«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 34
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2016/08/عکس-سایت-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-21 12:20:202020-08-22 21:46:45«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربان
باسلام وسپاس فراوان به اقای عباس منش و تبریک به کلیه دوستانی که در این مسابقه برنده شده اند
خانم لیلا شب خیز
علی جوان
تقی خلیلی
هاشم خراسانی
سید محمد حسینی پور
مینا انصاری
محسن گرگندی
ارزوی موفقیت روز افزون شما را از خداوند بخشنده و متعال دارم.در پناه حق موفق وپیروز باشید.
دوست خوبم مهدی طالبی سلام و سپاس
امیدوارم به هر آنچه که آرزو داری با صلابت و شادی دست یابی.
هر چی آرزوی خوبهمال تو …
سلام وتبریک به تمام دوستان که برنده شدن وی تبریک ویژه هم به تمام دوستانی که با ارسال مطلاب وواقعیتهای زندگیشون به همه ما دلگرمی وامید بیشتر دادن و درپایان از استاد عباسمنش عزیز و همچنین گروه تحقیقاتی عباسمنش تشکر وسپاسگذاری میکنم.واز خداوند شادی وثروت بیشتر واسه همه این خانواده دوست داشتنی ارزومندم.
دوست خوبم افشین عالیان سلام و سپاس
داستان زندگی شما هم خیلی تاثیرگذار بود. برایتان آرزوی موفقیت می کنم به همراه شادی.
هر چی آرزوی خوبه مال تو..
واقعا از تمامی دوستان عزیز و استاد بزرگوار بابت این مسابقه ارزشمند سپاسگزارم . به دوستان خوبی که به شایستگی برنده مسابقه شدند تبریک میگم هرچند که ایمان دارم به لطف خدای مهربان همه برندهایم .
مریم جان دوست عزیزم سلام
خوشا به سعادت شما که گوش شنوا و چشم بینا دارید و در پیشگاه خداوند محبوبید
تبریییییییک به 7 عزیز موفق و ارزشمند
ان شاءالله در پناه خداوند رزاق بیش از پیش موفق تر باشید
همواره شاد و ثروتمند باشید….
دوست خوبم حسن بابائی سلام و سپاس
سرنوشت شما خیلی مستدل و کلاسیک بود. خیلی استفاده کردیم.
با آرزوی سلامتی و سعادت برای شما دوست عزیز.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
دوست عزیر جناب آقا زندیان سلام بعد از مطالعه سرگذشت شما این باور را دارم که اگر در مسابقه شرکت کرده بودید قطعا جز برنده شده ها بودید ولی موقع امتیاز دادن اشتباه کردم دستم روی امتیاز 3 خورد ولی خوب میدانم همانطور که من از مطالب شما لذت بردم شاد شدم و بی نهایت استفاده کردم بقیه اعضا هم همین احساس را دارند از اینکه این گونه باعث انگیزه و قوت قلب بقیه اعضا شدید سپاسگزار م شاد سلامت موفق تر و موفق تر باشید
اقای خراسانی بهت تبریک میگم واقعا زندگی نامه شما عالی بود خیلی خوشحالم که جز گروهی هستم که شماها عضوش هستید زندگی شما به من اومید داد برای حرکت ????من باید ثروتمند بشم???? ترس بزارم کنار و با ایمان حرکت کنم…. به دوستان عزیز تبریک میگم
استاد عزیزم سخاوت شما ستودنی است شما مصداق همان آیه از قرآن هستید که خداوند می فرماید بر آن ها از جانب خداوند سلام می رسد و آنان که می بخشند امید تجارتی دارند که زیان و زوالی ندارد ، می شود تبسم خدا و نگاه مهربانانه ی او را به محبت شما در حق بندگانش دید
خانم شب خیز همیشه از خوندن نظرات شما در سایت لذت میبرم و هر کامنتی از دوستان رو که میخوندم میدیدم که شما با دقت مطلب رو خوندین و پاسخ شایسته ای بهشون دادین . این جایزه واقعا حق شما بود و از صمیم قلب نه به خاطر این جایزه بلکه به خاطر این بصیرت عظیمی که بهش دست پیدا کردید بهتون تبریک میگم .
با سلام خدمت استاد عباس منش بزرگوار
مثل همیشه فایلتان عالی بود
از شما بابت این فایلهای ارزشمند سپاسگزارم .
آقای وهاب زندیان نظراتتان و حرفهایتان بسیار جذاب و زیبا بود . خوشحالم که اینقدر زندگیتون تغییر کرده .
و یک تشکر ویژه از خواهر بزرگوارم خانم شب خیز که به حق می تونم بگم بعد از استاد عباس منش بیشترین تأثیر و بیشترین مطالب ارزشمند رو در این سایت ایشان دارند . واقعاَ حرفها و نظراتتان همیشه ارزشمند و گرانقدر هست .
آقای ریسمانچی دوست بزرگوار سلام و عرض ادب
خداوند را هزاران مرتبه سپاس می گویم به خاطر خدمت به عزیزترین بندگان لایق نعماتش ، سپاسگزارم
دوستان عزیزم سلام
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخورکلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفتدای ما یک سان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
بسم الله الرحمن الرحیم
سلامی گرم خدمت استاد عباسمنش عزیزم ،گروه تحقیقاتی پرقدرت عباسمنش وهمه دوستانی که مطلب من رو می خونند
البته من با یک روز تاخیر مطلب رو دارم می نویسم واین هم به دلیل مشغله های کاری که برام توی این چند روز به وجود اومده بود به واسطه نمایشگاهی که در شهر ما در حال برگزاریه ومن باید خودم رو برای تبلیغات کسب وکار جدیدی که شروع کردم در این نمایشگاه آماده میکردم.وبه این علت نتونستم مطلب رو در زمان مسابقه روی سایت قرار بدم. .البته مدتها بود که میخواستم به عنوان تشکر مطلبی رو روی سایت قرار بدم.که این بهانه ای شد برای نوشتن.هرچند که مسابقه ای هم در کار نباشه.به این دلیل از دوستان عذر خواهی میکنم هرچند که باعث همه این مشغله ها خود استاد عباسمنش عزیزم هستند. چرا؟درادامه سعی میکنم منظورم رو به طور واضح بنویسم.
من وهاب زندیان هستم 29 سالمه مهندس ساختمان .مجرد
وقتی صحبت از الگو برداری شد من متوجه این شدم که چقدر ناخودآگاه توی این مدت کوتاه از افراد موفق وزندگینامه هایی که خونده بودم درس گرفتم.موقع سختی ها یادشون میفتادم وادامه میدادم.زندگینامه های زیادی از افراد موفق داخلی وخارجی خوندم وهمه اونها خیلی به من کمک کردند.اما زندگی خود استاد عباسمنش الگوی اصلی زندگی من بود چون هم آشنا تر بودم وبیشتر درجریان زندگشون بودم وخودشون مارو درجریان میذاشتند وهم اینکه از یه جایی به بعد زندگشیون خیلی به زندگی من شباهت داشت.هر وقت به مشکل میخوردم میگفتم این که چیزی نیست درمقابل مشکلات عباسمنش این اومده به من بگه چی رو میخوام.ادامه بده حتما درست میشه .وقتی میخواستم وارد ترسهام بش موشک میکردم به خودم میگفتم عباسمنش فلان کارو کرد ترسید ولی حرکت کرد پس منم می تونم.
دوتا خاطره دارم ازشون یکی مربوط به اوایل سال 95 بود که سایتشون فیلتر شده بود.من یه قانون آفرینش میخواستم دانلود کنم نمیشد اعصابم به هم ریخت.گفتم الان استاد چقدر تحت فشاره.به دفترشون هم که زنگ زدم اونها هم نگران بودند آقای عباسمنش هم کلا ایران نبود.چند روزی گذشت خبری نشد تا اینکه استاد یه فایل گذاشت ویه مطلب خیلی مهم که من رو خیلی به فکر واداشت رو عنوان کرد.خیلی ریلکس وراحت اومد گفت “یه مشکل برای سایت پیش اومده خیلی هم خوب اتفاقا.این به من نشون داده که باید سرورام رو به خارج از کشور منتقل کنم که آزادی بیشتری هست اگه خواستند باز نکنند کسانی که بخوان وتو فرکانسش باشن میتونن بهش دسترسی پیدا کنن ومن اصلا نگزان نیستم واین موضوع فقط یک تضاده” واین یک الگوی فوق العاده در زندگی من شد.که هیچ وقت در مقابل تضادها فراموش نمیکنم که این فقط تضاده واومده راه درست رو به من نشون بده.
خاطره بعدیم مربوط به یکی از اساتید بزرگ تهران هست که چند وقت پیش با ایشان صحبت میکردم.تقریبا هم زمان با استاد شروع کرده بود اما استاد عباسمنش پبشرفت بسیار خیره کننده ای نسبت به ایشون داشتند ومن وقتی دلیلش رو پرسیدم گفت که آقای عباسمنش بسیار جسورانه عمل میکنه وبهای زیادی پرداخته.از از دست دادن فرزندشون تا اینکه اولین استادی بودن که کلاسشون رو در یک سالن 600 نفره برگزار کردند.بقیه اساتید سمینار رو در سالن برگزار میکردند وبعد برای آموزشها از کلاس استفاده میکردند اما آقای عباسمنش در تهران اولین کسی بودند که کلاسها رو در سالن 600 نفره برگزار کردند.واین هم هیچ وقت از یاد من نمیره که اگر میخوای موفق باشی باید جسارت داشته باشی.به قول خود استاد در بسته روانشناسی ثروت “جهان به جسارت ما پاداش میده”که من الان میفهمم که این جسارت از ایمان سرچشمه میگیره.
حدودا 4یا5 سال پیش من اصلا با مباحث موفقیتی آشنا نبودم .تصور میکردم همه اینها موضوعات به درد نخور ودور از منطقی هستند که ارزشی ندارند ومن باید به واقعیت زندگیم توجه مبکردم نه به این صحبتهای دور از واقعیت. واضحه که با این طرز فکر هیچ کتابی در این موارد مطالعه نکرده بودم وهیچ آشنایی نداشتم.به جز مدت کوتاهی که کتاب راز رو مطالعه کردم وبعد هم کنار گذاشتم.
ولی همیشه از دوران نو جوانی دوست داشتم ثروتمند بشم وهمیشه بهش فکر میکردم که چطور میتونم پول بیشتری بسازم.همیشه در دوران راهنمایی ودبیرستان کار میکردم یه مدت کلوپ بازیهای کامپیوتری داشتم قبلش کارای دیگه ای انجام میدادم اما هرگز موفق نبودم ونمیتونستم پولی جمع کنم وهرچی که در میاوردم خرج میشد.
از نظر روابط که دیگه خیلی افتضاح بودم به جز یکی دوتا دوست اصلا هیچ کسی رو نداشتم تازه این روابط هم پایدار نبود وهمیشه با ترس بود. از نظر ارتباط با جنس مخالف که وضع خیلی از این بدتر بود.در روابط فردی با خداوند هم بگیر نگیر داشت یه روز که حال داشتم باهاش حرف میزدم ویه روز که حال نداشتم به همه چیز شک می کردم.
گاهی اوقات انقدر استرس میگرفتم که نمیتونستم روی پاهام بمونم واین حالتها هر روز بیشتر وبدتر میشد.بهتره بگم وابسته به حالات بیرونیم بود.اگر اوضاع بیرونی خوب بود حال منم خوب بود واگر اوضاع خیلی خوب نبود حال منم خوب نبود.
توی یک جمع خانوادگی ساده نمیتونستم صحبت کنم وحتی یه دوره ای به حدی از نظر روحی بهم فشار اومد که از همه چیز خسته شده بودم وناراحت وعصبی وپرخاشگر با همه بودم.
این در حالیه که من در دوران قبل تر این بر عکس خیلی ادم شادی بودم وهمیشه با دوستان زیادی بودم اما رفته رفته اوضاع تغییر کرده بود ومن نمیدونستم چرا.چون اون موقع اصلا با موضوع فرکانس وباورها وقوانین ثابت وزیبای جهان هستی آشنایی نداشتم.
زندگیم خیلی بالا وپایین داشت گاهی خوب بود وگاهی هم خیلی بد.چون من احساسمو به شرایط بیرونی گره زده بودم و اون یه روز خوب بود ویه روز دیگه بد میشد.تا جایی که من باور کرده بودم که بله زندگی بالا وپایین داره زندگی همینه وباید با این سختی ها حالا در هر زمینه ای کنار اومد.ومن نمیتونم همیشه احساسم رو خوب نگه دارم.
در یکی از همین روزای یه روز خوب یه روز بد، رفته بودم تهران که یه یادم نیست برای چه کاری.فکر کنم زمانی بود که داداشم توی المپیاد مدال گرفته بود ومن از طرفی خوشحال بودم به خاطر موفقیت اون واز طرفی هم ناراحت بودم که چرا پس من نمیتونم کاری بکنم چراکه من اونو تشویق کرده بودم که المپیاد بخونه حالا اون موفق بود ومن نه.
رفته بودم خونه خالم. خالم چندتا سی دی بهم داد گفت اینا مال یه استاد خیلی معروفه منم با بی میلی گرفتم گفتم باشه نگاه می کنم.واصلا قصد نگاه کردنشو نداشتم.چون اونا با واقعیت زندگی من متناقض بود ومن دنبال واقعیت بود نه تصورات یه سری آدم الکی شاد.
یادمه یه روز از روی بیکاری وخستگی یکی ازین سی دی ها رو گذاشتم توی دستگاه.خیلی شکست خورده وبا حال نه چندان خوب وخسته.در همون روزها که گفتم ارتباطم با خدا قطع ووصل میشد ودرمواقعی که اوضاع کمی بهتر میشد همیشه ازش در خواست داشتم راه صحیح رو بدونم(البته ناگفته نماند که من همیشه در سخون وجز بهترینهای دانشگاه خودمون بود وهمیشه دنبال راه درست میگشتم وبا اساتید معارف و…بحث میکردم اما هیچ وقت از حرفاشون قانع نمیشدم.یادمه یه بار با یکی از اساتید روی مساله جبرو اختیار بحث کردم اونم خیلی ناراحت شد گفت اصلا من نمیدونم.جالب اینکه فکر کنم تو خواب وبیداری بودم که همون موقع ها جبر واختیار رو کامل درک کردم .واقعا یادم نیست چطوری چون ذهنم اون موقع خیلی در گیرش بود.در ضمن من همیشه از خدا تقاضای استاد میکردم چون باور داشتم که کسی که راه درست رو یکبار رفته وخطاها رو دراورده باید باشه که به من کمک کنه)
این سی دی مجموعه صحبتهای یکی از اساتید معروف که من اون موقع نمیشناختمشون در مورد ثروت بود.خیلی تحت تاثیر قرارم داد وباعث شد چند بار نگاش کنم وهمه سمینار های دیگه رو هم خریداری کنم.
روحیه ام خیلی بهتر شده بود فکر میکردم دیگه تمومه راه زندگی رو پیدا کردم.خوشحال بودم.اما هنوز آماده نبودم چرا که اون صحبتهای زیبا ولی خیلی ناقص نمیتونست جواب سوالات ومشکلاتی که برای من پیش میومد رو بده ومن باز هم به این صحبتها شک کردم.یه روز یکی از دوستام این شک رو به یقین تبدیل کرد وگفت اینا حرفای خوبیه اما از تو واقعیت جواب نمیده.من هم که تجربه کرده بودم بله تو واقعیت جواب نمیده.ودیگه گوش نمیکردم.هرچند که دیگه دلم پیش اون حرفا گیر کرده بود.چند وقت یکبار به سایت اون استاد سر میزدم وگاهی یه خرید کوچکی مبکردم اما نه این که خیلی پیگیر باشم.البته اوضاع روحیم خیلی متفاوت از قبل شده بود اما هنوز عالی نبود(الان که دارم مینویسم خودم تحت تاثیر قرار گرفتم که چطور مدار من آرام آرام تغییر کرد.تا حالا انقدر بهش توجه نکرده بود)اما دیگه درخواست میکردم ودنبال راهی برای مخصوصا درامد زایی بود. یه جمله خیلی ذهنمو درگیر کرده بود چون من خیلی آدم پرتوقعی بودم وهمیشه از خانوادم انتظار داشتم این جمله اون استاد خیلی روی من تاثیر گذاشت(چرا من فقط بخواهم چرا من ندهم چرا فقط گیرنده باشم چرا دهنده نیستم)
روزها سپری میشد روابطم بهتر شده بود سرکار میرفتم وپول بیشتری در می آوردم.(این سر کار رفتنم هم داستان جالب خودشو داره که مربوط به تجسم دوران دانشگاه بود)اما هنوز راضی نبودم.اون باور یه روز خوب یه روز بد هنوز تو ذهنم بود وبه طبع زندگیم هم همینطوری ادامه پیدا میکرد.روابطم بهتر شده بود اما به هیچ وجه اونی نبود که من مبخواستم.
حالا دیگه بیشتر درخواست میکردم بیشتر فعالیت میکردم بیشتر کتاب میخوندم.
تا اینکه یه روز که گروه های وایبرم رو که عضو شدن در اون حاصل همون فعالیتها برای ایجاد ارتباط بود چک میکردم.با یه تست برخوردم.تست نیمکره های مغز.جالب به نظرم اومد.وارد سایت شدم تست رو حل کردم.جوابشو با بچه های گروه به اشتراک گذاشتیم.زیرشم نوشته بود گروه تحقیقاتی عباسمنش.اول به نظرم گروه تحقیقاتی ریاضی اومد گفتم برم شاید تست داشته باشه بیارم بذارم تو گروه.وارد گروه شدم دیدم نه بابا همون یه تست بود یه چیز دیگه هم بود که میگفت شما از نظر درامد چندمین نفر در جهان هستید.
میخواستم از سایت برم بیرون دیدم چون دیدم در مورد موفقیته یه ذره کنجکاو شدم سایت رو نگاه کردم ووارد دانلود رایگان سایت شدم.یکی دو تا از فایل ها رو گرفتم (این موضوع برمیگرده به کمتر از 2 سال پیش)نگاهشون کردم وگوش دادم ونه یکی دوبار چند بار.اون موقع یادم نیست از کجا فهمیدم باید چند بار اینا رو گوش کنم اما گوش کردم همه فایلهای رایگان رو دانلود کردم وهمه رو ریخنم رو گوشیم وچندین بار شاید 20،30 بار گوش دادم.انگار گمشدم رو پیدا کردم.هر روز وهر شب گوش میدادم ونگاه میکردم.خیلی خوشحال بودم.جواب خیلی از سوالاتم رو ازین فایلهای رایگان گرفته بود.آرامش پیدا کرده بودم امیدم به زندگی بیشتر شده بود.حالم بهتر شده بود.چندتا کاری که ازشون میترسیدم رو انجام دادم.وروحیه واعتماد به نفسم بالاتررفت.
توی همین روزا بود که استاد عباسمنش عزیز که اون موقع هر یکشنبه فایل رایگان میذاشتند فایلی تحت عنوان ”من می توانم آینده مالی شما را پیش بینی کنم گذاشتند”وبعد هم فایلهای سه برابر کردن درامد وبعد هم معرفی “بسته روانشناسی ثروت”.
از بس که استاد محکم حرف می زد ومن هم که عاشق پول گفتم بذار برم ببینم چنده ما که این همه چیز تو این مدت کوتاه از استاد یاد گرفتیم بریم اگه ارزان بود بخریم خوب.رفتم دید قیمت زده صدو بیست وخورده ای هزار تومن.چی؟؟؟؟صدو خورده ای؟؟؟تازه میخواست گران بشه وبشه 150 تومن فکر کنم اگه درست خاطرم باشه.حالا درسته استاد فایلای رایگانش خیلی خوب بوده برای من ولی نه دیگه که بخوام انقدر پول بدم(اون موقع البته استاد نمیگفتم)ولش کن بابا بی خیال.بریم سراغ فایلای رایگانش.بعد رفتم دیدم تو نظرات هم مثل من از قیمت بسته شکایت کرده بودن.یکی از نظرا رو خوندم ونوشته بود چه خبره یک میلیون خورده ای پول بسته؟؟؟من گفتم این بابا چقدر گیجه صد تومنو یه تومن دیده برگشتم با دقت نگاه کردم.مخم سوت کشید من گیج بازی دراورده بودم قیمتش یک میلیون و دویست وخورده ای بود.گفتم این دیگه پیش خودش چی فکر کرده بسته بزرگترین اساتیدی که من دیده بودم 100 تومن بود عباسمنشم دیگه خیلی خوشحاله(البته با نهایت عذر خواهی وپشیمانی از این لحن).بعد استاد یه ویدئو داد برای کسایی که میگفتن بسته گرانه.گام به گام تا استقلال مالی رو معرفی کرد که قیمتش 250 تومن بود.وخیلی هم ازش تعریف کردن که کسانی که نمیتونن اون رو تهیه کنند.دیگه من با خودم کلنجار میرفتم بگیرم نگیرم چیکار کنم.بالاخره به خودم گفتم من این همه چیز یاد گرفتم تو این 2،3ماه این 250 تومن اصلا برای اونا .فکر میکنم اصلا برای اونا دارم پول میدم .سرتونو درد نیارم اون بسته رو خریدم.اون سرآغازی بود برای اینکه همه بسته های استاد عباسمنش رو بخرم.(به جز ثروت2)در طول 6،7ماه.
گام به گام رو که گوش کردم چندین بار یادمه یه چیزایی از تجسم گفت استاد.من تجسم میکردم که رفتم یه ساحل گرم و دارم توی آب شنا میکنم با همه جزییات.یه روز اومدم خونه پدرم گفت بریم قشم؟من داشتم شاخ درمیاوردم چی قشم؟؟؟تعجب نکردم انگار منتظرش بوذم.رفتیم قشم ومن در کل طول رفت وبرگشت گام به گام رو کوش میدادم با فایلای رایگان.همه تجسماتم واقعی شدند.تجسم اینکه کنار ساحل خوابیدم موجها از روی سروسینم عبور میکنند واقعی شد.اونجا بود که به تجسم ایمان آوردم. رفتارم با پدرو مادرم بسیار بسیار عالی شد منی که غر میزدم همیشه حالا خیلی صبور شده بودم.وتوی قلبم همیشه از استاد عباسمنش تشکر میکردم.
روزای قبل از عید 94 بسته هدف گزاری معرفی شد.من سال قبلش یه آزمون تخصصی رشته خودمون رو دو بار امتحان دادم قبول نشدم.جالب اینکه من اصلا نمیخواستم تو اون آزمون شرکت کنم.چرا که افراد زیادی نمیتونن توی اون موفق بشن.من اون موقع اصلا به فکر این نبودم که توی آزمون شرکت کنم چون میگفتم نمیشه دیگه، خیلی سخته.اما دوسه ماه قبل از آزمون من رفتم خونه خالم که توی شهر دیگه ای بود(اواخر سال 92) وپسرخالم رو دیدم که با اینکه قبلا اصلا درسخون نبود اما با اراده باور نکردنی شروع به درس خوندن کرده بود ودر یه رشته خوب ارشددانشگاه تهران قبول شده بود.من اون رو دیدم وگفتم این تونسته قبول شه من نتونم! این موضوع تا برگردم خونه ذهنمو بدجور درگیر کرد فقط منتظر بودم بیام واستارت کار رو بزنم.چون برام مشخص شده بود که با تمرین میشه به هرچیزی دست یافت(قانون)اومدم وبرنامه ریزی کردم وشروع کردم به درس خوندن اونم مطالبی که چند سال قبل خونده بودم الان مجبور بودم دوباره بخونم اونم با یه وقت کم 2و3 ماهه.خیلی سخت بود در آزمون اون سال از 3تا آزمون دوتاشو قبول شدم ویکیش با بدشانسی رد شدم اون آزمون رو دوبار دیگه تکرار کردم وقبول نشدم.
من بسته هدفگزاری رو خریدم ورفتم توی دوره.دقیقا 20 خرداد آزمونم بود.من با استفاده از بسته هدفگزاری شروع کردم به هدفگزاری وپیاده کردن چیزایی که یاد گرفته بودم.مثل نوشتن هدف ها،تابلوی کائنات،دیدن افراد موفق توی اون زمینه،باور اینکه هرکاری با تمرین امکان پذیره وشرایطش گفته میشه ،قانون تجسم و…همه اون کارا رو کردم وجالب اینکه بدونید افرادی وارد زندگیم شدند که راهکارهایی به من دادند که سرجلسه تمرکز داشته باشم چون علت قبول نشدن من بیشتر عدم تمرکزم بود.خلاصه این که من همون خرداد 94 تو آزمون قبول شدم.وبگم تاحالا فقط چند ده میلیون تومن فقط از همون مدرک به دست آوردم.واین شروع نمود موفقیتهای بیرونی من بود.
بعد بسته عزت نفس رو گرفتم.روی خودم کار کردم اعتماد به نفسم واقعا افزایش پیدا کرد.فهمیدم یکی از موضوعات اصلی زندگی روابط هست .سعی وخطا کردم.تجربه کردم وبه یک الگویی برای روابط رسیدم.روابطم تغییر کرد الان کلی دوست خوب دارم.
بسته عزت نفس واقعا بسته کامل وقدرتمندیه من به نتایج در ادامه اشاره میکنم.چون نتایج مربوط به مجموعی از همه این بسته ها والبته رفتارهای من هست.
راستی توی این مدت روزهای خوش من با روابطی که با خودم با خدا وبا دیگران ایجاد کرده بودم بسیار زیادتر از روزهای نا خوشیم شده بود هرچند که بازهم اون روزها هم وجود داشتند.اما خیلی گذرا شده بودند.
داخل بسته گام به گام تا استقلال مالی اون موقع یه بحثی رو استاد مطرح کردند که خیلی روی من تاثیر گذاشت واون این بود که ما باید قدم به قدم حرکت کنیم.اگه الان نمیتونی باید چیکار کنی اولین موضوعی که سر راهت قرار گرفت رو عملی کن فقط کافیه قدم برداری(اشاره به مفهوم)اون موقع یه کاری به من پیشنهاد شده بود که اصلا رغبتی به انجامش نداشتم.که از شانس من توی بسته گام به گام هم استاد به این کار اشاره کرد وبعدم که بحث اون قدمها.من گفتم عمرا برم توی این کار.آخه یعنی چی.من برم اون کار رو انجام بدم.بازهم همون یکی به دوی ذهنی.اگه میخوای قدم برداری این اولین چیزیه که به ذهنت میرسه.پس ایمان داشته باش وقدم بردار.بالاخره رفتم وکار رو شروع کردم با قدرت ومن توی اون کار هیچ موفقیتی کسب نکردم.به اهداف اون کار نرسیدم.به مشکل برخورد هرچقدر تلاش میکردم جواب نمیگرفتم.نگران وناراحت شده بودم وتوی این فکر که پس چرا جواب نمیده مگه این اولین قدم نبود پس چرا من نتونستم.
در همین اوضاع واحوال با یکی از دوستان دوران دانشگاه آشنا شدم بعد از شاید10 سال.صحبت کردیم با هم اون گفت من تو فلان دانشگاه تهران درس خوندم ومیخوام یه کار جدید شروع کنم.ما هم که از استاد یاد گرفته بودیم تصمیم گرفتم بهش کمک کنم بدون هیچ پولی که بخوام ازش بگیرم.من بهش روحیه میدادم وتشویقش میکردم.ووقتی کاری میگرفت واقعا خوشحال میشدم.
تو همین زمانها بود که من دوست داشتم بسته روانشناسی ثروت رو هم بگیرم وبتونم باورهای ثروتمو بشناسم وتغییر بدم چون کم وبیش میدونستم که اون بسته در مورد باورها صحبت میکنه من که از تغییر باورهای اعتماد به نفس وهدف نتیجه گرفته بودم میخواستم از اون هم نتیجه بگیرم.همش تو فکرم بود و روی تابلوی کائناتم زده بودم.تا اینکه دیدم بسته روانشناسی ثروت که الان قیمتش 2700 شده بود میخواد بازم گران بشه وبشه 3400 اولش ناراحت شدم اما الان خیلی خوشحالم که اون موقع استاد بسته رو گرون کرد چون اگه نمیکرد من هیچ وقت نمیخریدم.بسته رو خریدم.واین بهترین کار زندگیم تا االان وشاید تا آخرعمرم بود.و3،4ماه بکوب کار میکردم.چون بهای زیادی پرداخت کرده بودم(با بها هم در بسته هدفگزاری آشنا شدم)باید ازش نتیجه میگرفتم.هرچقدر به آخر بسته نزدیک میشدم حس میکردم من خیلی چیزها رو دارم میفهمم.وازاینکه به جلسه های آخر نزدیک میشدم ناراحت میشدم که کاش میشد این ادامه پیدا کنه.بالاخره بسته رو کامل تموم کردم.زندگیم رو تعطیل کردم برای این بسته.
در همون ماه اول یا شایدم هفته اول درامدم 30 درصد اضافه شد از راهی که اصلا فکرشو نمیکردم.من که دیگه خیلی ذوق کرده بودم.تو همین اثنا حادثه منا پیش اومد مامانم گفت یادته ازت پول گرفتم برای مکه برو درش بیار دیگه فعلا که نمیشه بریم.من رفتم گرفتم ودیدم با سودش اون 300 تومن من که اصلا یادم رفته بود شده نزدیک به 5/1میلیون.مادرمم گفت من فعلا نیاز ندارم مال منم تو بردار.وهمین بود که توی همون هفته اول بیشتر از پول بسته برگشت.من که دیگه رو ابرا بودم.باورها جواب داده بود استاد قول داده بود که توهمون اوایل استفاده از بسته تغییرات رو میبینید ومن دیدم وایمانم هزار برابر شد
.دیگه شروع کردم به حرکت با قدرت.دیگه میدونستم که میشه. باور کرده بودم.هرکاری که فکر میکردم پول داره انجام میدادم هرچیزی که ازش میترسیدم میفهمیدم این همون کاریه که باید انجامش بدم.واردش میشدم
.از بغل کار خودم گشتم ببینم چطور میشه پول ساخت.چندتا کار انجام دادم وپول دراوردم.
وارد جمع های غریبه میشدم وحرف میزدم.هرچی یاد گرفته بودم رو سعی میکردم انتقال بدم.یاد گرفته بودم که یکی از راه های موفقیت تبلیغ خودته.خودمو تبلیغ کردم.کار به جایی رسید که من کلاس برگزار کردم وبیشتر ازپول اون بسته هایی که خریده بودم رو ساختم.
چون من ساخت وساز ساختمان هم انجام میدم در دوره ای که همه از رکود شکایت میکردند ما آپارتمان ها رو به قیمت نسبتا خوبی معامله کردیم وخدا رو شکر الان در وضعیت خوبی از این نظر قرار دارم وانشاالله ساختمان جدیدی رو در دست احداث دارم.
کارهای زیادی بهم پیشنهاد شد وانجام دادم ودرامد خوبی ایجاد کردم. به علت کمبود وقت کارهامو به دیگر دوستان دادم.و برای اونها هم درامد زایی کردم.قبلا اصلا اینطور نبود.برای خودم هم نبود چه برسه اینکه به دیگران انتقال بدم.
درامدم در عرض 6،7ماه 2برابر شده بود.بهتره بگم فقط2برابر.چون به خاطر بی تجربگی چندتا کار رو هم از دست دادم که میتونست فقط یکیش چند ده میلیون برام سودآوری داشته باشه.به خاطر ترس.البته اصلا مهم نیست ومیدونم که جبران میکنم وتصمیم دارم این درامد رو در یکسال آینده 10 برابر بکنم.والبته مطمئنم که میتونم.
(یه مثال خیلی کوچک میخوام بزنم از یکی از مباحث ثروت.یه مبحثی هست که میگه هر پولی رو که خرج میکنی بگو 10 برابرش به زندگیت بر میگرده.من تصمیم گرفتم این موضوع رو عملی کنم .همیشه وقتی ماشینم خراب میشد ونیاز بود پول براش هزینه کنم خیلی ناراحت میشدم.وبا نارضایتی هزینه میکردم.بعد از بسته ثروت یه بار نیاز شد ماشینم رو ببرم تعمیرگاه همیشه یه جای خاص میبردم اما این بار گفتم ببرم یه جای دیگه.رفتم اونجا که اتفاقا یکی از دوستام هم مغازه یدکی فروشی داشت یه تعمیرکار بهم معرفی کرد وخودشم هرچی وسایل نیاز داشت قرار شدبهش بده.همینطور که تعمیرکار مشغول بود شروع کرد که ماشینت این رو میخواد اینم میخوا .ای بابا افتادی تو خرج اینم میخوا که.من همش لبخند میزدم.دیگه به زبون اومد گفت مشتریا میان اینجاما میگیم باید پول خرج کنی ناراحت میشن تو خوشحال میشی؟تودلم گفتم اونا نمیدونن هر هزینه ای 10 برابرش برمیگرده به اون گفتم اگه ناراحت بشم درست میشه؟بماند که کلی ازم خوشش اومد هم اون یه تخفیف خوب بهم داد وهم لوازم فروش.ومن خوشحال ازینکه ماشینم سالم شد.نشستم تو ماشین وبا یکی از دوستان رفتیم رستوران که موبایلم زنگ خورد وکاری به من پیشنهاد شد برای یه ساختمان طراحی ونظارتش رو بر عهده گرفتم ودقیقا 10 برابر اون هزینه برگشت به حسابم.جالب تر اینکه ماشینمم مدتهاست رنگ تعمیرکار به خودش ندیده)
اما باز به بن بست خوردم درامدم بازم روی یه رقم ثابت شده بود.کار بهم پیشنهاد میشد اما کارهایی بود که با سختی ومشقت زیاد باید پول میساختی.ونیازمند این بود که خیلی با مردم کلنجار بری.ومن دوستشون نداشتم.ولی دیگه نگران نبودم چون میدونستم این مشکل برای اینه که من بدونم چی میخوام.این موضوعات رو نیمه کاره رها نمیکنم یادتون باشه تا دوباره برگردم بهشون.
داخل کیف پولم تو سایت 500 تومن داشتم که ازتخفیف بسته ثروت بود ومن می خواستم آفرینش رو هم داشته باشم.در همین اثنا استاد یه مسابقه 500 تومنی روی سایت گذاشت که بعدش قرار بود بسته آفرینش گران بشه.من تو مسابقه شرکت کردم و تجسم میکردم که رقم کیف پولم 500 تومن زیاد شده اون مسابقه رو برنده شدم.وبسته قانون آفرینش رو خریدم.مدتی نتونستم این دوره رو ببینم.این موضوع رو هم بعدا ادامه میدم.
بعد دوره روابط اومد که اونم گرفتم.من بعد از این بسته هایی که گرفته بودم تقریبا همه چیز زندگیم متحول شد.ولی در روابط خصوصی مشکل داشتم خیلی بهتر شده بود اما خوب خوب نبود.تا بسته روابط رو گرفتم.
یه نکته از بسته روابط بود تحت عنوان مهمترین روابط ما.که توضیح میداد مهمترین رابطه ما رابطه ما خودمون وخداونده.مبحث مفصلیه.همین موضوع کل روابط زندگی من رو زیر و رو کرد.من رو از وابستگی نجات داد.واقعا نمیدونم چطور باید از استاد تشکر کنم.فهمیدم که همه روابط قبلیم چیزی به جز وابستگی نبوده وسعی کردم خودم رو تغییر بدم.امروز می فهمم که مشکل روابط قبلی چی بود وچرا از یه مدتی به بعد همه چیز به هم می ریخت.به خاط همین وابستگی که من فکر میکنم مشکل خیلی از روابط همین هست.والبته ندیدن نقاط مثبت زندگی وطرف مقابل.بحث طولانی هست ومطلب من باید کوتاه باشه شاید بعدا در فرصت مناسب با جزییات بنویسم.
روابط با دوستانم خیلی خوب نبود ومن خیلی تلاش میکردم که نظر دیگران رو جلب کنم.خیلی اذیت میشدم.هرچقدر تلاش میکردم نتیجه کم رنگ تر بود.کلافه بودم چرا جواب نمیده.تا اینکه فهمیدم اصلا نیازی نیست کسی رو راضی نگه داری.راضی نگه داشتن برای این بود که دوستامو از دست ندم.که یاد گرفتم این دنیا 7میلیارد جمعیت داره.اگه یکی تو فرکانس من نباشه میره وافراد بهتری میان تو زندگیم.الان افرادی کاملا هماهنگ با فرکانسم وارد زندگیم شدند.ومن باز هم در حال تلاش برای بالا تر بردن فرکانسم هستم.
چقدر زیبا استاد احساس گناه من رو در یکی از جلسات روابط از بین برد ومن رو با خودم آشتی تر کرد ومن فهمیدم که هنوز چیزهایی هست که استاد میدونه ومن نمیدونم.
اما برگردم به بسته قانون آفرینش وای بر این بسته قانون آفرینش.جواب همه سوالات دوران دانشگاه وبعد از اون رو با یه زبان ساده ومحکم (که این استحکام رو از قرآن میگرفت) دریافت کردم.مخصوصا 5جلسه دوم که اصلا آتشفشانی تو ذهن من ایجاد کرد.نگاه من به زندگی به خودم به خداوند وبه همه چیز تغییر کرد.اصلا انگار جان تازه ای گرفته باشم.هدف من از خلقت،نقش پدر ومادرم در زندگی من،از کجا اومدم واصلا کی هستم،بحث شیرین رهایی که همیشه میخواستم بدونم چیه و..
برگردم به بحثهای نیمه کاره گذشته.چون این موضوعات در طول زمان اتفاق افتاده میخواستم از نظر زمانی درست ودقیق جلو بیام.هرچند مجبور شدم از خیلی از اتفاقات وجزییات زندگیم(در همین 5/1سال اخیر) فاکتور بگیرم.
گفتم درامدم زیاد شد اما تا یه جایی متوقف شد ودیگه رشد نکرد.من تصمیم گرفتم روی باورهام فکر کنم وببینم چرا رشدم متوقف شده.خیلی فکر کردم بسته ثروت رو مرو ر کردم.روزها فکر کردم که چرا کارهای سخت فقط پیشنهاد میشه به من.وپیدا کردم.باور من این بود که بدون هزینه اولیه یه کاری انجام بدم وفقط اینجور کارها که قاعدتا سخت تر هست پیشنهاد میشد.باورم رو عوض کردم ویه مقدار پول برای استارت اولیه کار کنار گذاشتم.
در همین اثنا همون دوستم که کار جدیدی رو شروع کرده بود رو دیدم گفت فلانی تو توی این مدت که باهات آشنا شدم خیلی دید مثبتی داری خیلی فکرت خوبه میخواستم یه مشورتی باهات بکنم.گفت من تو تهران که درس میخوندم یه استاد داشتم که خیلی فعال بود وچون من خیلی فعال بودم چند بار باهم کار کرده بودیم.راستش به من پیشنهاد داده بیا اینجا شرکت قبل رو راه بندازیم ولی من فکر نکنم تنها بتونم این کار رو انجام بدم.
منم که یاد گرفته بودم از بسته ثروت که اگر میخوای رشد کنی باید بری شهر بزرگتر گفتم اقا همین فردا تماس بگیر بریم تهران.بعدا فهمیدم طرف حساب ما دو تا از اساتید نامی کشور در زمینه کاری خودمون هستند که هرکدوم 20 سال سابقه هیئت علمی دارند وخیلی می تونن به ما از نظر رزومه کمک کنند.
الان که دارم این مطلب رو می نویسم به خاطر این بود که من دیروز که روز اخر مسابقه بود تهران بودم برای همین کار.وما تونستیم به یه توافق اولیه با اونها برسیم.وتقریبا استارت کار رو بعد از طی مقدمات راه اندازی شرکت بزنیم.این در حالیه که در این موضوع که کار تخصصی مقاوم سازی ساختمان رو انجام میدیم پروژه های بسیار بزرگی وجود داره.که چون هنوز در شروع کار هستیم توضیح بیشتری نمیدم.همین که تا این حد فرکانسهای من تغییر کرده که با اساتید بزرگ جلسه گذاشتم وتونستیم متقاعدشون بکنیم که با ما کار کنند برای من نتیجه بسیار بزرگی بود.
اساتیدی که قبلا برای من بت بودند روی کتابامون اسماشون بود الان راحت باهاشون حرف میزنیم وجلسه میذاریم ومیدونستیم اگر مذاکره مون شکست بخوره اصلامهم نیست وما دوباره میتونیم همینطور که این عزیزان رو جذب کنیم بهتر از ایشان رو هم جذب کنیم بنابراین خیلی راحت مذاکره میکردیم.البته میتونم با قدرت بگم همه این موضوعات رو از مجموع این بسته ها استاد عباسمنش یاد گرفتم(یادآوری کردم)والا چیزی در زندگی من تغییر نکرده پس این نتایج واین طرز برخورد من بادیگران فقط وفقط نتیجه همین بسته هاست.
قبل از این موضوع تصمیم گرفتیم که همین کار رو توی همدان هم جلو ببریم.واین آغاز کسب وکار جدید من هست.که از موقعی که من باور اشتباه استارت اولیه کار رو فهمیدم به وجود اومد فقط با تغییر همین باور.
الان درامد من در کمتر از یکسال از شروع بسته ثروت با همه اشتباهاتی که کردم به مرز سه برابر رسیده که میتونست خیلی بیشتر باشه ومن اول از خدا به خاطر این دنیای زیبا وقانونمند وبعد از استاد به خاطر یادآوری چیزهایی که میدانستیم تشکر میکنم.
اینکه خودم باید باورهای نادرستم رو بفهمم واصلاح کنم هم از استاد در بسته قانون آفرینش یاد گرفتم.که میگفت بعد ازاین بسته شما دیگه به مشاور نیاز ندارید وخودتون مشاور خودتون هستید.
میخوام نتایجی که تو این مدت گرفتم رو خیلی خلاصه بنویسم.امیدوارم که بتونم
1٫یه روز از بسته روابط یاد گرفتم خصوصیات کسی که میخوام تو زندیگیم باشه رو بنویسم.نوشتم 21 روز تکرار کردم.وروابطی که میخواستم به طرز معجزه آسایی بعد از مدتی ایجاد شد.
2٫روابط من زیر رو شد.افراد مشکل ساز یا حداقل بگم کسانی که تو زندگیم تاثیری نداشتند خارج شدند وبا دوستانی ارتباط دارم که همه موفق وهمه مسئولیت پذیر وکوشا هستند.
3٫از بسته آفرینش فهمیدم که دنیای ما چقدر زیباست که من اومدم توی این دنیا که لذت رو تجربه کنم.من که هدفم زندگیم این هست چرا غصه بخورم وناراحت باشم.پس سعی میکنم همیشه شاد باشم.
4٫من که قبلا نمیتونستم در یک جمع کوچک چند نفره صحبت کنم الان برای جمع های 30 نفره کلاس برگزار کردم.چند روز پیش برای جمع 200 نفره سخنرانی کردم.با افرادی آشنا شدم که میتونن به من کمک کنند تا مهارت های سخنرانی که یکی از علایقم هست رو یاد بگیرم.وبا کمک همین دوستان بود که تونستم توی این جمع ها صحبت کنم.تصمیم به برگزاری سمینار وتبلیغ محصولاتم کردم.
5٫ایمانم به خداوند به حدی زیاد شده که یه روز نمیتونم بهش فکر نکنم من که یه روز باهاش خوب بودم فردا بهش شک میکردم.انقدر ایمان دارم که همه اتفاقات زندگیم رو وابسته به خداوند به قوانین کیهان وبه کائنات میدانم وایمان دارم که این سیستم هیچ گاه اشتباه نمی کند.وعدالت محض دراین جهان استوار است.
6٫به جایی رسیدم که یقین دارم به هرچیزی که بخواهم میتونم برسم.فقط به شرطی که با ایمان درخواست کنم تجسم کنم قدم بردارم صبر کنم واز همه مهمتر احساس خوبم رو از دست ندم.
7٫من که خودم ناامید بودم فقط بحث میکردم وغر میزدم ومنفی بافی میکردم وحال دیگران رو خراب میکردم الان به جایی رسیدم که به دیگران آرامش میدم به دیگران آموزش میدم.وبارها افرادی بودند که از من تشکر کردند به خاطر این موضوع وافراد زیادی بودند که به این مسیر راهنمایی کردم وبارها از من تشکر کردند.میدونم چقدر این موضوع لذت بخشه تاثیر گذاشتن در زندگی دیگران وحال بقیه رو خوب کردن.
واز همه مهمتر آرامشم رو که مدتهای مدیدی دنبالش بودم الان به دست آوردم.دوست داشتن خودم، خودخواه بودن به معنای واقعی ونه غرور که از اصلی ترین عوامل آرامشم بود رو به دست آوردم.
درکل احساس میکنم عنان زندگیم دست خودمه وهر کاری که بخوام میتونم انجام بدم ومیتونم به هرچیزی که میخوام دست پیدا کنم.نترس تر،جسورتر،سخت کوش تر،عملگرا تر ودرعین حال آرام تر شدم.اعتماد به نفسم به شدت زیاد شده وهر روز بیشتر میشه.از نظر معنوی به خدا نزدیکتر واز نظرسلامتی در سلامتی کامل قرار دارم.در وزن ایده آل وبا اندام متناسب.
روابط عمومیم به شدت قوی شده به طوری که میتونم با هرکسی که بخوام ارتباط برقرارکنم.الان دیگه خیلی وقتا اونایی که من میخوام خودشون میان تا با من ارتباط برقرار کنند.
در یک کلام احساس عالی دارم وبسیار از زندگیم واز وجودم در این دنیا راضی وخشنود هستم.
در 2سال گذشته اصلا اینطور نبود واین نتایج در کمتر از دوسال به وجود اومده.هنوز یکسال از خرید بسته ثروت نگذشته هنوز 6ماه از پایان بسته آفرینش نگذشته اما نتایج حداقل از نظر خودم بسیار فراتر از چیزی است که فکر میکردم.ومن بسیار به آینده امیدوار هستم.
وهمه اینها رو مدیون حرکت بزرگ استاد عباسمنش میدونم.چطور میتونم از زحماتش تشکر کنم.چطور میتونم بابت زیباییهای زندگی رو که من کور شده بودم ونمیدیدم واستاد باعث شد که دوباره ببینم ازش تشکر کنم.
این موضوعات در هیچ کلامی وهیچ مادیاتی نمی گنجد.پس فقط میگم استاد عزیزم ممنونم.
از طولانی شدم مطلب عذر خواهی میکنم.امیدوارم مورد پسند واقع بشه.من از ریز جزییات هم فاکتور گرفنم وگرنه فکر کنم تبدیل به کتاب میشد.
براتون بهترینها رو آرزو میکنم
دوست عزیز آقای وهاب زندیان ، درود بر شما عالی بود
بسیار عالی آقای زندیان
من هم مثل شما اون اولها همش فکر می کردم قیمتها به ریاله! :)
آرزوی موفقیتهای روز افزون برای شما دارم.
سلام دوست عزیزم آقای زندیان
نزدیک به دو ساعت می گذرد که نوشته هایت را می خواندم و جزئیات خاطرات دو ساله ام و نتایج باورهایم را از زبان شما می شنیدم.
نتایج موفقیت های شما را که می خواندم و مشابهت بسیاری که دیدم فقط می توانستم باز به خود بگویم با این همه نتایج مشابه شما و تمامی اعضای این خانواده که حاصل باوری توحیدی و گام نهادن در مسیر الهی است دیگر جز یقین و ایمان چه می توان گفت که آیه روح بخش سوره الرحمن به من پاسخ می داد:
فبایّ آلاء ربکما تکذبان ، پس کدام یک از نعمت های پروردگارتان را منکرید؟
سلام به آقای وهاب زندیان .واقعا از داستان زندگیتون لذت بردم و خوشحالم که به چنین موفقیت ها و باور های خوبی رسیدید.
آرزوی بهترین هارو دارم براتون.
سلام و عرض ادب
دوست خوبم چقدر لذت بردم از کامنت شما
چقدر نتایج بزرگ
چقدر باورهای خوب
چقدر خوب محصولات رو درک کردید و باورهای درست رو خوب نوشته بودید که دقیقا از محصولات چه نتایجی گرفته بودید.
خیلی وقته از خداخواستم دوست های جدید وارد زندگیم کنه دوست های عباس منشی
وقتی کامنتتون رو خومدم و اسمتون رو دیدم فهمیدم که همدانی هستید و من هم همدانی ام و خیلی دوست دارم ببینمتون.
حتما به کامنتم پاسخ بدید. منتظر هستم.