«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 62 (به ترتیب امتیاز)

3987 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سپیده گفته:
    مدت عضویت: 3581 روز

    چقدر امروز با خوندن مطالب دوستان اشک ریختم . چقدر قشنگه یه عده اینقدر قشنگ خدا رو درک کردن

    خدایا به من هم لطفی کن تا بتونم به این زیبایی درکت کنم

    دوستان ممنون که زندگی تون به اشتراک گذاشتید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      علی جوان گفته:
      مدت عضویت: 3932 روز

      دوست خوبم سپیده یافتیان سلام و سپاس

      «سوره مبارکه العنکبوت آیه 69

      وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسِنینَ﴿69﴾

      و کسانى که در راه ما کوشیده‏ اند به یقین راه ‏هاى خود را بر آنان مى ‏نماییم و در حقیقت ‏خدا با نیکوکاران است»

      منتظر موفقیت های شما هستیم.

      هر چی آرزوی خوبه مال تو …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      میلاد صمیمی گفته:
      مدت عضویت: 3759 روز

      سلام دوست عزیز خوش آمدید… ان تنصر الله ینصرکم و یثبت اقدامکم اگر از خداوند یاری بجویید شمار را یاری خواهد کرد و قدمهای شما را محکم میکند… به امید شنیدن موفقیتهای شما…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    طاهره برتر گفته:
    مدت عضویت: 3337 روز

    باسلام خدمت استاد عزیزو دوست داشتنی من،الان متنی رو که آقای علی جوان برادر بسیار ارجمند من به اشتراک گذاشته بودند رو خوندم خواستم بلند فریاد بزنم وبگم خدایا شکرت ازین همه نعمت وفراوانی وزیبایی که برای ما مقدر داشته ای،خواستم بگم برای من هم دو روز گذشته شبیه به این اتفاق افتاد و بالاخره من هم پیروز شدم که بتوانم بر افکار منفی درونم غلبه کنم وبرای خودم آنچه رادوست دارم خلق کنم دوستان باور کنید از خدا خواستم تا شب مبلغ 300 تومان به دستم برسد وهمین، شروع کرم به گفتن جمله ((من منتظر اتفاقات و شرایط عالی در هر لحظه هستم))وخدا میداندکه هنوز شب نشده بودپول برای من آماده وبه دست من رسید نمیدانید چه احساس قشنگی داشتم ، شاید برای اولین بار به این شکل چیزی را که می خواستم به من داده شد وآن احساس زیبا که بعد ازآن اتفاق برایم رخ داد وصف نشدنی است ودر همان لحظه سجده شکر به جا آ وردن چه لذتی داشت که تاکنون نچشیده بودم وهمه اینها را مدیون استاد عزیز م هستم ومدیون شما دوستان که در جمعتان قرار گرفته ام خدایا شکرررررررررررررررررررررررررررررررررت به خاطر این همه در هایی که به رویم گشاده ای .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    .k namdar گفته:
    مدت عضویت: 3586 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و دوستان خوبم .

    من مثل قبل هرروز نمیتونم به سایت سر بزنم واسه همین اومدم یه کامنت کلی برای تمام دوستانی که موفقیت هاشون رو اینجا مینویسن بزارم .

    دوستان عزیزم نمیدونید چقدر خوندن خبر موفقیت های شما اینجا منو خوشحال میکنه ومیدونم که باور میکنید اگر بگم موفقیت های شما برابر موفقیت هاییه که خود من به دست میارم .خواهر عزیز و دوست داشتنی خانم شبخیز.خانم میر.خانم اقبال آقای جوان .آقای صمیمی .آقای مشایخی .آقای زارع و دیگر دوستانی که من فراموش کردم اینجا اسمتون رو بیارم ،با تمام وجودموفقیت ها تون رو تبریک میگم و از خداوند بزرگ میخوام که نتایجتون هرروز بزرگتر وشگفت انگیز تر بشه .شاد باشید و ثروتمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    علی جوان گفته:
    مدت عضویت: 3932 روز

    تقدیم به استاد از جان بهترم «سید حسین عباس منش»

    ??? ??? ??? ??? ??? ???

    من نمی دانم تو کجایی …

    ولی می دانم که خود کجایم …

    کم می دانم اما همین را هم که می دانم از توست …

    کم می روم اما همین مقدار را هم که می روم در مسیر توست …

    مسیر خدا …

    مسیر بندگان مخلص خدا …

    چرا که خدا مرا برای موفقیت خلق کرده است …

    و موفقیت یعنی تقرب …

    و بدان که مسیر تقربش از خود شناسی می گذرد …

    و خود شناسی نتیجه اش فرار است به سمت کمال و جمال …

    فَفِرُّوا إِلَی الله«ذاریات/50» …

    و این بالاترین درجه تقرب است به پروردگار …

    و کامل شدن یعنی تقویت نقاط قوت و مرتفع کردن نقاط ضعف. همین …

    بخدا همین …

    و ندای فرشتگان الهی به تو این است در آن دنیا : مشرف، خوش آمدی …

    سلامٌ عـَلیکُم طِبتُم فادخـُلوُها خالدین«زمر/73» …

    اما در همین دنیا آن را هم حس خواهی کرد …

    تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکَهُ أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا وَأَبشِروا بِالجَنَّهِ الَّتی کُنتُم توعَدونَ﴿فصلت/30﴾ …

    چقدر زیباست …

    چقدر دلپذیر …

    چه وزنه سنگینی است آرامش …

    اما به سبکی حس رسیدن به خدا …

    و آنجاست که تمام وجودت داد میزند که : لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ «ابراهیم/7» …

    این همه ی آن چیزی است که تو می گویی …

    همه ی آن چیزی که تا کنون گفته ای …

    همه ی آن چیزی که می خواهی ما آن را باور داشته باشیم …

    وسعت افکار تو مرا به هراسی شیرین رهنمود می کند …

    هراس یک پرنده کوچک در اولین پروازش …

    می دانم که بالاخره خواهم پرید …

    می دانم که بالاخره به موفقیت خواهم رسید …

    می دانم که بالاخره با گام های استوار به سمت تکامل، بر سرزمین کامیابی قدم خواهم نهاد …

    و تو در این مسیر همراهم هستی …

    چون دوستی شفیق و رفیق …

    مثل یک پدر …

    دستت بر سرمان …

    مادام و پا برجا …

    إن شاء الله …

    هر چی آرزوی خوبه مال تو …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      آلما میر گفته:
      مدت عضویت: 3392 روز

      سلام به دوستان عزیزم و خانم فرهادی مهربان یار همیشگی که خیلی دوسش دارم.

      وقتی متن آقای جوان عزیز رو خوندم , خیلی دلم خواست برای استادم شعری بگم اما بلد نیستم ولی یاد یک کتاب افتادم که برادرم برای تولدم گرفته بود سریع رفتم توی کتابخونه و دیدم بله اولین کتابی که چشمم خورد بهش همون کتاب شعر بود؛ :-)

      این شعر تقدیم به استاد عزیزم

      من فکر میکنم, هرگز نبوده قلب من

      اینگونه گرم و سرخ

      احساس میکنم

      دربدترین دقایق این شام مرگزای

      چندین هزار چشمه ی خورشید

      در دلم, می جوشد از یقین

      احساس میکنم

      در هر کناره گوشه ی این شوره زار یاس

      چندین هزار جنگل شاداب

      ناگهان می روید از زمین

      احمد شاملو

      استاد عزیزم وقتی توی فایل جدیدتون از رتبه کنکور و موفقیت تحصیلی صحبت کردید با خودم گفتم استاد منظورش منم , وقتی در مورد ماشین مورد علاقه صحبت کردید یاد آقای مشایخی افتادم و وقتی گفتید چیزی که میخاید رو اختراع کنید گفتم حتما با آقای زارع هست , اون لحظه میخاستم از خوشحالی جیغ بکشم:-P

      من وقتی توی شرایط سخت بودم فقط از خدا میخاستم منو هدایت کنه و این تنها در خواستم بود اوج سختی من زمانی بود که عزیز ترین فرد زندگیم رو از دست دادم و شرایط روحی سخت و بدی داشتم , اونجا بود که خدا دستمو گرفت , برادرم فایل مفهوم حزن در قرآن رو برام گذاشت و همه ی افکار و باورهای گذشتم جلوی چشمم رژه میرفتن , صحبت هاتون رو که با قرآن تطبیق میدادین عشق میکردم میگفتم یعنی خدا اینقد خوب و مهربونه یعنی واقعا میخاد من شاد باشم یعنی منو عذاب نمیده , یعنی منتظر نیست یه اشتباه کنم تا بلاشو بفرسته سراغم , عجب خدایی دارم پس این حرفا که از بچگی برام میگفتن چیبود , یه مشت چرندیات ,همین .

      بعد از اون فایل من دیگه پیگیر شدم ولی برادرم ادامه نداد و ایشون دست خدا بودن تا منو به شما برسونه .

      آقای عباسمنش عزیزم , شما بنده ی برگزیده ی خداوند هستید , شما ما رو با خدای واقعی آشنا کردید ,شما ما رو با خدای خودمون آشتی دادید قطعا بهترین جایگاه رو نزد پروردگار دارید و خداوند به چنین بنده ای افتخار میکنه و خیلی دوسش داره.

      مردم همه تورا به خدا, سوگند می دهند

      اما برای من تو آن همیشه ای که خدارا به تو سوگند می دهم .

      استاد توی دوره جدید بسیار دوست داشتنی و خوش تیپ هستید من واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم , خدارو شکر که به چشم زخم اعتقاد نداریم.:-P:-) با تمام عشقی که در وجودم دارم دوستتان دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        علی جوان گفته:
        مدت عضویت: 3932 روز

        خانم میر عزیز سلام

        شعرتون سرشار از امید بود خیلی لذت بردم.

        درسته. استاد از رتبه کنکور و موفقیت تحصیلی صحبت کردند، مطمئن باشید که با شما بوده است قطعا فرکانس استاد با فرکانس شاگرداشون ارتباط برقرار می کنه چون هم مدار هستیم.هر چقدر با آموزه های استاد هم فرکانس بشیم استاد بیشتر حرف دل ما را می زند.

        داشتم فکر می کردم که چقدر زیباست که شما وقتی از مطالعه خسته می شوید برای استراحت به سایت سر می زنید و از نظرات دوستان انگیزه می گیرید این بهترین نوع خستگی در کردن است و این هم یکی از برکات سایت استاد عباس منش.

        شاد باشید …

        هر چی آرزوی خوبه مال تو …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        علی جوان گفته:
        مدت عضویت: 3932 روز

        خانم میر گرامی سلام

        از لطف شما سپاسگزارم حقیقتا انگیزه ای که از شما دوستان از ابراز لطفتان و از رسیدن به موفقیت هایتان می گیرم مزید بر احساس خودم است و این جای سپاس فراوارن دارد.

        هر چی آرزوی خوبه مال تو …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    علی جوان گفته:
    مدت عضویت: 3932 روز

    جناب صمیمی دوست خوش ایمانمان سلام

    کلام شما برای همه دوستان همیشه آرام بخش و انگیزاننده است چرا که با کلام وحی مانوس هستید. ایمانی از شما استشمام می شود که چشم اندازی به وسعت پاکی فرشته ها متصور است. نظر زیبای شما را در کانال تلگرام خواندم و بسیار لذت بردم و برای سلامتی شما دعا کردم و خدا را از داشتن دوستان مهربانی چون شما سپاسگزاردم.

    این ما هستیم که موفقیت را می چشیم چرا که موفقیت همیشه و همه جا هست.

    اتوبان موفقیت راست و مستقیم است و مشخص است.

    «وَأَنَّ هَـٰذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ ۖ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ۚ ذَٰلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (انعام/153)

    ترجمه : و این است راه راست من؛ پس، از آن پیروى کنید. و از راه‌هایی که شما را از راه او پراکنده مى‌سازد پیروى مکنید. اینهاست که [خدا] شما را به آن سفارش کرده است، باشد که به تقوا گرایید.»

    در حقیقت راه کاملا واضح است و ما باید تغییر مسیر دهیم ولی بعضی ها فکر می کنند که موفقیت باید به سمت آن ها برود در حالی که ما باید به سمت آن برویم.

    با تغییر باورها راه مشخص می شود و این ما هستیم که با کمی همت و تلاش باید به سمت آن برویم و موفقیت را در آغوش بگیریم.

    برای شما برادر و همراه خوبمان آرزوی موفقیت می کنم چرا که شما لایق بالاترین و بهترین موقعیت ها و موفقیت ها هستید، بنده به شما یقین دارم.

    هر چی آرزوی خوبه مال تو …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    صفا فاضل گفته:
    مدت عضویت: 4052 روز

    سلام

    سلام بر شما عزیزان دل

    سلام برشما خوبان وپاکان الهی

    سلام ودرود بر چشمان زیبای تو دوست عزیزم که نظاره گر این چند خط است

    آقای جوان ،اقای صمیمی ،اقای زارع واقای مشایخی وبقیه ی دوستان گرانقدرم ،خانم شب خیز وخانم میرعزیزم ودوست وهمراهان که نامتان را برزبان جاری نساختم وچشمان پاک وزیبایتان این چند سطر را نظاره گر شد(پوزش مرا به پذیرید) یاد ونامتان ووجودتان مایه آرامش است ،چندی است که دلتنگتان شدم وشمارا با آن بی همتای یکتا سپرده ام وخود اورا برایتان ارزو کردم الهی که همه ی او شوید الهی که بی او نباشید،دوستتان دارم

    روزهای من غرق در ارامش وخوشبختی وخود او میگذرد همه ی این لحظات را برای تک تک شما مهربانان آرزو میکنم.

    این روزها فقط میگویم کن ،وفیکون میشود این حس ناب را برای تک تک شما ارزو میکنم

    وزبان قاصر از هر کلام وحسی که بخواهم بیان کنم

    فقط خود اورا برایتان ارزو میکنم الهی که همه ی او شوید، الهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    امین گفته:
    مدت عضویت: 1906 روز

    بنام پروردگا جذاب مهربان یکتا

    خدارو شاکرم که منو تو مسیر واقعی پرستشش قرار داد

    سلام خدمت دوستان همراه و استاد عباس منش عزیز و دوستان همکارش

    من امین هستم معمارم و۳۴ سالمه ، همسری مهربان و فرزند فوق العاده ای دارم

    امروز که این تجربه رو مینویسم حدود ۴۰ روز هست رسما با گروه جناب عباس منش اشنا شدم اما سابقه خودم رو ۹ ماهه میدونم بدین علت که ، بدلیل شغلم که شیراز هست و خانواده ام کرج زندگی میکنن و از این وضعیت خسته شده بودم و کارم هم رونقی نداشت تصمیم گرفتم به کرج برم و کار جدیدی شروع کنم ، به پیشنهاد یکی از اقوام کاری رو شروع کردم که مربوط به مواد زیبایی پزشکی میشد (کاملا بی ربط به حرفه تخصصیم و بدون تجربه فروش) ، کار رو تو شرکتی که باید میرفتیم شروع کردیم ، اما بدلایلی از شرکت استفا دادیم و با همون فامیلمون در همین زمینه کارمونو شروع کردیم و دنبال دفتری برای شرکت خودمون میگشتیم ، بر خلاف مقدار پولی که داشتیم اتاقی از یک شرکت که تو زمینه مواد دندانپزشکی تو محله زعفرانیه تهران پیدا کردیم و مشغول شدیم ، بعد از چندین ماه بدلایلی شراکتم با فامیلون رو تمام کردم و با درخواست مدیران شرکت دندانپزشکی وارد کار آنها شدم ، در این حین مشتریهای قبلم رو هم هندل میکردم ، در میان این مشتریها خانم دکتری بود اهل مشهد که احترام ویژه ای نسبت به ایشون داشتم ، ما بین صحبتهای کاری در مورد موفقیت و ثروت زیاد صحبت میکردیم و لی من ایشونو نمیتونستم درک کنم و از ایشون دلیل اصلی موفقیتهاشونو نمیپرسیدم چونکه ایشونو بلند پرواز و رویایی میدیدم ، در این حین من با خوندن کتابهای مختلف و تغییر افکارم حسابی عوض شده بودم و ذهن و تفکراتم تغییر کرده بود بطوری که همه اطرافیانم متوجه این موضوع بودن و بهم میگفتن،تا اینکه حدود ۴۰ روز پیش در مورد تغییراتم با خانم دکتر صحبت کردم و ایشون هم استاد عبامنش رو به من معرفی کردن و من اینبار اماده پذیرش بودم و داشتم با افکار ایشون اشنا میشدم تا اینکه ۲ هفته پیش اولین خریدمو کردم و قدم اول رو گرفتم و شروع کردم به گوش دادن ، انقدر مجذوب شده بودم که شبانه روز داشتم یا گوش میدادم یا فکر میکردم ، تا روزی که خواستم باور هامو تجربه کنم ، یادمه که یک روز ظهر تو گرما منتظر تاکسی بودم و خواستم ماشین ۲۰۶ مثل یک تاکسی جلوی پام ترمز کنه و منو بمقصدم برسونه ۵ دقیقه طول نکشید که این اتفاق افتاد ، خیلی واسم جذاب بود. بطوری که وقتی وارد خونه شدم از شدت ذوق میخندیدم و اشک میریختم ، خیلی حالم خوب بود و روز به روز ایمانم بیشتر میشد، تو این دو هفته ۴ قرارداد معماری بستم با قیمت خودم با شرایط خودم و بدون کوچکترین مشکل ، همین امروز قرار داد نمایندگی یکی از بهترین برندهای ایمپلنت رو واسه کل جنوب کشور بستم ، این قراداد از قبل قرار بود با پرداخت مقدار زیاد پول و چک و تضمین بسته بشه اما من به پشتوانه شریک قدرتمندم(خدای مهربان) بدون پرداخت پول و تضمین همونطور که من میخواستم بسته شد ، بگونه ای که دوستان ، هر کاری رو میخواستم انجام میشد ، تاکیید میکنم هر آنگونه که میخواستم، تو این ۲ هفته چنان موفق ، شاد و سرحالم و پر از ایمان و باور به خدایم که حد نداره

    دوستان این داستان یکسالم رو به این دلیل گفتم که به شما بگم تغییر فرکانس چقدر تاثیرگذاره

    رفتن من از شیراز به تهران ، شراکت با فامیلم ، جداشدن از شریک فامیلیم، همکاری با دوستان موفقم که شرکت تجهیزات دندانپزشکی داشتن ، آشنایی با خانم دکتر همه این اتفاقات سیر تکاملی هست که استاد تاکیید دارن که باید طی بشه و رفتن به فرکانس بالاتر

    لازم به ذکر هست که قبلا من واسه پیشبرد کار معماریم انواع تبلیغات رو انجام میدادم ، حتی بیلبورد با قیمت خیلی بالا زدم ، شرکت بزرگ و فوق العادهدر بهترین نقطه شهر رو داشتم اما ، الان قراردادامو تو کافی شاپ بستم و هیچگونه دفتری ندارم

    در پناه خداوند همیشه موفق و سالم و شاد باشید.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    علی جوان گفته:
    مدت عضویت: 3932 روز

    به نام خداوند موفق و ثروتمند

    ————————————-

    اگر معجزه نیست پس چیست؟

    از زمانی که خداوند غنی و وهاب دست تو را در دست استاد گلم عباس منش نهاد و این دوستی را نهادینه کرد و حس خوشبختی که ارمغان این رفاقت بود را در سلول سلول وجودت شکوفا کرد و با قدم هایی استوار از نردبانی که آیات الهی روشن گر مسیر بودند تا ملکوت صعود کنی و با بال هایی که یکی باور است و دیگری عمل تا منتهی الیه وحدانیت اوج بگیری معجزاتی را می بینی که عقل از بیانش می ماند …

    بنده تا 20 سال پس از ازدواج نتوانستم خانواده ام را به مسافرت ببرم و از زادگاهم خارج نشدم آن هم به خاطر باورهای خودم ولی امسال در عرض 4 ماه 2 بار به مسافرت رفتم یکی سفر مشهد و شمال که می توانید از لینک زیر چگونگی تغییر باورهایم و داستان آن را بخوانید مطمئنا خالی از لطف نیست :

    abasmanesh.com

    و دیگری که همیشه آرزو داشتم در روز عاشورا در یکی از شهرهای مذهبی باشم و شاهد مراسماتشان که امسال عاشورا توفیق این را داشتم تا در شهر قم شهر دختر موسی بن جعفر کریمه اهل بیت (س) باشم و نائب الزیاره همه دوستان هم فرکانسیم و این آرزو هم برآورده شد.

    یک تصمیم سریع و قدرتمند …

    از تصمیم گرفتن تا راه افتادن 10 ساعت هم نشد …

    ————————————-

    محرم و صفر زمان نالیدن است و بر این ناله بالیدن …

    بساطش موزه ای از آموزه هاست …

    تمرین خوب نگریستن است

    و چون عظمتش را دریابی، حاصلش می شود خوب گریستن .

    نماد شعور مذهب است و نمایانگر شوری که از این شعور برخاسته .

    ————————————-

    خدایا سپاسگزارم هم از تو و هم از بنده مخلصت سید حسین عباس منش

    هر چی آرزوی خوبه مال تو …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      ارمان مشایخی گفته:
      مدت عضویت: 3612 روز

      دوست خوبم متن های شما به من انگیزه میده

      هرشب میام چک میکنم ببینم کی کامنت گذاشته بخونم خداشکر همه پشیرفت داشتن این خیلی عالیه? ای کاش همه دوستان نتایج که بدست اوردن بزارن روی سایت تا با خوندن پیشرفت های که داشتن همه دوستان انگیزه بگیرن

      :

      ??????

      من عاشق خودم هستم . . .

      در عمق وجود من ، نیروى بى کران عشق وجود دارد که تمام وجودم را سرشار از عشق میکند و این عشق به هر سو ساطع میشود . . .

      من عاشق خودم هستم . . .

      بنابر این عاشقانه از بدنم حمایت میکنم.

      من عاشق خودم هستم . . .

      بنابر این خانه راحتى را براى خودم فراهم میکنم.

      من عاشق خودم هستم . . .

      بنابر این در کارى مشغول میشوم که از آن لذت میبرم.

      من عاشق خودم هستم . . .

      بنابر این با دیگران و جهان هستی با عشق رفتار میکنم.

      من عاشق خودم هستم . . .

      بنابراین می بخشم و گذشته ها را بطور کامل رها میکنم.

      من عاشق خودم هستم . . .

      بنابر این در لحظه زندگى میکنم و هر لحظه را بخوبى تجربه میکنم.

      میدانم که روزهایى شاد و درخشان در انتظار من نشسته است . . . و میدانم که کائنات و جهان هستی عاشقانه از من حمایت میکنند . . .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      لیلا شب خیز گفته:
      مدت عضویت: 3489 روز

      آقای جوان برادر ارجمندم سلام ،

      زیارت شما قبول درگاه حق ، چند روزی بود که در سایت پیام نمی گذاشتید فکر کردم به خاطر باز گشایی مدارس است ، خیلی خوشحال شدم که مجددا به مسافرت رفتیدامیدوارم هر روزتان پر باشد از نشانه های پر رنگ خدا

      ،

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        علی جوان گفته:
        مدت عضویت: 3932 روز

        خانم شب خیز گرامی سپاسگزارم دعاگوی همه شما عزیزان بودم.

        درست است بازگشایی مدارس در صبح و حضور در کلاس های دانشگاه در بعدظهر خیلی از بنده وقت می گیرد ولی خدا را شکر که شما و دیگر دوستان بزرگوار در مساعدت هم فرکانسی های خود کم نمی گذارید و بنده به شاگردی چنین دوستان فداکاری افتخار می کنم.

        هر چی آرزوی خوبه مال تو …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        علی جوان گفته:
        مدت عضویت: 3932 روز

        خانم نامدار عزیز سپاس از توجه شما.

        عکس پروفایل شما پر است از احساس های لطیف و پاکی دوران کودکی مرا یاد این شعر می اندازد :

        شوق روزگار کودکی

        مستی بهار کودکی

        آن همه صفای دل که بود

        خفته در کنار کودکی

        رنگ گل جمال دیگر در چمن داشت

        آسمان جلال دیگر پیش من داشت

        به چشم من همه رنگی فریبا بود

        دل دور از حسد من شکیبا بود

        نه مرا سوز سینه بود

        نه دلم جای کینه بود

        روز و شب دعای من

        بوده با خدای من

        کز کَرَم کند حاجتم روا

        آنچه مانده از عمر من به جا

        گیرد و پس دهد به من دمی

        مستی کودکانه مرا

        شور و حال کودکی برنگردد دریغا

        قیل و قال کودکی برنگردد دریغا

        ————————————

        هر چی آرزوی خوبه مال تو …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          .k namdar گفته:
          مدت عضویت: 3586 روز

          آقای جوان خییییلی شعرتون قشنگ بود . واقعا ممنون

          آنچه مانده از عمر من به جا

          گیرد و پس دهد به من دمی

          مستی کودکانه مرا

          شور و حال کودکی برنگردد دریغا

          قیل و قال کودکی برنگردد دریغا

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      الهام گفته:
      مدت عضویت: 3383 روز

      سلام جناب اقای جوان

      چقدر زیبا نوشتید چقدر با احساس نوشتید

      واقعا وقتی متنتون روخوندم تونستم درک بکنم که چه شوقی در وجود شما بوده ، چه لذتی رو تجربه کردید وقتی ارزوتون محقق شده

      زیارتتون و عزاداریتون مقبول درگاه حق ، راهتون روشن ، تنتون سالم و دلتون همیشه شاد باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        علی جوان گفته:
        مدت عضویت: 3932 روز

        دوست خوبم ستاره اقبال سلام و سپاس

        چقدر خوب احساس مرا درک نمودید سپاسگزارم.

        دقیقا همین طور است لذت بردم چون سخنرانی هایی شنیدم از اهداف حسین نه از سر بریده او. از عشق به حسین که چرا در رکابش نبودیم نه اینکه ای کاش بودیم تا به او آب می رساندیم.

        خلاصه ای کاش در مدار حسین باشیم و واقعا در آنجا دیدم در مدار حسین بودن یعنی در مدار خدا بودن یعنی فقطططططططططط خدااااااااااااا همییییییییییین.

        هر چی آرزوی خوبه مال تو …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      عصمت رضایی گفته:
      مدت عضویت: 3290 روز

      سلام آقای جوان عزیز بسیار به شما تبریک می گویم . امیدوارم که همیشه شاد و سالم باشید وهمیشه همینطور بتوانید تصمیمات زندگی خود را با عزت نفس کامل بگیرید.شاد باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    علی جوان گفته:
    مدت عضویت: 3932 روز

    تقدیم به استاد از جان بهترم «سید حسین عباس منش»

    —————————————————————–

    چه جام صفایی نوشیده ای و چه تقربی را به لذت نشسته ای…

    و چه تداوم زیبایی ترسیم شده است در نگاه آرامت…

    بر قدم های خود نشانی از ثبات داری…

    مبارک است قدم زدن در سرزمینی به نام ملکوت در سایه سار فرشتگان…

    مبارک است بارقه هایی از معرفت را بصیرت کردن…

    چه زیبا ترجمه می کنی ترنم زیبای فرشتگان را…

    چه زیبا کامل می کنی کمال تشنگان را…

    مرحبا نقاش هستی را که تو را به معرفت آذین کرد تا او را به شوق نقاشی کنی…

    در نیوشیدن از کلام نافذت سرو عقل می روید در سرزمین باور…

    بهشت را همین جا نشانمان می دهی با تجلی اراده ها…

    مفهوم قضا و قدر چقدر کوچک شده است وقتی که اراده خدایی انسان را می بینم بر فراز اراده ها…

    چقدر به اشتباه خواندیم «بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را»…

    و چه زیباست امروزمان با «بخوانید مرا چون اجابت کرده ام شما را»…

    خدای غلط گیر کیفر ده را به خدای مصحح نعمت ده بدل نمودی…

    حالا مفهوم رقص های مولانا را می دانم…

    می دانم تعبیر ابیات غرق در شراب عطار را و می خورم…

    می خورم شراب عشق تو را با ابیات حافظ…

    تا بگشایم از رخ اندیشه نقاب…

    و چه نقابی برداشتی از چهره اندیشه ما…

    و چه نقابی برداشتی از چهره هستی…

    هستی ما شده است قوانین الهی…

    زندگی ما شده است رنگین کمان کشف و شهود…

    به هر جا بنگرم روی تو بینم …

    و فهمیدم دلم دیوانه کیست…

    قرن ها طول می کشد تا تو را بفهمند چون تو قرن ها با آن ها فاصله داری…

    شاید هم هیچگاه چون به بی نهایت وصل شده ای…

    مبارکت باد و مبارکمان باد..

    هر چی آرزوی خوبه مال تو …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    فاطمه علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 1984 روز

    نتایجی ک این مدت من ازسایت گرفتم چیا بودن؟ ( مزخوام بنویسم وببینم چقد بوده واقعا؟)

    اون روزا ک تازه اومده بودم توسایت من ازیع رابطه عاطفی جداشده بودم و ب ی ادم ب شدت وابسته طوری ک نیمه شبا بی خواب میشدم وتانزدیک صب کارم گریه بودو اینک چرا وضع من اینجوریه واین همه ادم چرا من باید تواین شرایط باشم . ک خوب بعدش تصمیم اون روزام این بود ک رابطه‌ای ک داره ازارم میده رو رهاش کنم وتو حال خودم بمیرم( تضاد اصلی اونروزای من درافتادن باصورتم بودو ظاهری ک داشتم و این موضوع باعث تنفرم شده بود ازخودم و حتی یادمه ب خودم گفته بودم یا درستش میکنم یا ک خودمو خلاص )ک خب الاتی ک اینارو مینویسم هرنوقع یاد رابطم بااون ادم میفتم چیزی ک میاد توذهنم اینه ک راضیم ازاون رابطه‌‌ای ک بود وترک کردنی ک انجامش دادم و همیشه ب چشم نقطه عطف زندگیم یادم میمونه. بعد اون رابطه من باسایت اشنا شدم و تمرین اینه ، نمیگم عالی ولی باکارکردن تو این مورد من الان دیگ خودمو میتونم تو اینه ببینم و تاحدی اون حس تنفرازابین رفته.تو نستم چادرمو بزارم کنارو الان نزدیک ترب چیزی باشم ک میخوام ینی یکی ازترسامو ازبین بردم سراین موضوع و چیزی شده ک الان هست .دوتا دوره ازسایت رو دارم ک هیچ کدومو کارنکردم تاالان ولی اینک دارمو میتونم هرموقع بخوام شروش کنم خیلی خوبه . از دانشگا و رشته‌ای ک میخوندم انصراف دادم تو ترم چهاردانشگام و باشناختی ک ازخودم پیدارکردم تاحدی ، علاقه‌ی این روزای من ورزشه و رشته شو هم میدونم ولی دنبالش نرفتم ( اون چیزی ک بده اینه ک میدونی ازکجا داری میخوری ولی تصمیم ب تغییر نمیگیری و ادامش میدی ) اینک میخوام مهاجرت کنم وهمم اینک میدونم ک نمیخوام این رفتن ، شکل فرار داشته باشم( از رو تحربم دارم اینو میگم) ی رابطه ی تقریبا خوب دیگ داشتم ک جالبیش برام اینه ک جذب خودم بوده جوری ک مطمئنم ازش و ی سری خواسته‌ی دیگ ک تو رابطه‌ برام واضح شدن( الان دیگ نیست )و این رابطه‌رم من بودم ک اومدم بیرون( چیزی ک ارخودم فهمیدم اینه ک رابطه رو خراب ک میشه میندازم دورو هیچ موقع نیومدم ک درستش کنم .و رابطه هام شکل سیکلی داره تهش..وچرا ادما زود برام تکراری میشن؟ واقعا) ازنظر سلامتی تو همون وضع شروعمم و فقط ضعف چشمم هست و بعضی ازدتدونام ک جای تعمیر داره وبقیه تنم توسلامتی کامله . رابطم باخونوادم الن بدنیست و بعد اون اتفاق ک الان نمیگم چی، بیشتر حواسشون ب منو حالم هست و براشون مهم ترم انگار. سه ماه کارکردم ی جا و تونستم ی دوره با چنتاچیز دیگ واسه خودم بگیرم و مهم ترش اینک منو ازلاک خودم اورد بیرون و الان دیگ ازادما بدم نمیادو فک نمیکنم ک اونام ازمن بدشون میاد. راحتترازگرتباط میگیرم بابقیه ولی اعتمادب نفسم خیلی باچیزی ک باید باشه فاصله داره . الانی ک مینویسم کارندارم و فک کنم شرایط فراهم شده تامن روخودم تمام وقت کارکنمو جایی ک باید باشم اینجاتوسایته( خواسته تقریبا یک هفته‌ پیشم ) دوستامو همشونو دیگ ندارم جز یکی و این موردم چیزی بوده ک من اقدام کردم وجهان تکمیلش( ینی من فاصله گرفتم علنی و اونام دیگ نیومدن سراغم ، هرچن تعدادادمایی ک باهاشون رابطه داشتمم کم بودن) باقضیه قدم کنار اودم و دیگ اون خفه کردن و تلاش واسه اینک چن سانت بیشترباشم دیگ نیست و حساس نیستم دیگ روشو .( بخش عقل کمکم کردو رابطه‌ای ک با پسرای قدبلند داشتم )

    دیگ اون مقاومتو نسبت ب سایت و اقای عباس منش ندارم و بیشتر ازقبل میشنوم حرفاشونو ( ینی انگارقبلن نمیشنیدم چی دارن میگن توفایلا و فایلو ک میشنیدم میگفتم خب ؟ ولی الان نه هرفایلو خیلی چیزا توش میبینم ک جای کارداره برام و لنگ میزنم – توکامنت نوشتن راحت نیستمو کامنتو صدبار میخونم بعدمیفرستم( کلا اینک خودمو برا کسی توضیح بدم کارسختیه واسم) دیگ نماز نمیخونم و روزم نمیگیرم چون نخواستم ادم قبلیه باشم وباچشم بسته قبول کنم حرف بقیه رو . ( روزای اولی ک توسایت راجع ب دین و چیزایی ک بهم گفته بودن میشنیدم حس ی جاهلو داشتم ک هیچی خودش حالیش نیستو منتظربوده ببینه چی میگن ک انجام بده ؛ مقاومتم نسبت ب سایتو خود استادم سرهمینه ک نخواستم دودفه ازاونجا بخورم. فک کنم دیگ بسه

    نمیگم هرچیو میشنوی قبول کن میگم اگ مقاومت داری برو دنبالش ببین کدومش درسته نکه رو هوا بمونی)

    فقط چرا شروع نمیکنم ؟ میدونی ک باید تغییرش بدی میبینی ک داره اوضاع بد میشه. پس ی کاری کن ک دف بعد ک اومدی بنویسی ندونی ازکجا بگی..

    تعهدمیدم ک درستش کنم( ب استاد)

    اینو این تهش اضافه میکنم ؛ ک گیجم ب خودم نمیتونم درک کنم چیزی ک هستم و ب قول علی تکلیفم باخودم معلوم نیس. واضحش کن این ادمو جوری ک بشه فهمیدش بشه نزدیکش شد. این کلاف سردرگم و بازش کن برام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      شمیم کردستانی گفته:
      مدت عضویت: 1564 روز

      سلام عزیزم

      منم خیلی شک داشتم به این حرفا

      به این قانون

      همش فک میکردم همه کسایی که دارن این آموزشا رو میدن برای پول دراوردنه.

      و از طرفی دلم میخواست سریعتر و ی جورایی به زور باورش کنم تا زودتر نتیجه بگیرم،اما ذهنم مقاومت میکرد و ناخوداگاه به جای اینکه به فایلا گوش کنم و عمل کنم ،میرفتم تحقیق میکردم ساعتها فکر میکردم که بفهمم اخه چطور با انجام اینکارها و تمرینات این اتفاقات میفته.

      ودر آخر فهمیدم که این چیزا علمیه

      و تو مغز ما چیزی هست به اسم RSI و کار این قسمت از مغز اینه که به هر چیزی که ما توجه کنیم ( توجه کردن یعنی،دیدن ،شنیدن ،فکر کردن ،حس کردن و…)

      داشتم میگفتم کار این قسمت از مغز اینه که به هر چیزی که ما توجه کنیم چه خوب باشه چه بد ،اون چیز رو از سریعترین راه ممکن پیدا میکنه،یعنی یه جورایی مثل وِیز عمل میکنه.

      من چیزای خیلی زیادی فهمیدم که بعضیاش رو هیچ جا تخونده بودم و انقدرررر به اون مسایل فکر کردم که معزم خودش جواب درست رو بهم داد

      خیلی برام جالبه من اصلا زیستم خوب نبود ولی انقد فکر میکردم که چطوری مغز کار میکنه و چطور پیامها رو انتقال میده و… مغز من بدونه اینکه کتابی بخونم و.. جواب رو پیدا میکرد و جالبه بعدش من این مطالب علمی رو تو کتابا و ویدیو ها میدیدم و میدیدم درسته.

      و من فهمیدم مغز چطور کار میکنه ،فهمیدم تمام این چیزها علمیه و خیالم راحت شد.

      و هم فهمیدم که دانشمندا چطوری خیلی چیزها رو کشف میکردن و مثلا می فهمیدن زمین گرده و…

      اونا انقدر رو یه موضوع فکر میکردن تمرکز میکردن ،مطالعه میکردن و…

      که به جواب می‌رسیدن

      میدونید راستش من فهمیدم نیازی به کتاب نیست ،ذهن ما میتونه جواب درست رو حتی راجب مسائل علمی پیدا کنه.

      شاید برای همینه که حتی تو قرانم همش میگه تعمق کن، فکر کن ،بیندیش و…

      من تا همین چن لحظه پیش ،قبل از اینکه کامنت شما رو بخونم ،فکر میکردم که اه چرا من شک داشتم ،چرا به جای اینکه عمل کنم ،تست کنم گفته های استاد رو،همش تحقیق میکردم.

      اما وقتی کامنتتون رو خوندم ،یهو متوجه شدم ،چقدر کارم درست بوده.

      و من فهمیدم این جزو روند تکامل من بوده.

      البته من راجب جهان هالگرافیک خونده بودم ،اما چون اون نظریه بود من قانع نمیشدم و دنبال ی چیز علمی و ثابت شده بودم و چیزهایی راجب کار کرد سیستم مغزمون یاد گرفتم و فهمیدم.

      من فهمیدم وقتی یه اطلاعات خاصی به مغزم میدم و مثلا دیدگاهم رو تغییر میدم راجب یه موضوع یا یک فرد ،ناااااخوداگاه واکنش ها و رفتارهام تغییر میکنه و چون واکنشهام و رفتارم با اون فرد یا موضوع تغییر کرده ،جهان و آدمها هم عکس العملشون نسبت به رفتار من تغییر میکنه و من چیز جدیدی خلق میکنم که دیگه تکراری نیست.

      من خیلی فکر کردم و خیلی چیزها فهمیدم و متوجه شدم حرفای استاد کاملا علمی و منطقیه و خیالم راحت شد.

      من چیزهایی راجب انتقال پیام ها تو مغزمون فهمیدم و متوجه شدم چطور یه عادت در مغز ما شکل میگیره و منجر به یک عمل تکراری و یا یک فکر تکراری میشه و چطور میشه که با این تمرینات اون افکار شکسته میشه و دقیقا چه اتفاقاتی توی مغز ما میفته و چطور الگوها در مغزمون شکل میگره و منجر به افتادن اتفاقات تکراری میشه،

      و فهمیدم چرااا همش ی مدل خاصی از افراد وارد زندگیم میشدن و آزارم میدادن .

      من راجب ژنها ی چیزهایی فهمیدم و یادگرفتم و متوجه شدم چطور با افکارمون ما یک ژن رو فعال و غیر فعال میکنیم و..

      و فهمیدم حتی بیمارها هم بدون دارو و با این روش قابل درمانه

      خدایا شکرت

      من فهمیدم ما به هیچی احتیاج نداریم ،جز خودمون و نیروی برتری که از ما دور نیست وهم درون ماست و هم همه جا ،توی همه چیز وجود داره ،اون نیرو توی من هست ،توی تو هست ،توی سنگ و گل و گیاه و… هم هست ،چون انرژیه

      اون نیرو قابل انتقال و قابل تغییر شکله و می‌تونه تبدیل بشه

      و برا همینه که استاد میگه خدا به شکل ظرف وجودیِ تو در میاد

      تو بگی خدا بداخلاقه ،خدای تو بد اخلاق میشه

      و اگه حس کنی مهربونه با تو مهربون میشه

      خدایا شکرت🙏💗

      اون نیرو به من الهام کرد و گفت تمام کامنتای این قسمت رو بخون و من دارم اینکارو انجام میدم.🧚

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: