«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 30 (به ترتیب امتیاز)

3987 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1226 روز

    سلام استاد عزیز

    من سعید هستم و حدود شش ماه است که در سایت بطور فعال در حال فعالیت کردن هستم

    یکی از دوره هایی که من شرکت کردم دوره قانون سلامتی بود

    بخاطر شیوه ناصحیح تغذیه و غذا خوردنم وزن من به 80 کیلو گرم رسیده بود

    اطرف پهلوها و شکمم کلی چربی جمع شده بود و حالت زشتی را به بدنم داده بود

    تمام پیراهن هایم برایم تنگ شده بود و دکمه های آن در حال از هم باز شدن بودند

    شلوار هایم بسته نمی شدند و به زور کمربند آنها را می بستم

    هر جلسه را یک هفته زمان می گذاشتم و دو الی سه بار آنها را گوش می دادم

    خوب اوایل کمی سخت بود برایم و مشکلاتی هم داشت چرا که می خواستم شیوه ناصحیح تغذیه خودم را اصولی کنم

    به هر حال به پشتکار و تعهدی که در ابتدای دوره به خودم دادم اکنون یک بدن ایده عال با وزن ثابت 65 کیلو گرم دارم که هرکس که من را می بیند سبب می شود با دیدن من تعجب کند

    حس و حالم فوق العاده شده است

    دیگر اندامم را از دیگران پنهان نمی کنم

    یک جورایی اعتماد به نفس من هم بالاتر رفته است

    این دوره برای من درس زندگی هم داشت

    تا جاییکه الان هر کاری که می خواهم انجام بدهم و ذهنم مقاومت می کند به خودم یادآور می شوم که ببین سعید تو توانستی به بهترین حال ممکن دوره سلامتی را پشت سر بگذاری و به آن چیزی که علاقه داری برسی

    پس می توانی به این هدف خودت هم برسی

    فقط باید تمرکز کنی و تلاش خودت را بگذاری روی آن

    به همین راحتی

    وقتی توانستی قبلا انجام بدهی اکنون هم می توانی انجام بدهی

    این برای من یک الگوی عالی شده است در زندگی و کسب و کارم و تلاش برای رسیدن به اهدافم

    ممنون از استاد عزیز

    سپاس از خدای فراوانی ها

    اما با شروع این دوره به این دوره هدایت شدم و شروع کردم قدم به قدم و مو به مو تمرین های استاد را انجام دادن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2282 روز

      به نام خداوند توانا و مهربان

      درود بر شما آقا سعید

      دوست عزیز و هم فرکانسی من

      بهتون تبریک میگم به خاطر استمرار و تعهدی که برای استفاده از دوره قانون سلامتی به خرج دادین

      و شکل جدید فیزیکی ، سلامتی و اعتماد به نفس بیشترتون مبارکتون باشه

      خیلی زیبا نوشته بودید و از قانون پس میشود هم خیلی خوب دارید استفاده می کنید

      ممنونم به خاطر دیدگاه ارزشمندتون

      شما رو به خداوند توانا و قدرتمند می سپارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2282 روز

      به نام خداوند توانا و مهربان

      درود بر شما آقا سعید

      دوست عزیز و هم فرکانسی من

      بهتون تبریک میگم به خاطر استمرار و تعهدی که برای استفاده از دوره قانون سلامتی به خرج دادین

      و شکل جدید فیزیکی ، سلامتی و اعتماد به نفس بیشترتون مبارکتون باشه

      خیلی زیبا نوشته بودید و از قانون پس میشود هم خیلی خوب دارید استفاده می کنید

      ممنونم به خاطر دیدگاه ارزشمندتون

      در پناه خداوند مهربان و توانا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
  2. -
    امیرحسین بابایی گفته:
    مدت عضویت: 1259 روز

    سلام

    به نظرم این فایل و این کامنت ها یه گنجِ

    خدارو شکر که در مدار دریافتش هستم

    من تصمیم دارم خیلی رو این فایل بمونم بنویسم کامنت هارو بخونم و یادبگیرم‌

    این فایل عمل کردن به تمرین جلسه1 قدم1 دوره بی نظیر 12 قدم

    که استاد میگه ذهن که رها میشه کارش اینِ نجوا کنه بهت میگه نمیشه امکان نداره فلانی و ببین

    اصلا ازکدوم‌راه و…..

    و ما باید برای نتیجه گرفتن وورودی مناسب ب ذهنم بدم

    و ذهنم رو قانع کنم!

    چه جوری ذهن قانع میشه؟

    بافکت با واقعیت…

    که این جلسه و کامنت های نتیجه دوستان خوراکه ذهنِ که بخونم تا ذهنم باورکنه که میشود

    وقتی انقدر تکرار بشه و بشینه تو ناخودآگاه من

    مدار من تغییر میکنه

    و به اندازه ظرفی که می‌سازم نعمت‌بیشتری وارد زندگیم میشه

    ممنونم خدا که هدایتم کردی به این فایل تا ظرفم بزرگتر بشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  3. -
    هادی زارع گفته:
    مدت عضویت: 3800 روز

    سلام خدمت دوستان عزیز میخواستم یکی از نتایجی که از فصل5 کتاب “رویاهایی که رویا نیستند” را براتون به اشتراک بزارم. داستان غلبه بر یکی از بزرگترین ترس های زندگی ام.

    من فرد خیلی ترسویی بودم از بچگی. از تاریکی و تنهایی خیلی میترسیدم… البته تقصیری نداشتم از بس داستان های جن و روح برام تعریف کرده بودند این جوری شده بودم…

    وقتی برای اولین بار داستان ترس و ایمان را از زبان استاد عباس منش شنیدم که میگفت “اگه وارد ترس هات با ایمان وارد بشی محو میشوند”، وارد ترس هام میشدم مثل راه رفتن در دل شب در خیابون خلوت یا خراب کردن تمام پل های پشت سرم برای رسیدن به اهدافم و نابود کردن نگرانی ها با ایمان….وقتی فصل 5 کتاب رویاهایی که رویا نیستند را خواندم. انصافا خیلی تحت تاثیرش قرار گرفتم.مو به تنم سیخ شد.

    یک هفته بعد از خواندن این فصل به زادگاه پدرو مادرم(که یک روستا در استان فارس هست)رفتم و تصمیم گرفتم که بعد از نیمه شب به قبرستان بروم.

    درست عصرِ روزِ قبل از رفتنم به قبرستان برای کمک بیشتر به خودم برای عملی کردن این تصمیم فصل5 رو یک بار دیگه خوندم. دوباره مو به تنم سیخ شد..با خوندن برخی از جملات آن انگار خداوند مستقیم با من سخن میگفت. خیلی احساس خوبی به من داد. در حین خواندن آن یک جمله بصورت الهام گونه به من گفته شد “هدفی به ظاهر غیر معقول برای خودت اتنخاب کرده ای پس کارهایی که از نظر مردم غیر معقول هست انجام بده.” این جمله موجب شد که بر سر حرفم بیشتر وایسم و تصمیم رفتن به قبرستان رو عملی کنم.

    همان طور که گفتم من خیلی آدم ترسویی بودم.همیشه از حیاط بزرگ و تاریک خانه پدر بزرگم در شب میترسیدم. دسشویی در آخر حیاط داشت که فاصله 50 متری آن تا خونه رو من همیشه با ترس و وحشت با سرعت می پیمودم. همیشه داخل خونمون همیشه در تاریکی شب منتظر آمدن جن ها بودم.

    ساعت 10 شب با موتور رفتم کنار قبرستان ببینم و وانمود کنم انسان شجاعی هستم. موتورم رو خاموش کردم یک دقیقه وایسادم ترس همه وجودم رو فرا گرفت.قبرستان تاریک بود و فقط یه لامپ با نور زرد وسط آن روشن بود. باد می وزید و درختان بزرگ قبرستان رو تکان میداد. دَرِ زنگ زده ی قبرستان با هر تکون خوردن صدایی میداد که منو بیشتر یاد فیلم ها و داستان های ترسناک میانداخت.( به یاد داستانی که پدر بزرگم و اهالی اون منطقه میگفتن که سالها پیش یک نفر یه جن رو دیوار قبرستون دیده و وحشت کرده و دیوونه شده. یا داستان مردی که نیمه شب سلام یک جن نکرده و جن کاری با مرد کرده که از ترس مرده و کلی داستان های دیگه افتادم)موتور سیکلتم رو روشن کردم و هراسان گاز میدادم و از قبرستان دور شدم و به خونه پدر بزرگم برگشتم. این قدر ترسیده بودم که احساس میکردم جن ها دارن بهم نگاه میکنن و منتظر ظاهر شدن یکی از آنها بودم.

    یکی دوساعت بعد با خودم گفتم که من باید هر جور شده امشب به قبرستان برم. فایل رایگان ترس و ایمان رو هم نگاه کردم که خیلی بهم روحیه داد.نیم شب فرا رسیده بود و وقتش بود که تصمیم را عملی کنم. برای سنجش دوباره ترسم رفتم در همون حیاطی که گفتم. چنان ترسیده بودم که بدنم به لرزه افتاد و توحم زده بودم و اشیاء داخل حیاط رو به شکل وحشتناک میدیدم.دوباره برگشتم به داخل خونه…همه خوابیده بودند…رفتم تو یه اتاق که کسی نبود شروع کردم با خودم حرف زدن. یه حسی میگفت اگه بری قبرستان ایست قلبی میکنی همون جا میمیری از وحشت.یه حسی میگفت مگه خدارو باور نداری مگه همیشه نمیگی تنها فرمانروای جهان خدا هست پس چرا میترسی.یه حسی میگفت اون بیرون پر از سگ وحشی و شغال هست. یه حسی بهم امید میداد میگفت الان وقتشه ایمانت رو نشون بدی.

    یک ساعت با خودم حرف میزدم و آخر با خودم گفتم اگه ایست قلبی کنم و بمیرم بهتر از این هست که خدارو باور نداشته باشم. مرگ با ایمان بهتر از زنده بودن با ترس هست.اگه میخوام به اهدافم برسم باید وارد قبرستان بشم. از جام بلند شدم و لباس گرم پوشیدم. ساعت 1:30 بود. رفتم تو حیاط دیدم که ترسم محو شده. به خودم امیدوار شدم یکی دو دقیقه تو حیاط نشستم.یه حسی میگفت یالا برو دیگه داری چیکار میکنی. از در خونونه اومدم بیرون درو زدم به هم. همین که نگاه به سمت چپم کردم یه سگ دیدم.اصلا ازش نترسیدم(با اینکه قبلا هم از حیوانات مثل سگ و گربه میترسیدم.با دیدن گربه در تاریکی فکر میکردم یک جن هست که به صورت گربه در اومده. )دست برای سگه بلند کردم یه چند لحظه نگام کرد بعد راهشو گرفت و رفت. منم راهمو گرفتم و به سمت قبرستان رفتم.فاصله قبرستان تا خونه پدربزرگم کم تر از 5 دقیقه راه بود. وقتی دیوار های قبرستان رو دیدم کمی ترسیدم ولی انگار یه نیرویی هلم میداد به جلو. تا اینکه وارد قبرستان شدم. صدای سگ ها از باغ ها و زمین های اطراف قبرستون میومد.خیلی صداشون زیاد بود انگار با همدیگه یا با شغال ها داشتن دعوا میکردم. از در قبرستون که وارد شدم با صدای بلند به مرده ها سلام کردم. یه آرامش عجیبی را در وجودم حس کردم. آرامش سر تا پامو فراگرفته بود. ترس برام بی معنی و خنده دار بود.سرشار از احساس شکرگزاری شده بودم. احساس بی نظیری داشتم و خداوند را با صدای بلند شکر میکردم.بابت ایمان قدرتمندی که بهم داده بود. روی قبر پدر بزرگ پدری ام نشستم و براش فاتحه خودم.بعد اهدافم را برای مرده ها با صدای بلند گفتم.اهنگ شادی پخش کردم با مرده ها گوش دادم. مدتی در قبرستون چرخ زدم و بدون هیچ ترسی به خونه برگشتم.آن شب تا صبح از خوشحالی خوابم نبرد..

    امیدوارم که لذت برده باشید. دوستان باور کنید که با ایمان همه ترس ها محو میشوند.

    از هرچی میترسید وارد آن شوید.

    من از همین جا شما رو به چالش قبرستان در نیمه شب دعوت میکنم.خیلی جالب هست و خیلی هم حال میده.

    ?با آرزوی موفقیت و شادی و ثروت و ایمان بیشتر برای عزیزان?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      علی جوان گفته:
      مدت عضویت: 3939 روز

      دوست خوبم هادی زارع سلام و سپاس

      شجاعت شما قابل تحسین و تقدیر است بنده که خیلی لذت بردم.

      ایمان دارم که آن شب فرشته ها با شما بودند و همه برای شما دعا کردند و با آرامشی که به دست آوردید در حقیقت خدا را در درون خود احساس کردید این سعادت نصیب هر کسی نمی شود. مبارک مبارک مبارک.

      هر چی آرزوی خوبه مال تو …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      میلاد صمیمی گفته:
      مدت عضویت: 3766 روز

      دوست عزیز سلام.

      واقعا کاری که شما انجام دادید مصداق عملی و بارز غلبه بر ترس و جایگزینی اون با ایمان بوده. صمیمانه به شما تبریک میگم و امیدوارم در این مسیر پیوسته رو به جلو حرکت کنید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      احمدرضا کریمیان گفته:
      مدت عضویت: 4004 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام به شما آقای زارع

      بسیار به شما تبریک می گویم که توانستید با ایمان بر ترس هایتان قدم بگذارید وآنها را در هم بشکنید.

      آدم های موفق کارهایی را می کنند که آدم های غیر موفق حاضر نیستند انجام دهند.شما کاری کردید که خیلی ها حاضر نیستند انجام دهند پس نتایجی خواهید گرفت که خیلی ها نمی گیرند.

      با آرزوی موفقیت وشادکامی برای شما دوست عزیز.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      لیلا شب خیز گفته:
      مدت عضویت: 3497 روز

      آقای زارع دوست عزیز سلام

      به شما تبریک می گویم و شجاعت شما را تحسین می کنم ، آفرین بر ایمان قلبی شما و قرآن می فرماید:

      آنان که گفتند پروردگار ما خدای یکتاست و بر این سخن پایدار و ثابت ماندند هیچ غمی از گذشته و هیچ ترسی از آینده نداشته باشند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        هادی زارع گفته:
        مدت عضویت: 3800 روز

        سلام خانم شب خیر ?

        خیلی مشتکرم بابت وقتی که میگذارید و بابت امید و انرژی که به اعضای خانواده میدهید،هم در این صفحه و هم صفحات دیگه شاهد کامنت های روحیه دهنده شما بوده ام.و همچینین در عقل کل مثل بقیه دوستان سنگ تموم گذاشته اید.

        من خیلی انسان خوشبختی هستم که دوستی مثل شما دارم.و عضو این خانواده هستم.

        براتون شادی، ثروت و موفیقت بیشتر آرزومندم???

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    ارمان مشایخی گفته:
    مدت عضویت: 3619 روز

    سال ۹۷ و ۹۸

    اینم نتایج‌

    خرید گوشی اس ۹

    راه اندازی کسب کار خودم و خیلی اتفاقات خوب دیگه

    ??من کارم تو عید شروع کردم خیلی می ترسیدم گاهی وقتا از کاری که کرده بودم پشیمون بودم نجوا میومد توی ذهنم می گفت که بر شکست میشی آبروت میره خیلی سخت بود کنترل این نجوا ها

    خیلی ترسیده بودم

    خلاصه پدر و داداشم دنبال مغازه خوب برای اجاره می گشتن ولی من ایمان داشتم که خدا هدایتم میکنه بجای درست بعد ۲ هفته یه مغازه خوب پیدا کردن

    ?استفاده از اینترنت ??

    بعد این سوال اومد توی ذهنم جنس ها از کجا بخریم که دستان خداوند کمک کرد که پسر داییم یه فروشنده خوب معرفی کرد و دباره دستان خداوند کمک کرد به گروهی هدایت شدیم که تمام فروشنده ها ی که مربوط به کارم بود اونجا بودن

    ?حالا مرحله بعدی مشتری?

    خداوند همواره پاسخ میده فقط انسان نباید عجول باشه

    من تا یک ماه اول چندتا مشتری بیشتر نداشتم دستان خداوند و باور های من باعث شد که همکارانم قطعات که لازم دارن از من بخرن باعث شد ایمانم بیشتر بشه

    ولی نجواهای شیطان بعضی موقع ها میومد میگفت برو تبلیغ کن دقیقا بعد از دو روز استاد فایلی در مورد تبلیغات گذاشت و در مورد اون توضیح داد من بعد از چندبار گوش دادن دیگه تبلیغ نکردم شاید فقط ۳ بار تبلیغ زدم توی برنامه دیوار

    دستان خداوند باعث جذب مشتری برای کسب کار من و آدم ها برای من تبلیغ میکردن چون من خیلی روی کیفیت محصولاتم و خدماتم حساس هستم و مشتری های من بازم بیشتر شدن و خیلی اتفاقات خوب دیگه

    ?? یه شرایط بسیار عالی برای من فراهم شده اگر من میخواستم با تبلیغ و زنگ‌ زدن ای شرایط فراهم کنم هزار سال طول می کشید طرف خودش زنگ میزنه میگه میخوام سرویس دستگاه بانک ها به شما بدم از خوشحالی نمیدونستم چکار کنم فقط به خودم گفتم این حاصل ایمان به خدا و باورهای درسته

    ?دباره یک از مشتریانی که تو مغازه ای که قبلا کار میکردیم به شماره داداشم زنگ زد گفت پرینتر من خرابه بیا درستش کنید من این پرینتر درست کردم و این بنده خدا پرینتر سوزنی آورد گفت درستش کنید و منم هیچ وقت این نوع پرینتر تعمیر نکرده بودم با ایمان شروع کردم گاهی نجواهای شیطان میومد ولی به خودم گفتم خدا کمک میکنه وقتی استاد عباسمنش میتونه کاری که بلد نیست به بهترین شکل انجام بده منم میتونم (الگو)

    بعد از ۲ روز به راحتی تونستم بیشتر خطای این نوع دستگاه بفهمم و تعمیر کنم و خیلی اتفاقات خوب دیگه و….

    ?به سایتی هدایت شدم که جنس های با کیفیت تو حوزه کسب کارم با قیمت فوق العاده پایین نسبت به بازار ارائه میده و من همیشه نسبت به همکارانم جنس ها به قیمت خیلی پایین میخرم و این یعنی سود خالص?

    تمرین که خیلی روی من جواب داد نوشتن در مورد فراوانی و احساس لیاقت و توانمندی های خودم و ایمان به هدایت خداوند

    خدا میدونه که معجزه میکنه این تمرین

    سپاس استاد عزیز و خانم شایسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  5. -
    احمد رضا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 2025 روز

    سلام استاد و خانواده عزیزم

    من از بچگی میپرسیدم چجوریه طرف کلی چادر و ریش داره ولی نون شب نداره ولی طرف کلی بی حجاب و کلی بی ایمانی داره به نظر من ولی همیشه ثروت ک سلامتی داره یه روز داشتم تو چهارباغ میرفتم دوستم گفت د مغازه خالم بیا بریم کتاب فروشی بود تا خواستیم بیایم بیروون گفتم خانم شما کتاب در مورد قانون جذب ندارین گفت چرا این هست اسم کتاب دولت عشق بود خواندم و تا تمام شد تو تلگرام زدم یه کانال اومد بالا واردش شدم عضو شدم چنتا متن و فیلم ها رو دیدم برخورد کردم به یه موزیک که نوشته بود خدای درون استاد عباسمنش گوش دادم انگار با کل ویس ها فرق داشت انگار یه آرامش خاصی توش بود

    گوش میدادم و هر روز گوش میدادم

    تو رابطه پر تنش بودم خیلی عذاب میکشیدم

    یه روز تو اون کانال ویس اومد که نظر عباسمنش در مورد رابطه ها

    گوش دادم گفت بچه ها ما باید یاد بگیریم روی خودمون کار کنیم باید نظر مون بزاریم روی نکات مثبت منم شروع کردم به این کار باور نمیکنین هر روز دعوا ها کمتر میشد هر روز آروم تر میشدیم تا جایی که فهمیدم دیگه نمیخاد با من باشه و خودش گفت تموم من تو تموم این مدت تمرکزم روی زیبایی های دنیا و اون فرد بود و هدایت شدم به فرد بهتر و زیبایی های بیشتر الان هم قانون برای رسیدن به خواسته ها همونه مثل قانونی که برای تشکیل یه اتم هست همون قانون برای تشکیل یه کهکشان تو فضا هست پس فقط باید قانون درست تر و بهتر انجام‌ بدیم

    ممنون از استاد و خانم شایسته 💛❤😎

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  6. -
    فائزه م گفته:
    مدت عضویت: 1471 روز

    با سلام ‌‌..بنده هم میخوام از نتایج بگم .هم مروری بشه واسه خودم هم باورهای دوستان تقویت بشه و استفاده کنن ازش

    من ی آدم خیلی افسرده و گوشه گیر بودم .هر شب با گریه میخوابیدم و تنها مشکل و بزرگترین مشکل من این بود ک علاقه زیادی ب ورزش داشتم و خونواده اجازه نمیدادن ادامه بدم .با اینکه استعداد داشتم و خیلی زود پیشرفت میکردم

    خلاصه چون من همیشه حالم بد بود و با حال بد از خدا میخواستم هیچ وقت اوضاع تغییر نمی کرد . تازه بدترم میشد .

    دیگ واقعا بعد چند سال تلاش و قایمکی رفتن و …خسته شدم

    کامل رهاش کردم و فک نمیکردم بهش

    بعد ی مدت نمیدونم چیشد ک دوباره رفتم سراغش. البته اینبار شرایط یکم بهتر شده بود.

    (دقیقا زمانی ک من خواستمو رها کرده بودم)اینجاست ک میگن ب خواستتون نچسبید و از زندگی لذت ببرید

    در همین حین من با بحث های انگیزشی و اینا آشنا شدم و هروز شکرگزاری انجام میدادم و واقعا حالم از درون عالی شد

    دیگ اون آدم افسرده و غمگین نبودم

    البته هنوزم اون مشکل رو داشتم

    هنوزم محدود بودم

    ولی سعی میکردم از زندگیم لذت ببرم

    تا اینک با سایت استاد آشنا شدم و فایل های رایگانشون رو گوش میدادم

    از فایل های رایگان هم خیییلی نتیجه گرفتم

    واسه اولین بار بعد چن سال رفتم مسابقات کشوری

    حال دلم عالی شد

    آرامش داشتم

    شاد بودم

    زندگی خوب بود

    خیلی دوس داشتم از محصولات خریداری کنم

    اما چون شاغل نیستم یکم سخت بود واسم

    یادمه قبل عید ۴۰۱ .استاد ی لایو گذاشتن و گفتن اهداف و خواسته های سال جدید رو تو ی دفتر یادداشت کنید

    یکی از خواسته هام خرید دوره ۱۲ قدم استاد بود

    نوشتمش

    تو همون ۱۰ _۱۲ روز اول خریداریش کردم

    تازه همراه با دوره عزت نفس

    خیلی خوشحال بودم

    تو همون نیمه اول ماه ب چنتا از خواسته هایی ک نوشته بودم رسیدم

    (و بازم اینجاست ک میگن و قسم ب قلم)واقعا قدرت نوشتن هزار برابر بیشتر از لفظِ

    خلاصه دوره ۱۲ قدم و عزت نفس رو استارت زدم

    و تو همون ماه اول یکی از جلساتش این بود ک میگف برید تو دل ترساتون و کاری رو ک خیلی وقته ب تعویق انداختین رو انجام بدین

    منم چون رو خودم کار کرده بودم و همیشه ب خودم می گفتم قدرت برتر خداست .بنده هاشم از خودش قدرت میگیرن. من نباید قدرت رو بدم ب بنده خدا

    هیچکس نمیتونه کوچکترین تاثیری تو زندگی من داشته باشه و ‌….

    دیگه گفتم وقتشه ک تو عمل نشون بدم

    نزدیک مسابقات جام رمضان بود و هنوز ی نفر تو خانواده محدودم میکرد.

    البته من میدونستم ک فرکانس و باور خودم این محدودیت رو ب وجود آورده بود

    خلاصه رفتم تو دل ترسم و بهش گفتم ک مسابقات داریم و ازش خواستم منو ببره

    یکم استرس داشتم ولی قبلش باز اون حرفارو با خودم تکرار کردم و حسم خوب شد و با حس خوب ب طرف گفتم و طرفم اصلا مخالفت نکرد و من مسابقات رو شرکت کردم

    واقعا از همه نظر من نتیجه گرفتم تو زندگیم

    هم از فایل های رایگان

    هم محصولات

    واقعا ارزش فایل های رایگان هم خیلی زیاده

    حتی بیشتر از محصولات

    فک نکنیم چون رایگانه نتیجه نمی گیریم

    الان واقعا از زندگیم راضی ام

    از تک تک لحظاتم لذت میبرم

    شادم

    آرامش دارم

    خوشحالم

    خوشبختم

    فقط اینک دوس دارم شاغل شم

    ک مطمعنم اینم خیلی زود اوکی میشه

    فقط باید رو خودم کار کنم و پاشنه آشیلم رو پیدا کنم

    و همینطور در روابط

    بهترین آدما میان سمتم

    اما نمیدونم چ باور و فرکانسی دارم ک بعد ی ماه

    اون رابطه قط‌میشه

    همه رو هم خودم قط میکنم و ادامه نمیدم

    رو این موضوع هم باید کار کنم

    خلاصه اگر ما بریم تو دل ترسمون و یه قدم برداریم

    ب خدا قسم درها ب رومون باز میشه و قدم بعدی بهمون گفته میشه

    ب همین راحتی

    فقط کافیه با ایمان و توکل بریم جلو

    منتظر باشید خیلی زود میام و از نتایج جدیدم میگم بهتون

    خدانگهدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  7. -
    پروانه پرستویی گفته:
    مدت عضویت: 3326 روز

    سلام دوستای گلم از خدا برا همتون موفقیت بیشترو میخوام من تازه با این سایت آشنا شدم ولی توی یکماه بسته دوره افرینش وعشق ومودتش رو خریدم اولش با دانلود چند فایل رایگان شروع واقعا استاد عباس منش به همه سوالایی که از بچگی تو ذهنم درمورد قرآن وخدا ومذهب بود جواب دادن و الان دارم خودم تو قرآن تحقیق میکنم وترجمه های با تعصب رو کنار گذاشتم وچون عربیم تقریبا بد نیست با تحقیق وموشکافی در قرآن به نتایج خوبی دارم میرسم من از خدا خواسته بودم هدایتم کنه واون اینکارو کرد اون فوقا العاده زیبای زندگی منه باورکنید دوستان من دنبال حقایق که میگردم قبل ا. درخواست از خدا به نتیجه نمیرسم همین که ولعم برای خواستن زیاد میشه خیلی راحت جلوی راهم راه حل میاد خیلی راحتتر از اونیکه فکرشو بکنم ومن افسردگی داشتم ولی طی یکماه حالم فوقالعاده عالی شده من قبلا خوابم زیاد بود ولی الآن دلم میخواد تا جایی که میتونم بیدار باشم پوستمم سه سال درگیر یه مشکل خاص بود هیچ کس وهیچ چیز به درمانم جواب نمیداد ولی الآن فوقالعاده داره روند بهبودش رو طی میکنه ومطمنم روز به روز دارم بهتر میشم از استاد عزیزم آقای عباسمنش خیلی سپاسگزارم که خدا با کلام شیرینش منو هدایت کرد وبه لطف خدا تو این راه دارم پیش میرم هدفهای بزرگی برا خودم تعیین کردم وامید زیادی به خدای خودم دارم که منو تو رسیدن به همشون یاری میکنه مطمئنم که براستی به قول خودش اون برای ما کافیه وکفی بالله وکیلا

    بخدا بچه ها دیگه منتظرنیستم وقتی کار خوبی برا کسی انجام میدم کسی برام دعاکنه چون میدونم با نیت خیرم دعای خودم از بی همتایی که از رگ گردن به ما نزدیکتره. بسه و من قبلا تو حرم امام رضا یا امامزاده ها میرفتم دوست داشتم فقط بخاطر خوب بودنشون بهشون سلام ودرود بفرستم وحاجت رو ترجیح میدادم از خدا بخوام یا اگه دارم بهشون حاجتمو میگم بهشون بگم برامن از خدا بخواین ولی الآن زیارتشونو فقط وفقط برای سلام فرستادن به انسانهای بزرگوار میخوام چون میدونم طبق قانون جذب درود وسلام من بر بنده های خوب خدا برای من خوبی بیشتری رو جذب میکنه من از غیبت نمیتونستم با هیچ باور مذهبیی دست بکشم ولی الآن که فهمیدم چقدر برام بدیها رو جذب میکرده از غیبت وهر چی غیبته فراریم تو بعضی موارد حسادت داشتم ولی حالا رو خودم دارم کار میکنم که برا بقیه موفقیت بیشترو بخوام وتحسینشون کنم خدایا شکرت که منو تو مسیر مستقیم هدایت قراردادی

    بچه ها کتاب استر هیکس موجود درسایت وکتاب از خدا بخواه به تو میدهد که بازم از استر هیکسه حتما کنار فایلهای استاد بخونید فوق العاده مؤثره.

    براهمتون آرزوی موفقیت روز افزون میکنم

    برا استاد عزیزمم آقای عباسمنش آرزوی شادی، ثروت وموفقیت بیشتر وبیشتر میکنم الهی پولا برکت بشه به جونتون وعمرتون خدا خیرتون بده که تعصب رو از ذهن ها دور میکنید به نظر من همین امر به معروف مؤثر ونهی از منکره که قرآن کارو بهش دعوت میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  8. -
    فائزه مختاری گفته:
    مدت عضویت: 3509 روز

    سلام پر انرژی به همه ی دوستان عزیز و استاد گرامی:

    می خوام داستان زندگیمو قبل از اینکه با استاد آشنا بشم توسط نامزد عزیزم رو بهتون خلاصه بگم:

    من دانشجوی گرافیک هستم زمستون 93 بود که توسط یکی از استادام تو یک شرکت تبلیغاتی درجه یکی که تو شهرمون بود مشغول کار شدم یک ماه که گذشت یکی از همکارا به من پیشنهاد ازدواج دادند ولی من به دلایلی جواب منفی دادم و همکار عزیزم بیخیال نمیشد تا اینکه سال 94 به دلایلی باید از سرکارم بیرون میاومدم ،نمیدونم چیشد که دیگه باهم در ارتباط بودیم بالاخره بعد از چند ماهی من رضایت دادم واسه خواستگاری ؛و اومدن خواستگاری که خانواده ی من به دلایلی مخالفت کردند اون موقع حال دوتامون خوش نبودش یه روز به خدا گفتم که خودت کمکون کن ازش خواسام که راهیو نشونمون بده تا بتونیم به هدفمون برسیم بالاخره روزامون میگذشت که یک روز به لطف خدای مهربون نامزدم یه کیلیپ انگیزشی که از استاد بود بهم نشون داد انگاری یه جرقه ایی بود یه حال عالی بود که تا چند روز من فقط اون کیلیپ رو میدیدم تا اینکه تصمیم گرفتم سایت استاد و رو دیدم و تمام فایلهاشونو دانلود کردم و واقعا یه حس جدیدی رو داشتم به نامزدم که گفتم خیلی خوشش اومد و اونم انگیزه ایی براش شد تا بتونیم این راه جدیدو باهم ادامه بدیم خیلی امیدوار شده بودیم بد از چند ماهی باز اومدن خواستگاری و باز هم جواب منفی از طرف خانواده ی من ولی این دفعه امیدوار بودیم دیگه خیالمون راحت بودش تا اینکه نامزد من تصمیم میگره از کارش بیاد بیرون تا واسه خودش یه کاری داشته باشه حدود یه ماهی گذشت ولی هنوز نتونسته بود کاری رو پیدا کنه تا اینکه تصمیم گرفتیم قانون های آفرینشو خریداری کنیم خیلی دوتامون تلاش کردیم که باورهامون رو تغییر بدهیم و ذهنمون رو رهبری کنیم به لطف خدا اینحور هم شد و باز تصمیم گرفتیم روانشناسی ثروت 1 رو بخریم که واقعا مفید بودش و یه تحولی جدیدی در ذهنمون رخ داد ،به لطف خدا یه کاری رو پیدا کردش و حدود 2 ماه که نشد از اینکار اومدش بیرون همش میگفت حسم بهم میگه نباید تو اینکار باشم و این کار صرفا برای به دست اوردن تجربه برای من بود و منم همیشه حمایتش میکردم و پیشتیبانش بودمو هستم و کمکش میکردم بهش روحیه میدادم که میتونه موفق بشه دوتامون یجورایی به انرژی خیلی نیاز داشته بودیم گاهی وقتها یکیمون دلسرد میشد به این راه میگفتیم که راهمون درسته یا نه و شیطان تو دلمون شک مینداخت چون که هدف اصلی ما ازدواج و شغل پر در امد نامزدم هستش و چون هنوز بهش نرسیدیم این شکها گاهی اوقات به سراغمون می اومدش و این حال باعث میشد ما نشانه های کوچک زندگیمون رو فراموش کنیم خدا روشکر تو این مدت خیلی اتفاقات عالی رخ داده و نشانه های کوچکی اتفاق افتاده ولی گاهی اوقات شیطان بیکار نمیشینه و تلاش میکنه که ناامید کنه مارو ولی به لطف خدا موفق میشیم و هرروز با ایمان تر جلو میرویم و ما خدا رو وکیل خودمون دونستیم و بهش اعتماد کردیم و مطمئنیم که جوابمونو میده حقمونو میده بهمون و خداروشکر نامزدم کار مورد علاقشو پیدا کرده و داره به لطف خدا موفق میشه و همه چی درست میشه یه حسی هم به من و هم به نامزدم میگه که خیلی خیلی زود به هم میرسیم و یه عشق الهی رو ما داریم و خدارو سپاسگزارم که تو این مسیر قرار گرفتیم .

    واسمون با حال خوش دعا کنید ما که خیلی امید و ایمان محکمی داریم .

    موفق و شاد باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  9. -
    Reyhane AR گفته:
    مدت عضویت: 3738 روز

    به نام خدای بزرگ و مهربان.

    سلام استاد عزیز و بزرگوار. سلام دوستای خوبم. واقعا لذت میبرم از خوندن داستان موفقیت شماعزیزان و تجربه های عالی کسب میکنم.

    منم تو این یک سالی که با قوانین یکسان جهان آشنا شدم زندگیم در حالتغییر و ترقی شده. و اتفاقات خوب زیادی برام بوجود اومده. از خداوند بزرگ ممنون وسپاسگزارم به خاطر وجود استاد عزیزمون.

    استاد ازتون ممنون بی نهایت. شمایه مرد بزرگ هستید وقتی هر بار از تجربیاتتون صحبت میکنید من لذت میبرم. با تمام وجودم گوش میکنم و نعجب میکنم از این همه تلاش و پشتکار. درس هایی که از شما آموختم رو تو زندگیم اجرا میکنم. همه حرفاتتون درسته، به دل ادم میشینه چرا که صادقانه و با ایمان صحبت میکنید.

    من جزوه افرادی بودم که همیشه بین دو راهی زندگی میکردم و ترس هایی که در من بود نمیگذاشت که درست تصمیم بگیرم. ولی از وقتی که با شما آشنا شدم خیلی با اعتماد به نفس شدم، خیلی آروم شدم، دیگه حرف های دیگران برام اهمیتی نداره. منی که زندگی بر پای حرف دیگران میگذشت. چی بخرم برای خونم که اطرافیانم خوششون بیاد، چی بپوشم که اطرافیانم راضی باشن، چطور حرف بزنم، یا آیا جایی برم یا نرم که بقیه تایید کنن. به لطف خدای بزرگ و مهربونم و کمک های شما استاد خوبم دیگه حرف دیگرانی اهمیت نداره برام. من تغییراتم رو میبینم چرا که زندگیم روندش تغییر کرده. و دیگه خودم و اهدافم برام مهمه. همسرم،بچه هام، برام مهمن. دارم هر روز رو خودم و باورام کار میکنم. منی که خدا رو فقط نماز به نماز یاد میکردم. الان هر لحظه وجودش رو تو دلم حس میکنم. هر لحظه باهاش حرف میزنم و ازش راهنمایی میخوام و اونم با الهاماتش به دلم منو هدایت میکنه. دیگه اتفاقات هر لحظه زندگیم رو میفهمم که از کدوم فرکانسم به جهان پیش اومده. دیگه درک میکنم که خالق اتفاقات زندگم خودم هستم. قوی تر و با ایمان ترشدم، حالم عالی و بی نظیر. هر چند وقت یکبار مسافرت میرم. دارم پول دار میشم و برای چند سال دیگه نقشه های فوق الاده ای برای خودم و زندگیم دارم. خونمون رو داریم تغییر میدیم. و این اتفاق خیلی خوبیه چرا که ایمان دارم تغییر جا منو بیشتر تغییر خواهد داد و به اهدافم نزدیک تر خواهد کرد.

    من این حال خوب رو مدیون خدای مهربون و استاد خوبم

    هستم و هر روز شکرگزار هستم. خدایا دوستت دارم بی نهااااااااااایت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  10. -
    امیر خان گفته:
    مدت عضویت: 3841 روز

    با سلام وقت بخیر

    18سالمه رشته حسابداری

    واقعا افتخار میکنم عضو چنین سایتیم و از خدا خیلی ممنونم که منو هدایت کرد و هر لحظه هدایتم میکنه.

    دو سه سال پیش بود که دنبال کتاب برای موفقیت بودم و کتاب خوندو اصلا دوست نداشتم ، یکه کتابی رو دانلود کردم تو گوشیم به اسم قانون جذب اصلا نمیدونستم که چی هس بعد از خوندن کتاب تغییراتی دیدم و فقط کتابای pdf میخوندم و عمل نمیکردم یه روز نشسته بودم از وایبر یه پیامی اومد که نوشته بود فایل انگیزشی حتمن گوش کنید و من اون فایلو دانلود کردم و گوش دادم (فایل انگیزشی 3 استاد عباسمنش) و خیلی مشتاق شدم که به سایت سر بزنم و فایل قانون جذب رو دیدم تو سایت و فوری ثبت نام کردم ودانلود کردم و چندین بار دیدمش و بعد از اون تمام فایلا رو دانلود کردمو گوش کردم واقعا احساس کردم دارم مسیر خوشبختی و سعادت رو پیدا میکنم.

    نتایج زندگیم :

    من اصلن تو درس ریاضی نمره خوبی نمی اوردم یه روز با خودم جدی شدم و گفتم که من نمره بالای 15 میگیرم و رفتم امتحان رو نوشتم وخیلیم فوق العاده نوشتم ترم اول بود که تو درس ریاضی فقط سه نفر نمره قبولی گرفته بودن که من با نمره 18 نفر دوم بودم و با خودم گفتم که من چرا از این قانون استفاده نمیکردم و باورش نداشتم.

    * سال آخر هنرستان بود که تو یکی از درسام نمره قبولی نیاورده بودم دائمن عصبی بودم و از معلم درخواست نمره میکردم ولی قبول نمیکردن و چند روز بعد به خودم گفتم بیخیال بابا زندگی ارزشه این همه غصه رو نداره ولش کن ترم دوم جبران میکنم و گفتم توکل به خدا و گفتم خدایا شکرت که من با این مشکل روبرو کردی که بتونم تو این درس حرفه ای شم و هفته بعدش بود که من تو کلاس نبودم دوستم زنگ زدو گف نمره قبولی رو داده بهت و واقعا حیرت زده شده بودم. (عمل به فایل سپاسگزاری ، و رهایی )

    دو سه ماه پیش بود که میخواستم دوره کارآموزی رو در بیمارستان بگذرونم واحد حسابداریش خیلی خیلی علاقه داشتم برم اونجا و شنیده بودم که فقط دانشجو ها میتونن برن و من این حرفو قبول نکردم به خودم گفتم من با لطف خدا دورمو اونجا میگذرونم و باور عجیب داشتم و 10 روز اول بود گفتند باید از هنرستان برای بیمارستان معرفی بیاری و قبلن به مدیرت درمان داده بودم و گفتند باید به اینجا یکی دیگی باید بیاری و من رفتم مدرسه و اونجا گفتن که مسئول رفته سفر یک هفته بعد مراجعه کن بعد از یک هفته که میخواستم برم یه کار ی پیش اومد که دیر رسیدم و دیدم که مسئول رفته و دوباره موند واسه چند روز بعد خلاصه کاغذ رو گرفتم برردم دو سه روز تو بیمارستان موند و نتوستم ببرم و آخر ماه بود که دادم مدیرت آموزش بیمارستان امضا کنه تا نمرمو بدن و ایشون گفتند که شما نمیتونید اینجا دورتونرو بگذرونین برو ی جای دیگه و من گفتم من یه ماهه اینجام و کار میکنم و بعد امضا کرد و رفتم واقعا خشکم زده بود که این همه رفتم مدرسه نبودن و دریافتم که این همون عشقو علاقه ای داشتم وباوری که داشتم منو به این سمت کشوند واقعا از خدا ممنونم.

    خیلی معجزات تو زندگیم دیدم و بع علت کمبود وقت نمیتونم بنویسم و از خدا ممنونم که منو با گروه تحقیاتی عباسمنش آشنا کرد و از استاد و دوستانم ممنونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای: