستم که در ادامه باز از معجزات آن میگم.

    یک روز که اواخر اسفند ماه بود توی سایت میگشتم به مغاله ای درمورد هدف گذاری برخورد کردم و تمام آن مغاله رو توی دفترم کپی کردم 10هدف بزرگم رو نوشتم و ضرب العجل برایش تایین کردم

    یکی از اون هدف ها قوی کردن مهارت مطالعه ام و تند خوانی ام بود که در اواخر خرداد بود شروع کردم به طور جدی تند خوانی رو کار کردن و عاشق این بودم که توانایی های ذهنی فوق‌العاده داشته باشم این شور و اشتیاق از این باور می امد که من میتونم توانایی ذهنی ام رو افزایش بدهم وقتی استاد درباره ی این که میشود نیم کره های مغز رو قوی کرد و درباره ی لئوناردو داوینچی گفت. این باور را در صحبت هایش به من انتقال میداد که من هم میتونم از لحاظ ذهنی پیشرفت کنم. من همیشه از کودکی علاقه ی خیلی عجیبی به داوینچی داشتم و واقعا هوش و استعداد و طراحی ها و نقاشی هایش رو تحسین میکردم از نظر من لئوناردو نماد یک انسان واقعیه و الگوی من در زندگیم هست.

    با شور و اشتیاق وحشتناکی روزانه بیش از پنج شش ساعت تند خوانی رو فقط کار میکردم طوری که شونه هام واقعا بی حس میشدند زمانی که تمرین های کتاب داستان ساده رو میرفتم. کمتر از یک ماه سرعتم واقعا فوق العاده شده بود هرچند به خاطر باور های غلطم هیچ وقت سرعتم رو نسنجیدم ولی کاملا پیش رفتم مشخص بود.

    بعد از آن به سمت کتابی به اسم “How to think like leonardo da vinci ” جذب شدم و کلی این کتاب به من کمک کرد. من تونستم با عمل کردن به تمرین های اون کتاب و تحقیق کردن تولید صدا رو پیش بینی کنم و تعریفی برای اون داشته باشم بدون این که چیزی از صدا و موج از قبل خونده باشم. همچنین تونستم اندازه گیری هایی در نسبت نزدیکی و بزرگی اجسام داشته باشم که برای تجربه اول برای من واقعا فوق‌العاده بود.همچنین تونستم فرضیه هایی با مشاهده هام و نتیجه گیری هام بدهم.

    تونستم درکمتر از دو ماه کل کتاب های شیمی،فیزیک و زیست دبیرستان رو بخونم و کلی نقشه ذهنی برای آن ها بکشم. و به نکته هایی پی بردم که در سه سال مدرسه پی نبرده بودم و اصلا آن ها رو بلد نبودم.

    در اواخر شهریور سال 94 با کتاب موفقیت نامحدود آشنا شدم این کتاب از دو نیروی قدرتمند سخن میگفت. این کتاب رو بیش از 5بار نکته برداری خوندم. کتاب موفقیت نامحدود کتابی بود که کمک کرد که یاد بگیرم از طریق بدنم احساس های خوب رو در خودم ایجاد کنم و ارزش هایم رو تایین کنم و چطور بتونم حلقه های ارتباطی جدیدی در ذهنم بسازم.

    در پاییز سال 94 تصمیم گرفتم کتاب راهنمای درون از استر هیکس رو دوباره گوش کنم. این کتاب واقعا به قول استاد معرکه بود آگاهی بسیار جامع و کاملی نسبت به قوانین جهان به من داد و همچنین از هم سویی با خود آرمانی ام و همچنین رودخانه ی زندگی سخن گفت. این کتاب رو در دو ماه بیش از 16 بارگوش دادم(که الان به بیش از 20 بار هم رسیده )و جزئی از وجود من شده است از طریق همین کتاب با کتاب دیگری از استر هیکس به نام “بخواهید تا به شما داده شود ” آشنا شدم این کتاب نیز واقعا آن کتاب نیز آگاهی بسیار فوق العاده ای از جهان به من داد و مهم تر از همه باعث شد که با مدیتیشن بیشتر آشنا شوم و آن را تمرین کنم.و نتایج اونو در زندگیم ببنیم به طوری که در اسفند ماه بود که من بارها احساس کردم که خوشبخترین فرد روی کره ی زمین هستم.

    در همین زمان ها بود که استاد عباس منش فایل های “آرامش در پرتو آگاهی” رو بر روی سایت قرار میداد و من آن ها رو بار ها و بارها گوش دادم و احساس خیلی خوبی داشتم.

    من به خاطر هدف بسیار بزرگم در جنبه ی علمی سال چهارم رو به مدرسه نرفتم و تموم کتاب های سال چهارم رو شب قبل از امتحان میخوندم یک بار دو بار و میرفتم امتحان میدادم و تقریبا اکثر درس ها رو با نمره ی17_16 قبول شدم که این خیلی به من قدرت داد چون سال های پیش من یک سال به مدرسه باید میرفتم و روزی 8 ساعت از وقتم رو در مدرسه میگذروندم و آخر هم نمره ی خوبی نمیگرفتم.

    من تونستم با روز ی فقط یک ساعت گوش دادن به زبان انگلیسی و روز ی نیم ساعت کتاب داستان خوندن در عرض یک سال و یک سال و نیم به جایی برسم که بتونم فیلم های سینمایی به زبان انگلیسی رو بتونم نگاه کنم و بیش از 60 درصد صحبت هاشون رو بفهمم فیلم هایی مثل southpaw(که داستان یک بوکسور هست که بعد قهرمانی همه ی زندگیش رو از دست داد و نا امید نشد و رفت تمرین کرد و دوباره تونست در مسابقه برنده بشه و عنوان قهرمانی رو بدست بیاره. پیشنهاد میکنم که حتما فیلم رو ببینید)تونستم بیش از 8 کتاب داستان بیش از 200 صفحه ای رو بدون استفاده از دیکشنری و با تکنیک حدس زدن کلمه بخونم به جایی رسیدم که میتونستم آهنگ های انگلیسی رو گوش بدم و بفهمم که چی میگویند به خصوص اونایی که ریتم ملایم تری داشتند.

    بعد از ناکامی هایی که در دادن پروژه های علمی که داشتم به این نکته پی بردم که من هنوز خودم رو باور نکرده ام، حجم کار هایی که باید انجام میدادم خیلی زیاد بودند و کاملا گیج و سر در گم بودم و خیلی مشکلاتی داشتم و توانایی حل اونا رو در خودم نمیدیدم.

    عید سال 95 تصمیم گرفتم محصول عزت نفس استاد رو تهیه کنم که پول آن نیز خیلی عالی معجزه آسا جور شد خیلی وقت بود که میخواستم اونو تهیه کنم ولی توان مالیشو نداشتم. فایل های رایگان عزت نفس رو سال پیش گوش کرده بودم فکر میکردم که این دوره خیلی مفید میتونه باشه برام. دوره عزت نفس رو 3ماه هر روز تمام تمرکزم رو گذاشتم رو این دوره به خصوص از زمانی که فایل 5 رو گوش دادم فایل پنج بیش ترین کمک رو به کرد.کمک کرد که بدونم پاشنه ی آشیل من کجا بوده تو این فایل استاد از قدرت تمرکز حواس صحبت میکرد.

    فایل های دیگر دوره نیز بسیار فوق العاده بودند و هر کدوم درس های بسیار بزرگی برای من داشتند که میشود برای هرکدام صفحه ها نوشت در فایل 3 خداوند رو خیلی عالی شناختم هرچند فایل های رایگان خدا رو بهتر بشناسیم رو گوش کرده بودم و از آن درس هایی گرفتم ولی این فایل احساس گناه لعنتی که من داشتم رو کاملا از وجود من پاک کرد و رابطه ام رو به مراتب قشنگتر کرد.در فایل 2 احساس قربانی شدن رو از من دور کرد فایل 1 یک جمله فوق العاده داشت که من با اون خیلی ارتباط بر قرار کردم و آن این بود “با یاد و نام خدا کارو شروع میکنم و اگر مشکلی پیش اومد حلش میکنم” فایل 4 واقعا به من قدرت داد و کمک کرد بر ترس های غلبه کنم و هزاران درس دیگری که از این دوره من گرفتم. ویژگی خیلی فوق العاده این دوره مثال هایی بود که استاد میزد از زندگی اش که خیلی به من کمک کرد که موضوع ها رو بیشتر درک کنم مثل مثالی که استاد به جنگل رفته بود برای این که ایمانش رو تقویت کنه.

    این دوره چنان تاثیر فوق العاده ای بر من گذاشته دوستان،که واقعا توضیح اون در کلمات و جملات نمی گنجه. این دوره من رو با خودم آشنا کرد و باعث شد پس از سال ها من از خودم تعریف کنم از چهره ام از توانایی هایم از کارای بزرگی که از قبلا انجام دادم. این دوره به من یاد داد که منتظر تایید نظر دیگران نباشم و برای خودم زندگی کنم. این موضوع یکی از بزرگ ترین اشتباهات زندگی ام بود که دائم میخواستم دیگران من رو تایید کنند دیگران به من رای مثبت بدن برای انتخاب هدف هام و تصمیم هام. یک تصمیم خیلی بزرگی که گرفتم این بود که برای این که بتونم به اهداف بزرگم مثل تحصیل در دانشگاه هاروارد،کنکور ندهم و وقتم را صرف آن نکنم در واقع من فکر میکردم و میکنم که کنکور دادن من پل های اضافی برای رسیدن من به اهدافم هست(حذف پل های اضافی رو از فایل ویژگی های افراد موفق یاد گرفتم )از وقتی که این تصمیمم رو گرفتم نگران تایید نظر دیگران و خانواده ام بودم و دائم میخواستم که بگم تصمیم من درست است ولی این دوره تمام دیدگاه من رو نسبت به نظر دیگران تغییر داد. من عاشق این جمله ی استاد هستم که میگه “من عباس منش نیاز ندارم که کسی منو باور کنه نیاز دارم که خودم، خودم رو باور کنم” واقعا خدا رو شکر میکنم و باور دارم از زمانی که خودم رو هم مسیر با رودخانه ی زندگی و خود درونی ام کردم شکرگزاری میکردم و احساس خوبی داشتم تونستم در مسیر قرار بگیرم و این دوره رو تهیه کنم.

    محصول دیگری که با برادر هام تهیه کردیم محصول تضاد بود که خیلی از اون درس گرفتم یکی از آن درس ها این بود که میگفت با کسی در مورد قانون بحث نکنید و از افرادی که نظر مخالفی با شما دارند فقط روی برگردانید. من خیلی با این موضوع مشکل داشتم و به خاطر باور های غلط مذهبی ام فکر میکردم که من باید مردم رو امر به معروف و نهی از منکر کنم که خدا رو شکر حل شد این موضوع.

    کتاب دیگری که ما از سایت گرفتیم کتاب قانون جذب ثروت بود این کتاب ایمان من رو نسبت به قانون و تاثیر ذهن و افکار ما بر شرایط زندگی مان خیلی بیشتر کرد. من این کتاب رو بیش از 10 بار تا کنون گوش دادم و هر بار مطالب فوق العاده تری یاد گرفتم.این کتاب چنان ایمان من رو تقویت کرده که شک ندارم که اگر به چیزی توجه کنم آن به زندگی ام وارد میشود.یک قسمت کتاب که مو رو به بدن من سیخ کرد این بود که استر یک روز گرم با مشاهده خشکی هوا و نبود آب درخواست برای باران کرد و بعد از ظهر همان روز باران بارید بر خلاف نظر هوا شناس ها که میگفتند اکنون خشک سالی هست.

    دوره ی دیگری که به سمت آن کشیده شدم و در مسیر آن قرار گرفتم دوره هدف گذاری بود. دوره ای که یک سال پیش میخواستم اونو بخرم. اون زمان پول خرید آن را نداشتم. اول ناراحت شدم که نمیتونم اون رو بخرم ولی بعدش به خودم گفتم که این فقط راه رسیدن به موفقیت نیست و عباس منش هم یکی از دست های خدا هست خدا بی نهایت دست داره و میتونی از راه های دیگه موفق بشی. بعد شرایط دست به دست هم داد و من در بهترین حالت و بهترین زمان تونستم این دوره را تهیه کنم. در این دوره استاد عباس منش فرمول موفقیت خودش رو برام توضیح داد و حتی توضیح داد که چطور میشه فرمول موفقیت خودم رو پیدا کنم.

    قبل از این که این دوره رو تهیه کنم یه کلیپ انگیزشی دیدم که یک شاعر بریتانیایی صحبت میکرد این کلیپ واقعا به من احساس عجیبی میداد.در این کلیپ میگفت که

    “if you are going to try go all the way, otherwise don’t even start” این جمله همیشه ملکه ی ذهن من بود که چطور میتونم با تمام وجود خودم به سمت خواسته هایم بروم(اشتیاق سوزان داشته باشم) همچنین همیشه اشتیاق استاد عباس منش رو برای تغییر و تحول در زندگی اش رو تحسین میکردم همچنین اشتیاقش برای مطالعه ی 400تا کتاب و تغییر باور هایش. این مهم ترین عامل برای خرید دوره هدف گذاری بود و دلیل دوم علاقه ی شدید من برای استفاده از الهامات و گفتگو با خدا بود و دقیق نمیدونستم چی هست.

    دو سه ماه پیش وقتی این دوره رو خریدم ‌هدفم این بود که بهترین نحو این دوره رو انجام بدم با تمرکز که به لطف خدا تونستم این دوره رو فوق العاده گوش کنم و تمرینات اون رو انجام بدم. به کمک این دوره به خود شناسی خیلی بیش تری رسیدم فقط من فایل 3 این دوره رو یک ماه کار کردم و هدف ها و خواسته هایم رو خیلی واضح با دلایل فوق العاده نوشتم.فرمول موفقیت خودم رو پیدا کردم و همچنین رمز موفقیت استاد برای خوندن کتاب ها با شور و اشتیاق وحشتناک. استاد خیلی عالی در مورد اهرم رنج و لذت صحبت کرد اهرمی که من در کتاب رابینز آن را خوانده بودم و نتیجه ای از آن نگرفتم و اون رو رها کردم بنا به دلایلی چون کمبود عزت نفس من باور نداشتم که میتونم از این اهرم استفاده کنم و برام خیلی خسته کننده بود فکر میکردم با فکر کردن به رنج انجام دادن کار ها آن ها را به زندگی ام بکشانم و رابینز درمورد قانون صحبتی‌ نمیکرد دلیل دیگه این بود که من زمانی که از این اهرم در زمان قبل استفاده میکردم دائم برای استفاده از اهرم خودم رو سرزنش میکردم و روزی به جایی رسید که دیدم دارم همان سیستم سرزنش گذشته ام رو عملی میکردم و دائم خودم رو سرزنش میکنم پس کاملا کتاب موفقیت نامحدود، NLP، حلقه های ذهنی و آنتونی رابینز رو از زندگیم حذف کردم.

    دوستان نمیخوام کسی رو قضاوت کنم یا این که کسی رو بت کنم ولی من به وقتی استاد در مورد اهرم صحبت کرد به درک عمیق تری رسیدم و خیلی بهتر از آن استفاده کردم و الان دارم نتیجه میگیرم.استاد همچنین از الهامات سخن گفت و به سادگی این موضوع رو باز کرد و من با فکر کردن به گذشته ام پی بردم که همیشه با من سخن خدا با من سخن میگفته. و این روزا دارم واقعا ازش کمک میگیرم.و احساس خیلی خیلی خیلی بی نظیری دارم.

    خدا رو شکر میکنم که تونستم چکیده ای از موفقیت هایم رو به صورت خلاصه بنویسم. امیدوارم که تونسته باشم کمکی به شما، دوست عزیز کرده باشم.دو تجریه ی خیلی بزرگی که من در این مدت با تمام وجودم حس کردم این بود که با اگر احساس خوب داشته باشم همه چیز درست میشه و دوم اینکه با تمرکز باشم و مانند ذربین متمرکز باشم میتونم کارای بزرگی رو انجام بدم و پیشرفت های بزرگی در زمان خیلی کم داشته باشم.

    در دو هفته ای که تمام تمرکزم رو بر روی بدنم و ارتباط آن باذهنم گذاشتم چون میخواهم شکل مورد علاقه ام رو داشته باشد و انرژی فوق العاده ای داشته باشد به یقین 100 درصد رسیدم که بدنم میتونه به هر شکلی که دوست دارم تبدیل بشه که این رو با بررسی مثال های اطرافم و با خواندن مقاله ها و کتاب هایی در این زمینه( از جمله کتاب قانون جذب ثروت)بدست آوردم. مثال خیلی جالبی که واقعا کمک کرد که به این یقین بزرگ برسم بررسی مشاهده پدیده ای به نام “stigmata” بود. پدیده ی stigmata پدیده ای است که در بعضی از افراد مسیحی خیلی افراطی رخ میدهد این است که جای شکنجه ها و زخم های مسیح بر روی بدن آن فرد ظاهر میشود.

    بعد از آن که به این یقین رسیدم شاهد نتایج خیلی بزرگی در جسمم شدم که ترجیح میدم که درباره ی آن فعلا صحبت نکنم زمانی که به بدن ایده آلم رسیدم داستان موفقیتم رو بگم. همچنین موفقیت های بزرگم در دادن اختراع ها و اکتشافتم.

    با سپاس فراوان از شما دوست عزیز به خاطر خواندن داستان بخشی از موفقیت های من????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای: