«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 1

3987 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «Mohammad» در این صفحه: 13
  1. -
    Mohammad گفته:
    مدت عضویت: 3781 روز

    به نام خداوند بخشتده مهربان

    با سلام و درود فراوان خدمت تمام دوستان عزیزم و گروه تحقیقاتی عباس منش

    خیلی خوشحال هستم که چنین برنامه ریزی انجام شد تا بتونیم اتفاقات خوب زندگیمون را به اشتراک بزاریم تا همه دوستان عزیز استفاده کنند .اما اگر این پروژه مانند قسمت عقل کل حرفه ای تر برنامه ریزی میشد فوق العاده عالی بود .

    میخوام یه تجربه از زندگی خودم براتون بنویسم:

    اینجانب محمد کریمزاده 27 ساله از شهر شیرازهستم .دوست دارم اول از نحوه اشنای خودم با قانون جذب و اشنای با سایت استاد عباس منش براتون بگم .چند شال پیشکه تازه دوران خدمتم تموم شد بود و مثل بقیه پسرا که بعد از پایان خدمت دنبال راه اندازی کار و شروع زندگی جدید تری هستند منم تصمیم گرفتم برای خودم کاری راه اندازی کنم و ازاونجای که همیشه علاقه زیادی به کامییوتر داشتم و همیشه دوست داشتم تو این زمینه کار کنم. تصمیم گرفتم که کا فی نتی راه اندازی کنم و شروع به کار کنم اون موقع برای راه اندازی کارم نزدیک به 4یا5 میلیون بیشتر پول نداشتم که با این مبلغ یه دفتر کار توی خیابان ملاصدرا گرفتم جای که اجاره هاش بالا بودو بقیه وسایل مغازه که شامل میز و 8 تا سیستم بود به صورت اقساط خریداری کردم وحتا همون 3 یا 4 میلیونم که داشتم پدرم بهم داده بود خلاصه ما شروع به کار کردیم و به ماه دوم نرسید که بخاطر اجاره سنگینی که باید میدادم و قسط سیستم ها ی که داشتم مغازه جمع کردم و نتونستم ادامه بدم .(( دلیل شکستم این بود که تکامل طی نکردم و همه سرمایه که جور کردم با پول قرضی یا وام بود من میتونستم از یه جای پایین تر شروع کنم با تجملات کمتر کارم که راه میفتاد بعد کسب کارم بزرگتر میکردم اما من این قانون چون نمیدونستم رعایت نکردم و موجب شکست من شد ))

    واین موضوع ذهنم درگیر کرد که چرا من که نیتم خیر بود وقصد داشتم زندگیم راسر وسامون بدم اینقدر زود شکست خوردم. چندروز بعد از این اتفاق خواهرم بهم گفت که یه فال گیر میشناسم هر که رفته پیشش جواب عالی گرفته براتو هم یه وقت میگیرم که ایندت رو برات پیش بینی کنه ماهم قبول کردیم وبدون حضور ما رفت برامون فالو گرفت .حرفای که فال گیره زده بود برام رکورد کرد و اورد فال گیره تو فالش گفته بود که یک سال اینده 3 تا تصادف میکنی که اتفاق بدی برات رخ نمیده – تو یک سال اینده ماشین میخری- یه رابطه عاطفی با یک فرد اشنا شروع میکنی- و پیش بینی های دیگه ای که کرده بود …. و حرفای این بنده خدا حسابی ذهن منو مشغول کرد و من خیلی نگران تصادفه بودم و مدام بهش فکر میکردم و به یک ماه هم نرسید که من تصادف کردم و حسابی به حرفاش اعتقاد پیدا کردم و طی یکسال من 3 تا تصادف کردم -یه 206 خریدم -رابطه عاطفی شروع شد و همه حرفای که زده بود یکی یکی اتفاق افتاد و همیشه ازخودم میپرسیدم چطور یه فرد معمولی میتونه زندگی بقیه ادما رو بهشون بگه و نزدیک به یکسال این سوال از خودم میپرسیدم و همیشه به خودم میگفتم یه موضوعی هست که این اتفاقات رغم میخوره تا یک روز دوستم بهم گفت یکی از دوستام کتاب های موفقیت مطالعه میکنه واز قانون جذب نتایج خوبی گرفته همون روز من سریع رفتم کتاب خونه وخواستم یه کتاب خوب بهم معرفی کنند که فروشنده کتاب چهار اثر بهم پیشنهاد داد و کتاب چهار اثر فلورانس خریداری کردم بعد از خوندن چند صحفه از کتاب تازه فهمیدم جریان از چه قرار بوده که همه حرفای فال گیره تو زندگی من اتفاق میفتاده و همه این اتفاقات بخاطر توجه زیادی من به حرفای اون فال گیره بوده و اینقدر این کتاب روی من تاثیر گذاشت و نتیجه های خوبی گرفتم که هروز میومدم تو اینترنت در مورد قانون جذب سرچ میزدم تا یک روز رسیدم به فایل حزن استاد عباس منش وهمون فایل باعث شد من با گروه تحقیقاتی عباس منش اشنا بشوم و با دانلود کردن فایل های رایگان سایت و خرید پستی دوره هدف گذاری و اعتماد به نفس تازه فهمیدم ما تا الان چیکاره بودم . و ……………….

    به دلیل شکست های پشت سر همی که خورده بودم این دفعه تصمیم گرفتم برای زندگیم یه برنامه قاطعانه بریزم چون قبلش خودم یه ادم ناتوان میدیدم و این باور تو ذهمن من خیلی قوی بود وتو هیچ کاری موفق نشده بودم اما این دفعه بازی برای من تعغییر کرده بود و من دیگه باورهای گذشته خودم قبول نداشتم و فقط و ازاونجای که همیشه دوست داشتم تو زمینه کامپیوتر فعالیت کنم رفتم مدیریت صنعتی و دوره های شبکه را ثبت نام کردم اولین روزی که رفتم سرکلاس 40 نفر بودیم که میخواستیم دوره های میکروسافت را شروع کنیم یادمه وقتی استاد وارد کلاس شد گفت که تک تک خودتون را معرفی کنید وهمه بچه ها خودشون معرفی کردن همه بچه ها یا ارشد داشتن یا در حال گرفتن ارشد بودن تنها کسی که فقط دیپلم ناقص بود من بودم اما من با خودم عهد بسته بودم که تا ته این راه برم و پیشرفت کنم و اینقدر عشق من به این کار زیاد بود که هیچ جوری تسلیم نمیشدم .دوستانی که در زمینه شبکه((میکروسافت و سیسکو )) به طور حرفه ای کار میکنند میدونن که تمام کتاب های این رشته زبان اصلی و بسیار سنگین است وخیلیا تا کتاباشو میبینند وحشت میکنن و ادامه نمیدن .و اتفاق دیگه ای که تو کلاس افتاد استاد بهمون گفت طبق سابقه ای که دارم بین شما 40 نفر فقط یه نفر میتونه یه ادمین حر فه ای بشه و من پیش خودم گفتم اون یه نفر من هستم چون با تمام وجود به این کارعلاقه داشتم و هیچ راهی بجز موفقیت نمیدیدم و یکسال گذشت دوره های ماکروسافت ما تموم شد (( تا اینجا قبل از اشنای با گروه تحقیقاتی عباس منش بود و بعد از کار قبلی که شکست خورده بودم بود )) بعد از دوره ماکروسافت دوره سیسکو بود که بخاطر پیچیده بودنش تعداد افراد کمی در این دوره ها شرکت میکردند بین اون 40 نفر تنها کسی که موفق شده دوره های سیسکو شرکت کنه من بودم و این دوره ها رو با موفقیت پشت سر گذاشتم و و همین طور که کلاس ها را میرفتم تصمیم گرفتم شروع به کار کنم . هدفی برای خودم مشخص کردم که میخوام تو یه شرکت کار کنم که پروژهای بزرگی داره و منم یکی از ادمین های اون شرکت هستم.شروع کردم تمام شرکت های که تو شهرمون هست روی یک کاغذ نوشتم و دقیق 40 تا شرکت شد و ازهمون شرکت اولی تو لیستم شروع کردم به رفتن و انجام دادن مصاحبه چند تا از شرکت ها نیرو نمیخواستن چندتاشون قبول نشدم چندتاشوون که قبول میشدم شرایطی که من میخواستم نداشتن رسیدیم به شرکت 39 اما هنوز بعد از 30 یا 40 روز من کار پیدا نکرده بودم اما ایمان قوی تووجودم داشتم که حتا اگه یه جا خالی تو این دنیا باشه اون جای خالی برای منه یه شرکت دیگه توی لیست من بود که رفتم و مصاحبه دادم و من تو اون شرکت استخدام شدم و شرکت ما روال کارش طوری بود که پروژه های اداری یا شرکت های بزرگ انجام میداد و واولین روزی که میخواستن به من محل کارم معرفی کنند دقیقا جای بود که من تجسمش میکردم . من به این دلیل این نهاد دولتی تجسم میکردم چون ساختار پیشرفته ای رو تو زمینه شبکه داشت و جای خوبی برا ی پیشرفت بود .و جالب اینجا بود که همه بچه ها به من میگفتن امکان نداره تو بتونی سرکار بری چون مدرک تحصیلی نداری اما من باور داشتم بدون مدرک تحصیلی امکان پذیره و تو یه نهاد دولتی شروع به کار کردم جای که همه میدونن حتا اگر مدرک معتبری داشته باشی بازم بهت سخت میگیرن اما من با دیپلم ناقص حساس ترین جای اون اداره کار میکردم وخیلی توکارم موفق بودم حتا پروژ ه ای را من تو اون اداره به تنهای انجام دادم که چند تا از شرکت های معتبری که پشتیبانی اون اداره بودن طی سالهای قبل نتونسته بودن انجام دهند .فقط از وقتی خداوند باور کردم تونستم این همه اتفاق خوب تو زندگیم تجربه کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 59 رای:
  2. -
    Mohammad گفته:
    مدت عضویت: 3781 روز

    با سلام

    خانوم شبخیر بهتون تبریک میگم بخاطر صبر و ایمانی که به خداوند دارید واقعا انرژی گرفتم ازصحبتتون و خوشحال شدم که همشری بنده هستید .

    موفق و پیروز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    Mohammad گفته:
    مدت عضویت: 3781 روز

    سلام اقای عالیان امیدوارم روز به روز موفقیت بزرگتری تو زندگی کسب کنی .با این که داستان کوتاه بود اما بسیار تاثیر گذار و مفید بودبرای من.موفق و پیروز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: