«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 40 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2016/08/عکس-سایت-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-21 12:20:202020-08-22 21:46:45«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام وقت بخیر، امید وارم که زیاد وقتتون رو نگیرم، من علیرضا نوروزی هستم 18سالمه و وضع مالیمون هم در حد فقر هست و خیلی خوشحالم از این که با شما و استاد عزیز آشنا شدم راستش داستان آشنایی من از جایی شروع شد که یک کلیپ انگیزشی از استاد به دستم رسید و منم با بی میلی اونو نگاه کردم و واقعا برای اولین بار روی من تاثیر عالی داشت و برا ی اشنایی بیشتر به سایت وارد شدم و عضو شدم و واقعا روی من خیلی خیلی تاثیر مثبتی گذاشت،
قبل از این که با شما و استاد اشنا شم، واقعا وضعم خیلی بد بود و از لحاظ روحی خیلی داغون بودم و تقریبا سال قبل بود که در اثر یک تصادف پای من از 5قسمت شکست و دکترا میخواستن پامو قطع کنن و با رفتن به بیمارستان شخصی و با هذینه زیاد که توانایی دادن اون پولو نداشتیم و پدرم با قرض اونو جور کرد و خدا این فرست رو به من داد تا دوباره بتونم روی پاهام وایسم اما زندگی بر اساس خواسته هام نبود و واقعا دیگه امیدمو از زندگی داشتم از دست میدادم.
راستش من همیشه ته قلبم یه چیزی بهم میگفت که من وقتی بزرگ میشم زندگی خوبی دارمو همراه با ثروت اما این واقعا برام کمرنگ بود. تا این که با این سایت اشنا شدم و دیگه نمازم رو میخونم، از لحاظ روحی حالم خیلی عالی شده، راسش هنوز من به حدف اولیم یعنی شرکت در بورس و کسب درامد نرسیدم اما با کمک فایل های انگیزشی استاد تونستم راهمو پیدا کنم و به سویش حرکت کنم و با پولی که از پدرم گرفتم میخوام کتاب های بورسی رو بگیرمو با قدم هایی محکم به سمت حدفم برسم.امید وارم که خدا این فرست رو به من بده تا بتونم زندگی خوبی داشته باشم.اره زندگی ارزششو داره من فقط یک بار به دنیا میام طوری زندگی میکنم تا بتونم به خودم افتخار کنم،که خدا بهم افتخار کنه، طوری زندگی میکنم که موقع مرگم حسرت هیچ یک از نداشته هم رو نخورم و یادم باشه که هر لحظه این فرست از من میتونه گفته بشه، طوری زندگی کنم که بعد از مرگم از من به عنوان قهرمان یاد کنن کسی که خوب زندگی کرد و زمین رو جای بهتری برای زندگی دیگران کرد.
آقای نوروزی گرامی.
خیلی خوبه که از این سن کم شروع کردین . قطعا سریع پیشرفت میکنین من خودم به صورت حرفه ایی تازه چند ساله شروع کردم
قسمت پنجم
مناز نظر مالی مشکلات زیادی داشتم مستاجر ودر خرج خوراکی خونهام مونده بودم.برای کمبود میرفتم وام های 500الی 1 میلیونی میگرفتم وتا از پس مخارجم بر بیام وتوی قسط هام میموندم.یا کرایه خونه.با گوش دادن به 3 فایل درامد خود را 3برابر کنید واپلیکشن ثروت.تونستم کلیه وامهای خودم را تسویه کنم
وبا توجه به صحبت های استاد دیگه نه وام میگیرم نه چک میدم.خونم از یه محله بد .رفتم تقریبا یه محل خوب اجاره کردم وپس اجاره وخرج ومخارج زندگیم بر میایم.وبرای خودم هدف گذاشتم یه شغل برای خودم داشته باشم .دوست دارم کار افرین باشم.واطلاعاتی درزمینه عایق های نانو دارم ویک ایده دارم به جای استفادهاز قوطی های فلزی رانی و….از کاغذ مخصوص که اببند باشد استفاده کنم وکه اینهمه ضایعات شیشه وقوطی الومینیوم نداشته باشیم.با توکل به خدا.
امسال تونستم یه ماشینم بخرم وفایلی که استاد برای بهار ومسافرت گذاشته بود .ولذت بردم.این اول راه من ….
انشاءالله بتونم از محصولات استاد استفاده کنم وپیشرفتم بیام کزارش کنم
استاد واقعا از شما متشکرم .وسپاسگذارم.از نظرات کلیه دوستان وهمراهان سایت .
آقای محمدی
امیدوارم موفق باشین
آقای خان محمدی تبریک بابت نشانه های پررنگ خداوند در زندگی شما
سلام دوستان عزیزم
از آنجا که گفته شده بود کوچکترین موفقیت خود را بنویسم امروز اتفاقاتی که در سفر اخیر پیش آمد تعریف می کنم
استاد عباس منش عبارت تاکیدی جالبی را در فایل ها آموزش می دهند که می فرمایند همواره بگویید خدایا شکرت که در مکان و زمان درست قرار. داریم
چون آین بار با ماشین شخصی خودمان دل و جرات به خرج دادیم و به جاده زدیم طبعا مسیر را درست نمی شناختیم اما خوب تمام مسیرها با تابلوهایی که به عنوان راهنما است علامت گذاری شده است و مشخص شد ترس من و شوهرم بیهوده بوده است ، فقط در یک مسیر تابلو زده نشده بود وچون ساعت یک نیمه شب بود نمی دانستیم دقیقا برای استراحت کدام مکان را که از امنیت لازم برخوردار است انتخاب کنیم ، از ماشینی که کنار ما رد می شد سوال کردیم خندید و گفت ، همشهری سلام ، جالب بود که ایشان هم پلاک شیراز بودند و با خانواده ، به ما مکان خوبی را پیشنهاد دادند برای اسکان و چادر مسافرتی خود راهم کنار چادر ما نصب کردند
در ادامه ی مسیر شب بعد که به مکان بعدی رسیدیم و می خواستیم مقداری در هزینه ها صرفه جویی کنیم به چند محل اسکان مسافران سر زدیم اما محیط جالبی نبود، یادم به عبارت تاکیدی استاد افتاد من و شوهر و فرزندم با صدای بلند این عبارت تاکیدی زمان و مکان را با شکرگزاری تکرار کردیم که ، متوجه شدیم یک فرد موتورسوار که همسرش نیز همراهش بود کنار ماشین ما آمد ، و گفت خدمتکار مدرسه است و ما را به مدرسه برد و در بهترین اتاق آن ساکن کرد ،
اما چون از بچگی همیشه مرا از پلیس ترسانده بودند و این به یک باور نادرست در ذهن من تبدیل شده بود تقریبا تمام ایست بازرسی ها ماشین ما را متوقف می کردند خوب که کنکاش کردم متوجه این باور ذهنی ام شدم و تمام تلاشم را کردم که اعتماد به نفسم را افزایش دهم حداقل در مسیر برگشت اصلا خودروی ما را متوقف نکردند
باور اشتباه دیگرم آین است که به شدت از سگ می ترسم یک شب را هم در پارک جنگلی گذارانیدیم ، نصف شب صدای پارس همزمان چند سگ وحشی آمد که به صورت خیلی عجیب زوزه می کشیدند که فکر کردم به سمت چادرهای مسافران حمله کردند به شدت تپش قلب گرفتم اما یادم به حرف استاد افتاد که هیچ برگی بی اذن خداوند از درخت نمی افتد دلم آرام گرفت ، البته بعد متوجه شدیم که فقط به دنبال چند گربه گذاشته بودند ، جالب اینجاست که حتی کوچکترین موجود کوچکی مثلا یک پشه هم به سمت ما نیامد ، صدای سکوت جنگل بی نظیر است دلم می خواست تجربه ی سکوت جنگل را در هنگام شب که استاد می گفتند داشته باشم واقعا بی نظیر است طبیعت زیبای خداوند
همیشه یک پک کامل دارو برای فرزندم می بردم از ترس بیماری و همیشه در سفر خودم یا فرزندم بیمار می شدیم ، اما این بار تمام داروهایی که در خانه داشتیم را به سطل زباله منتقل کرده بودم و جالب اینجاست که هیچ کدام از ما در این سفر کوچکترین علائمی از بیماری حتی یک سرماخوردگی جزئی به سراغمان نیامد
خیلی سفر زیبایی بود در بهترین مکان و زمان قرار می گرفتیم و در تمام طول سفر شاد و با نشاط بودیم
اساسا استاد می گویند صبح خود را با شکرگزاری گزاری شروع کنید و بگویید که منتظر اتفاقات شاد و عالی و خبرهای خوب هستید و در انتهای شب هم ، همینگونه عمل کنید از روزی که این تکنیک سپاسگزاری را انجام می دهم ، زندگیم پر شده است اتفاقا ت مثبت و عالی
شما هم امتحان کنید واقعا نتیجه می دهد
خانم شب خیز عزیز چه مسافرت زیبایی به یاد مسافرت خودمون افتادم از خیلی جهات شبیه به هم بودیم چادر، اسکان مسافرین، ماشین و …
چند دقیقه رفتم امام رضا و برگشتم. ممنون که این خاطرات را برام زنده کردید.
همیشه به سفر و همیشه به شادی…
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
سپاسگزارم آقای جوان دوست بزرگوار
واقعا وقتی انسان به خواسته هایش دست می یابد پر از انرژی مثبت می شود
آفرین بر شما خانم شبخیز واقعا درک عملی و کاربردی بودن این تمرینات باعث میشه ن بیشتر این تمرینات رو باور کنم وقتی میبینم دوستانم به شیوه های مختلف دارن از تمرینات نتیجه میبینن. همواره در زمان مناسب در مکان مناسب قرار داشتن یعنی خوش شانس بودن در داستان شما خیلی خوب بود. سپاسگزارم از لطف شما که تجربیاتتون رو با ما شریک میشید.
سپاسگزارم دوست عزیز
انشالله خداوند شما را هم همواره در مکان و زمان درست بهترین ثروت های الهی قرار بدهد
به نام خدایی که جهان را با قوانینی مشخص آفرید
سلام به شما خانم شب خیز
واقعا بسیار فوق العاده وعالی بود.به شما بسیار تبریک می گویم که توانستید این همه تغییر در خودتان ایجاد نمایید واین نتایج فوق العاده را درزندگیتان بگیرید.به خود بنده بسیار برای استفاده کردن هرچه بیشتر از قانون انگیزه داد.
انشاءالله موفقیت هایتان روز افزون باد.
آقای کریمیان دوست عزیز سلام موفقیت های پی درپی شما را هم تبریک می گویم و بسیار از لطف شماسپاسگزارم
بنام خدای رحمان
خیلی باورم رو قوی و ایمانم رو بیشتر میکنه خوندن سخنان شما دوستان. خدارو شکر میکنم که اینگونه محیطی رو برام فراهم کرده.
من موفق هایی بدست اوردم که ارزو هام بوده و در چند ماه به چیز هایی رسیدم که تصمیم داشتم وقتی که بزرگتر و ثروتمند شدم بهشون برسم زمانی حداقل 8 سال دیگه. ولی هدفی دارم که مطمنم بهش میرسم و اون موقع دوست دارم بیام و کامل براتون همه رو شرح بدم و کمکی کنم به بقیه دوستانم. امیدوارم این صفحه باشه (حالا شده بدون مسابقه) تا ننایجی رو هم که دراینده میگیریم رو بیام و اینجا بنویسیم.
دوست خوبم محمد هادی سلام وسپاس
ما مشتاقانه منتظر آن روز خواهیم بود …
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
سلام به همه نیک سیرتان
————————————
واقعا به این دو بانوی عزیز و گرامی باید گفت دست مریزاد.
بعضی وقت ها می بینم که تا پاسی از شب در حال تایید نظرهای دوستان هستند و دقت نظر ایشان واقعا ستودنی است.
من خودم طی چند تماس که با خانم فرهادی داشته ام بسیار صبورانه پاسخگو بودند و تا حالا عوامل سایتی را ندیده ام که اینقدر در دسترس باشند.
یادم است بعد از اولین تماسی که داشتم با آن صدای پر از انرژی که حاکی از موفقیت بود به این نتیجه رسیدم که تمام آموزه های استاد در شخصیت ایشان متجلی شده است.
یادم نمی رود وقتی از اینکه در مسابقه عقل کل برنده نمی شدم و تماس گرفتم و راهنمایی خواستم ایشان کتاب معجزه سپاس گزاری را به بنده توصیه کردند و چه معجزه ای در وجود من رخ داد!
به رسم سپاس قبلا شعری نو در قالب بحر طویل برای این بزرگواران گفته بودم که خانم میر مرا یاد آن انداختند.
*مجددا تقدیم به این دو بزرگوار، انسان هایی که در خاطرات ماندنی هستند :
————————————
من که مدهوش رخ دلدارم
همه را از دل بی تاب هدایتگر یاران دارم
آن دو بانوی فداکار
که «شایسته» و «فرهادی» خوش نیت و پر بار
پر از نور الهی
همه خوبی
همه زیبایی باطن
همه اندیشه سبز و همه توصیف نکویی
همه در هر دو بزرگوار شده جمع
خدایا
تو بزرگی و کریمی
ز کرامت نظری بر استاد
نظری کن که شود عمر گرانمایه او صدها سال
با سعادت و سلامت
چو چراغی به هدایتگری انسان ها
در تداوم باشد
که حسین است و حسین (ع) پشت و پناهش باشد.
————————————
*و وصف خودم از خانواده صمیمی عباس منش:
خود را در سرزمینی یافتم به نام شهر پری ها …
شهری که در آن گیاهی به نام خودخواهی و خودبینی نمی روید …
عطر همه گل ها یکی است …
در کوه های سر به فلک کشیده اش پژواک خضوع و خشوع پیچیده است …
زمان در آن جا متوقف شده است …
آسمانش از شادی می بارد …
و چکاوک هایش آیات قرآن و انجیل و تورات را نغمه سرایی می کنند …
نسیم روح نوازش دم عیسی است …
ملودی جویبارهایش رنگ ترنم های داودی دارد …
رنگین کمان عشق مولود شبنم های دوستی است …
فرشتگانش پر و بال می سوزانند جهت هدایت دیگران …
بهشت ، مینو ، جنت ، فردوس ….
هر چه می خواهند بنامند تو را ….
ولی من می گویم : « سایت استاد گلم عباس منش »
————————————
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
علی جوان
?واقعا منم تشکر میکنم از خانم فرهادی و گروه تحقیقاتی عباسمنش انشالا که همیشه شاد و موفق باشید.?
اقای جوان من تو این بخش هر وقت متنی میذاشتم واسه شما میومد مثلا میخواستم از اقای عباسمنش تشکر کنم دیدم زیر پست شما کامنت گذاشتم
خانم فرهادی بنده خدا همش پیگیر بود…
? خدا?:
کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد…
ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم…
وقتی بر در خانه اش رسیدم
هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!!
هر چه بود باز بود…
گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟
ندا آمد: این را گفتم که بیایی…
وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم!
کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک…
“مهربان خدایم دوستت دارم”
چقدر این دو بزرگوار محبوبند که هر وقت نام آن ها را به نیکی می برند همه به نشانه تایید دست خود را بالا می برند.
فتبارک الله احسن الخالقین …
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
آرمان جان دوست عزیزم مطلب بسیار زیبایی را نوشتی. لذت بردم…
آقای جوان عزیز سلام
آقای جوان اگر دقت کنید , وقتی وارد سایت میشید نوشته “به گروه صمیمی عباسمنش خوش آمدید ”
استاد خیلی خوب به قوانین عمل کردندو چیزی که میخاستن اجرا شد. ما اعضای سایت خیلی همدیگه رو دوست داریم و واقعا مثل یک خانواده صمیمی هستیم .
درسته که از هم دوریم ولی قلب های ما بهم نزدیکه.
شعر های زیبایی از شما خوندم و فرد بااستعداد و توانمندی هستید. اینم بگم قبلا که چیزی از شما نمیدونستم(قبل از نوشتن الگوهای کتاب مرجع) کامنت هاتون رو که میخوندم کلی آیه قرآنی و با دلیل و تفسیر مینوشتید با خودم میگفتم خدایا این کیه دیگه , فکر میکردم فرد 40_50 ساله هستیدبنابراین میترسیدم کامنت بزارم چون من اطلاعات زیاد نداشتم ولی خب اشتباه فکر میکردم و وقتی داستان زندگیتونو خوندم کلی جا خوردم.
آفرین بر شما , قطعا موفقیت های بزرگی بدست میارید.
خانم میر خواهر گرامی سلام و سپاس
بسیار خرسندم از اینکه در میان چنین دوستان فرهیخته و صمیمی هستم که به جرأت می توانم بگویم هیچ کجا مانند آن را ندیده ام.
نمی دانم از کجای زندگی بنده جا خوردید ولی در جواب این سوال که : «این کیه دیگه؟» باید بگم علی جوان، یکی از کوچکترین اعضای سایت که از راهنمایی شما دوستان عزیزم بسیار بهره برده ام و کامنت های بنده فقط نشانه درس پس دادن به اساتید خودم بوده است.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
سلام جناب اقای جوان
شعر زیبایی نوشتید لذت بردم
یه پیشنهاد دارم براتون
شما با این طبعی که دارید میتونید کتاب شعر داشته باشید
بچه ها عاشق این هستند که معلمشان کتاب شعر داشته باشه و اون رو تهیه کنند و همیشه یادگار داشته باشند
اولین مشتریان شما بغیر از دوستانتون در سایت بچه های مدرسه خواهند بود
چرا برای بچه ها شعر نمیگید ؟ چرا در مورد طبیعت شعر نمیگید ؟ چرا از احساسهای خوبتون و دلنوشته هاتون با خدا شعر نمیگید ؟
میتونید حتی به فکر کسب درامد از این راه باشید
چون شما وقتی که حس خوبی دارید خیلی راحت شعر میگید کاملا از نوشته هاتون مشخصه
سرکارخانم ستاره اقبال سلام و سپاس
از لطف شما بی نهایت سپاسگزارم.
حضور شما را در سایت همیشه غنیمیت شمرده و از نظرات خوب شما خصوصا در عقل کل استفاده کرده ام. پیشنهاد شما را هم به دیده منت پذیرفته و در تحقق آن نهایت تلاش خود را خواهم کرد.
موفقیت و کامیابی شما را در لحظه لحظه زندگیتان از خداوند مهربانی ها خواستارم.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
آقای جوان دوست بزرگوار سلام و عرض ادب و احترام
شما از آن دسته اید که حضرت علی می فرمایند ، افکار و رفتار و باور های نیکو دارند و شخصیت عالی آنان نشان از خدای درونشان دارد، تبریک بابت این همه معرفت و شناخت عالی شما برادر ارجمندم
و تبریک بابت این همه خضوع و خشوع و بنده نوازی.
نشستن همای سعادت بر شانه های بزرگی چون شما مبارک وجود پر مهرتان.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
آقای جوان عزیز و ارجمندم سلام.
ذوق هنری شما نشان از عشق درونی شما به انسانها به خصوص دوستانتان در این جمع و استاد عزیزمان دارد. شما نعمتی در اختیار دارید که من نامش را توانایی ابراز عشق قلبی مینامم و آن را از خداوند بخشنده ام درخواست میکنم. برای خودم و همه انسانهایی که در طلب این عشقند. به شما صمیمانه برای داشتن این نعمت تبریک میگویم…
ضمنا جمله ” فرشتگانش پر و بال می سوزانند جهت هدایت دیگران … ” را خیلی دوست داشتم…
جناب صمیم استاد گرانقدر سلام
شما هم نعمتی دارید بسیار والا که خداوند به هر کسی عنایت نمی کند و آن هم درک دقیق و عمیق و خلوص نیت شما است. خدا می داند که چقدر مشتاق زیارت شما هستم. برایتان از صمیم قلب آرزو دارم عشق الهی هر روز در قلبتان پر فروغ تر بدرخشد.آمین…
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
جناب جوان همان طور که فرمودید انرژی مثبتی که از دوستان در اینجا دریافت میشود مثال و متنند ندارد. قطعا من نیز هرگز چنین احساس خوبی را به دیگر دوستانم در گذشته نداشته ام و من نیز مشتاق زیارت شما و همه دوستان عزیزم در این مجموعه هستم و یقین دارم این اتفاق خواهد افتاد…
دوست عزیز و صمیمی ام آقای جوان
ممنونم که اینقدر نسبت به ما لطف دارید. واقعا من نیز همین احساس را دارم در این گروه. همه شما عزیزان را از ته قلب دوست دارم و احساس خوبی در این گروه دارم. واقعا مثل یک خانواده صمیمی هستیم. ما فوق العاده ایم.ما بی نظیریم. در جهان هم چنین گروهی فکر نمیکنم باشه که اینقدر احساسات افراد به هم نزدیک باشه.
عاشقانه مشتاق شنیدن موفقیت های بیشتراعضای این خانواده هستم.
اختیار داری هادی جان وجود شما دوستان عزیز همیشه بصیرتی بوده است برای ذهن و تفکراتم و روشنگر مسیر هدایتم.
همیشه قدر دان شما علی جوان …
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
ما چقدر ثروتمند هستیم؟!
از مردی که صاحب یکی از گستردهترین فروشگاههای زنجیرهای است پرسیدند: “راز موفقیت شما چه است؟” او در پاسخ گفت: زادگاه من انگلستان است. در خانوادهی فقیری به دنیا آمدم و چون خود را به معنای واقعی فقیر میدیدم، هیچ راهی جز گدایی کردن نمیشناختم. روزی به طرف یک مرد متشخص رفتم و مثل همیشه قیافهای مظلوم و رقتبار به خود گرفتم و از او درخواست پول کردم. وی نگاهی به سراپای من انداخت و گفت: به جای گدایی کردن بیا با هم معاملهای کنیم. پرسیدم: چه معاملهای…؟! گفت: ساده است. یک بند انگشت تو را به ده پوند میخرم. گفتم: عجب حرفی میزنید آقا، یک بند انگشتم را به ده پوند بفروشم؟!
– بیست پوند چطور است؟
– شوخی میکنید؟!
– برعکس، کاملا جدی میگویم.
– جناب من گدا هستم، اما احمق نیستم.
او همچنان قیمت را بالا میبرد تا به هزار پوند رسید. گفتم: اگر ده هزار پوند هم بدهید، من به این معاملهی احمقانه راضی نخواهم شد. گفت: اگر یک بند انگشت تو بیش از ده هزار پوند میارزد، پس قیمت قلب تو چقدر است؟ در مورد قیمت چشم، گوش، مغز و پای خود چه میگویی؟ لابد همهی وجودت را به چند میلیارد پوند هم نخواهی فروخت؟! گفتم: بله، درست فهمیدهاید. گفت: عجیب است که تو یک ثروتمند حسابی هستی، اما داری گدایی میکنی…! از خودت خجالت نمیکشی؟!
گفتهی او همچون پتکی بود که بر ذهن خوابآلود من فرود آمد. ناگهان بیدار شدم و گویی از نو به دنیا آمدهام اما این بار مرد ثروتمندی بودم که ثروت خود را از معجزهی تولد به دست آورده بود! از همان لحظه، گدایی کردن را کنار گذاشتم و تصمیم گرفتم زندگی تازهای را آغاز کنم…
:
ذهن ما مانند یک تلویزیون با صدها شبکه است ؛
و این ما هستیم که تصمیم میگیریم روی کدام شبکه باشیم!
شبکه رنجش
شبکه بخشش
شبکه نفرت
شبکه مهربانی
شبکه شادمانی
شبکه رشد و تعالی
شبکه اعتماد و تسلیم
یا شبکه ترس یا برنامه تکراری دیروز؟
آگاهی ما همان کنترل یا ریموت ماست. پس، لحظاتت را با انتخاب بهترین شبکهها سپری کن.
بدون شک زندگیات زیبا خواهد شد.
سلام.جناب آقای مشایخی چه تعبیر زیبا و جالبی در مورد ذهن بیان کردید امیدوارم که همیشه شاد وپیروز و موفق باشید.
و سید حسین عباس منش این فرشته آسمانی همان ثروتمندی بود که مرا به من شناساند و از خوابی تلخ به بیداری شیرین رهنمون ساخت. سپاس سپاس سپاس …
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
سلام خانم رضایی عزیز
عالی بود مثل همیشه ، چه متنی انتخاب کردید، خوشحالم که ما رو هم در فهم درس بسیار زیبایی که این داستان داشت شریک کردید
سپاس
سلام دوست خوبم خان ستاره ی اقبال . هانظور که استاد عباس منش عزیز در فایل به کبوتران غذا ندهیم اشاره کردنداگر ما به جای کمک کردن به فقیران راه را به آن ها نشان دهیم و به نوعی ماهی به آن ها ندهیم بلکه ماهی گیری را به آن ها یاد بدهیم نتیجه اش می شود مانند داستان بالا که برای شما عزیزان ذکر کردم.وهمچنین ثروت سلامتی که بهتر و برتر از هر نعمت دیگریست و در جهان قیمتی نمی توان برروی آن گذاشت که از طریق همین نعمت می توان به به فراوانی در هر حوضه ی دیگر(مالی، روابط ، معنویت و …)رسید.
شادوپیروز باشید
درود و عرض ادب:
سرکار خانم رضایی عزیز
بسیار ، بسیار از خواندن متن انتخابی شما مشعوف شدم ، و این داستان چقدر انسان را به شگرگذاری داشته هایش ترغیب میکند ، انسان فراموش کار و غرق در جهل. از اینکه تجربه تان را به اشتراک گذاشتید ، بی نهایت سپاسگزار
به نام خداوند بخشنده و بخشایشگر
خدمت استاد عزیزم و تمامی دوستان هم فرکانسم در سایت عباس منش سلام عرض میکنم. در حالی که فقط چند دقیقه تا پایان مهلت شرکت در مسابقه زمان باقی مونده، میخوام از تغییرات شگرفی که در این دو سال اخیر برام اتفاق افتاده توضیحی بدم و از خودم ردپایی برای موفقیت کسانی که مشتاق به حرکت در این مسیرند ، برجای بذارم. هر چند هنوز هم خیلی اهداف بزرگتری دارم و باید خیلی بیشتر از گذشته روی خودم کار کنم تا به نقاط بالاتری از هر لحاظی در زندگیم برسم.
من، مسعود محمدی، 22ساله، مشهدی و دانشجوی ترم 7 رشته عمران در یک دانشگاه غیر انتفاعی در مشهد هستم و حدود دو ساله که با استاد عباس منش و سایت وزینشون اشنا شدم و تصمیم گرفتم منم مثل خیلی از افرادی که تونستن با تغییر باور ها و فرکانس های ذهنیشون ، زندگیشون رو از بدترین شرایط به بهترین شرایط تغییر بدن ، زندگیمو تغییر بدم و نپذیرم اتفاقاتی رو که در اطرافم می بینم.برای اشنایی با گذشته من بهتره که توضیحات مفصلی از اون موقع ها بدم.
اگه بخوام به گذشته خودم برگردم ، باید اعتراف کنم که من اصلا و ابدا زندگی خوبی نداشتم. در سال 93 و قبل از آشنایی با استاد، من یه جوون 20 ساله بودم که از هر لحاظی که فکر کنید در شرایط بدی قرار داشتم. از لحاظ عاطفی من یک شکست بد رو تجربه کرده بودم که شاید تا حدودی با بقیه شکست های عاطفی فرق داشت. اون هم بدلیل خیانت دوست صمیمی خودم به من و دوست شدن با دختری بود که من به دلیل باور های غلط و اشتباهی که داشتم، همه ی خوشحالی و خوشبختی خودمو در زندگی با اون می دیدم و یک جورایی بشدت وابسته اون دختر شده بودم. در اثر اون اتفاق، من برای اروم شدن خودم دست به کار هایی زدم که نباید میزدم. سیگاری شدم. گوشه گیر و پرخاشگر شدم. و به حدی از لاقیدی و بی بند و باری رسیدم که برای ارضای تمایلات جنسی خودم دست به هر کثافت کاری ای میزدم. منی که زمانی نفر ششم از لحاظ هوش و استعداد در مشهد بودم، 3 ترم پشت سر هم در دانشگاه مشروط شدم و تا مرز اخراج شدن پیش رفتم. خب من فوتبال هم بازی میکردم و خیلی علاقه شدیدی به فوتبالیست شدن داشتم، فوتبال رو در اثر این اتفاق ول کردم و به ورطه ی سیگاری شدن افتادم و تا استانه ی اعتیاد هم پیش رفتم. از لحاظ مذهبی هم کلا یه ضد دین و ضد خدای حرفه ای شدم و در هر جمعی که می نشستم شروع به بد گویی از دین و خدا میکردم. از لحاظ مالی هم در اون دوران در شرایط خیلی بدی قرار داشتم و اصلا هیچ پولی که نداشتم بماند، همون پولی رو هم که پس انداز کرده بودم خرج الواتی میکردم و همیشه با پدر و مخصوصا مادر خودم که بسختی زندگیمون رو اداره میکردن برای پول دعوا میکردم.
از لحاظ خانوادگی من خانواده ارومی نداشتم. پدرم، با وجود احترامی که براش قائلم، یک انسان بی نهایت شکاک، بدبین، بددهن ،پرخاشگر ، بی اعصاب و بدور از منش انسان های عادی بود. طوری که به من و مادرم و بقیه فامیل همیشه شک داشت. در هر هفته، حداقل 5 شب در خونه ی ما دعوا بود. دعواهای شدید! و اون 2شبی هم که دعوا نبود با هم قهر بودن. این جو متشنج روی ذهن من و برادر کوچیکم تاثیر گذاشته بود و ما هم همیشه با هم دعوایی بودیم و این اخری ها من دست بزن هم پیدا کرده بودم و برادر 13 ساله خودمو بشدت میزدم.
پدر من 20 سال بود ک هیچ کاری نداشت. قدیم تر ها با یک پیکان قراضه و از سال 87 به بعد با یک پراید تو خیابونا مسافرکشی میکرد و دنده صد تا یه غاز میزد و هرشبم بساط اه و نالش برای بی پولی و قسط و قرض به راه بود. مادرم هم یه مغازه کوچیک پوشاک کوچیک داشت که بیشتر مخارج خونه روی دوش خودش بود.
شرایط زندگی ما جوری بود که بخاطر رفتار بد پدرم من تاحالا یک عموم رو یک بار بیشتر ندیدم و اون عموی دیگمو هم اصلا ندیدم. دو تا عمه هم دارم که اونارو هم هر کدوم یه بار دیدم. همه ی اینا در حالیه که پدربزرگ پدری من در زمان انقلاب از معدود ثروتمندان مشهد بود.
و بعد خیلی برام جالب بود که استاد حرف هایی مخالف چیزهایی که شنیده بودم میزدن، میگفتن زندگی تو دست خودته و این چیزی بود که من برای اولین بار میشنیدم و خیلی به دلم نشست. یادمه اون موقع همه کلیپ ها رو دانلود کردم و با هندزفری گوش میکردمشون. اون موقع استاد سایت دیگه ای به اسم رادیو موفقیت هم داشتن که من تمام فایل های اونو هم دانلود میکردم.
در گذر زمان، اروح اروم شروع کردم به تغییر باورام و حس کردم دارم یه جور دیگه فکر میکنم. عمل به تغییر باور ها اولین تاثیرشو روی من گذاشته بود: من کم کم داشتم ارامشی رو پیدا میکردم که همیشه ارزوم بود.
ولی خب بازم در ادامه مسیر با هر اتفاق ناگواری که میافتاد دست از تمرین و تلاش برای تغییر باور هام می کشیدم و به وضعیت ناگوار گذشتم بر میگشتم. ولی یه اتفاق در زندگیم افتاد که فهمیدم اگه بخوای زندگیتو تغییر بدی، کائنات هم کمکت میکنه.
مادرم با کلی وام و قرض یه پراید مدل 78 قراضه برام خرید تا باهاش مثل شغل پر افتخار پدرم، مسافرکشی کنم. بماند که عرضه اون کارم نداشتم. شهریور 94 بود که با یکی از خاله هام و پسر خالم و مادرم و برادرم میخواستیم بریم نیشابور برای دیدن خاله ی دیگم. من رانندگی میکردم. ساعت 22:45 بود . با 120 تا سرعت می رفتم که بخاطر یک سهل انگاری در کسری از ثانیه، فرمون ماشین از دستم در رفت و ماشین رفت سمت جاده خاکی که با 2 متر ارتفاع نسبت به جاده اصلی قرار داشت. تا اومدم فرمونو جمع کنم ماشین چهار پنج تا معلق خورد و رفت پایین و بعد از معلق هایی که خورد بطوری معجزه وار صاف ایستاد. طوری که من تونستم از ماشین بیام بیرون و شنیدم یکی یکی بقیه میگن ک سالمن و نگرانشون نباشم و یکی یکی از ماشین میومدن بیرون. همه بطوری معجزه وار از پرایدی که با کوچکترین تصادف همه سرنشیناشو میکشه سالم اومدن بیرون. نمیگم اون شب بهم چی گذشت و چه خسارت هایی بهم وارد شد، ولی همین قد بگم که من فهمیدم خدا گوشمو گرفته و داره می پیچونه… بیشتر از اینم توضیح نمیدم چون واقعا برام وحشتناکه…
یه جورایی توبه کردم و تصمیم گرفتم واقعا دست به تغییر زندگیم بزنم. تو این یه سال با اینکه در این مسیر بازم خیلی جاها کم کاری کردم ولی خب نتایجم واقعا چشمگیر بوده.
تونستم به ارامشی که مدنظرم بود اروم اروم دست پیدا کنم و از خیلی از قیل و قال های درونم راحت بشم. از لحاظ معنوی رابطم خیلی خوبه با خدا. نمازامو کامل میخونم و الان به جایی رسیدم که خدا رو هر لحظه شاهد خودم می بینم. از لحاظ درسی 2 ترم خوب رو با نمراتی قابل قبول گذروندم.
تونستم اون مسئله ی عاطفی ای برام بوجود اومده بود رو فراموش کنم و هر دو نفر اونا رو ببخشم و رها بشم. الان حدود دو سالی هست که با وجود اینکه از لحاظ فیزیکی تنها هستم، از لحاظ معنوی نزدیکی شدیدی رو با خدا احساس میکنم. جو خونوادمون تو این مدت رو به بهبودی گذاشت. بطوری که پدرم الان واقعا اخلاقش بهتر شده و خبری از جنگ های همیشگی نیست. جوری که تو خونه هممون تعجب کردیم و جالب اینجاست که اون خودشم الان میگه از زندگی لذت بیشتری میبره و از اشتباهات گذشته پشیمونه.
تو این مدت خدارو شکر تونستم به فوتبال برگردم. این بار در کسوت مربیگری و جای شما خالی این چند روز برای مسابقات تیم، توی سفر بودم و علت اینکه دیر در این مسابقه شرکت کردم هم همین بود. الان واقعا راضیم ازینکه به کاری ک واقعا دوسش دارم مشغولم.
از لحاظ مالی شاید تا به الان پیشرفت چشمگیری نداشتم ولی جدیدا بهم پیشنهاد شد با شرکت دوستم یه مغازه فروش روغن های گیاهی بزنیم که با تمام وجود مطمئنم این شروع پیشرفت های چشمگیر من خواهد بود.
تو این مدت اتفاقات خوبی هم افتاد. مثل برگزیده شدنم در بخش عقل کل توسط استاد عزیزم که با هدیه ای که بهم لطف کردن تونستم به ارزوم برای شرکت در دوره تندخوانی برسم. و میدونم بزودی دوره ی روانشناسی ثروت یک رو هم تهیه خواهم کرد.
من این همه تغییر رو با عمل نصفه و نیمه به فایل های رایگان استاد و کلیپ های اعضای ویژه و فقط در مدت یک سال کار روی باورام، پدید اوردم. از اونجایی ک استاد میگن سرعت رشد بصورت نمایی بیشتر میشه ، خیلی منتظرم تا یک زمانی مثل شهریور 96، از رشد فوق العادم تو این یه سال هم ساعت ها براتون بنویسم.
خیلی عذر میخوام از این ک طولانی شد. کاش استاد و دوستان بخش فنی سایت یک سیستمی رو پیاده کنن که ما بتونیم صدای خودمون رو ضبط کنیم و قرار بدیم تا هم گفتنش راحت تر باشه و هم شنیدنش…
شاد و سلامت و ثروتمند باشید…خدا نگهدار
آقای محمدی
خداروشکر که در مار موفقیت قرار گرفتین
سلام دوست گرامی عزیز من
خیلی دوسداشتم نظرتو بخونم خداروشکر که نوشتی تو عقل کل سوالهای منو بسیار زیبا جواب میدادی
سپاس فرااوان ازت :)درپناه الله
آقای محمدی به حقیقت آرامش سهم کسانی است مثل شما که طالب تغییر و تحولند
وایییییییییییییییی چی همه داستان های واقعی و زیبا باورم نمیشه
استادددددددددددد خیلی عالی بود این موضوع که گفتید باعث شد
بفهمیم همیشه در ناامیدی بسی امید هست هیچوقت نباید به بدی ها توجه کرد
وقتی این همه انسان با سایت شما به نتیجه های فوق العاده رسیدن خوشحالم
:…………..))
دوستان خیلی عالی هستید خیلی من خیلی هنوز باید بیشتر کار کنم وقتی شماهارو میبینم میفهمم هنوز من هیچ کاری نکردم
صحبت هاتون میخونم و انرژی میگیرم میگم حسین تو خیلی زندگیت خوبه خداوند دوسم داشته همه مونو دوسداشته
واقعا معجزه هست این سایت واقعا استاد عاشقتونم نمیدونم چی بگم شما واقعا فوق العاده بودید باعث شدید دنیا زیباتر بشه برام
منننننننننننننننننننننننننننننننننننننننم میخوام مثل استاد بشمممممممممممممممممممممممممممممممممم سمینار میذارم من موفق میشم تو زندگیم
شاید تا الان شکست های زیادی خورده باشم و بازم مشکل باشه تو زندگیم و لی توجه نمیکنم و فقط دنبال موفقیت ها میرم دوستان یکروزی دوسدارم همتونو تو یک جمعه فوق العاده ببینمممممم یا علیییییییییی
سلام استاد عباس منش عزیز و دوست داشتنی؛ سلام دوستان گرانقدر و دانا
الهام فرزانه هستم. 33 بهار رو تاکنون در زندگیم تجربه کردم. تحصیلاتم رو هم تا کارشناسی ارشد رشته ریاضی ادامه دادم.
از یک هفته قبل، روز یکشنبه که استاد عباس منش این فایل رو روی سایت گذاشتن و راجع بع این مسابقه، صحبت کردن تا حالا که کمتر از 2 ساعت به انتهای زمان مسابقه هست ذهنم درگیر بود. مدام از خودم می پرسیدم آیا من هم انسان موفقی بودم؟ آیا داستان زندگی من هم قابل بیان کردنه؟ آیا داستان اتفاقاتی که از یک سال پیش تا حالا برای من اتفاق افتاده می تونه مطلب قابل خوندنی برای دوستام در این سایت فوق العاده باشه؟ ذهنم مدام اتفاقات یک سال اخیر رو مثل سکانس های یک فیلم از جلوی چشمام می گذروند. حتی چند بار هم اومدم پای کامپیوتر و خاستم بنویسم اما یه چیزی در درونم نمی گذاشت. تا اینکه بالاخره همون چیز بهم گفت بشینم پای کامپیوتر و شروع کنم ره تایپ ماجرای تغییرات خوم.
تا قبل از 25 مرداد سال 94 زندگی من در تاریکی به سر می برد که به تدریج از 15 سالگی شروع شده بود و به میزان تاریکی اون، روز به روز افزوده می شد. تا اینکه بعد از عید پارسال و تجربه شکست عاطفی دیگه هیچ انگیزه ای برای ادامه زندگی نداشتم.
با اینکه در دانشگاه و در دوران ارشد، شاگرد اول بودم و بعدش تونستم در 3 تا دانشگاه شروع به تدریس کنم اصلا خوشحال نبودم. یکی از اساتید همکارم در دانشگاه می گفت تو هیچ وقت از اینکه شاگرد اول بودی خوشحال نبودی و کیف نمی کردی. راست می گفت. انگار یک چیزی در درون من خالی بود و زمانی که درس می خوندم تمام انرژیم رو پای درس خوندن می گذاشتم تا اون خلا یادم بره.
هر روز انگیزم برای ادامه زندگی کمتر می شد. این به ویژه برای مادرم که عاشق منه بسیار دردناک بود. خواهرم هم به اصطلاح می خواست با نصیحت هاش منو راهنمایی کنه. ولی حرفهاش سبب می شد من بیشتر از او دور بشم. انگار هیچ کس حرف منو نمی فهمید. با خودم، خدا و کل دنیا قهر بودم. دلم می خواست با یکی صحبت کنم که حرف هام رو بفهمه. اما تا شروع به صحبت می کردم همه می گفتن کفر نگو! و این باعث می شد بیشتر ازشون بدم بیاد.
زمان داشت بدون هیچ معنی خاصی برای من می گذشت که یک کلیپ از استاد عباس منش عزیز برای من بلوتوث شد که با این جمله شروع می شد: “باید از خودمون سوال کنیم که آیا زندگیمون دقیقا همون چیزیه که می خواستیم؟” چه جمله بی معنایی برای من بود. به گوینده اون جمله ها می خندیدم و می گفتم چه دل خوشی داره. اون موقع، استاد رو نمی شناختم. با اینکه با جملاتی که در کلیپ گفته می شد بیگانه بودم اما دلم می خواست مدام بشنومش.
شب ها که می شد می رفتم زیر پتو و گریه می کردم و می گفتم خدایا پس کی نوبت میشه. می گفتم خدایا بسه دیگه. منو از یادت بردی. من پیشت آبرویی ندارم اما چرا جواب مادرم که این همه نماز و دعا می خونه رو نمی دی؟ کجایی خدا؟ اصلا هستی؟ صدام رو می شنوی؟
هر شب اون کلیپ رو می دیدم و همه این جملات رو با خودم تکرار می کردم.
تمام این جریانات ادامه داشت تا اینکه برای گذر زمان، تلگرام رو روی گوشیم نصب کردم. گروه های مختلفی عضو شدم. یکی از اونها گروهی بود با نام “معجزه شکرگذاری”. برام عجیب بود که آدم های مختلفی بودن که برای مسائل مختلف زندگیشون از خدا تشکر می کردن. با خودم می گفتم من که با این زندگی مسخره ای که دارم چیزی برای شکر کردن ندارم.
تا اینکه در روز 25 مرداد 94 پیامی در اون گروه گذاشتم که افراد اون گروه برای من دعا کنن تا مشکلات زندگیم حل بشه. یکی از افراد اون گروه، در خصوصی به من پیام داد که امیدم به خدا باشه و بعد از حل مشکلاتم در گروه پیام بگذارم که بقیه هم از حل مشکلاتم خوشحال بشن. جواب دادم که دوست عزیز، مشکلات من اونقدر زیاده که قابل حل نیست. خدا هم بیاد نمی تونه مشکلاتم رو حل کنه.
و این سرآغاز تحولات من بود. اولین چالشی که به اون برخوردم، مفهومی بود به نام خدا. از خودم می پرسیدم واقعا خدا چیه؟ کجاست؟ از طریق همون دوست با سایت استاد عباس منش آشنا شدم. اولین فایلی که از سایت دانلود کردم “خدا را بهتر بشناسیم” بود. حرف هایی رو داشتم می شنیدم که هم تازه بود و به عمق اطلاعات مغزم حمله کرده بود. ذهنم میخواست منو از دوباره دیدن این کلیپ، منصرف کنه. اما یک نیروی قویتر نمی گذاشت. شاید بالای 30 بار اون کلیپ رو دیدم. هنوز هم باورشون نکرده بودم. بقیه کلیپ های رایگان استاد عباس منش رو هم دانلود و بارها گوش کردم. اما هنوز هم در مرز تردید مطلق به سر می بردم. با خودم می گفتم مگه میشه؟ مگه امکان داره؟ خدایی که من می شناختم منتظر بود آدم ها بمیرن تا از پل صراط بیفتن تو آتش جهنم. اون خدایی که من می شناختم فقر و گریه و زاری رو دوست داشت و حق هیچ گونه اعتراضی هم نسبت بهش نداشتم.
اونقدر این کلیپ رو شنیدم که به وجود خدا شک کردم. یک بار هم اصلا منکر وجود مفهومی به نام خدا شدم. اما الآن که دارم فکر می کنم می بینم من باید به اون مرز می رسیدم تا خدای واقعی رو بشناسم.
حالا که صحبت های استاد عباس منش به گوش جانم نشسته بود نوبت رسیده بود به امتحان کردن اونها. چندین و چند بار، با خودم پیمان بستم که برای 1 ماه فقط و فقط به اون حرفها گوش و عمل کنم. اما هر بار، همون روز اول، پیمانم رو می شکستم. اما باز دوباره برمی گشتم.
تا شش ماه بعد از آشنایی با سایت استاد عباس منش، چند تا سررسید از آرزوها و رویاهای مبهم خودم رو پر کرده بودم. اما تغییر خاصی رخ نداده بود. نمی دونستم ادامه بدم یا برگردم به راه سابق زندگیم. یک نیرویی به من می گفت این دفعه هم امتحان کن. چیزی رو که از دست نمیدی. در این مدت، آنچه تونست به من انرژی فوق العاده ای بده، کلیپ استاد بود که در مورد نامه 31 حضرت علی به امام حسن بود.
گذشت تا اینکه یک روز که سایت می گشتم به محصولی برخوردم به نام “قانون آفرینش”. برای من به 2 دلیل، خوب بود. اولا اینکه ده تا قسمت جدا داشت. دوما اینکه هزینه اون با درآمد من مناسب بود که بتونم حداقل یک شماره از اون رو تهیه کنم.
قسمت اول رو که دیدم انگار تمامی اتفاقات این شش ماهه کنار هم ردیف شد و قطعه تکمیل کننده اش هم همین قسمت اول قانون آفرینش بود. بعد از دیدن قسمت اول، انگار، ورق برگشت. جای من و سایرین عوض شد. مادر و خواهرم که تا قبل از این، مدام به فکر نصیحت من و هدایتم به راه راست بودن شده بودن افرادی که در مورد مسائلشون از من، راهنمایی می خواستن. جالب و خیلی هم فوق العاده بود برام.
یکی از مهمترین اتفاقاتی که برام افتاد این بود که علاوه بر کار تدریس در دانشگاه با کار فروش اینترنتی هم آشنا شدم که این خودش سبب شد درآمدم اضافه بشه.
اون موقع، بهترین رابطه رو در کلاس های دانشگاه با دانشجوها داشتم. به دلیل اینکه در دانشگاه های مختلفی تدریس می کنم سن دانشجوهام از 18 تا 50 سال، متغیره. معمولا اول کلاسها سعی می کردم که یک نکته با انرژی مثبت رو بگم.
یکی از کارهایی که کردم این بود که در کلاس هایی که داشتم از دانشجوها خواستم ده دقیقه فکر کنن و 5 تا از خواسته هاشون رو بنویسن. جالب بود که تقریبا به جز یکی دو نفر که نصفه نیمه و با تردید رویاهاشون رو روی کاغذ آورده بودن هیچ دانشجویی از 18 سال تا 50 سال، چیزی برای نوشتن نداشتن. و من اون موقع بود که به یاد این گفته استاد رسیدم که در کتاب “رویاهایی که رویا نیستند” افتادم که اونها نمی دونن چی می خوان اما تعجب می کنن که چرا زندگیشون تغییر نمی کنه. همون جا بود که خدا را شکر کردم که آشنایی با اون دوست سبب شد تا با استاد عباس منش آشنا بشم تا روی باورهام کار کنم. تا منم به آرزوهام جامه عمل بپوشونم.
یکی از مهمترین اتفاقاتی که در این راستا برای من رخ داد در مورد زندگی یکی از دوستانم بود. برای او از استاد و آموزش ها می گفتم و او هم استقبال می کرد. تا اینکه یک روز به من گفت، عاشق پسری شده. او متاهله و یک دختر داره. تمام سعیم رو کردم که قضاوتی نکنم و تا جای ممکن بهش کمک کنم. خوشبختانه، تونستم کمکش کنم نگرشش رو نسبت به همسرش تغییر بده و برگرده به زندگیش. امیدوارم همیشه خوشبخت باشه.
بعد از این اتفاقات، به ترتیب، جلسات قانون آفرینش را تا حالا که شده 6 قسمت، تهیه کردم. هر جلسه، فوق العاده تر از جلسه قبله. هر جلسه رو تهیه می کنم و ذهنم مانع من برای دیدن اون جلسه میشه یک نیرویی به من میگه فقط همین یکی. همین رو امتحان کن. نخواستی برگرد. و من با انرژی مضاعفی ادامه میدم. به امید خدای مهربان به پیش میرم تا به تمامی اهدافم برسم. وقتی یک نفر تونسته من هم می تونم.
حالا تمام روزهای من پر شده از صحبت های استاد عباس منش عزیز و گرانقدر.
ممنونم دوستان خوبم که داستان منو خوندین. برای استاد عزیزم، استاد عباس منش و شما عزیزان آرزوی شادی، ثروت، سلامتی و عمر باعزت دارم.
به نام خداوند موفق و ثروتمند
————————————–
روند رو به رشدم را می نویسم امیدوارم برای دوستان مفید واقع گردد :
وقتی استاد مسابقه ای را مطرح می کردند و بنده برنده نمی شدم خیلی ناراحت می شدم زیرا برایم مهم بود ولی نه از اینکه برنده نشدم بلکه از اینکه برنده شدن را یک معیار می دانستم به نزدیک شدن افکار و باورهای استاد و روز به روز سعی می کردم که خود را با باورهای استاد نزدیک کنم و ایشان را بیشتر درک نمایم.
در مسابقه ای که در عقل کل مطرح شده بود که هم امتیاز منفی داشت و هم امتیاز مثبت بنده به چند نفر از دوستان امتیاز منفی دادم ولی بعد که خوب فکر کردم دیدم با قوانین جهان هستی منافات دارد من باید برای دوستان خودم خیر و خوبی را آرزو می کردم و رفتم به تمام دوستانی که نظر داده بودند امتیاز مثبت دادم و این کار را در تمام مسابقات بعدی نیز ادامه دادم و می دانستم که یک روزی جواب خود را خواهم گرفت.
وقتی «دوره عزت نفس» را تهیه کردم و با دقت گوش دادم متوجه شدم که بنده خیلی از آموزه های استاد فاصله دارم و برای همین هم بقیه دوستان که محصولات سایت را تهیه کرده بودند جواب هایی متناظر با قوانین جهان هستی می دادند و در مسابقات موفق ترند.
نظرات خودم را بررسی کردم :
1 – در مسابقه هفته اول عقل کل سعی کرده بودم با اتکا به معلومات خودم و آیات و روایات پاسخ گو باشم که موفق به اخذ جایزه نشدم.
2 – در مسابقه دوم عقل کل با راهکاری که ارائه شده بود سعی کردم کمتر از آیات و روایات استفاده کنم و از قوانین استفاده نمایم یعنی پنجاه پنجاه باز موفق به اخذ جایزه نشدم یک تضادی تمام وجودم را گرفته بود خیلی ناراحت بودم به خودم گفتم مثل اینکه من نمی توانم قوانین جهان هستی را خوب درک کنم و بر اساس آن جوابگو باشم با اینکه جواب های خیلی مفصل و طولانی را می دادم به نظرم رسید با عوامل سایت تماس بگیرم و مسئله را در میان بگذارم با راهنمایی خانم فرهادی عزیز و گفتن یکی از بارزترین خصوصیات استاد که همان روحیه سپاسگزاری ایشان است خیلی چیزها برایم مشخص شد و تصمیم به تهیه محصول «معجزه سپاسگزاری» گرفتم که بی نظیر بود و دریچه خیلی وسیعی از جهان به رویم باز شد.
3 – در مسابقه هفته سوم تصمیم گرفتم در عقل کل اینطور جوابگو باشم : «دوست خوبم …. سلام و سپاس» سپاس یه خاطر اینکه با سوال خودشان و یا نظر خودشان و پاسخگویی من زمینه پیشرفت و آشنایی بنده را با قوانین الهی آماده کرده اند.
متوجه شدم چون بنده تسلط به آیات قرآن داشتم در حقیقت جواب های خود را در این چهارچوب محصور کرده بودم و به فراتر از آن فکر نمی کردم و با رهایی و تمرکز در قوانین الهی هم جواب هایی بسیار منطقی تر به فکرم می رسید و هم به جا از آیات و روایات استفاده می کردم.
بالاخره جایزه 200 هزار تومانی را با کرم استاد دریافت کردم.
———————-
جوابی که موجب شد فکر عجیبی به ذهنم خطور کند :
سوال دوست خوبمان مونا :من چطور میتونم درآمدهای بالا را تصور کنم مثلا وقتی روزی 30 هزارتومان در میارم چطور میتونم روزی150 هزار تومان را تصور کنم خیلی برام زیاده هرچی تمرکز میکنم نمیشه.لطفا یه راهکار خوب بدید.ممنون میشم.
جواب بنده : دوست خوبم مونا سلام و سپاس
پیشنهاد من اینه که شما هر درآمدی را به دست می آورید یک صفر بگذارید جلویش یعنی اگر روزی 30 هزار تومان درآمد داشتید بنویسید 300 هزار تومان و با صدای بلند بگویید 300 هزار تومان درآمد داشته ام خدایا سپاسگزارم.
ناخودآگاهتان آرام آرام با درآمدهای بالا کنار می آید.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
——————-
البته دوستان هم جواب های خیلی خوبی داده بودند.
از پاسخ خودم نتیجه گرفتم که جایزه ای با ده برابر این مبلغ را متصور شوم برایم جالب بود چون چنین مبلغی تا کنون اعلام نشده بود و برام عجیب بود که این فکر از کجا آمده است.
تا مسابقه «یک کتاب مرجع از الگوهای موفق» را استاد با مبلغ 2 میلیون تومان مطرح کردند. برام خیلی عجیب بود. به خودم گفتم فکرش آمده پس خودش هم می آید.
پس بسم الله پیش به سوی جذب این جایزه و پیشاپیش از خداوند به خاطر دریافت این جایزه سپاسگزاری می کردم و به مبلغ کیف پولم نگاه می کردم و آن را با شارژ 2 میلیون تومانی متصور می شدم و تابلو آرزوها و هر چه از آموزه های استاد گلم و نظرات شما دوستان عزیزم آموخته بودم به کار بستم.
نتیجه را هم که همه ما شاهد بودیم.
——————————————-
و اما وقتی دیدم که استاد به جای 3 نفر 7 نفر را به عنوان برنده اعلام کرده اند اشک شوق ریختم و افتخار کردم که شاگرد استادی هستم که فقط و فقط هدفش هدایت انسان ها می باشد و مسائل مادی برایش کوچکترین ارزشی ندارد و لذت هدایت و موفقیت دیگران بالاترین لذتی است که می تواند برای یک انسان متصور شود. خدایا بر توفیقاتش بیفزا و طول عمر با برکت به ایشان عنایت فرما.
از همه دوستان برادران و خواهران عزیزم که به بنده ابراز لطف کردند سپاسگزارم و برای همه آرزوی موفقیت و شادکامی دارم. احساس خوبتان همیشه پر شکوفه باشد…
از خواندن سرنوشت دوستان آنقدر آموخته ام و حس خوبی دارم که در کلمات و تعابیر نمی گنجد.
و می دانم که همه را مدیون زحمات شبانه روزی عوامل سایت هستیم.
بخدا وقتی داشتم نظرات دوستان را می خواندم بی اختیار اشک در چشمانم حلقه زد و ابیات زیر بر زبانم جاری شد :
————————————
من که مدهوش رخ دلدارم
همه را از دل بی تاب هدایتگر یاران دارم
آن دو بانوی فداکار
که «شایسته» و «فرهادی» خوش نیت و پر بار
پر از نور الهی
همه خوبی
همه زیبایی باطن
همه در هر دو بزرگوار به یک جا شده جمع همه اندیشه سبز و همه توصیف نکویی
و خدایا
تو بزرگی و کریمی
ز کرامت نظری بر استاد
نظری کن که شود عمر گرانمایه او صدها سال
با سعادت و سلامت
چو چراغی به هدایتگری انسان ها
در تداوم باشد
که حسین است و حسین (ع) پشت و پناهش باشد.
————————————
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
دوست خوبم لیلا شب خیز سلام و سپاس
خدا هم می بالد به بندگانی که مصداق « إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿3﴾ مگر کسانى که گرویده و کارهاى شایسته کرده و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایى توصیه کرده اند (3) سوره عصر » هستند.
بندگانی که به سرمنزل سعادت رسیده اند و در وصال خود دعا گوی دیگرانند و دنیا را جای بهتری برای دیگران کرده اند.
شما فرشته ای هستید که در این سایت تجلی می کند و دیگران را در راه مستقیمی که خود در آن است هدایت می کند.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
دوست خوبم احمدرضا کریمیان سلام و سپاس
از ابراز لطفتان سپاسگزارم.
داستان زندگی شما هم خیلی زیبا بود. منتظر رکوردهای جهانی از طرف شما هستیم.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
سلام
ممنون دوست عزیز جناب آقای جوان از نوشته زیبایتان. بسیار عالی توضیح دادید
برای من یاد آوری بسیار جالب و مفیدی بود.
رسیدن به رویاهایتان را برای شما دوست فوق العاده و قدرتمندم آرزو دارم.
شاد ، سالم ، ثروتمند و موفق باشید.
دوست خوبم ساناز سلام و سپاس
شما و همه دوستانمان فوق العاده و قدرتمند هستید و ایمانی را که در میان کاربران سایت استاد عباس منش موج می زند بنده هیچ کجای دیگر ندیده ام و مطمئن هستم که نخواهم دید.
بنده همین حالا هم شما را بر فراز قله های رفیع موفقیت می بینم و فقط منتظر خبر پیروزی از طرف شما خوبان هستم.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
سلام
سپاس فراوان دوست عزیز آقای جوان
به امید روزیکه با کمک و یاری دستان قدرتمند خداوند ، همگی بر قله های موفقیت در رشته های مورد علاقه خود بوده و بر جهان و جهانیان تأثیرگزار باشیم.
شاد ، سالم ، ثروتمند و موفق باشید.
دوست خوبم علی داوری سلام و سپاس
از لطف شما دوست گرامی سپاسگزارم.
از اینکه این مطلب به دل نازنین شما دوست خوش بینم نشسته بسیار خوشحالم و برای شما آرزوی فتح بلدترین قله های سعادت و موفقیت را دارم.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
سلام دوست عزیز آقای جوان .مطلبی که گذاشتین فوق العادست انقدر بی نظیره که منقلب شدم.خوشحالم که با شما آشنا شدم و امیدوارم از مطالب عالیتون استفاده کنم.درپناه خدای مهربون شاد و سلامت و ثروتمند باشید.
دوست خوبم تارا نوروزنیا سلام و سپاس
سخنان شما پر است از انرژی خصوصا در داستان زندگی شما که یک ایمان خاصی موج می زد و زندگی شما چشم اندازی بس موفقیت آمیز را نشان می دهد. منتظریم منتظر پیروزی های شما …
هر چی آرزوی خوبه مال تو …