«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 1

3987 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «حسن بابائی» در این صفحه: 25
  1. -
    حسن بابائی گفته:
    مدت عضویت: 3686 روز

    درود بر تو ای بزرگ مرد زندگی من

    بخدا الان که دارم این متنو مینویسم داستان زندگی چند نفر از عزیزان رو خوندم و به قدری هیجان زده شدم که نتونستم احساسات خودم رو کنترل کنم و با صورتی خیس مالامال از سپاسگزاری ابتدا از خداوند رزاق و بعد، از مردی که صادقانه و عاشقانه خودش رو وقف هدایت و آموزش خانواده بزرگ خودش کرده

    استاد عزیز وقتی جملات این بچه ها رو مبنی بر وصف و ثنای شما میخونم به خودم میگم خداوند عزیز آخه چقدر میتونه به یک انسان عزت بده که این همه آدم به پاس تشکر و سپاسگزاری جملاتی رو بنویسن که در مخیله بعضیای دیگه اصلا خطور نمیکنه…

    واقعا نمی دونم چی بگم ؟؟؟

    ولی این آرزو رو برات میکنم که ثانیه به ثانیه زندگیت لحظه به لحظه اون حاکی از شادی ای باشه که الله رو در اون ببینی و مطمئن خواهم بود با این دعا حال همه اعضای خانوده بزرگ عباس منش متعالی و متعالی تر خواهد شد…

    نگاه به صورت پرمهر تو آرامش و خنده رو به لبهام هدیه میده و این یعنی اعتماد و ایمان…

    درود به شرفت سیدحسین عزیز که حقا این نام زیبا برازنده وجود خودته

    یاعلی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  2. -
    حسن بابائی گفته:
    مدت عضویت: 3686 روز

    قسمت سوم

    تقریبا اوایل برج 3 سال 94 بود در گروه تلگرامی اون کلاسی که ثبت نام کردم یه وویس 15 16 دقیقه‌ای در خصوص کتاب معجزه سپاسگزاری خانم راندابرن ارسال شد وویس طوری بود که اثری از نام راوی در اون دیده نمیشد ظاهرا از ابتدا و انتهاش برش خورده بود خلاصه این صدای دلنشین رو بدون اینکه آموزشی در خصوص گوش دادن زیاد فایلها ببینم بیش از 30 یا 40 بار گوش کردم این فایل و این صدا در اعماق وجودم نفوذ کرده بود تا اینکه رفتم تو گوگل سرچ کردم کتاب صوتی معجزه سپاسگزاری اثر راندابرن، که سایتی به نام گروه تحقیقاتی عباس منش بالا اومد گفتم این دیگه چه سایتیه؟؟؟!!!! :-( آخه میدونید تا حالا همچین سایتی ندیده بودم که عکس یک نفر روی تمام محصولاتش باشه) مع الوصف یکی از فایلهای رایگان رو دان کردم و شروع کردم به گوش دادن وااااااااییییی خداااااااااااااااااااا این فرد صاحب همون صدای آشنا بود دوستان وصف این حالم در این مجال قابل توصیف نیست ولی واقعا زیبا بود خلاصه اولین محصول خریداری شده من کتاب معجزه سپاسگزاری بود به اینصورت که بعد از سحر و نماز شروع به گوش دادن این فایل تا خود صبح میکردم و یکماه بسیار آسمانی در رمضان سال 94 رو گذروندم خوب بگذریم زمان گذشت تا اواخر برج 10 یا 11 کم و بیش بدیها پرداخت میشد کج دارو مریض شرکت در حال حرکت به سمت جلو بود تلفن و موبایل بنده کماکان بابت بدهی و چک برگشتی زنگ میخورد و از طرفی من بعد از ماه مبارک صبحها ساعت 5 برای ورزش صبحگاهی و همچنین گوش دادن به فایلهای صوتی به پارک محلی میرفتم شرایط کمی بهتر شده بود و نه ایده آل ولی انصافاً خیلی چیزها در من تغییر کرده بود ولی به لحاظ مالی تغییر محسوسی ایجاد نشده بود تا اینکه بزرگترین بلای زندگی من (این تعبیر، تعبیر اونوقت من بود) ولی الان میگم زیباترین تضاد زندگی من اتفاق افتاد بله آقا حامد عزیز کم آورده بود و با پدرش برای تسویه حساب اومده بود به قدری به سرم فشار وارد شد که انگار یه آدم قوی کل سرمو تو دستش گرفته داره محکم فشار میده اونا رفتن فکرشو بکنید شرکت پخش من با 20 تا پرسنل و یک فضای 100 تبدیل شده بود به دفتر 10 متری که فقط خودم موندمو خودم…..

    باور کنید باور کنید این فضا رو این سکوت رو و این جهنم رو ظرف 2 الی 3 ساعت از ذهنم پاک کردم و به خودم گفتم باید از زیر صفر شروع کنم همونطور که استادم شروع کرد همونطور که خیلیا شروع کردن ادامه دادم بدهیها ادامه داشت و گوش کردن به فایلهای رایگان استاد هم صبحها در ورزش صبحگاهی هم ادامه داشت شرایط روحی خوبی داشتم در این زمان….

    عید 95 اومدو رفت خوش گذشت کل عید با فایلهای صوتی گذشت بعد از 13 رفتم دفتر کوچیک و محقرم به نام خداوند رحمان مجدداً شروع کردم….

    از اون همه بدهی حدود 300 میلیون تقریبا نصفش پرداخت شده بود ولی مابقیش مونده بود تصمیم گرفتم علی رغم مخالفت شدید خانواده خونه رو رهن بدیم بریم یه جا مستاجری تا یه مقدار از بدهیهارو هم بدیم اینکار انجام شد الان به لطف خدای مهربان تقریبا شرایط زندگیم خیلی خوبه به هیچ عنوان به کسی اجازه نمیدم حالم رو بد کنه سعی میکنم سراسر شاد باشم خداروشکر میکنم وضعیت بدهیها خیلی خیلی بهتر شده گوشیم بابت بدهی خیلی خیلی کم زنگ میخوره و تصمیم گرفتم برای سال سوم یه دفتر بزرگتر اجاره کنم و نیرو استخدام کنم و یه سایت فوق العاده استثنایی طراحی کنم برای شرکتم و مطمئنم با کمک خداوند عزیزم و استاد مهربان به ثروتی میرسم که به تعبیر قرآن کریم ” به غیر الحسابه” باشه….

    کاش تهیه این فایل صوتی یکسال دیرتر به ذهن استاد خطور میکرد که اون موقع از موفقیتهای بیشتری براتون مینوشتم، ولی اشکال نداره ایمان دارم به وعده خداوند رزاق که وعدش حقه…

    همتون رو دوست دارم

    استاد عباس منش از شما خیلی ممنونم

    به امید دیدار همتون در سمینار بزرگ استاد عباس منش که با BMW X6 خودم میام سر سمینار و خودم استاد رو میرسونم به هر کجای دنیاااااااااااا…..

    یا علی…..

    پایان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 89 رای:
  3. -
    حسن بابائی گفته:
    مدت عضویت: 3686 روز

    فصل دوم…

    در ابتدای 94 سال وقتی چشامو باز کردم و خوب اطرافمو دیدم متوجه شدم کل پرسنل شرکتم از 20 نفر به یک نفر رسیده، انبار 300 میلیونیم تبدیل شده به 20میلیون جنس بنجول و وحشتناک تر اینکه قریب به 300 میلیون بدهی و چک پاس نشده در پیش روم بله دوستان عزیزم من به معنای واقعی کلمه ورشکست شدم و به قول بروبچه های کسبه بدهی بالا آوردم…

    سرتون رو درد نیارم اولین کاری که کردم اومدم دلایل رو بررسی کردم 3 دلیل رو از کل اشتباهاتی که داشتم عامل میدونستم :

    1- هزینه های سرسام آور دفترم قریب به 5 میلیون تومان در ماه که فکر میکنم برای یک شرکت نوپا خیلی زیاده

    2- خارج کردن مبلغی معادل 200 میلیون تومن برای خرید منزل جدید

    3- 20پرسنلی که چیزی حدود حداقل 15 میلیون هزینه بیخود بدون هیچ خروجی برای من در ماه داشتند…

    این دلایل باعث شد که قریب به 2 سالی که در این مکان بودم تمام سود من که بیش از 300 400 میلیون بود به طرز کاملا نامحسوسی محو شده بود و من اصلا نمیتونستم اینو بفهمم…

    خوب فکر میکنم داری الان به این نکته فکر میکنی که چه مصیبت بزرگی لابد تمام زندگیشو فروخت و بدهی مردم را صاف و صوف کرد نه دوست گل من بهت میگم چیکار کردم….

    واما کاری که من کردم….

    من یه کارمند برام مونده بود به نام حامد… بچه ها تو اون شرایط باور کنید باور کنید و باور کنید با حامد فقط از امید و کارهایی که میتونست نجاتمون بده حرف میزدیم که اون میگفت اینکار و میکنیم اونکارو میکنیم فلان جنس و میگیریم فلان کالارو میفروشیم خلاصه دوستان در یک کلام با امید به روزهای پیش رو حرکت کردیم متاسفانه چکها یکی پس از دیگری برگشت میخورد و ما باز هم رفتیم جلو و اما اولین کاری که کردیم دفتر و تحویل دادیم و رفتیم دفتر یکی از دوستان بطور شریکی در یک فضای 12 متری شروع به کار کردیم ولی چه کار کردنی تلفن من مدام بابت بدهی و چکای برگشتی زنگ میخورد و با هر صدای تلفن تن و بدنم میلرزید ولی باز هم رفتیم جلو و باز هم با حامد از امید به آینده صحبت میکردیم… نمیدونم چرا این پسر منو ترک نکرد توی اون برهه…

    خلاصه کارمون رو ادامه دادیم دومین کاری که کردیم همه جنس های مونده رو در خانه کلنگی پدریم دپو کردیم و صبر کردیم با چکای برگشتی بابت اونها مرجوع کنیم و اینم جواب داد و خیلی از چکها اینطوری تکلیفش روشن شد اما یکسری از چکها و بدهیهای سنگین…

    میدونید چکار کردیم البته این ابتکار حامد بود اومدیم به همه مشتریها پیام دادیم اگه جنس مرجوعی دارید پس بفرسید که خیلی جنس برامون اومد چیزی حدود 40 50 میلیون که خیلی خوب بود به خودمون گفتیم با اینکار 2برگ برنده داریم هم جنس مشتریو که نتونسته بود بفروشه رو پس گرفتیم و هم اینارو به تولیدکننده پس میدیم که حسابمون سبک تر بشه که این پلوتیک کار کرد…

    خیلی از همکارا اومدن گفتن افشین خونتو که ارزشی بیش از 300 میلیون داشت رو بفروش و یا ماشین و داراییهای دیگرو که خوشبختانه اینکارو نکردم و به کار ادامه دادیم….

    و اما دوستان مهربانم

    میخوام مهمترین مهمترین و مهمترین عاملی که به من کمک کرد رو براتون بگم و اون این بود که ….

    پایان فصل دوم …..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 66 رای:
  4. -
    حسن بابائی گفته:
    مدت عضویت: 3686 روز

    درود بر شما استاد عزیزم سید حسین دوست داشتنی

    وااااای چه شود صفحه نظرات این فایل….

    مطمئنم خووندنی ترین و رویایی ترین صفحه نظرات گروه تحقیقاتی عباس منش در ذیل این ویدئو نقش خواهد بست….

    استاد بزرگوار بر ذهن خلاق و خلاق و خلاق شما هزاران بار هووووو باید کشید…

    من حسن بابائی(نام مستعار :افشین) متولد 58/12/24 در منطقه جنوب شهر تهران در خانواده پرجمعیت و به لحاظ مالی متوسط رو به پایین بدنیا آمدم از زمانیکه یادم میاد تو ذهنم افکار بزرگی رو پرورش میدادم بسیار انسان جاه طلب به لحاظ کسب ثروت بودم بعد از تحصیلات لیسانس در رشته مهندسی نرم افزار از طریق یکی از آشنایان وارد شهرداری تهران منطقه 4 شدم تقریبا 5 سال در چند حوزه شهرداری فعالیت کردم ولی واقعیتش رو بگم نتونستم دوام بیارم لذا از طریق همسر خواهرم وارد شرکت هرمی کوئست شدم آموزه های این شرکت بسیار برام زیبا بود و فعالیت من در اون مجموعه فوق العاده عالی بود و لیکن به لحاظ جو حاکم ادامه کار محقق نشد فلذا در پایان سال 83 با دختری در همین تیم آشنا شدم و ازدواج کردم خداروشکر خداروشکر خداروشکر

    پس از ازدواج به لطف خداوند رحمان تونستم با جمع و جور کردن پولام یه خونه کوچیک بخریم “خدا را سپاس” تا سال 1389 در چندین شرکت به عنوان کارمند مسئول فروش مدیر فروش فعالیت کردم تا اینکه اوایل سال 90 از طریق یکی از مشتریان آخرین شرکتی که کار میکردم به شراکت با ایشان دعوت شدم ” شروع بیزنش شخصی ” چند ماهی با ایشان کار کردم تصمیم گرفتم دیگه شریکی نداشته باشم از ایشان جدا شدم و مجموعه ای مسقتل با مدیریت شخص خودم راه اندازی کردیم تا اینجا شرایط بسیار عالی بود کم کم مشتریها زیاد میشد و کارمندها هم همینطور تا اواخر سال 92 که روز بروز حساب بانکیم چاق و چاقتر میشد در پایان این سال از طریق بازاریاب شرکت پیک برتر به دوره یکی از اساتید عزیز معرفی شدم که در اون دوره ثبت نام کردم چند جلسه از این کلاسها رو شرکت کردم و پس از اون تصمیم گرفتم دفترمو عوض کنم ” آغاز روزهای …… ” یه دفتر بزرگ و شیک در قلب تهران با هزینه بسیار بالا اجاره کردیم شرایط به ظاهر خوب پیش میرفت تقریبا 20 کارمند با فروش خوب … در این برهه از زمان تصمیم گرفتم خونمو عوض کنم که این تصمیم باعث شد قریب به 200 میلیون تومن از پول شرکت نوپا و تازه جون گرفته بکشم بیرون و اینکارو کردم و کار رو ادامه دادیم ….. و رسیدیم به ابتدای سال 94

    پایان فصل اول ” راستشو بخوایید دستم درد گرفت”

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 47 رای:
  5. -
    حسن بابائی گفته:
    مدت عضویت: 3686 روز

    آفرین بر شما سرکار خانم علیزاده

    قطعا ما مسئول تمام اتفاقات زندگیمون هستیم امیدوارم با باورهای زیبایی که در خودتون با گوش دادن کلام الهی که از زبان مردی الهی بر وجود پاک و نورانی شما آرام میگیره بهترین و زیباترین زندگی که لایق اون هستید نصیبتون میشه…

    به امید آنروز

    همواره شاد و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    حسن بابائی گفته:
    مدت عضویت: 3686 روز

    درود بر شما مریم خانم دوست داشتنی

    این بسیار بسیار عالیه که شما با سن کمتون با این خانواده بزرگ و صمیمی آشنا شدید به شما تبریک و شادباش عرض میکنم ولیکن نکته مهم اینکه پدر و مادر بزرگوار شما بهترینها رو برای شما که فرزند دلبندشان هستی میخوان هرچند با باورهای قدیمی و محدودکننده و وظیفه همه ما فرزندان در قبال ایشان عرض احترام، خضوع و خشوع در برابر شخصیت والای این عزیزان هست لذا این شما هستی که با آگاهی کامل بر قوانین الهی و ارسال زیباترین فرکانسها به سمت ایشان بهترین رفتار از ایشان را دریافت نمایید….

    همواره شاد و ثروتمند باشید….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: