«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 51 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2016/08/عکس-سایت-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-21 12:20:202020-08-22 21:46:45«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
یکی از مهمترین عواملی که باعث موفقیت افراد می شود چیست؟
جواب این است که انها از افراد موفق دیگر الگو برداری کرده اند اگر بتوانیم ما هم از افراد موفق الگوبرداری کرده و باورهای آنها را در ذهن ایجاد و ببینیم نگاهی را که به دنیا داشتند به چه شکل بوده و با مشکلات و موانع چگونه برخورد کرده اند را باور کنیم و جاه طلبی و اهداف بسیار بزرگی که آنها در ذهن خود ایجاد کردند و به آنها انگیزه و انرژی حرکت داد که در عین سختی ها و مشکلات بوده و باورهای آنها را در ذهن خود ایجاد کنیم به سرعت به موفقیت های بزرگ خواهیم رسید.
زمانی که زندگینامه ی افراد موفق را مطالعه می کنیم این باور در ما ایجاد می شود که ما هم می توانیم به موفقیت دست یابیم. افرادی که الگوهای خود را افراد ناموفق و بدبخت قرار می دهند به همان سمت هدایت خواهند شد همیشه به دنبال الگوهای موفق باشیم اینگونه احتمال موفقیت ما به مراتب بسیار بیشتر خواهد شد.
اگر ذهن ما موفقیت را بپذیرد و باور کند و بداند خداوند به او کمک خواهد کرد هیچ مسئله و مشکلی نمی تواند سد راه او شود باید با چالش ها و موانع مواجهه شده و بتوانیم آن ها را حل کنیم از طریق دیدن الگوها می توانیم باور کنیم که رسیدن به موفقیت امکان پذیر است ما هیچ تفاوتی با افراد موفق جهان نداریم همه ی ما از یک سیستم عصبی استفاده می کنیم باور کنیم خداوندی که کیهان را گسترش داده و خدای همه و به یک اندازه به ما نزدیک است و اگر کسی توانسته زندگی دلخواه خود را خلق کند و به اندازه ای که بخواهد رشد و پیشرفت کند ما هم می توانیم .
در روزهای سخت و ناامیدی دیدن الگوها به ما یادآوری می کند که ما هم می توانیم به موفقیت و پیشرفت دست یابیم. زمانی که مراحل و مسیرهایی که به اهداف خود دست یافته ایم را به یاد اوریم و آنها را یادداشت کنیم می توانیم از آن برای رسیدن به سایر اهداف نیز استفاده کنیم چون راه حل دستیابی به تمام اهداف یکسان است و بزرگی و کوچکی اهداف تنها در ذهن ما است.
خدایا شکرت
عاشقتونیم
بنام خدای خوبم
سلام و عرض ادب به استاد بزرگوار و دوست داشتنی و همه خانواده بزرگ گروه عباس منش.
از خوندن مطالب واقعا لذت میبرم و اشک تو چشمام حلقه میزنه.من تازه با این سایت آشنا شدم ولی قبلا مطالب موفقیت و جذب زیاد خوندم.به نظر من خلاصه همه مطالبی که در این باره گفته میشه یه جمله ست که اگر اصول رو درست پیش بریم و طبق گفته های استاد عمل کنیم حتما بهش میرسیم:
با خدا باش پادشاهی کن.
اکثر دوستان عنوان کردن که زمانیکه از ته دل از خدا هدایت خواستن،مسیری برای هدایتشون مهیا شده.واقعا خدا خیلی از ما مشتاق تره که باهاش دوست باشیم، چون خدا عشقه،محبته،آغوشش همیشه برامون بازه.وقتی اونو تو وجودمون داشته باشیم و همه ی سلولهامون از عشق به خدا پر بشه،هیچوقت تو زندگی کم نمیاریم.جایی که عشق باشه،نفرت نیست،زشتی نیس،گناه نیست.
با خدا باش، پادشاهی کن و شک نکن که حتما همینطوره.
دنیاتون پر از قشنگی:@
????به نام آنکه معبودی جز او نیست????
سلام.سلامی به گرمی وحرارت عشق ومحبت موجود بین قلوب تک تک اعضای خانواده صمیمی گروه تحقیقانی عباس منش.سلام استاد عزیزم.سلام دوستان گلم.وهم مداران گرانقدر.خداروشکر میکنم بابت همه داده ها ونداده هایش.واین بار شکر به درگاهش چرا که این فرصت فراهم شد تا برای هیچکس بلکه برای خودم دوباره زندگی ام مرور شود.به نام نامی خودش داستان زندگی ام رو آغاز میکنم.توکل به خودت:
من مرتضی مکرمی هستم.تو یه روز گرم بهاری ساعت 10صبح 15 خرداد سال 66 در شهر مشهد به دنیااومدم.((همیشه خوشحالم چون هرسال روز تولدم تعطیل رسمی هست.از این پرانتزها زیاد میبینید توی داستان زندگیم.از الان گزاشتم که عادت کنید:-).))تا 5,6سالگی که فقط کودکی بود وچیز خاصی از زندگی متوجه نشدیم فقط بازی کردن ملاک بود برام.پدرومادرم وضعیت متوسطی داشتند.زندگی سختی نداشتیم.نمیگم همه چی برام فراهم بود چون پدرم با رنج وزحمت فراوون خودشو جمع وجور کرده بود وهمیشه قدر زندگیشو میدونست وبه ماهم میگفت ومی گه که قدر چیزهایی که براش رنج وزحمت وعرق ریختید بدونید.((این یکی از باورهای پدرم))مفت از دست ندید.خوب باطبع پول هم زیاد خرج نمیکرد برای چیزهای بی مورد.ولی خدا وکیلی چیزی کم نداشت زندگیمون.من بودم وخواهربزرگترم وبرادر کوچیکترم.دوران مدرسه شروع شد با تمام شور واشتیاق برای وارد شدن به مرحله دیگه ای از زندگی.سال اول ودوم دبستان به خوبی سپری کردم تا اینکه وسط های سال سوم دبستان یک اتفاق زندگی مارو دچار چالش کرد.پدرومادرم از هم جداشدن.((اینو بهتون بگم من هیچ ترس و واهمه ای ندارموهیچ خجالتی از کسی نمیکشم می خوام کل زندگیمو برای همتون بگم چی شده وچی نشده))ما 3تا بچه موندیم وپدرم که حضانت مارو به عهده گرفته بود.مثلا روی حساب اینکه دچار خلأ عاطفی نشیم بلافاصله بعد از 5ماه با دبیر ریاضی خواهرم که اتفاقا همسر ایشون هم فوت کرده بودند آشنا شد ودرنهایت ازدواج کردند.مادر جدیدم((از این به بعد مادر میگم چون واقعا مادری کرد برامون))هم 3تا فرزند داشت دوپسر ویک دختر.جمعمون به عدد 8 رسیده بود.((شهرمشهد,عدد8؟؟؟امام رضا؟؟؟؟نمیدونم این مسئله اعداد وراز ورمزهاش سر درنمیارم))حدود 5,6 ماه گذشت تا ما با هم اخت شیم.اونوقتا برادر بزرگم 21سالش بودوسخت بود براش ولی با درایت پدرومادرم همه چیز خوب پیشرفت.مادرم از نظر مالی وخانوادگی جزوه ثروتمندان حساب میشد((بعدا فهمیدم پدرم شاید از روی ترس واینکه میخواست بقیه عمرما بچه ها خوب باشه این ازدواج انجام داده که یک باور فوق اشتباه داشت.چون الان هیچ ربطی خانواده مادرم وحتی ثروت مادرم به ما وحتی پدرم نداره))دوران جدید زندگی من ادامه داشت تا مرحله کنکور.سال اول کنکور شرکت کردم خیلی امیدوار بودم.البته به حداعلا تلاش نکرده بودم وهدفی نداشتم از ادامه تحصیل,فقط میخواستم دانشگاه برم.سال اول نشد.سال دوم پدرم ناخواسته از اهرم رنج ولذت برای هل دادن من استفاده کرد.یادمه دست منو گرفت وبرد پیش دوشتانش در سطح شهر وشغل های مختلفی رو که همه فیزیکی بودند نشونم داد.از تراشکاری وبنائی ونجاری بگیرتا هرچی که تونظرتون بیاد.میگفت ببین اگه درس نخونی باید این کارارو بکنی.بیای وایسی شاگردی کنی با یه حقوق کم وزندگی کنی.اما اگه تلاش کنی 1سال دیگه بخونی و1رشته خوب قبول شی مثلا دندانپزشکی آیندت تأمینه.خونه وماشین وشغل ودرامد وهمسر خوب همه چس پشت به پشت هم برات مهیا میشه.گفتم اوکی و1سال دیگه شروع کردم به درس خوندن.احساسم بهتر شده بود.امید داشتم که رتبه خوبی میارم.کنکور شرکت کردم اما به یکباره سیستم متفاوت شد وشرط معدل مانع ورود من به دانشگاه شد و شکستی دیگر.خیلی ناراحت بودم.از اینکه مایه سرافکندگی پدرومادرم بودم.آخه برادر بزرگم مهندس عمران.برادر دیگم مهندس زمین شناسی.خواهر بزرگم مهندس میکروبیولوژی وخواهر کوچیکم دکتر داروسازو وقتی نوبت به من رسید هیچ شد.چاره ای نداشتم حس وحالم خراب بود.تو اون سالها خدا برام معنای واقعی نداشت.خدابود ولی فقط بود.مثل یک دوربین مداربسته که همیشه هست.خداهم اینجوری بود برام.خودمو جمع وجور کردم ورفتم سربازی.بعد از 20 ماه خدمت سال 87 وارد عرصه بازار آزاد وکار شدم.ابتدا 6ماه در یک شیرینی فروشی به عنوان همکار شیرینی پز در قسمت شیرینی های تر وخامه ای مشغول به کار شدم.چرا شیرینی پزی حالا؟؟؟بازهم باورهای پدرم دخیل بود.میگفت باید یه هنر یادبگیری تا نیازی به پول وسرمایه نداشته باشه وپول هنرتو دربیاری.من هم فقط اون شغلو به خاطر هنرش انتخاب کردم.وهیچ علاقه ای نداشتم.با وجود ناملایمتی ها وجنگ های اعصاب وروانی که اونجا داشتم بدون اطلاع پدرم تسویه کردم وبا خودم عهد کردم برم دنبال شغل مورد علاقه ام.((همیشه دوست داشتم تو یه بوتیک لباس فروشی کار کنم)) روزنامه هاروباز کردم وصفحه های نیازمندی هارو میخوندم وزنگ میزدم.اما گویا اینجوری کار پیدا نمیشد.بلاخره پدرم فهمید وبا یک جلسه فوق سنگین سرزنش آلود قرار شد با یکی از دوستانش صحبت کنه ومن درشغل مورد علاقم مشغول به کار بشم.مهرماه سال 87 بود که بلاخره در یک بوتیک مشغول کار شدم.بازم اون زمان از شکرگزاری خبری نبود.خدا همچنان برای من همان خدا بود.بمدت 2سال که به عنوان فروشنده کارمیکردم چیزهای خوبی یادگرفتم.منی که ازصفر وهیچ شروع کرده بودم بعد از 2سال توانایی های خاص خودم رو داشتم پیدا میکردم.در یک برهه از زمان وقتی دیدم مقدار کاری که انجام میدم با حقوق دریافتیم برابر نیست بازهم به صورت ناخودأگاه از قانون درخواست استفاده کردم.((مدیر فروشگاه بردم یه گوشه وباهاش صحبت کردم ودرخواست کردم حقوقم اضافه کنه))مدیرفروشمون خیلی راحت گفت;بیشتر از 300هزارتومان نمیتونیم پرداخت کنیم.تشکر کردم وبعد از 1هفته تسویه حساب کردم.بعد از 10 روز وقتی بقیه بوتیک ها متوجه شدن که مرتضی دنبال کار میگرده پیشنهادات خودشونو میدادن.از بین همه اونها مردی که هم اسم خودم بود توجه منو به خودش جلب کرد.آقا مرتضی کاملا مذهبی بود اما بوتیک مردونه داشت ومشتری هاشم جوون بودن وفشن.((یجورایی مذهب وقاطی کارش نکرده بودولباسای فشن هم میاورد))بمدت 2سال الفبای مغازه داری وکاسبی رو از ایشون آموختم.برادر کوچیکم هم وضع بهتر از منو پیدا نکرد وچون دیده بود من نتونستم دانشگاه برم کلا تلاشی هم برای کنکور نکرد ومستقیم بعد از سربازی به من ملحق شد.توی این مدت 2سال خیلی خوب نکات جالبی دستگیرم شد.اول اینکه بازم ناخواداگاه آقا مرتضی از قانون شکر گزاری خیلی خوب استفاده میکرد.بازار خوب بود خراب بود همیشه شاکر خدا بود.با اینکه مذهبی بود اما غم واندوه اهل بیت رومختص زمان هایی میکرد که درمجالس عزاداری میرفت وشرکت میکرد وخارج از اون فضا حالش خوب وبد ونشاط وشادی داشت.((همیشه دعاش میکنم چون مارو ترغیب کرد تا از طریق همین مجالس دیدمون بهتر شه.یادمه تاقبل از اینکه پیش ایشون کار کنمتمام شادیم ودلخوشیم تاسوعا وعاشورا بود که تعطیل بودم.همه ناراحت وعزادار من خوشحال چون تعطیل بودم واستراحت میکردم.کلا شب تاسوعا عاشورا اون وقتا میشستم سریال جومونگ زبون اصلی نگا میکردم تا صبح))با این رویه واحساسات من وبرادرم مجذوب ایشون شدیم وبا اندکی تلنگر ناخودآگاه به سمت شناخت بیشتر خدا وامام حسین سوق داده شدیم.وااای که بیست واندی سال چه چیزهایی رواز دست داده بودم وهیچ چیز بدست نیاوردخ بودم.زمان گذشت وبعد از پیداشدن یک موقعیت عالی تصمیم گرفتم مستقل عمل کنیم ومن وبرادرم شروع به کار مستقل کنیم.اما سرمایه ما فقط یک اتومبیل 5میلیون تومامی بود.از پدرم درخواست سرمایت کردیم.((اشاره به اصل سیرتکامل وصحبت های استاد که میگن اینطور نیست که هرکسی سرمایه زیاد داشته باشه ثروتمند میشه))پدرم نا آگاه تر از ما پول رو براحتی در اختیار ما گذاشت وما شروع به کار کردیم.با اشتباهات فاحشی که داشتیم بعد از 2سال ورشکست شدیم.دیگه واقعا بریده بودم.3ماه قبل از اینکه کلا جمع کنیم بوتیک از خدا خواستم نجاتم بده از این حال و روز بد.((یک شب رفته بودیم حرم امام رضا با دوستام.داشتیم برمیگشتیم دوستم گفت هرکسی یه دعایی که دوس داره بکنه.یکی یکی دعا کردن تا رسید بمن.منم نمیدونم از کجا گفتم ولی اون لحظه از ته دلم این حرف اومد وخواستمش.گفتم یا امام رضا کربلا رو ببینم))کاری ندارم 3ماه بعد سفرکربلا جورشدوچه سفری هم شد وزیر قبه ضریح امام حسین همونجا از خدا خواستم ثروتمندم کنه.برگشتم مشهد.1هفته بعد پیشنهاد کار از یه شرکت نتورک به من شد.این یه نشونه بود.کم کم داشتم با قانون جذب آشنا میشدم.وتکه های پاذل کنار هم میچسبوندم.از اون موقع ها یه خورده بیشتر خداروشکر میکردم.بعد از ورشکست شدن توی کاسبی حالا پا به عرصه شغل دیگه گزاشته بودم.عرصه ای که بین المللی بود.ماه های اول پرانرزی شروع کردم.جنس حرفها وآموزش های شرکت نشون ونوید از آینده فوق العاده دی می داد.اونجا بود که برای اولین بار با فیلم راز آشنا شدم.تازه درک کردم قانون جذب چجوری کار میکنه.اونقدر خوب تمرین میکردم که حتی برای رسیدن به موقع به اتوبوس خط واحد هم از قانون جذب اشتفاده میکردم.گذشت وگذشت ودرآمدم از 600 هزارتومان به ماهی150 هزارتومان رسیده بود یعنی پس رفت.اواخر سال دوم نتورک بدلایلی انرژی اولیه رو نداشتیم.این دلایل فقط برای من نبود بلکه برای تیم قدرتمند مشهد اتفاق افتاده بود.یک شب که با دوست خوبم شهاب جلسه کوچیکی داشتیم طبق معمول میخواست منو آن ننه وانرژی بده تا های بشم.حرف حرف حرف تا یه جایی از صحبت هاش از یه نفری نام برد.گفت این آدم فوق العادس.کسیه که تونسته فقط با تغییر باورهاش وفکرش زندگیشو عوض کنه.گفتم کیه ازکجا میشناسیش.گفت اسمش سید حسین عباسمنش هست.یه سری از فایل هاشو دارم بریزم رو فلشت؟؟؟منم گفتم بریز مثل رندی گیج واستاد فلانی وجوفابرگاس که نگاه کردیم وفقط قشنگ بودن اینو هم گوش میکنیم.اون وقتا اصلا احساس خوبی نداشتم.ترس از آینده.بیکاری وقت تلف شدن.ترس از نگاه دیگران به ما دو نفر که بعد از ورشکست شدن ورفتن به اون سیستم که همه مخالفش بودن حال بدی به من میداد.فایل های استاد رو از شهاب گرفتم وریختم روی هارد کامپیوتر وگوشیم.اولین فایل صوتی بود((چگونه درآمد خود را 3برابر افزایش دهیم))یک کم از فایل گوش دادم .تمرکز نداشتم وهیچ توجهی به حرف های استاد نمیکردم.واسه همین بعداز 5 دقیقه خسته شدم وگفتم ای بابا دلت خوشه مگه میشه؟؟؟گزاشتم کنار وبه زندگی خودم ادامه دادم.بعداز 6ماه بیکاری بالاخره از روی اجبار واینکه بیکار نباشیم در یک شرکت بازاریابی به عنوان بازاریاب موادغذایی استخدام شدم.علاقه ای نداشتپ واقعا از روی اجبار فقط کار میکردم.درهمین حین در یک شرکت بیمه ای هم از طریق یکی از دوستان استخدام شدم.با این کار کمی حس وحال خوب به من برگشت.با اینکه درآمد خوبی نداشت.اما حداقل علاقه واشتیاق داشتم.بعداز 4ماه با کلی ضرر وحال بد ودعوا وجنجال از شرکت بازاریابی کنارکشیدم وتمرکز اصلی روی بیمه گزاشتم.اما بی انگیه وبی هدف.فقط برای اینکه کاری انجام داده باشم کار میکردم.خسته بودم از خودم .به هردری زده بودم هیچ بود.توی اون لحظات یه رابطه عاطفی هم برام پیش اومد که به خاطر نداشتم موقعیت کاری خوب ودرامد متاسفانه شکست عاطفی هم خوردم.روزها از پی هم میگذشت.یه روز که منتظر دوستم بودم تا باهام جایی بریم یه حسی بهم گفت یادته شهاب میگفت یه نفر هست فوق العادس.گوش کن یبار ببین چی میگه.هندزفری گذاشتم تو گوشم وشروع کردم به گوش دادن.فایل صوتی بود.وقتی 20 دقیقه از فایل گذشت ومن با دقت گوش کردم خندم گرفت انگار یه در جدید از درهای رحمت خدا بروم باز شده بود.با خودم گفتم من باید حتما این آدمو ببینم صداش که خیلی باحاله ودل نشین.مثل بقیه کتابی حرف نمیزنه وخیلی تخصصی.ولی تست کنیم ببینیم واقعا اضافه میشه درآمدم یا نه؟؟؟همونجا وقتی روی فایل آدرس سایت معرفی شد با گوشیم رفتم توی سایت.چیزی سردرنیاوردم واومدم بیرون.شب رفتم خونه سریع کامپیوتر روشن کردم تا فایل تصویری نگا کنم.تو اولین نگاه یه لبخند زدم وگفنپ ببین این آدم تونسته.پس توهم میتونی.نمیدونم چی تو وجود استاد دیدم همونجا ولی باخودم گفتم این آدم میتونه کمکم کنه.از اون شب بود که مدار من شروع به تغییر وتحول اساسی کرد.ته دلم فوق العاده حس خوبی پیدا کردم.روز بعد وروزهای بعد دیگه روزی نبود که بدون صدای استادویا تصویر استاد باشه.درسته شرایط کاریم بهتر نشد ولی شروع کردم به دانلود کردن تمام فایل های رایگان استاد.اول از همه فایل های انگیزشی1و2و3 استادرو هر روز صبح بلااستثنا گوش میکردم.تا برسم شرکت.روزی یه فایل صوتی گوش میکردم یا تصویری.تا برسم سر قرار کاری.هندزفری از گوشم نمیفتاد.حالم خیلی خوب بود.باورهام داشت عوض میشد دیدگاهم نسبت به محیط پیرامونم واتفاقات فرق کرده بود .جور دیگه ای دنیارو میدیدم.دیگه نا امید نبودم.به بقیه امید وآرامش میدادم.بداخلاقترین وعصبانی ترین فرد شرکت وقتی میومد پیش من آروم میشد ومیگفت تو چی داری میام پیشت آروم میشم.خیلی حال وروز خوبی بود.تصمیم گرفتم دوره هدف گذاری استاد خریداری کنم.جلسه اول تهیه کردم.وتمریناشو انجام دادم.پول نداشتم برای هفته های بعدش.وضعیت مالی بد بود.تا اینکه اتفاق بزرگتری برام افتاد اتفاقی که شاید بگم در عرض 5ساعت ویک شبه مجبور به ترک شهر وخونه وخونواده شدم.به منزل خواهر بزگترم دریکی از شهرهای شمالی رفتم.بازهم اشتباه جبران ناپذیر از طرف خودم بود.بعداز 4ماه که اونجا زندگی کردم چشم باز کردم دیدم با شوهر خواهرم به اختلاف خوردیم و در شب اولین روز سال 95 من با یک کوله پشتی که حاوی لباس هایم بود از خانه زدم بیرون وآواره خیابان ها شدم.اون لحظات فقط وفقط هیچی برام مهم نبود خدارو یادم میاوردم.اما از خودم متنفر بودم که چرا هروقت گرفتار میشی یادش میفتی خجالت نمیکشی.((پازل دوباره بهم ریخت))وقتی وارد اون شهرشده بودم باید از یه جایی شروع میکردم.دوباره از صفر.بنابراین دنبال کار گشتم وخوب اول شغل مورد علاقم دنبالش بودم.یعنی بوتیک.بطرز معجزه آسایی((که بعدا استاد روشن کرد موضوع برام که معجزه وجود نداره))در یکی از مجتمع های معروف شهر وباز هم در یکی از بوتیک های معروف شهرصاحب مغازه کاغذی مبنی بر نیاز به فروشنده چسبانده بود.((این قضیه خودش داستان داره درحد 10 صفحه بازم فهمیدم اون اتفاق ها برای اون بنده خدا باید میفتاد تا من بهش برسم)).بلافاصله باهم دست همکاری دادیم ومشغول بکار شدم.همین دوستم که الان مثل برادرم حتی بیشتر دوسش دارم در اون شب من رو به مانند فرزند دیگه خونوادش در منزل خودشون راه دادند.دیگه نگم از محبت ها والطاف خونوادگی همشون.چه مادر وچه خواهر های هادی و همه خونوادش.واقعا فکر نمیکردن من غریبه ام.بازم بخوام از این خونواده بگم یه کتاب جداگانه باید بنویسم.بمدت 1ماه در خونه ایشون بودم((آره همین الان خداروشکر کن.تویی که داری این متنو میخونی وخونه وخانواده داری خداروشکر کن.تویی که حساب بانکیت از یک میلیون به بالاهست خداروشکر کن.تویی که پدر ومادر داری خداروشکر کن))بعد از 1ماه با حال وروز فوق العاده خراب جوری که همه چی رو فراموش کرده بودم.خبری از سایت واستاد نداشتم.با خاک کوچه یکسان شده بودم.دوباره تصمیم گرفتم از صفر شروع کنم واینبار یه تفاوت بزرگ داشت.این دفعه وجود خدارو حس میکردم.دیگه خداوجود داشت وبود اما نبود بلکه همه چیز بود.یه سوئیت به لطف خدا پیدا کردیموبا ماهی 250 هزارتومان اجاره و1 میلیون پول پیش شروع کردم زندگیمو.درآمدم به لطف خدا از ماهی 200هزارتومان در ماه به ماهی 500هزارتومان در اینجا رسیده بود.همون هفته اول توخونه جدیدم وتو زندگی جدیدم که تازه متولد شده بودم هرثانیه از فایل های استاد استفاده میکردم وگوش میکردم.تفاوت اساسی وتغییر بزرگی که در زندگی مستقلم بوجود اومده این بود که کلا وسیله ای بنام تلویزیون جایی تو خونه نداشت.خیلی راضیم خداروشکر که این وسیله رو حذف کردم خیلی خیلی.ارتباطم باخدا وقتی بیشتر شد که فایل فقط روی خدا حساب باز کن استاد گوش کردم.خیلی گریه کردم پای این فایل.چرا تا حالا که 28 سال سن دارم باید الان بشناسمش.دیگه ایمانم بخدا واستاد وراه استاد از 100درصد گذشت.همه چی گذاشتم کنار وفقط همین راه ادامه دادم.با استفاده از قانون جذب وتصویر سازی ذهنی کمتر از 1ماه از اون خونه به خونه مورد علاقم که رویام بود نزدیک دریا باشه نقل مکان کردم.شب ها قبل از خواب عکس های خونه هی کنار ساحل تو گوشیم میدیدم وحس خوبی داشتم.یا در طی روز توی مسیری که میرفتم محل کارم وقتی از کوچه های نزدیک دریا میگذشتم میگفتم خدایا شکرت چقدر قشنگ وزیبا.منم بلاخره تو یکی از این خونه ها زندگی میکنم مطمئنم.ونتیجه داد.حس خوبی که داشتم وآدم هایی که من نمیدونم از کجا اومدن تا من به اون خونه برسم.حالا من واین خونه.جالبه بدونید شبا با صدای موج های دریا به خواب میرم.آخه 20 قدم با دریا فاصلست.با استفاده از فایل های چگونه درآمد خود را افزایش دهیم وتعهدی که دادم میانگین درأمد سال 94 من 240 هزارتومن درماه بود که تعهد دادم تا آخر سال 95 درآمد خودم حداقل 3برابر کنم.ولی الان که دارم این متن مینویسم درآمد من نه تنها 3بلکه 4برابرافزایش پیدا کرده((آره بازم خداروشکر کن بازم به سجده شکر بیفت من دارم با ماهی 800 یا900 هزارتومان زندگی میکنم.که 300 هزارتومان اجاره میدم و3میلیون بدهی دارم که به لطف خدا بدون هیچ نگرانی تسویه میکنم بزودی))روز به روز زندگیم داره بهتر میشه.ایده ها وافرادی رو سرراهم میبینم که به من کمک میکنند سیرتکاملی داشته باشم واینا همرو مدیون خدای خوبم واستاد عزیزم هستم.توی کلمات نمیگنجی آخه چجوری توصیفت کنم استاد.آینده رو خیلی خیلی روشن میبینم.هدف هام ورویاهام مکتوب کردم وخوشحالم که خدارو عاشقانه میپرستمش وشاگرد بد استاد هستم;-)وقتی فکر میکنم به اتفاقاتی که برام افتاده بازهم پازل جورمیشه ومیبینم که این اتفاقات افتاد تا از یه شهر با باورهای محدود کننده بیامدبه جایی که میتونم بگم یکی از لوکس ترین شهرهای ایران هست از لحاظ وجود ثروت وفراوانی زیبایی وهرچه نعمت خداوند هست.لوکس ترین خودروها ,رستوران های مجلل مکانوهای تفریحی وهمه همه توی این شهر به وفور دیده میشن.اینجا جائی که خدا بهم ثابت کرد ثروت زیاد هست.زیبایی زیاد هست همه چیز به وفور هست اما تازمانی که تو بخوای .وبخوای باورهات تغییر بدی وزندگی خودت رو تغییر کنی..ومن خواستم .خواستم که تغییر کنم وبی اطلاع از قوانین جهان بودم تا استاد رو پیدا کردم وکائنات وجهان منو تو مدار استاد قرار داد.درحال حاضر شاید موفقیت بزرگی کسب نکرده باشم از لحاظ مالی اما خداروشکر که دراین مدت 1سال به موفقیت های دیگه ای رسیدم.نمونش سلامتی.پارسال اواخر مهرماه تصمیم گرفتم وهدف قرار دارم تا 25 بهمن 94 از وزن 94 کیلویی خودم به حد نرمال برسم.والان بعد از گذشت 6ماه با بدنی ورزیده وسلامت بیشتر خدارو شاکرم.
دوستون.دارم وبازهم خداروشکر که هم مدار با شما خانواده گرم گروه تحقیقاتی عباس منش هستم.روزهای خوبی رو براتون آرزو مندم.
Morteza mokaramy
سلام به برادر گلم مرتضی مکرم
از سرگذشت زندگیت که با جزئیات کامل تعریف کردید خیلی لذت بردم انشالا که بعد از این سالها حتماً به موفقیت های بیشتری رسیدین خوشحالم راه زندگیتان خیلی خوب پیدا کردین
امیدوارم به نعمتهای بیشتری در زندگیتان برسید
اینم اضافه کنم من محصولاتی که استفاده کردم
کتاب رویاهایی که رویا نیستن باعث شد من خدای خودم باورهای غلطی که داشتم ارامش بهتر برسم
برای گذشته و گناهانی که خودمو سرزنش میکردم از محصول رایگان قانون بخشش و عفو استفاده کردم و کلی اشک ریختم
من اصلا نمیتونستم قبول کنم خدا چطوری میشه انرژی باشه تا اینکه کتاب فکر خدا را میخوام بخونم رو تهیه کردم و تونستم این موضوع رو درک کنم و به خدای خودم نزدیک تر بشم
فایل جهان مانند ایینه هستش این فایل باعث شد من مواظب رفتار گفتار کارهایم باشم چه افکاری به جهان ساته میکنم و همچی نسبت به خودمان هست که جهان اطرافمان مینگیریم با کوچکترین موضوع مثل حسرت صحبت های مثل غیبت باید مراقب بود
فایل خدارو بیشتر بشناسیم همش گوش میدادم تا قشنگ قابل درک بشه همچی برام از خدا و از خودم
فایل های رایگان ثروت رو مدام گوش دادم که نتیجه اش این بود که باز من برم تو شرکت نت ورک و اومدن دنبالم
فایل های اعتماد به نفس که هنوزم گوش میدم و خیلی عالی هستش نتیجه اش فقط اینجور بگم باید مدام گوش بدی و تمریناتشو انجام بدی تا درک کنی موضوع رو
فایل های که استاد با استادپاکزاد صحبت کردن و موضوع ان ال پی یک تمرین دادن که سر یک هفته باورهای غلط ما حذف میشه خیلی عالی بودش حتما گوشش کنید
فایل های انگیزشی استاد که من تو سمینارها هم گوش میکردم و اون باعث شد که من به استاد نزدیک بشم ببینم چه کسی هست این فرد
فایل رایگان قسمتی از جلسه 10 قانون افرینش تمرینی که تجسم کن فردی که تو زندگی داری الان کجا هستی بیدار میشی چه کسی بیدارت کنه با اهنگ های تجسمی تو سایت امتحان میکردم و تاثیر و ارامش فوق العاده ای داشت ولی بخاطر گذشته ای که داشتم مجبور شدم اول روی خودم کار کنم چون یادم مینداخت
قسمتی از فایل توضیح روابط رایگان که هرشخصی با ویژگی هایی که میاد بخاطر خودمان هستش و اینو من قبول کردم و هنوزم دارم میبینم نتیجه هاش در زندگیم
فایل 10 درس از انیشتن که واقعا عالی بود ویکسری باورهای منو تغییر داد ودوسداشتم الگو برداری کنم که کنجکاو باشم تمرکزمو رو یک موضوع ببرم بالا و به چیزی جز اون فکر نکنم ….
فایل انیمیشن لگو که خیلی زیبا و تاثیر گذار بودش حتما ببینید یک باور قویی و پشتکار عالی رو میرسونه و هیچوقت ناامید نباش رو فریاد میزنه واین داستان واقعی
منرو به حیرت انداخت
کتاب معجزه سپاس گذاری که نتیجه اش این بود احساس خوبی که به من داده بودش باعث شد به من تماس بگیرن واسه کار توی هتل که یکماه بیشتر اونجا نموندم ولی تجربه های زیادی کسب کردم الانم که نت ورکم و ایشالله یک کاره دیگ هم کنارش میخوام اغاز کنم
فایل هدف گذاری راستش چون هدف خاصی نداشتم همش ناامید بودم زیاد به این موضوع توجه نمیکردم وبیشتر رو خودم کار میکردم شرایط روحیم بهتر بشه
بعد برم سراغش که میخوام شروع کنم به گوش کردن مدام روش
فایل که درمورد پروین شاعرایرانی استاد صحبت میکنن و منم مثل استاد به شعرهای این شاعر گرامی ارامش بخش و لذت بخش بود برام
داستان توبه نصوح
من انسانی بودم که مدام خودارضایی میکردم و با کمک دوستان تونستم باورمو قویی کنم و دیگ نرم سمتش همینطور من افکارم منفی بود وبه هیچکسی اعتماد نداشتم میگفتم دختر پاکی وجود نداره ولی انقدر که سوال میپرسیدم و همگی پاسخ میدادن کمک میکردم واقعا ممنونم از تک تکشون اسم نمیبرم چون نمیخوام حق کسی خورده بشه یکوقت اسمی جا بمونه همشون فوق العاد هستن باور منو نسبت به همچی خوبو عالی میکردم همیشه تو خونه اهنگ میذارم ورزش میکنم
و پر انرژی داد میکشم وبالا پایین میپرم
دوستان خیلی از فایلها دیگ هم هستش درمورد مسائل دینی من گوش کردم مخصوصا حضرت ابراهیم فقط بگم استادباعث شد نه تنها تغییر کنم و باورم قویی بشه
کاری کرد من زندگیم عقایدم افکارم روحیم احساسم به خدا نیز بهتر بشه و عالی دوستون دارممممممممممم :) ببخشید طولانی شدش ممنونم از اینکه تا اینجا همراهم بودید
سلام من دائما در سایت و تلگرام و …. هستم و یه سره از آموزه های استاد عباس منش استفاده می کنم. وقتی شرکت در مسابقه را برای الگوها و … عنوان کردند. من به خودم گفتم خدایا آن موردی که خیلی بزرگ است برای من را ،به من بده تا من در سایت بنویسم و در مسابقه شرکت کنم و اینکه در سایت هم فعالیتی داشته باشم و از این جور موارد . تا الان که ساعت نه و نیم است محقق نشد که البته حتما این طور درست است. فقط از این طریق می خواستم به استاد بگم که من یکسره دنبالرو تمام مطالب بسیییییییییار عالی شما هستم و از این رو به این رو شده ام و نمی دانید چقدر با این سایت به موقع آشنا شدم و چقدر اتفاقی بود. از استاد ممنونم برای کار برای موارد این چنینی که چقدر برای ما و انگیزه و باورهای ما موثر است . من بی صبرانه منتظر محصولات استاد هستم و ازشون خواهش می کنم ما را همراهی کنن. بدین جهت که دوست دارم باوری خوب را بتونم برای دوستان و … ایجاد کنم ، یک نمونه از بعد از مواردی که با سایت آشنا شدم و برام پیش آمد را می گم: من بعد از دانلود چند محصول استاد خیلی دلم می خواست دوره عشق و مودت را تهیه کنم ولی با شرایطم نمی شد. پدرم حدود یک سال و چند ماه است که فوت کرده اند من اصلا نمی دانم پدر یعنی چه چون اصلا هیچگونه رابطه ای بین ما نبوده هیچوقت و ایشان هم حدود 10 سال از آخر عمرشون که حافظشونو از دست داده بودند و اصلا کلا نمی دانستند که من اصلا کی هستم و ….. خلاصه یک شب که داشتم با خدا حرف می زدم و گفتم خدایا یک کاری کن این دوره را تهیه کنم و با بابام حرف می زدم که تو که تو اون دنیا هستی بابا خوب یک کاری کن برای من …… بعد از چند روز دیدم یک پولی به کارت من واریز شده است. نگو ایشان وقتی زنده بودند بیمه عمر می شوند و بعد از مرگ هم به فرزندان یه مقدار پول میرسه . دقیقا پولی که برای من واریز شده بود دقیقا به اندازه دوره عشق و مودت بود . من دیگه سر از پا نشناختم بلافاصله دوره را خریدم و الان هم جلسه 6 آن هستم و مثل محصولات دیگر استاد فوق العاده است. دفعه دیگر که در مسابقه استاد شرکت کنم به اهداف بزرگم رسیدم و آنها را می نویسم . از خدا برای استاد و برای دوستان آرزوی خوشی و موفقیت دارم.
سلام دوست خوبم
انشالا که این پیام برای شما مینویسم حتماً به موفقیت های زیادی دست پیدا کردین و از تجربه های شما بیشتر خواهم شنید.
دوستان عزیز و ارزشمندم استاد عزیزم سلام.
حال این روزهای من به لطف خدا خیلی خوب است. آشنایی با کلام خدا و لیاقت دریافت هدایتش آنقدر شیرین است که به جرآت میگویم هرگز لذتی بالاتر از همنشینی با حق نیست. به لطف خداوند بزرگ چند روز پیش دوره اول قرآن خوندنم تموم شد و به لطف خداوند بزرگ امروز و تا این لحظه که برای شما مینویسم آیه 93 سوره بقره رو دوباره تموم کردم. به خدا قسم یاد میکنم که هرگز چیزهایی رو که آیه 93 فهمیدم در دور قبلی خوندن قرآن نفهمیده بودم. توضیح خداوند در مورد افرادی که به زبان ایمان دارند ولی در دل بی ایمانند که شرح حال بسیاری از افراد جامعه ما هست مثالهایی که خداوند در مورد این افراد میزنه و میگه اینها افرادی هستند که برای روشنایی اطراف خودشون آتشی روشن میکنن و خداوند میاد و با نور خودش نور اونها رو از بین میبره یا این که تجارت این افراد هرگز سودی نمیکنه یا اینکه این افراد مثل کسانی هستند که در دل شب تاریک با صاعقه ای اندک راه خودشون رو پیدا میکنن و باز در تاریکی فرو میرن همه و همه من رو یاد گذشته خودم میندازه که از جمله این افراد بودم. الان میدونم که مومنان کسانی هستند که نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین میشن. پیوسته به خودم میگم میلاد هر وقت از هیچ کس و هیچ چیز نترسیدی و هیچ کس و هیچ چیز غمگینت نکرد بدون که جزء کسانی شدی که ایمان آوردند. همین باور باعث بوجود اومدن اتفاقات حوبی در در چند روز اخیر زندگیم شده. شاید این اتفاقات کوچک و قابل عرض نباشن ولی نشانه هایی به بزرگی کوه برای من هستن.
دوستان خوبم همنشینی با خداوند افتخار بزرگیه ایمان واقعی داشتن افتخار بزرگیه و به قول استاد عزیزمون وقتی قرآن رو متوجه میشی زندگیت در تمام ابعاد تغییر میکنه. دوستان عزیزم از ارزشمندترین کتاب موجود در دنیا غافل نشید. “ذالک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین.” قرآن کتابیست که بی شک هدایتگر هست برای کسانی که خواستار هدایت هستند.
آرزوی همنشینی با قرآن رو برای همتون دارم. هزاران بار سپاسگزارم از استاد عزیزمون که من رو به قرآن معرفی کرد و از همه شما دوستان بسیار ارزشمندم که به من در مسیر فهم قرآن یاری رسوندین.
منتظر شنیدن موفقیتهای شما دوستان عزیزم هستم.
دوست خوبم میلاد صمیمی سلام و سپاس
هر وقت نظرات شما را می خوانم عکس پروفایل شما را برای چند لحظه نگاه می کنم و از آرامشی که در وجود شما موج می زند لذت می برم و این لطفی است که از همنشینی با کلام وحی به شما ارزانی شده است.
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
پرواز مرغ وجودتان در باغ ملکوت مبارک وجود پر مهرتان.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
دست عزیزم جناب آقای صمیمی آرزوی بهترین ها را برای شما دارم نمی دانید با این مطلبی که به اشتراک گذاشتید چه قدر به من کمک کردید.هم اکنون ترسی در دل داشتم که با خواندن مطلب شما آن ترس به کلی از بین رفت امیدوارم که بتوانید در زندگی خود پیشرفت فراوان داشته باشید.
هیچ چیز اتفاقی نیست ای که من هم اکنون این مطلب را خواندم و ترسی که در دل داشتم از بین رفت همگی از جانب خداوند متعال بوده است که وسیله رساندن این پیام به من شما دوست عزیز و خوبم میلاد صمیمی بوده اید .امیداورم که در هر لحظه از زندگی خود به پیروزی واقعی برسید .و هیچ ترس و غمی در زندگی خود نداشته باشید
خانم رضایی گرامی سلام.
خداوند بزرگ رو سپاسگزارم که من رو لایق دونسته تا کمکی هر چند کوچک به دوستان با ارزشم کنم و بسیار خوشحال شدم به خاطر این توفیقی که خدا به من نصیب کرده همیشه از خداوند بزرگ میخواستم و میخوام که من رو لایق بدونه که روزی رفتارف گفتار و پندارم همه از خداوند بزرگ حاکی باشه مثل افتخاری که به دیگر دوستانم در این جمع و استاد عزیزم سید حسین عباسمنش داده.
خداوندا شکرت …
آقای صمیمی دوست بزرگوار سلام
خداوند در قرآن می فرماید جز دست پاکان و فهم خاصان به قرآن نمی رسد
خوشا به سعادت شما که از خاصان درگاه خداوند شدید
تبریک صمیمانه ی مرا پذیرا باشید
خانم شبخیز گرامی سلام.
توجه و حضور خواهرانه شما و جملات شما در مدح و ستایش دوستان و اینجانب سرشار از انرژی مثبت است. سپاس از حضور ارزشمندتان
سلام آقای صمیمی عزیز
من هر موقع قرآن خوندم باعث آرامشم شده و حس خوبی بهم میده , بخاطر ایمانی که بدست آوردید بهتون تبریک میگم.
سلام خانم میر گرامی از حضور شما در این جمع سپاسگزارم
سلام جناب اقای صمیمی
بسیار باعث افتخار من است که در این سایت با افرادی چون شما با قلبهایی بزرگ و اراده هایی پولادین برای درک بهتر خداوند ، جهان و قوانین جهان قدم برمیدارند، آشنا شده ام
کاری که شایدحتی کمتر از 1 درصد از مردم جهان هم انجام ندهند
شما بر خلاف دیگران سعی میکنید خودتان به ان حقایقی دست پیدا کنید که استاد مطرح میکنند و بقول استاد تنها به گفته های ایشان بسنده نمیکنید ، در وجود شمانیروی حقیقت جوی مقدسی هست که راه را بر شما هموار خواهد کرد
ارزوی توفیق روز افزون را برایتان دارم
امیدوارم باز هم در باره موفقیتهایتان ما را مطلع کنید
سلام خانم اقبال گرامی از توجه شما و حضور شما سپاسگزارم
سلام برهمه ی بندگان پاک الهی
درود برشما آقای جوان
درود برشما آقای صمیمی
درود برشما خانم شب خیز
درود برشما آقای زارع
درود برشما آقای مشایخی
ودرود برتو بنده ی دوست داشتنی خداوند،که چشمان پاک وزیبایت بر این چند سطر افتاد
وممنونم از همه ی شما خوبان ،ممنون از همه ی شما که قلبتان به وسعت دریاها واقیانوس هاست
الهی که نفس به نفس های زندگیتان در آرامش ورهایی غوطه ور باشه
الهی که ثانیه به ثانیه زندگیتان فقط او باشه
الهی که لحظه به لحظه به یادوعشق او نفس برآرید.
ممنونم که قلب واحساستان را با ما به اشتراک میگذارید
آرزو میکنم عطر محبت ویاد او تمام وجود وقلبتان را آکنده کند
آرزو میکنم جز او نبیند، وجز او نگویید ،وجز اونشنوید.
«شما بی نظیرید و وجودتان مایه آرامش»
“فقط او را برایتان آرزو میکنم”
ممنونم …انشالا که همیشه سالم و موفق باشید
?????????
خداوند
دارای بخشش بیکران است
ازش زیادی درخواست کن
قدر خودت را بدون
تو اشرف مخلوقاتی
درست و کامل ازش بخواه با تمام جزئیات
خودش گفته بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا
پس بخواه ازش
هروقت ذهنت. زبونت . و قلبت یه چیز را بخواد محاله بهش نرسی
کلام تو عصای معجزه گر توست
?????
دوست خوبم سرکار خانم فاضل سلام و سپاس
کم می آیید ولی هر وقت قدم بر چشم دوستان می نهید احساسی پر از مهر و توحید به دوستان هدیه می دهید.
چه با شکوه است بودن در جمع انسان های با صفا و با فضیلتی که کلمه توحید در کلامشان و در نگاهشان و در جانشان نشسته است.
شما بی نظیرید و وجودتان مایه آرامش …
فقط او را برایتان آرزو میکنم …
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
صفا جان خواهر خوب و دوست داشتنی ام سلام
می شود از لابه لای کلمات محبت آمیز شما ، عطر فراوان عشق به خدا را احساس کرد ، امیدوارم که خداوند همواره بر یقین و علم و عمل صالح همگی ما بیفزاید
آمین یا رب العالمین
دوست عزیز سلام. صحبتهای شما چه صفایی دارد!!! محبت و عشق شما ستودنیست. بالاترین لطف را با دعایتان در حق ما کردید. من هم امیدوارم خداوند بزرگ شما را ویژه مورد لطف و عنایت خود قرار دهد. منتظر شنیدن موفقیتهای شما دوست عزیز هستم… سپاسگزارم
قسمت دوم
محرم سال95
توی یه مجلس عزاداری خونه یکی از ثروتکمندان اصفهان بودیم
از خدا خواستم که کمکم کند من وضع مالیم خوب شود .تا بتوانم کارهای خیریه و……انجام دهم
یه هفته بعد یکی از دوستانم گفت برای نمایشگاه تهران میخام برم میای دنبالم من هم قبول کردم
وقتی توی ماشین نشستم وفلش گذاشت گفت ایشون استاد عباس منش استاد روانشناسی وثروت .فقط گوش بده
دوستم کلیه فایلهای صوتی استاد تا ان زمان را دانلود کرده بود وکل مسیر اصفهان به تهرات وبرگشت ماگوش دادیم
واقعا عالی بود
اولا بهترین مسافرت من بود
از نظز انرژی فوق العاده پیدا کردم
انگار دوباره متولد شده بودم
چقدر عمیق وتاثیر گذار استاد صحبت میکرد اصلا قابل مقایسه با اساتید دیگه نیست
.گفتم خدایا شگرت.یک فلش دادم به دوستم گفتم برای من همه این فایل ها را بریز
تا استفاده کنم
پایان قسمت دوم
سلام احترامأ اینجانب مسعود ملک متولد سال 45 دارای حدود 28 سال سابقه مالی هستم.من قبلا هم بدون استفاده از درسهای شما گاها موفقیتهایی داشتم ولی دارای فراز و نشیبهایی بودم. علتها را نمیدانستم ولی به راهم ادامه میدادم.گاهاً موفق هم نمیشدم ولی همیشه میدانستم باید توکل کنم.زندگی من دارای فراز و نشیبهأیی بود و بعضی وقتها خیلی خوب و بعضی وقتها خیلی بد بود.مدتها بود که حس میکردم در جاهایی اشتباه میکنم ولی نمیدانستم کجاست.احساس سردرگمی داشتم .فیلم راز را نگاه کردم ولی بر به نتیجه ای نرسیدم.بعد از مدتها از طریق دخترم با سایت عباس منش آشنا شدم .در ابتدا فکر میکردم این بحثها مثل سایر سایتهاست. ولی بعد از مدتی تصمیم گرفتم از بحثهای سایت استفاده کنم تا ببینم چه خواهد شد.ابتدا از درسهای روانشناسی ثروت استفاده کردم.سعی کردم در کار اعتماد به نسفم را بالا ببرم.خودم را باور کنم.توانأییهایم را باور کنم.ابتدا به خودم تعهد دادم که در این سال درآمدم را سه برابر کنم.در کمتر از چند ماه و با راههایی که فکر نمیکردم درآمدم بیش از پنج برابر شد و از اون لحظه تصمیم گرفتم با تمرکزبهتر ادامه بدم.من میخواستم یه راهی رو برای زندگی بهتر و ثروت بیشتر پیداکنم.حس میکردم هر لحظه ایده ی جدیدی به ذهنم میاد.من به این باور رسیدم که خیلی ایده های خوب و زیادی دارم.تصمیم گرفتم وارد کار کشاورزی و تولید یک کالایی بروم که سود زیادی داشته باشد. نمیدونستم چه باید بکنم ولی میدانیستم یه راهی هست.با راهش کاری نداشتم وباور داشتم با توکل به خدا قطعا موفق خواهم شد.نمیدانم از کجا یک ایده خیلی خوب به ذهنم رسیده.ولی هیچ پولی برای کار کردن نداشتم.باور داشتم که خدا من را کمک خواهد کرد .فقط همیشه حس میکردم در مزرعهام هستم.بعد از مدتی نمیدانم چگونه کسانی آمدند و پیشنهاد همکاری و سرمایه گذاری دادند.کسی که نهال داشت میگفت نمیدانم چرا شما را بااینکه نمیشناسم ولی حاضرم به شما به صورت یک ساله بدم.من کار را شروع کردم و آدمهایی با من همکای کردند که به ذهنم هم خطور نمیکرد.حالا بعد از گذشت فقط سه ماه آدمهایی پیشنهاد سرمایه گذاری میدهند که اصلا باورم نمیشود.فقط با باور اینکه باید به خدا توکل کرد و فقط به نتیجه کار نگاه کرد.من الان با سرعت به سوی ثروت زیاد و پایدار و حلال در حرکت هستم و باور دارم که خدا من را کمک خواهد کرد.من در زندگی هم به آرامش رسیدهام.چون فقط خوبیها را در دنیا میبینم و هر چیزی که حالم را بد میکند را سریع فراموش میکنم و سعی میکنم به چیزهائی فکر کنم که حالم را بهتر کند.من مدیون آقای عباس منش هستم که نگاه من را به دنیا عوض کرد و طرز فکر کردن من را عوض کرد.من یاد گرفتم که باید اعتماد به نفس داشته باشم .
درود بر دوستان و گروه استاد.
فکر کنم مهلت ارسال مطالب تموم شده اما یک موضوع رو فراموش کردم بگم
میگم . چون دوست دارم دوستان گلم هم از تجربیات من استفاده کنند.
یک تله که من درونش افتادم.
من از اول سال 93 که پرشور و شوق شروع کردم به خواندن کتاب و شرکت در سمینار و تهیه محصولات . میتونم بدون اغراق بگم که تا اواسط سال 94 فقط داشتم اطلاعات جمع میکردم و اصلا ذره ای بهشون فکر نمیکردم و خیلی خیلی کم عمل میکردم.
که با مشورت یکی از دوستان دیگه مطالعه و جمع آوری اطلاعات رو کم کردم و بیشتر به عمل کردن چسبیدم.
خیلی از دوستان خودم رو دیدم که فقط دارن اطلاعات جمع میکنن و همش دنبال یک نوشدارو یا فرمول سریع هستند که یک شبه موفق بشن.و شاید همین باور بود که من همش دنبال مطالعه و مطلب جدید بودم. و خواستم این تجربه مو با شما در میون بزارم که مواظب باشین تو این دام نیوفتین.
بهتون اطمینان میدم که هیچ فرمول و قرص و آمپولی نیست که یک شبه و یا یک هفته ای کاری برای شما بکنه. و فقط باید آرام آرام دوره تکامل تون رو طی کنید .
من چون مهندس عمران هستم اینجور مثال میزنم که باید اول شالوده ساختمان تو رو محکم و با حوصله بسازی. درسته مصالح سبک و سریع هم امده .اما هنوز باید شالوده رو با دقت ساخت چون مبنای تمام زندگیتون همینه.
امیدوارم همه موفق و زندگیشون سرشار از فراروانی باشه
دوست خوبم یاسر عمادآبادی سلام و سپاس
دقیقا همینطوره: « خشت اول گر نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج »
ولی امروزه دیده می شود که به ظواهر زندگی بیشتر اهمیت می دهند. متاسفانه.
بنیان بنیان بنیان …
هر چی آرزوی خوبه مال تو …