«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 20
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2016/08/عکس-سایت-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-21 12:20:202020-08-22 21:46:45«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا
این متن رو صرفا نه برای مسابقه که برای ذکر داستانه خودم می نویسم
علی اصغر پاشایی هستم ، 30 سالمه و فکر میکنم داستان آشنایی من داستانه آشناییه خیلی هاست .
خوب اکثر آدما بعد سنی که به یه بلوغ فکری میرسن ، تصمیم میگیرن استقلال مالی پیدا کنن.
شروع به فعالیت میکنن و فک کنم اکثرا طعم شکست رو تجربه میکنن.
خیلی ها تو جریان فکری عوام غرق میشن و تبدیل میشن به اکثریت اما عده ای هم به دنباله راهه موفقیت میرن و همیشه در جستجویه این جواب هستن که چطور؟
من هم فعالیت هایی انجام دادم ، برای خودم آرزوهایی داشتم و خب تلاشی هم میکردم .
یه شب تلوزیون شبکه 4 برنامه راز رو نشون داد.
از اون موقع دیگه دنیام تغییر کرد،شکله تلاشم جدی تر شد و وضعیت مالیم بهتر شد اما خب به طور محدود ، اما برنامه راز رو نمیتونستم به طور کامل درک کنم. دنباله یه حرف عامیانه تر بود
دنباله کسی که از جزئیات راز برام بگه .
یه روز فک کنم در حدود 2 سال پیش که تو خونه تنها بودم تبلیغات سایت استاد عباس منش رو تو یه وبلاگ دیدم
بعد از داخل شدن و دانلود چند تا فایل که خیلی هم لذت بردم انگار پنجره تازه ای به روم باز شد. فایل های استاد و چند تا کتاب صوتی رو که خریده بودم
تویه گوشیم ریختم و مدام گوش میدادم . برایه خودم متنهایی نوشتم و ضبطشون کردم و به اونا گوش میدادم. حتی یه برنامه ماشین زمان درست کردم و خودم رو در آینده و در جایگاه ایده آلم نوشتم و ضبط کردم
و بهش گوش میدادم. گوش دادن به اخبار رو متوقف کردم ، دنبال کردن چیزهای بیهوده رو متوقف و تمرکزم رو رویه ثروت و موفقیت گذاشتم.
سعی کردم افکار رو تغییر بدم و به قول استاد مدارم رو عوض کنم . چند ماهی گذشت و رفته رفته نشونه های منم پیدا شد.
من یه لباس فروشم ، یه مغازه اجاره ای تویه نقطه پایین شهر دارم . بدهی های زیاد به خاطر خرید غیره نقدی ، فروش ضعیفه مغازه به خاطره محله محروم و کلی مشکله دیگه داشتم.
زیره بدهی نسبتا سنگینی بودم .وقتی تصمیم گرفتم شرایط رو درست کنم راه حل ها بهم نشون داده شد . رفته رفته از بدهیم کم کردم. و درآمدم 2 برابر شد. نهایتا شرایطم خیلی بهتر شد.
درس بزرگی که از استاد یاد گرفتم ، این بود که بدهکار نباشم. این بدهکار نبودن باعث شد روحیه ضعیفی که معلولِ استرسِه بدهی بود از بین بره .
اتکا رویه قدرت خدا بزرگترین دستاورد من از آشنایی با آقای عباس منش بوده ، این رو تجربه کردم که وقتی از خدا درخواست میکنم به سرعت بهم جواب میده.
البته باید بگم به خاطر عدم تمرکز و نظم نتونستم پیشرفت قابل ملاحضه ای داشته باشم .حداقل به در حده دلخواهم و اینو میدونم که مهترین مشکلم از درونمه و اینکه نمیتونم افکاره بد رو دور نگه دارم.
اما همیشه پیگیر هستم و در حال تغییر و تحول در خودم و تلاش برای امتحان کردن فرصت های تازه ای که به دست میارم.
میدونم که چی میخوام و میدونم که دارم به سمتش حرکت میکنم اما با سرعت کم و تصمیم دارم برای بیشتر کردن سرعتم یه کاره مهم انجام بدم.
بعد از سالها مطالعه و جمع آوری اطلاعات در زمینه موفقیت حالا فقط به یه نتیجه رسیدم و اونم اینکه باید حالم رو خوب نگه دارم.
دوستان عزیز جز شاد بودن چاره دیگه ای ندارید.
خیلی سخته ، مشکلات زیادی وجود دارن ، آدمهایی که باهاشون زندگی میکنیم اصلا نمیتونن خیلی از این چیزارو درک کنن و چون
از نزدیکانه ما هستن این کارو برای ما سختر میکنه. اما شما چاره ای ندارید باید با شادی اشک غم رو دربیارید. باید صبح طوری از خواب
بیدار بشید که انگار قراره امروز بهترین روزتون باشه. باید همه چیز رو عالی بدونید . این با دنبال کردن خبر ها در تضاده ، با گوش کردن
به غرغر و در و دل اطرافیان با همراهی کردن با اکثریت جامعه در تضاده ، و این خیلی سخته !
به نظرم بهاش همینه ، و باید پرداخت بشه.
آقای پاشایی تضادهای زندگیتان پل پیروزی شما شد تبریک دوست عزیز
متشکرم خانم شبخیز
به امید پیروزی همه
خیلی ممنون علی اصغر آقای پاشایی عزیز
“دوستان عزیز جز شاد بودن چاره دیگه ای ندارید.” بسیار عالی بود.
امیدوارم همچنان موفق و سربلند باشین.
سلام- درست فرمودید انسان بایدازدرون متحول بشود- بیرون وشرایط خارجی خود به خوددرست میشه/احساس خوب ولایق بودن خودت راحفظ کن وتقویت کن .موفق باشید
سلام بر دوستان عزیز و گروه تحقیقاتی استاد عباس منش.
من رضا بیگی هستم 20 سالمه .و حدود یک سالی هست که با استاد آشنا شدم .و دوست دارم قبل آشنا شدنم بگم .
من گذشته جالبی ندارم و میتونم بگم توسط اطرافیان اعتماد به نفس من نابود شده بود و بسیار عصبی و منفی نگر بودم و پدرم خیلی دوست داشت شاگردی کنم چون در کار ساختمانی و بنایی فعالیت میکنه ولی من علاقه ای به کار کردن با پدرم نداشتم و درس مو خوندم و دیپلم گرفتم و برای کنکور دیوانه وار میخوندم و در نهایت رتبه 37 کشوری شدم البته چون من در ابتدایی و راهنمایی بسیار ضعیف بودم و معدل پایین داشتم و وقتی به دوستان ام می گفتم کسی باور نمی کرد و حالا وارد دانشگاه شدم و فکر میکردم دانشگاه فرشته نجات من خواهد بود اما فهمیدم باید مسیر جدیدی شروع کنم و خیلی از لحاظ مالی در مضیقه بودم و هر جا میرفتم برای کار یا قبول نکردند می گفتند دانشجویی و یا سرمون کلاه میگذاشتند و یادمه تابستان سال 1394 من روزی 10 ساعت کار میکردم اما متوجه شدم ماهیانه 700 هزار تومان بده کار میشوم و هیچ سودی نداشتم بلکه ضرر میکردم و بعضی مواقع توهم میزدم کشور ایراد خدا نمی خواد بدشانسی ولی حسی در درون من میگفت این نیست داستان پول و خیلی تحقیر شدم خیلی افسرده شده بودم و از لحاظ سلامتی وضعیت جالبی نداشتم و همیشه از خداوند کمک میخواستم که کمکم کنه و منو هدایت کنه و یادمه در سخنرانی آقای علی اکبر رائفی پور در سخنرانی مدیریت زمان تند خوانی و شیوه های جدید مطالعه را معرفی کرد و من پیگیر شدم و با سایت عباس منش دات کام آشنا شدم و 4 تا فایل استاد در سمینار معرفی تند خوانی گوش کردم و بسیار به من انگیزه داد و من از اون موقع پیگیر بودم و تا الان تمام فایل های رایگان استاد استفاده و بیش از 50بار گوش کردم و تا آنجا که تونستم تمرینات انجام دادم .و یکی از فایلهای که خیلی به من کمک کرد تا باورهای اشتباه شناسایی کنم اپلیکیشن ثروت بود که متوجه شدم داستان چیه. داستان اینه که چه باوری داری یا چه فرکانس ارسال میکنی و بقیه چیزها اصلا مهم نیستند .مثلا من فایلی رو نگاه میکردم و استاد میگفت یک دانشجو هم میتونه پول در بیاره اولش سخت بود چی جوری مگه میشه ؟ اما اول باید باور کنی تا ببینی با چگونه کاری نداریم. و افرادی که مثلا دانشجو بودند و ماهیانه 4 و5 میلیون تومان درآمد داشتند و هم کلاسی خودم هم بودن رو توجه میکردم می گفتم اگه اینها توانستند من هم میتونم و دوستان معجزه رخ داد شرکتی در رشته خودم پذیرفت که بروم کار کنم و در محل کار همکاران بسیار خوب و خدا رو شکر میکنم و در یکی از فایلها رایگان ثروتمندان هر کسب و کار استاد عزیز گفت باید متخصص بشید و من الان در کارم شروع به مطالعه کردم و باید بگم باورهای در ذهنم ایجاد کردم که میتونم متخصص بشم و …و یکی از فایلهای عالی استاد سه برابر کردن درآمد در یک سال که واقعا عالی است من با استفاده از این فایل ها درآمد خودم رو نسبت به سال گذشته بیش از 4 برابر کردم و من باور های که استاد میگه و خودم شناسایی کردم پول بدست آوردن راحته .من هرروز ثروتمند تر میشوم .هر روز شرایط و فرصت برای ثروتمند شدن بیشتر میشه .و….در یک فایلی ظبط کردم و هرروز و کل شب گوش میدهم و کتاب معجزه سپاس گذاری راندابرن رو بخوانید. و دوستان اگر می تونید عبارت های تاکیدی مثبت رو با صدای بلند تکرار کنید و اگر من درآمد ام رو چند برابر کردم واقعا بهای آن را پرداخت کردم منظورم اینه در مخاطبین گوشی من قبلا بیش از200تا مخاطب بود ولی الان 20تا هم نیست و همه رو پاک کردم و با افراد منفی اصلا کاری ندارم و دوستان احساس من اینه که همه ما می دونیم چی جوری از قانون استفاده کنیم اما مسأله اینه که ایمان نداریم .من آمدم اتفاقات زندگی خودم و اطرافیانم رو با قانون تجزیه و تحلیل کردم مثلا پدرم از دوستان خودش شنیده بود کارهای ساختمانی در تهران نیست و باور کرده بود و بیکار بود و برای کار هر از گاهی میرفت شیراز و من گفتم ببین باورهای ما کل زندگی ما رو میسازند و من رفتم در شهر جاهای که ساخت و ساز بود رو پیدا کردم و مدام به پدرم می گفتم در تهران خیلی کار هست و الگوهای در ذهن پدرم ایجاد میکردم و خدا رو شکر چند کار مختلف به پدرم گفتند که تا یک سالی کار گرفته فقط اینو در ذهنش من ایجاد کردم که کار هست و هرروز بیشتر و بیشتر میشه همین .البته پدرم این مباحث قبول نداره.و دوستان کتاب های دکتر ژوزف مورفی و دکتر وین دایر استفاده کنید خیلی ایمان قوی میکنه .و تا گفته نماند یک سالی میشه تلویزیون نگاه نمیکنم .و من درباره قانون با افراد زیادی حرف زدم البته الان نه دیگه حرفی نمیزنم و به تجربه من با کسی بحث نکنید و من صورتم جوش میزد به خاطر اینکه توجه میکردم ولی با تجسم صورتم زیبا و عالی شده
و از خداوند سپاس گذارم که منو با استاد عباس منش آشنا کرد.امیدوارم که موفق سلامت ثروتمند باشید
سلام به آقای بیگی عزیز
بسیار عالی بود داستانتون.
تبریک می گم به شما که در دوران دانشجویی تونستین درآمد خودتون رو 4 برابر کنین…
سلام داستان جالبی بود/اگربتونی فایلهای تصویری استادرا برای پدرت درشرایطی که می دونی مناسبه پخش کن. ان شاالله موثر واقع می شه.
با سلام خدمت دوستان و آقای زمانی عزیز
صبر و استقامت و قدرت بالای ریسک پذیری شما قابل تحسینه.
ممنونم از استاد که همون سوالی که یک ماه پیش من تو عقل کل پرسیده بودم رو به عنوان مسابقه به نحوی دیگر مطرح کردند.
من چند وقت بود که دچار بی پولی شدید شدم و اوضاع مالیم بد شد بسیار بد اخلاق و منفی نگر شده بودم ترس تمام وجودم رو هر روز بیشتر از روز قبل در بر میگرفت مرتب از خودم میپرسیدم که پس این پول کجاس.فک میکردم که باید ی چیزی یا روشی باشه که بشه پول دراورد قبلا دو بار رفتم پیش فال گیر.به هر کس میرسدم ناله میکردم و غر میزدم واز بخت بدم گله میکردم و اوناهم چون تو فرکانس اون موقع من بودن با من همنوا میشدن و من بیشتر نتیجه میگرفتم که همه بدبختن ولی حواسم به پول دارای دروبرم هم بود و میدیدم که هر سال یک خونه توپ میخرن شک کردم و فهمیدم که باید داستانی باشه در این عالم که من هنوز خبر ندارم شروع بهتحقیق کردم شش ماه که با استاد اشنا شدم وفایل های رایگان رو کلا گوش کردم و تقریبا نصف کتابهای صوتی رو هم خریدم و اونا روهم شخم زدم بلاخره دیروز قانون فرکانس را خریدم و تا الان 3 بار گوش دادم.من بغیر از بعد مالی که خیلی خیلی برام مهمه و تعهد دادم به خودم که بیلیارد بشم هنوز به نتیجه دلخواهم نرسیدم ولی الباقی زمینه ها نتایج عالی گرفتم که شامله:
1-غیبت نمیکنم اصلا
2-فحش نمیدم
3-دروغ نمیگم
4-تهمت نمیزنم
5-تخریب نمیکنم وبجاش سازنده شدم و خوبی های دوستانم و فامیلم رو میبینم و بهشون میگم
6-به خداوند رزاق بعنوان پدراسمانیم ایمان باور و توکل 100٪پیدا کردم
7-بسیار بسیار شکرگذاری میکنم
8-باور کردم که جهان پر از فراوانیه
9-شش ماهه حتی یک قرص هم نخوردم هفته پیش ازمایش کامل دادم گفتن همه چیزت عالیه
10-اتوماتیک با بعضی از دوستان و فامیل قطع ارتباط شده
11-اصلا و ابدا بحث نمیکنم
12-غر نمیزنم و اصلا شکایت نمیکنم
13رفتارم با خانواده ام 180مثبت تر شده
14-خیر خواه و کمک کننده شدم
15-تمام زندگیم رو زوم کردم به پول دار شدن شدیدا تو کار تجسم خلاقم
16-بغیر از برنامه هایورزشی اصلا تلویزیون نمیبینم بعد از کارم رزش میکنم کتاب یخونم و کارهای استاد روگوش میکنم.
17-روزی دو بار به مدت 25 تا 30 دقیقه مراقبه میکنم
18-فرشتگان اسمانی رو به اسم میشناسم و باهاشون رفیق شدم مثل:میکاییل .اریل شامیویل رافایل
19-.به قانون توجه بسیار توجه می کنم و حواسم هست به حالمو فرکانسم( اتومایک شده)
20-ترس هایم خیلی خیلی کم شده
21-استاد رو خیلی دوست دارم که راه رو دوباره بمن نشون داد
دوستتون دارم و براتون خیر و برکت از پدرم جان جانان الله تواتگر و مهربان بخشنده جوهره هوشمند خرد الهی در خواست میکنم
شهرام خسروی از دبی
آقای خسروی تغییرات شیوه و روش شما در زندگیتان تحسین برانگیز است تبریک دوست عزیز
سلام / ان شاالله بزودی بیلیونر شوید. ولی همین الانم به نظرمن خیلی چیزهایی بدست آورده ایدکه خیلی ها حاضرند میلیون میلیون خرج کنندتا بدست بیاورند.شاد وثروتمند باشید
سلام
عالی بود
عالی
خنده در تامین شادی خودکفاست
موجب خشنودی هــر مبتلاست
خنده یک ورزش همانند شناست
چون که بر افسردگی فرمانرواست
خنده خوشحالی بی چون و چراست
طالبش هم شاه است و هم گداست
خنده های عاقلانه کم صداست
چون بهین سنّت ز رسم انبیاست
خنده چون آبی گوارا تشنه راست
نیک نوشی ضدّ امراض و بلاست
خنده ی آرام از شرم و حیاست
خنده ی جاهل همیشه پرصداست
خنده از روی رضا شکر خداست
بلکه پایان تمـــام غصّه هاست
خنده داروی امراض شماست
حرف دشمن همچنان باد هواست
خنده رویی شیوه ای از اولیاست
پس جواب خنده رو صد مرحباست
خنده در هنگامه ی مرگ هم بجاست
سنّت جـمعی شــهید کـربلاست
خنده بر لب های من زین ادّعاست
جان و تن را سوی جنّت رهنماست
آقای زمانی درود بر شما که راه درست را انتخاب کردید
با سلام به گروه نحقیقاتی عباس منش و استاد عزیز
راستش من الان در بحرانهای جدیدی قرار دارم و کلا همه چیز یادم رفته بود و بعد از اینکه دیدم استاد چنین ایده ای داده موفقیتهای دوستان خوندم وواقعا انرژی دوباره ای گرفتم و در بعضی از موفقیتهای دوستان اشک شوق ریختم و رفتم سراغ دفتر موفقییتهای دقیقا یک سالی که با استاد اشنا شدم حالا دوست دارم از چند سال پیشم که کلا یک زندگی دوباره شروع کردم بگم
من پنج سال پیش به هین موقع در بند زندان و مواد مخدر بودم یک زندگی سیاه وتاریک به طوری که هروز ارزوی مرگ از طرف خودم و بالاتر از او خانواده ام
نمیخواهم بیشتر از این از ان دوران توضیح بدم ولی در یکی از این روزهای سیاه که من درگیر دادگاه بودم و به خاطر یک کار ی زانوی پام شکسته بود ودیگه واقعا زندگی برام تمام شده بود داشتم یک نامه اشک بار و ترحم به حال خودم مینوشتم صدایی شنیدم تو میتوانی به گوشم خورد و دیدم برادرم دارد یک فیلم میبیند که برام جالب بود اخه من ان روز فقط امید را داشتم میشنیدم و بعداها فهمیدم که ان راز بود خلاصه برای اولین بار در زندگیم تصمیم گرفتم ولی چند بار این کار کرده بودم ولی موفق نشده بودم ولی این بار نمیدونم چی شد راستش هنوزم نفهمیدم ولی شاید به قول استاد این بار همه چیزم از هر نظر گرفته شده بود حتی ارزوی مرگ از طرف مادرم .اما یک حس جدیدی به خدا و کمک او در من زنده شده بود تا حدی که من بعد چند ماه به ارامشی رسیده بودم که روزی هزار بار میگفتم هر چه بشود برا من خوب میشود و همینطور از اعماق وجودم خدا را شکر میکردم طوری که گاهی وقتها دلم برا ان احساسها نسبت به خدا تنگ میشد تا اینکه توسط برادرم با یک نفر که در مورد خدا و زندگی درس میداد اشنا شدم و همینطور روزها میگذشت و من خرابیهای قبل یکی یکی حل میکردم دو سالی به این منوال گذشت و من دو شغل عوض کردم و دوباره شرایط خیلی سخت شده بود و من یک حس بی عرضه گی و من اصلا به درد نمیخورم در من زنده شده بود و کلا از خدا دور شده بودم تا این که یک روز یک پیام امد روی گوشیم که در کرج یک سمینار موفقیت برگذار میشد من مال یکی از شهرستانهای اصفهان بودم و تا ان موقع اصلا نمیدونستم سمینار چی (به خدا گاهی که به ان روزها فکر میکنم خندم میگیرد (یک روز تو یک کتاب خوندم که سخترین روزها زندکی با گذشت زمان به خنده دار ترین خاطرها تبدیل میشد)اخه راستش یک مشکل دیگه هم بود و من از نظر اعتماد به نفس خیلی پاین بودم به طوری که برای خرید ساده خجالت میکشیدم و دنبال یک مغازهای بودم که هیچ کس در ان نباشد و در کل با 7 یا 8 نفر بدتر از خودم ارتباط داشتم و در عین خیلی مغرور و پر مدعا بودم ولی انقدر خسته بودم که رفتم دو روز بود من خیلی چیزها برام شروع شد مثل یک بچه بودم که حروف اتفبا را یاد گرفته بود خیلی خوشحال بودم امدم و چند ماهی فقط کتابهای موفقیت و اعتماد به نفس خوندم و میرفتم بستنی فروشی سر کار تا یک مغازه زدم و دوباره بعد چند ماه جمع کردم وای این دفعه نمیدونستم چیکار کنم تو خورده بودم ولی یک باور که من میتونم در من زنده شده بود تا این که رو تلگرام برام امد که در تهران از یک استاد سمینار دو روزه برگذار میشد به هر کی گفتم نیمد این بار فکر نکردم اخه من از بچگی میخواستم یک ثروتمند جهانی بشم و تو سمینار اولی فقط از راه ثروت میگفت برا همین اصلا فکر نکردم و با ماشین پکیدم رفتم تهران سمینار یکم سخت بود خیلی میترسیدم ولی رفتم این بار با طرز هدف گذاری و مبلغها و ادمهای به خصوص جوانی که شرکتها و ماشینای گران قیمت امده بودند روبرو شدم انقدر انرژی گرفته بودم که حدود 200هزاز تومان در برگشت به خانه جریمه شدم و میگفتم میشد منم میتونم
چسبیدم به ورزش و کتاب دوباره تا این که تو ورزش با یک نفر که اتفاقا دوست داداشم بود اشنا شدم که تو کار اهن و فولاد در مرکز استان انبار بزرگی داشت منزلش هنوز تو شهر ما بود و جزو نفرات اول شغلش بود تا این که تو کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید سمج بودن یاد گئفته بودم و بعد روزها رازیش کردم که مجانی پیشش کار کنم اخه ان خیلی بد کسی به سیستم کاریش راه میداد خلاصه چهار ماه گذشت و من از نظر مالی شرایط خیلی سختی داشتم و داشتم دیگه ناامید میشدم ولی از فن کاسبی به خاطر اینکه از بچگی پیش بابام و خیلی استا یاد گرفته بودم درامد زایی مجانی براش میکردم ان از من خوشش امد و گفت اگه یه سرمایه که بیشتر بحث اعتماد بود بیارم تو یکی از این محصولات اهن درصدی میکنمت منم که یک مغازه داشتم تو شهرمون رفتم فروختم شروع کردم یک دو ماهی گذشت و من خوب با راه و چاه اشنا شدم و روزهای خوبی بود ومن دوباره با پول اشتی کرده بودم تا یک روز گفتم من میخوام برم پولم بده البته یکم عجله کردم و ان واقعا تعجب کرده بود و فقط گفت تو دیوانه ای و فرداش پولم داد و گفت برو ببینم چیکار میکنی فکر کردی به همین راحتی. اخه ان پول واقعا براش چیزی نبود
منم چند ماهی دنبال جا و بار واین حرفها بودم تا دوباره به یک سمینار دیگه رفتم و امدم کار شروع کردم وای چه روزهای سختی ان راست میگفت به این راحتی نبود چون من باورهای خیلی خیلی خرابی داشتم 6 ماهی گذشت ومن دوباره برشکست شدم و این بار گفتم که خودم میکشم و اصلا روانی شده بودم دقیقا یک سال پیش بود که بعد 4 سال و فروش مغازه به هفتاد ملیون بدهکاری رسیده بودم ولی رشد شخصیتی و انسانی و به خصوص ظرفیتم خیلی بالا رفته بود و دیگه از ادمها نمیترسیدم و خجالت نمیکشم شاید خنده دار بیاد ولی تازه مثل ادمها شده بودم و این به من انرژی میداد ولی نمیدونستم چیکار کنم تا این که با سایت استاد اشنا شدم وای وقتی که فایل چرا ادمها تغیر نمیکنند و گوش دادم داشتم پرواز میکئدم با ان همه کتاب و سمینار تازه فهمیده بودم چی به چی
یک ماهی فایلهای رایگان گوش میدادم و فشار طلبکار بیشتر میشد تا یک شب با هفتاد ملیون چک برگشتی که یک 3٫4ملیونی ته حسابم بود روانشناسی ثروت خریدم و شروع به گوش دادن کردم نمیدونید دوباره به چه ارامشی رسیده بودم دوباره شروع کردم اگه بخوام بگم خیلی طولانی ولی من اول امدم مرکز استان سکونت کردم و در مدت 6ماه در رسته کاری خودم (اخه من کارم محدود و تخصصی کردم)نفر اول در استان شده بودم که همه دیگه میگفتند تو چیکار میکنی و یک اعتماد به نفس واقعی به جای غرور کاذب به طوری که در شغلم با نفرات اول شغلم در تهران معامله میکردم و خیلی راحت صحبت میکردم طوری که انها فکر میکردند من از بچگی تو این شغل بودم و بعد از فهمیدن اینکه من یکسال در این شغلم تعجب میکردند و حتی بعضیشون اعتبارم پایین می اوردند ولی مهم نبود
چون بعد یک بحران جدید سخت دوباره من دیگه این بار غصه نمیخوردم و از قانون تضاد استفاده کردم و الان خدا راشاهد بدون سرمایه کنار همان نفرات اول شغلم در تهران الان 2ماه دارم به کسانی مثل همان فردی که در استان خودمان بود و گفت به این راحتی نیست و به قول خودشون 20 تا 30 سال سابقه دارندبار میفروشم و دریکی از جاهای خوب تهران دارم زندگی میکنم همه این اتفاقات در یکسال افتاد الان دارم اشک شوق میریزم و ممنونم از شما دوستان و استاد عباس منش که واقعا وقتی همه چیز دارد تمام میشودبرام به طریقی با محصولات و ……انرژی دوباره به من میدهد به طوری که بدون ترس و خجالت میتوانم داستان زندگی ام را بنویسم
به امید موفقیتهای بیشتر در همه زمینها برای کل مردم جهان بویژه شما دوستان و استاد عزیزم و نفر اول شغلم در کل ایران برای من
سپاس و ممنون
آقای زمانی واقعا بهتون تبریک می گم پشتکار شما در تغییر خودتون بسیار عالیه امیدوارم همیشه موفق باشید.
زندگی شما به من انگیزه داد برای پیشرفت…متشکرم
آقای زمانی آفرین. شما میتونین الگوی کار بدون سرمایه باشین
سپاس و ممنون خداوند هستم که در چنین گروه فعال و پر انرژی عضو هستم
واقعا با نظرات و دلگرمیهای شما انرژی وجودم چند برابر شده
سپاس سپاس سپاس
سلام
تبریک می گم
عالی بود
مخصوصا که نوشتید با پول آشتی کردید
احسنت
باسلام خدمت استاد بزرگ و گروه صمیمی عباس منش
صدیقه هستم 37 ساله ، ساکن شاهین شهر ، یک فرزند دختر دارم و دانشجوی مدیریت حرفه ای هستم ، زمانیکه که بصورت اتفاقی در آپارات با سایت ارزشمند شما آشنا شدم بسیار مریض بودم ، هم روحی و هم بیماری کلیه که به قول پزشکان علاج ندارد ، درد میکشیدم و یک مرده بودم که فقط نفس میکشه و درد میکشه ، فایلهای رایگان رو دانلود کردم و با گوش دادن آنها حالم بد شد شوک بدی به من وارد شد چون متوجه شدم که سالهای سال با چه دروغهایی شخصیتم شکل گرفته و با باورهای اشتباه که خانواده و جامعه برای من ساخته بودند تو چه دنیای تاریک و غم آلودی زندگی میکردم ، ماه ها فایلهای رایگان رو گوش دادم تا اینکه یه فرد به خواسگاری من اومد که 7 سال از من کوچکتر بود خلاصه ازدواج مجدد صورت گرفت و پول دستم اومد و چند فایل و کتاب صوتی هم خریدم ، قانون آفرینش که به نظر من این دوره کاملترین مطالب در باره جهان هستی است خلاصه ، دراین مدت خسته شدم لغزش کردم و بارها و بارها از مدار خارج شدم اما دوباره خودمو جمع و جور کردم و با تلاش سعی کردم بسیاری از باورهام رو تغییر بدم و روی خواسته هام تمرکز کنم ، حالا ، خودرو پراید مدل پایین من تبدیل شده به 206 مدل بالا ، آرامش دارم و از همه مهمتر سلامت هستم و دیگه درد نمیکشم ورزش میکنم و همه ی انسانها رو دوس دارم و حالا دیگه تنها نیستم و یک شوهر خوب دارم که با ایشون خوشبخت هستم ، از همه مهم تر اینه که آرامش دارم و سلامت هستم . تا زنده هستم مدیون استاد بزرگوار جناب عباس منش هستم و از درگاه خداوند برای ایشان و خانواده محترم سعادت و شادی و ثروت رو آرزومندم . از دوستان عزیز هم ممنونم که صبور بودن و داستان من رو هم خواندن .
خانم عرفاویان چه قدر از خوشبختی شما شاد شدم
صدیقه جان خوشحالم برات
سلام وقت بخیر
ممنونم از لیلا جان و انرژی مثبت که به من انرژی دادین واقعا این روزها به این انرژی خوب نیاز دارم .
خانم عرفاویان وقتی در بخش عقل کل یک سال پیش در مورد سلامتی با قانون جذب پرسیده بودید ، توی قلبم به خوبی احساس می کردم خدا سلامتی شما را بازگردانده و خدا می داند چه قدر وقتی نظر شما را خواندم خوشحال شدم زیرا بیماری در بدنی که پر از یاد خداست دوام نمی آورد
سلام
برایتان آرزوی خوشبختی دارم و یک عالمه سعادت از اله یکتا
عالی بود
به نام خالق زیباییها خداوند هدایتگر و رحمان با سلام خدمت تمامی دوستان عزیز و تمامی زحمتکشان گروه تحقیقاتی عباس منش و استاد عزیز من سبزوار شکر متولد سال 1361در شهرستان دزفول هستم و از اینکه در جمع صمیمی گروه تحقیقاتی عباسمنش بسیار خوشحالم داستان اشنایی من با استاد عباس منش از طریق یکی از دوستانم که از صمیم قلب از خدای رحمان برایش بهترینها را میخواهم صورت گرفت من ابان ماه 94با فایل چگونه در امد خود را در یکسال سه برابر کنیم با استاد اشنا شدم و با شنیدن قسمت اول همان فایل انچنان حالی به من دست داد که نتونستم دو قسمت بعدشو ببینم بی اختیار کامبیوترمو خاموش کردم انکار درونم سالها بود که دنبال این حقیقت بود من قبل از اینکه به این فضا وارد بشم فکر میکردم حقیقت دنیا دیگه همینه که من درکش کردم ولی تازه متوجه باورهای غلط و اشتباه خودم شده بودم باورهای کاملا اشتباه از جامعه دوستان خانواده و بعضی اهنگها و فیلمهای تلویزیونی که باعث شده بودند علی رغم اینکه کتابهای معنوی در زمینه ظهور حضرت مهدی و کلام امامان معصوم و بعضی مواقع قران مطالعه میکردم حس زیاد خوبی بهم دست نمیداد یا اگر دست میداد همون لحظه بود یعنی در مواقع سخت نمیتوانستم مطالبشون را زیاد بکار ببندم میدونید چرا چون دین را اشتباه درک کرده بودم کار من تقریبا دوازده ساعته بود ولی وقتی می امدم خونه باشوق و ذوق فایلها را گوش میکردم یکی از فایلهای استاد که جلسه چهارم قانون افرینش بود گوش کردم استاد در مورد اینکه در یخچال خونشون جای نگهداری اب را با نوشتن کلماتی مانند الله رحمان و عشق انجام داده اند من هم یک بطری تهیه کردم و اب گذاشتم داخلش و روی کاغذ نوشتم الله و به بطری چسباندم و از ان اب می نوشیدم بعد از یک هفته متوجه شدم که کلمه الله دوبار نوشته شده یکبار از راست بطری و یکبار از چب بطری اولش باور نکردم بعدش به یکباره اشک در چشمانم سرازیر شد چون فهمیدم خداوند چقدر من را دوست دارد و چقدر به من نزدیک هست و چطور جهان به فرکانس جدیدم باسخ داد و بیشتر در درون خودم منقلب شدم وشبانه روز روی خودم کار میکردم واقعا هر چی استاد میگفت همان مو قع اجرا میکردم از مصاحبه با افراد ثروتمند شهرمون تا رفتن در نمایشگاههای اتومبیل و نشستن در ماشینهای گرون قیمت از تجسم گرفته تا درخواست موثر در همه حهل حتی شب هم وقتی خواب میدیدم همیشه تو خواب میگفتم چطور احساسمو خوب کنم درونم با فایلهای دوره افرینش ارام ارام شروع به تغیر کرد من فایلها را با خودم سر کار می اوردم گوش میکردم تمرین میکردم و هر روز اعتمادم به استاد و فایلهایش بیشتر میشد و اشنایی با مفاهیم جدید قرانی در دوره افرینش کاملا حالم را از این رو به این رو کرد تا جایی که سعی کردم خودم را بیشتر ایزوله کنم حتی از سر کارم استعفا دادم تا بیشتر تمرکزم را روی قانون افرینش و روانشناسی ثروت و دوره هدف گزاری و ..بزارم چون کارم را با انکه در امد نسبتا خوبی داشت به علت محیطش که با مسیر جدید زندگیم هماهنگ نبود عوض کردم و و با این کار بسیاری از دوستانم که روزی دوازده ساعت با انها بودم و بشدت با باورهای جدیدیدم مخالف بودنداز من دور شدند البته جهان این کار را انجام داد براحتی چون در فرکانس جدید من نبودند .و من الان براحتی متوانم تمریناتو ادامه بدم وقتی میخاستم بخوابم تمرین خوابهای هدایتگر را انجام میدادم که استاد در دوره افرینش به من یاد داده بود خوابهایی که هر بار مسیر جدید و زندگی جدید را به من نشان میدادند باورتان نمیشود بخدا در تمام طول عمرم خوابهایی که به این شکل احساسم را خوب میکرد نمیدیدم جالبه که هر دفعه بعد از این خوابها بلافاصله بیدار میشوم و از خوشحالی ساعتها خواب به چشمام نمیاد خداوندا زندگیم و ارامشم و درکم از جهان هر روز بهتر میشد و عادتهایی که سالها با من بودند و ازارم میدادند و نمیتونستم ترکشون کنم بخدا قسم طوری محو شدند که من کاملا دیگه خدا را حس میکردم و هر روز شکرگزارتر میشدم و با رسیدن به فایل خداوند بیشتر از ما دوست دارد ثروتمند شویم و متعاقب اون خداوند را بیشتر بشناسیم اگاهی نسبت به سیستمی بودن خداوند به من داده شد و همین باعث درک بهتر قوانین کیهانی و ایجاد ارامشی عجیب در من شد و هر بار با تمرینهای روانشناسی ثروت و دوره قانون افرینش اگاهیهای بیشتری به من داده میشود من هر دو ماه یک بار خودم را مقایسه و برسی میکنم برای اینکه ایمانم قویتر بشه و خودم هم انگیزه بگیرم و ببینم چقد بیشرفت کردم و هر روز به خودم میگم که قبل از اشنایی با این فضا چطور بودم و الان چگونه در تمامی جهات سلامتی روابط. مالی و قران وضعیتم روز به روز بهتر میشود دوستان موضوعی که خیلی مهمه و هممون باید رعایتش کنیم اینه که همیشه این موفقیتها جلو چشمون باشه چرا که شیطان براحتی بر ذهن ما مسلط میشه در شروع ولی رفته رفته جهان هم به کمک ما میاد خلاصه اینقد یقین بیدا کردم که تا اخر عمر میخام همین راهو برم چون هر روزش ی اگاهی بیشتر و یک حس بهتر سر شار از اتفاقات خوب و معجزه هست از خداوند بزرگ بزرگ سباسگذارم که من را به این مسیر هدایت کرد و همیشه لطف و رحمت و نعمتش را ارزانی ما کرده اگر هوشیار باشیم و بیشتر باورش کنیم در بایان از استاد عزیزم که نمونه کامل یک انسان فوق العاده و توحیدی هست تشکر میکنم و امیدوارم با درک صحیح قوانی کیهانی و بکار گیری انها بتوانیم استاد عزیز را در جهت انجام رسالتش که اشاعه توحید واگاهی دادن و امید دادن به افراد کشورمون و جهان هست یاری نماییم از خداوند میخاهم که هممون را به راه راست راه کسانی که به انها نعمت داده است هدایت کند مممنون و سباس فراوان
آقای سبزوارشکردرود بر شما و راه مستقیم و الهی شما
آقای سبزوار. خیلی از ایده بطری آب خوشم اومد. لطفا توضیح کاملشو میگی.
حس خوبی بهم دست داد. دارم وسوسه میشم دوره آفرینش را بخرم.
آقای سبزوار شکر سلام
داستانتون بسیار خوب بود.
منتظر موفقیتهای بعدی شما خواهیم بود…
سلام
عالی بود
همدمی با خدا را بیشتر و بیشتر برایتان خواهانم چرا که با این وجود همیشه موفق ترینید .
تشکر
با سلام خدمت دوستان عزیز و استاد عزیزم جناب عباس منش
بودن یا نبودن مساله این است!
تا به حال به این فکر کردید که چرا نگفتن داشتن یا نداشتن، خوردن یا نخوردن، پوشیدن یا نپوشیدن و یا …؟
من ارش مقدسی هستم ،27 ساله و دارای مدرک کارشناسی الکترونیک و میخوام زندگی خودم رو تو 10 سال اخیر براتون بازگو کنم که حدود 3 سال آن با گروه عباس منش سپری شده و خودمو یک شخص موفق درحالت تکامل میبینم.چون بزرگ ترین تغییرات زندگی من تواین 3 سال اخیره.شاید درامد مالی من برای خیلیا بزرگ نباشه اما چون خودمو در مسیر تکامل میبینم برای من ارزشمنده، چون درامد من ماه به ماه داره افزایش پیدا میکنه و شکر خدای متعال 3 روزی هست که یک پله دیگرافزایش پیدا کرده و من به درامد روزانه 300000 تومان رسیدم.ایرانی ها خیلی دوست ندارن درامدشونو افشا کنن اما به نظر من اگرهمیشه به داشته هات رجوع کنی و با افتخار بگی که من دارم جهان هستی بازم بهت بیشترمیده. برم سر داستان زندگیم من از خانواده کارگری هستم و پدر من همواره در زندگیش ناموفق بود وهمیشه بدهکار بود و من همواره شرایط سختی تو زندگیم داشتم.و هرچه بیشتر جلو میرفتیم مشکلات ایجاد شده از سمت پدرم بردوش من میافتاد و او پیرتر میشد و من مسول زندگی خانوادم میشدم.چون من تک پسر خانواده بودم و یک خواهر کوچک داشتم.البته سختی های بحرانی زندگیم تو 5 سال اخیره که پدرم کار اشتباهی رو پیش گرفت و همه چی زندگیمون از دست رفت کاری که قبل از شروعش به او گفتم اشتباهه اما بم گفت تو بچه ای و نفهم چی از کسب و کار میدونی و چنان شکست خورد که وسایل خونمونو ریختن تو خیابان.بذارید داستان زندگیمو ببرم تو سن 17 سالگی .خب چون من از خانواده ضعیف بودم و همیشه در سختی مادرم مشوق من بود و میگفت تو درس بخون به یه جایی برس تا زندگیه زنو بچت،این شکلی نشه بابات با این که شرایط داشته درس نخوانده و همیشه میدویه و هیچی به هیچی .من این صحبت ها ملکه زندگیم بود و با جون و دل درس میخوندم و همیشه از نظر امکاناتی از همه پایین تر بودم اما تودرسم بسیارموفق.
یادمه من حتی پول کمک به مدرسه هم نداشتم که برام برگه پلی کپی بزنن بگذریم اشکم دراومد خاطراتم زنده شد اما باور کنید همین سختی ها منو ساخت و بودن من تو اون سختی ها و یاد گرفتن درس زندگی .خلاصه من در کنکور سال 85 نفر 35 شدم و رفتم دانشگاه سراسری شهید شمسی پور تهران(مقطع کاردانی) این دانشگاه برای بچه های فنی حرفه ای است و بسیار قوی که دانشجویان به اون میگن شریف کوچولو.من 2 سال اونجا درس خوندم و بعدش دانشگاه تموم شد و باید برای کارشناسی مجددا کنکور میدادم اما کابوس زندگی من اینجا شروع شد که دانشگاه سراسری تو این مقطع طبق قول وزارت علوم هنوز ساخته نشده بود و باید دانشگاه ازاد میرفتم که من پول نداشتم .با فکر اینکه در حین تحصیل کار میکنم و پول دانشگاه ازاد رو جورمیکنم کنکور ازاد دادم و نفر 60 شدم و دانشگاه تهران جنوب تهران رشته الکترونیک قبول شدم ترم اول رو مرخصی گرفتم که کار کنم اما شروع اولین شکستم اینجا بود من در ارزوی موفقیت بودم و فکر میکردم که یه شبه میشود پولدار شد برای همین با معرفی یکی از دوستام به شرکت های هرمی دعوت شدم.باورتون نمیشه انقدر خوشم اومده بود که واقعا نمیدونستم چی کار کنم خب 19 سالم بود و خیلی خام بودم .مادرم گردنبندشو برام فروخت و گفت پسرم همین در توانمه خلاصه من وارد این سیستم شدم و در عرض 6 ماه هیچ رشدی نکردم اما هر روز سی دی راز میدیدم و دنبال اشتباه میگشتم .من تو اون سیستم با قانون جذب اشنا شدم اما هیچ وقت ازش نتوانستم بهره بگیرم.باورتون نمیشه من حتی پول تو جیبی هم نداشتم و لباسم انقدر کهنه شده بود که بعضی وقتا خجالت میکشیدم اما با انرژی حرف میزدم با امید فریاد میزدم که من موفق میشوم و دیگران به من میخندیدن.تا جایی که سیستم های هرمی در ایران جمع شد و من مجبور شدم کارمو بدون پول دراوردن ببندم.حالا حتی پول هم نداشتم برم دانشگام به بابام گفتم بابا پول داری 500000 تومن به من بدی برم دانشگاه یادمه گفت الاغ برو کار کن خودت درار من پول ندارم. فردای اون روز من رفتم دانشگاه تهران جنوب که ببینم به من وام میدن که گفتن شما یک ترم باید بخونید بعد میتونید وام بگیرید.اون روزبا بغض ورقه انصراف گرفتم و از دانشگاه رفتم و هیچ وقت دوست ندارم از نزدیکیش بگذرم و تصمیم گرفتم برم اژانس املاک کار کنم چون من در سیستم های هرمی اموزش فروش دیده بودم
رفتم تو سعادت اباد و درخواست کار کردم مدیر اژانس بامن مخالف بود و به من کار نمیداد اما من خواهش کردم فقط 7 روز به من زمان بده و اگر من بد کار کردم از اونجا برم اونم قبول کرد .دوستان باورتون نمیشه در عرض 2 روز من یه خونه رهن دادم ودرعرض 30 روز انگار اموزش های قبلی من داشت جواب میداد و من 13 قرار داد اجاره بسته بودم.باور نکردنی بود.مدیر اژانس تو سالن قدم میزد و به مشاورای دیگه میگفت نصف شماست ببینید چطوری کار میکنه.هدفمم این بود (صداقت داشته باش کارا پیش میره) .خلاصه در عرض 3 ماه من 10 میلیون پسنداز داشتم و لباس نو تنم بودو نو نوار شده بودم.تو این زمان بحران پدر حاد شده بود و صاحب خانه حکم تخلیه خونمونو گرفته بود .یادم میاد دست پای مادرم میلرزید ،خیلی حالم بد شدالان که این مطالب برام یاداوری میشه.خلاصه 10 میلیونمو دادم برای رهن خونه و خانوادمو بردم یه خونه کوچیک و پدرم هم رفت تو یه مغازه کارگری تا اجاره خونه رو بده.تو این پرسه با پیشنهاد پسر خالم رفتم سربازی وبه طور معجزه وارفقط 6 ماه خدمت کردم 12 ماه کسر خدمت برام اوکی شد 6 ماه بسیج و6 ماه از جبهه پدرم از حق نگذریم پدرم اینجا بم کمک کرد.اتفاقاتی عجیب غریبی داره سربازیم و اتفاقات پشت سرهم جور میشد انگارجهان هستی میخواست این زمانو برای من راحت و اروم کنه مثلا بدون هیچ پارتی من اموزشی و یگان سربازیم با خونمون تو تهران 15 دقیقه فاصله داشت و روز اول خدمتم هم شرکت واحد یک خط اتوبوس ازدرخونمون تا پادگان افتتاح کرد.بگذریم وقتی 6 ماه خدمتم تموم شد با خبر شدم که دانشگاه شمسی پور ورودی کارشناسی میگیره و اون روز بسیار خوشحال بودم .به من گفتن فقط خیلی سخته قبول شدنش فقط 40 نفر میخواد توام که یکی دو سال هست درس نخوندی بعدشم 3 ماه دیگه کنکوره باورتون نمیشه من انقدر انگیزه داشتم 3ماه شب و روز رفتم کتاب خونه و اخرش با رتبه 33 رفتم تو دانشگاه و مجددا برگشتم سرعلاقه قلبیم یعنی الکترونیک.باورتون نمیشه تو ماه اول دانشگاه توی ازمایشگاه یکی از دانشجویان کارعملی منو دید و بم گفت کار نیمه وقت باشه انجام میدی؟منم که بسیار به پول نیاز داشتم گفتم اره دستت درد نکنه اتفاقا دنبالشم و سکوی پرتاب من ساخته شد.رفتم تو اون شرکت که تولید کننده بودن و تو بخش تست محصولات فعال شدم بعد از یک سال کار کردن حدود سال های91-92 بود اگر اشتباه نکنم به فکر فیلم راز افتادم و آمدم از اینترنت فیلمشو دانلود کنم که با سایت عباس منش مواجه شدم سایت رو وقتی باز کردم با فایلی با نام چگونه درامد خود را در یک سال 3 برابر کنید مواجه شدم و برام خیلی جالب بود اولین فایل رایگان به دلم نشست یادمه اون موقع درامدم ماهانه 300000 تومان در ماه داشتم و تو اون شرکت از ساعت 8 تا 12 کار میکردمو و بعدش میرفتم دانشگاه.تو اون فایل یادمه که جناب عباس منش از گذشته زندگیش حرف زد و تو صحبتاش گفت من تو ویلای شخصی خودم الان دارم صحبت میکنم و یک روزی واقعا ارزو داشتم که یک ویلا داشته باشم واقعا حرفاش به دلم میشست چون صداقت چاشنی کارش داشت و من هم با ادم های مختلفی سرو کله زده بودم در اژانس املاک و نت ورک ودیگه متوجه میشدم کی داره بلف میزنه و کی داره راست میگه.باورتون نمیشه اون فایل صوتی رو بارها و بارها گوش دادم چون به من حس خوب میداد یکی رو پیدا کرده بودم که از فقر به همه جا رسیده بود وایرانی بود البته من داستان های کارافرینای ایرانی موفق رو خوانده بودم اما اولین بار بود من صدای یه شخص رو میشنیدم و با او ارتباط برقرار میکردم.از اونجا شروع شد و دومین فایل دانلودی من فقط روی خدا حساب کن از استاد عباس منش بود باورتون نمیشه وقتی فایل رو میدیدم انگار داشت ابزارهای حرکت من جور میشد و اولین ابزارش هم ایمان به رب بود.وقتی فایل رو دیدم انگار یه دیوار محکم یا یه قدرت بزرگ پیدا کرده بودم که به من جسارت حرکت رو میداد.از اون روز من در حال رفت و امد تو مترو و اتوبوس فایل های استاد رو میدیدم و گوش میکردم.بعد از حدود 1 ماه حالم خوب شده بود نمیدونم چرا اما انگار باطری های حرکت من شارژ شده بودن هر فایل رایگانی که میدیدم یه نکته جدید یادم میداد تا یه فایل رایگان دیدم با نام (همین لحظه بهترین زمان برای شروعه )تو این فایل استاد یه سری نکات کسب کار رو یاد داد و گفت از دست چک استفاده نکنید و باید تکامل رشدتون رو بپیمایید و از همینی که از الان دارید شروع کنید.چند روز فکرم درگیر بود که من الان با چی میتونم شروع کنم تا یک دفعه به فکرم رسید که شرکتی که دارم توش کار میکنم با مشکل فروش مواجه شده و محصولی با کیفیت و ایرانی تو زمینه الکترونیک داره تولید میکنه.با خودم گفتم که من الکترونیک میدونم و بخش فنی دستگاه رو خوب بلدم اما یه قابلیت دیگه هم دارم من فروش بلدم خب برم تو بخش فروش.باورتون نمیشه رفتم پیش رئیسم گفتم میخوام رو فروش محصولاتتون کار کنم اما با تکنیک های خودم به من جنس میدید تا کار کنم؟.باورتون نمیشه به من خندید!.همون لحظه یاد یک حرف از استاد افتادم میگفت من از جوانایی که میرن با ادمهای بزرگ حرف میزنن و هیچ وقت سرشون پایین نیست و نمیترسن خوشم میاد چون باور دارن که چیزی از اونها کم ندارن ،درسته که شاید الان نداشته باشند اما ایمان دارن که بش میرسن.رئیسم گفت البته تلاش شما اگه به کارت صدمه نزنه خوبه انجامش بده اگر مشتری گرفتی یه پورسانتی هم برات در نظر میگیریم اگرم موفق شدی نمایندگیت میکنیم .منم تشکر کردم و رفتم سر کارم و فکر کردم کار جدیدمو چطورراه بندازم.تو یکی از فایل های اموزشی استاد میگفت مهم ترین عامل موفقیت شما باورهای شماست و بقیه شرایط درست میشه روش های فروش بازاریابی و تبلیغات به شما گفته میشه باورتون نمیشه انگار به منم گفته شد .به طور کاملا اتفاقی تبلیغات در اینترنت برام نمایان شد و ماهینه باید 100000 تومن پول میدادم برای تبلیغات با این که کل حقوق من 300000تومن بود.اما ریسکشو پذیرفتم و با تبلیغات ساده شروع کردم و انجامش دادم و نتیجش عالی بود بعد از 3 روز اولین مشتری با من تماس گرفت و در ابتدا هر 2 روز 1 مشتری داشتم اما انگار مثل یک بذری که میکاری و رشد میکنه داشت رشد میکرد .من صبح ها میرفتم سر کارم و بعدش هم دانشگاه و بعد شبها تو خونه در اینترنت تبلیغاتمو پیش میبردم و مجموعه من داشت رشد میکرد.بعد از 6 ماه دوستان عزیز مشتریام زیاد شده بودن و تلفنم داشت هی زنگ میخورد تا جایی که رئیسم صدام زد و گفت یا کار فروشتو پیش ببر یا کار قبلیتو انجام بده.من هم بش گفتم امکانش هست نمایندگی فروش به من بدید با 20 درصد تخفیف.اونم که تلاشمو میدید گفت مانعی نداره قبوله.باورتون نمیشه من از یک پرسنل ساده شدم نمایندگی شرکت .اتاق خونمون رو کردم دفتر کارم چون فقط به اینترنت و تلفن نیاز داشتم و مشتری های تهران رو من براشون جنس با پیک میفرستادم و شهرستانی ها رو هم با روش های مختلف ارسال میکردم و سود حاصل فروشم رو مجددا سرمایه گذاری میکردم تو تبلیغاتم.به طوری که من در حال حاظر بهترین نماینده شرکت هستم و بقیه نمایندگی ها با شرایط داشتن مغازه و سرمایه نمیتونن بامن رقابت کنند میدونید علتش چیه؟ من اطلاعات فنی دارم و خدمات بهتری میدم با این که شرکت و مغازه ندارم .باورتون نمیشه خودم جنس هارو میبرم ترمینال که مشتری های شهرستانم حتی پول پیک شهری ندن و از کار من راضی باشن.و اینها همش نیاز به ایمان داره که باور داشته باشی جواب میده که این کسب ایمان رو من تو فایل های استاد یاد گرفتم.من تمامی فایل های رایگان استاد رو دانلود میکردم مثلا فایل( تغییر)که استاد اونو در کنار یک خیابون در خارج کشور ضبط کرده بودن که در اون استاد اشاره داشت که تا شرایط خوبه باید تغییر کنیم و گول این شرایط خوب رو نخوریم ، من به این فکر افتادم که تبلیغات اینترنتی خوبه اما یه کانال دیگه هم داشته باشیم ،رفتم بروشور چاپ کردم و ویزیت حضوری رفتم.خلاصه شرایط خیلی خوب پیش میرفت و من حتی برای پدرم وسیله نقلیه خریدم و بش گفتم دیگه سر کار نرو و همچنین برای خودم هم وسیله نقلیه گرفتم یکی از ارزوهام بود.من که روزی حسرت لپ تاپ داشتن تو دانشگاه رو داشتم و هیچ وقت نشد، اراده میکردم و میخریدم.ساعت ، موبایل، لباس ، خیلی لذت بخش بود و خدا رو شکر میکردم از نعمت هاش و حالا ایمانم به استاد هم بیشتر شده بود و به همه پیشنهاد میکردم .دیگه تو فکر خرید روانشناسی ثروت بودم که تو مترو یکی دید دارم فایل های استاد رو میبینم و گفت داداش خودتو سرکار نذار من 2 ملیون پولش و دادم هیچی نشده بعد من گفتم داداش من ببینمش پاشم میبوسم همین فایل هاش زندگی منو زیر و رو کرده .بعد که بیشتر صحبت کردم فهمیدم که واقعا ایده هاش مشکل داره .دوستان تو ارتش فرماندم میگفت یه اصلی همیشه جواب میده (تمرین تمرین معجزه) شما اگه یه چیزی یاد میگیرید باید ملکه ذهنتون بشه و باید مرتب تمرینش کنید.همون کاری که من میکردم استاد تو فایلی گفت صدا و سیما افکار منفی به ذهن مردم میده و بعد من دیگه تلویزیون نگاه نمیکردم.چون باورم این بود این مطالب تلویزیون برام سمه و نباید ببینمش.اون دوستی که تو مترو با من حرف زد هنوز مشکل باور فراوانی داشت و میگفت دولت پول ما رو میخوره ،گاها فوش هم میداد خب این ادم هنوز مشکل داره و فنجونش پره .ژاپنی ها میگن برای اینکه یه چیزی یاد بگیری باید فنجونتو خالی کنی چون اگه پر باشه هرچی توش بریزی سرریز میشه.اما خدارو شکر من تونستم از حرف های استاد استفاده کنم و مسیر رو باز کنم به نظر خودم در مسیر تکامل هستم و دارم رشد میکنم .اما از داستان زندگیم میخوام یه نتیجه گیری کنم و چند عامل تاثیر گذار رو که یاد گرفتم رو نام ببرم که البته اگر داخل داستان زندگیم بررسی کنید میتونید رد پاشو پیدا کنید نکاتی که همه روزه باش سر رو کله میزنیم اما خیلی راحت ازش میگذریم و استاد به من اموخت که برای یاد گرفتن قانون باید این نکات رو مرتبا تکرار کرد و فراموش نکرد.البته من هنوز تمام اموزش ها رو فرا نگرفتم و قصد دارم پک روانشناسی ثروت رو خریداری کنم و اموزش ببینم اما این چند نکته کلیدی به من خیلی کمک کرده.
1- باور قدرت برتر (رب)
2- ایمان
3- اصلاح باور فراوانی
4- حرکت در مسیررشد جهان هستی
5- روند تکامل
6- تغییر
7- درخواست
8- دریافت
9- قانون سپاسگزاری
این 9 عامل به نظر من خیلی مهم و تاثیر گذار بوده البته قسمت درخواست رو من داخل فایل های رایگان نداشتم و دوستی داخل مترو با من اشنا شد و این فایل که یک سمینار 1 ساعته بود رو به من داد .البته چون من هزینه ای پرداخت نکردم همین جا از استاد عزیز عذر میخوام و انشاالله منو ببخشند.
در نهایت جمله ابتدای داستان رو تکرار میکنم که نتیجه گیری کنید البته هر شخص برداشت خاصی خواهد داشت و امیدوارم هر شخص با هر دیدگاه و عقیده برداشت مثبتی داشته باشد و در رشد و پیشرفت جهان هستی شریک باشد.
بودن یا نبودن مساله این است!
آقای مقدسی عالی بود سرافراز باشید
سلام دوست عزیز.واقعا عالی بود.خیلی ملموس بود صحبتهای شما واستفاده از قانون.فروش موفق شما قابل تحسین.پیروز باشید
ارش گرامی
فوق العاده بود. واقعا شماها که ریسک میکنیند. خیلی شجاعین. من داستان بعضی دوستان را که میخونم تازه میفهمم، من اصلا ریسک نکردم و ایمانم هنوز انقدر قوی نیست. آفرین به شما
آقای مقدسی، داستانتون رو کامل خوندم. بی نهایت عالی و جذاب بود و تونست من رو تا انتها بکشونه.
با اینکه شرکتهای هرمی کلاهبرداری دراومد اما به نظرم برای شما پل پیشرفتتون شد.
بازهم به شما تبریک میگم و آرزوی سلامتی و شادی براتون دارم.
با سلام دوباره خدمت دوستان و استاد عزیز.
یه موضوعی هست که دوست داشتم با استاد در میان بذارم و طرز دیدشون رو جویا بشم.
به نظر من و طبق برداشت هام به این نتیجه رسیدم که زندگی برای هر فردی یه سرعت خاصی داره و بستگی به افکار و ذهنیت ش سرعتش کم و زیاد میتونه باشه.
یعنی چی؟ مثلا من زمانی که میخواستم برم سر کار از شب قبل میگفتم فردا ساعت 7 صبح از خواب بیدار شدم میرم بازار. قبلا گفتم من تو بازار گل کار می کردم و فردا من ده دقیقه به ساعت 7 خودکار بیدار میشدم و زمانی که بیدار میشدم سریع بلند میشدم و میرفتم صبحانه میخوردم و بعد سریع میرفتم بازار. بدون اینکه اصلا باری تو بازار داشته باشم ولی این سرعت زندگی من بود که من باهاش همراه شده بودم و زمانی که به بازار میرسیدم بار برای من آماده میشد. من بار میزدم تو ماشین و سریع میرفتم و بار رو خالی میکردم و بدون معطلی برمیگشتم و تا به نزدیک بازار میرسیدم یه بار دیگه برام جور میشد .ولی زمانی که یه بار میبردم و شروع به صحبت کردن میکردم و مثلا بیست دقیقه معطل میشدم از سرعت زندگیم جا میموندم و اون بار بعدی یا به من نمیرسید یا روزی کس دیگه ی میشد. منظورم از سریع انجام دادن عجله کردن نیست فقط به سمت کارتون حرکت کنید اصلا فکر نکنید که کارتون چه جوری میشه فقط برید و وقتی کار براتون جور شد سریع انجام ش بدید و سریع برید سر کاربعدی. حتی صبح که میگید که مثلا ساعت هفت بیدار بشم. شما هفت بیدار میشید ولی میگید بذار یه نیم ساعت دیگه بخوابم شما نیم ساعت از سرعت زندگی تون عقب افتادید و در آخر روز میبینید که به چیزایی که میخواستید نرسیدید. در واقع شما مقصر هستید که از سرعت زندگی تون جاموندید. حالا ببینید که ما هر روز چقدر از سرعت زندگی عقب می افتیم به خاطر خواب،گوشی موبایل، تلویزیون، صحبت های بیهوده و فکرای بیهوده به چیزهایی که نتونستیم برسیم.
استاد عزیز این نظریه منه مایل هستم نظر شما رو هم در این موضوع بدونم.
ممنونم.
سلام در دوره ای هم استاد تایید می کنند تصمیم بگیرید و سریع اقدام کنید و این دست و ان دست و شک و تردید به خود راه ندهید
تشکرم