«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2016/08/عکس-سایت-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-21 12:20:202020-08-22 21:46:45«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
وایییییییییییییییی چی همه داستان های واقعی و زیبا باورم نمیشه
استادددددددددددد خیلی عالی بود این موضوع که گفتید باعث شد
بفهمیم همیشه در ناامیدی بسی امید هست هیچوقت نباید به بدی ها توجه کرد
وقتی این همه انسان با سایت شما به نتیجه های فوق العاده رسیدن خوشحالم
:…………..))
دوستان خیلی عالی هستید خیلی من خیلی هنوز باید بیشتر کار کنم وقتی شماهارو میبینم میفهمم هنوز من هیچ کاری نکردم
صحبت هاتون میخونم و انرژی میگیرم میگم حسین تو خیلی زندگیت خوبه خداوند دوسم داشته همه مونو دوسداشته
واقعا معجزه هست این سایت واقعا استاد عاشقتونم نمیدونم چی بگم شما واقعا فوق العاده بودید باعث شدید دنیا زیباتر بشه برام
منننننننننننننننننننننننننننننننننننننننم میخوام مثل استاد بشمممممممممممممممممممممممممممممممممم سمینار میذارم من موفق میشم تو زندگیم
شاید تا الان شکست های زیادی خورده باشم و بازم مشکل باشه تو زندگیم و لی توجه نمیکنم و فقط دنبال موفقیت ها میرم دوستان یکروزی دوسدارم همتونو تو یک جمعه فوق العاده ببینمممممم یا علیییییییییی
به نام خدا سلام به تمامی دوستان گلم
حسین تقی زاده متولد 3 فروردین 73
من از زمان کودکی از زمانی که یادمه زندگیه متوسطی داشتم من از همان ابتدای زندگی که به دنیا امدم برایم معجزه رخ داد من قرار نبود به دنیا بیاییم
من کودکی ضعیف و ریز بودم به اندازه کف دست که حتی لباس تنم نمیشد به سختی میتونستند مادر پدرم بزرگم کنن هر دکتری تو مشهد میبردن میگفتن
که این فرزنده شما زنده نمیماند ولی پدر مادر من ناامید نمیشدن پدر من به شهرستان خودشون رفت تربت جام که یک دکتر خیلی خوبی میشناخت دکتر اونجا
بهشون گف اصلا نگران نباشید پسر شما فقط مریض هستش مادربزرگم همیشه بادوم پسته شیر میداد تقویتم میکردن الان به شکر خدا هرکسی میبینتم باورش نمیشه این همون کودکی بود که اندازه کف دست بودش و اصلا قرار نبود زنده بمونه من بزرگ شدم تا زمان مهد کودک بچه ای بودم خجالتی ترسو مامانی اصلا نمیتونستم از مادرم جدا بشم مهد کودک نمیفرتم اعتماد به نفس نداشتم همیشه ساکت بودم ولی شر تو خونه هرکسی بودم میگفتن وای زلزله اومدش یک چیزی خراب میکردم من پسری پرجنب جوش بودم و ارومو قرار نداشتم برای همین اصلا درس نمیخوندم و یادمه دوران دبستان همش نمراتم صفر بود فکر میکردن من خنگ هستم ولی انقد مادرم وپدرم کار کردن تا با نمره خیلی خوب قبول شدم و کلاس هارو هی میرفتم من از بچگی شر بودم دعوا میکردم خیلی خشن بودم هرچی بزرگتر میشدم بدتر ولی الان خیلی ارومم بخاطر اینکه درک کردم یک سری خوبی هارو و دیگ دست خودم نیس نمیتونم با کسی اصلا دعوا کنم
خلاصه پدرم دید من خیلی شر هستم منو فرستاد کلاس های رزمی بعد یکروز دید دارم با دوستام تو خیابون دعوا میکنم دیگ گفت نمیذارم بری منم گریه کردم گفتم
نه نه دیگ دعوا نمیکنم که بعد جو گرفتم تو خونه دستمو زدم شکستم و خیلی اتفاق ها افتاد سر همین دستم که نزدیک 3سال طول کشید دلیلش این بود من خیلی
شر بودم وقتی دستمو گچ گرفتن من بازم با همون دست مینشستم و پلی استیشین بازی میکردم و وقتی گچمو باز کردن گفتن چیکار کرده با دستش بدتر شده مجبور شدن پلاتین بذارن من دوران دبیرستان که رسیدم دیگ اوضاع فرق میکرد من از پایین شهر هاییی میرفتم مدرسه که بچه های زیاد مودبی نداش و اگر اونجا با اونها یکی نمیشدی یا ازت سوئ استفاده میکردن یا مسخره ووو من اونجا کتک زیاد خوردم و عقده شد برام که برم کلاس های رزمی و دوباره شروع کنم همیشه تو زندگیم دنبال یک چیزه خاص بودم دوسداشتم متفاوت باشم ولی تغییر میکردم ناخودگاه حتی همین الانشم میگم به خودم چندسال بعد شاید به الانم بخندم
من سریال انیمه ناراتو رو خیلی دوسداشتم دوران دبیرستان یکی از دوستام بهم معرفیش کرد جوری که زندگیم شده بود اون انیمه شخصیتمم مثل اون میخواستم بکنم باور قویی عشق احساسات زندگی ناامید نباش شکست نخور ووقتی اونو دیدم احساس کردم به یک نفر احتیاج دارم و اینم راسی بگم من خیلی توی دینم معتاد بودم همش میرفتم ببینم چرا نماز میخونیم حتی کافر میشدم حتی اصلا هیچی رو قبول نمیکردم کتاب های مختلفی میخوندم و اعقایدم هی تغییر میکرد تیپ های غمگین میزدم یعنی تاریک خیلی تو خودم بودم بیرون نمیرفتم اصلا تو جمع عکس نمیگرفتم میخواستم برای خودم باشم خوشم نمیادش وو که بعدش میگم چی شد رفتم سمت خدا خلاصه من از خدا خواستم که یک عشق بهم بده یک کسی که واقعا شریک زندگیم باشه بچه بودم تا اینکه اینترنت گرفتم و رفتم سراغ دنیای مجازی چت های عمومی و شروع میکردم به چت کردن با جنس مخالف یک دختر بود که گف ازت خوشم میاد شمارشو اونجا بهم دادش بعد چند وقت که من به اون علاقه مند شدم اون گف حسین تو اصلا به درد من نمیخوری من خیلی بدم دوسدارم ازاد باشم وو چیزهای دیگ من بخاطرش گفتم مهم نیس هر چی تو بگی ولی الان میفهمم خداروشکر که نشد و یک تجربه خوب کسب کردم و باز عاشق یکی دیگ و دوباره ضربه میخوردم و گریه میکردم ولی هیچوقت نمیگفتم به خودم همه دخترا بدن من انتقام میگیرم نه نه یک حسی درونم بود که نمیتونستم بد باشم اصلا نمیتونستم نمیدونم چرا ولی میدونستم از طرف خدا بخاطر ایمان قلبیی که بهش داشتم تا اینکه بعد چند سال واقعا یکرو پیدا کردم وعاشقش شدم اونم همینطور کاملا شبیه به هم همونی که میخواستم حتی ایدیه یاهوش 4تا عدد گذاشته بود اخرش که شماره من بودش سرتونو به درد نیارم منو ایشون کلی واسه زندگیمون عشق داشتیم تولد میگرفتیم واسه همدیگ جون میدادیم ووواگر اشتباهی میکردیم گذشت میکردیم ولی کم کم وابستگی من خیلی زیاد شد خیلی تا جایی که حاضر بودم بمیرم و اون خوشحال باشه(چقدر اشتباه بزرگی کردم )
دانشگاه افتاد نزدیک دانشگاه من خلاصه خیانت کرد اونم بخاطر افکار خراب خودم با اهنگ ها با توجه به کسایی که شکست عشقی خوردن با توجه به کلیپ هایی که میدیدم وووبه بدترین نحوه ممکن از زندگیم رفت کاملا نابود شدم خورد شدم غرورم لهه شد ابروم رفت تو خانواده از دانشگاه محروم شدم ناامید شدم قبلش که این اتفاق بیفته من وقتی با این دختره بودم دوستداشتم میلیاردر بشم بهترین زندگیرو براش بسازم هر چی ارزوداره جفتی بهش برسیم برای همین یکی از دوستام
خیلی وقت بود ندیده بودمش بهم زنگ زد برای کار چی کاری نت ورک مارکیتینگ نت ورک منو خیلی اطلاعاتمو برد بالا همونجا بود که من با یک کلیپ انگیزشی که توسمینار دست جمعی گذاشته بودن پایین صفحه نوشته بود عباس منش و همینطور یک موضوع هدف از استاد عباس منش رو به ما دادن گوش کنیم من دیگ گوش دادم تا اینکه گفتم برم تو سایتش علاقه مند شده بودم و همینطور که دانلود کردم دیگ همچی برام روشن شدش نت ورک زندگی منو نجات داد البته بخاطر افکار خودمم بودش که به زندگیم جذبش کردم همینطور استاد عزیزو اون دختر رفتش از زندگیم من کلی افسرده بودم از نت ورک هم خارج شدم میگفتم الکی هستش ولی میشستم یک مدت کلیپ های استاد رو گوش میکردم و هی حالم احساسم خوب میشد میدیدم ای راست میگ تقصیر من بود این اتفاق وای اینجا وووچه اشتباهاتی از بچگی تو زندگیم کردم و شروع کردم به ساختن باور ولی باز شکست میخوردم باز ناامید میشدم یک مدت اصلا دیگ سمت سایت نمیمومدم باز دوستانی میمومدن بهم انگیزه میدادن و باز شروع میکردم به کتاب خوندن هی روی خودم کار کردم تا اینکه به کمک استاد خدای خودمو بیشتر درکش کردم قران رو بیشتر بهش نزدیک شدم که برم سمتش مطالعه کنم با اینکه باز بعضی وقتها شیطان میگه نرو تنبلی کن من همش روی خودم دارم کار میکنم تا یک مدت گفتم برم دنبال یک کاری رفتم ولی قبول نکردن بدجور ناامید شدم امدم خونه کتاب شکر گذاری رو میخوندم هر روز به هر فصلیش میرسیدم همش حس خوب داشتم همین حس خوب باعث شد بهم از هتل زنگ بزنن گفتم بله گفتن واسه کار اومده بودید پیشمون هنوزم میخوایید کار کنیم منم گفتم بله با کمال میل
وگفتم نشونه ها دارن نزدیک میشن از همون لحظه من مواظب رفتارم بودم ولی هنوزم خیلی اشتباهات میکنم خیلی رفتارهای اشتباه دارم تمام سعیمو میکنم
ودوباره رفتم تو شرکت نت وررک یعنی دوستم باز بهم تماس گرفت از یک شرکت معتبر تر و همگی اونجا رفیق های با ایمانم هستن همیشه دوسداشتم دورم دوستای با ایمان و با خدا باشن که زیاد شدن همش فکر میکردم ادم های خوب نیس ولی وقتی توی سایت اومدم خیلی امیدوار شدم خوشحال بودم
من خیلی خلاصه گفتم از اتفاق های زندگیم امیدوارم خوشتون اومده باشه ببخشید بچه ها انقدر طولانی شد اینم بگم بالاخر این اتفاق ها باعث شدش که من اگاهیم بره بالاتر بتونم بیشتر به موفقیت برسم حتی باعث پیشرفت من شدن با تغییرات خیلی بهتر از گذشته ولی بازم خیلی ایرادات دارم هنوزم تو خانواده جنگو بحث هستش بخاطر اعتماد به نفس پایینم و اینکه باید خیلی روی خودم کار کنم ولی ایمان دارم خوشبخت میشم و به ثروت میرسم و ارزومه جهانی رو جای بهتری برای زندگی بکنم و تمام مردم ایران در رفاه و خوشبختی و همگی همگی شاد باشن ودیگ هیچکسی حوس شهوت خیانت وو ریشه کن بشه دنیای زیبا داشته باشیم
خیلی همتونو دوسدارم ممنونم که تا اینجا مطالب رو دنبال کردید ارزوی بهترین هارو براتون دارم همیشه دوسداشتم قصه زندگیمو داستان کنم کتاب کنم بنویسم خیلی اتفاق هایی افتاد که من به اینجا برسم ممنونم از خدا که منرو با شما دوستان و استاد عزیز اشنا کرد خیلی خوشحالم
سلام خانوم شبخیز خیلی خیلی ممنون کمک شما ودوستان و راهنماییی هایی که کردین زندگی منو متحول کرد
واقعا از خدا متشکر وسپاسگذارم
همچنین از استاد عزیز
واقعا این همه تلاش میکنید پاسخ میدید به جواب های دوستان مطمئنم صددرصد زندگی عالییی دارید و تا اخر عمر خوشبخت وثروتمند هستید همتونو از ته دل دوسدارم
من مدام سوال میکردم وانقدر زیاد بود سوالهایم و تکراری ولی بازم دوستان جواب میدادن و کمکم میکردن واقعا ممنونم خیلی ممنونم من شروع کردم به خرید کتاب های رویاهایی که رویا نیستند واقعا عالی بودن و تمریناتشو انجام بدم برای زندگیم برنامه ریختم اصلا ناخودگاه دوسدارم برم سمت کارهای مثبت و خوب بخندم هر فکر بدی بیادش سریع میفهمم و توجه یا فکرمو عوض میکنم همه اینها مدیون شما دوستان هستم از همتون ممنونم ارزوی موفقیت و سربلندی وخوشبختی رو برای تمام دنیاااااااااا دارم همتون گلید بخدا
سلام از اقای جوان ممنونم بابت پاسخی که دادن
واقعا متشکرم خیلی از من کسایی هستن که پیشرفت فوق العاده ای داشتن
من خیلی هنوز خامم باید بیشتر از اینا تلاش کنم
و من برعکس سفت چسبیدم دست استادو
هروقت فکر بدی احساس بدی بیاد سراغم یک اهنگ شاد مثبت میذارم یا فایلهای رایگان استاد رو گوش میدم و حالم خوب میشه و قوانین میاد دستم
خیلی ممنونم ازتون خیلی ممنونم منم منتظر روزیم که شما ها به ارزوتون رسیدین و من بشینم بخونم منم ارزوی موفقیت برای تک تکتون دارم
سلام عزیز واقعا قشنگ و عالی بودش مخصوصا قسمت تو پرانتز خخ
منم منتظر خبرهای بیشتر و بهتر وعالی تر و موفقیتهای بیشتر تو هستم داداش گلم خوشحالم که به خانواده استاد عباس منش پیوستی :)
وای خانوم قمری اول اینکه سلام عرض کنم با خوندن داستانتون اشک بغض از شدت علاقه و خانواده گرمی که دارید خیلی عالی بودش
واقعا خوشحالم خیلی منم منتظر اتفاقهای خوب شما هستم و مطمئنم با این ایمانی که شما باهم دست به دست هم دادید نتیجه های فوق العاده تری تو زندگی میگیرید
سلام اقای عالیان من خیلی چیزها تو همین داستانتون اموختم وبرام خیلی خوب بود مخصوصا وقتی تلویزیون رو حذف کردید و لبه ساحل شروع به ورزش و مراقبه میکنید منم انگیزه گرفتم واقعا ممنونم از اینکه زحمت میدید و مینویسید قدر دانم از همتون خیلی قشنگ بودش منتظر خبرهای خوبتونم هستم یا حق
سلام جناب اقای بهمنی عزیز
واقعا قشنگ بود منم اشکم گرفت منم اون فایلرو گوش کردم ایمان و انگیزه شما منو هم به وجهه اورد
امیدوارم همیشه در همه ابعاد زندگی موفق و عالی پیش برید خیلی خوشحالم که زندگیتون بهتر شده
موفق سربلند باشی
سلام علی جانم خیلی خوشحالم برات یعنی ارزومه جوونهایی هم سن خودم زود با این قوانین اشنا بشن خیلی خوشحالم که به جمع ما پیوستی
منم هم سن تو هستم و تازه شروع کردم و بگم خیلی عالی بوده و نتایج عالی داشته البته تنبلی میکنم هنوزم ولی بگم اولش سخته ولی کم کم
همچی اسون میشه و نظام باورهات عوض بشه البته خودت از من بهتر وبیشتر میدونی و من چاکرتم خیلی خوشحالم عزیز منتظر هستم ببینم نتایج موفیقتهاتو
به امید دیدار
سلام پریسا خانوم
واقعا قشنگ وا عالی بودش واقعا سپاسگذارم از این همه فعالیت دوستان
وقتی میشینم میخونم یک احساسی درونم هس نمیتونم بگم فقط باید حسش کرد هرچی میخونم احساس قشنگ تری بهم دس میده
خداروشکر پریسا خانوم شما دوباره به عشقتون رسیدید ارزوی خوشبختی وثروت بیشتری براتون دارم خیلی عالی بودش ممنونم ازتون