«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 11
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2016/08/عکس-سایت-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-21 12:20:202020-08-22 21:46:45«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند هدایتگر.
دوستان عزیز سایت عباسمنش سلام.
دوستان عزیزم همیشه یه موضوعی ذهن من رو به خودش مشغول میکنه و برام همیشه این سوال مطرح بوده که چرا افرادی هستن که همیشه در لولهای بالاتری نسبت به اطرافیانشون قرار دارن؟ این افراد رو همه جا میشه دید. توی کسب و کارهای مختلف، توی توی مسابقات ورزشی، توی رقابت های علمی و هر جایی که که افرادی جمع شدن و هدفی مشترک دارن و هدفشون موفقیت در زمینه ای هست که توش فعالیت میکنن. سوالی که توی ذهن خیلی وقت هست که وجود داره اینه که چرا دوستان عزیزی مثل خانم شب خیز و یا آقای جوان به عنوان دو نفری که همیشه اون بالان و از بقیه جلوترن ما میبینمشون و در لول بالاتری نسبت به ماها قرار دارن؟ خب خیلی فکر کردم که چرا شما دوستان از بقیه ما جلوترین؟ خیلی چیزا از جلوی چشمام رد شدن، خیلی از صحبتهای استاد، خیلی از مطالعات خودم، و همچنین ندای درونم. به این نتیجه رسیدم که 3 تا عامل خیلی مهم وجود داره که شما دوستان رو از بقیه ما جلوتر قرارا داده و با اجازه شما دوستان عزیز اونها رو ذکر میکنم:
1 – تضادهای گذشته زندگی شما. مطمئنا تضادهایی که همه ماها در زندگی هامون داشتیم باعث شده که مخالف اون تضاد رو در زندگی بخوایم و تشنه اون باشیم. وقتی در داستان زندگی شما دوتا عزیز نگاه میکنم میبینم آقای جوان با چه مسائل و مشکلاتی روبرو بوده، ازدواج در سن پائین و مشکلات بعد از اون. بی کاریشون، رها کردن دانشگاه بدلیل مشکلات مالی، تعویض شغلهای گوناگون، مسئولیت پدری در اون سن، عدم حمایت خانواده، حتی تلاش برای به هم خوردن زندگیشون و همه این مشکلات سخت که ما نمیدونیم در بطن ماجرا چقدر سختی رو براشون به همراه داشته… و یا گذشته خانوم شبخیز و از دست دادن خواهر و خواهرزاده هاشون، رها کردن دانشگاهشون به خاطر مشکلات مادرشون، بیماری پدرشون گرامیشون، بدهکاری های همسرشون، شرایط سخت خونه ای که توش سکونت داشتن و همه اینها باعث شده که میل و اشتیاق شدیدی در این عزیزان برای موفقیت بوجود بیاد و این دوستان تشنه بدست آوردن متضاد همه تضادهایشان در زندگی بشن. به گمان من مساله تضاد چیزی هست که ما هممون در زندگی تجربه کردیم و این عامل اصلی گرایش ما به موفقیت هست…
2 – حالا بعد از بوجود اومدن این تشنگی تلاش برای رفع اون تشنگی یا به ضم من تحقیق و تفحسص. خیلی از ماها تو این مرحله لنگ میزنیم. خیلیهامون که مشکل رو به گردن این و اون میندازیم و اصلا نمیخوایم برای حلش تلاشی بکنیم این افراد رو دور و برمون خیلی زیاد میبینیم. ولی خدا رو شکر دوستان عزیز سایت عباسمنش هیچ کدومشون این طوری نیستن. اونا قبول کردن که مشکلات برای قویتر شدنشون سر راهشون قرار گرفتن و میخوان اون ها رو در آغوش بکشن و قبول کردن که میتونن حلشون کنن. اینجا یاد صحبتهای آقای جوان می افتم که میگن از بچگی به خوندن کتاب علاقه داشتن و پولاب تغذیشون رو کتاب میخریدن و در سالهای بعد هر چی کتاب در زمینه موفقیت بوده خوندن. تقریبا حافظ موضوعی قرآن شده بودن از بس که به تحقیق در قرآن پرداخته بودن، به کلاسهای اساتید مختلف موفقیت میرفتن و مشخصا در این راه انرژی زیادی رو میزاشتن و به یاد صحبتهای خانوم شبخیز که به واسطه ندای درونیشون و کمک یکی از بستگانشون در دل مشکلات راهی سفر مشهد میشن و با باز کردن قرآن آیه ” عزیز مصر یوسف را خرید و ما اینگونه یوسف را به سلطنت و مکنت رسانیدیم” بهشون نشون داده میشه و این آیه های سوره یوسف برای آقای جوان هم تکرار میشه و همچنین آیه وصتنعتک لنفسی ” تورا برای خودم ساخته ام”. این شباهت خیلی زیباست و جای تامل داره و از اون زیباتر و قابل فکر تر اشتیاق و علاقه ای هست که در این دوستان نسبت به قرآن و کلام خداوند وجود داشته و اینکه در دل سخت ترین شرایطون به قرآن پناه بردن و به ضم من خداوند اونها رو بواسطه خواستشون هدایت میکنه و این مهمترین دلیلی هست که من رو به جستجوی خداوند وا داشته و به شما دوستان عزیزم هم توصیه میکنم که از این دوستان الگو بگیرید و در جستجوی خداوند باشید و مطمئن باشید این جستجو پایه های موفقیت شما رو استوار میکنه و شما رو از بقیه دوستانتون متمایز. در واقع این تحقیق و تفحص و جستجوی حقیقت رو من اینطوری تشبیه میکنم که فرض کنید شما یه جایی هستید که بی نهایت درهای مختلفی وجود داره و روی هر کدوم از این درها رمزگزاری شده و شما باید با رمزگشایی اونها درها رو باز کنید. باز کردن بعضی از این درها آسون تر از باز کردن بقیه درهاست و با باز کردن هر در به شما میزانی از حقیقتی که به دنبالش هستین تقدیم میشه. شما یکی از درها رو با تلاشتون باز میکنین و به اون حقیقت پشت در میرسین و باز کردن اون در برای شما تجربه ای رو بوجود میاره که درهای بعد رو هم بتونید باز کنید. این دوستانمون در های زیادی رو باز کردن به طرق مختلف و حالا تونستن به واسطه تجربیات قبلیشون دری رو باز کنن که حقیقت امروز زندگیشون رو براشون به همراه داشته. و این درها بینهایت هستن و این مسیر بی پایان ولی شرط بدست آوردن حقیقت بیشتر تاتش بیشتره. ماها شاید هنوز موفق به باز کردن اون در نشدیم ولی داریم این درها رو یکی یکی باز میکنیم. و میبینیم که استاد عزیزمون هم از همه ماها جلوتره. ماها باید به اونا نگاه کنیم و انگیزه بگیریم و باور کنیم که همه ما قادر به باز کردن این درها هستیم.
3 – ایمان. این مرحله سوم به شدت به نظر من وابسته به مرحله دوم هست. چرا؟ مثل این میمونه که یه کسی 1000 تا در رو باز کرده و وقتی در 1001 رو باز میکنه میبینه حقیقتی رو بدست آورده که پشت اون 1000 تا در قبلی نبوده. چنین شخصی یقینی در درونش شکل گرفته برای باز کردن درهای بعدی که من اسمشو ایمان میزارم. چون بارها و بارها لذت کسب هدایتهای بیشتر رو درک کرده و این ایمان در وجودش شکل نمیگیره مگر با استمرار در این مسیر. ولی کسی که تا حالا 5 تا یا ده تا در رو بیشر باز نکرده همش به این فکر میکنه که فقط همین!!! این که باعث گشایش زندگیم نشد. باز کردن این در که منو به موفقیتی که میخواسم نرسوند و ممکنه دل سرد بشه و این مسیر رو رها کنه. پس دوستان عزیزم مطالعه، تمرین و تکرار و مهمتر از همه درخواست مستمر هدایت از خداوند هست که افراد رو به ایمان میرسونه و شما میتونید این موضوع رو درباره این دوستانمون ببینید. چرا خانوم شبخیز بارها از موفقیتهاشون برای ما نوشتن؟ چرا درآمد ایشون 10 برابر افزایش پیدا کرده؟ چرا درآمد همسرشون 20 برابر شده؟ قطعا ایشون این سه مرحله رو به خوبی طی کردن. مخصوصا مرحله دوم و سوم رو که من خودم توش لنگ میزنم. پس تضادهامون رو در آغوش بگیریم و دوستشون داشته باشم، هر روز بیشتر تحقیق کنیم و تشنه موفقیت باشیم تا ایمان درونمون شکل بگیره…
در پایان صمیمانه از همه شما دوستان عزیزم که با حضورتون این جمع رو شکل دادین تشکر میکنم از استاد عزیزمون به شکل خاص و ویژه تشکر میکنم و از دو دوست عزیز و ارزشمندمون آقای جوان و خانم شبخیز که دستان هدایت خداوند برای من هستند تشکر میکنم و آرزوی شنیدن موفقیتهای بیشترشان را از خداوند وهاب دارم…
دوستان عزیز و ارزشمند سایت عباسمنش سلام.
دیروز بر حسب کامنت آقای سبزوار شکر که از خواندن کتاب گفتگو با خدا اثر نیل دونالد والش صحبت کردند من تمایل پیدا کردم که دوباره این کتاب رو بخونم. به نظر من این کتاب یه اثر ارزشمنده. همه این کتاب در حال گفتگویی درونی ما بین انسانی که در جستجوی خداوند هست و اعتقاد داره که خداوند با بنده هاش صحبت میکنه و چیزهایی که به این شخص به گفته نویسنده حادث میشه هست. این کتاب رو استاد هم قبلا معرفی کرده بودن و پیشنهاد داده بودن که بخونیم. از اونجایی که همیشه این طوره که دفعه اول که کتابی رو میخونیم کلیاتی از کتاب رو متوجه میشیم و در خوندن دفعات بعدی کتاب هست که پی به جان کلام نویسنده میبریم و مفاهیم عمیقتری رو متوجه میشیم. از اونجایی که درک وجود خداوند و طرز فکر خداوند و نحوه نگاه خداوند به بنده هاش همیشه برای من موضوع شیرین و بسیار کنجکاوانه ای بوده من در حین خوندن این کتاب به مفاهیمی بر خوردم که خیلی برام جذاب و دوست داشتنیه. موضوع اول اینه که از اونجایی که همه ما انسانها جزئی از خداوند هستیم همه آگاهی های لازم رو برای یکی شدن با خداوند در وجودمون داریم و فقط به خواست خداوند به این جهان خاکی اومدیم تا به قول نویسنده این کتاب اون آگاهی ها رو تجربه کنیم. آقای والش میگه که خداوند در طی این گفتگو با ایشون جواب سوال آقای والش رو در مورد اینکه ایا ما به جهان اومدیم تا چیزی بیاموزیم رو این جوری میده که نه زندگی مانند یک مدرسه نیست که ما در اون چیزی که نمیدونیم رو بیاموزیم بلکه ما اینجا اومدیم که به یاد بیاریم آنچه را که میدانستیم و آگاهی هایمان را تجربه کنیم. در ادامه موضوع رو این طور توضیح میده که در ابتدا قبل از خلقت جهان هستی تنها چیز موجود در جهان خداوند بود و دیگر هیچ چیز و خداوند آگاهی مطلق بود. یا به قول قدیمی ها یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود. سپس خداوند تصمیم گرفت که خود را تجربه کند و تنها راه تجربه کردن خود را در این دید که خلق کند. پس تصمیم گرفت که خود را به واحد های جزئی تکثیر کند که این واحد های جزء همان ارواح سراسر آگاهی ما انسانها بود. خداوند این کار را کرد که بتواند از دیدگاه جزء به کل بنگرد و خود را از بیرون تجربه کند. در واقع به قول نویسنده ” منطق این گونه ایجاب میکند که هر جزئی الزاما کوچکتر از کل باشد بنابراین اگر کلبه سادگی خودش را متکثر سازد هر جزئی با توجه به کمتر بودن از یک کل میتوانست به بقیه خودش نگاه کند و عظمت و بزرگی را مشاهده نماید.” از آنجایی که خداوند عشق مطلق بود باید برای درک و تجربه خودش چیزی مخالف این عشق نیز بوجود می آورد پس تصمیم به خلق جهان نسبیت گرفت و پی از انفجار بزرگ (بیگ بنگ) جهان نسبیت را خلق کرد. تا انسان بتونه به عنوان جزئی از کل که خداوند باشه خودش رو تجربه کنه. به عنوان مثال با تجریه ترس مفهوم عشق رو تجربه کنه و با برخورد با هر چیزی که بر خلاف آگاهی های وجودی اون هست در جهان نسبیت به آگاهی های مطلق خداوندیش رو تجربه کنه. به نقل از نویسنده ” با خلق جهان هستی به عنوان بخش تکثیر یافته خداوند، خداوند از انرژی مطلق همه آنچه را اکنون وجود دارد، هم پدیده ای آشکار و هم پدیده ای پنهان را بوجود آورد.” پس نتیجه میگیریم که هر آنچه در زمین و آسمان هست همه ملک خداوند است و این با قآن هم مطابقت داره. در واقع این جمله من رو یاد حرف استاد میندازه که میگه خداوند یه انرژیه که کل جهان هستی از اون بوجود اومده و خداوند به جلوه ای مختلف در جهان هستی حضور داره. و باز این جمله به یاد من میاد که به گفته خداوند «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلیمٌ»، بقره، 115٫ «مشرق و مغرب، از آن خدا است! و به هر سو رو کنید، خدا آن جا است! خداوند بىنیاز و دانا است». این جملات احساس خوبی رو در من بوجود میاره احساس درک خداوند. در قسمت دیگه ای نویسنده میگه “بنا بر این کار تو در زمین این نیست که چیزی بیاموزی بلکه این است که دوباره به خاطر بیاوری که کیستی و اینکه بیاد بیاوری که دیگران که هستند به همین دلیل بخش مهمی از کار تو این است که به دیگران یادآور شوی که آنها هم بتوانند دوباره به یاد آورند. همه سالکان همین کار را انجام داده اند تنها قصد و نیت تو همین است به عبارت دیگر مقصد روح تو همین است” به نظرم میاد که تنها هدف ما از زندگی بر روی زمین اینه که خداوند رو تجربه کنیم از طریق تجربه خودمون یا همون جمله معروف “من عرف نفسه فقد عرف ربه” کسی که خود را بشناسد خداوند را شناخته است.
خیلی مشتاق بودم که این مطالعات جدیدم رو با شما دوستان بسیار عزیزم شریک شوم و نظر شما دوستای عزیزم رو هم بشنوم و به لطف خداوند با هم رشم کنیم. به قول قرآن لعلهم یرشدون باشد که رشد یابیم…
ممنون که متن من رو خوندید. دوستتون دارم…
خانم میر عزیز من هم این تجربه زیبا و هیجان انگیز رو داشتم و خانم فرهادی یک بار لطف کردن و با من تماس گرفتن (البته سر این قضیه که من یه کامنت گذاشته بودم و چون سریع تایپش کرده بودم اننقدر عجیب غریب شده بوده که قابل خوندن نبوده و بنده خدا خانم فرهادی نتونستن حتی تصحیحش کنن خودشون… هههه)
احساس شما رو میفهمم حی خوبیه که از طرف مجموعه ای حمایت بشی که خیلی برات ارزشمندن. من هم همینجا از این دوستان عزیز و ارزشمند گروه تحقیقاتی عباس منش سپاسگزاری میکنم و آرزو دارم خداوند بهترینها رو برای هممون در دنیا و آخرت رقم بزنه… با صحبتهای شما در مورد ابراز احساساتتون بسیار موافقم من خودم فردی هستم که احساساتم رو سخت بروز میدم و ارزش صحبتهای شما رو میفهمم… آفرین بر شما…
سبزوار شکر عزیز سلام .من هم این کتاب را خوانده ام در حین خواندن آن احساس بسیار خوبی را تجربه کردم. جالب اینکه این کتاب به طور معجزه آسایی (میخواستم بگم اتفاقی یادم اومد که اتفاقی در جهان وجود نداره) به دستم رسید. یکی از مشتریهام اون رو برای کپی به مغازم آورده بود و من تا اسمشو دیدم ازش اجازه کرفتم که اون کتاب رو کپی کنم و خوندمش. یادآوری بسیار به جایی کردی حتما دوباره میخونمش. از تو سپاسگزارم دوست عزیز…..
آقای جوان عزیز و ارجمندم سلام.
ذوق هنری شما نشان از عشق درونی شما به انسانها به خصوص دوستانتان در این جمع و استاد عزیزمان دارد. شما نعمتی در اختیار دارید که من نامش را توانایی ابراز عشق قلبی مینامم و آن را از خداوند بخشنده ام درخواست میکنم. برای خودم و همه انسانهایی که در طلب این عشقند. به شما صمیمانه برای داشتن این نعمت تبریک میگویم…
ضمنا جمله ” فرشتگانش پر و بال می سوزانند جهت هدایت دیگران … ” را خیلی دوست داشتم…
آرمان جان دوست عزیزم مطلب بسیار زیبایی را نوشتی. لذت بردم…
جناب جوان عزیز مثلما از نعمتهای بزرگ پروردگارم به من آشنا کردن قرآنش با من هست و اینکه بواسطه بخشندگی بی حد و وصفش من رو هر روز هدایت میکنه. خداوند با بی نهایت دستانش این کار رو میکنه و بی شک شما دوستان عزیزم و استاد عزیزم دستان خداوند برای هدایت هر روزه من هستید…
از خداوند بزرگ بخاطر نگاهش سپاسگزارم و از شما و همه دوستان عزیزم بخاطر حضورشان در این جمع…
خانم میر عزیز سلام. خیلی خوشحال شدم که گفتید تصمیم به خوندن کتاب گرفتید. با پاکی که در شما حس میکنم قطع به یقین این کتاب تاثیرات مثبت زیادی بر شما خواهد داشت… پیشاپیش مبارک باشد…
و خوشا به احوال کسانی که دستان خداوند میشوند جهت هدایت دیگران… بزرگترین تبریک من تقدیم به شما بانو …
جناب جوان همان طور که فرمودید انرژی مثبتی که از دوستان در اینجا دریافت میشود مثال و متنند ندارد. قطعا من نیز هرگز چنین احساس خوبی را به دیگر دوستانم در گذشته نداشته ام و من نیز مشتاق زیارت شما و همه دوستان عزیزم در این مجموعه هستم و یقین دارم این اتفاق خواهد افتاد…