«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 41

3987 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی جوان گفته:
    مدت عضویت: 3898 روز

    به نام خداوند موفق و ثروتمند

    ———————————–

    حدودا یک ماه پیش شهر را به منطقه هایی جهت سرکشی تقسیم کردند و بنده و چند نفر از همکاران عزیزم را مسئول منطقه ای کردند من طبق جلسه دوم قانون آفرینش که استاد قانون درخواست را تشریح و تبیین کردند درخواست کردم که مرا در لیست فلان منطقه قرار دهند ولی قبول نکردند و گفتند که از قبل مشخص شده است و در شما پارامترهایی هست که ما مخصوصا نام شما را در این منطقه نوشته ایم.

    علی الظاهر نمی شد کاری کرد ولی من تسلیم نشدم و از لحاظ ذهنی نپذیرفتم و شروع کردم به تصور کار در منطقه ای که مد نظرم بود و جذب آن …

    حتی چند نوبت به آن منطقه رفتم و خود را در خیابان های آن منطقه می دیدم که در حال خدمت هستم.

    روزی که قرار بود کارت های ما را تحویل دهند و مشغول کار شویم کارت همه را دادند به جز من چون کارتی برای من صادر نشده بود.

    همه تعجب کردند جز من !!!!

    چون یقین داشتم که قانون عمل کرده است.

    گفتند باید مراجعه کنی مرکز و علت را جویا شوی.

    مراجعه کردم وقتی به مسئول مربوطه گفتم که کارت برای من صادر نشده چشم هایش گرد شد و گفت که امکان نداره و با تعجب چند بار سیستم را چک کرد و گفت موردی نبوده است که کارت چاپ نشود احتمالا فراموش شده است چون مطمئنم که در لیست منطقه مورد نظر نام شما بود.

    چشم هایش از تعجب گردتر شد وقتی که دید نام من تو لیست آن منطقه هم ثبت نشده است در حقیقت در هیچ منطقه ای ثبت نشده بود و مرتب می گفت چنین چیزی امکان نداره چون ما لیست همه را از روی کامپیوتر چاپ کردیم چطور شده نمی دانم؟

    ولی من که می دانستم قضیه چیست در پوست خودم نمی گنجیدم و با آرامش و ثبات عجیبی که مرا یاد کوه های بزرگ می انداخت نظاره گر بودم ….. نمی دانم چه بگویم قابل وصف نیست.

    جالب تر اینکه که گفت آقای جوان کدام منطقه می خواهی بری؟ من هم بدون معطلی و با قدرت گفتم فلان منطقه و خیلی آرام تو سیستم تغییرات را اعمال کرد و کارت مرا هم چاپ کرد.

    ———————————–

    خدایا با تمام وجود سپاسگزارم هم از تو و دهم از بنده مخلصت سید حسین عباس منش.

    هر چی آرزوی خوبه مال تو …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  2. -
    آلما میر گفته:
    مدت عضویت: 3358 روز

    سلام دوستان

    چند ماه پیش مادرم چکاپ کامل انجام دادن و متوجه شدن کلسترول, چربی, قندخون بالایی دارن و کلیه هاشون هم مشکل داره(دقیق یادم نمیاد چیبود) مادرم خودشو باخته بود و به خودش بیشتر تلقین میکرد که بیماره طوریکه قبلا اصلا درد کلیه نداشت ولی وقتی فهمید کلیه هاش مشکل دارن از فرداش درد کلیه گرفت(خندم گرفته ههههههه) منم تنها کاری که میتونستم انجام بدم این بود که به کمک کتاب معجزه سپاسگزاری بخاطر اینکه مادرم سلامتیشو بدست آورده و حالش خوبه و شاده سپاسگزاری کنم و مطمئن بودم حالش خوب میشه الان مامانم نتیجه آزمایش جدیدش رو اورده نشونم داده کل عددها نصف شدن و همه چیز نرمال بوده واقعا عجیب بود برام. خداروشکر سلامتیشو بدست آورد.

    برادرم از کارش استعفا داده بود و چهار ماهی بیکار بود منم بازم تنها کاری که میتونستم انجام بدم این بود که از اینکه برادرم سر کار دلخواهش هست و حقوق مناسبی میگیره از خداوند سپاسگزاری کنم دوستان عزیزم برادرم بعد از دوهفته رفت سر کار ایندفعه خیلی زود نتیجه گرفتم .

    سپاسگزاری واقعا احساس خوبی به ما میده اینکه هر روز ده مورد از نعمت هایی که خداوند به ما بخشیده رو بنویسیم لبخندی زیبا بزنیم و از خداوند سپاسگزاری کنیم به ما کمک میکنه احساس خوبی در طول روز داشته باشیم و بگیم هر اتفاقی که میفته بنفع منه (الخیر فی ما وقع ) و خداوند بهترین ها رو برای من میخاد و هر قدمی که برمیدارم در جهت اجابت خواسته ی من هست سعی کنیم زیبایی های اطرافمون رو ببینیم من در گذشته زیبایی های اطرافم رو نمیدیدم , احساس میکردم چیزی ندارم چون نعمت های خداوند رو نمیدیدم , هر اتفاقی که برام میفتاد احساس بدی نسبت بهش داشتم , من محبت اطرافیانم رو نمیدیدم, ولی الان دید من نسبت به جهان و نسبت به پروردگارم تغییر کرده چون باورهای من تغییر کردند.

    زندگی زیباست , زشتی های آن تقصیر ماست

    در مسیرش هرچه نازیباست آن تدبیر ماست

    زندگی آب روانیست , روان میگذرد

    آنچه تقدیر من و توست همان میگذرد .

    به قول استاد به چیزی نچسبید , نخاین یه اتفاق به زور بیفته چون هرگز اتفاق نمیفته, قول میدم همه ی خواسته هاتون از بچگی تا الان براتون اجابت میشه وقتی ما در هماهنگی قرار میگیریم وقتی ما حسرت نمیخوریم, وقتیکه از موفقیت بقیه خوشحال میشیم اونوقته که ما از زاویه خداوند داریم به همه چیز نگاه میکنیم و تک تک خواسته هامون اجابت میشه. (آسون بگیر , آسون میشه برات)

    خوشحالم که خداوند بهترین ها رو وارد زندگی من میکنه و احساس عشق و دوست داشتن نسبت به همه ی اطرافیانم دارم , من همه ی شما رو دوست دارم و خیلی خوشحالم که باهمیم و در حال ساختن آینده ی دلخواهمون هستیم.

    تنها چیزی که الان تو دلمه اینه که بگم خداجونم شکرت .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      احمدرضا کریمیان گفته:
      مدت عضویت: 3963 روز

      به نام خداوند بخشنده مهربان

      سلام به شما دوست گرامی

      صمیمانه موفقیت های بسیار عالیتان وتغییر دیدگاهتان نسبت به جهان هستی واطرافتان را تبریک می گویم.

      من هم از شما وهم تمام دوستان دیگری که چه در این صفحه و چه در جاهای دیگر سایت تجارب ارزشمندشان ونتایجی که گرفته اند را می نویسند بسیار تشکر می کنم.بسیار به دیگران برای موفقیت وحرکت انگیزه می دهید.

      با آرزوی موفقیت وسربلندی برای شما.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      میلاد صمیمی گفته:
      مدت عضویت: 3725 روز

      آفرین بر شما و احساس زیبای شما خانم میر.

      بی شک شما در مسیر پیشرفت و زیبایی قدم بر میدارید. پیام بسیار آموزنده ای گذاشتید (هر آنچه در زندگی ما اتفاق می افته به نفع ماست) این حقیقتا دیدگاه خدایی هست. آفرین بر شما و سپاس از شما.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      علی جوان گفته:
      مدت عضویت: 3898 روز

      دوست خوبم آلما میر سلام و سپاس

      بسیار خوب و عالی بود. استفاده کردیم.

      چقدر خوب درخواست می کنید و چقدر خوب پاسخ می گیرید به حقیقت شما مفهوم آیه زیر را خیلی خوب در زندگی متجلی کرده اید.

      ادعونی أَستَجِب لَکُم ۚ ترجمه : همان لحظه که خواندید مرا اجابت می کنم برای شما «سوره مبارکه غافر آیه »

      موفقیت های بس بزرگی در انتظار شما است.

      هر چی آرزوی خوبه مال تو …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      لیلا شب خیز گفته:
      مدت عضویت: 3455 روز

      آلما جان دوست خوبم سلام ، خود من هم کلسترول دارم باور کنید با دیدن این متن زیبایی نوشته اید و ایمان فعال شما از داشتن چنین دوست فوق‌العاده ای از خداوند بسیار تشکر کردم و واقعا برای خداوند غیر ممکن وجود ندارد از صمیم قلب دوستتان دارم ،

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      هادی زارع گفته:
      مدت عضویت: 3759 روز

      سلام دوست عزیز

      از خواندن نظر زیبای شما لذت بردم و خودم بارها شاهد معجزات شکرگزاری در زندگی ام بوده ام و هستم.یکی از شکر گزاری های روزانه ام این هست که دوستان خوبی مثل شما دارم.

      براتون بهترین ها رو آرزو دارم?

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    ارمان مشایخی گفته:
    مدت عضویت: 3578 روز

    ?????داستان واقعی بسیار تاثیر گذار

    داستانی بسیار تاثیرگذار خواندم که صلاح دیدم آنرا به فارسی ترجمه و در حضور مدیران محترم، اساتید گرانقدرم بیان کنم. البته این داستان واقعی است.

    روزی معلم کلاس پنجم به دانش آموزانش گفت: “من همه شما را دوست دارم” ولی او در واقع این احساس را نسبت به یکی از دانش آموزان که تیدی نام دارد،نداشت.

    لباس های این دانش آموز همواره کثیف بودند، وضعیت درسی او ضعیف بود و گوشه گیر بود.

    این قضاوت او بر اساس عملکرد تیدی در طول سال تحصیلی بود.

    زیرا که او با بقیه بچه ها بازی نمی کرد و لباسهایش چرکین بودند و به نظافت شخصی خودش توجهی نمی کرد.

    تیدی بقدری افسرده و درس نخوان بود که معلمش از تصحیح اوراق امتحانی اش و گذاشتن علامت در برگه اش با خودکار قرمز و یادداشت عبارت ” نیاز به تلاش بیشتر دارد” احساس لذت می کرد.

    روزی مدیر آموزشگاه از این معلم درخواست کرد که پرونده تیدی را بررسی کند.

    معلم کلاس اول درباره اونوشته بود” تیدی کودک باهوشی است که تکالیفش را با دقت و بطور منظمی انجام می دهد”.

    معلم کلاس دوم نوشته بود” تیدی دانش آموز نجیب و دوست داشتنی در بین همکلاسی های خودش است ولی بعلت بیماری سرطان مادرش خیلی ناراحت است”

    اما معلم کلاس سوم نوشته بود” مرگ مادر تیدی تاثیر زیادی بر او داشت. او تمام سعی خود را کرد ولی پدرش توجهی به او نکرد و اگر در این راستا کاری انجام ندهیم بزودی شرایط زندگی در منزل، بر او تاثیر منفی می گذارد”

    در حالی که معلم کلاس چهارم نوشته بود” تیدی دانش آموزی گوشه گیر است که علاقه ای به درس خواندن ندارد و در کلاس دوستانی ندارد و موقع تدریس می خوابد”

    اینجا بود که تامسون، معلم وی، به مشکل دانش آموز پی برد و از رفتار خودش شرمنده شد.

    این احساس شرمندگی موقعی بیشتر شد که دانش آموزان برای جشن تولد معلمشان هرکدام هدیه ای با ارزش در بسته بندی بسیار زیبا تقدیم معلمشام کردند و هدیه تیدی در یک پلاستیک مچاله شده بود.

    خانم تامسون با ناراحتی هدیه تیدی را باز کرد. در این موقع صدای خنده ی تمسخر آمیز شاگردان کلاس را فرا گرفت. هدیه ی او گردنبندی بود که جای خالی چند نگین افتاده آن به چشم می خورد و شیشه عطری که سه ربع آن خالی بود.

    اما هنگامی که خانم تامسون آن گردنبند را به گردن آویخت و مقداری از آن عطر را به لباس خود زد و با گرمی و محبت از تیدی تشکر کرد. صدای خنده ی دانش آموزان قطع شد.

    در آن روز تیدی بعد از مدرسه به خانه نرفت و منتظر معلمش ماند و با دیدنش به او گفت: ” امروز شما بوی مادرم را می دهی”

    در این هنگام اشک های خانم تامسون از دیدگانش جاری شد زیرا تیدی شیشه عطری را به او هدیه داده بود که مادرش استفاده می کرد و بوی مادرش را در معلمش استشمام می کرد.

    از آن روز به بعد خانم تامسون توجه خاص و ویژه ای به تیدی می کرد و کم کم استعداد و نبوغ آن پسرک یتیم دوباره شکوفا شد و در پایان سال تحصیلی شاگرد ممتاز کلاسش شد. پس از آن تامسون دست نوشته ای را مقابل درب منزلش پیدا کرد که در آن نوشته شده بود” شما بهترین معلمی هستی که من تا الان داشته ام”.خانم معلم در جواب او نوشت که تو خوب بودن را به من آموختی.

    بعد از چند سال خانم تامسون پس از دریافت دعوت نامه ای از دانشکده ی پزشکی که از او برای حضور در جشن فارق التحصیلی دانشجویان رشته ی پزشکی دعوت کرده بودند و در پایان آن با عنوان ” پسرت تیدی” امضاء شده بود، شگفت زده شد. او در آن جشن در حالی که آن گردنبند را به گردن داشت و بوی آن عطر از بدنش به مشام می رسید، حاضر شد.

    آیا می دانید تیدی که بود؟

    تیدی استوارد مشهورترین پزشک جهان و مالک مرکز استوارد برای درمان سرطان است.?

    ان شاء الله در آغاز سال تحصیلی با دیدی آگاهانه با دانش آموزان خودمان برخورد کنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      احمدرضا کریمیان گفته:
      مدت عضویت: 3963 روز

      به نام الله مهربان

      سلام به شما آقای مشایخی

      بسیار داستان تاثیر گذار وزیبایی بود.واقعا لذت بردم.

      بسیار به شما تبریک می گویم که اینقدر با خودتان هماهنگ هستید که علاوه به موفقیت خودتان به موفقیت واصلاح باورهای دیگران هم اهمیت می دهید.

      در پناه خداوند یکتا باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      علی جوان گفته:
      مدت عضویت: 3898 روز

      دوست خوبم ارمان مشایخی سلام و سپاس

      داستان شما اشک بنده را درآورد و موجب شد مجدد از خدا به خاطر همه نعمت هایی که به بنده ارزانی داشته است سپاسگزاری کنم.

      همانطور که خدا تلاش هیچ انسانی را دست کم نگرفته و ضایع نمی گرداند بنده هم سعی کرده ام تلاش هیچ کدام از دانش آموزانم را دست کم نگیرم چون اعمال هر کس بر اساس ظرفیت وجودی خودش است و به هر میزانی که باشد قابل تقدیر است.

      از مطالب خوب شما سپاسگزارم و برای شما آرزوی موفقیت دارم.

      هر چی آرزوی خوبه مال تو …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        ارمان مشایخی گفته:
        مدت عضویت: 3578 روز

        سلام دوست عزیزم خیلی خوشحالم که با شما جز یک گروه بزرگ عباسمنش هستم.. یادم میاد دوران راهنمایی من زیاد درس نمیخوندم یکبار به خاطر درس فارسی پدرم خواستن و معاون مدرسه به پدرم گفت که پسر شما استعداد نداره ولی پدرم قبول نکرد و حرف معاون حالم خیلی بد کرد تصمیم گرفتم درس بخونم خدا سر شاهده بعد اون روز هر وقت از درس فارسی از من سوال میشد نمره بالا میگرفتم ..از شما به عنوان یک معلم خوب تقاضا دارم همیشه به دانش اموزات اعتماد بنفس بدی..ممنونم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        ارمان مشایخی گفته:
        مدت عضویت: 3578 روز

        ??????????وای چقدر به دلم نشست

        بچه که بودم همیشه دلم میخواست یه خونه مثل خونه ی مایکل جکسون داشته باشم.پدرم همیشه لبخند میزد و میگفت کریس این خونه ها واسه آدم پولدارهاست.ما نمیتونیم از این خونه ها داشته باشیم.

        حالا زمان گذشته و من یه خونه بهتر از اون دارم.رویاهاتون و حفظ کنید و از اونها دست نکشید.کریس رونالدو..

        ????????

        ???علت نرسیدن تعداد زیادی از آدمها به ثروت وموفقیت ،احساس عدم شایستگی است…از خودت بپرس برای رسیدن به ثروت و موفقیت ،خودت را شایسته میدانی؟؟!

        ?????????

        اگر میخواهید روز پر بار و زیبایی را رقم بزنید

        امروز روی تواناییهایتان تمرکز کنید .

        و با مرور موفقیتهایتان قدرت درونیتان را چندین برابر کنید .

        اگر یک بار توانسته اید موفق شوید ،باز هم میتوانید. به شرط آنکه به خودتان ایمان داشته باشید .

        ?????????:

        درب ورود به دنیای فراوانی و دریافت کردن با دو کلید باز میشود :

        ١.شکر و سپاس به خاطر هرآنچه دارید .

        ٢. تقاضای نعمتهای بیشتر .

        ????????

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        ارمان مشایخی گفته:
        مدت عضویت: 3578 روز

        من عاشق این متنم بنظر خودم واقعا عالیه ..امروز بهم ثابت شد که نباید دیگران الکی قضاوت کنم و اصلا قضاوت کردن کار خداست

        میدانم اگر:

        قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنم…

        دنیا تمام تلاشش را میکند تا مرا در شرایط او قرار دهد…

        تا به من ثابت کند…

        در تاریکی همه ی ما شبیه یکدیگر یم…

        “پناه “؛

        میبرم به “خدا “،

        از عیبی که؛

        “امروز “درخود میبینم

        و؛

        “دیروز ”

        “دیگران را “به خاطر،

        “همان عیب”ملامت کرده ام…

        محتاط باشیم، در “سرزنش ”

        و”قضاوت کردن “دیگران

        وقتی ؛

        نه از” دیروزاو”خبر داریم،

        نه از”فردای خودمان”.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    لیلا شب خیز گفته:
    مدت عضویت: 3455 روز

    دوستان عزیزم و استاد گرانقدر و بزرگوارم و خانم فرهادی مهربانم سلام

    امروز با خودم گفتم قبل از رفتن به مدرسه این پیام را بگذارم

    قول داده بودم نتایج بسته ی روانشناسی را اعلام کنم و آمده ام تا وفای عهد داشته باشم

    چند روز پیش طبق تمرینات و آموزه های استاد عزیزم به یک رستوران عالی رفتیم در حالی که کل موجودی پول ما فقط به اندازه ی همین غذای رستوران بود رفتیم وقتی قدم روی پله هایش می گذاشتم تجسم می کردم که دستان خداوند مرا به اینجا هدایت کرده است و اینجا آمده ام که به جهان الهی خداوند اعلام کنم من اشرف مخلوقاتم و شایسته عالی ترین عنایات پروردگار ، خبری از قیل و قال نفس نبود ، آمده بودم تا به دستورات استاد بزرگوارم عمل کنم تا بدانم بهترین نعمت ها خاص نیکوکاران است

    وقتی پول قبض را پرداخت کردیم من و شوهرم هر دو احساس کردیم از راههای حکیمانه الهی ده برابر آن وارد حسابمان شده است یعنی احساس خوب مساوی اتفاقات خوب و عالی

    و اما دو روز بعد ……………..

    شوهرم قرارداد کاری جدیدی بست ، اما جالب اینجاست که که خیلی بیشتر از 10 برابر وارد حساب بانکی ما شد ،

    و دیگری اینکه نمی دانم چه اتفاقی در حال وقوع است زندگیم پر شده است از آرامش الهی ، روابطم با همکارانم فوق العاده عالی شده باور کنید برای یک لحظه دیدنم لحظه شماری می کنند ، دوستانم تا مرا می بینند اشک شوق می ریزند ، به حقیقت عزت خاص خدا هست و خداپرستان ، این خداوند است که عزیزمان می کند و ناممان را بالا می برد،

    فقط باور می خواهد و بس

    دستان خداوند همین نزدیکی هاست کافیست دست خود را به او بدهیم تا عرش اعلی ما را بالا می برد

    استاد عزیزم امیدوارم پیام مرا بخوانید تمام آموزه های شما را بر لوحه قلبم حک کردم ، همه را صد در صد باور دارم ، شما دست خداوند بر روی زمین هستید با تمام وجودم از شما سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    دوستان عزیزم از خداوند بخواهید به همه ی ما توفیق بدهد همه ی محصولات این سایت الهی را تهیه کنیم و مهمتر اینکه توفیق عمل به قوانین را به ما عنایت کند

    از صمیم قلب همه ی شما را به الله یکتا می سپارم ، دوستان گلم شماها برایم بسیار ارزشمندید زیرا که خوبان و مقربان درگاه خداوند بزرگ مرتبه اید

    در خداوند شاد و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      .k namdar گفته:
      مدت عضویت: 3552 روز

      خانم شبخیز ،دوست عزیزم سلام

      هر روز صبح که میام وارد سایت میشم با خودم میگم خدا کنه دوستان دوباره نتایج عالی گرفته باشن و اینجا نوشته باشن.

      واقعا بهتون بابت این موفقیت های پی در پی تبریک میگم وآرزو میکنم هر روز نتایجی که میگیرید بزرگتر و پررنگ تر بشه .امیدوارم همه ما بتونیم مثل شما با تمام وجود آموزه های استاد رو باور کنیم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          .k namdar گفته:
          مدت عضویت: 3552 روز

          ممنونم خانم شبخیز عزیز .من هم از صمیم قلب شما رو دوست دارم ودر یکی از تمرینهای کتاب معجزه شکر گزاری (تمرین 12اشخاصی که در زندگی شما تغیر ایجاد کردند)اسم شما رو نوشتم واز اینکه با نظرات زیبایی که دارین کمک کردید تا من هم خداوند رو بهتر باور کنم از شما از صمیم قلب تشکر کردم .

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      عاشق خدا گفته:
      مدت عضویت: 3347 روز

      سلام خانم شبخیز

      فقط از صمیم قلب از خدا برای شما و نسلهای آیندتون همین عزت رو روز افزون از خدای مهربونمون خواهانم

      خیلییییییییییییی خوشحالمون میکنید اینجا نتایج عالی و آسمونیتون رو مینویسید

      نتیجه توکل به خدا همینیه که شما در حال تجربه اش هستید

      این نتیجه همنشینی شما با قرآن هست

      با نتایج طیبای شما امید و توکل ما هم به خدای نازنینمون بیشتر و عمیقتر میشه

      خدای جان جانانم شکررررررررررررررت به تعداد تمامی نعماتت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      احمدرضا کریمیان گفته:
      مدت عضویت: 3963 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام به شما خانم شب خیز

      بی نهایت به خواندن نظرات شما علاقمندم ولذت می برم ودیدن موفقیت های هر روزه وفوق العاده شما بی نهایت انگیزه ام را برای استفاده دقیق از قوانین الهی واستفاده از فایل های استاد بالا می برد.

      درست می گویید واقعا کافیست که دست خود را به خداوند بدهیم تا ما را به عرش اعلی ببرد.

      شاد ،سالم ،موفق وثروتمند در پناه الله یکتا باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      میلاد صمیمی گفته:
      مدت عضویت: 3725 روز

      خواهر ارجمندم خانم شبخیز گرامی صمیمانه موفقیت جدید شما را به شما و همسرتون تبریک میگم و از صمیم قلبم آرزوی موفقیتهای بیشتر و بیشتر رو برای خانواده شما دارم.

      من هم این تمرین رو انجام دادم ولی فقط یه بار این نشون میده ایمان من در باور کردن صحبتهای استاد خیلی قوی نبوده ولی هرگز این وضعیت ادمه پیدا نخواهد کرد.

      خداوند بزرگم از تو بخاطر وجودت و همراهیت با ما سپاسگزارم…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      علی جوان گفته:
      مدت عضویت: 3898 روز

      خدایا برای قرب تو نهایتی نیست همانگونه که برای بزرگیت نهایتی نیست….

      خدایا برای کرمت نهایتی نیست همانگونه که برای گذشتت نهایتی نیست….

      خدایا برای هدایتت نهایتی نیست همانگونه که برای بصیرتت نهایتی نیست….

      خدایا تو بی نهایتی و ما هم بی نهایت فقط کافیست که این را باور داشته باشیم….

      مثل خواهر مهربانمان و با ایمانمام خانم شب خیز…

      هر چی آرزوی خوبه مال تو …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        لیلا شب خیز گفته:
        مدت عضویت: 3455 روز

        آقای جوان برادر با ایمان و بزرگوارم سلام ، باور کنید با تمام وجودم حس می کنم که تا به چه اندازه خداوند شما را دوست دارد ، ایمانتان را تحسین می کنم ، همیشه برای موفقیت شما و خانواده ی گرامیتان نزد خداوند دعا می کنم در خدا شاد و پیروز باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    مهرداد غفاری ریسمانچی گفته:
    مدت عضویت: 4030 روز

    با سلام خدمت دوستان عزیز و بزرگوارم

    از خواندن نظرات همه دوستان واقعاَ مطالب ارزشمندی یاد می گیرم و از شنیدن موفقیتهای بیشمار دوستان بسیار شاد و خوشحال می گردم .

    تشکر ویژه ای دارم از خواهر بزرگوارم خانم شب خیز عزیز و برادر ارجمندم جناب آقای علی جوان که با راهنماییها و تشویقهاشون و نظرات ارزشمندشون مشوق دیگر دوستان در رسیدن به موفقیت و پیشرفت هستند .

    خواهر بزرگوارم خانم شب خیز شما یک انسان وارسته و بزرگی هستید با دلی بسیار بزرگ و مهربان که راه بزرگی رو پیدا کرده اید و خوشحالم که در شغل معلمی که شغل انبیا هست مشغول فعالیت هستید و خوشا به حال بچه هایی که معلم و استاد و الگویی چون شما دارند .

    کاش اینجانب هم یک ذره از ایمان والای شما رو داشتم .

    حضورتان در این سایت ونظرات ارزشمندتان در کنار آموزشهای استاد بزرگوارمان که راه درست زندگی کردن را به ما می آموزند باعث افتخار ما هست .

    از خداوند براتون بهترینها رو آرزومندم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      لیلا شب خیز گفته:
      مدت عضویت: 3455 روز

      آقای ریسمانچی دوست بزرگوار عرض سلام و ادب و احترام

      بسیار بسیار سپاسگزارم از ابراز لطف شما برادر ارجمندم

      و خداوند را هزاران مرتبه سپاس بابت دوستانی آگاه و مدبر چون شما ، از صداقت کلامتان پیداست قلبتان بسیار به خداوند نزدیک است امیدوارم همواره در خدا شاد و پیروز باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      علی جوان گفته:
      مدت عضویت: 3898 روز

      *مهرداد جان عزیز سلام و سپاس

      از ابراز لطف شما برادر گرامی بسیار بسیار سپاسگزارم

      به حقیقت تحسین شایسته کسانی است که قلبی آکنده از خلوص نیت به روشنی آفتاب دارند که شما مصداق بارز آن هستید.

      بهترین باورهای ابراهیمی را برای شما داداش گلم آرزومندم …

      خدا را شاکرم از هم نفسی با این دوستان خوب و بزرگوار…

      هر چی آرزوی خوبه مال تو …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    .k namdar گفته:
    مدت عضویت: 3552 روز

    دوستان عزیز سلااااااام .

    امیدوارم حال همگی عااالی باشه وزندگیتون پرشده باشه از اتفاقات قشنگ .

    من هنوز داستان کامل اشناییم با این سایت رو اینجا ننوشتم و راستش داره یه اتفاقات خیلی خوبی می افته که به زودی میا م و اینجا کامل توضیح میدم فقط امروز به درخواست خانم شبخیز که گفته بودن نتایج هر چند کوچیک رو اینجا بنویسیم تا به رفع باور های محدود کننده همدیگه کمک کنیم ومن امروز میخوام در مرود اتفاق خوب امروز براتون بنویسم .

    دوستان چیزی که من دقت کردم وقتی روزی که از خواب بیدار میشم وشکر گزاری من از اعماق وجود باشه (از ته قلب ) و خداوند رو عاشقانه ستایش می کنم محاله اون روز یه اتفاق خیلی عالی برام نیفته .هر چند من وقتی خانم سمانه در قسمت عشق و مودت گفته بود عاشقانه هاشو تقدیم تقدیم خداوند میکنه فهمیدم من در مورد ستایش خداوند ضعف داشتم ووقتی روز عرفه معنی دعای عرفه رو میخوندم از اینکه امام حسین چقدر خداوند رو عاشقانه ستایش میکرد شگفت زده می شدم ومن هم تصمیم گرفتم چند جمله از اون دعا رو در مورد خداوند همیشه با خودم تکرار کنم .

    دوستان عزیر من بارها و بارها نوشتم که من یه باور جدید برای خودم ساختم که (خداوند خیلی راحت و زود خواسته های منو بهم میده ) .بعد از این مدتی که من دارم روی این باور کار میکنم دارم خدا رو شکر کم کم نتایج رو میبینم و این نتایج داره هر روز بیشتر و بیشتر میشه مثلا تا چند هفته پیش دو سه روز ی یه بار ولی این روز ها در طول روز چند بار این اتفاق میافته که یه چیزی رو میخوام و بلا فاصله به دستم میرسه .چند شب پیش یه خوراکی توی ذهنم بود وشبش خواب دیدم که اون خوراکی رو میخورم و توی خواب به خودم می گفتم دیدی خیلی سریع به هر چی بخوای میرسی(خخخخخ) ودقیقا روز بعد واقعا همون اتفاق افتاد .

    اول اینکه صبح که داشتم حاضر میشدم با خودم گفتم برم از عابر پول بگیرم و توی ذهنم گفتم یه مبلغی بگیرم که یه مقدارش خورد باشه چون اول صبح معمولا رانند ها غر غر میکن که پول خورد ندارن و کمتر از ده دقیقه بعد مامانم گفت بیا این پول رو بگیر گفتم پول چی !!!!!!!!!!گفتش خرید چند روز پیش هر چی گفتم نمیخوام قبول نکرد و جالب اینه که یه مقدارش پول خورد بود !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!به خودم گفتم کبری دیدی چقدر سریع !!!!! خداااای شکرت

    و اتفاق خوب دیگه امروز :

    من کارتریج پرینترم دور وز پیش خراب شده بود وقرار شده یه نو بگیرن وتو این مدت هم من اگه پرینت برگه رو میخواستم میفرستادم رو یپرینتر منشی شرکت یا واحد دیگه ای و از اونجا بر میداشتم .کارم این چند روز زیاد بود و این کار برام سخت شده بود که هی بخوام برم و یه برگه ای رو از یه قسمت دیگه بردارم .

    توی ذهنم گفتم من که هر چیزی بخوام زود به دستم میرسه پس بزار زنگ بزنم شاید همین امروز اوردن پیگیری کردم و گفتن باید صبر کنم تا شنبه یا یکشنبه !!!!!!!!!!!!!!!! بچه ها باور نمیکنید همون موقع ذهنم گفت پس چی شد!!!!!!!!!واسه همینه که استاد میگه همیشه روی باور هاتون کار کنید حتی شده تا اخر عمر .من گفتم اشکال نداره ورفتم سراغ کارم . یه نیم ساعت بعد رفتم اتاق بایگانی تا چند تا برگه بردارم دیم که توی یکی از کمد ها یه کاتریج هست و اتفاقا همونی بود که به پرینتر من میخورد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! با خودم گفتم این اینجا چکار میکنه !!!!!کی اینو گذاشته اینجا !!!و العان که فکر میکنم میگم به قول مصاحبه یکی ازبچه های روانشانسی ثروت (حسام شگفتی )این قانون که داره جواب میده چون شما نمیدونید توی شرکت چقدر عجیبه که توی یه اتاقی یه کارتریج باشه و کسی اونو ندیه باشه!!!!!! .اول با خودم گفتم شاید خرابه آوردم یه پرینت گرفتم و تو دلم خدا خدا میکردم که سالم باشه و دیدم شکر خدا سالمه ونمیدونید چقدر این اتفاق امروز منو خوشحال کرد به خدا گفتم من واقعا نمیدونم چطور در مقابل این همه رحمت تو شکر گذار باشم .چون یه بار دیگه بهم ثابت شد که سریع به چیزی که میخوام میرسم و دیگه اینکه واقعا طبق گفته استاد برای رسیدن به هر چیزی هزار راه هست که هرگز به ذهن ما نمیرسه پس ما فقط باید بخوایم وجور شدن و رسیدن به اون خواسته کار خداونده .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      احمدرضا کریمیان گفته:
      مدت عضویت: 3963 روز

      .بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام به شما خانم نامدار

      بسیار زیاد موفقیت های پی درپیتان را تبریک می گویم.

      بازهم موفقیت هایتان را بنویسید تا به همه ما روحیه بیشتری برای استفاده هر چه بیشتر از قانون را بدهید.

      انشاءالله موفقیت هایتان روز افزون باد.در پناه خداوند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        .k namdar گفته:
        مدت عضویت: 3552 روز

        با سلام

        از ابراز لطف دوستان عزیزم (خانم شبخیز -آقای جوان آقای کریمی -آقای صمیمی آقای مشایخی و….) ممنونم و همیشه خوشحالم که اینجا دوستانی دارم که از موفقیت های هم خوشحال میشن ..نظرات خوب شمادوستان واقعا به من کمک های زیادی کرده ومن هم بیصبرانه منتظر شنیدن موفقیت های بیشتر شما هستم . آرزو میکنم نتایج همگی ما روز به روز بزرگتر و چشم گیر تر باشه .

        از خداوند برای همگی بهترینها رو آرزومندم .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      لیلا شب خیز گفته:
      مدت عضویت: 3455 روز

      خانم نامدار دوست عزیزم سلام

      باور کنید هر بار که از موفقیت هایتان می نویسید در پوست خود نمی گنجم ، به حقیقت هر آنچه از پروردگار بخواهیم به آسانی به دست می آید فقط باور و ایمان قوی به الله یکتا می خواهد ، بی صبرانه منتظر خبرهای خوب موفقیت های پی در پی شما هستم

      یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور

      کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      میلاد صمیمی گفته:
      مدت عضویت: 3725 روز

      بعضی از پیامهای دوستان رو که میخونم مخصوصا اونهایی رو که نمیشناسم اولش برام باورش سخته یا میگم خب این شاید نتیجه جالب توجهی نباشه بعد قلبم میگه یه بار دیگه بخون، میخونم و میبینم که چقدر نتایج جالب و خوبه!!!!! (خداوندا ایمانم را نسبت به خودت قوی و قوی تر کن) چقدر زیبا گفتین که استاد میگن برای رسیدن به چیزی هزار راه مختلف وجود داره که ما نمیدونیم بله، وظیفه ما فقط درخواست چیزهای الهی از خداست. آفرین بر شما…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      ارمان مشایخی گفته:
      مدت عضویت: 3578 روز

      من روی این باور خیلی کار کردم و همیشه این زیر همه خواسته هایم می نویسم (خدایا شکرت که خیلی سریع به خواسته هایم میرسم)سه تا هدف داشتم خداشکر به دوتا از اهدافم رسیدم یک هدف دیگم نشانه هاش اومده خیلی دارم سریع پیشرفت میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      علی جوان گفته:
      مدت عضویت: 3898 روز

      خانم نامدار عزیز خدا را خیلی خوب شناخته اید و قدرت برتر او را که همیشه استاد از آن صحبت می کند در باورهای شما به خوبی در حال تجلی است. تبریک.

      شنیدن موفقیت های شما احساس غیر قابل وصفی در بنده به وجود می آورد.

      منتظریم…منتظریم…منتظر

      هر چی آرزوی خوبه مال تو …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      عاشق خدا گفته:
      مدت عضویت: 3347 روز

      سلامممممممممممممم خدارو شکرررررررررر

      خیلی خوشحالم از ذوق شما من هم به وجد اومدم ممنونم ز این انتقال احساس زیباتون به بنده های دیگه خدا

      مطمعن باشید هر روزززززززززززز نتایج جدید می گیرید

      هی پیشنهاد دارم همین باوری رو که در حال ایجادش هستید این رو هم بهش اضافه کنید بزرگگگگترین درخواستهای من هم خیلیییییی زود و عالی برآورده میشه

      کم کم نتایجتون عظیمتر میشه چون دیگه باور کردید چیزای کوچیک راحت مستجاب میشه

      خدای مهربونم به تعداد تمامی اشرف مخلوقاتت شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    هادی زارع گفته:
    مدت عضویت: 3759 روز

    سلام خدمت دوستان عزیز میخواستم یکی از نتایجی که از فصل5 کتاب “رویاهایی که رویا نیستند” را براتون به اشتراک بزارم. داستان غلبه بر یکی از بزرگترین ترس های زندگی ام.

    من فرد خیلی ترسویی بودم از بچگی. از تاریکی و تنهایی خیلی میترسیدم… البته تقصیری نداشتم از بس داستان های جن و روح برام تعریف کرده بودند این جوری شده بودم…

    وقتی برای اولین بار داستان ترس و ایمان را از زبان استاد عباس منش شنیدم که میگفت “اگه وارد ترس هات با ایمان وارد بشی محو میشوند”، وارد ترس هام میشدم مثل راه رفتن در دل شب در خیابون خلوت یا خراب کردن تمام پل های پشت سرم برای رسیدن به اهدافم و نابود کردن نگرانی ها با ایمان….وقتی فصل 5 کتاب رویاهایی که رویا نیستند را خواندم. انصافا خیلی تحت تاثیرش قرار گرفتم.مو به تنم سیخ شد.

    یک هفته بعد از خواندن این فصل به زادگاه پدرو مادرم(که یک روستا در استان فارس هست)رفتم و تصمیم گرفتم که بعد از نیمه شب به قبرستان بروم.

    درست عصرِ روزِ قبل از رفتنم به قبرستان برای کمک بیشتر به خودم برای عملی کردن این تصمیم فصل5 رو یک بار دیگه خوندم. دوباره مو به تنم سیخ شد..با خوندن برخی از جملات آن انگار خداوند مستقیم با من سخن میگفت. خیلی احساس خوبی به من داد. در حین خواندن آن یک جمله بصورت الهام گونه به من گفته شد “هدفی به ظاهر غیر معقول برای خودت اتنخاب کرده ای پس کارهایی که از نظر مردم غیر معقول هست انجام بده.” این جمله موجب شد که بر سر حرفم بیشتر وایسم و تصمیم رفتن به قبرستان رو عملی کنم.

    همان طور که گفتم من خیلی آدم ترسویی بودم.همیشه از حیاط بزرگ و تاریک خانه پدر بزرگم در شب میترسیدم. دسشویی در آخر حیاط داشت که فاصله 50 متری آن تا خونه رو من همیشه با ترس و وحشت با سرعت می پیمودم. همیشه داخل خونمون همیشه در تاریکی شب منتظر آمدن جن ها بودم.

    ساعت 10 شب با موتور رفتم کنار قبرستان ببینم و وانمود کنم انسان شجاعی هستم. موتورم رو خاموش کردم یک دقیقه وایسادم ترس همه وجودم رو فرا گرفت.قبرستان تاریک بود و فقط یه لامپ با نور زرد وسط آن روشن بود. باد می وزید و درختان بزرگ قبرستان رو تکان میداد. دَرِ زنگ زده ی قبرستان با هر تکون خوردن صدایی میداد که منو بیشتر یاد فیلم ها و داستان های ترسناک میانداخت.( به یاد داستانی که پدر بزرگم و اهالی اون منطقه میگفتن که سالها پیش یک نفر یه جن رو دیوار قبرستون دیده و وحشت کرده و دیوونه شده. یا داستان مردی که نیمه شب سلام یک جن نکرده و جن کاری با مرد کرده که از ترس مرده و کلی داستان های دیگه افتادم)موتور سیکلتم رو روشن کردم و هراسان گاز میدادم و از قبرستان دور شدم و به خونه پدر بزرگم برگشتم. این قدر ترسیده بودم که احساس میکردم جن ها دارن بهم نگاه میکنن و منتظر ظاهر شدن یکی از آنها بودم.

    یکی دوساعت بعد با خودم گفتم که من باید هر جور شده امشب به قبرستان برم. فایل رایگان ترس و ایمان رو هم نگاه کردم که خیلی بهم روحیه داد.نیم شب فرا رسیده بود و وقتش بود که تصمیم را عملی کنم. برای سنجش دوباره ترسم رفتم در همون حیاطی که گفتم. چنان ترسیده بودم که بدنم به لرزه افتاد و توحم زده بودم و اشیاء داخل حیاط رو به شکل وحشتناک میدیدم.دوباره برگشتم به داخل خونه…همه خوابیده بودند…رفتم تو یه اتاق که کسی نبود شروع کردم با خودم حرف زدن. یه حسی میگفت اگه بری قبرستان ایست قلبی میکنی همون جا میمیری از وحشت.یه حسی میگفت مگه خدارو باور نداری مگه همیشه نمیگی تنها فرمانروای جهان خدا هست پس چرا میترسی.یه حسی میگفت اون بیرون پر از سگ وحشی و شغال هست. یه حسی بهم امید میداد میگفت الان وقتشه ایمانت رو نشون بدی.

    یک ساعت با خودم حرف میزدم و آخر با خودم گفتم اگه ایست قلبی کنم و بمیرم بهتر از این هست که خدارو باور نداشته باشم. مرگ با ایمان بهتر از زنده بودن با ترس هست.اگه میخوام به اهدافم برسم باید وارد قبرستان بشم. از جام بلند شدم و لباس گرم پوشیدم. ساعت 1:30 بود. رفتم تو حیاط دیدم که ترسم محو شده. به خودم امیدوار شدم یکی دو دقیقه تو حیاط نشستم.یه حسی میگفت یالا برو دیگه داری چیکار میکنی. از در خونونه اومدم بیرون درو زدم به هم. همین که نگاه به سمت چپم کردم یه سگ دیدم.اصلا ازش نترسیدم(با اینکه قبلا هم از حیوانات مثل سگ و گربه میترسیدم.با دیدن گربه در تاریکی فکر میکردم یک جن هست که به صورت گربه در اومده. )دست برای سگه بلند کردم یه چند لحظه نگام کرد بعد راهشو گرفت و رفت. منم راهمو گرفتم و به سمت قبرستان رفتم.فاصله قبرستان تا خونه پدربزرگم کم تر از 5 دقیقه راه بود. وقتی دیوار های قبرستان رو دیدم کمی ترسیدم ولی انگار یه نیرویی هلم میداد به جلو. تا اینکه وارد قبرستان شدم. صدای سگ ها از باغ ها و زمین های اطراف قبرستون میومد.خیلی صداشون زیاد بود انگار با همدیگه یا با شغال ها داشتن دعوا میکردم. از در قبرستون که وارد شدم با صدای بلند به مرده ها سلام کردم. یه آرامش عجیبی را در وجودم حس کردم. آرامش سر تا پامو فراگرفته بود. ترس برام بی معنی و خنده دار بود.سرشار از احساس شکرگزاری شده بودم. احساس بی نظیری داشتم و خداوند را با صدای بلند شکر میکردم.بابت ایمان قدرتمندی که بهم داده بود. روی قبر پدر بزرگ پدری ام نشستم و براش فاتحه خودم.بعد اهدافم را برای مرده ها با صدای بلند گفتم.اهنگ شادی پخش کردم با مرده ها گوش دادم. مدتی در قبرستون چرخ زدم و بدون هیچ ترسی به خونه برگشتم.آن شب تا صبح از خوشحالی خوابم نبرد..

    امیدوارم که لذت برده باشید. دوستان باور کنید که با ایمان همه ترس ها محو میشوند.

    از هرچی میترسید وارد آن شوید.

    من از همین جا شما رو به چالش قبرستان در نیمه شب دعوت میکنم.خیلی جالب هست و خیلی هم حال میده.

    ?با آرزوی موفقیت و شادی و ثروت و ایمان بیشتر برای عزیزان?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      لیلا شب خیز گفته:
      مدت عضویت: 3455 روز

      آقای زارع دوست عزیز سلام

      به شما تبریک می گویم و شجاعت شما را تحسین می کنم ، آفرین بر ایمان قلبی شما و قرآن می فرماید:

      آنان که گفتند پروردگار ما خدای یکتاست و بر این سخن پایدار و ثابت ماندند هیچ غمی از گذشته و هیچ ترسی از آینده نداشته باشند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        هادی زارع گفته:
        مدت عضویت: 3759 روز

        سلام خانم شب خیر ?

        خیلی مشتکرم بابت وقتی که میگذارید و بابت امید و انرژی که به اعضای خانواده میدهید،هم در این صفحه و هم صفحات دیگه شاهد کامنت های روحیه دهنده شما بوده ام.و همچینین در عقل کل مثل بقیه دوستان سنگ تموم گذاشته اید.

        من خیلی انسان خوشبختی هستم که دوستی مثل شما دارم.و عضو این خانواده هستم.

        براتون شادی، ثروت و موفیقت بیشتر آرزومندم???

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      احمدرضا کریمیان گفته:
      مدت عضویت: 3963 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام به شما آقای زارع

      بسیار به شما تبریک می گویم که توانستید با ایمان بر ترس هایتان قدم بگذارید وآنها را در هم بشکنید.

      آدم های موفق کارهایی را می کنند که آدم های غیر موفق حاضر نیستند انجام دهند.شما کاری کردید که خیلی ها حاضر نیستند انجام دهند پس نتایجی خواهید گرفت که خیلی ها نمی گیرند.

      با آرزوی موفقیت وشادکامی برای شما دوست عزیز.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      میلاد صمیمی گفته:
      مدت عضویت: 3725 روز

      دوست عزیز سلام.

      واقعا کاری که شما انجام دادید مصداق عملی و بارز غلبه بر ترس و جایگزینی اون با ایمان بوده. صمیمانه به شما تبریک میگم و امیدوارم در این مسیر پیوسته رو به جلو حرکت کنید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      علی جوان گفته:
      مدت عضویت: 3898 روز

      دوست خوبم هادی زارع سلام و سپاس

      شجاعت شما قابل تحسین و تقدیر است بنده که خیلی لذت بردم.

      ایمان دارم که آن شب فرشته ها با شما بودند و همه برای شما دعا کردند و با آرامشی که به دست آوردید در حقیقت خدا را در درون خود احساس کردید این سعادت نصیب هر کسی نمی شود. مبارک مبارک مبارک.

      هر چی آرزوی خوبه مال تو …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    ارمان مشایخی گفته:
    مدت عضویت: 3578 روز

    سلام خدمت همه دوستان عزیزم ..

    پدر من برای هر کسی کار کرده اون کسب کار پر شده ثروت و فراوانی .مثلا 8 سال مدیر شرکت ماکارونی سازی بود هفته ای یکبار ایشون میدیدم وقتی رئیس شرکت اومد خونه ما از پدرم خیلی راضی بود بعد از رفتن پدرم از شرکت کارخونه برشکست شد

    همین الان تو کار عمده فروشیه ماهی 16 میلیون سود واسه رئیسش داره یکبار از پدرم سوال کردم چرای برای خودت کار نمیکنی گفت من خیلی ها دیدم که با ثروتمند شدن به تباهی کشیده شدند از این صحبت ها فهیدم که میترسه ما هم به تباهی کشیده شیم ? دباره گفت کسب کار راه اندازی میکنم ولی اول باید اطمینان پیدا کنم که برشکست نمیشم الان چند سال هیچ کاری شروع نکرده و برای دیگران خوب ثروت ساخته …… فهمیدم اینکه هنوز برای خودم کسب کار شروع نکردم مثل پدرم میترسم برشکست شم خداشکر دارم طبق اموزه های استاد با استفاده عبارات تاکیدی این باور تغییر میدم (من هر کسب کاری شروع میکنم به ثروت و فراوانی تبدیل میشه) انشالا که منم مثل دوستانم میلیادر شم ?????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    علی جوان گفته:
    مدت عضویت: 3898 روز

    به نام خداوند موفق و ثروتمند

    ———————————–

    دیروز اتفاقی افتاد که به وضوح مشاهده کردم که دخترم توانست با تغییر باورهاش چیزی را که مسجل شده و ثابت شده بود تغییر دهد.

    ———————————–

    دخترم از کودکی 18 ترم است که در کانون زبان ایران در حال تحصیل زبان انگلیسی می باشد و در این مدت تمام کلاس هایش را روزهای دوشنبه و پنج شنبه گرفته است به خاطر زمان مناسب و همکلاسی بودن با دوستانش.

    این ترم تا آمدیم از طریق سامانه کانون انتخاب کلاس کنیم متوجه شدیم ظرفیت کلاس مورد نظر تکمیل شده است برای دخترم خیلی سخت بود اشک هایش در چشم های زیبایش جمع شده بود چون کلاس های دیگر هم زمان خوبی نداشتند و هم با دوستانش نبود.

    زنگ زدیم کانون هر چی اصرار کردیم قبول نکردند که کلاس دخترم را تغییر دهند و بالاخره دخترم تسلیم شد و قبول کرد.

    یکدفعه به ذهنم رسید و گفتم دخترم بیا از قانون جذب استفاده کن برای تغییر کلاست.

    اولش کمی مقاومت کرد و گفت نمی شود تا حالا صابقه نداشته آخه کانون خیلی مقرراتی است.

    ولی بالاخره برای اینکه به خودش هم ثابت بشه که قانون جذب عمل می کنه یا نه شروع کرد خودش را تصور کردن که سر همان ساعت به کلاس می رود و با دوستاش در همان کلاس درس می خواند و برنامه درسیش را هم آورد و با خودکار ساعتش را تغییر داد و …..

    جالب این جاست که چند روز انجام داد و دیگه انجام نداد در حقیقت یادش رفت انجام بدهد.

    ———————————–

    « دیروز مورخ 1395/05/27 »

    ساعت 3 و نیم بعد ظهر غیر منتظره کانون زنگ زد منزل ما و گفت که کلاسی را که ثبت نام کرده اید کنسل شده است و یکی از این دو کلاس را می توانید انتخاب کنید دخترم زبانش بند شده بود من گوشی را گرفتم و همان ساعت همیشگی را به او گفتم و او هم قبول کرد و ثبت شد.

    به همین راحتی…..

    و آن لحظه بود که دخترم این حدیث شریف را توانست با کمک آموزه های استاد گلم عباس منش در زندگی خودش تفسیر کند.

    « الدعاء یرد القضاء ولو ابرم ابراما »

    ترجمه : دعا قضاء و قدر را برمی گرداند حتی اگر آن قضاء و قدر بسیار بسیار محکم شده باشد.

    یعنی اگر گمان کنیم 100% کار از کار گذشته است باز هم می شود ورق رابرگرداند.

    و من فهمیدم درخواست های ما همان دعاهای ما هستند.

    دعا = درخواست.

    ———————————–

    خدایا با تمام وجود سپاسگزارم هم از تو و هم از بنده مخلصت سید حسین عباس منش.

    هر چی آرزوی خوبه مال تو …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      لیلا شب خیز گفته:
      مدت عضویت: 3455 روز

      آقای جوان دوست بزرگوار سلام

      تازه این اولین مقدمات پیروزی های شما و خانواده ی عزیز شماست ، به قول معروف سالی که نکوست از بهارش پیداست ،

      از قول بنده به دختر دلبندتان تبریک بگویید که در سنین جوانی خدا و قوانینش را شناختند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        علی جوان گفته:
        مدت عضویت: 3898 روز

        جناب صمیم عزیز از لطف و محبت همیشگی شما سپاسگزارم.

        همیشه برای شما دوست گرامی دعا می کنم و آرزوی بهترین ها را برای شما از خداوند موفق و ثروتمند خواستارم.

        هر چی آرزوی خوبه مال تو …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      احمدرضا کریمیان گفته:
      مدت عضویت: 3963 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلامی گرم به شما آقای جوان

      من قبل از خواندن نظر شما فکر می کردم که قبل از این که اتفاقی بیفتد میتوان آن را به جهت دلخواه هدایت کرد ولی بعد از رخ دادن چیزی دیگر نمی شود آن را تغییر داد.ولی با خواندن نظر شما دیدگاهم عوض شد.

      واقعا خوش به حال دخترتان که همچین پدر عالم به قوانین الهی دارد.

      با آرزوی موفقیت روز افزون برای شما دوست عزیز.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        علی جوان گفته:
        مدت عضویت: 3898 روز

        احمدرضا جان چقدر «بسم الله الرحمن الرحیم» شما آرام بخش است.

        دقیقا همینطور است و به خاطر همین قدرت تغییر سرنوشت است که خدا در توبه را باز گذاشته است و امیدبخش ترین آیه را در قرآن اینچنین فرموده است که :

        «یا عبادی الذین أسرفوا علی أنفسهم لا تقنطوا من رحمه الله إنّ الله یغفر الذنوب جمیعاً (سوره زمر، آیه 53)»

        ترجمه : بگو ای بندگانم که بر خود اسراف و ستم کرده اید ! از رحمت خداوند نا امید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد.»

        همه چیز در دستان ماست فقط باید با قدرت و اخلاص درخواست نماییم تا او اجابت کند.

        هر چی آرزوی خوبه مال تو …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    س فرشیدی گفته:
    مدت عضویت: 3530 روز

    با عرض سلام خدمت دوستان گرامی و استاد عزیز و همکاران محترمشون

    داستان از جایی شروع شد که نامزدی من توسط شخص دیگری بهم خورد، دنیا روی سر من خراب شده بود، احساس خفگی میکردم، زندگی برام بی معنی شده بود و آرزوی مرگ میکردم. شرح بدی حالم رو کوتاه میکنم چون نمیخوام موج منفی بفرستم.

    در همون روزهای تاریک به خدا گفتم:” خدایا یا خودت یه چیزی بمن بگو یا یه نفر رو بفرست که بمن چیزی بگه”.درست همون روز دوستم که وضعیت داغون منو دیده بود و از کلیت قضیه خبر داشت منو دعوت کرد خونشون. و اونجا یکی از فایلای جلسه نهم قانون آفرینش رو برای من گذاشت. من حسابی محو صحبت ها شده بودم و احساس آرامشی توی وجودم اومد. دوستم وقتی دید من حسابی محو حرفای اون فایل شدم یکی دیگه از فایلای اون جلسه رو هم بمن داد که توی خونه گوش کنم و گفت نمیتونه همه فایلها رو بمن بده. و آدرس سایتش رو داد و ازم خواست به سایت برم وصحبتهای رایگان استاد رو بشنوم.

    من به خونه اومدم و همون شب وارد سایت شدم، عضو شدم و شروع کردم به دانلود فایل های رایگان. یادمه اولین فایلی که دانلود کردم فقط روی خدا حساب باز کن!! بود. دیوونه شده بودم. منگ بودم. انگار معلق مونده بودم. یه جور آرامش خاصی داشتم و هم ناراحتی که عجب اشتباهات فاحشی کردم و با باورهای خرابم, خودم گند زدم به زندگی خودم. دیگه کار شبانه روزی من شده بود همین. ده ها یا شاید صدها بار این فایل رو گوش دادم. و همزمان بقیه فایل ها رو هم از سایت میگرفتم و گوش میدادم. معتاد شده بودم به سایت و استاد و حرفاش. زیر نگاههای سنگین خانواده( خانواده بشدت مذهبی من)، حرفهای طعنه آمیز، ناامیدی های وحشتناکی که بهم وارد میشد، خاطرات تلخ، نامردی که بهم شده بود و … و….. این سایت تنها چیزی بود که توی اون روزها منو سرپا نگه میداشت. باهاش مراقبه میکردم. روزمو باهاش شروع میکردم و شبمو باهاش تموم. تا یکی حرفی میزد که داغونم میکرد بلافاصله میومدم سراغ لپ تاپم و با صحبتای استاد مراقبه میکردم.

    بعد از دو تا سه هفته تونستم سرپا شم. ولی هنوز مریض بودم. مشکلمو توی قسمت عقل کل نوشتم که هنوزم هست. دوستای عزیزی بهم جواب دادن که جواباشون محکمترم میکرد. بقیه سوالای بخش روابط عقل کل رو میخوندم و اونهایی که با مشکل من مرتبط بود رو توی یه فایل کپی و قسمتهای مهمش رو های لایت میکردم. یادمه جواب خانم پریا مقدم عزیز خیلی روم اثر کرد. طبق گفته او برای ازدواجم زمان تعیین کردم و گفتم من تا شش ماه دیگه با شخصی که از هر نظر عالی هست ازدواج میکنم. و تصمیم گرفتم که عزمم رو جزم کنم که گفته ها و تمرینهای استاد رو انجام بدم.

    هر روز با نوشتن موارد سپاسگذاری شروع میکردم. در طول روز فقط به چیزایی که دوست داشتم توجه میکردم. برای خودم جعبه ی آرزوها ساختم و با آهنگ های تجسمی ( که روی سایت هست) خودم رو با رویاهام تجسم میکردم. آرامش در پرتو آگاهی های استاد رو هر روز حین آماده شدن و قبل از رفتن سرکارم گوش میدادم وعبارت های تاکیدی رو با صدای خودم ضبط کردم و هر روز حدالقل دو بار گوش میدادم. به افراد و حرفای ناامید کننده و منفی گوش نمیدادم. تلوزیون نمیدیدم و همه حواسمو جمع کردم که باورهامو اصلاح کنم و به نتیجه برسم.

    دوره عزت نفس رو خریدم و سعی کردم اعتماد به نفسمو که به صفر رسیده بود ارتقا بدم. و به توصیه دوستم دوره قانون آفرینش رو هم خریدم و …دوستان جهانی بروی من گشوده شد. توی همون زمانها گاهی که میخواستم با خدا حرف بزنم قرآن رو باز میکردم و هر دفعه یه آیه امیدوار کننده میومد.

    یادمه همون اواخر آیه “انا فتحنا لک فتحا مبینا” اومد و منو به گریه انداخت…

    یادمه روز یک اسفند 94 شده بود و من توی یکی از فایلای استاد شنیدم که میگفت :” بابا سه ماه فقط سه ماه هرچیزی که من میگمو گوش کنید و انجام بدید و نتیجه رو ببینید بعدش اگه جواب داد به این راه ادامه بدید تا آخر، اگر جواب نداد بیاید و تف بندازید توی صورت من”.

    من همون روز نیت کردم که سه ماهم رو شروع کنم. و جدیتمو بیشتر و بیشتر کردم.کم کم عید میشد و طبیعت رو به زیبایی میذاشت. من هر روز پانزده دقیقه به حاشیه شهر میرفتم جایی که گل بود و پروانه. و کوه دیده میشد و درختان دوردست و آسمان وسیع. و اونجا عبارت های تاکیدی رو همزمان گوش میکردم و بلند میگفتم. به فراوانی های طبیعت دقت میکردم و خدا رو سپاس میگفتم. اونروزها دوره عشق و مودت در روابط هم تازه شروع شده بود. اون رو هم خریدم و پیگیری کردم. و به توصیه استاد در یکی ازون فایلها هر روز با خودم میگفتم :” خدا از اینکه … (اسم نامزد قبلیم) رو وارد زندگی من کردی بسیار ممنونم با اومدنش من فهمیدم که زندگی چقدر میتونه رویایی و زیبا باشه. حالا ازت میخوام که هرچه زودتر یک نفر خیلی بهتر از اون رو وارد زندگی من کنی که باهاش به خوشبختی پایدار برسم.” این عبارت رو بدون ناراحتی از رفتنش میگفتم و به آیندم امیدوار بودم.

    یادمه از اول عید که دعای تحویل سال ( یا مقلب القلوب…) رو خوندم خیلی به دلم نشست و روزی چند بار اونو تکرار میکردم و حالمو عالی میکرد. و شبها به آسمان نگاه میکردم و بعضل عز عبارهای تاکیدی رو میگفتم مثل: ” اکنون همه این مشکلات را به دست خدا می‏سپارم خودم قادر به حل هیچ‏کدام از آن‏ها نیستم. پروردگارا، ما را از سوی خود رحمتی عطا کن، و راه نجاتی برای ما فراهم ساز.”

    و دوستان… دقیقا یک اردیبهشت، ینی دقیقا شش ماه بعد از نیت اولِ شش ماهه‏ام و سه ماه بعد از نیت دومِ سه ماه‏ام، خواستگاری برام اومد که الان همسرمه!

    خدا رو بسیار سپاس گزارم. بسیار عالی در اخلاق. بهتر از چیزی که تصورشو میکردم و بسیار بهتر از نامزد قبلیم (که فکر میکردم آخر دنیاست!.) گاهی از فرط خوب بودنشو اشکم جاری میشه. از خدا تشکر میکنم. خدا رو عاشقم. و بعد از خدا همسرم رو.

    جالبه که همسرم میگه دقیقا از عید ( یعنی دقیقا از زمانی که من یا مقلب القلوب رو زیاد میخوندم) صحبت درباره من توی خونشون پیش اومده بوده و توی دلش عجیب پرپر میزده که اجازه بگیرن و بیان خونمون. و خودش ازین احساس غریبش تعجب میکرده. (ایشون قبلا من رو میشناخت ولی زمان خیلی دور پیش ازین) و نحوه معرفی و مطرح شدن من توی خونشون هم خودش بسیار جالبه.

    جالبه که ایشون هم میگه بعد از صحبت با افراد مختلف، من، دقیقا همون اخلاق و رفتاری رو دارم که اون همیشه دوست داشته طرف مقابلش داشته باشه. از نظر اعتقادات هم شبیه به همیم با وجودیکه هردو از خانواده مذهبی هستیم.خدا رو شکر میکنم.

    نکته دیگه اینکه الان که به گذشته نگاه میکنم میبینم انگار همه اون اتفاقات مثل یک پازل باید اتفاق میفتاده تا من یک بله ی نادرست رو ندم، و اول باید باورهام تصحیح میشده و در فرکانس و در مسیر صحیح قرار میگرفتم تا این اتفاق بیفته و من به همسرم برسم.

    ناگفته نماند که نشانه های زیادی درین مدت میدیدم که ذکر کردن همه اونها درین مجال نمیگنجه.

    من سه ماه پیش عقد کردم و متاسفانه چون سرم گرم بود به مسابقه استاد نرسیدم، خیلی دوست داشتم برنده شم و بسته روانشناسی ثروت رو باهاش بخرم. نه اینکه پولشو نداشته باشم بلکه چون طعم خریدش با هدیه استادی که به یاری خدا زندگی دوباره بهم بخشید لذیذتر میشد. ولی دوست دارم سرگذشت من در کتاب استاد نوشته بشه تا شاید باعث بشه ایمان افرادی از خوندنش قویتر بشه و تلاششون رو برای رسیدن به رویاشون بیشتر کنن.

    من هرچقدر از نشانه ها و احساسم بگم باز هم نمیتونم در کلمات توصبف کنم و شرح بدم.

    دوستان عزیزم خواهش میکنم تمرین های استاد رو جدی بگیرید. ایمانتون رو قوی کنید و بدونید دیر یا زود به آنچه که میخواهید میرسید.

    شاد و سربلند ، ثروتمند و سعادتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
    • -
      لیلا شب خیز گفته:
      مدت عضویت: 3455 روز

      دوست عزیزم خانم فرشیدی گلم سلام

      یادم می آید دو هفته پیش که از شوق خریدن بسته ی ثروت خواب به چشم نداشتم قرآن را باز کردم و دقیقا همین آیه ی انا فتحنا لک فتحا مبینا آمد ، فهمیدم به زودی دعایم استجابت می شود ، همزاد پنداری جالبی با حرف های زیبای شما داشتم ، دوست خوبم پیوندتان مبارک انشالله همیشه سعادتمند و خوشبخت و فقط وابسته به الله یکتا کنار یکدیگر زندگی کنید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      آلما میر گفته:
      مدت عضویت: 3358 روز

      خانم فرشیدی عزیز سلام

      با تمام وجودم براتون خوشحالم و احساس میکنم من به موفقیت رسیدم , سپاسگزارم بخاطر احساس شادی که در من ایجاد کردید , فقط روی الله حساب کنید قطعا بسته روانشناسی رو تهیه خواهید کرد.

      الحمد لله رب العالمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      میلاد صمیمی گفته:
      مدت عضویت: 3725 روز

      خانم فرشیدی گرامی ازدواجتون و باورهای جدیدتون رو صمیمانه به شما تبریک میگم و میخواستم بگم که نکته جالب در مورد شما و همچنین درباره خیلی دیگه از دوستانمون اینه که اونها با آشنایی با گروه تحقیقاتی عباس منش باورهای مذهبیشون به طرز زیبایی به روز رسانی شده و خیلی از باورهای غلط مذهبی درونشون از بین رفته واقعا به خاطر این موهبت از خداوند بزرگ و سپس از استاد عزیز صمیمانه تشکر میکنم.

      یه تشکر صمیمانه هم دارم از مسئول سایت خانم فرهادی گرامی که 6 دنگ، حواسشون به نظرات دوستان هست و بهشون قول میدم که دیگه کامنتام غلط املایی نداشته باشه…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        س فرشیدی گفته:
        مدت عضویت: 3530 روز

        جناب صمیمی

        سلام و سپاس از تبریک شما.درست همین طوره باورهای مذهبی نادرستی در ذهن ما شکل گرفته که جای خوشحالی داره که حدالقل این گروه به یمن حضور استاد در جهت اصلاحشون بر میاد.

        پیروز باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      علی جوان گفته:
      مدت عضویت: 3898 روز

      دوست خوبم خانم فرشیدی سلام و سپاس

      چقدر لطیف و چقدر با احساس و چقدر با اخلاص.

      یک ازدواج الهی. چون با درخواست از خدا صورت پذیرفته است. تبریک.

      باورتان نمیشه همینطور که می خوندم در حال تصور هم بودم و اشک در چشمانم حلقه زده بود.

      به خاطر همه چیز تبریک عرض می کنم و سعادتمندی در دنیا و آخرت را برای شما و همسر گرامیتان آرزومندم.

      هر چی آرزوی خوبه مال تو …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        س فرشیدی گفته:
        مدت عضویت: 3530 روز

        سلام

        سپاسگزارم

        امیدوارم بتونید با کمک خداوند و با استفاده از فایل های استاد و صحبت های من ایده بگیرید و با ایمان قوی تر ادامه بدید.حتما بزودی به هدفتون خواهید رسید.

        سربلند باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      شاکر گفته:
      مدت عضویت: 2763 روز

      سلام دوستم فرکانسی

      پیام تو خوندم خیلی زیبا بود تو به نتیجه رسیدی هم به نتیجه زندگیت

      هم نتیجه ای که از این پیام میخواستی بگیری

      پیام تو و دوستان دیگه باعث شد ایمانمان قوی تر بشه

      هردفعه لطف خداوند را در حق بنده هاش می بینم یک قطره اشک از چشمام سرازیر میشه متشکرم

      سپاسگزار خداوند که این همه در حق بندگانش مهربان است و هیچ موقع ما را فراموش نمی کند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: