«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2016/08/عکس-سایت-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-21 12:20:202020-08-22 21:46:45«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام مجدد به همه دوستان خوبم
من همیشه به همسرم گفتم که پول درآوردن خیلی راحته و پول خیلی زیاده و هر کسی که بخواد میتونه به راحتی کار پیدا کنه ولی همسرم خیلی باورای مالی ضعیفی داشت و تا وقتی که آدم خودش نخواد تغییر کنه هیچکس نمیتونه اونو عوض کنه
بعد از یک سال از ازدواجمون من باردار شدم ولی به دوماه نرسید که سقط شدومن ازاین بابت خیلی ناراحت نشدم چون میدونستم که خداهمیشه بهتریناروبرای من میخوادوالان هم میخوادبهترین فرزندروبهم بده این رو ازهمسری که بهم داده بود متوجه شدم چون واقعا خیلی ازاخلاق های بدمن روتحمل کرد
وهمیشه میگفت که یکم اعصاب خودت روکنترل کن حال خودت روخوب کن خیلی بهم کمک میکرد ولی تاوقتی که خودم نخواستم هیچی درست نمیشد
بچه دومم روبارداربودم خیلی حالم بهتربود خیلی خداروشکرمیکردم ازیه طرفم چون خواهربرادرام معلول بودن خیلی میترسیدم ولی چون خداروباورداشتم ومیدونستم که خیلی دوسم داره همیشه روی خواسته هام تمرکزمیکردم بااین که باقوانین آشنانبودم ولی میدونستم خداپیشمه وازش میخواستم که بهم یه فرزند سالم وباهوش بده وهمیشه نمازوقرآن میخوندم ودعامیکردم وفرزندم روباتمام جزئیاتش ازخدامیخواستم اون دوران خیلی حال خوبی داشتم خیلی آرامش داشتم خیلی رابطه خوبی باخداوهمسرم وبقیه داشتم واقعا عالی بود
وماصاحب یه دختر خوشگل ونازشدیم
که خداروبابتش روزی صدهزارمرتبه شکرمیکنم ولی این زیاددوام نداشت بعداز زایمان دوباره همون فرشته اول برگشت بازم عصبی میشدم بعضی وقتاهم باعث میشد که کودک ۴،۵ماهه روکتک بزنم همین جوری گذشت چندباری هم رفتم پیش روان شناس ولی فایده نداشت برای چندرورخوب بود ولی نه بیشتر
بعدهمسر با استاد آشنا شده بودند و همش می اومد به من می گفت که بیاد توی این سایت روی خودت کار کن و خودتو تغییر بده و من همش مسخره می کردم گفتم دیوونه شدی تا اینکه خودم داشتم میدیدم که همسرم چه آرامشی داره چقدخوشحاله شاده سرحاله مرتبا نمازمیخوندوخداروشکرمیکردمنودخترم مریض میشدیم سرمامیخوردیم ولی اون اصلا انگارنه انگاربعدخودم رفتم بهش گفتم میخوام فایهاروگوش بدم ناگفته نمونه من اون موقع سرکارمیرفتم وخیلی حالم بهترشده بود ولی ازوقتی که فایلا روگوش میکردم خیلی بهترشده بودم سرکارروزی حداقل ۵ ۶ ساعت فایل گوش میدادم باهمسرم صحبت میکردیم خلاصه افتادیم تواین خط خخخخخ
وامانتایج:
رابطه ی فوق العاده خوبی با همسرم ودخترم دارم
یه شغل خوب توی یه محیط خوب
درآمدم ازماهی ۷۰۰،۸۰۰هزارتومن رسیده به ۲۰۰۰۰۰۰ تومان
آآآآآآآآآرررررررررررااااااااااااااااااااااااامشی که دارم
سلامتی که دارم باورتون نمیشه وقتی که احساس میکن سرم میخواددردبگیره همون لحظه میگم خدایی که به من این جسم روداده سلامتیش روهم میده خداروشکرکه اینقدسالم وسلامتم ودرهمون لحظه خوب خوب میشم
کلا دوسالی میشه که سالم سالمیم ازهمه لحاظ
یه دخترسالم وباهوش داریم باهمون جزئیات(شکل ظاهری واخلاقی)که خواسته بودم وخداروبابت داشتنش خیلی شاکرم
خونم ازمحل کارم خیلی دوربود وخیلی اذیت میشدم واسه رفت وآمدبعدفرکانسشوفرستادم که من یه خونه میخوام نزدیک محل کارم باتمام جزئیات والان خونم تامحل کارم کمترازیه دقیقه فاصله دارم یعنی سات ۸ازخونه میرم بیرون تامیرسم سرکارمیبینم که هنوزساعت۸خخخخخ خیلی ازخداممنونم
میخواستم گواهینامه بگیرم ثبت نام کردم وبه خودم قول دادم همه روهمون اولین امتحان قبول شم وهمسرم میگفت اگه خونه روجابجاکنیم چطوری میخوای ازاونجابیای آموزشگاه ببین اگه میشه انتقالش بده گفتم نمیخوادمن تااون موقع قبول میشم ولی اون باورش نمیشد البته این باوراون بود
ومن تونستم قبل ازجابجایی وبااولین امتحان قبول شم خداروشکررررررررررررر
الانم هدفم اینه که درآمدم روسه برابرکنم که به لطف الله مطمئنم میشه ومیخوام یه ماشین تیباسفیدرنگ بخرم بعدشم یه خونه خوب وقشنگ که توی دفترم نوشتم باتمام جزئیات
واینم بگم که عاشق بازیگری ام وباپشتکاری که ازخودم سراغ دارم حتما موفق میشم ولی هنوزهیچ کاری براش نکردم
ودرآخرازخدابابت تمام نعمتهایی که بهم داده مخصوصا استادعزیزم که عاشقانه دوستش دارم بسیاربسیارسپاسگذارم
استاددوست دارم ببینمتون ودعوتتون کنم خونم براتون یه قورمه سبزی خوش مزه درست کنم که انگشتاتونم باهاش بخورین اخه من دستپختم فوق العاده عالیه
ازهمه دوستای عزیزم ممنونم که وقت گذاشتین ببخیشیدکه خیلی طولانی شد
همتون روبه عشق واقعی خودم میسپارم وازش میخوام که تمام زیبایی های جهان روتقدیمتون کنه
درپناه الله
سلام به همه ی دوستای خوب وپرانرژی خودم وسلام به استادعزیزودوست داشتنی
من همسرآقای خدایاری هستم وباپروفایل ایشون واردشدم ومیخوام ماجرای زندگی خودم روبراتون بگم
من فرشته هستم و۲۶سالمه
من ازبچگیام اینویادم میادکه بابچها میرفتیم بیابون ازروی زمینهایی که نخودوذرت رو برداشت کرده بودن باهم میشستیم دونه دونه جمع میکردیم بعد می بردیم می فروختیم و با پولش هرچی که می خواستیم رو می خریدیم از اون موقع من از پول دراوردن خوشم اومده بود که میتونم با پولم هرچی رو که بخوام بخرم بعدش که کم کم بزرگ تر شدم دیگه این کار را نمی کردیم ولی این باور را همیشه همراه داشتم من توی خانواده هفت نفره بزرگ شدم که از وقتی که یادم میاد بابام می رفت یه شهر دیگه کار می کرد و ما خیلی کم اونو میدیم من یکی از خواهران و یکی از برادران معلول بودن و به خاطر او نا من خیلی دعوا میکردند و کتک می زدند به همین دلیل من خیلی زود عصبی میشدم و از زندگیم اصلا راضی نبودم همیشه از خدا میخواستم که منو بکشه چندبار هم میخواستم خودمو به همراه خواهر و برادرم بکشم مثلاً رفته بودم توی اتاق کوچک داشتیم انباری بود گاز و روشن کرده بودم و هر سه تامون اونجا بودیم و در را هم قفل کرده بودم میخواستم با قربانی کردن خودم پدر و مادرم بعد از اون خوب زندگی کنند ولی با سر و صدای که مامانم توی حیاط به پا کرد مجبور شدم درو باز کنم و بیام بیرون بعدش زندگی به روال عادی برگشت ولی من همچنان عصبی بودم و ناراحت از اینکه چرا اینقدر همه چی تو زندگی من مزخرفه من ناآگاهانه باورهای خوبی هم داشتم مثلاً اینکه پول همیشه هست و برای من همین طور هم بود ما از لحاظ مالی وضع خوبی داشتیم ولی فقط پول داشتیم دیگه هیچ چیز دیگه ای نداشتیم و این باعث شده بود که من برام زیاد پول اهمیتی نداشت و همیشه از خدا می خواستم که یه همسر خوش اخلاق و خوب گیرم بیاد که خیلی دوستم داشته باشه و همین طور هم شد کسی گیرم اومد که فوق العاده خوش اخلاق بود همه چیزش خوب بود فقط پول نداشت خلاصه ما به هر سختی که بود ازدواج کردیم و مهاجرت کردیم به تهران بدون هیچ پشتیبانی و از هیچ کسی هم توقع نداشتیم فقط به خدا توکل کرده بودیم زندگیمون را شروع کردیم من چون باور های مالی نسبتاً خوبی داشتم هیچ وقت دستم خالی نمی شد از هر کجا که می شد پول گیرم میومد در کل خیلی سختی پول را نکشیدم ولی توی زندگی مشترکمون خیلی باهم دعوا میکردیم و همش تقصیر من بود چون خیلی زود عصبی میشدم و خیلی بد همسرم خیلی سخت کار میکرد تا پول بسازه ولی من همیشه بهش میگفتم پولی که انقدر سخت به دست میاد ارزش نداره پول باید راحت و به آسانی به دست بیاد فعلا تا همین جا رو داشته باشید تا قسمت بعدی خداحافظ
ممنونم که تجربیاتت رو با ما در میان گزاشتید?
خانم مهر افرین عزیز خیلی خوشحال شدم از موفقیتتون
و بعضی جاها اشک از چشمام سرازیر شد
نوشتت رو چند بار خوندم
واقعا الهام بخش و کمک کننده بود امید وارم بازم نظراتتون رو بخونم
تبریک میگم ایمانت رو من الان در این شرایط هستم زمانی خداوند کاری برای من کرد ولی من اینو از طرف کسی دیگه دیدم چون به اون کس پرو بال دادم همون منو از هدفم دور کرد فقط رو خدا باید حساب باز کرد
خدارا شکر همه چیز از اونجا شروع شد که شما از خدا خاستید
این روند برای همه بوده
یک روزی هدایت شدیم ارام ارام و ما هم باید در مسیر بمانیم وبیشتر بخواهیم عالی بود
اگه ما فقط از خدا بخوایم حتما کمکمون میکنه
سلام دوست هم فرکانسی راستش من هم تو ضمینه ای که شما کار میکنی استعداد زیادی دارم ولی هیچ اطلاعاتی ندارم که چکار باید کرد حتی هیچ اطلاعاتی…
اگر بتوانی به عنوان دستی از دستان خداوند راهنماییم کنی از شما ممنونم واگر نه بازم ممنونم مطمعنم اگر خدا بخواهد هدایتم میکند
براتون ارزوی بهترین موفقیتها رو دارم
دوست عزیز من بعد از سه سال نوشته شما رو دارم می خونم مطمعنم تا حالا موفقیتهای بیشتری بدست اوردی خیلی خوشحال میشم اگه برام از موفقیت هات بنویسی
با ارازوی بهترینها برای تو
خدارا شکر….
سلام بهار جان دوستم فرکانسی از اون روزی که این متن را مینویسی سالها گذشته ولی من با خوندن نظرت اشک شوق ریختم وقتی خواهر و مادر شوهرت از تو تعریف کرده بودند آخه چند وقت پیش از تو متنفر بودند گفتم ببین خدا چقدر تواناست چقدر مهربان که دل اونا رو براتون نرم کرده اگه طبق قانون عمل کنی
همه نظرات بچه ها یه جوری شبیه به همه یک روزی قانون رو نمیدونن و همه چیز رو میندازن گردن خدا و یه روز خدا دستشون رو میگیره مثل یک کور میزاره توی مسیر میگه حالا توی این مسیر طبق قانون عمل کند
برات آرزوی خوشبختی دارم در مسیر باش می خوام بازم از نتایج تان بنویسید در پناه الله خوشبخت باشید