«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 27

3987 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سارا خوشبخت گفته:
    مدت عضویت: 3763 روز

    با سلام

    قصد نداشتم تو این مسابقه شرکت کنم چون از نتایجم هنوز راضی نیستم اما باید یه جوری تشکر میکردم

    من در خانواده بسیار سختگیری بزرگ شدم برای همین کمال طلبی و احساس گناه از ویژگی های من شده بود 9سال افسردگی داشتم زندگی برام هیچ رنگی هیچ بویی هیچ مزه ای نداشت،از دین و مذهبیها بدم میومد و فکر میکردم خدا یه افسانه است برای این بوجود اومده که ما رو مجبور کنن به میل اونا رفتار کنیم،تا اینکه جایی گیر افتادم به خاطر ترس های همیشگیم یک روز که به منزل استادی رفتم اون نیت بدی داشت،تنها بودم و گفتم خدایا اگه هستی وقتشه خودتو نشون بدی به طرز معجزه آسایی از اونجا فرار کردم،افسردگیم بدتر شد اما دیگه میدونستم خدا هست،بعد شروع کردم به نماز خوندن قران خوندن و گوش دادن به موعظه ها،این کارا بدتر کرد حالمو،اینقد ضد و نقیص دیدم اینقد خدا رو ظالم دیدم که هر روز به خدا بدوبیراه میگفتم که محکوم کردی منو به زندگی در اسارت و تازه اجازه خودکشی هم بهم نمیدی،یک روز اسم خدا رو سرچ کردم،که با استاد آشنا شدم بیش از یکساله که عضوم و از محصولات عزت نفس و هدفگذاری و عشق و مودت رو دارم از پیشرفتم راضی نبودم ولی فکرشو که کردم دیدم افسردگی بدترین احساسه و قبل و اول مراحلی مثل پرخاشگری و استاد گفتن به این راحتی مدارها تغییر نمیکنند

    نتایجی که گرفتم من 90درصد اوقات شادم(گاهی از شدت شادی گریه میکنم)قبلا همه جور مریضی داشتم الان کاملا سالمم،مشکل مالی نداشتم اما وضع مالیم بهتر شده،روابطم خیلی بهتر شده

    استاد عزیزم چند جمله شما باعث میشد من از آغوش افسردگی بیرون بیام(اونایی که افسردگی داشتن میدونن آدمو جذب خودش میکنه)یکی اینکه گفتید تلاشهای شما برای تغییر نتایجی داشته که «ارزششو داشته»و دیگه اینکه اگر با تغییر یک نفر(شما)اینهمه دنیا جای قشنگتری شده با تغییر چند هزار شاگرتون دنیا دیدنی میشه،روزی که دیدمتون با خودم گفتم شگردهایی از مکتب شما بیرون میان که ایران رو آباد میکنند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    لطف اله شریفی گفته:
    مدت عضویت: 3742 روز

    با نام خدا با سلام لطف اله شریفی هستم و خیلی خوشحالم در این گروه عضو می باشم و از آموزشهای استادعزیزم استفاده می کنم شروع برنامه تغییر زندگی من ازجایی شروع شد که برای اولین بار در دفتر یادداشتم نوشتم که خدایا لطفا مرا به راه راست هدایت کن و منبعد کار هدایت اصلی من آغاز شد من بیشتر از فایل معجزه سپاسگزاری تاثیر گرفتم و برنامه های این کتاب را اجرا کردم و واقعا” تاثیرات آن را هر روزدر زندگی ام می دیدم کاملا آرام و مهربان و بخشنده شدم و از استرس ها و اضطرابهای روزمره تهی شدم و اصلا رویکرد و مسیر زندگی ام کاملا عوض شد دوره ضمیر ناخودآگاه را گذراندم این دوره و ترکیب آن با شکر گزاری مرا به بت آرامش تبدیل کرد و هرچه را که اراده می کردم به دست می آوردم و چون قانون را یاد گرفته بودم بی هیچ شکی آن را اجرا می کردم واز نتایج آن فوق العاده بهره می بردم و حتی باعث شد که در سمینارهای زیادی شرکت کنم و در مدت کوتاهی با دوستان بسیار زیادی آشنا شوم که انگار همدیگر را سالیان زیادی بوده که می شناختیم و برای همدیگر از تجربیاتمان و حتی از منابعی که استفاده کرده بودیم به اشتراک می گذاشتیم و با افراد موفق براحتی مصاحبه می کردم ومثل یک دوست به همدیگر مشاوره می دادیم و حتی یکی از دوستانم به من سفارش کرد که برای تغییر زندگی ام حتما باید همیشه لبخند بر صورتم داشته باشم چون این کار براحتی حال انسان را عالی می کند ومن از آن روز به بعد همیشه لبخند برلب دارم و به طرز معجزه آسایی مشکلات قبلی ام مرتفع شد و نسبت به گذشته ام فوق العاده پر انرژی و شادتر شدم تجسم خلاق و NLP نیز در این مسیر راهگشای کارهایم بودند و مهمتر از همه اینکه به این باور رسیدم که غیر ممکنی وجود ندارد و اگر چیزی را غیرممکن می نامیم فقط محدویت ذهن ماست و چون هر لحظه داشتم نتیجه می گرفتم باور ممکن بودن در من بسیار رشد کرد و عدم توجه به افکار منفی باعث شد که من یک فرد مثبت اندیش شوم و حتی در دیگران نیز تاثیر بگذارم و آنها لقب آقای خوش شانس و موفق را برایم انتخاب کنند من اصولا در سالهای قبل مطالعه نمی کردم ولی وقتی برنامه تند خوانی استاد را انجام دادم حداقل روی یک یک در زمینه موفقیت و روانشناسی مطالعه می کنم و برنامه های تلویزیونی دیگر برایم جذابیتی ندارند و کلا انسانی شده ام که برای خودش مسیر و هدف مشخصی دارد و اجازه دزدیدن زمان و حال خوبش را به کسی نمی دهد و خودم هستم که اختیار زندگی ام را در دستم گرفته ام از کتابهای دارن هاردی ( اثر مرکب و دیوانگان ثروت) و رابرت کیوساکی و آنتونی رابینز و برایان تریسی و لوییز هی (شفای زندگی) کتا ب چهار اثر فلورانس اسکاول شین و … و همچنین آشنایی با سایت های همچون مدار ثروت ، IRAN NBA، گروه آموزشی الهی ، گروه موفقیت سجاد شا هرخی ، سایت دانلود همه چی ، مکتب کمال استاد محمود معظمی ، فایلهای موفقیت دکتر علیرضا سلیمی ، سایت سمینار ما ، مجله موفقیت و استفاده از محصولات آنها توانستم در مدت کوتاهی در باورهایم تغییرات بسیار بزرگی پدید آورم و چله های زیادی برای به ثمر نشستن هرتغییر در ضمیر ناخودآگاهم وقت گذاشتم و به هیچ وجه به حرفهای اطرافیانم توجهی نکردم چون می دانستم که هدفم ومسیرم درست است و اجازه دخالت دیگران و محیط و تنبلی و بیماری را در برنامه هایم ندادم و چله های برنامهای عملی ام را با موفقیت به سرانجام رسانیدم البته در این مسیر با مخالفت ها و تمسخر های نزدیکترین افراد خانواده ام نیز مواجه شدم ولی باز هم مقاومت کردم تا جایی که آنها نیز اکنون در مسیر من قرار گرفته اند و مطالعه روزانه و هدفمند را به برنامه زندگیشان مبدل کرده اند هر موقع که در خانه ما اسم آستاد عزیزم جناب آقای سید حسین عباس منش آورده می شود کل اعضای خانواده به وجد می آیند و منتظر فایل ها و برنامه های جدید استادهستند مهمترین کاری که استادانجام دادند این بود که کتا ب قرآن را از حالت خاک خوردن در طاقچه ها و مراسم کفن ودفن به مهمترین منبع زندگی ما مبدل کردند و کلا” حال ما را خوب کردند من مسیری که با استاد شروع کردم را دوست دارم و منبعد نیز خودم رادر مدارهای بهتر و بالاتر ارتقاء می دهم و با کمک استاد عزیز جهان را آنگونه که خدا به بهترین شکل برایمان مهیا کرده توسعه می دهیم و جهان را جای بهتری برای زندگی می سازیم مهمترین موضوعی که من در این مدت کوتاه باور کردم این است که تا زمانی که به دانشی که دریافت کردیم عمل نکرده ایم به سراغ دانش دیگری نرویم و همیشه در حال یادگیری باشیم و تا از سندیت و علمی بودن دانشی اطمینان حاصل نکردیم آنرا نپذیریم و به قولی زود باور نباشیم در پایان آرزوی سلامتی و موفقیت و ثروتمندی و توفیق هدایت الهی را برای همه دوستان آرزومندم والسلام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  3. -
    مجید داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 3846 روز

    با سلام خدمت همه دوستان گلم…وخانواده ومحیط امن ودنج وپر انرژی عباسمنش………………………………………………………………………………………….من مجید داورپناه متاهل دارای سه فرزند متولد 58تعمیر کار الکترونیک وموبایل هستم در زمینه سخت افزار واز کودکی در مغازه پدرم کار میکردم و همیشه به خاطر اعتماد به نفسی که داشتم حرف اول رو در زمینه کاری ام رو میزدم وبسیار موفق بودم….حدود 1٫5سال پیش وقتی که بایه مشکل سخت مالی زندگیم به هم ریخت وروز به روز زندگیم بدتر وبدتر میشدوکل ارتباطم با دوستان.. خانوادم..مشتریانم قطع کردم..وبه کلی افسرده شدم اعتماد به نفسم رو به کلی از دست دادم وهمش به خاطر ظلمی که به خانواده ام از طریق من شده بود احساس گناه بسیار زیادی میکردم ودر هر لحظه اتفاقات بد دست در دست هم داده بودندتا من رو نابود کنندواز پای در بیارن ..وتموم حرفها ونصیحتهای اطرافیون به گوشم نمیرفت انگار زندگی به پایان رسیده بود برام….با سایت بسیار زیبا وانگیزشی عباس منش از طریق یکی از کلیپهای استاد عزیز اشنا شدم..در اون کلیپ استاد 7 خصلت امیر المومنین (ع) رو در کنار ساحل بیان میکرد ومیگفت که اگر سختیها زیاد شد انتظارخیر داشته باش..این کلیپ از طریق یکی از همکارانم به صورت بسیار بسیار اتفاقی به دستم رسیدو جرقه ای در مغز م به وجود امد انگار یه نیرویی اومده بود به من بگه خدا که نمرده اون همیشه در تمام لحظات هوای بنده اش رو داره ناامیدی معنایی نداره بلند شو وحرکت کن…..ویه معجزه رخ داد ومن وارد سایت شدم وثبت نام کردم واولین فایلی که دانلود کردم شعر تفسیر پروین بود که بعد از گوش کردن به ان وتفسیر شعر توسط استاد عزیز …من رو دگرگون گرد وفهمیدم واقعا بنده ناسپاسی هستم…ومسئولیت تموم مشکلاتم رو پذیرفتم ازگله وشکایت دست کشیدم وقدم در مسیر جدیدی گذاشتم….چون نمیتونستم چیزی بخورم وبخوابم اصلا زندگی برام جهنم شده بود برای بدهیهایی که برام به وجود اومده بود ..شب روز استرس داشتم ومضطرب بودم ..با گوش دادن به فایل ترس وایمان وحزن در قران وارد ترسام شدم انگار یه نیرویی من رو به جلو حل میداد ومیگفت دیگه مگه ازاین بدتر هم میشه …وارد ترسام شدم ودیدم تموم ترس در وجود خودمه همه رو خودم طراحی وتجسم وبزرگ کردم اصلا اونی که فکر میکردم نبود…وبا ایمان به سمت هدفی که انتخاب کرده بودم پیشرفت در کار وحرفه ای شدن حرکت کردم…. سومین فایلی که تکونی به من داد فایل صوتی اگر عمر دوباره داشتم باعث شد که تصمیم بگیرم با همسر وبچه هام به مسافرت برم به شهرهای جدیدی که تا حالا نرفته بودم …دراین مسافرت تموم فایلهای رایگان استاد رو دانلود کردم وشب وروزم شده بود گوش کردن به فایلهای استاد توی ماشین موقع خواب کنار ساحل…با خرید کتاب صوتی معجزه سپاس گزاری با قانونی که استاد از اون در تموم فایلهاش سخن میگفت قانون شگفت انگیز کیهانی اشنا شدم وبا تمرینهای کتاب مجیک ونوشتن ریز ترین وبزرگترین نعمتهایی که خداوند به من ارزانی داده بود تازه پی بردم زندگی چیه…به طور معجزه اسایی روابطم اکی شد طی 4تا 6ماه…دیگه هزینه هام پایین اومده بود ..پیشنهادهای کاری زیادی به من میشد..انگار قانون داشت جواب میداد..با فایل رایگان کی تغییر کنیم به خانوادام گفتم میخوام از این شهر برم وتغییر کنم با مقاومت وپیشنهادهای بسیار زیادی که به من میشددر زمینه کاریبا مشورت باهمسر وبچه هام که همشون بامن هم فرکانسن وعباسمنش رو دوست دارن من تصمیمم رو گرفتم…واستاد رو الگوی خودم قرار دادم وشهرم رو محل امنم رو ترک کردم تا زندگی در شهر جدید ولی کوچیک .شهر غریبه ولی با زیباییهای جدید روتجربه کنم.وچون روی باورهام خیلی کار کرده بودم ومدام به خودم میگفتم من که ظرفم مشخصه هر جا برم همین درامد رو دارم واینکه دیگه بیماری وفقر سراغ ما نمیادحرکت کردیم..از اونجایی که با فایل اعتماد به نفس استاد ..اعتماد به نفسم بسیار عالی شده بود وخودم رو پیداکرده بودم…در شهر جدید بعد از سه روزدنبال کار گشتن ومطرح کردن تواناییهایم نصف یه مغازه موبایل فروشی رو بدون سرمایه کرایه کردم وصاحب مغازه چون از برخوردم واخلاقم واعتماد به نفسم خوشش اومده بود برام یه خونه بسیار زیبا از اشناهاش اجاره کرد…والان که 7ماه شده با هم شریک شدیم …ومن با استفاده از قانون ومکتوب کردن اهدافم تموم زندگی ام ..مشتریانم..بدهیهایم رو کنترل کردم و الان به لطف خداوند وراهکارهای استاد عزیز و الگو برداری ازاستاد وافراد موفق واقعا الان میفهم به هر چی میخوام میتونم دست پیدا کنم.من با استفاده از کتاب صوتی مجیک.خانم راندابرن.کتاب صوتی راز ثروتمندان ولاس واترز..کتاب بسیار زیبای رویاهای که رویا نیستند استاد به خود شناسی رسیدم وقوانین رو در زندگیم درک کردم وقتی کتاب رویا ها رو میخوندم به گذشتم دورم یه نگاه اتداختم دیدم هرانچه که یه زمانی ارزو شو داشتم یا تجسمش میکردم در هر برهه زمانی الان یا قبل از اینکه اون اتفاق برام پیش بیاد رسیده بودم وایمانم به خدا به قوانین منظم کائنات بیشتر شدوبا حس خوب وتمرکز به خواسته هامون واهدافمون میتونیم توی حرفه مون حرف اول رو بزنیم ودر تمام مراحل زندگی پیشرفت کنیم..من به دلیل مشغله کاریم تا حالا نتونستم بیام وتغییرات وموفقیتهای زندگیم رو بنویسم الان که این متن رو تایپ میکنم توی یکی از بزرگترین نمایندگیهای خدمات پس ازفروش اپل وسامسونگ گار میکنم ومن مسئول بخش سخت افزار ونرم افزارش هستم..وهر روز در کارم در حال پیشرفتم .وبا گوش دادن فایلهای استاد همه همکارام در مدار من قرار گرفتن واز من تقاضای فایلهای استاد رو میکنن…هروقت به مشکلی که برام پیش اومد وباعث شد من با این سایت اشنا بشم فکر میکنم به خودم میگم چقدر خدای مهربون من رو دوست داشت ومنو خانواده ام رو با سایت اشنا کرد تا به اینجا برسیم..محبوب بشیم پیشرفت کنیم ودست خیلی از همکارانم رو بگیرم وخانمم با اصلاح باورهاش با سه تا بچه از خونه داری به شغلی که ارزو شو داشت تزیینات اطاق کودک دست پیدا کردوالن مشغوله ..من پی بردم به دنیا اومدن هیچ چیز در این دنیا بدون دلیل نبوده وهر چیز یه هدفی داشته من وخانواده ام همیشه برای استاد عزیز که این همه سختی غربت دوری از خانواده رو تحمل کرده وپا روی خیلی ازترسهاش گذاشته تا این این سایت درست بشه وما راه درست رو انتخاب کنیم ودورهم جمع بشیم تا دنیای زیبا رو بسازیم ..ارزوی موفقیت شادی وثروت روز افزون رو دارم…..من همیشه هر کی از من میپرسه چی کار کردی به اینجا رسیدی میگم.www.tasvirkhani.comدرپایان به همه بگم شاید به اون ثروتی که میخواستم هنوز نرسیدم ولی از موقعه ای که با سایت اشنا شدم .با اصلاح باورهام در مورد سفر با کمترین هزینه ودرامد در سفرمطرح کردن تواناییهام در شهرهای بزرگ وکوچیک .به اکثر شهرها با خانوادم سفر کردم با همکاران جدیدی در شهرهای جدید اشنا شدم به تجارب زیادی در مورد کارم دست پیدا کردم ….وبه اون پیام استاد عباس منش رسیدم که میگه اگه یکی در یه جای دنیا به یه موفقیت رسیده من هم بهش میرسم با تغییر باورهام وطرز فکر وپشتکار اون …یکی از اهدافم که در اینده نزدیک بهش دست پیدا میکنم کار در خارج کشور با تجاربی بسیار زیاد والان هم دارم با هدف گزاری هزینش رو با کار وپشتکار واموزش ودادن اطلاعات به همکاران پرداخت میکنم..وبا استفاده از قانون تکامل وهدف گزاری بهش دست پیدا میکنم….از پادشاه عالم برای همه دوستانم ..هم مداریهام..هم فرکاسی هام آرزوی سلامتی شادابی و ارامش وثروت روز افزون رو آرزو مندم…موفق و پیروز باشین..مجید داورپناه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
  4. -
    سمیه امیری گفته:
    مدت عضویت: 4020 روز

    سلام استاد عباس منش عزیز

    و سلام به همگی دوستان

    قلباً و بسیار عمیق سپاسگزارم برای آشنایی با شما استاد گرامی و استفاده از محصولات علمی، پر از آگاهی و با کیفیت سایت عباس منش.

    من سمیه امیری، کارشناس ارشد فیزیک، 34 ساله هستم که در پروژه تحقیقاتی به عنوان پژوهشگر مشغول فعالیت هستم. استفاده از محصولات شما، چه محصولاتی که مجموعه صحبت‌های شما است و چه کتاب‌های صوتی که از سایت شما تهیه کردم، همگی درهای بسیاری از آگاهی‌های ناب و ارزشمند آفرینش را به سوی من باز کرد. من دختری معتقد به دینم هستم، و از وقتی که خودم را شناختم، گرایشی به افرادی که محبت پیامبر اسلام و امامان معصوم در دلشان بود، را داشتم. البته ظاهر مذهبی ندارم و متعصب هم نیستم. بسیار ساده با دین و مسایل آن برخورد میکردم.

    صحبت‌های شما و بیان و معنایی که شما بسیار ساده، و دلنشین از قرآن و مفاهیم آن می‌گفتید، در دل و جان من می‌نشست، و بدون مقاومت، دلم و عقلم آنها را می‌پذیرفت. بینش و احساس فوق العاده‌ای که من با استفاده از محصولات شما نسبت به پروردگار عالم پیدا کردم، و تا حدودی یاد گرفتم تا معنا و حقیقت آیات قرآن را متوجه بشم، تجربه‌ای بود که تا به حال تجربه نکرده بودم. من دوست دارم که بتوانم سپاسگزاری واقعی خودم را برای دریافت این آگاهی‌ها در برابر پروردگارم به جا بیاورم.

    من در استفاده از همه این محصولات، دنبال ایجاد آرامش در خودم بودم. مسایلی که در محل کارم برای من اتفاق می‌افتاد، و تقریبا بسیاری از آنها را برای اولین بار تجربه می‌کردم، و نمی‌دانستم که چطور باید با این مسایل رو به‌رو شوم، نیاز به یادگیری را در من بیشتر می‌کرد. به دنبال حل این مسایل، بسیار ساده و یکدفعه‌ای از طریق یکی از دوستان عزیزم با گروه تحقیقاتی عباس منش آشنا شدم.

    استفاده از محصولات شما، علت اصلی اتفاقات زندگی را برای من روشن کرد. وقتی علت را میدونی، دیگه گنگ نیستی که چرا این اتفاق افتاد، این حال خوبی به فرد میده، حالا که علت را میدونی، می‌تونی همت کنی، تعهد داشته باشی و مشکلات را حل کنی.

    برای مثال من برای مدت یک ماه، دردهای بسیار وحشتناک کوتاه مدتی را در ناحیه معده احساس می‌کردم، وقتی درد داشتم، علاوه بر تحمل این درد وحشتناک، همش از خودم می‌پرسیدم که علت‌اش چیه؟ و این ندونستن، درد من را بیشتر می‌کرد. به پزشک مراجعه کردم، و بعد از سونوگرافی متوجه شدم که سنگ صفرا دارم، که گاهی جلوی مجرای صفرایی را می‌گیره و این درد را باعث می‌شه. این آگاهی حس خیلی خوب بود، زیرا وقتی درد داشتم، دیگه می‌دونستم علت اصلی چیه و صد جور فکر منفی نمی‌کردم. این آگاهی ذهن من را آروم می‌کرد. با توجه به روشن شدن علت دردم، کاملا و با اطمینان می‌تونستم برای درمان و جلوگیری از درد، اقدام کنم. قدرت کنترل درد صفرام در من بیشتر شده بود. می‌دونستم چه باید بخورم، و چقدر باید بخورم، تا از بروز درد جلوگیری کنه.

    حالا الان هم که در زندگی روزمره متوجه علت بسیاری از اتفاق‌ها شدم، احساس بهتری دارم.

    البته در این سه سال متوجه شدم، تغییر باور و تعهد به دانسته‌هامون کار راحتی نیست.

    این آگاهی‌ها باعث شده، عزت نفس بیشتری داشته باشم، وابستگی من را به دیگران کمتر کرده و احترام بیشتری برای خودم و دیگران قایل هستم. فرد آروم‌تری شدم، و عکس العمل‌های شدید کمتر از من بروز می‌کنه. برای همین شرایطی که دارم، تلاش می‌کنم تا قدردان باشم. دارم یاد می‌گیرم از همه موهبت‌هایی که همین الان دارم لذت ببرم.

    اعتمار به نفسم در محل کارم بیشتر شده، و تلاش می‌کنم تا از عهده کار تخصصی خودم بربیام. در این مدت اتفاقات جالبی را برای خودم جذب کردم. برای مثال پارسال عید جواب کنفرانسی که در آن ثبت نام کرده بودم، آمد، و دو تا از دوستانم در آن پذیرفته شدند. این کنفرانس در کشور برزیل برگزار می‌شد و من خیلی خیلی دوست داشتم که بتونم حضور داشته باشم. جذابیت سفر به برزیل به همراه دیدن و صحبت با دانشمندهای بزرگ رشته من، اشتیاق زیادی در من به وجود آورده بود. جواب کنفرانس آمده بود و دیگه امکان تغییر آن نبود. اما من اطمینان داشتم که یکی از لایق‌ترین و بهترین و مرتبط‌ترین افراد در ایران برای حضور در این کنفرانس هستم، واقعا این جملات را باور داشتم. همش به دوستام که از پذیرفته نشدن من ناراحت بودند، می‌خندیدم و می‌گفتم که منم میام. این مسئله را با رئیس طرح‌مون در میان گذاشتم، و ایشان بقدری با روی باز گفته‌های من را تصدیق کرد (شاید این نوع رفتار ار تا حالا با هیچکدوم از همکارا نداشتند) و ایمیلی به برگزارکننده‌ها ارسال کرد و من دو روز بعد به راحتی دعوت نامه شرکت در این کنفرانس را با تامین هزینه‌های مالی‌ام دریافت کردم. دعوت نامه را روی صفحه نماش کامپیوترم باز کردم، و به دوستم گفتم، میشه کمک کنی تا بفهم این متن چی میگه. می‌خواستم دوستم را غافل‌گیر کنم. قیافه دوستم وقتی دعوت نامه را دید، بسیاد دیدنی بود و برای من بسیار بسیار لذت بخش که من آگاهانه این اتفاق را جذب کرده بودم.

    در مدت کمتر از دو ماه، در یک کنفرانس بی‌نظیر دیگه در ایتالیا پذیرفته شدم، با تامین هزینه‌های مالی توسط خود کنفرانس. با همه وجودم هر وقت یاد آن تجربه بی نظیر میوفتم، شکر می‌کنم. به نظر خودم، این هم به دلیل اینکه من خودم را لایق حضور در این کنفرانس می‌دونستم، و بسیار انگیزه داشتم و قدردان دریافت این فرصت بودم، که برای من اتفاق افتاد.

    من با حال بهتر، و آرامش و شادی که برای کسب این آگاهی‌ها بدست آوده بودم، ناراحتی صفرام را هم بر طرف کردم. من عاشق ماه رمضان هستم، و دو سال گذشته به دلیل ناراحتی صفرام، پزشک اجازه روزه به من نمی‌داد، و من هم جرات روزه گرفتن نداشتم. اما امسال آنچنان قدرت ذهنی داشتم، که با درصد بالایی مطمئن بودم که می‌تونم روزه بگیرم، و سلامتی من هم حفظ میشه. باورم داشتم که خدا من را به سلامت در ماه رمضان حفظ می‌کنه و به سلامت از آن خارج میک‌نه، و خدا رو شکر، همین باورها ماه رمضان قشنگی را برای من خلق کرد. در حقیقت با استفاده از محصولات شما، الان با لذت و درک بیشتری اعمال دینی را انجام میدم، و بیشتر از گذشته علت و معنی انها را می‌فهمم.

    سال گذشته مادر بزرگ عزیزم فوت کردند. به دلیل اینکه مادرم شاغل بودند، ایشان من را بزرگ کرده بودند، پس می‌تونید حدس بزنید که چقدر دوستشون داشتم و بهشون وابسته بودم. همه آگاهی و بینشی که صحبت‌های استاد عباس منش به من داده بود، باعث شد که با توکل به خدا نگاه درست‌تری به این اتفاق داشته باشم، و بتونم زندگی را ادامه بدم.

    من می‌بینم که هر جا که آگاهانه برای خلق روز زیبایی افکارم را بر روی نکات مثبت متمرکز می‌کنم، همه چیز خوب پیش میره.

    من تاکیید استاد را مبنی بر اینکه، باید متعهد بود، وقت گذاشت، امید داشت، و باور کرد، را کاملا قبول دارم. امیدوارم زندگی روز به روز دریچه‌های زیباتری از آگاهی را به روی من باز کنه. احساس می‌کنم لذتی بالاتر از دریافت آگاهی‌های آفرینش و لمس آنها وجود نداره.

    دوست داشتم، برای بیان سپاسگزاری خودم، حتی اگه خیلی نوشته‌های من پیوسته نباشند هم، برای شما بنویسم. آرزوی سلامتی، ایمان، عشق، ثروت، و لذت بردن از زندگی را برای شما استاد عزیز، گروه شما، و بقیه دوستان دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
    • -
      محمدحسین پیش بین گفته:
      مدت عضویت: 3859 روز

      سلام خانم سمیه امیری عزیز

      قسمتی از زندگی زیباتون رو که نوشته بودید خوندم. خیلی خوبه که شما فیزیک می خونید چرا که شاید بیشتر از ما ارتباط قوانین فیزیکی و متافیزیکی رو می فهمید. من یکی از موضوعاتی که خیلی برام توی ریاضی جذاب بود مسئله حد بود و اینکه می شه برای جایی که بی نهایت حضور داره ، میل کردن به مقادیری ثابت رو فهمید. احساس کردم شما که ریاضی و فیزیک خوندید منظورم رو به خوبی درک کنید. باز از پیچیدگی ها می گذرم و به سادگی موفقیت هاتون رو تبریک می گم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      علی جوان گفته:
      مدت عضویت: 3905 روز

      دوست خوبم سمیه امیری سلام و سپاس

      در برابر موفقیت هایی که شما در زندگی با تغییر باورهاتون به دست آورده اید فقط باید گفت : سپاسگزارم.

      حضور در جوامع علمی زیبنده شماست.

      هر چی آرزوی خوبه مال تو …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    مصطفی حجتی گفته:
    مدت عضویت: 3526 روز

    ادامه متن ……..

    خدا می داند مدتها به دنبال حقایقی میگشتم که از این شرایط نجات پیدا کنم و به زندگی امیدوار شوم . بعد از آن فایل کامل آفرینش ، دوره آنلاین ثروت ، کتابهای صوتی قهرمان ، راز ثروت ، معجزه سپاس گذاری و بیشتر فایلهای استاد که در سفر به آمریکا و تحقیقات در موارد مختلف انجام میدادند را گوش کرده ام.

    اکنون روحیه ای با نشاط پر از انرژی و روابط عالی با همسرم دارم و مهمتر از همه امید به زندگی دارم و افکار بیمارگونه خود را دور ریختم و از هیچ کس و هیچ چیز نمیترسم و پذیرفتم که تمام شرایط را خودم بوجود آوردم پس زندگی خود آنچنان میسازم که در رویا داشته ام .

    تجاربی که بعد از این فایلها بدست آوردم. من در ماه مبارک رمضان امسال به اتفاق همسرم برای سمینار آرایشی قصد سفر به استانبول را داشتیم از آنجایی که امنیت در این کشور نبود و اخبار بمب گذاری زیاد شنیده می شد و هر کسی مارا میدید شدیدا با سفر ما مخالفت میکرد ولی من که قانون را میدانستم و خود را در بهترین فرکانس میدانستم و همواره این جمله را که از فایلها آموختم با خود تکرار میکردم ( من در بهترین زمان در بهترین مکان و بهترین شرایط قرار دارم ) به استانبول رفتیم و به سلامت برگشتیم و از این سفر لذت بردیم و دقیقا 3 روز بعد از برگشت ما در فرودگاه آتاتورک بمب گذاری صورت گرفت نکته اینجاست که تور ما به گونه ای بود که دقیقا در برگشت با آن بمب گذاری مواجه میشدیم ولی در لحظه آخر تصمیم گرفتیم تاریخ سفر را جابجا کنیم و همین باعث شد که در این فاجعه نباشیم چون من در فرکانسی نیستم که اتفاقات بد را تجربه کنم .

    از موارد دیگر من در محل کارم با رئیسم که بی احترامی میکرد و حرف ناحساب میزد برخورد کردم و جالب اینجاست به هیچ عنوان از اینکه چه اتفاقی خواهد افتاد نمیترسیدم و همواره خداوند را یار و یاور خود میدانستم و شاید باورتان نشود لحظه ای که از بانک اخراج شدم متمعن بودم دوباره به کار خود برمیگردم و بعد از 1 ما دوباره قرارداد کاری خود را امضاء کردم . نکته خداوند کسی را سر راهم قرار داد که پیگیر کارم شد و شرایط بازگشت من را فراهم کرد .

    خداوندا بخاطر تمام محبتهایی که به بنده عنایت فرمودی سپاس گذارم .

    پیشنهد میکنم فیلم ( بند باز) را حتما ببینید که در این فیلم هم قانون سپاس گذاری بیان شده هم رسیدن به اهدافی که با اشتیاق فراوان همراه باشد.

    اکنون نیز فایل هدف گذاری را دنبال میکنم و به قسمت پنجم رسیده ام و به همه پیشنهاد میکنم این فایل را مطالعه کنند چون خواهید دید نقاط ضعف و قوت خود را نمیدانسته اید و توجه نمیکردید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      محمدحسین پیش بین گفته:
      مدت عضویت: 3859 روز

      مصطفی عزیز ، واقعاً باور و ایمان شجاعت می آره، این رو بارها توی این مدت دو سال به خوبی تجربه کردم. عاشق این جمله ات شدم

      ” من در فرکانسی نیستم که اتفاقات بد را تجربه کنم .” بابت معرفی فیلم هم ممنون دوست من . من عاشق فیلمم. بازم برای شجاعت و باورت بهت تبریک می گم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    sara javan گفته:
    مدت عضویت: 3584 روز

    با سلام

    من از کشور افغانستان از ولایت دایکندی هستم ، و د زمان جنگ شوری و افغانستان به دنیا آمدم ،

    جنگی که تمومی نداره ، جنگی که پدرم رو توش از دست دادم ، بچه بودم که کار کردن مادرم رو از صبح تا شب می دیدم ومریضی های زیادی که داشت ..یادم نمیاد شبی خوابیده باشم و بالشتم از گریه خیس نبوده باشه تحمل سختی های که مادرم میکشید رو نداشتم .

    برای همین کلا تو باورهای من نکته مثبتی نبود ،تمام دنیام سیاه رنگ بود ،آدمها رومیکشتند ،زندگی بسیار سخت بود ، مریضی های زیادی دور و برم بود

    و وقتی به مادرم میگفتم فقط میگفت خدا درست میکنه ،ولی هیچوقت درست نکرد البته چون روشش رو بلد نبودم.

    همیشه یک موجود بزرگ با ریش دراز و یک شلاق تو دستش تو ذهنم بود که تو آسمونه و داره ما رو نگاه میکنه حتی انقدر بچه بودم که تو ذهنم و قلبم بدم میامد ازش اما به زبون نمیآوردم که ناراحت نشه و مشکلات بیشتری سرمون نیاره !! و من از ترسش فقط سعی میکردم دوستش داشته باشم تا اوضاع رو بهتر کنه !!بزرگترهم که شدم دیگه کاری بهش نداشتم .

    مهاجر شدیم تو ایران( مادرم ، من و برادر کوچکترم) و من بزرگتر شدم ، درس خوندم طول کشید چون بعضی سالها مدارس ایران مهاجر قبول نمیکرد و تا دیپلم گرفتم یکم طولانی شد ، البته کارهم میکردم .

    وبر حسب اتفاق از یه نفر درمورد رفتن به استرالیا شنیدم ،که چند روزه میرسی وبعد از یه سال میتونی خونواده ات رو بیاری چنان این درسبز قشنگ بود که پیگرش شدم البته چند ماه طول کشید .

    مادرم شدیدا مخالف بود ،حق داشت راه قاچاق بود و پر مشکلات خودش و خطر غرق شدن در دریا و من یه دختر! ولی من از سختی ها خسته شده بودم ، به نظرم این سختی ها از اون زندگی آسونتر میامد

    بهش قول دادم فقط یه سال و بعدش برمیگردم ، یه مقداری پسنداز داشتیم ومن و برادرم راه افتادیم (نمیدونم اون موقع با خودم چی فکر میکردم)

    با قایق تا اندونزی رسیدیم که پول کمی مونده بود ،کسی رو هم نداشتیم بهمون بده ،از چندنفر شماره چند تا قاچاق براسترالیا رو گرفتم یکی شون قبول کرد به شرط اینکه پول رو تا 6 ماه بعدش بهش برسونم ،ما رو ببره .

    ما رو جمع کردن یه خونه ای و گفت قرار حرکت فردا شب ساعت 11

    شب خوابیدیم ، صبح با صدای وحشتناک یه نفر از خواب بیدار شدیم ، روی سرمون پلیس بود با دست اشاره میکرد بلند شین ، ترسیده بودم همه رو گرفته بودن چون غیر قانونی اونجا بودیم ،ما رو بردن اداره مهاجرت اسم هامون رو نوشتن و بعدش بردن زندان

    نمیدونستم داره چی میشه فقط وقتی میله ها رو دیدم فهمیدم چی شده ، دیگه فقط گریه میکردم و هر چی که سالها تو دلم مونده بود به خدا میگفتم دیگه ازش ترسی نداشتم به نظرم آخرش بودم ،

    3ماه تو زندان بودیم که هر روز ضعیفتر شدم چون غذا نمیخوردم و مریض شده بودم و از طرفی از کودکی هم سابقه حملات میگرنی داشتم ، داکتر به همراه یک آفیسراز سازمان بالای سرم آمدن و ازم امضاء گرفتن

    و منتقلم کردن به یک بیمارستان در شهر دیگری و یک ماه بستری بودم چون پانکراس و صفرا و کبدم دچار عفونت شده بود و قرصهای زیادی میخوردم

    و بعد از یک ماه ما را به کمپ مهاجری بردن

    داغون بودم ، برادرم به خاطر من آمده بود ، از مادرم خبر نداشتم ،پولی نما نده بود ، خسته ، شکسته ، تنها و ترسیده بودم

    تا مدتها منزوی بودم ، با مقرری که از طرف سازمان ملل داده میشد یه گوشی گرفتیم و به مادرم زنگ زدیم

    بعد از 5 ماه باهاش حرف زدیم فقط گریه میکرد و ما هم گریه می کردیم ، از اون بعد باهاش در تماس بودیم .

    تقریبا یک سال گذشت که پرونده مهاجرت ما به جریان افتاده بود و یک نور امیدی دیده میشد که چندین بار زنگ زدم خونه کسی جواب نمیداد ، به همسایه مون زنگ زدم که گفت مادرت حالش بد شده بوده بردیم بیمارستان والان رفته تو کما ، باور نمیکردم

    گفتم من زنگ میزنم گوشی رو جای گوشش نگه دارین ،او با من حرف میزنه ،یادم نمیره فقط گریه میکردم میگفتم مامان توروخدا حرف بزن حدودا ده دقیقه باهاش حرف زدم ، که دکتر گوشی رو گرفت گفت تمام کرد.انگار منتظر صدای من بود .

    تو سر خودم میزدم و انگار منم همون جا تموم کردم .

    افسردگی کامل ، احساس گناه ،خستگی ، بی کسی ، تمام بدبختیها رو از بچگی تو ذهنم میچرخید ، دلم میخواست زنده نباشم ، اما برادرم رو میدیدم که خودم آورده بودمش و این حس ام رو بدتر میکرد

    6 ماه افسردگی کامل داشتم، و به قرصهام ، قرصهای افسردگی هم اضافه شده بود ،فکر میکردم دیگه نمیتونم ادامه بدم ، تو ذهنم از خدا میترسیدم و گرنه خودکشی میکردم

    همچنین پرونده ها رو در اندونزی استاپ کرده بودن به دلیل کشتی های غرق شده و سیر مهاجرهای زیادی که با کشتی به استرالیا خودشون رو میرسوندن

    اوضاع خوبی نبود ، بماند بقیه داستان ان روزها…….. (ببخشید طولانی شد)

    زمان زیادی مثل مرده ای بودم که فقط نفس میکشه ، از خودم خسته شده بودم از وضعیتم راضی نبودم ،

    به خاطر هدفی که داشتم مهمترین کس زندگی ام رو ازدست داده بودم واین تاوان سنگینیه ، و زندگی برادرم تاوان دیگه ای بود که باید بهاش رو پرداخت میکردم اما توانی پرداختش رو نداشتم و تحمل رنج دیگه ای هم نداشتم با این فکرها صبح تا شب خودخوری میکردم و مدام زیر نظر داکتر سازمان ملل بودم و اون از من میخواست که خودم رو مشغول کنم و نذارم ذهنم به طرف گذشته بره و میگفت باید بیرون بری ، فیلم ببینی

    خودمم از این وضعیت خسته شده بودم برای همین یه روز تو اینترنت افتادم دنبال مقابله با افسردگی ،چند تا فایل روانشناسی دیدم ولی انگار اونا من رو نمیفهمیدم

    و به طور اتفاقی رسیدم به فیلم راز ، حرفهای اونا برام عجیب بود ،حرفهای تازه ای که تا اون روزنشنیده بودم، انگار اون داشت با من حرف میزد ، اون میگفت من خودم همه چیز رو جذب کردم ،از باور و فرکانس میگفت،لغاتی ناآشنا با این مفهموم که متهم درجه اول زندگی ام هستم !منی که همیشه خدا رو مقصرمشکلاتم میدونستم ، ،چون فکر میکردم اون هیچ کاری برای من نکرده

    ،یادمه چندین بار گوش دادم تا بفهمم دارن چی میگن !!ته وجودم تاییدش میکردم اما متاسفانه بلد نبودم و نمیفهمیدم چطوری باید اوضاع درست کنم

    مثل کسی بودم که روش آب سرد ریختن تا از خواب بیدار شه ، انگار یه پرده سیاه از جلوی چشمم ورداشته شده بود و همه جا روشن بود و انگاربرای همیشه روز شده بود

    میدونم هیچ کدومتون نمیدونید و متوجه نمیشید دارم از چی حرف میزنم.

    یادگیری زبان انگلیسی رو به صورت جدی شروع کردم

    و در ادامه جستجوهام در مسیر قانون جذب رسیدم به فایلهای استاد عباس منش ،اولین مطلبی که توجه ام رو جلب کرد در مورد(( قانون جذب در قران)) بود توضیحاتی در مورد مفاهیم و تفاسیر غلط قرانی بود که خیلی برام جالب بود ، از کلمه (شاء) و اینکه کجا خدا من و کجا ما استفاده میکنه

    درک مفاهیم جذب برام آسونتر شد چون ایشون همه چیز رو ساده وبا مثال و فرموله میگن .

    افتادم به جون مطالب سایتشون و همچنین به جون خودم تا باورهای غلطم رو بشکنم ،و فایلها رو یکی پس از دیگری میخوندم

    به قوانین آفرینش رسیدم تا قبل از اون فکر میکردم دنیا یه مکان پر بی عدالتی و یه عالمه انسان دارن توی هم زندگی میکنن و آفرینش جهان برام مسخره بود ،اما از طرفی یه حسی بودکه میگفت مگه میشه این همه موحودات زنده، این کرات و اسمانها بی نظم !!

    زمانی که بعضی از فایلهای اقای عباس منش رو گوش میدادم متوجه شدم که همه چیز رو من اشتباهی فهمیده بودم ، اصلا نفهمیدم و اشتباه زندگی کردم !!اگه زودتر میفهمیدم این همه سختی نمیکشیدم ومیتونستم چیزهای فوق العاده ای به دست بیارم

    همه چیز عوض شد ،شکستم و دوباره ساخته شدم اما ایندفعه به روش درست با باورها و افکار درست

    مثلا آدم سخت گیری بودم چون باورم سخت بودن دنیا بود و برای این مورد فایل هدیه تولد ایشون رو بیشتر از 30 بار گوش دادم و الان آرامتر هستم .

    یکی از حرفهای ایشون این بود که تاثیر تغییر باور رو میتونی زود مشاهده کنی و واقعا همین بود من روزی 5 تا قرص میخوردم ، 2 تا برای افسردگی و خواب ویه قرص برای میگرن و دو تا برای معده

    استای اسم قرصها بودم ولی الان آخرین قرصی که خوردم یاد نمیاد چی بوده و شاید 6 ماه و بیشتر بشه که به قرص نیازی پیدا نکردم و حالم عالیه عالیه .

    از طرفی همون موقع که از حال و هوای غم و بدبختی هام فاصله گرفتم ، پرونده که استاپ شده بود به جریان افتاد و ما برای کشور آمریکا پذیرفته شدیم

    همه مراحل زود سپری شد حتی بلیط برای یکی از بهترین شهرهای آمریکا شهر شیکاگو صادر شد ، ما با تمام باورهای مثبت پا به این خاک گذاشتیم.

    و به طور جالبی همه چیز برای من آماده بود مثل یه مقام بزرگی که برای ورودش فرش قرمز پهن میکنن دقیقا همین طوری بود ، خانه ای زیبا ،منطقه ای آرام ،هوای بهاری عالی و تمیز ، و یه کلاس زبان بسیار خوب پیدا کردم و یه ترم گذروندم و بعد برای دانشگاه اقدام کردم

    با امتحان دادن و کسب نمره 80 ، بورسیه تحصیلی بهم تعلق گرفت ،الان دانشجوی دانشگاه هستم

    و خیلی جالب بعد از ورود به دانشگاه یکی از همکلاسی هایم که پسری دورگه فرانسوی و عرب است از من درخواست آشنایی بیشتر کردن و بعد از چندین ماه هم درخواست ازدواج کردن ، واقعا رفتار و منش عالی و علاقه ایشون دنیام رو قشنگ کرده ، باهاش کودکی میکنم کودکی که نداشتم ،باهاش در آرامشم آرامشی که هیچوقت نداشتم ، باهاش شادم شادی که هیچوقت نچشیده بودم و باهاش آزادم .

    حقیقتا فکر نمیکردم تغییر باورهام ، بتونه بهشتی توی دینا برام درست کنه که تو خواب هم نمیدیدم

    خدایا سپاس گذارم

    آقای عباس منش ، ممنونم که باورهام روتغییر دادی

    ممنونم که خدای نیکی ها را به من نشان دادی

    (این اولین باره که کامنت میذارم و کلا اولین باره داستان زندگی ام رو گفتم ،چون آدم درونگرایی هستم و زیاد اهل تعریف کردن برای دیگران نیستم اما اینجا مینویسم چون میخوام بدونید نتیجه میگیرید فقط باور کنید.)

    ببخشید داستانم طولانی شد البته معنی اش اینه زمان طولانی را در جهالت باورهای غلط گذروندم .

    ممنونم که خواندید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 78 رای:
    • -
      حضور مثبت گفته:
      مدت عضویت: 3503 روز

      سارا جان . یه دوست دارم که از افغانستانه. داستانتو با تمام وجودم حس کردم. خیلی با جرات و شجاعت عمل کردی. از اول تا آخر داستانت اشک ریختم.مخصوصا برای مادر عزیزت که قطعا الان روحش غرق آرامشه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      در مسیر ثروت گفته:
      مدت عضویت: 3360 روز

      سلام سارا خانم داستان زندگی شما واقعا محشر بود احسنت به شما

      واقعا در چنین شرایطی که بودید و توانستید به اینجا برسید بسیار لذت بردم

      ممنون که داستان زندگیتونو با ما در میون گذاشتید خیلی سپاسگزارم

      آدم از عملکرد انسان هایی مثل شما و استاد عباس منش لذت میبره

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        شاکر گفته:
        مدت عضویت: 2770 روز

        سلام سارای عزیز داستان زندگی تو شنیدم

        وقتی ما با ندانستن قانون این همه در حق خودمان ظلم می کنیم و خداوند را مقصر می دانیم اشک چشمانم سرازیر می شود

        وقتی میبینم خداوند این همه مهربان بوده و ما مقصریم که قوانینش را نمی دانستیم که با زیبایی در مقام یک رب دست نوازش بر سر ما نمی کشد و زخم هایمان را تسکین می دهد و مهربانانه در آغوشم نمیکشد باز هم شکم سرازیر می شود امیدوارم تمام خوشی هایت را و نجات را قبل از این سایت و استاد عزیزمان مدیون خداوند باشیم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      محمدحسین پیش بین گفته:
      مدت عضویت: 3859 روز

      خانم sara javan

      واقعاً تحت تأثیر قرار گرفتم. این همه تغییر فوق العاده است! واقعاً با حرف هاتون بهم ثابت شد، موفقیت اتفاقی نیست و با هر سختی آسانی است. همیشه شاد و موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      حسین تقی زاده یاقوتی گفته:
      مدت عضویت: 3451 روز

      سلام خانوم سارای جوان

      فقط بگم دوسدارم ببینمت فقط اشک بریزم داستانت بهم ارامش عمیقی داد و بگم فوق العاده هستیییییییییییییییییییییییی

      خیلی غم انگیز بودش خیلی

      ارزومه دیگ هیچوقت غم نبینی تو زندگیت دوسدارم کامنت بذاری از موفقیتهات خوشحالم که با سایت اشنا شدی

      باورم نمیشه چنین زندگی سختی داشتید ولی خیلی خیلی بخاطر قویی بودن در این همه سرگذشت مطمئنم شما زن موفقی میشید صددرصد

      خیلی دوسدارم روزی بهترین موفقیت هاتونو بشنوم و با خوشحالی تمام میایید و میگید

      به امید دیدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      علی نیک ورز گفته:
      مدت عضویت: 3259 روز

      سلام دوست عزیز به شما تبریک میگویم که قدم در یک دنیای تازه و پر از موفقیت گذاشته اید و امیدوارم همیشه در حال پیشرفت و رسیدن به ارزوهایتان باشد. و ازروی موفقیت برای خانوادهی صمیمی عباس منش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      حنانه آ گفته:
      مدت عضویت: 4026 روز

      سارا جان سلام.

      حقیقتاً داستان زندگیت تکان دهنده و تاثیرگذار بود و تا انتهاش رو با بغض خوندم.

      خیلی خوشحالم که تا این حد رشد کردی و انقدر با قدرت پیش رفتی و چنین تغییرات بزرگ و مثبتی در زندگیت ایجاد کردی!

      از صمیم قلبم بهت تبریک می گم.

      بهترین هارو برات آرزو دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      امیر رودکی گفته:
      مدت عضویت: 3723 روز

      سارا خانوم

      از داستان زندگی تون واقعا درس گرفتم و اینکه چه مسیری رو توی زندگی طی کردید… واقعا به خدای کاینات (سیستم) ایمانم قوی تر شد… زندگی تون مثل یه فیلم رویاییی هست… ممنون از اشتراک گذاشتنش. استاددددددد سپاس از اینهمه انرژی که اینجاا جمع کردید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      علی جوان گفته:
      مدت عضویت: 3905 روز

      دوست خوبم سارا جوان سلام و سپاس

      داستان زندگی شما بسیار تاثیر گذار بود و پر از تضادهای سازنده اما بسیار سخت. شما خوب از دل سختی ها آسانی را بیرون کشیده اید. در حقیقت قله اورست زندگی خود را فتح کرده اید. اگر آن سختی ها نبودند آرامش اکنون بی معنا بود.

      همیشه فرخنده و شاد باشید.

      هر چی آرزوی خوبه مال تو …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سارا خوشبخت گفته:
      مدت عضویت: 3763 روز

      سلام

      دوست هم اسم من ممنونم که داستان زندگیت رو نوشتی باهاش کلی گریه کردم و کلی به ایمانم اضافه شد

      هموطنای تو که البته تا چند سال پیش هموطنای من بودن(و الان هم زبانان عزیزم)باید سرنوشت تو رو الگو قرار بدن،قبلا با خودم میگفتم چرا افغانیها باید اینقد بدبختی بکشن و بعد که با استاد آشنا شدم گفتم این تضاد باعث میشه انسانهای بزرگ و تاثیر گذار از اونها بیرون بیاد

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      نیلوفر شادمان گفته:
      مدت عضویت: 3270 روز

      سارای عزیز

      نوشته شما را ده بار خواندم و هر بار گریه کردم

      خوشحالم که در این گروه عبس منشی ها فردی قوی و توانمند مانند شما حضور د ارد

      خوشحالم که این سایت را پیدا کردید و باورهای مثبت را به جای باورهای سیاه و منفی پذیرفتید

      به اقای عباس منش تبریک می گویم که این چنین دیگران را تغییر می دهند

      مطمئنم شما با تغییر باورهای خود امریکا را و ان همسر مناسب را و پذیرش دانشگاه را برای خود جذب کردیدشما بهترین استفاده را از فرمایشات استاد بردید

      قابل تحسین هستید و برترین شرح حال را نوشتید

      امیدوارم در آمریکا سالهای سال با شادکامی زندگی کنید

      بازهم ما را در جریان موفقیت های خود بگذارید

      دوستتان دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      هادی زارع گفته:
      مدت عضویت: 3766 روز

      سلام خانم جوان

      داستان زندگی شما باورم را نسبت به خداوند و قوانینش خیلی قوی تر کرد. شما یک الگوی فوق العاده هستید.شما بی نظیرید… شما معرکه اید… شما نشون دادید که شرایط هر چه قدر هم سخت باشه میتوته انسان تغییر کنه با تغییر باور ها و نگرشش. متشکرم برای ما این داستان زیبا رو به اشتراک گذاشتید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      شاکر گفته:
      مدت عضویت: 2770 روز

      سلام سارای عزیز داستان زندگی تو شنیدم

      وقتی ما با ندانستن قانون این همه در حق خودمان ظلم می کنیم و خداوند را مقصر می دانیم اشک چشمانم سرازیر می شود

      وقتی میبینم خداوند این همه مهربان بوده و ما مقصریم که قوانینش را نمی دانستیم که با زیبایی در مقام یک رب دست نوازش بر سر ما می کشد و زخم هایمان را تسکین می دهد و مهربانانه در آغوشمان میکشد باز هم اشکم سرازیر می شود امیدوارم تمام خوشی هایت را و نجات را قبل از این سایت و استاد عزیزمان مدیون خداوند باشیم و دیگر اینکه ما باید درس بگیریم که در بدترین شرایط در تیره و تار ترین شرایط یکی همین نزدیکی ها هوامونو داره و ما را فراموش نکرده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فرزانه فدایی گفته:
      مدت عضویت: 1928 روز

      واااااااااااااااای سارای عزیزم الان کامنت زیبای تو رو خوندم دختر تو کولاک کردی همه تن چشم شدم و کامنت تو رو خوندم واقعا حسم رو زیبا کرد امیدوارم در هر کجای دنیا هستی خوش بدرخشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    سادات فیضی گفته:
    مدت عضویت: 3308 روز

    به نام خدا این عشق مطلق

    همین ابتدا به جناب آقای عباس منش که اجرشون دردنیا وآخرت بی پایانه ودوستان عالی وبا پشتکار خودم تبریک میگم انشاءالله همه مان در این مسیر وراه راست ثابت قدم بمانیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    لطیف حنضلی گفته:
    مدت عضویت: 3949 روز

    سلام به استاد عباسمنش و همه دوستان

    اینجانب لطیف حنضلی ، 29 ساله و متأهل، ساکن شهر اهواز و با تحصیلات کارشناسی رشته حسابداری هستم . من دارای 4 برادر و 5 خواهر و پدر و مادر بوده و من فرزند هفتم خانواده بودم . در دوران کودکیم تنها پدرم کارگری می کرد و نون بیار خانواده بود و در شرایط سخت و فقر زندگی می کردیم پدرم به شدت کار می کرد تا بتواند حقوق بیشتری در بیاورد و به اعضای خانواده بیشتر برسد . بارهای بار پدرم زندگیش که در خرمشهر و جاهای دیگر بود را در اثر جنگ ایران و عراق و مسائل دیگر از دست داد و دوباره از صفر شروع نمودراستش من توی یک خانواده مذهبی ولی با تحریف های بسیار زیاد از سوی دیگر فامیل بزرگ شدم . یک روز که در کلاس ابتدائی بودم در حالی که مشغول چرانیدن گله بزهایمان بودم با خودم گفتم یعنی می شه یه روزی من هم مهندس بشوم و ادامه تحصیلات را بدهم و بتونم آدم موفقی باشم تا اینکه گذر زمان چه به سختی و پیچیدگی های بسیار زیاد راهم را برای رسیدن به این رویای کودکیم هموار ساخت و من توانستم ادامه تحصیل داده و مقطع کارشناسی حسابداریم را طی کنم، من در حقیقت برادر دوستم که مهندس بود را الگوی خودم قرار داده بودم .من بارها و بارها از هدفم برگشتم و می خواستم ترک تحصیل کنم چرا که با بچه ها و دوستان خیلی زیادی می گشتم که به خاطر فقر ، منحرف شده بودند و جز دعوا و کارهای خلاف دیگر در سرشان نبود ، تا اینکه یک روز در حالی که در مقطع اول دبیرستان 6 تا تشدید آوردم و رفوزه شدم و اصلاً دیگه امید به درس خواندن نداشتم . مادرم همراه من به مدرسه امد و کلی با معلم هایم صحبت کرد که به من کمک کنند و حتی خاطرم هست که بامعلم ریاضی ام حرف زد و آقای جاسمی معلم ریاضی به من و مادرم گفت که باید کمر همتم را سفت بسته و عزمم را جزم کنم و خودم درسم را بخوانم و قبول شوم ، بعدش مادرم بهم گفت که من حتماً تو را در تابستان باید ثبت نام کنم و کلاس جبرانی بروی و قبول شوی چرا که تو یعنی من تنها پسر خانواده بودم که خانواده ام انتظار داشتند درس بخوانم و ادامه تحصیل داده و موفق شوم و همش هم برای خودم و نه اینکه انها انتظاری از من داشته باشند اما ان روز این حرف مادرم برایم ملکه ذهن شده بود که حتماً در تابستان آن سال در شهر اهواز باید در گرما و در خستگی حتی کتابهای درسیم را بخوانم و قبول شوم و اینطور هم شد و من واقعاً با عزم جدی می رفتم و درس می خواندم و وقتی از مدرسه به خانه برمی گشتم کاملاً درسهایم را مرور می کردم و در آخر ، همه کتابهایم را با نمرات بالا و هیجده و نوزده و بیست قبول شدم و حتی خودم هم خوشحال شده بودم و اصلاً باورم نمی شد من هر چه بخواهم بگویم باز هم کم است ولی واقعاً خداوند است که در همه لحظات با ما است و کافی است از خدا بخواهیم و ما را کمک کند و من در بیشتر اوقات به خدا توکل می کردم و از او کمک می خواستم ، خدارو شکر مسیر زندگیم را عوض کرد و من به مقطع دبیرستان وارد شدم و در هنرستان مطهری مشغول درس خواندن شدم و پس از آن به دانشگاه رفتم و مقطع تحصیلی فوق دیپلم را شروع کردم و در آن دوسال که درس می خواندم هم با مسائل و مشکلات فراوانی روبرو شدم و واقعاً خانواده ام به سختی هزینه های تحصیلیم را جور می کردن و در هر لحظه که من نا امید می شدم و با خودم می گفتم که حتماً باید سر کار بروم و هزینه های زندگیم را در بیاورم و هر بار نا امید می شدم و موفق نمی شدم ، با خودم می گفتم که باید درسم را بخوانم و زحمت خانواده ام را جبران کنم و از خدا می خواستم کمکم کند و همینطور می شد و من در بدترین شرایط موفق می شدم پس از گذراندن فوق دیپلم هم به مقطع کارشناسی رفتم و به همین شکل اتفاقات گذشت و حتی بعضی مواقع که با استاد های دانشگاه و درس ها و غیره مشکل پیدا می کردم ، هم با درخواست کمک از خداوند موفق شده و نتیجه دلخواهم را می گرفتم . خداروشکر تونستم با هزاران مشکل کوچک و بزرگ که داشتم ادامه تحصیل بدهم و دیپلم و فوق دیپلم و لیسانسم را بگیرم ، من در تاریخ 1392/08/02 ازدواج کردم و این در حالی بود که من کلاس کنکور برای ارشد رشته حسابداری می رفتم ، تا اینکه مسائل و مشکلاتم با وجودی که هر ماه حقوقم را دریافت می کردم ، ولی با این حال روز به روز بر مشکلاتم افزوده می شد . به دنبال پیشرفت توی زندگیم بودم و خیلی اتفاقی یک روز فایل صوتی استاد عباسمنش در مورد قرآن را گوش می دادم که می خواستند قران را توی دریا بیندازند ، به دستم آمد و آن را چند بار گوش کردم و خیلی خوشم آمد و امیدوار شدم سپس به آدرس سایتی که استاد عباسمنش فرموده بودند مراجعه کردم و فایل های رایگان دیگری هم دریافت نمودم از جمله یک فایل خیلی خوب دیگر که از اقای عباسمنش گوش می دادم تفسیر شعر پروین اعتصامی بود و همیشه زمانی که می خواستم صبح ها به سر کار بروم در مسیر ایستگاه سرویس شرکتم یعنی شرکت گروه ملی صنعتی فولاد ایران آن را گوش می کردم و واقعاً لذت می بردم و امیدواریم به موفقیت و ثروتمند شدن و زندگی خوب داشتن، بیشتر و بیشتر می شد . من فایل های بسیاری از استاد را گوش می کردم و واقعاً توی زندگیم بازخورد مثبت داشت یادم نمی رود که من توی مدارهای دیگه ای غیر از فایل های استاد قرار می گرفتم و گاهی اوقات علاقه و انگیزه ای برای شنیدن صحبت های استاد نداشتم ، چرا چون از دیگران تاثیر منفی می گرفتم و حتی چند ماه مثلاً فایل های استاد عباسمنش رو فقط دانلود می کردم و اصلاً گوش نمی دادم و بعد از مدت ها متوجه می شدم یک چیزی کم دارم و باز هم فایل های استادرو گوش می دادم و تاثیر مثبت می گرفتم . قانون جذب را من در سال 1387 که در حال تحصیل در مقطع کارشناسی بودم توسط یک دوست در فیلم راز ، مشاهده کرده بودم ، شاید بارها و بارها من آن فیلم را دیده بودم و تا حدودی به آن فکر می کردم و از آن استفاده می نمودم ولی وقتی با سایت عباسمنش آشنا شدم تعریف کامل و خوبی از قانون جذب را متوجه شدم و واقعاً تأثیرگذار بود من همیشه سعی می کنم از تعاریف استاد عباسمنش در قانون جذب استفاده نمایم و واقعاً در زندگیم مفید است . قانون جذب به ما می گوید که اگر احساس و توجه ما به چیزهای خوب باشد آن چیزهای خوب را جذب می کنیم و اتفاقات دلخواه و خوبمان بوجود می آید و در حالتی که احساس و توجه ما به چیز های بد باشد ، باز هم اتفاقات و بد و چیزهای بد رخ می دهد و این قانون در قرآن و سخنان بزرگان و معصومین نیز ، بارها و بارها اشاره شده است . الان مدت یک سال بیشتر است که واقعاً فایل های استاد عباسمنش را همچون عبادت خداوند می پسندم و با ایمان قلبی به حقیقت بودن آن صحبت ها و فایل های استاد را با جان و دل گوش می دهم و گاهی اوقات نت برداری نیز می نمایم و واقعاً تاثیر خوبی در شخصیت و زندگیم گذاشته است من الان بارهای بار به خودم تعهد می دهم که به صحبت های استاد عباسمنش جامه عمل بپوشانم و با اعتقاد و ایمان به تاثیر پذیری این فایل هایاستاد عباسمنش گوش داده و با قوانین جهان آشنا می شوم . من شاید نتوانم با زبان و سخن از استاد عباسمنش تشکر نمایم ولی به خدا قسم که من بعضی مواقع به تصویر استاد و صحبت های ایشان نگاه می کنم می گویم که خدایا از تو میخوام که آن طور که باید و شاید از استاد عزیزم عباسمنش قدردانی کنی و هر آنچه در زندگی می خواهد هم در دنیا و آخرت به او عنایت فرمایی، چرا که استاد عباسمنش لایق بهترین ها توی زندگیش است و انشالله که خدا یک در دنیا و 1000 در آخرت به استاد عباس منش بدهد که اینگونه زحمت می کشد و آنقدر با احساس و ذوق و شوق این فایل ها و محصولات را آماده می نماید و در دسترس ما می گذارد من الان دیگر به این باور رسیده ام که سخن ها و قوانینی که استاد همیشه می فرمایند حقیقتی انکار ناپذیرند . من الان شاید شرایط خرید یک فایل از فایل های استاد را هم عباسمنش را ندارم ، هرچند که پول دارم ولی اولویت هایی از جمله خانه دار شدن و خرید ماشین دارم ولی اگر در اوضاع بهتری قرار گرفتم حتماً برای انتشار و خرید این محصولات استاد عباسمنش و پیشبرد اهداف زیبای استاد عباسمنش اقدام می کنم من الان در شرکتی که کار می کنم واقعاً شرایط سختی را می گذرانم و هر سه ماه یک بار حقوق می دهند و واقعاً بعضی مواقع ناراحت می شوم از این اوضاع ولی یک چراغ هدایتی که خداوند در زندگیم روشن کرده ، همین فایل های زیبا و نوشته های عزیزانعضو سایت و مراجعه به قرآن کریم و مناجات با خداوند است .و مطمئن هستم با درک بیشتر این قوانین و تغییر باورها و فرکانس ها و قرار گرفتن در مدارهای خوشبختی و ثروتمندی و موفقیت در همه جهات نائل می شوم چرا که حرف های استاد و قوانین جهان ، سند معتبری برای من هستند که من به اوضاع خیلی خوب در زندگیم دست پیدا می کنم .

    روی صحبتم باآنهایی استکهباورندارند قدرت تغییر زندگی در همه ی جوانب را ، باوراینکهبرایآنهاموانعبسیاریاستولی در واقع این فکر و فرکانسی است که خودشان به جهان هستی ارسال می کنندو جهان هم از همین جنس فرکانس ها به آنها برمی گرداند و آنها را در مدار آدم های ناموفق قرار می دهد.کافی است که فقطبخواهندورویاهای موفقیتشان را فراموش نکنندو باورها و فرکانسهایشان را عوض کرده و در مدار آدم های موفق قرار گیرند و مرتب انسانهای موفق و خودشان را در حالی که به موفقیت رسیده اند را تصویر سازی کنند ، قطعاًموفق می شوند واقعاً می شود به موفقیت در زندگی و ثروتمندی و عاقبت به خیری در دنیا و رسید .

    شاد،سالم،ثروتمندوموفق وسعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    الهی آمین یا رب العالمین

    ممنون که خوندی

    موفق باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      محمدحسین پیش بین گفته:
      مدت عضویت: 3859 روز

      لطیف جان، یک چیزی بعد از خوندن نظرت به ذهنم رسید که بهت بگم اونجا که گفتی که گله بزها رو می بردی چرا، می خواستم یک چیز رو یاد آوری کنم که محمد رسول الله و بسیاری از پیامبران و رسولان هم در قسمتی از زندگی شون گله داری می کردند اما همونجور که خودت هم دیدی باورهاشون اونها رو در جهان به موفقیت رسوند. بازم از خدا برات بهترین ها رو می خوام. دمت گرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    مصطفی حجتی گفته:
    مدت عضویت: 3526 روز

    سپاس خدایی را که همیشه یارو یاور من است

    با سلام خدمت استاد عزیز و تمامی دوستان آشنا با قانون جهان هستی

    اینجانب مصطفی حجتی اکنون 33 سال سن دارم و مدرک لیسانس IT دارم در حدود 1سال است که با این گروه آشنا شدم و خدا را سپاس گذارم که من را در فرکانسی قرار داد که با این گروه و قانون

    جهان هستی آشنا بشوم و اکنون نیز کارمند بانک هستم .

    من پس از سالها که پر از انرژی بودم و کارهای متعددی انجام دادم ولی وضع مالی ام خوب نشد و از روی ناچاری وارد بانک شدم و بعد از مدتی دوباره پشیمان شدم چون من نمیتوانم با این شرایط مالی و یکنواخت کنار بیایم ولی یک تصمیم قاتع گرفتم که با ورود به بانک درس بخوانم و لیسانس بگیرم برای ارتقاء شغلی .

    من شرایط خوبی از لحاظ روحی و مالی نداشتم یک روز به طور اتفاقی همسرم که فایل آفرینش را گوش میکرد من هم گوش کردم و خدا میداند مدتها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    رضا گفته:
    مدت عضویت: 3972 روز

    به نام خدا

    بهمن 93 بود. تازه از مقطع کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک دانشگاه تبریز با هزاران امید فارغ¬التحصیل شده بودم. با خودم گفتم تا عید استراحت می کنم، چون دیگه حتما از فروردین یه کار خوب پیدا می¬کنم و میرم سر کار. عید تموم شد رفتم دنبال کار، ولی هرجا رفتم به در بسته خوردم. می گفتن بدون سابقه به درد ما نمی خوری، مدرکتو بزار دم کوزه آبشو بخور. اذیتم کردن، تیکه انداختن و مسخره کردن تا جایی که این تیکه انداختنا به دوست و آشنا هم رسید. برا اینکه مسخره نشم جایی نمیرفتم، با کسی ارتباط نداشتم، فقط تو لاک خودم بودم تا اینکه شد اول تابستون و من هنوز دنبال کار. یه شب پای لپ تاپ بودم و مثل همیشه داشتم خبر می خوندم، خبر جنگ، خونریزی، قتل و دزدی تا اینکه اتفاقی فایل “چگونه در عرض یکسال درآمد خود را سه برابر کنیم؟” استاد رو دیدم. فایل و نگاه کردم و با خودم فکر کردم. گفتم اگه راست بگه چی؟؟؟؟ رفتم قیمت محصول روانشناسی ثروت 1 و دیدم. خوب برا من بالا بود. کل پولی که داشتم 1 سکه تمام بود که برای روز مبادا کنار گذاشته بودم. کلی با خودم فکر کردم و آخرش گفتم ریسکشو قبول می کنم. یا همین یک سکه رو از دست میدم یا جواب میده و پولدار میشم. به محض اینکه خریدمشو پولشو دادم دلم ریخت، حس کردم سرم کلاه رفته. ولی دوباره به خودم گفتم امکان نداره کسی بتونه سر من شیره بماله، هرجوری شده باید جواب بگیرم ازش. از همون روز شروع کردم یه بار تا آخرش نگاه کردم. با توجه به گرایش ارشدم که ارتعاشات بود درک این مباحث برام راحت بود. هنوز 2 ماه از کارکردن روی باورهام نگذشته بود که یاد یکی از دوستان قدیمیم افتادم که گفته بود هر جا احتیاج به کمک داشتی بهم زنگ بزن. فرداش زنگ زدم و گفتم 6 ماهه که دنبال کارم. اونم گفت اتفاقا یکی از دوستای من دنبال یه همکار می گرده ولی با سابقه کار سه سال. ازش خواهش کردم که یه وقت ازش بگیره برم برای مصاحبه. یه ایمان خاصی تو وجودم موج میزد. فرداش با دوستش هماهنگ کرد و من رفتم پیشش. بعد از دو ساعت مصاحبه بهم گفت تو به درد این کار نمی خوری، ولی من اومده بودم که کار کنم، دیگه نمی خواستم دیگران بهم بگن “ارشد بیکار”. با احساس لیاقت اومده بودم. با یقین به اینکه چیزی از دیگران کمتر ندارم اومده بودم. یهو یه ایده ای به ذهنم رسید. گفتم میام رایگان براتون کار می کنم، اصلا میشم تحصیلدارتون، خریداتونم انجام میدم و خلاصه هر کاری که شما بگید. یه کم فکر کرد و گفت باشه، فقط 1 هفته فرصت داری که ثابت کنی به درد بخوری. از فرداش رفتم سر کار و با تمام وجودم کار کردم. باورتون نمیشه چه کارایی که نکردم فقط به این امید که یه روز رشد کنم و بزرگ شم. چون حرفای استاد و با تمام وجودم باور کردم. هر وقت خسته می شدم استاد می یومد جلوی چشم. می گفتم وقتی عباس¬منش تونسته منم می تونم. همزمان تو مسیر رفت و برگشت فایل های صوتی روانشناسی ثروت و گوش می دادم. بیشتر رو باور احساس لیاقت کار کردم و روی جمله “احساس خوب، اتفاقات خوب” تمرکز کردم. تمام تمرکزم روی نکات مثبت بود. بابت همه چیز خدا رو شکر می کردم. چون محل کارم در یک منطقه ثروتمند نشین بودم هر روز که سر کار می رفتم با خودم می گفتم لیاقت من زندگی کردن تو این منطقه است. هر وقت ماشین گرون قیمت می دیدم خدا رو شکر می کردم که اون ماشین مال منه. حس مالکیت می کردم. بعد آرام آرام تغییرات شروع شد. اول ابان ماه بود که مدیر شرکت به من گفت که رسما استخدام شدی و از امروز بیمه هستی و در ضمن حقوق هم می¬گیری (بعد از 2 ماه کار رایگان). خوشحال بودم ولی متعجب نه، چون مطمئن بودم که لیاقتشو دارم و چیزی کمتر از آدمای اون شرکت و یا حتی صاحب شرکت ندارم. یک ایمان و اعتماد قلبی خاصی پیدا کرده بودم. با اینکه حقوق دریافتی من ناچیز بود ولی هر روز بابت آن شکرگزاری می کردم و ماهیانه ده درصد آنرا می¬بخشیدم (تمام حرفای استاد رو مو به مو و با یقین انجام می دادم، چون چیزی برای از دست دادن نداشتم). روزها می گذشت و من هر روز بزرگتر و موفق تر در تمام جنبه های زندگی می شدم. کار هر روز من گوش دادن به فایل های صوتی استاد و عمل به آنها بود. رادیو، تلویزیون، روزنامه و اخبار اینترنتی به کلی از زندگی من حذف شده بود. تا اینکه عید امسال تصمیم به تغییر گرفتم و اواخر فروردین ماه بود که استعفای خودم را تسلیم مدیر عامل شرکت کردم.

    در کمال ناباوری با استعفای من مخالفت شد!!!!! و باز هم در کمال ناباوری مدیر سخت گیر بنده، همان شخصی که روز اول به من گفت تو به درد این کار نمی خوری!!! از من خواست که در شرکت بمونم، حقوق من را به 3 برابر افزایش داده و یک اتاق اختصاصی در شرکت برای من در نظر گرفتند با یک پست عالی، پستی که در حالت عادی 3 سال باید خاک بخوری تا برسی به اونجا. حالا بعد از یکسال من در شرکت صاحب عزت و احترام هستم، مورد اعتماد هستم و به قول مدیر شرکت یکی از عناصر کلیدی و شایسته و لایق. کسی که خواست و خودشو ثابت کرد. دوستان عزیزم، همه آنچه که امروز هستم و دارم را در درجه اول مرهون لطف خدا و در درجه دوم اعتماد به استاد عباس¬منش است. من تصمیم گرفتم موفق باشم و بهای این کار را پرداخت کردم. من برای رسیدن به این جایگاه پل های پشت سرم را خراب کردم، نه با این تفکر که ” یا میشه یا نمیشه” بلکه با این تفکر که باید بشه. در پایان راز موفقیت های خودم را از دید خودم مرهون تمرین هر روزه دوره روانشناسی ثروت و گوش دادن حداقل 2 فایل صوتی ( هر هفته روی 2 فایل تمرکز می¬کنم) و انجام هر روزه تمرین های کتاب معجزه سپاس خانم راندا برن و مطالعه هر روزه کتاب اثر مرکب دارن هاردی می دانم. (روزهای جمعه هم دوره قانون آفرینش را تمرین می کنم). با آرزوهای بهترین ها برای مردم کشورم ایران.

    محمدرضا اصغرزاده- شنبه 06/06/95

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای: