«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 39 (به ترتیب امتیاز)

3987 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی جوان گفته:
    مدت عضویت: 3937 روز

    به نام خداوند موفق و ثروتمند

    ————————————-

    دیروز بعد از 3 ماه که جهت انتقالی مدرسه دخترم تلاش کردم و واسطه های زیادی سفارش بنده را کرده بودند و … آب پاکی را روی دستم ریختند ؟!

    امروز رفته بودم آموزش و پرورش مرکزی. مسئول مربوطه گفت بگذار ببینم در سامانه نام دخترتان در انتقالی ها ثبت شده است یا نه و جواب داد که نه متاسفانه با انتقالی ایشون موافقت نشده است.

    نمی دونید چه حالی داشتم آخه باید دخترم را منتقل می کردم. اگر نمیشد …….. خدا چکار باید بکنم.

    رفتم و روی صندلی های راهرو نشستم.

    صحبت استاد عباسمنش اومد تو ذهنم بدین مضمون که : آنقدر فکر کنید تا جوابی را دریافت کنید.

    متوجه شدم که تا الآن خیلی به واسطه ها دل خوش کرده بودم یاد حرف استاد افتادم که فقط روی خدا حساب کن و اینکه تو محصول قانون آفرینش گفته بودند که تا حالا از پارتی بازی استفاده نکرده اند.

    ناخودآگاه یاد محصول معجزه سپاسگذاری افتادم و شروع کردم آن آقا را متصور شدم که می گوید آقای جوان انتقالی دختر شما جور شد و شروع کردم به سپاسگزاری و دخترم را در مدرسه جدیدش تصور کردم که می دود و بازی می کند و خودم را که رفته ام خانه و همه داریم خوشحالی می کنیم و رفته ایم مدرسه برای ثبت نام و ….

    (10 دقیقه بعد)

    باورتان نمی شود همان آقا آمد و گفت آقای جوان اشتباه کردم من اسامی معلم های انتقالی را در سامانه دیده بودم نه اسامی دانش آموزان را و با انتقالی دختر شما موافقت شده است.

    من برای لحظاتی روی صندلی خشکم زده بود و اشک در چشمانم حلقه زده بود و ایشان مجددا بنده را صدا زدند و گفتند آقای جوان؟

    شاید بعضی از دوستان بگویند با انتقالی دختر شما که از قبل موافقت شده بود و کار من چیزی را تغییر نداده بود.

    حقیقتش شیطان آمد سراغم و این سوال برای خودم هم مطرح شد.

    اما این درسی بود برای من که خود را محک بزنم که تا چه حد به قوانین الهی ایمان آورده ام و فضای مناسبی شد جهت انجام واقعی تمرینات و این را بدانم که فقط باید روی خدا حساب باز کرد.

    اگر من آنچه را که آموخته بودم انجام نمی دادم شاید می رفتم و آن آقا هم متوجه اشتباه خود نمی شد و من هرگز نمی توانستم مدرسه دخترم را تغییر دهم و نتیجه کارم را متوجه شدم.

    خدایا با تمام وجود سپاسگزارم هم از تو و هم از بنده مخلصت سید حسین عباس منش.

    هر چی آرزوی خوبه مال تو …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  2. -
    علی جوان گفته:
    مدت عضویت: 3937 روز

    بعضی وقت ها احساس می کنم استاد خیلی مظلومه و کسی وجود نازنینش را درک نمی کنه.

    هر وقت یکی از شاهکارهایش را به ما ارزانی می دارد و در پایان می فرماید: “دوستان موفقیت های خودتون را هر چند کوچک باشند روی سایت بگذارید بخدا اول به خودتون کمک کرده اید” قلبم درد می گیره احساس استاد را که چقدر برای ما دل می سوزاند را با اعماق وجودم درک می کنم و فقط می توانم بگویم فدات همین.?

    احساس می کنم بعضی از دوستان منتظر یه موفقیت خیلی مهم هستند تا در سایت برای دوستان قابل ارائه باشه. چند وقت پیش هم یکی از دوستان غیر مستقیم به بیان موفقیت های جزئی بنده که ارائه می کنم خرده گرفتند ولی …

    مثلا چرا نباید این تجربه را با دوستان گلم در میان بگذارم که :

    چند روز پیش نیاز مبرم به 600 هزار تومان پول داشتم و قرار بود یکی از دانش آموزانم مبلغ چند جلسه کلاس خصوصی که پیش من اومده بود را به حسابم واریز کنه و به جای 300 هزار تومان اشتباهی 600 هزار تومان واریز کرده بود و پس از اینکه بهش گفتم گفت اشکال نداره باشه خدمتتون برای کلاس های بعدی.

    یا چرا نباید بگم که :

    وقتی داشتیم آلبوم عکس های قدیمی را برگ می زدیم یهویی چند تا تراول خوشکل که گذاشته بودیم برای روز مبادا و یادمون رفته بود را دیدیم و هم یه خاطره زیبا برامون زنده شد و هم نیازی از ما مرتفع.

    آیا این ها نشانه نیست؟

    آیا این ها جوانه های همان ریشه های جنگل موفقیت نیست که استاد در فصل 6 کتاب «رویاهایی که رویا نیستند» گفتتند؟

    برای ما نباید مهم باشه کسی باور کنه یا نه. کسی لایک کنه یا نه. کسی تحسین کنه یا نه. کسی خرده بگیره یا نه. تازه امکان داره عزیزی راهنمایی کنه که خیلی راهگشا باشه و ما به آن نکته توجه نداشتیم.

    شاید خیلی از دوستان باشند که همین موفقیت ها را داشته باشند ولی یا آن ها را نبینند و یا فکر می کنند خیلی کوچکند و قابل اعتنا و قابل ارائه نیستند.

    عزیزان باور کنید با بیان این موفقیت های کوچک اول به خودتون کمک کرده اید. به من که خیلی کمک کرده؟

    به همه دوستانی که آرزوی دیدن استاد را دارند و در نظراتشون مرتب از جملاتی استفاده می کنند مثل : «ای کاش می شد ببینمتون» یا «ای کاش می شد بیایین ایران» یا «بالاخره میام پیشت» و … میگم بخدا استاد همین جاست تو قلب هامون تو ذهنمون وقتی یه جایی گیر می کنیم و جمله ای از استاد یادمون میاد و با عمل به آن موفق می شویم و خدا را از داشتنش سپاسگزاری می کنیم یعنی استاد کنارمون ایستاده…

    بهترین سپاسگزاری از استاد عمل به راهنمایی هاشون است و بدانیم هیچ چیزی به اندازه موفقیت هامون و بیان موفقیت هامون برای ایشان لذت بخش نیست.

    هر چی آرزوی خوبه مال تو …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      محمد دالوند گفته:
      مدت عضویت: 3581 روز

      سلام دوستان و زحمت کشان سایت گروه تحقیقاتی عباس منش

      اقای علی جوان دوست عزیز چقدر خوب گفتید که با تایید نشانه های کوچک کم کم نتایج بزرگ میشوند و مغز ما اینجوری در طول روز میگرده برا ما اتفاقاتی جور کنه که ما دوباره خوشحال بشیم و تایید شون کنیم به همین ترتیب نتایج بزرگ میشوند که برای خود من هم همین اتفاق خدایا شکر هر روز در حال افتادن هست حتی استاد در بسته روانشناسی ثروت اشاره کردند که چراغ راهنما هم که سبز شد براتون تایید کنید حتی اگه به یک غذای فکر کردی و اتفاقا رفتی خونه دیدی همون غذا را همسرت یا مادرت درست کردند تایید کنید و با این روش هر روز ایمان ما به این قوانیین بیشتر میشه و متوجه خواهیم شد که تمام زندگیمون را خودمان داریم خلق میکنیم و هیچ چیز تصادفی نیست من از تمام دوستانی که هر روز در این قسمت سایت موفقیتها و ایده هاشون را میذارند سپاسگذارم و نمیدانید که چقدر این بخشو دوست دارم چون بلافاصله که برای شما دلم تنگ میشه هر جا باشم میام تو این قسمت نظرات دوستان گلم را میخانم چون مشتاق موفقیت شما و خودم هستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        علی جوان گفته:
        مدت عضویت: 3937 روز

        *جناب سبزوار شکر سلام و سپاس

        حضور شما دوست بسیار فهیم و فرهیخته در این خانواده صمیمی افتخار ماست.

        بصیرت شما قابل تحسین است و همراهی شما دوست عزیز موجب دلگرمی…

        هر چی آرزوی خوبه مال تو …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        علی جوان گفته:
        مدت عضویت: 3937 روز

        جنای سبزوار شکر سلام و سپاس

        حضور شما دوست بسیار فهیم و فرهیخته در این خانواده صمیمی افتخار ماست.

        بصیرت شما قابل تحسین است و همراهی شما دوست عزیز موجب دلگرمی…

        هر چی آرزوی خوبه مال تو …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      میلاد صمیمی گفته:
      مدت عضویت: 3764 روز

      استاد عزیزم آقای جوان به درستی که شما عمق مطلب را ادا کردید. این نشان از فهم عمیق شما از حضور در این جمع و فواید حضور در اینجا را دارد. یاد یکی از کامتهای شما برای خودم افتادم که فرمودید:

      پیامبر(ص) فرمود: «قرآن ظاهر و باطنی دارد، و باطن آن هم باطنی دارد، تا هفت باطن». و «هفتاد باطن» و «هفتصد باطن» و «هفتاد هزار باطن»

      به درستی که شما باطن حضور در این جمع را میفهمید و این نشانه ایست برای آنان که فکر میکنند حضور در این جمع و بیان موفقیتها بی معناست…

      شاد و پیروز و برقرار باشید…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        علی جوان گفته:
        مدت عضویت: 3937 روز

        چقدر شادمان هستم از حضور شما در جمع دوستان و درک متقابلی که از هم داریم.

        و سپاسگزارم از شما چون از زمانی که حضور خود را در سایت پر رنگ تر کردید مطالب خیلی مفید و ارزنده ای را از شما دوست گرانقدر آموختم و امروز چه زیبا روایات زیر را در قالب کلمات یادآور شدید :

        – «پیامبر اعظم : ید اللَّه على الجماعه (نهج الفصاحه ص 800) ترجمه : دست محبت الهی بر سر جماعت است»

        – «پیامبر اعظم : ید اللَّه مع الجماعه (نهج الفصاحه ص 45) ترجمه : امداد الهی با جماعت است»

        هر چی آرزوی خوبه مال تو …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      لیلا شب خیز گفته:
      مدت عضویت: 3495 روز

      آقای جوان برادر ارجمندم سلام

      قرآن مداوم در سوره الرحمن می فرماید ، کدام نعمت پروردگار را تکذیب می کنید ، فرمایش زیبای شما بیانگر فهم و درک عمیق شما از آیات قرآن است ، کلامتان الهیست و وجودتان موجب رحمت و برکت ، در خدا شاد و پیروز باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        علی جوان گفته:
        مدت عضویت: 3937 روز

        خانم شبخیز عزیز سلام

        از ارتباط زیبای این مطلب با عروس قرآن سپاسگزارم.

        – یاد زوج های مومنی افتادم که اوایل زندگی چقدر همه چیز برایشان زیبا است و چقدر خدا را مهربان می یابند و تمام آنچه را که دارند هر چند اندک، نعمت هایی می بینند که از جانب خداوند مهربان ارزانی آن ها شده است. چون شادی آن ها الهی است.

        – شما مرا یاد قسم های قرآنی انداختید که خدا در قرآن هم به انجیر قسم یاد می کند و هم به خورشید و این بیانگر آن است که هیچ نعمتی از دیدگاه خداوند کوچک نیست و با توجه به اینکه موفقیت ها هم نعمت هایی از جانب پروردگار هستند بنابر این کوچک و بزرگ، مهم و غیر مهم ندارند و باید بابت همه آن ها سپاسگزار باشیم.

        هر چی آرزوی خوبه مال تو …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
          • -
            علی جوان گفته:
            مدت عضویت: 3937 روز

            جناب صمیمی یاد این آیات افتادم تقدیم به روح متعالی شما :

            «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ ؛ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ . سوره زلزال آیه : 7 و 8

            ترجمه :پس هر که هموزن ذرّه‏ ای نیکى کند [نتیجه‏] آن را خواهد دید و هر که هموزن ذرّه ای بدى کند [نتیجه‏] آن را خواهد دید.»

            هیچ عملی بلکه هیچ ذره ای در این دنیا برای خداوند کوچک نیست و از دید مهربان او خارج نیست.

            هر چی آرزوی خوبه مال تو …

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          علی جهانی گفته:
          مدت عضویت: 3238 روز

          واقعا شما

          علی اقا

          فوق العاده اید

          چقدر زیباست کلام تون واقعا شاکر رب را که چنین زیبا افریده اش را هدایت میکند

          الهی شکر الهی شکر

          لطفا ادامه بدید داستان های موفقیتتون رو

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            علی جوان گفته:
            مدت عضویت: 3937 روز

            آقای ستاره شما و دیگر دوستان عزیز به بنده خیلی لطف دارید و سپاسگزار تمام مهربانی های شما هستم و خدا را بابت داشتن دوستان خوب و شایسته ای چون شما بزرگواران شاکرم.

            هر چی آرزوی خوبه مال تو …

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      HamSai گفته:
      مدت عضویت: 3449 روز

      دوست خوبم بسیار سپاسگزارم که با درک بالا و دید زیباتون مارو از نظرات بسیار تامل بارانگیزتون بهرمند میکنید, خیلی خوش حالم که نظرات شمارو میخونم و از موافقت تک تک شما عزیزان کلی انگیزه میگیرم

      بسیار سپاسگزار حضور گرم تمامی عزیزان هستم

      روزهای بهتر و عالی همیشه پذیرای شما دوستان عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        علی جوان گفته:
        مدت عضویت: 3937 روز

        دوست خوبم جناب سیلانی سلام و سپاس

        از لطف شما بی نهایت سپاسگزارم. حقیقت امر این است که تک تک دوستانی که در این سایت ارزشمند هستند، بی نظیرند و قابل تحسین.

        خوشحال می شویم ما را هم در تجریبات خود شریک نمایید.

        همراهی شما دوست عزیز موجب دلگرمی ماست …

        هر چی آرزوی خوبه مال تو …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      ارمان مشایخی گفته:
      مدت عضویت: 3617 روز

      تبریک دوست خوبم….واقعا با حرف شما موافقم ….من کلمه (ای کاش )کلا از ذهنم پاک کردم و میدونم هرچی بخوام خیلی راحت بدست میارم به همه پیشنهاد میکنم بی خیال این کلمه بشن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      الهام گفته:
      مدت عضویت: 3388 روز

      جناب اقای جوان سلام

      داستانهای موفقیت شما بسیار ارزشمند هستند و بدانید همیشه کسانی هستند که متاقند هر روز بیشتر و بیشتر در مورد روزگار خوش این روزهایتان بدانند و بخوانند

      این مطالبی که مینویسید نشانگر زلالی قلب شماست که هر روز بیش از روز پیش نشانه های خداوند را درک میکند ، به خرده گرفتنهای دیگران توجه نکنید

      غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد

      واقعا چرا باید یکنفر همین الان اشتباهی مبلغ کلاسهای خصوصی را اشتباها دو برابر واریز کند ؟ چرا قبلا اینطور نمیشد ؟ کجای این حقیقت خرد و کوچک است ؟

      سخاوت خداوند کی میتواند کوچک و ناچیز باشد ؟ انهایی که این بخشش را کوچک میبینند در اصل سخاوتمندی و کرم خداوند را کم و بی مقدار میبینند

      من ایمان دارم اگر شما 600 میلیون هم میخواستید با این درکی که از قوانین یافته اید انرا دریافت میکردید

      من که از خواندن حقایق شیرین زندگی شما لذت میبرم و هر روز منتظر اتفاقات بهتر هستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        علی جوان گفته:
        مدت عضویت: 3937 روز

        خانم اقبال عزیز سلام و سپاس

        از اینکه با سخنان خود به بنده و دیگر دوستان انرژی می دهید سپاسگزارم.

        سخنان دلگرم کننده شما و صحبت از بخشش خداوند مرا یاد سخن زیبای امام رضا انداخت که چقدر قوانین الهی در آن موج می زند.

        تقدیم به قلب سخاوتمند شما دوستان عزیز :

        رُوِیَ عَن اَبی الحسَنِ الرِّضا عَلَیهِ السَّلامُ قالَ: اَحسِنِ الظَّنَّ بِاللهِ فَاِنَّ مَن حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللهِ کانَ اللهُ عِندَ ظَنِّهِ (بحار الانوار، جلد 75، صفحه 342)

        حضرت امام رضا فرمود: گمان خود را به خداوند متعال نیکو و خوب قرار بده. هرکس که به خداوند گمان خوب و نیکو داشته باشد، خداوند هم بر طبق‌‌ همان گمان خوب و حُسن ظن با او عمل و رفتار می‌­‌کند.

        هر چی آرزوی خوبه مال تو …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    میلاد صمیمی گفته:
    مدت عضویت: 3764 روز

    دوستان عزیزم سلام. اتفاق جالبی که این روزها برام رخ داد رو دوست داشتم بنویسم که هم برای خودم تمرینی بشه برای ساختن باورهای بهتر هم برای دوستان…

    دوستان عزیزم قبلا نوشته بودم که من شخصیتی دارم توی کسب و کارم که از بدقولی به مشتری هام خیلی بدم میاد و دوست ندارم به هیچ عنوان کار به جایی برسه که مشتری هام به من به خاطر بدقولی در تحویل کارهام قر بزنن یا اینکه کاری که بهشون تحویل میدم ایراد و اشکالی داشته باشه و به خاطر این به من اعتراض کنند.

    خب در طی همین چند روز اتفاق جالبی افتاد و اون این بود که یکی از سفارشات چاپی من که قرار بود از سمت چاپخونه طی مدت 10 روز کاری به من تحویل داده بشه و من اون رو به مشتریم تحویل بدم بخاطر شلوغی و بی نظمی چاپخونه در ایام انتخابات در زمان مقرر آماده نشد و بعد از سه روز تاخیر و پیگیریهای من بالاخره به من زنگ زدن که اصلا سفارش شما توی چاپخونه گم شده. حالا من موندم و یه مشتری که قبلا هم زنگ زده برای تحویل کارش و من وعده فردا رو بهش دادم و روی تحویل گرفتن کارش هم سر موقع تاکید داشت. نکته خیلی مهم و خوب این بود که هر روز از این سه روز تاخیر بعد از 10 روز کاری من به خودم میگفتم خداوندا تو از من و آبروی من محافظت میکنی و من رو به خاطر عملی که مقصر نیستم حفظ میکنی. دوستان به طرز عجیبی اون مشتری که میخواست کارش رو به موقع تحویل بگیره بعد از تماس اولش که من بهش گفتم به خاطر شلوغی چاپخونه بخاطر انتخابات کارتون ممکنه دیرتر آماده بشه، دیگه تا خود سه روز تاخیر اصلا به من زنگ نزد و هر روز که سفارش آماده نمیشد با خودم میگفتم وای دیگه امروز مشتریم حسابی شاکی میشه ولی زود فکرم رو عوض میکردم و میگفتم خدا گفته انا اقول له کن فیکون. برا خداوند هیچ چیز سخت نیست براش خیلی راحته که بعد از سه روز هم آبروی منو حفظ کنه و به طرز باور نکردنی مشتریم پی گیر کارش نشد. تا اینکه بعد از روز سوم همون طور که گفتم خبر دادند که سفارش گم شده و باید یا از اول سفارش ثبت بشه و 10 روز کاری دیگه زمان میبره یا مبلغشو بهتون پس بدیم. من هم که اصلا نمیخواستم به مشتریم اینو بگم که 10 روز دیگه باید صبر کنی به این فکر افتادم که مبلغ رو پس بگیرم و خودم با دستگاه خودم 1000 برگ از سفارش رو چاپ کنم (البته به این شکل نه تنها سود نمیکردم بلکه کلی هم ضرر میکردم) ولی به خودم گفتم که اگه ضرر کنم اشکال نداره فراوانی نعمت و ثروت اون رو به من بر میگردونه به جاش به مشتریم احترام کذاشتم و بهش میگم که 1000 تا از سفارشتون آماده شده و بقیش رو هم پولتون رو بهتون پس میدم که کارش لنگ نمونه حداقل. جالبه که تا امروز که اینجا مینویسم مشتریم هنوز زنگ نزده برا پیگیری سفارشش. و جالب تر از اون اینکه امروز ظهر بعد از 4 روز تاخیر از چاپخونه تماس گرفتن که سفارشتون توی یکی از کارتن ها بوده و ما ندیده بودیم و الان آمادست. حال من موندم و یه ضرر مالی و سفارشی که آماده شده…

    نکته بسیار ارزشمند این ماجرا برام این بود که احساس میکنم خداوند با این تضاد خواست بهم بفهمونه که در بدترین حالات از دید تو باز هم قدرت مطلق در دست منه و مومن واقعی کسی هست که با توکل به من بدونه که من از آبروش حفاظت میکنمو نباید نگران باشه. که این اتفاق تا همین الان هم ادامه داره و مشتری من هنوز هم پیگیر تحویل گرفتن سفارشش نشده. نکته مهم بعدی این بود که من احساس میکنم چاپ کردن 1000 تا از برگه ها با دستگاه خودم با ضرر گرچه از دید خودم واسه احترام گذاشتن به مشتری بود ولی از جایگاه ترس من این کار رو کردم نه از جایگاه احترام. حداقل ترس بیشتر بود از احترام. اگر با توکل به خدا قدرت رو باز هم به خدا میدادم نمیدونم چه کاری ولی شاید کاری میکردم که تا امروز که سفارشها آماده شد من به خودم اون ضرر رو با چاپ کردن برگه ها نمیرسوندم و سفارشات رو به مشتریم تحویل میدادم.

    و ایمان و اعتقاد به خداوند بالاترین عمل مومن است. خداوندا از تو سپاسگزارم که به واسطه این داستان به من آموختی که چقدر میتونم روی تو حساب کنم و میزان ایمانم رو بهم نشون دادی و گفتی باید در شرایط بعدی با ایمان تر عمل کنی.

    خداوندا سپـــــاسگذارم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      کیمیا قاسم پور گفته:
      مدت عضویت: 3025 روز

      سلام

      با داستانت یاد گرفتم ایمان در عمل نشون داده میشه

      وقتی نگران هستیم و عجله میکنیم ینی بهش اعتماد نداریم

      اعتماد بهش رو باید نشون بدیم و رها کنیم خودمون رو

      و ایمان همون آرامش هست

      ینی من میدونم فرمانروای مطلق هستی

      من حسم خوبه

      و فکرمون رو با افکاری جایگزین کنیم که حس بهتری بهمون میده

      و نگاه زیباتری به همه شرایط داشته باشیم

      مرسی دوستم

      درپناه الله یکتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1224 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    این فایل در مورد الگوهای خوب و مهم است

    می دانم هر چه بیشتر بتوانم روی خودم و ذهن خودم کار کنم بیشتر و بهتر بتوانم آرامش داشته باشم و بهتر موفق خواهم شد

    الگوبرداری از افراد موفق واقعا مهم و کلیدی است

    وقتی که یک فرد به یک موفقیت رسیده است این برای ذهن منطقی من سازگار است که آن فرد توانسته است پس من هم می توانم موفق بشوم

    و این نکته را باید همیشه یاد بگیرم که آنها توانسته اند پس من هم می توانم

    فقط باید باورهای خودم را درست کنم

    فقط باید ایمان خودم را به خودم قوی تر کنم

    خوب آنها توانسته اند چرا من نتوانم

    باور کنم خودم را

    گفتگوی منطقی با ذهن خودم بی شک به من کمک می کند تا ذهن من آروم بشود و به این منطق برسد که می تواند و می شود

    من سعید صادق زاده هستم و حدود هجده ماه است که در سایت بطور فعال در حال فعالیت کردن هستم

    یکی از دوره هایی که من شرکت کردم دوره قانون سلامتی بود

    بخاطر شیوه ناصحیح تغذیه و غذا خوردنم وزن من به 80 کیلو گرم رسیده بود

    اطرف پهلوها و شکمم کلی چربی جمع شده بود و حالت زشتی را به بدنم داده بود

    تمام پیراهن هایم برایم تنگ شده بود و دکمه های آن در حال از هم باز شدن بودند

    شلوار هایم بسته نمی شدند و به زور کمربند آنها را می بستم

    هر جلسه را یک هفته زمان می گذاشتم و دو الی سه بار آنها را گوش می دادم

    خوب اوایل کمی سخت بود برایم و مشکلاتی هم داشت چرا که می خواستم شیوه ناصحیح تغذیه خودم را اصولی کنم

    به هر حال به پشتکار و تعهدی که در ابتدای دوره به خودم دادم اکنون یک بدن ایده عال با وزن ثابت 65 کیلو گرم دارم که هرکس که من را می بیند سبب می شود با دیدن من تعجب کند

    حس و حالم فوق العاده شده است

    دیگر اندامم را از دیگران پنهان نمی کنم

    یک جورایی اعتماد به نفس من هم بالاتر رفته است

    این دوره برای من درس زندگی هم داشت

    تا جاییکه الان هر کاری که می خواهم انجام بدهم و ذهنم مقاومت می کند به خودم یادآور می شوم که ببین سعید تو توانستی به بهترین حال ممکن دوره سلامتی را پشت سر بگذاری و به آن چیزی که علاقه داری برسی

    پس می توانی به این هدف خودت هم برسی

    فقط باید تمرکز کنی و تلاش خودت را بگذاری روی آن

    به همین راحتی

    وقتی توانستی قبلا انجام بدهی اکنون هم می توانی انجام بدهی

    این برای من یک الگوی عالی شده است در زندگی و کسب و کارم و تلاش برای رسیدن به اهدافم

    ممنون از استاد عزیز

    سپاس از خدای فراوانی ها

    اما با شروع این دوره به این دوره هدایت شدم و شروع کردم قدم به قدم و مو به مو تمرین های استاد را انجام دادن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  5. -
    صفورا کوشککی گفته:
    مدت عضویت: 1230 روز

    بنام یکتای هستی بخش

    سلام…

    من این روزها تازه کسب و کارخودم رو شروع کردم و به چالشهای زیادی برمیخورم….

    و خداوند منو هدایت کرد تا بیام رد پای خودم رو که 2 سال پیش گذاشته بودم رو بخونم تا به یاد بیارم که من چطور و با ایجاد چه باورهایی تونستم به اون موفقیتها برسم ،تا دوباره از همون مسیر برای موفق شدن تو کار الانم استفاده کنم که رسیدم به این فایل استاد.و گفتم که چی بهتر از اینکه من هم تجربه ی خودم رو بگم که هم برای خودم که دراین شرایط بهش نیاز دارم باورسازی بشه هم برای دیگر دوستان…

    من دوسال و نیم پیش یه سالن زیبایی رو با دونفر شراکتی داشتم.و شرایط خیلی سختی بود از همه لحاظ،مشتری خیلی کم داشتیم و اجاره رو به زور در میاوردیم.داشتن درامد ماهی یک میلیون برام مثل رویا بود…تو تامین نیازهای اولیه ی زندگیم مونده بودم..تو زندگی مشترکم خیلی به مشکل میخوردم.همسرم اهل کار نبود ،موقعیم که میرفت سرکار درامد انچنانی نداشت و فقط میتونست اجاره خونه رو برسونه… با شریکام کلی به چالش میخوردم.تو کارم مهارتم خیلی پایین بود و هیچ راهی به ذهنم نمیرسید برای افزایش مهارتم جز اینکه هرروز روی کله مانکن تمرین میکردم ،ولی خب کسی نبود که ایرادامو بگیره و من متوجه ایرادام نمیشدم….

    اونموقع تازه با استاد اشنا شده بودم و داشتم رو خودم کار میکردم…

    و هر روز فایلهای رایگان رو دانلود میکردم و گوش میدادم و سعی میکردم عمل کنم.و هیچ دوره ای نداشتم چون پولی نداشتم که بتونم دوره تهیه کنم…

    کم کم هدایت شدم به فایلهای سفرنامه.البته اینو بگم اینو اونموقع اصلا درک نمیکردم هدایت یعنی چی…و فکر میکردم حسم داره بهم میگه این کارارو بکنم….تا اینکه من موقع کار کردن روی فایلای سفرنامه یه باوری رو تو خودم پیدا کردم اونم این بود که من لیاقت هم صحبتی با خداوند رو ندارم و لیاقت ندارم که خدا هدایتم کنه چون خودمو ادم گناهکاری میدونستی…بعد از پیدا کردن این باور مخرب و جایگزین کردنش با این باور که خدا منو همینجوری که هستم پذیرفته و هدایت میکنه از اون روز به بعد بود که من همینطور پشت سرهم الهامات رو دریافت میکردم و بهش عمل میکردم.حالا یا درست یا غلط ولی عمل میکردم…در عرض چندماه بهم الهام شد که شراکتم رو تموم کنم و از سالن بیام بیرون.این کارو کردم بعد هدایت شدم به یه سالن معروف تو شهرمونکه خیلی پر مشتری و پر عروس بود..کار تخصصیم تو لاین شنیون رو شروع کردم…و از همون هفته ی اول شدم عروسکارشدم…در امدم از ماه اول از 10 میلیون شروع شد و طی دوسال به ماهی 70 80 میلیون رسید.در امدی که تا دوسال پیشش یه رویای دور و دراز بود برام.و علاوه بر این من یه عروسکار ماهر شدم و اینقدر مهارتم رو افزایش دادم که تو شهرمون حرف اول رو میزدم…و اوضاعم خیلی تغییر کرد…خیلی از چیزایی که برام تا دوسال پیش حسرت بود رو رو خریدم مثل گوشی ایفن 100 میلیونی کله مانکن 20 میلیونی وسایل برقی مربوط به کارم،حدود200،300میلیون طلا،کلی پکیج اموزشی مربوط به کارم و بیشتر پکیج های استاد رو تونستم بخرم…

    و وارد لاین اموزش شدم تقریبا 20تا هنرجو آموزش دادم …و کلی اتفاقات خوب دیگه که طی دوسال رقم زدم…

    و اما الان 2 ماهه که از اون سالن اومدم بیرون و کسب وکار خودم رو از صفر شروع کردم با فروش طلاهام…که البته بیرون اومدنم از اون سالن و شروع کسب و کار شخصی هم با هدایتهای خداوند بود…و الان در شرایط 2 سال پیشم قرار گرفتم.مشتری خیلی کم دارم و دوماه اجاره رو از جیب دادم واز نظر شرایط مالی و زندگی مشترک خیلی تو مضیغه هستم…ولی یقین دارم که همه چی درست میشه.من یه بار این مسیرو رفتم قطعا دوباره موفق میشم…

    به همین دلیله که برگشتم از ردپایی که قبلا گذاشتم دارم استفاده میکنم،چون فوق العاده بهم انگیزه میده و ایمانم رو بیشتر میکنه که اگر یکبار شده قطعا دوباره میشه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      محمد امین ایلونی کشکولی گفته:
      مدت عضویت: 179 روز

      افرین بهت صفورا جان

      امروز صبح هم هدایت شدم به کامنت و این عالیه

      شکر الله این نشانه ی امروز بود و من خیلی دوستش داشتم

      کلا دو سه تا افراد پیدا کردم و تحسینشون میکنم!

      میگم ببین درآمدش حدود صد تومن اینها هس

      ببین ماشینش چطوریه

      و چقدر باحال داره کار میکنه 8 و9 میره سر کار تا دو ظهر و بقیه اش خونه هس!

      ببین چطور بالا شهر شیراز خ نه اجاره کرده!

      من با دیدن این افراد ها مطمئن میشدم که منم میتونم موفق بشم ، چرا که نه!

      شکر الله الان هدایت شدم به این فایل تا کامنت دوستان رو بخونم و انگیزه بگیرم

      تحسینتون میکنم بابت اینکه تونستین سالن خودتون رو بزنین!

      و همان طور که قبلا درآمدتون رو افزایش دادین ، الانم میتونین روندتون رو ادامه بدین!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مینا میری گفته:
      مدت عضویت: 838 روز

      سلام صفوراجان عزیز

      واقعا مسیر تکاملی رسیدن به درآمد و بی نیازی ات جالب و دوست داشتنی بودو تکامل کاملا مشهود بود…

      چقدر خوب است که به معجزه یادآوری در این فضای تو حیدی ایمان آورده ایم

      و آهسته و پیوسته در این مسیر قدم برمی‌داریم…

      و چه زیباست حتی برای شروع کردن مسیر برای هدف جدید را درک میکنیم و می‌فهمیم همه چیز فقط و فقط به باورها و قدرت خلق خودمان بستگی دارد

      بسیار سپاسگزارم از رفتار تحسین برانگیز و عمل گرایانه شما صفورای عزیز

      مرسی که هستین و در این فضا به رشد و گسترش خود و جهان دست می‌زنید…

      با تشکر از استاد عباسمنش و نگرش بی نظیر و منطقی که به ما نشان دادند تا فکر کردن و درست عمل کردن برای عملی شدن اهداف مان را به ما آموزش دادند و در واقع هوشمندانه حرکت کردن را به ما آموختند

      شکر وجودتون و حضورتون در این فضا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    علی خان محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3462 روز

    قسمت سوم

    شروع به تغییر

    من فایل هدف گذاری استاد که از خرید ویلای شمال و فرانسه رفتن .وتولید یخچال .هر روز گوش میدادم

    بعد فایل سپاسگذاری وفراوانی استاد

    با خرید کتاب قدرت سپاسگذاری وراهنمایی های استاد وطریقه استفاده از ان که اگه دندونت درد میکرد از سلامتی دست وپا سپاسگذاری کن اونوقت دندون درد تم خوب میشه

    کم کم سلامتی به سراغم اومد.بعضی وقتها میگفتم خیلی وقته مسکن برای سردردم نخوردم

    دیگه نیازی به راینتدین وژولوفن ندارم

    فقط با گوش دادن به این فایلها ووتوانستم یه گوشی موبایل بخرم .وهندزفری ویه فایل خودم طبق گفته های استاد ضبط کردم وروزی دوبار فایل صوتی خودم

    گوش میدادم .وفایلهای صوتی استاد 6 ساعت در روز یه فایل استاد داره به نام تغییز عقاید از یکی از همایشهاش توی یزده

    اون خیلی دوست دارم وگوش میدادم

    توسط استاد دیدم نسبت به زندگی عوض شد با اندیشه ها انیشتن اشنا شدم.وبا مفاهیم قران.الان سوره 23 قران ترجمه فارسی ولغت های عربی وخودم میخونم واگه متوجه نشدم از ترجمه فارسی استفاده میکنم.

    با شعر اشنا شدم چون من دیپلم ریاضی بود ولیسانس متالورژی خیلی مفاهیم شعرهای مولانا وحافظ برام سخت بود.با استاد الهی قمشه ای اشنا شدم وتونستم بعضی از شعرها رو بفهمم

    البته استاد از مولانا وحافظ وپروین اعتصامی .ملا صدرا شعر تفسیر کرده اند ومن هم لذت بردم واستفاده کردم

    پایان قسمت سوم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  7. -
    پازل ثروت گفته:
    مدت عضویت: 4053 روز

    سلام مجدد خدمت استاد عزیز بزرگ عباس منش ودوستان عزیزم

    واقعا نمیدونم چطور احساس وصف ناپذیرم رو ازاین صفا وصمیمیت وانرژی وفهم وآگاهی الهی ومعنوی که در نوشتارهای دوستان وجوانان عزیز وپر شور میبینم توصیف کنم…………….باور کنید ساعت هاست نشستم واین همه مطالب پربار وسرشار از انگیزه واحساس وانرژی رو میخونم واشک میریزم وبا خدای خودم نجوا میکنم احساس میکنم دراین دنیا نیستم وبر بال فرشتگان وروی ابرها سیر میکنم……….واقعا تردید دارم چنین فضایی وچنین گوهرهای نابی با چنین مطالب عمیق وپرباری وجوانانی چنین پر شور وفهیم ومعنوی درهیچ جای دنیا جز دربهشت برین سراغ داشته باشیم………..واقعا توصیف ناپذیره نظرات فوق العاده وبی نظیر دوستان………واقعا خدا رو با تمام وجودم دراین فضای معنوی والهی حس کردم……با اینکه من هرروز غیر از وقت نمازهام نجواهای عاشقانه وازسر شوق وهمراه بااشک دارم ولی تاثیری که این انرژی الهی وخالص روی من گذاشت توصیف ناپذیر بود……… واقعا درسهای بزرگی از همه شما دوستان گرفتم که همیشه نصب العینم قرار میدم واین شیرینی لحظات با شما دوستان عزیزم واستادعزیز وبزرگوارم فراموش نمیکنم…….فقط خواستم احساس واقعیم رو از بودن با شما خوبان وعزیزانم بیان کنم خدایا هززززززااااارررررران مرررررتبه شکرررررررررررررت………دست حق همراهتان …سربلند باشیدوثروتمند وپایدار درپناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      آینا راداکبری گفته:
      مدت عضویت: 3400 روز

      سلام منم از همه دوستان و شما تشکر می کنم واقعا عالی است واقعا عالی اصلا نمی دونم چی بگم

      چقدر انسانهای بزرگوار در این قسمت سایت زیادند می خوانم و به تک تک دوستان احسنت می گم

      توهدفی ، من دنبال توام

      تو معبودی ، من عبد توام

      توعشقی ، من عاشق توام

      تو نوری ، من شب پره توام

      تو بال باش ، من پرنده ام

      تو ارباب باش ، من برده ام

      تو همراه باش ، من رونده ام

      تو ناز باشی ، من نیازم

      تو آوازباشی ، من یه سازم

      خدایا فقط باش ، که بی تومی بازم . . .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 1015 روز

      سلام دوست خوبم

      واقعاااا گل گفتی دمتگرم دقیقا اینجا خود بهشته هر جای اینجا رو میبینی نور خدارو خود خدارو میبینی واقعا هر وفت صبحا حالم میزان نبود خواستم شکرگزاری کنم میام دوتا کامنت دوستان گلم و اینجا میخونم حالم زیررو میشه و میرم رو تمرین شکرگزاری و فرکانسمو تغییر میدم واقعاااا هرچی درباره اینجا بگیم کمه کمه ومه من بالای 100تا از فایل های رایگان استاد و گوش دادم کامنتای خیلی از دوستلن و خوندم ولی واقعااااا دم استاد گرم چقد هوشمندانه اینجارو راه انداخت میدونست چقد اینجا نیاز ما میشه و چقد اینجا پر از نور و ایمان میشه و چقد کارو برای منی که همش دوست دارم راحت ترین مسیر و برای تغییر نگرش و باورم برم اینجا رو خدا برام راه اندازی کرد تا بهترین الگوی منطقی را از راحت ترین راه برای ثروتمندشدنم بسازم الهی شکرررررت خدایا شکررررررت.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    یاسر عمادآبادی گفته:
    مدت عضویت: 4056 روز

    سلام دوباره

    میخاستم چیزها و اتفاقاتی که در این دو سال برام افتاد و با قانون جذب اونارو جذب کردم بنویسم

    من گفتم که ماشینم رو فروختم و حدود 9 ماه با موتورسیکلت میرفتم سرکار و توی هدفهام بود یک ماشین پارس مدل 94 بخرم.هرجا میدیدمش بهش نگاه میکردم و خودمو تجسم میکردم که با ماشین خودم و خانواده ام داریم میریم سفر و بالاخره خریدمش

    جالبتر اینکه هیچوقت بی پول نمیشم. کیف و جیبم خالی میشه اما صفر نمیشه و از جاهایی که فکرش نمیکنم میرسه.

    مثلا آخرین پول که بدست اوردم . داشتم برای نیروهام دنبال پول میگشتم و بفکر این بودم از کجاها میتونم پول رو بدست بیارم. که زنگ زدم به یکی از سرپرست کارگاه هام که سوال دیگه ای رو ازش بپرسم. اما اون تو حرفهاش گفت راستی اگر پول برای بچه ها خاستی . من دارم وبهت میدم.

    دیگه چند وقته که بدون فکر کردن به اینکه پول دارم یا نه . دارم کارهام انجام میدم.

    واقعا وقتی ترسی از بی پولی نداشته باشی .خیلی احساس قدرت میکنی و با فکر باز تر کار میکنی و راهت ادامه میدی.

    باز از استاد خوبم و گروهشون سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  9. -
    سیدمحمدجواد بلندی گفته:
    مدت عضویت: 3949 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و دوستان و همراهان سایت

    براینکه به فرمت نحوه پاسخ گویی عملکرده باشم اول مختصری می نویسم .

    نحوه آشنایی با سایت یک روز که مثل همیشه نا امید و از دست خداوند ناراحت و ورشکسته کامل روحی و روانی در افکارم و اینترنت سرچ میکردم تایپ کردم چطور میتوانم ثروتمند شوم که با سایت آشنا شدم .البته معنای ثروتمند را میدانستم .

    بنده 34 سالمه دوتا فرزند نازنین دارم لیسانس حقوق و در دفتر اسناد رسمی مشغول بکار هستم .

    کلا” که ذهن بیمار داشتم بوسیله پکیج ها و اهرم رنج و لذت 12 کیلو وزن کردم من که مشکل شدید کمر درد داشتم

    و هر دکتری میرفتم کمرم و گردن را میخواست عمل کنه با باور مثبت و تلقین به خود الان هفته ای دوجلسه فوتبال در زمین چمن بازی میکنم چیزی که علاقه دارم و سالها به خاطر ترس و حرفهای دکترهای محترم اسمشم نمی آوردم .

    من یک آدم فوق العاده ترسو و وابسته به یکی و دوتا از دوستانم بودم ولی الان هیچ وابستگی ندارم و هر مشکلی یا مسئله باشه از خودم و درون خودم جوابشو پیدا میکنم . احساس حقارت و بی ارزشی تمام وجودم را گرفته بود ولی الان احساس قدرت و رهایی کامل و بی نیازی کامل میکنم – درآمدم دوبرابر شده و هر روز فرصتها بیشتر داره میشه – ذهن بیمار همش نجوا میکنه ولی من باهاش بحثی ندارم و به فایل هام گوش میکنم چون در گذشته خیلب بهش گوش کردم نتیجه اش شد همان زندگی قبلی ام – کاملا” در لحظه زندگی میکنم و چیزی که استاد میفرماید در بهشت واقعی زندگی میکنم برای من هم 90 درصد به بالا اتفاق افتاده .

    نوع نگاه من در مواقع برخورد با مانع اینه که این مسئله یا مشکل چه حرف و پیامی برا من دارد و از قانون رهایی استفاده میکنم و می فهمم و در بالا هم گفتم بهترین الگوی و مسیر رشدی که پایین باهاش جلو میرم اهرم رنج و لذت و باز کردن مسیر عصبی جدید در ذهنم است و گوش نکردن به اشغال های ذهنی ام همانطور که در فیلم جنگجوی درون میگه من عاشقشم و واقعا خیلی از جملات را باید با طلا نوشت و من فکر میکنم به گنجینه بزرگ طلای درونم دست پیدا کردم

    ضمن اینکه خیلی از باورها با باورهای من مغایر بود و همش میگفت ول کن این حرفها درست نیست ولی خوشبختانه چون صحبتها با اصل وجودی و ذات خدادادی من همراستا و هم فرکانس بود نمیشد از آنها گذر کنی

    و توضیحی درباره سایر باورهای بیمارگونه ام نوشتم امیداوارم کمک کننده باشد

    مقاومت در مقابل مطلب گذاشتن داشتم و بخودم میگفتم کدام نتیجه را بنویسم . نتیجه ای در کار نیست یکسال فایل رایگان گوش کردم و نه ماه از بسته تندخوانی شروع کردم و خیلی از محصولات صوتی را خریدم و الان هم 4 ماهه شبانه روز بسته روانشاسی ثروت و قانون آفرینش را گوش میکنم چه اتفاقی افتاده ولی با باورهای جدیدم جور در نمی آمد که نتیجه ای در کار نیست .

    آره انقلابی در درونم رخ داده و بعضی نتایج هم در بیرون رخ داده ولی ذهن بیمار من انتظار داره یک شبه مولتی میلیاردر بشوم و بزرگترین سمینارها و شرکتها را داشته باشم ولی خوب اینصوری نیست اطرافیان و خداوند میداند چقدر تغییر کرده ام و برای اینکه به خودم کمک کرده باشم شروع کردم به مطلب نوشتن .

    من زمستان نود و سه با سایت از طریق سرچ در اینترنت و پیدا کردن راهی برای ثروتمند شدن آشنا شدم و همه فایلهای رایگان را دانلود کردم و بارها و بارها گوش دادم تمرینات بخشش ، مصاحبه ، اخبار گوش نکردن ، ترس ، هدف گذاری ، تندخوانی و اکثر تمرینها را گوش میکردم و انجام میدادم خیلی از صحبتها بسیار برام تازگی داشت و آرامش و قوت قلب خاصی در زندگیم ایجاد شد و تقریبا” خیالم راحت شد که من به آرزوها ورویاهای بچگی و جوانی خودم میرسم .

    حدود نه ماه فایل رایگان گوش میکردم چون خود استاد گفته بود اول مدارتو با فایل های رایگان تغییر بده بعد محصولات دیگر را بخر ولی خوب از طرفی هم مقاومت میکردم و ذهن بیمار و فقرآفرین من اجازه نمی داد و باور نداشت پول به بسته تندخوانی و روانشناسی ثروت بدم طاقت اینکه پول بدم و بره تو جیب استاد و هر روز پولدار تر بشه را نداشتم و حس بدی داشتم و حسادت میکردم و گفتم جزء همان بارهای فقر آفرین من بود و شدیدا” جلوی رشد من را گرفته بود که بعدا” که بسته تندخوانی و روانشناسی ثروت و سایر محصولات را خریدم به خودم و ذهن بیمار فحش میدادم که چرا وقت کشی کردم و پولی که از بابت هزینه کردم صدها برابرش را معنوی و چند برابرش را فعلا” از لحاظ مادی بدست آوردم و این تازه شروع کاره و این چند روزه هم میگفتم بزار دوستان بنویسن بخونم و کپی برداری کنم و یه مطلب بترکون بنویسم ولی تا الان هیچ نظری نخوندم و شروع کردم به نوشتن واقعیت ها و اتفاقات هرچند ریز ولی واقعا” سرنوشت ساز و آرامش بخش .

    اما در مورد تغییرات که اینو فهمیدم که باید کلا” خراب بشم و از نود دوباره چیده بشم چون به نظر خودم و نتایجی که در این سالها گرفتم نشون میده پازل وجودم کلا” درهم برهم و اشتباه چیده شده و از نو باید بچینمش

    ولی لیست تغییرات بنده و باورهایی که تاحالا شناسایی کردم

    – اخبار گوش نمیکنم و باعث شده استرس جنگ . داعش . تورم . دزدیده شدن بچه ام و سایر خبرهای بد و ویران کننده رو دیگه ندارم 2- دنبال تغییر آدمها نیستم قبلا” فکر میکردم من مسئولم 3-توجه خودم رو از روی ناخواسته ها بر میدارم میزارم روی خواسته هایم 3-خیلی مهمه با ترس پول خرج نمیکنم براحتی و با ایمان اینکه ده ها برابر بدست میارم 4-ناراحت فقیر ها بدبختها جرم و جنایت و پولدارها و شکایت و گله کردن به عدالت خدا نیستم 5- ترس ندارم هرکی پولدار بشه دیگه فرصت برای من نیست یا فرصت من از دست رفت 6-دوست نداشتم رشد کسی رو ببینم یا کسی از نزدیکانم با استاد آشنا بشه رشد کنه 7- یکی از باورهای من که راه ثروت و خوشبختی را بسته این باور بود که اگه پولدار بشم آدم بدی میشم و زندگی خانوادگی ام روز از دست میده ولش کن آرامش بهتره از پول و ثروت ، اصلا” نمیدونستم ثروت یعنی چه 8- ضمیر ناخودآگاه و باورهای بنیادین خودم را به این صورت که در مواقع و شرایط سخت و تفکر شروع به صحبت میکنه شناختم و از این طریق میفهمم چه باوری دارم که مانع رشده و همان را تقویت میکنم 9-اصلا” جرات دعا برای کسی که رشد مالی یا غیره داشتم نمیتونستم بکنم قلب درد میگرفت الان 95 درصد حل شده و احساس خوبی دارم 10-راز زندگی که احساسات خوب مساوی با اتفاقات خوب و احساسات بعد اتفاقات بد را رعایت میکنم و حس قدرت بهم میده و روزانه این را تمرین میکنم 11-تمام آدمهای اطرافم که چیزی برای یاد دادن به من ندارند از زندگیم حذف کرده ام و شروع کردم با آدمهایی که قبلا” میترسیدم و میگفتم اینها من را آدم حساب نمیکنند و جایگاه مادی و معنوی خوبی دارند رابطه برقرارکردم و چقدر خوبه حتی راه رفتن باهاشون آدم درس زندگی میگیره این باور خطرناک باعث شده بود که من در گذشته با اینکه خانواده خیلی خوبی داشتم ولی همش با آدمهای خیلی سطح پایین مراوده داشته باشم و احساس تاسف به حال دیگران و اینکه من مسئولم که حس حقارت و بدبختی رو از اون ادم رفع کنم که خوب نتایجشم این بود که زندگیم هر روز بدتر میشد 12-از مشتریانم با ترس پول میگرفتم و همش نگران از دست دادنشون بودم ولی الان راحت و محترمانه توی چشمانشون نگاه میکنم و مبلغ را اعلام میکنم و میگیرم و تازه خیلی بهتر و بیشتر هم شده اند 13-تنفرم از پولدارها حل شده و قبلا” فکر میکردم اینها باعث بدبختی و مشکلات جامعه و فساد هستند 14-همش دنبال عامل بیرونی برای بهتر شدنه اوضاع وشرایطم میگشتم و یا دنبال شریک و سرمایه گذار بودم ولی الان فقط در درون خودم دنبال رشد و پیشرفت و شکوفائی هستم 15-شبانه روز در توهم این بود که یکی بیاد به من بگه چیکار کنم و کدام راه درسته ، منتظر بودم خدا بیاد تو خواب به من وحی کنه چه راهی درسته تا خیالم راحت بشه و شروع کنم ولی الان خیالم کاملا” راحته و فقط پیش میرم گاهی ترس دارم ولی شوق و تجسم لحظه رسیدن باعث میشه ادامه میدم 16-ثروتمندان را آدمهای بدی میدونستم و همیشه در مسافرتهام دنبال آدمهای پولدار بی بندو بار میگشتم تا حرفهای ضمیر ناخودآگاهم را تایید کنم حالا بی بند و بار کی بود مثلا کسی که کمی راحت تر لباس پوشیده بود 17-شدیدا” باور کمبود و اینکه گذشته خوب بود و فرصتها بیشتر در زندگی من موج میزد و من مسئول صرفه جویی ایران بودم البته من مصرف نکردن را با صرفه جوبی اشتباه گرفته بودم 18-باور مخرب چشم خوردن که از این بابت با همه در اشتباه بودن این باور درگیر بودم ولی حرفی هم برای گفتن نداشتم و ضمن اینکه در ته افکارم من هم مثل دیگران بودم 19-باور فوق العاده مخربی که فکر میکردم در دنیا هر فقری و بدبختی وجود داره من هم مقصر هستم و از درون من را میخورد 20-همیشه عصبی بودم از دست اجتماع ، همکارانم ، خواهر و برادرم و زمین و زمان که چرا اینا اینجوری هستند همه باید مثل من باشند ببین من چقدر خوبم ولی الان قانون توجه که عاشقش هستم را رعایت میکنم و جالب اینه که همه خوب شدند ولی فکر کنم خودم خوب شدم و آزاد و رها هستم البته لیستی از نقاط مثبتشان تهیه کردم ناگفته نماند که در موقع نوشتن کلی میخندیدم آخه این آدمها مگه نقاط مثبت هم دارند ولی بهش توجه نکردم و الان نتیجه خوبی گرفتم 21-شبانه روز در حال انتقاد کردن و گوش زد کردن ضعف های دیگران از سر دلسوزی بودم و بعد به خودم میگفتم چرا زبانم تلخ و ارتباطات خوبی ندارم و از این بابت زجر میکشیدم بعد فهمیدم خواسته هام با باورهام هم راستا نیست الان عوضش کردم حسن اخلاقی طرف را میگم خیلی دوستانم بیشتر شده و تولید عشق میکنم و حال و احساس بسیار فوق العاده ای از این بابت نصیب خودم میشه 22-تمام دلخوریها و حساب و کتابهایم و احساس گناه هایم را حل کردم البته با مشورت و فکر کردن 23-عاشق صحبت کردن در رابطه با اهدافم هستم و هرجا بنشینم از معجزه کلام استفاده میکنم و در جمعهایی که شروع به حرفهای بیهوده میکنن با سوال حافظه ای جو را عوض میکنم 24- من آدمی بودم که همش این شاخه اون شاخه میکردم و دوباره بعد چندماه انرژی و وقت صرف کردن برمیگشتم سرخونه اولم ولی الان چند ماهه حتی اجازه باز شدن پرونده در ذهنم هم نمیده بهش میگم اول همین کار رو به سرمنزل برسونم بعد انشاء الله میریم سراغ کارها و سرمایه گذاریهای دیگر . حال میکنم با این نوع فکر انگار تازه راحت شده ام چون در هر رفت و برگشتی هم تجربه کاریم از دست میرفت و هم از نظر روحی شکست بزرگی متحمل میشدم فکر میکردم کار خودم ظرفیت پولدار شدن نداره ولی کارهای دیگه دارند البته مشکل اصلی من این بود که دوست داشتم یه شبه ره صد ساله برم 25-از مهمترین تغییرات من اینکه هر اتفاقی پیرامونم میافته علتش را در درون خودم جستجو میکنم نه در دیگران و اجتماع و غیره و جالب اینه که همیشه علتش رو هم پیدا میکنم 26- احساس بی لیاقتی و پوچی با من همیشه بود و من برای خودم ارزش قائل نبودم و خودم را اینطوری توجیه میکردم که سرنوشته دیگه از قبل نوشته شده ولی وقتی میگفتم هم احساس خوبی نداشتم پذیرفتنش برام خیلی سخت بود ولی باورم بود که این دنیا هرچی بیشتر آزمایش بشی اون دنیا خوشبختر هستی ولی نمیتونستم بنز و بی ام و و ماشین جهانگردی رو فراموش کنم ولی بازهم زورم بهش نمیرسید و میگفتم ولش کن حتما” خدا صلاح ندانسته 27-باور پول زیر پای فیله یا پول قرون به قرون بدست می آید رنجی به من تحمیل میکرد که کلا” بیخیال پول دراوردن میشدم 28-شبانه روز در حال غر زدن و ناله و شکایت بودم ولی الان اصلا” درباره اتفاقات بد صحبت نمیکنم معجزه شده دیگه کلا اتفاق نمی افته اگر هم بیافته فقط خوبه 29-تلویزیون کلا” جمع شده خانواده ام هم نگاه نمیکنن 30-دیگه دنبال گرفتن حقم نیستم اون دنباله من 31-ایده ها و فرصتهای زیادی به ذهنم خطور میکنه و درامدم دوبرابر شده 32- حوزه روابطم خیلی بهتر شده و با مشتریان سرجنگ ندارم و به زور براشون کارنمیکنم با عشق و علاقه و احساس میکنم خدمت میکنم و اصلا” طوری شده که در 95 درصد موارد هرچی آدم خوبه به سراغ من میاد 33-قانون درخواست برای من یه آدم فوق العاده بی اعتماد بنفس و خجالتی بودم معجزه کرده و پاشنه آشیل بنده بودو هر روز انجام میدم بعضی جاها خیس عرق میشم ولی انجام میدم و همش هم جواب مثبته خدا روشکر زندگیم مثل بهشته شده ، باور کنید بجز چند لحظه مابقی زندگی مثل بهشت میگذره 34-باور من که خلاق نیستم و استعداد خاصی ندارم شدیدا” جلوی من را گرفته الان روزی چند بار تکرار میکنم خیلی بهم قدرت میده ضمن اینکه خلاقیتم هم به سراغم اومده .35- سالها دوست داشتم من هم به کسی کمک کنم ولی جرات نداشتم ولی الان 10 درصد از درآمدم رو میبخشم و احساس فوق العاده خوبی رو تجربه میکنم علت نبخشیدن هم این بود من که ندارم هر وقت پولدار شدم میبخشم ولی الان هم درآمدم کاملا” ساپورت نمیکنه ولی میبخشم و کیف میکنم 36-من همیشه استرس داشتم و باور این بود که از دنیا عقبم و تند تند غذا میخوردم ، تند تند دوش میگرفتم ، میخوابیدم بلند میشدم فکر میکردم دنیا رفت و من موندم ، مسافرت ، مهمانی و غیره لذتی برای من نداشت و من با همین یک جمله که من در زمان و مکان درست قرار دارم بهترین شرایط برام جور میشه و لذت میبرم 37-از مهمترین ایرادات و موانع رشد من و پاشنه آشیلهای من حسادت بود و چشم رشد هیچکس را نداشتم چه برسد براش دعای خیر و برکت بکنم ولی از وقتی این تمرین رو میکنم ثروت وارد زندگیم شده درسته بعضی وقتها قلبم درد میگیره ولی بهش توجه نمیکنم ضمن اینکه بخاطر این حسادت حاضر نبودم با آدمهایی که موجب رشد من میشوند رابطه برقرار کنم و نتایج خوب بگیرم و همیشه دنبال از خودم پایین تر میگشتم 38- قبلا” همیشه چشمم دنبال سرمایه دیگران ، مجوز دیگران ، یا کمک پدر و مادرم بود و هیچ پیشرفتی حاصل نمیشد چون روی توانیهایم کار نمیکردم و ولی الان برای خودم کارت ویزیت حرفه ای که بلدم را چاپ کردم و با اعتمادبنفس به مردم ارائه میکنم چندتا کار هم گرفتم 39 – باور خطرناک که همیشه مایه دردسر من بود باور تنها کارکردن که باعث میشد هیچ وقت مشورت نگیرم و علاقه داشتم همه رو سورپرایز کنم وقتی کار تمام شد و معمولا همیشه برعکس سورپرایزشان میکردم و کار تیمی بلد نبودم یا ساعتها دنبال یک آدرس میچرخیدم ولی نمی پرسیدم و خیلی تغییرات دیگر که اگه بخواهم بنوبسیم یک کتاب میشه و خیلی خیلی باورهای مخرب دیگه رو شناسائی کردم و دارم روی آنها کار میکنم و خدارا رو شکر این گنج رو پیدا کردم . با سپاس فراوان از همه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  10. -
    بهنام قمری گفته:
    مدت عضویت: 3863 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    دوستان عزیز سلام

    بهنام قمری وفا هستم از همدان

    بنده 24 ساله هستم

    متولد قروه کردستان

    بنده در این زندگینامه میخواهم از قدرت رویا برایتان بگویم رویاهایی با طعم فرار از رنج و تلخی و خواری،بی پولی،ترس ،احمق فرض شدن توسط دیگران،نداشتن هیچ گونه دوست صمیمی،

    و رسیدن به اوج لذت قهرمان بودن،شجاع بودن،ثروتمند بودن،مربی بودن و مشاور بودن برای دیگران ،داشتن رابطه صمیمی با خانواده خودم.

    پدر و مادری دارم که هر دو بی سواد هستند اما تاج سر،عامل موفقیت و دلیل تمام رویاهای بنده.

    از اینجا شروع کنم

    پدر بنده جانباز اعصاب و روان بدون حقوقی بود که به بیماری ptsd شدید مبتلا بود و هیچ گاه نمیتوانستیم به معنای واقعی کلمه بگوییم بابایی بالا چشمت ابروه . به طوری که من به یاد ندارم که تا سال 92عروسی رفته باشیم و در آن عروسی  جلوی دیگر مهمان ها پدرم ،مادرم را کتک نزده باشد.

    به خاطر همین اوضاع، من فردی بسیار ترسو و بزدل بار آمدم و از آن اوضاع همیشه ناراحت بودم و دوست داشتم که پدر و مادر و خانواده خوبی از لحاظ روابط و احترامات داشته باشیم‌. اما نمیدانم که چرا هر چه گریه و زاری و دعا و… ما را به نتیجه نمیرساند. من در کنار این همه سختی بچه درس خوانی بودم و همیشه به یاد دارم وقتی پدر من مادرم را کتک میزد ما هم در کنار  مادرم در اتاق با او به دلیل بغض گریه می کردیم و او میگفت که شما پسر هستید و میتوانید بروید پس درستان را بخوانید به جایی برسید. و این عامل بسیار مهمی برای درس خوان شدن من بود‌.

    در کنار بد اخلاق بودن پدرم ،گلی که زندگی ما را به سبزه آراسته بود وجود عمه ها و عمو های آشوب گر و فتنه بود که در خانواده ما تمامی فتنه ها را عملیاتی میکردند.و خوشحالی آنها از این بود که از این معرکه جنگ خانواده ما را ببینند.

    تمامی این مراسمات و بی احترامی ها و خوار شدن(کتک خوردن در داخل مدرسه آن هم نه یک مرتبه , دعواهایی که از خانه به داخل کوچه کشیده میشد ،شب هایی که در داخل پارک ها شب را به صبح میگزارندم ،ها و گوشه گیری ها (در هیچ جایی کسی با من به دلیل پدرم همبازی نمیشد) و مسخره شدن(همه من را به دلیل کتک خوردن خودم و خانواده ام توسط  پدرم،مسخره می کردند) ها تا سن 18 سالگی ادامه پیدا کرد و

    در سال 90 بنده به دلیل جانبازی پدر و معدل 18د دیپلم در استخدامی وزارت اطلاعات شرکت کردم

    در حین مراحل استخدامی دایی بنده که در آن وزارت خدمت میکرد توسط نیروهای کوموله به شهادت رسید و بنده که به اجبار پدر به استخدامی وزارت رفته بودم در نیمه های مراحل استخدامی از ادامه استخدام انصراف دادم و مدت یک سال در خانه خودمان زندگی نمیکردم در این حین چون که در کنکور تجربی شرکت کرده بودم و نیز انتخاب رشته انجام داده بودم در دانشگاه آزاد بروجرد رشته دندانپزشکی پذیرفته شدم. اما برای ثبت نام به چهار میلیون و هشتصد هزار تومان نیاز داشتم که همچون گذشته پدرم از دادن پول به امتناع نمود و جواب من رو با کتک کاری داد و دوستان و دایی های من نیز از امانت دادن این مبلغ سر باز زدند و به هیچ وجه این مبلغ جور نشدو خودم نیز برای پول یک ماه اجاره خانه خودم مانده بودم و پول جور نشد.

    اما بعد از سه چهار روز دیگه از اداره اطلاعات با من تماس گرفته شد که با رفتن به اداره از من علت  انصراف رو جویا شدند و گفتند تسلیت به خاطر شهادت داییم به من پیشنهاد دادن که اگه نمیخوای تو این اداره کار کنی بیا و تو قوه قضاییه خدمت کن که کار تو شهر خودت هستش و حقوق مزایا رو گفتن و من  بعد از تحقیق قبول کردم و به دوره آموزشی رفتم و استخدام این اداره شدم اما من بعد از ورود به دلیل سن پایینم خیلی خیلی مورد تحقیر کارمند های دیگه بودم که تو این حین چون به وقت آزادی رسیده بودم میخواستم به رویا های خودم جامع عمل بپوشونم

    و دنبال کتاب های موفقیت بودم و تو اینترنت به دنبال این جور مطالب میگشتم. که به سایت استاد عباس منش برخورد کردم و فایل های رایگان ایشون رو دانلود میکردم و هر کدوم رو دوست داشتم و فکر میکردم به دردم میخوره رو تمرین میکردم ،که بعد از گذشت 10 ماه پدرم با شنیدن استخدامی من خودش به در خونه من اومد و با ما آشتی کرد و ما به خونه برگشتیم

    من همیشه فکر میکردم که پدرم عامل بد بختی من هستش

    اما الان به این باور رسیدم که نه

    اون باعث موفقیت من بودم

    چون در حال حاضر منی که هیچ کسی با من دوست نمیشد الان دوست داره با من باشه

    چون نعماتی که من دارم من پسر24 ساله

    پدری که بیماریش تحت کنترل شده و خدا رو لب نهایت شکر حالش خوب شده طوری که اطرافیان میگن که بخار پدرت رو گرفتی، در صورتی که خیر پدر من بیمار بود ولی درمان نشده بود به دلیل راهنمایی نکردن اطرافیان  (من بعد از استخدام با افراد بسیار زیادی که از لحاظ مالی متمول بودن برخورد کردم و سریعا با اونها ارتباط برقرار کردم یک روز با پزشک متخصصی برخورد کردم که متخصص اعصاب و روان بود و من کار ایشون رو انجام دادم و کمی ایشون رو راهنمایی کردم ایشون در پایان کارت ویزیت خودشون رو به من داد که من همون لحظه در مورد پدرم با ایشون صحبت کردم که ایشون به ما گفتن که ایشون درمان میشن و پدر رو تحت درمان این دوستمون قرار دادیم که خدا رو شکر الان بهترین حال رو داره و خیلی کم عصبانی میشه، کتک کاری ای توی خونه وجود نداره،چون که من روش صحبت کردن با پدر  رو به خانواده آموزش دادم و تا کنون از سال 92 مشکل خاصی به خصوص کتک کاری بوجود نیومده. طوری که اطرافیان میگن چیکار کردید تا ما هم با شوهرای خودمون این کار رو بکنیم و دیگه شوهرای ما هم عصبانی  نشن

    مادری که همیشه یار و یاور من بوده و به من اعتماد به نفس میداده و کمکم میکرده

    و برادری که عشق من هستش

    سلامتی روحی و روانی

    من بهنام قمری وفا در حال حاضر همیشه بدون هیچ چیزی (دوست ،وسیله،مکان) خوشبخت و خوشحال هستم.

    و اینکه الان من شدم آدمی که همه فامیل به من افتخار میکنند

    در کنار همه اینها  مادیات خوب و قابل توجهی دارم

    و مهمتر از همه در حال حاضر به فکر راه اندازی کسب و کار خودم هستم و میخوام از اداره استعفا بدم چون می‌دونم من میتوانم به اهدافم  بزرگی که یکی از اونها آزادی هست برسم.

    از جمله این تمارین رو خیلی خوب انجام دادم

    کنار گذاشتن تلویزیون بود،من حدود دو سال هست که اصلا جلوی تلویزیون ننشستم و سودی که از این کار بدست آوردم: شخصیت، آرامش،زمان و آگاهی بیشتر بوده که هیچ چیزی با این عوامل قابل عوض کردن نیست.

    تمرین بعدی تمرین  عوض کردن محیط بود

    من تمامی دوستان منفی خودم رو یک شبه باهاشون به هم زدم و دیگه باهاشون رابطه ای جز سلام علیک اون هم دورا دور،ندارم و همه شماره تلفن هاشون رو هم ‌ حذف کردم و شروع کردم به پیدا کردن دوستان خوب که توی مدار من بودن به شروط گذروندن از فیلتر ارزش هام. ارزش هایی همچون (ثروتمند بودن،مثبت بودن،به دنبال تغییر و روبه پیشرفت بودن)

    که این کار باعث شده در حال حاضر پدرم روی من خیلی خیلی روی من حساب کنه

    تمرین دیگه ای که انجام دادم

    قدرت سوال هستش

    همیشه من به دنبال پیدا کردن مقصر بودم

    اما از زمانی که با گروه تحقیقاتی عباس منش آشنا شدم.

    این چیزی که میگم کم کم توی وجود من شکل گرفت

    و من الان به فکر پیدا کردن راه حل هستم

    اگه الان بزرگترین مشکل هم برای من رخ بده ،خدا رو شکر فقط به فکر راه حل هستم

    و تنها چیزی که میگم این هست که به نظر من و دوستان (کسانی که توی اون مشکل با من هستند ) این هست که چطوری میتونیم این مسله رو حل کنیم

    که این کار باعث شده من جواب تمام سوالات زندگیم رو از خودم بپرسم (خود درونی)

    من به تمرین دیگه ای که خیلی خیلی توی وجود من تاثیر گذاشته است بوده

    هر کاری که انجام اون برات سخته اون کار بیشترین تاثیر رو روی زندگیت داره

    و من از انجام کار های اداری به دلیل باور مخرب اطرافیان (پدر من از انجام کارهای اداری بسیار متنفر بود و به همین خاطر از تکامیل پرونده جانبازی خود به هر دلیلی سر باز میزد و این کار باعث شده بود حقوقی رو از اداره بنیاد شهید دریافت نکنه)

    متنفر بودم ولی من بعد از استخدام و آشتی کردن با پدر  خودم ،با گرفتن وکالت نامه ای از طرف پدر به خودم گفتم که باید این کار رو درست کنم،بحث خیلی خیلی طولانی میشه ،اما من تونستم با چند بار رفتن به بنیاد شهید مرکز تهران و گرفتن راهنمایی (با یه سوال جالب (سلام ،میتونید بنده رو راهنمایی کنید)) تمامی کار پدر رو انجام دادم و حقوق پدر و دفتر چه های رایگان رو برای خانواده خودم بگیرم.

    خدا بیامرزه پدر مادرت رو استاد عباس منش

    چون

    تنها دلیل من برای  انجام تمارین این بود (((انجام تمامی تمارین توسط خود استاد و به نتیجه رسیدن تمامی تمارین)))

    و اینکه من تو دوره های ثروت 1و عزت

    نفس قدیم و هدف گذاری

    شرکت کردم

    و در حال حاضر من خیلی خیلی خیلی خدا رو بی نهایت شکر میکنم و میدونم به تمامی اهدافم که تمامی اونها مکتوب و دارای دلیل هست میرسم

    من خواستم تو این مسابقه برای امید به تمامی مردم شرکت کنم و بدونید که میتونید به تمامی رویاها تون  برسید اگه واقعا به اون درجه از نیاز رسیده باشید

    شاد سالم و ثروتمند باشید در پناه خداوند یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای: