«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 18

3987 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی خان محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3435 روز

    قسمت سوم

    شروع به تغییر

    من فایل هدف گذاری استاد که از خرید ویلای شمال و فرانسه رفتن .وتولید یخچال .هر روز گوش میدادم

    بعد فایل سپاسگذاری وفراوانی استاد

    با خرید کتاب قدرت سپاسگذاری وراهنمایی های استاد وطریقه استفاده از ان که اگه دندونت درد میکرد از سلامتی دست وپا سپاسگذاری کن اونوقت دندون درد تم خوب میشه

    کم کم سلامتی به سراغم اومد.بعضی وقتها میگفتم خیلی وقته مسکن برای سردردم نخوردم

    دیگه نیازی به راینتدین وژولوفن ندارم

    فقط با گوش دادن به این فایلها ووتوانستم یه گوشی موبایل بخرم .وهندزفری ویه فایل خودم طبق گفته های استاد ضبط کردم وروزی دوبار فایل صوتی خودم

    گوش میدادم .وفایلهای صوتی استاد 6 ساعت در روز یه فایل استاد داره به نام تغییز عقاید از یکی از همایشهاش توی یزده

    اون خیلی دوست دارم وگوش میدادم

    توسط استاد دیدم نسبت به زندگی عوض شد با اندیشه ها انیشتن اشنا شدم.وبا مفاهیم قران.الان سوره 23 قران ترجمه فارسی ولغت های عربی وخودم میخونم واگه متوجه نشدم از ترجمه فارسی استفاده میکنم.

    با شعر اشنا شدم چون من دیپلم ریاضی بود ولیسانس متالورژی خیلی مفاهیم شعرهای مولانا وحافظ برام سخت بود.با استاد الهی قمشه ای اشنا شدم وتونستم بعضی از شعرها رو بفهمم

    البته استاد از مولانا وحافظ وپروین اعتصامی .ملا صدرا شعر تفسیر کرده اند ومن هم لذت بردم واستفاده کردم

    پایان قسمت سوم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  2. -
    حمیدرضا رمضانی گفته:
    مدت عضویت: 3929 روز

    سلام به همه دوستان

    من حمید رمضانی هستم 24 ساله ، ساکن شهر طهران و در حال حاضر یک بیزینس من هستم و در زمینه های مختلف فعالیت اقتصادی دارم .

    من در یک خانواده کاملا سطح پایین از نظر اقتصادی و علمی به دنیا اومدم و الان خدارو شکر میکنم که در چنین شرایطی چشم به جهان گشودم .

    رشته من حسابداری بود و در این رشته هم فارغ التحصیل شدم و مدرک لیسانس حسابداری دارم .

    از بچگی علاقه زیادی به پولدار شدن داشتم و همیشه فکر میکردم که برای رسیدن به ثروت باید از هفت خان رستم عبور کنم . همین علاقه به ثروت بیشتر باعث شد که من شغل حسابداری برای ادامه زندگی انتخاب نکنم چون برای کسب درآمدهای گسترده کمی محدود بود و به علت علاقه بیش از حدم به برنامه نویسی و طراحی وب از سن 18 سالگی با هدف ورود به بازار وب شروع به یادگیری برنامه نویسی و طراحی وب کردم و در سن 20 سالگی به صورت کاملا رسمی از این راه کسب درآمد میکردم .

    در سن 21 سالگی نرم افزاری مبتنی بر فیسبوک طراحی کردم . این نرم افزار قابلیت انجام تبلیغات به صورت گسترده در فیسبوک داشت و هر واحد اقتصادی که قصد تبلیغات در بستر فیسبوک داشت به من مراجعه میکرد .

    سال 1393 بود که شخصی به نام مهران منصوری فر از گروهی به نام ” گروه تحقیقاتی عباس منش ” با من تماس گرفت و درخواست جلسه حضوری کرد .

    اون روز سر من خیلی شلوغ بود و من به ایشون گفتم که اگر امکانش هست تلفنی صحبت کنیم .

    تقریبا یک ساعت بعدش شخصی به نام ” حسین عباس منش ” با من تماس گرفت و گفت که من از فلان جا تماس میگیرم و ما تحقیقاتی روی قرآن انجام دادیم که مثلا هر چقدر شما شادتر باشید روند زندگی بهتر طی میشه و …

    اولش به صورت نامحسوس یه نیش خند زدم و تو دلم گفتم اینا چی میگن ؟!؟!؟! :)))))

    از سر کنجکاوی با آقای منصوری فر تماس گرفتم و گفتم تا 2 ساعت دیگه میام خدمتتون و ماشین روشن کردن و به سمت پارک ملت رفتم که دفتر این گروه در آن محل قرار داشت .

    وارد دفتر شدم و 2 نفر به نام های مهران منصوری فر و محمد مسعودیان در اتاق بودند و با من در مورد طریقه گسترش تبلیغات این مجموعه در فیسبوک صحبت کردند و سوالاتشون از من پرسیدند . بعد از حدود 40 دقیقه آقای عباس منش هم در جلسه حضور پیدا کرد و با من صحبت کرد و تصمیم بر این شد که من به صورت هدفمند روی تبلیغات فیسبوکی این مجموعه فعالیت کنم .

    در پایان جلسه آقای عباس منش با من یه خوش و بش دوستانه کرد و رفت توی یه اتاق دیگه و 2 تا پکیج برای من هدیه آورد و بهم گفت که این دوتا از محصولات گروه ما هست و برای آشنایی بیشتر با مجموعه ما میتونی این دوتا پکیج ببینی .

    یکی از پکیج ها در مورد “هدف گذاری و رسیدن به آن” بود و یکی دیگر از پکیج ها در مورد ” اعتماد به نفس ” بود که آقای عباس منش به من گفت این پکیج برای افزایش اعتماد به نفس خیلی کمکت میکنه که منم به شوخی بهشون گفتم یه پکیج بهم بدید که یه خورده اعتماد به سقف منو بیاره پایین :)

    برگشتم خونه و اون دوتا پکیج نگاه کردم تا بدونم چجوری میشه برای این مجموعه تبلیغ کرد.

    اولش همینجوری سطحی به صحبت ها و گفته های اون دو پکیج گوش میکردم تا فقط بتونم یه سری ایده برای تبلیغات پیدا کنم ولی بعدش دیدم که صحبتای جالبی شده و استاد حرفایی میزنه که داره منو قلقلک میده . بر همین اساس تصمیم گرفتم که یه وقت اختصاصی برای مشاهده دقیق تر این دو تا پکیج بذارم . از اونجا بود که داستان پولداری شدن من شروع شد که الان میخوام واستون تعریف کنم :

    دوستان من درآمدم از ماهی 50 هزار تومان در سال 1390 به ماهی 4 میلیون تومان در سال 1393 رسیده بود و در شرایطی قرار گرفت که یکباره شروع به توقف و حتی نزول کرد و دلیلش عدم خود باوری من و نا لایق دانستن خودم برای درآمد های بالاتر بود .

    به جرات میگم که 99% افرادی که موفق نمیشن در زمینه اعتماد به نفسشون مشکل دارند و خودشون نمیدونن که همچین بیماری خطرناکی دارند . به فرض مثال من قابلیت های بسیاری در حوزه وب داشتم و به جای انجام تبلیغات در فیسبوک میتونستم درآمد بسیار بالاتری با کار کمتری در حوزه های مختلف وب داشته باشم ولی به علت اینکه فکر میکردم افراد بسیار قوی تری از من هم وجود دارند که میتونن وارد اون بیزینس بشن و ممکنه من شکست بخورم ، به هیچ وجه سراغ اون کار نمیرفتم .

    بعد از دیدن اون دو تا پکیج من چندتا باگ ( ضعف ) در خودم پیدا کردم و متوجه شدم که دلیل کاهش درآمد من از کجا نشات گرفته که موارد رو برای شما معرفی میکنم :

    1- عدم ایمان به و باور که خدماتی که ارائه میدم ( باور نداشتم که خدمات من میتونه مفید باشه واسه همین با قیمت مفت و بعضا اشانتیون ارائه میشد )

    2- ارزش قائل نشدن برای خدماتی که دارم انجام میدم ( مثلا میگفتم اینو که هر برنامه نویسی میتونه بنویسه … !” )

    3- ترس از هزینه کردن برای تبلیغات و معرفی خدماتم

    4- دیدگاه غلط نسبت به کسب درآمد بدون زحمت و زجر

    5- حس منفی نسبت به انسان های پولدار بر اساس قصه ها و فیلم هایی که در گذشته دیده بودم

    6- ترس از ورود به بازار های پر پول و به علت نداشتن تجربه کافی و سرمایه مناسب

    7- ترس از رقابت با رقبای مختلف و ضربه نخوردن از سایر رقبا

    بعد از اینکه ضعف های خودمو پیدا کردم و به لطف خدا با مجموعه عباس منش آشنا شده بودم تصمیم گرفتم که در مورد موفقیت مالی و ثروت یه خورده تحقیق کنم و به خودم قول دادم که تا پایان سال 94 به شرایط بهتری که مشخص کرده بودم برسم .

    در مرحله اول یک دفترچه برداشتم و نیاز هایی که میبایست تا اسفند 94 بر طرف میشد نوشتم . مثلا نوشته بودم که در 29 اسفند 94 باید این مقدار نقدینگی در حساب بانک اقتصاد نوین من باشه . یا مثلا من باید به علم سئو یا ” بهینه سازی موتور های جستجو ” تسلط پیدا کنم وحتی فروشگاه اینترنتی خودمو روی کلمه ” شال ” ، ” خرید شال ” و ” خرید روسری ” در رتبه اول گوگل قرار بدم.

    نکته اول : اگر برنامه های شما مکتوب نشه و فقط در ذهن شما باشه قطعا استارت ضعیفی خواهید داشت

    در مرحله دوم تصمیم گرفتم که اخلاق خودمو تغییر بدم . من انسان بسیار خجالتی و کم حرفی بودم به نحوی که اگر در یک مهمانی هنگام صرف غذا نیاز به مقدار بیشتری از غذا داشتم ، روم نمیشد که درخواست مقدار بیشتری غذا داشته باشم و با شکم گشنه از سر سفره بلند میشدم .

    بر همین اساس من کلا سیستم رفتاری ، گفتاری و شنیداری خودمو تغییر دادم .

    – من تمرین کردم که از مردم کمک بگیرم و درخواستامو به اونا بگم و اگر حتی درخواستام مورد موافقت قرار نگرفت ناراحت نشم و مطمئن باشم که طرف مقابل نسبت به من حس ” مفت خوری ، بی ادبی ، سوء استفاده و … ” پیدا نکرده و حتی تصمیم گرفتم که به مردم کمک کنم و بر همین اساس درصد مشخصی از درآمدم به صورت ثابت برای کمک به دیگران در نظر گرفتم و به محض کسب درآمد ، مبلغ مشخصی به عنوان” کمک ” در حساب بانکی دیگر من منتقل میشه .

    نکته دوم : کمک به دیگران را به عنوان یک ” هزینه ” در نظر نگیرید و حتما به عنوان یک ” سرمایه گذاری ” بهش نگاه کنید چون قطعا سودش به شما بر میگرده.

    – من تمرین کردم در مورد دولت ، مسئولین ، احمدی نژاد ها ، تورم ها ، بدبختی ها و سایر مواردی که به من حس خوبی نمیداد صحبت نکنم و حتی اگر در مجلسی یا جمعی بودم که داشتن در مورد این مسائل صحبت میکردند سریعا اون جمع ترک میکردم و یا با بی اعتنایی به صحبت های اونا نمیذاشتم اون بحث ادامه پیدا کنه . خیلیا این رفتار منو بی ادبانه تلقی میکردند ولی من معتقدم وقتی افراد به ورودی های مغز من احترام نمیذارند و انرژی سمت من میفرستند که حال منو خراب میکنه پس دلیلی نداره که من بخوام به اون صحبت ها و گفتگو ها احترام بذارم .

    – من تمرین کردم که تلویزیون نبینم ( مگر اینکه فوتبال داشته باشه اونم از نوع بازیای پرسپولیس “6” ) ، به شبکه های اجتماعی وارد نشم ( مگر برای تبلیغات کارم ) ، به هیچ وجه سینما یا تئاتر نرم و آهنگهای غمگین منفی گوش ندم چون در حال حاضر به قدری در مورد مسائل شاد و باحال فکر میکنم که فکر کردن به مسائل غمگین هم تاثیری رو من نداره :)

    نکته سوم : به جای تلویزیون دیدن و وبگردی به سراغ ورزش برید چون شما اگر یک الگو برداری از انسانهای پولدار داشته باشدی متوجه میشید که بلا استثناء همه آدم های ثروتمند حد اقل در یک رشته ورزشی فعالیت میکنند.

    – من تمرین کردم که از هزینه کردن برای آموزش خودم و برای تبلیغات کارم نترسم و قسمتی از درآمد من به صورت خودکار برای این دو مقوله برنامه ریزی و خرج میشه .

    – من فهمیدم به جای اینکه برای ورود به هر بیزینسی برم و در اون حوزه علامه بشم و کلی هم وقت خودمو درگیر کنم یه حرکت بهتری پیاده سازی کنم . شما بدون تخصص میتونید در هر بازاری فعالیت کنید و بهترین راه اینه که نحوه ترکیب تخصصتون با اون بازار پیدا کنید . ( مثلا من الان در زمینه طراحی سایت و برنامه نویسی ، پوشاک ، خدمات مسافرتی ، صنعت لوله ، بازاریابی و تلفن هراه فعالیت میکنم که هیچکدوم ربطی بهم ندارن و هیچ تخصصی هم در 99% موارد نداشتم )

    نکته چهارم :زمینه های شغلی که به تخصص شما نیاز دارند شناسایی کنید و در یک لیست بنویسید و به دنبال ورود به اون شغل ها با ترکیب اون شغل و تخصصتون باشید . مثلا من با ترکیب صنعت پول ساز ” شال و روسری ” و تخصص خودم ( سئو ) موفق شدم بهترین و پر فروش ترین فروشگاه اینترنتی شال و روسری در ایران راه اندازی کنم ( دیجی شال )

    – من فهمیدم که انسانهای فقیر خودشون نمیخوان که ثروتمند باشند و نباید برای آنها دلسوزی کرد چون قطعا خدا راه و قوانین زندگی ایده آل به همه نشون میده و اگر کسی خودش وارد مسیر نمیشه مسئولیتش با خودش هست.

    نکته پنجم : دوستان منظور من عدم کمک به انسان های فقیر نیست . منظور من عدم اختصاص یک قسمت از مغزتون برای فکر کردن به فقرا و دلسوزی برای آنهاست .

    – من فهمیدم که انسان با خرج کردن فقیر نمیشه بلکه با توقف یاعدم افزایش مداوم درآمدش فقیر میشه ، بنابر این از خرج کردن نترسیدم به صورت ماهانه زمان هایی جهت خرج کردن برای خودم در نظر گرفتم و به بهترین رستوران ها و تفرج گاه های شهر و کشور میرم تا از پولی که در میارم لذت ببرم . این مسئله به من کمک میکنه تا معنی پول در آوردن را بفهمم . در واقع بفهمم که به چه دلیل برای پول درآوردن تلاش میکنم .

    نکته ششم : دوستان به صورت هفتگی و ماهانه ، خودتون و فقط خودتون ( به تنهایی و بدون همراه ) به تفریح بروید و در بهترین مکان های شهرتون تفریح کنید و از خودتون بابت تلاش جهت فراهم کردن چنین روز زیبایی تشکر و در یک هدیه برای خودتون بخرید .

    – من متوجه شدم که برای رسیدن به هدفی نباید حتما زجر کشید یا اذیت شد و برای بدست آوردن گنج نباید رنج کشید چون اگر شما برای رسیدن به هدفتون دارید اذیت میشید پس حتما یه جای کار میلنگه و قطعا نقص قضیه در افکار ، رفتار و گفته های شما پنهان هست .

    نکته هفتم : تلاش کردن و همت کردن برای رسیدن به هدف با زجر کشیدن و عذاب کشیدن برای رسیدن به اون متفاوت هست . در واقع اگر ذهن شما اون هدف قبول کرده باشه قطعا شما برای اون تلاش میکنید و به هیچ وجه از تلاشتون خسته نمیشید .

    در پایان میخوام تشکر کنم از خدا ، از خودم و از انسان هایی که کمک کردند من در این دنیا احساس خوشبختی و رضایت کنم . من در حال حاضر بدن کاملا سالم ، وضعیت اقتصادی خوب و زندگی مرفهی دارم و از خودم توقع دارم که بتونم روز به روز این روند بهتر کنم .

    وضعیت جسمانی من به صورت کامل سالم هست ، درآمد من ماه به ماه افزایش پیدا میکنه و انسان های مفیدی در زندگی من هستند و خواهند آمد .

    امیدوارم تجربیات من مورد استفاده همه دوستان قرار بگیره و بتونه در روند زندگی دوستان مفید واقع بشه .

    موفق باشید

    حمید رمضانی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
  3. -
    علی خان محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3435 روز

    قسمت دوم

    محرم سال95

    توی یه مجلس عزاداری خونه یکی از ثروتکمندان اصفهان بودیم

    از خدا خواستم که کمکم کند من وضع مالیم خوب شود .تا بتوانم کارهای خیریه و……انجام دهم

    یه هفته بعد یکی از دوستانم گفت برای نمایشگاه تهران میخام برم میای دنبالم من هم قبول کردم

    وقتی توی ماشین نشستم وفلش گذاشت گفت ایشون استاد عباس منش استاد روانشناسی وثروت .فقط گوش بده

    دوستم کلیه فایلهای صوتی استاد تا ان زمان را دانلود کرده بود وکل مسیر اصفهان به تهرات وبرگشت ماگوش دادیم

    واقعا عالی بود

    اولا بهترین مسافرت من بود

    از نظز انرژی فوق العاده پیدا کردم

    انگار دوباره متولد شده بودم

    چقدر عمیق وتاثیر گذار استاد صحبت میکرد اصلا قابل مقایسه با اساتید دیگه نیست

    .گفتم خدایا شگرت.یک فلش دادم به دوستم گفتم برای من همه این فایل ها را بریز

    تا استفاده کنم

    پایان قسمت دوم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    علی خان محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3435 روز

    با سلام

    قسمت اول

    اینجانب 39 ساله لیسانس متالورژی .

    در دوران تحصیل در دانشگاه بعد از یک ترم مشروط شدن .با کتابهای انتونی رابینز اشنا شدم

    وبا هدف گذاری وانگیزه گرفتن از این 5 جلد کتاب تونستم .مدرکم بگیرم

    ولی باورهام ضعیف بود و برای بعدش هدفی نداشتم

    اشنایی با استاد های .ازمندیان وحلت .واین اواخر معظمی

    یه شغل در یک شرکت .خصوصی .با حداقل حقوق بدون .پیشرفت.ودر امورات زندگیم .شدیدا مونه بودم

    از نظر شخصیتی .بادی به هرجهت .هر کسی میگفت این کار بکن خوبه انجتم میدادم .با ضرر های مالی بسیار زیاد همیشه مقروض بودم

    از نظر جسمانی وروحی .مریض .سردرد میگرنی .ترشح اسید معده و دندان درد همیشگی

    از نظر روابط .با یک سری ادم های شکست خورده وافسرده

    خیلی کم توی مجالس عروسی وجمع هایی فامیلی شرکت میکردم

    نداشتن اعتماد به نفس

    پایان قسمت اول

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    علی جوان گفته:
    مدت عضویت: 3910 روز

    سلام …

    سلامی به بلندای ایمانی که در قلب های همه دوستان خوش فکرم موج می زند

    —————

    امروز می خوام داستان موفقیتی را که برایم آرزو شده بود و بعد از بیست سال به دست آوردم آن هم با آموزه های استاد عباس منش گلم این برادری که بدون چشم داشت برادری را در حق خیلی ها تموم کردند،

    بنده 20 سال بود که به پابوسی آقا امام رضا(ع) مشرف نشده بودم باورتان نمی شود هر کاری می کردم نمی شد. هر وقت پولی را پس انداز می کردیم یه مشکلی پیش می آمد و خرج می شد. دقیقا شده بود یه آرزو. حقیقتش دیگه بی خیال مسافرت و زیارت شده بودم. یعنی دیگه بهش فکر نمی کردم و نمیدونستم که مشکل کار کجاست.

    تا اینکه از 15 سال پیش شروع کردم در زمینه موفقیت و قوانین جهان هستی مطالعه کردن.

    مجلات مرتبط را خواندم و می خوانم و همایش های اساتید این حوزه را شرکت می کردم اما خبری از موفقیت نبود.

    همیشه به خودم می گفتم جای یه چیزی تو زندگیمون خالیه.

    باور که داریم …

    احساس خوب هم که داریم …

    پس چرا نمیشه؟

    بالاخره چون در حال کاوش بودم خداهم کمک کرد و دستم را به صورت خیلی اتفاقی گذاشت تو دست استاد گرانقدر عباس منش.

    بهترین استادی که تا به حال داشته ام و به این شاگردی هم افتخار می کنم…

    شروع کردم فایل ها را یکی یکی دانلود کردن و گوش دادن…

    همیشه این شعر تو ذهنم می اومد که : « جانا سخن از زبان ما می گویی»

    انگار استاد اومده بود تا مشکل مرا حل بکند…

    و این یکی از مشخصه های استاد است که چون صحبت هاشون درباره قوانین جهان هستی می باشد و همه در این دایره هستند پس برای همه اشخاص صدق می کند در حقیقت مثل یه شاه کلید میمونه که قفل هر مشکلی را باز می کنه.

    —————

    شروع کردم جستجو در باورهای خودم

    به خودم گفتم اگر کسی به من بگه چرا 20ساله نرفتی مسافرت به جز مسئله مالی چی بهش میگم.

    دیدم در اعماق وجودم چند دلیل وجود داره که دقیقا سد راهم شده :

    1 – فکر می کردم به خاطر گناهانم این توفیق از من سلب شده.

    در یکی از فایل ها استاد در مورد حضرت موسی (ع) می گفت که با اینکه مرتکب قتل غیر عمد شده بود به پیامبری رسید.

    این حرف چه تلنگر زیبایی بود؟

    با خودم گفتم من که قتل مرتکب نشده ام تازه طرف حساب من یه امامی هست که بهش میگن امام رئوف، امام مهربان…

    میشه من را نپذیره و من را با توجه به گناهانم ببینه.

    بعد متوجه شدم این خود من هستم که بیشتر از همه به گناهان خودم توجه دارم.

    پس توبه کردم و تمام ….

    —————

    2 – رفتن 2000 کیلومتر با وسیله ای که داشتم برایم خیلی سخت بود.

    استاد در پست نابرابری ثروت در جهان ( قسمت سوم) نکته ای را فرمود که من به این نتیجه رسیدم که بیست سال است که می خواهم یک کاری را استارت بزنم همه چیز آماده است ولی هر وقت دست به کار میشم جفت و جور نمیشه و متوجه شدم که یه جورایی رفتن به مسافرت یه امر غیر عادی شده برام یعنی از بس که سخت می گیرم نمیشه و همین امر پتانسیل حرکت یعنی «انگیزه» را در من بوجود نمی آورد.

    یاد این شعر افتادم که : « سخت میگیرد جهان بر آدمان سخت گیر»

    حرف استاد آنچنان شور و هیجانی در وجودم ایجاد کرده بود که در نظری که مورخ 29 اردیبهشت 1395 در پست نابرابری ثروت در جهان ( قسمت سوم) داده بودم ازش به سونامی تعبیر کرده بودم.

    شروع کردم به تحقیق در مورد سفر که وضعیت جاده ها چطور شده و چقدر هزینه برمیداره و … آخه هر چی در ذهنم بود از 20 ساله پیش بود.

    بعد متوجه شدم که جاده ها همه اتوبان شده و فاصله 400 تا 500 کیلومتر نزدیک تر شده است و دیگه خبری از کوه ها و جاده های سخت نیست.

    بعد به خودم گفتم علی جان خودت بزرگش کرده بودی …

    با همین ماشینت هم می تونی بری …

    —————

    شروع کردم به برنامه ریزی اول سرحال کردن ماشین بعد مبلغ کافی.

    3 – نکته سوم هم این بود که در همین پست آموختیم ایمان راسخ به قوانین.

    اصلا یه جوری شده بود که به همسرم گفتم با یک میلیون هم شده می برمتون پابوس امام رضا(ع)…

    —————

    تقریبا 80 درصد پولی که داشتیم خرج درست کردن ماشین شد ولی یه جورایی دلم روشن بودکه میرم چون دیگه دلیلی برای نرفتن نمیدیدم…

    باورتون نمیشه که چطور پول جفت و جور شد یکی 2 روز قبل از مسافرت و دیگری دقیقا 6 ساعت قبل از مسافرت دوتا از دوستان گلم وقتی خبر دار شدن که می خوام بعد از 20 سال برم مسافرت جمعا 400 هزار تومان به من هدیه دادند…

    نمیدونید چه حالی داشتم اومدم خونه به همسرم گفتم دیدی استاد درست گفتن دیدی قوانین جواب داد…

    و دقیقا بعد از 1 ماه از اون نظری که در پست نابرابری ثروت در جهان ( قسمت سوم) دادم دقیقا ما روز 28 خرداد حرکت کردیم یعنی وقتی موانع را برداشتیم قضیه بعد از 1 ماه درست شد و توفیق نصیب ما شد …

    دقیقا متوجه شدیم موانع موانع مادی نبودند بلکه باورهای غلط خودمون بودند …..

    —————

    حالا اگر به دلتون نشست از شما دوستان خوبم می خوام بر سرم منت بگذارید و شرح کامل سرگذشت و موفقیت هایم را در لینک زیر مطالعه نمایید و راهنمایی نمایید تا به موفقیت های بیشتری برسم:

    abasmanesh.com

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  6. -
    محسن محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3626 روز

    سلام . من چهار سال هست که دارم از قانون جذب استفاده میکنم و فایل ها و کتاب های زیادی در این مورد استفاده میکردم ولی نتایج چندانی نمیگرفتم وهمیشه کلافه وگم بودم من دوسال پیش با سایت عباسمنش اشنا شدم ودانلود های رایگانش دیدم خیلی خوب بود ولی قیمت فایل هایش خیلی گرون بود من نمیتونستم بخرم وتوی دفتر ارزوهام دومین ارزوم خرید قانون افرینش عباسمنش بود بعد از این که ارزوهام نوشتم بعد ار یک هفته به طور معجزه اسایی توانستم فایل درخواست بخرم وخیلی خدا راشکر کردم وحسر خرید فایل مثل شکست حسر ابادان شکست بعدن چون درخواست دادم توانستم بقیه فایل ها را بخرم و چون باورم عوض شد فهمیدم بقیه ارزوهام راحت براورده میشهو هرشب از فایل های خود هیبنوتیزم برای جذب بقیه ارزوهام استفاده میکنم وتا الان هفت فایلش خریدم و خیلی از باورهام عض شده ودر مورد فراوانی کلن باورم عوض شده وتوی این مدت که از قانون جذب استفاده میکنم یاد گرفتم که زندگیم حودم بسازم و تقدیر وسرنوشت هر کس دست خودش هست وهر روز شاهد معجزات زیادی در زندگیم هستم وارزوی بعدیم روانشناسی ثروت عباسمنش هست که من درخواست کردم و قانون جذب باید خودش برام مهیا کنه . از لطف و محبت شما سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      حسین تقی زاده یاقوتی گفته:
      مدت عضویت: 3456 روز

      سلام محسن عزیز

      منم یک دوست توی مشهد دارم اسمش دقیقا محسن محمدی هستش خیلی پسره گلی هستش

      از اینکه به ارزویت رسیدی خیلی خوشحالم وخداروشکر میکنم

      ومطمئنم فایل ثروت رو هم تهیه میکنی چون میدونم ایمان قویی داری و تونستی قشنگ قانون رو درک کنی و بهش دست پیدا کنی

      ایشالله خبرهای زیادی ازت بشنوم یا حق دوست عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    منصوره ابطحی گفته:
    مدت عضویت: 4012 روز

    به نام خدا

    عرض سلام و تشکر دارم از سایت بسیار خوب و استاد بزرگوار، و سلام عرض می کنم به همه دوستانی که در محیطی صمیمی اتفاقات خیلی خوب زندگیشونو بازگو می کنند تا هم راه و هم انگیزه ای برای سایر دوستان باشد. من در حدود دو سال پیش در حالی که ترم سوم ارشد را سپری می کردم با سایت عباس منش آشنا شدم. دقیقا در این دوره من دوره آفرینش رو خریداری کردم و گام های اول رو برای تغییر در زندگیم برداشتم. در این زمان من به شدت در تلاش بودم که بدون آزمون دکتری و از طریق قوانین استعداد درخشان به مقطع دکترا بروم. دقیقا به همان شیوه ای که توانسته بودم به مقطع ارشد بروم. اما من با مشکل و به عبارتی با تغییر قانونی در این زمان مواجه شدم. چرا که درست در سالی که من دوره ارشدم را آغاز کرده بودم قانون را تغییر داده بودند. قانون بدین شکل شده بود که تنها افرادی مجاز به استفاده از سهمیه دکترا بدون آزمون بودند که جزء 3 نفر اول کلاس قرار می گرفتند. حال آنکه من دقیقا با 2صدم اختلاف در رده چهارم کلاس قرار داشتم. اما من که با قوانین جهان آشنایی پیدا کرده بودم شروع به نوشتن آن چیزی کردم که می خواستم و مدام در ذهنم می گذراندم که به قول استاد هر آن چیزی را که به تو گفتند قانون است باور نکن چون آن فقط یک باور است. من به نوشتن خود ادامه می دادم و مدام می نوشتم که قانون عوض می شود و من هم می توانم از سهمیه بدون کنکور استفاده کنم. این شد که من روزی به دانشگاه رفتم و دوباره درباره شرایط دکترا سوال کردم و گفتند این مسئله قرار است دوباره در وزارت علوم موردبررسی قرار گیرد. من هم خیلی خوشحال شدم از این که قانون در حال جواب دادن است. این شد که با پیگیری های زیاد شماره وزارت علوم را پیدا کردم و خود به آنجا زنگ زدم و از صحت مسئله مطمئن شدم. فهمیدم که در چه روزی جلسه تشکیل می شود. در روز جلسه زنگ زدم و گفتند تکلیف این مسئله هنوز معلوم نشده و قرار است در هفته آینده معلوم شود. من دوباره در هفته آینده تماس گرفتم و با خبر خیلی وبی روبرو شدم. بلللللللهههههه قانون جواب داده بود. قانون به نفع من در همان سال عوض شد و من هم شامل افرادی شدم که می توانست از سهمیه دکترا بدون کنکور استفاده کند. چون در قانون جدید همه کسانی که معدل بالای 17 داشتند شامل این قانون می شدند. در تمامی این روزها که حدود 2 هفته بود من مطمئن بودم این اتفاق می افتد چون حرف استاد را به عنوان یک قانون باور کرده بودم. مثال استاد از دختر خانمی که می خواستند به فرانسه بروند.

    مثال دوم من نیز از دوران تحصیلی ام است. من بعد از دفاع از پایان نامه ارشد خود می بایست مقاله ای 2 نمره ای برای تکمیل نمره پایان نامه به دانشگاه تحویل می دادم. درست در سالی که من در حال نوشتن پایان نامه بود در طی اطلاعیه ای دانشگاه فرصت تحویل مقاله را برای دانشجویان ورودی بعد از من از 1 سال به 6 ماه تقلیل داد. حال آنکه این قانون شامل حال من نمی شد. چون مربوط به ورودی های بعد از من بود. لذا من با خیال راحت که وقت دارم از پایان نامه خود دفاع کردم. اما زمانی که می خواستم مقاله خود را شروع کنم گفتند تو 6 ماه وقت داری و حرف مرا که من 1 سال وقت دارم نپذیرفتند و گفتند اگر مدرکی داری بیاور تا ما حرف تو را قبول کنیم. باورتان نمی شود چون برای خودمم خیلی شگفت زده بود. من در دفترم سناریو پیدا کردن مدرکی برای تأیید حرف خودم را نوشتم و فردا که به دانشگاه رفتم دقیقا همان اتفاق برای من رخ داد. من به راحتی آن سند را برای تأیید حرف خودم که 1 سال وقت دارم را پیدا کردم و وقتی به مسئولین دانشگاه نشان دادم بسیاربسیار از دیدن آن تعجب کردند و به من و سایر دوستان هم ورودی ام 1 سال وقت برای تحویل مقاله دادند. و من توانستم با اتکاء به قانون آفرینش در زمینه تحصیلات و سایر حوزه های زندگی ام به هر چه خواسته ام برسم. در تمامی لحظات باور دارم آن چیزی را که می نویسم انرژی خارق العاده ای برای ایجاد شدن پیدا می کند.

    اما روش آشنا شده من با سایت عباس منش از طرق خواهرم بود که در دوره تندخوانی استاد عباس منش شرکت کرده بودند و من زمانی که برای استفاده از بسته تند خوانی اسم ایشان را سرچ کردم با دیگر محصولات ایشان آشنا شدم که بسیار بسیار در زندگی خودم و خواهرانم اثرگذار بوده و هست. در نهایت از همه دوستان و از استاد عباس منش کمال تشکر را دارم که محیطی سرشار از انرژی های مثبت را فراهم کرده اند. از خداوند هم بسیار بسیار سپاسگزارم که مرا در چنین محیطی قرار داد تا روز به روز شاهد پیشرفت خود و سایر هم فرکانسی هایم باشم. با آرزوی توفیق روز افزون برای همه، شاد .. موفق.. سلامت و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  8. -
    راضیه اکبری گفته:
    مدت عضویت: 3733 روز

    با سلام و احترام خدمت استاد عزیز و دوستان من چند تا از نظر ات و تجربیات دوستان رو خوندم شاید تجربیات من به تجربیات مهم و اساسی بقیه نباشد ولی مختصری مینویسم من ابتدای سال 94 از طریق خواهرم با این سایت آشنا شدم تمامی دوره ای رایگان استاد رو تا جایی وقت به من اجازه میداد گوش کردم بیشترین تاثیر رو داستانها وآیه های قرآنی که استاد با توجه به تحقیقات و دانسته های خود تحلیل کرده بودن برای من جالب توجه بود داستان حضرت ابراهیم و یا آیه هایی رو که در سایت میگذاشتند من در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم و برای ما دهه 60 تی ها مذهب در خانوادها پررنگ تر بود ولی من می توانم اعتراف کنم که معجزه کلمه به کلمه قران را رو از این سایت و با کمک صحبتهای استادبا گوشت وپوست خود درک کردم و الان هم هر موقع آیهای قران رو میخونم یا میشنوم با دقت بیشتری بهشون توجه میکنم تا راه هدایت زندگیم باشه . دوره هدفگداری سال 94 استاد اولین قدم من بعد از آشنایی بااستاد بود من اون موقع حداکثر درامد ماهینه ام 2میلیون بود که با توجه به راهنمای های استاد من برای ماهی 6 میلیون تومان در سال 95 هدف گداری کردم و تقریبا هم نتیجه گرفتم .من همیشه در زندگی خود آدم قانعی بودم و هدفهای بزرگی رو دنبال نمیکردم فقط در مورد تحصیل دوست داشتم به بالاترین سطح ممکن برسم که خوب محقق نشده بود تا اینکه قبولی در کارشناسی ارشد رو هدف دیگرم قرار دادم کتابهای کانونها ی آزمونهای کارشناسی‌ارشد رو خریدم ولی به دلیل مشغله کاری در بیرون از خانه و همچنین داشتندختر3 ساله ام به جز یکی دو کتاب اون هم فقط چند فصل اول نتونستم مطالع ای داشته باشم فقط به همسرم میگفتم که من حتما قبول میشم اون هم در رشته ای که رشته کارشناسی من هم نبود فقط از خدا خواسته بودم و در کمال ناباوری من مجاز به انتخاب رشته شدم البته رتبه خوبی کسب نکردم و این روزها منتظر نتیجه کنکور هستم و مطمئنم که بهترین جا قبول میشوم . نتیجه دیگری که در این مدت با ایمان به قوانین هستی گرفتم و این بود که اگه همه دنیا برای تو خوب نخواهند وقتی خدا بخواهد همه چیز حل است همسرم خانه ای خریده بود که به مدت 5 سال به دلیل مشکلات قانونی و اختلاف سرمایه گذاران سند نمی خورد یکی دیگر از هدفایی که مشخص کرده بودم سند خوردن این خانخ بود که به لطف خدا و در کمال ناباوری یک ماه پیش سند خورد .چیز دیگه ای که از خدا خواسته بودم و زندگی خانوادگیم رو تحت شعاع قرارداده بود و به دلیل اینکه من آدمی هستم که بسیار به روابط خانوادگی و ارزش های آن معتقدم و از هر گونه ایجاد اختلاف بین خانواده‌ها دوری میکنم ناخواسته و در کمال ناباوری درگیر مشکلات خانوادگی با خانواده همسرم شدم فقط به خاطر بچه بازی همسرم و رد و بدل کردن حرفهایی که خودش به خاطر اختلافاتی که با خانوادش داشت و طی سالیان همه جا در خانواده من مطرح میکرد تا به قول خودش درس عبرتی برای خانوادش بشه و به محض کوچکترین اختلاف من رو در چاهی انداخت که هر چه می کردم نمی تونستم ازش دربیام و روز به روز هم اوضاع بدتر میشود چند ماهی با خانواده همسرم قهر بودیم و اونها اسرار داشتن که من برای عذرخواهی و آشتی کردن قدم جلو بذارم من هم که خودم رو در این ماجرا بی تقصیر می دونستم راضی به انجام این کار نبودم و از طرفی هم نمی خواستم این ماجرا بیشتر از این طول بکشه این جا بود که از خدا خواستم تا این ماجرا رو اونطور که خودش میدونه و طوری که عزت من و عزت خانوادش زیر سوال نره ماجرا رحل و فصل کنه علی رغم اسرار همسرم برای قدم پیش گذاشتن من و امتناع من از این کار یه روز که برای خرید رفته بودیم کرج دم غروب همسرم از من خواست که کدورتها رو کنار بذارم و برای آشتی با خانوادش برم من هم قبول نکردم و در دل با همه وجود از خدای قادر بی همتا خواستم تا این ماجرا به خوبی خاتمه بیابد از همسرم خواست به اتفاق دخترم به دیدن خانواد ااش برود و من هم همان نزدیکیها مغازها رو تماشا میکنم تا آنها بیایند و از اینکه من همراه آنها آمده ام چیزی نگوید او هم قبول کرد و رفت و همان طور که مغازه ها رو تماشا میکردم در حال خرید بودم مادر همسرم در کمال ناباوری و با همه غروری که داشت تماس گرفت و گفت که دخترم که البته 2سالی بیشتر نداشت گفته که من جلوی خانه پیاده شدم و رفتم و از من خواست که کدورتها رو کنار گذاشته به منزلشان بروم و به خواست خدا این موضوع هم به خیر و خوبی تمام شد و همچنین مشکلات سر کارم هم به خواست خدا حل شد امروز به لطف خدای رحمان آرامشی بیشتر از گذشته در زندگی احساس می کنم ولی نه در حدکمال و من میخواهم با مطالعات بیشتر و تمرین در عمل کردن به این قوانین روزگار بهتری رو برای خود و خانواده ام بسازم با تشکر از استاد عزیز و گرانقدر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  9. -
    سلیمان درویشی گفته:
    مدت عضویت: 3854 روز

    با سلام و ادب و احترام خدمت استاد عزیز و همه دوستان گرامی

    … من تصمیم خود را گرفتم .

    تصمیم گرفتم کهکشان های بیرون را به کهکشان های درونم پیوند بزنم . نیروهای منفی به من انرژی مثبت می دهند . به کسانی که به من پشت کردند رویم را می گشایم و از میان آن ها عبور می کنم . کسانی را که دوست دارند موفق شوند دست های یکدیگر را می گیریم تا با همدیگر حرکت کنیم . هر قدمی را که بر می دارم نمک های زیر پایم را به طلا تبدیل می کنم تا دیگران هم سهمی ببرند و جای پای طلایی ام را در این ده پر از نمک بر جای می گذارم.

    تصمیم گرفتم وجودم را خانه تکانی شدید کنم و درونم را پر کنم از ایمان ، باور ، انگیزه ، تعهد ، یقین ، اعتماد به نفس ، صداقت ، راستی ، شادی ، فراوانی ، جسارت ، دانش ، احترام ، تمرکز ، بخشش و … می کنم تا لبریز شود و دیگران هم بتوانند جرعه ای از آن بنوشند . من از بدی ها عبور می کنم ، من از خوبی ها عبور می کنم ، من از موفقیت عبور می کنم و از هدف هم …. ، من از زمان هم عبور می کنم تا همین نزدیکی های خیلی دور …

    دوستان عزیز خداوند بارها در قرآن اشاره کرده که بیشتر مردم ناسپاس هستند و فقط عده کمی شکرگزار هستند. باور شخصی من این است که همان تعداد اندک که سپاسگزار هستند ، همان ها جز ثروتمندان هستند . پس همواره خدا را شاکر باشیم .

    برای تغییر قبل از هر اقدامی باید از وضعیت موجود خسته و کلافه شویم . طوری که در این وضعیت نفس کشیدن هم برایمان سخت باشد . ( امروزمان مثل دیروز نباشد ) سپس راه برون رفت از این وضعیت را پیدا کنیم . زندگی ما همواره پر از دره ها و قله ها می باشد . برای رسیدن به قله ها ( اهداف و خواسته ها ) باید دره ها ( وضعیت موجود ) را پشت سر بگذاریم . به جای ناسپاسی باید افسار ذهن و افکارمان دست بگیریم و آگاهانه آن را هدایت کنیم . ما باید آگاه شویم و تفکر کنیم . چون عدم آگاهی از افکار و ذهن باعث سقوط و نرسیدن به خواسته ها و رویاها یمان می شود .

    خلاصه ای خیلی کوتاه از داستان زندگی من :

    من سلیمان درویشی متولد 1352 ساکن شیراز سال 1374 در یک شرکت هواپیمایی شروع بکار نمودم که در سال دوم از میان همه پرسنل به عنوان تنها کارمند نمونه انتخاب شدم و قرار شد همان سال مرا با پرواز به سوریه بفرستند . هنوز بعد از گذشت حدود 20 سال این امر محقق نشده است . به کارم علاقه داشتم و از صبح تا شب کار می کردم . اما بعد از این همه مدت تا سال 92 هر چه بیشتر کار می کردم در زندگی پسرفت داشتم . حتی بیشتر جمعه ها هم کار می کردم. وضعیت زندگی نابسامان ، بدهکاری و … مدت 6 سال در یک اتاق زندگی می کردم. به خداشکایت می کردم که این چه وضعیه ؟ دیگه خسته شدم . در راه رسیدن به هدفم ( سینما ) که دیگه نا امید شده بودم . مشکلات زندگی بسیار زیاد و …

    دوستان و همسفران عزیز ما باید قبل از هر اقدامی تصمیم بگیریم . ما می توانیم از الگو های معنوی مانند قرآن ، پیامبران و امامان والگوهای دیگر انسان های موفق استفاده کنیم . از مدت ها پیش به دنبال گمشده ام بودم اما راه دستیابی به آن را بلد نبودم . هر چه بیشتر تلاش می کردم به نتیجه مطلوب نمی رسیدم . بعداز گذشت 20 سال از شغل کارمندی توانستم آپارتمانی در نقطه متوسط شهرم بخرم البته با کلی بدهکاری .

    واقعا ناامید شده بودم ، به این نتیجه رسیدم که خدا هم دارد ما را فراموش می کند . خدا را هر روز قسم می دادم که مرا از این وضعیت نجات دهد اما انگار که گوش خدا هم برای ما کر شده بود . خیلی سخت است که موقعیتی در زندگی پیش بیاید و جلوی خانواده شرمنده باشیم . ( یادم نمی رود در یک تابستان و در گرما دخترم تشنه باشد و من 200 تومان نداشتم که یک آب معدنی برایش بخرم ) .

    آبان سال 1392 بود و ساعت حدود 8 شب بود که با اتوبوس بعد از کارم به خانه بر می گشتم . مشغول خواندن درس برای شرکت در کنکور ارشد سراسری بودم. مرد جوانی روبه رویم نشسته بود و در صحبت را با من باز کرد و تا صحبت کار و پول پیش آمد که من گفتم دنبال یه راه بهتری هستم . گفت نگران نباش من یه کار خیلی خوبی با درآمد عالی برایت سراغ دارم و شماره اش را داد و خداحافظی کردم. چند روز گذشت و من تماسی نگرفتم . گفتم ای بابا اینم یه چیزی برای خودش میگه . بالاخره تماس گرفتم و رفتم در منزلشان . کتاب قله ها و دره ها را به من داد و گفت بخون و خلاصه و نتیجه را روی کاغذ بنویس . کتاب را خواندم و سراغش رفتم . گفت فردا شب ساعت 8 شب بیا فلان جا و هیچ کسی هم نباید بفهمه. ترسیدم و گفتم حتما تو کار قاچاق و این جور چیزا باید باشه . موقعی که می خواستم سر قرار بروم شماره اش را به همسرم دادم و گفتم من برای کار می روم اگه بلایی سرم اومد این شماره طرفه . باران به شدت می بارید و رفتم سر قرار و با هم رفتیم تو یه هتلی . یه نفر دیگه هم اومد و شروع کردند به توضیحاتی درباره بازاریابی شبکه ای . من جواب منفی دادم و گفتم گول شرکت های هرمی را نمی خورم. خلاصه ول کن نبود و مدت یک هفته تماس می گرفت . بالاخره رفتم و پس از مذاکراتی وارد شبکه شدم. اول شروع به خواندن کتاب و دیدن و گوش کردن فایل های انگیزشی نمودیم. بعدش به جمع کردن گروه پرداختیم و راستش دلم راضی نبود و از اجبار می رفتم . حدود سه ماهی کارکردم و حدود 400 هزارتومانی کار کردم . دنبال یه راهی بودم که از این کار دست بکشم . انگار تو قفس بودم . همین طور که تو اینترنت مشغول جستجو درباره بازاریابی و فایل های موفقیت بودم ، سر از سایت استاد عباسمنش در آوردم . عضو شدم و چند تا از فایل ها را دانلود کردم و دیدم و گوش دادم. رسیدم به فایل های چگونه در عرض یکسال درآمد خود را سه برابر کنیم. با خودم گفتم این عباسمنش هم یه چیزایی برای خودش گفته . مگه می شه ؟ فایل هایی را که می دیدم همه صحبت های استاد به بائر ختم می شد . ( حالا فهمیدم دلیل ورود به بازاریابی شبکه ای چه بود . من در اینجا با تغییر باور آشنا شدم . چرا که پیش زمینه ای داشتم . شاید اگه این طور نبود قبول نمی کردم ) . در سایت جستجو می کردم و رسیدم به محصولات . قیمت محصولات را نگاه کردم فکر می کردم به ریال است . من حتی به خرید از سایت اعتقادی نداشتم و ضمنا اگه کتابی هم بود به قیمت 20 هزار تومان نمی خریدم . محصول استقلال مالی را دیدم قیمتش فکر کنم حدود 450 هزار تومانی بود و من تا اینجا هم فکر می کردم قیمت ها به ریال است . بالاخره دلم را راضی کردم که مبلغ 45 هزارتومان را پرداخت کنم . اما هر چه کردم نشد . بعدش متوجه شدم که قیمت ها به تومان است . مدتی به فایل های رایگان بسنده کردم .

    چند روز گذشت و با خودم کلنجار می رفتم . هر طور بود پول تهیه نمودم و محصول را خریدم . مرتب صوتی و تصویری ها را دیدم. بعدش شروع به خرید کتاب های صوتی نمودم. ضمنا هر فایل رایگانی هم که روی سایت گذاشته می شد سریع دانلودش می کردم. تا الان تمام فایل های رایگان را دانلودش کردم و حتی یک فولدری روی سیستم دارم به نام عباسمنش که تمام فایل ها و محصولات را دارم . تا اینجا من هنوز نتیجه ای نگرفتم . تقریبا به اواخر سال 1393 نزدیک می شدیم و مدت آشنایی من با سایت از یک سال هم بیشتر شده بود بدون نتیجه . در همین حین فایل های رایگان دوره آنلاین هدف گذاری روی سایت گذاشته شد. بعد از دیدن آنها دوست داشتم که در دوره شرکت کنم اما پولش را نداشتم . از خدا خواستم که تا مدتی که تخفیف داره پولش را برام ردیف کنه. بعد از چند روز یادم نمی آید که چطور پولش را ردیف کردم. هنوز مشکل مال داشتم و دری برایم باز نشده بود . هر هفته تمرینات دوره را با اشتیاق فراوان انجام می دادم و روی سایت می گذاشتم. یه استارتی تو درونم زده شد . دوره خیلی خوبی بود . استاد یک جایزه هم برای نفری که بهترین تمرینات را انجام بده گذاشته بود. من به خودم ایمان و باور داشتم که علاوه بر رسیدن به اهدافم ( سینما ) ، جایزه را می برم ، چون چندین مرتبه از شرکت زنگ زدند و از مطالب من تشکر کردند . ( هرچند که در پایان جایزه را نبردم ) . تقریبا اواخر دوره بود که به عنوان دستیار کارگردان و برنامه ریز بصورت مجانی شروع به کار نمودم. خیلی خوشحال بودم که بالاخره یه دری باز شد . تقریبا حدود یک ماهی درگیر بودم . امیدوار شده بودم که دارم به اهدافم نزدیک میشم . بعد از این دوره محصول عزت نفس را خریدم اما بدلیل سر صحنه فیلمبرداری نتونستم دوره را آنلاین شکت کنم .تمریناتش را بعد انجام دادم . رسیدیم به فصل تابستان و من هنوز نتیجه چندانی نگرفته بودم .خیلی از مواقع نا امید می شدم . از خدا کمک می خواستم . دنبال این بودم که محصول روانشناسی ثروت 1 را تهیه کنم اما پولی نداشتم . من در طول ماه 1000 تومان هم اضافه نمی آوردم که خرج چیزی کنم چه رسد به خرید محصول . به آبان رسیدیم و تو سایت برای خرید محصول تخفیف داده بودند . من دنبال پول بودم . فکر کنم 11 آبان بود بدون داشتن پول محصول را به سبد اضافه کردم و منتظر پول شدم . خدایا اگه از تاریخش بگذره قیمتش گرون تر می شه و دیگه نمی تونم بخرم. مهلت تمام شد و پول ردیف نشد . اما یکدفعه مبلغ دو میلیون و سیصد هزارتومانی که چند سال قبل به کسی قرض داده بودم به حسابم واریز شد . ولی قیمتش بیشتر از پول من بود . نمی دونستم چکار کنم . به تهران زنگ زدم . فکر می کنم سرکار خانم فرهادی بودند و جریان را گفتم . اون هم یه کد تخفیف به من دادند و سریع محصول را خریدم . روز اول ، جلسه اول را حدود 15 مرتبه دیدم . به جرات می گویم موهای بدنم سیخ شد . حقیقتش از اتفاقاتی که قراره بیفته ترسیدم جلسات بعدی را ببینم. چند روزی فقط همین یک فایل را می دیدم . دل به دریا زدم وشروع به دیدن فایل ها نمودم . تمام جلسات را به مدت یک ماه دیدم و خیلی از تمرین ها را انجام دادم اما اتفاقی نیفتاد. تصمیم گرفتم به مدت چند ماه هر هفته یک بار دوره را تمام می کردم . از طرفی هم به همین خاطر با همسرم به شدت درگیر بودم . همسرم اعتقادی نداشت. بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم که توجهی نکنم. حالا تا اینجا داشته باشید که همسرم از خرید و قیمت محصولات اطلاعی نداشت و هنوز هم ندارد . چرا که باید از شهر و دیار می رفتم . البته الان تا حدودی وضعیت را پذیرفته است . ذره ذره اتفاقاتی در درونم شروع به رخ دادن نمود . بعدش دنبل این بودم که قانون آفرینش هم تهیه کنم . با مقدار پولی که تو کیف پولم داشتم چند جلسه را تهیه کردم. بهمن ماه بود که خدا از طریق واسطه ای مبلغ یک میلیون تومان پول را برایم رسانید و بقیه جلسات را تهیه نمودم . همزمان هر دو را گوش می دادم. تازه وضعیت مالی ام یه کمی بهتر شد و بعد از 5 و 6 ماه مبلغ 700 هزارتومان افزایش حقوق داشتم . بطور کلی برکت و نعمت خدا شروع به باریدن کرد . تا قبل از ای اتفاقات من ماهیانه حدود 500 هزار تومان قرض می کردم ، ولی الان با تغییر باورها و تمرینات هیچ وقت کیف پولم خالی نشده و همیشه پول داخلش هست . هر چند که هنوز تا آن وضعیت مالی ارمانی فاصله دارم اما جرقه آن زده شده است . در طول این مدت خیلی از بدهکاری هایم را داده ام و فقط مقدار کمی از ان مانده است که مطمئنم تا اخر امسال همه را تسویه می کنم .

    دیگه اون ادم سابق نیستم وضعیتم از لحاظ مالی بهتر شده . سلامتی ام بهتر شده است . من چند سالی درگیر بیماری بودم که هر جا می رفتم دکترها نمی تونستند تشخیص بدهند . الان بدون نیاز به دکتر حالم بسیار خوب است . ایمانم به خدا بیشتر شده است و هر روز بشتر می شود . صبح ها با عشق و علاقه از خواب بیدار می شوم . انگیزه ام بیشتر شده . هر چند که تا هدفم ( سینما ) هنوز فاصله دارم . اما به زودی پله های رشد و ترقی را می پیمایم . من در امسال حدود 10 ساعت درس خواندم و مرحله اول کنکور ارشد سراسری از 7 رشته 6 رشته مجاز شدم و مطمئن هستم که مرحله دوم هم قبول می شوم .

    موقعیتی را که الان دارم به شدت فایل ها را هر روز گوش می دهم . از فایل ها و کتاب های موفقیت اسفاده می کنم . استاد در یکی از فایل هایش گفت که شما وقتی که می خواهید ماشینی را روشن کنید باید تمام انرژی خود را بگذارید . این یک نمونه جمله ای است که همیشه بیاد دارم و جملاتی دیگر. مثلا با مبلغ 500 هزار تومان در بورس شرکت کردم و بعد از تقریبا 4 ماه سرمایه ام را به مبلغ حدود 2 میلیون تومان افزایش دادم . با برادرم کسب و کار کوچکی را با حداقل سرمایه در منزل شروع نموده ایم و قصد داریم در چند ماه آینده آن را گسترش بدهیم. هر چند که هدف اصلی من اولین فیلم نامه نویس و کارگردان سینمای ایران و دنیا است . اگر قرار بود که همه چیز را با جزئیات کامل بنویسم بسیار وقت گیر بود و برای ارسال به مسابقه هم نمی رسیدم .

    سخنی با استاد :

    تشکر و سپاسگزاری از شما که واقعا راهنمای من بودید . البته من بعد از دوره هدفگذاری مطالب در سایت نگذاشته ام و عادت ندارم . اما یک مطلب بسیار مهم دیگر اینکه در بحث مدارها ( با توجه به صحبت هایتان مثل حضرت موسی و شکافتن رود نیل و … ) به نکته و مطلبی رسیده ام که مطمئن هستم خودتان هم هنوز به آن نرسیده اید که اگر فرصت شد به یاری خداوند در آینده حتما در سایت قرار می دهم .

    برای استاد عزیز و کلیه گروه تحقیقاتی عباسمنش ( خصوصا سرکار خانم فرهادی ) و همه دوستان گرامی سلامت و ثروت و شادی و خوشبختی و سعادت دنیا و اخرت را از خداوند وهاب درخواست می کنم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 988 روز

      سلام و درود آقای درویشی

      امیدوارم هر جا که هستی حال دلت عالی باشه و غرق نعمت خدا باشی و در مسیر هدایت او قدم بر داری

      کامنتتو خوندم پیام ایمانشو گرفتم ممنونم خیلی لذت بردم از روند رشدت و از دوجای کامنتت خیلی درکت کردم انگار خودم بودم یجا گفتی خیلی سخته در موقعیتی قرار بگیری که نتونی واسه خانوادت کاری کنی و پول یک آب معدنی رد نداشتی واقعا بدترین حس دنیاست این حس خدا واسه هیچکی نیاره که نمیاره این ماییم که بخودمون ظلم میکنیم و چقد مظلوم به ظلم خویشیم خدایا نجات خیر بما اعطا کن از شر افکار پوسیده خودم به تو پناه میبرم…

      و دومین قسمت اونجایی که گفتی جلسه اول روانشناسی ثروت و گوش دادی موی تنت سیخ شد میترسیدی به جلسع دوم گوش بدی واقعا وقتی قراره مدارت تغییر کنه چون اونجا ناشناخته عست ترس میگیره آدمو و چقد این ترس خواستنیه و لذت بخش واقعا این قسمت خندم گرفت چون میفهمم چی میگی از بس ذهنمون فقیری رو دیده از ثروت میترسه که یکی از پاشنه آشیل همه فقزا همینه بلهههه خودشع یکی از پاشته آشیل من اینه برای همینه که ثزوت ازم دور میشه خدایا به تو وصل میشم هررور با ذکر توبه باذکر حمد تو با گوش دادن به وحی منزل پیامبر زمان خودمو ایمانمو قوی میکنم تا ذهنم از ثروتمندشدن ترسی نداشته باشه ممنونم که 8سال پیش کامنت گذاشتی تا امروز برای من نور بشی ممنونم ازت دوست خوبم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    هانا بیگی گفته:
    مدت عضویت: 4037 روز

    سلام به همه دوستان

    نظرات قشنگ تون رو توی این چند روز دنبال کردم. واقعا جالب و انگیزه دهنده است. من قبلا نظر دادم اما با خوندن نظرات شما انگیزه گرفتم که منم داستان موفقیت های خودم رو با جزئیات بیشتر بنویسم که دوستان هم بتونن ازش استفاده کنن.

    من ژیلا هستم و 29 سالمه. توی یه خانواده از لحاظ مالی متوسط و فرهنگی به دنیا اومدم. از همون بچگی همه چیز رو توی درس خوندن میدونستم. انگار که اینطور به من تلقین شده بود که تنها راه موفقیت مالی و فردی و… درس خوندن هست فقط نه چیزای دیگه. من از بچگی به کارهای هنری، خوانندگی و بقیه چیزا علاقه داشتم. اما از اون جایی که این طور باور کرده بودم که با درس خوندن میشه موفق شد تمام تلاشم رو گذاشتم در زمینه درسی. تمام مقاطع رو با معدل بالا پشت سر میذاشتم. با پشتکار درس می خوندنم. دبیرستان رفتم رشته ریا ضی. ریاضی ام رو خیلی قوی کردم. بعد توی دانشگاه دولتی که اون موقع قبول شدنش واقعا سخت بود توی رشته اقتصاد پذیرفته شدم. بازم با پشتکار جلو رفتم و بعد بلافاصله ارشد دانشگاه شیراز قبول شدم. سال 88 ارشدم تموم شد. خیلی با روحیه و با انگیزه بودم. تا اینکه بعد از فارغ التحصیلی دنبال کار گشتم. خیلی راه ها امتحان کردم. دوست داشتم نتیجه زحمت های چندین سالم رو ببینم. به درآمدی برسم. دو سه سال آزمون های استخدامی زیادی رو ثبت نام کردم اما خبری از کار نبود. بازم امیدم رو از دست ندادم. همون سال یکی از اقوام اومد خواستگاری. با هم صحبت کردیم و به توافق اولیه رسیدم. اونم ارشد خونده بود دنبال کار بود. البته یه کار موقت هم داشت. خلاصه ما به امید این که اوضاع بهتر میشه و کار خوب پیدا می کنه قرار مدار ها مون رو گذاشتیم برای نامزدی و بعد هم عروسی. اما بعد از چند ماه خواستگارم که الان همسرم هست بیکار شد. از لحاظ مالی توان نداشت که به قول و قرارهاش عمل کنه. سوء تفاهم های زیادی به وجود اومد و خلاصه به خاطر مشکلات مالی همه چیز بهم خورد. ضربه روحی سنگینی خوردم. جلو همه تحقیر شدم. خلاصه روزهای خیلی سختی بود. من که علت تمام مشکلاتم رو نداشتن پول میدونستم با تمام وجودم خواستم که کار پیدا کنم وبه درآمدی برسم و با حل شدن مشکلات مالی بتونیم ازدواج کنیم. با توجه به اینکه رشته ام اقتصاد بود توی سایت دنیای اقتصاد زیاد میرفتم. تا اینکه یه روز تبلیغ روانشناسی ثروت رو توی این سایت دیدم و با سایت شما آشنا شدم. استاد حرفایی رو میزدن که حرفای دل من بود. خیلی برام جذاب بود. فایل های رایگان رو گوش میدم. اولش نمی دونستم درسته یا نه. اما دوس داشتم باور کنم که درسته. همون موقع که دنبال کار می گشتم درس هم می خوندنم تا وقتم تلف نشه. یک سال بعد دکتری قبول شدم اما واقعا انگیزه ای نداشتم. یعنی زیاد هم خوشحال نبودم. چون هدف من کسب درآمد بود نه دوباره درس خوندن. از درس خوندن نتیجه ای نگرفته بودم. خلاصه با گوش دادن فایل های رایگان سعی می کردم روی باورهام کار کنم. چون روحیه خوبی نداشتم حداقل اینکه احساسم خوب می شد. بعد از چند ماه از آشنایی با سایت کم کم اعتمادم جلب شد. عید سال 94، یعنی 6 سال بعد از اون روزهای سخت دوره هدف گذاری رو شرکت کردم. با تمام وجودم خواستم که به هدفم برسم. خواستم که متعهد بشم برای رسیدن به هدفم و بهاش رو هم بپردازم. هر روز اهدافم رو می نوشتم و سعی می کردم احساسم رو خوب نگه دارم. سال اول دکتری ام تموم شد. درس ها تموم کردم و موند تزم. با همه شرایط سختی که داشتم و بد بودن اوضاع مالی ام اومدم تهران برای کار. روزمه ام رو جاهای زیادی فرستاده بودم اما کسی زنگ نزده بود. جالب اینجاست که بدون هیچ امیدی اومدم. دیگه واقعا می خواستم برم سر کار. یکی از شرکتهایی که قبلا رزومه فرستاده بودم زنگ زدم گفتم می خوام بیام با مدیر عامل صحبت کنم. رفتم و دیدم دارن نیرو میگیرن. منم آزمون دادم و یه هفته بعد رفتم سر کار. توی اون موقعیت این اتفاق واقعا برای من معجزه بود. چون نمی تونستم خونه اجاره کنم رفتم خوابگاه. زندگی توی خوابگاهای تهران واقعا سخت بود. 10 نفر توی یه اتاق. ماهی 300 هزار تومن هم اجاره میدادم. کل حقوقم 1میلیون دویست بود. بقیه اش هم هزینه خورد و خوراک می شد. شش ماه این وضعیت رو تحمل کردم. توی این شش ماه به اندازه کل عمرم تجربه کسب کردم. سختی می کشیدم اما راضی بودم. چون می دونستم بالاخره موفق میشم. با داشتن روحیه مثبت و فرکانس های مثبت زندگی ام بهتر شده بود. اسفند 94 بود ازدواج کردم. خدا رو شکر زندگی خوبی رو با همسرم شروع کردیم. اون کار قبلی رو رها کردم و الان یه جای بهتر کار می کنم. با حقوق ماهی دو و نیم. خدا روشکر خوبه. اما دنبال رسیدن به درآمد ماهی 10 میلیون هستم و دارم روی باورهام کار میکنم.

    امیدوارم که تونسته باشم به دوستای خوبم کمکی کرده باشم.

    با آرزوی موفقیت برای همه تون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای: