اصل بقای اصلح - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/10/abasmanesh.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2020-10-02 07:22:522020-10-03 02:24:06اصل بقای اصلحشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد قوی ام
سلام به دوستان قوی ام
چند روز پیش که این فایل روی سایت قرار گرفت من با اشتیاق دیدم و کامنت هم گذاشتم. و از اون روز به بعد مدام رفتارهای خودمو زیرنظر داشتم تا ببینم کجاها دارم ضعیف رفتار می کنم. همانطور که قبلا گفتم، اگر ما هر روز هزاران بار جملات تاکیدی را تکرار کنیم که من قوی هستم، آنقدر در ما تاثیرگذار نخواد بود، ولی زمانیکه سعی می کنیم جزبه جز رفتارهامون رو آگاهانه قوی رفتار کنیم، به مرور بصورت درونی شخصیت قوی پرورش می دهیم.
و این ریزبینانه نگاه کردن به رفتارهای خودم و دیگران دومورد یافتم که نشان از شخصیت ضعیف هستش و این دو مورد رو به مراتب در خیلی آدمای اطرافم دیدم و تصمیم گرفتم کامنت کنم.
دوست عزیزی چند روز پیش به من گفت: برای انجام برخی کارهایش، در حضور شوهرش ابراز ناتوانی می کند تا همسرش با انجام آن کار، احساس اقتدار و مردانگی کند. و بدین صورت در تلاش حفظ اقتدار مردش است.
نمیدانم این حرکت ها چقدر برای شما آشناست، برای من که خیلی آشناست، چون در تمام مراسم های مذهبی، یا سخنرانی های مذهبی یا هرکتاب یا هر نصیحتی چنین روش هایی به شدت توصیه می شود و تاکید بر کاربردی بودنش می کنند. و حتی خانم ها در بین خودشان هم از این دست ترفندها زیاد انجام میدهند و دیگری را هم تشویق به انجامش می کنند. و اینقدر با جدیت و محکم درموردش صحبت می کنند که آدم کاملا می پذیرد که این روش، روش خوب و کاربردی در جلب رضایت همسر و حفظ زندگی است.
این طرز تفکر رو خودم در یک فایل آموزشی برای زندگی خوب، شنیده بودم و بعداز شنیدن سعی در عمل کردن به آن بودم و ناگفته نماند، در همان لحظه ی اجرا، هم برای خودم و هم همسرم احساس خوبی ایجاد میکرد.
اما مدتی بود که به این نتیجه رسیده بودم که این کارها، اشتباه است و اصل قضیه نیست. و بعد این فایل استاد، مهر تاییدی بر احساس جدیدم بود. اگر به همان روش قبلی و گفته های مشاوران پیش بریم، درواقع باید شخصیت خودمون رو وابسته و ضعیف نشون بدیم و وقتی ادامه میدیم درواقع خودمون داریم خودمون رو زیر چرخ دنده های جهان له می کنیم. اصلا مگر ما مسئول حفظ اقتدار و شخصیت همسرانمان هستیم؟ مگر ما مسئول زندگی آن ها هستیم؟ در فایل عشق واقعی از دیدگاه استاد عباس منش، استاد گفتند: من شخصیت قوی دارم و با یه فردی که اونم شخصیت قوی داره در ارتباطم. و دقیقا روش درست رو نشان ما میدهد. چرا برای داشتن زندگی لذت بخش خودمون رو قوی نکنیم؟ چرا خودمون رو ضعیف و ناتوان و وابسته نشون بدیم که ترحم طرف مقابل رو جلب کنیم؟
و وقتی داشتم به گذشته خودم دقت می کردم، من اصلا چنین شخصیتی که از ترحم دیگری لذت ببرم یا ضعیف باشم نداشتم. اما از اونجایی که برای بهبود زندگیم دنبال تغییر خودم بودم، و می دونستم اگر من تغییر کنم زندگیم تغییر می کنه، به فایلی هدایت شدم که در اون مشاور این چنین روش ها رو توصیه کرده بود و من هم سعی کردم عمل کنم ببینم نتیجه چطور می شود. مثل الان که دارم سعی می کنم به آموزه های استاد عمل کنم.
راستش من فکر می کردم این تفکر غلط را فقط من داشتم، اما وقتی دوستم گفت داره اینطور پیش میره، مصمم شدم بنویسم شاید به درد دوست دیگری در این خانواده ی صمیمی بخوره.
و شخصیت ضعیف دیگری که در اطرافیانم دیدم که این هم بین خیلی ها (مخصوصا خانم ها) رواج داره، اینه که از طرف مقابلشون انتظار دارن. حالا طرف مقابل همسرشونه، پدرشونه، خانواده ی همسرشونه یا هر کس دیگه ای. بارها شنیدم که فلانی اصلا زنگ نزد حالمونو بپرسه. من مریضم و اون نیومد بپرسه مردم یا زنده! یا در کل درگیر اینن که فرد مورد نظرشون اومد یا نیومد، زنگ زد یا نزد، کی رفت، کی اومد… انرژی شون رو درگیر چنین افکاری می کنند. این طور رفتار کردن ها هم به نظر من نشان از شخصیت ضعیف و وابسته داره. اینکه اگر فرد مورد نظرشون رفتار خوب انجام بده حال این افراد خوبه درغیر اینصورت حالشون بد میشه. و این افراد هم باید شخصیت قوی و بدون وابستگی ایجاد کنند.
——————————–
یه مورد دیگه که همین الان یادم اومد، زمان هایی که سوسک توی خونه می اومد، من اصلا تلاش نمی کردم برای کشتنش و از همسرم می خواستم این کارو بکنه. و اصلا به خودم ترس یا چندشی وارد نمی کردم. و فقط مواقعی که تنها توی خونه بودم، خودم می کشتم. و در این مساله ی به ظاهر کوچک، من وابسته ی همسرم بودم، که این هم باید رفع کنم. همیشه اینطور فرض کنم که ایشون نیستند و خودم هستم و خودم. با جمله ی مریم عزیز در سریال زندگی در بهشت موافقم که گفتند: وقتی به ترس های این چنین کوچک حمله می کنیم و سعی می کنیم بهش غلبه کنیم، توی جنبه های دیگه هم تاثیر میزاره و بهمون احساس قدرت و جسارت بیشتر میده.
سلام به استاد بزرگوار
و تمام هم خانواده های بزرگوارم در این خانواده ی عظیم
همانطور که در کامنت قبلیم نوشتم طبق فرمایش استاد، ما باید شخصیت هایمان تغییر کند تا به نتایج بزرگ در این مسیر دست یابیم. آنچه من در این مدار از این فایل دریافتم برای تغییر شخصیتم این ها بود:
دلسوزی نکنیم.
منتظر دلسوزی و رحم دیگران نباشیم.
هنگام دلسوزی یا رحم دیگران به خودمان، بهمان بربخورد و اتفاقا جبهه بگیریم و اجازه ی دریافت این دلسوزی رو ندهیم.
احساساتی تصمیم نگیریم.
قوی باشیم. حتی با خداوند هم مقتدر و محکم صحبت کنیم و درخواست کنیم. مانند حالت طلبکارانه طوری که جهان مسخر ماست. و بایدیه که خواسته های مارو اجابت کنند.
برنامه ریزی داشته باشیم، هدفمند زندگی کنیم. طوری که همیشه در طول روز یک یا چند هدف در ذهنمان باشد و برایش تلاش کنیم.
با اراده باشیم، هر تصمیمی می گیریم با تمام وجود به آن عمل کنیم. تصمیم های کوچک یا بزرگ: مثل خواندن کتاب، یادگیری انگلیسی، ترک سیگار، قدمهایی برای بهبود کسب و کارمان، ادامه ی این مسیر موفقیت، رژیم گرفتن یا هر تصمیمی. وقتی به تصمیمان پای بند بمانیم، علاوه بر رسیدن به آن خواسته ی مدنظر، خاصیت با اراده بودن را در خود نهادینه کرده ایم. آن وقت احساس اینکه ما انسان سست و ضعیفی هستیم را نداریم که حتی پای کوچکترین تصمیماتمان هم نتوانیم بمانیم. برخی استاتید و کتابهای موفقیت، تمرینی می دهند که مثلا جمله ی تاکیدی را بارها تکرار کنیم. اینکه من میلیاردها بار تکرار کنم من قوی و با اراده هستم تاثیرگذار خواهد بود؟ یا اینکه پای تصمیمات هرچند کوچک باقی بمانم؟ کدامیک در ضمیرناخودآگاه من تاثیرگذار خواهد بود؟ کدامیک باور درونی من می شود؟
در مورد انگلیسی خوندن خودم بگم، من بصورت خودخوان یاد میگیرم. از اطرافیان و دوستانم بارها و بارها شنیده ام که گفته اند حتما باید کلاس حضوری شرکت کنیم وگرنه رها می کنیم خوندن رو. و من به خودم ثابت کردم که من میتونم بصورت خودخوان مستمر ادامه بدم و سال 97 که بصورت جدی شروع کردم برای خوندن، هر روز میخوندم و در تقویم علامت میزدم که انجام شد. وقتی آخر سال بررسی کردم، خیلی خیلی از خودم راضی بودم، همه ی روزها خونده بودم. و خیلی به خودم و ارادم افتخار کردم. و در مسیر انگلیسی حرکت کردن تا به امروز ادامه داشته. و چقدر خودم به روش های راحت تر رسیدم. به روش های زودبازده. به روش های اصولی با در نظر گرفتن قانون تکامل.
خداوند رو سپاس گزارم برای حضورم در این مسیر پر از نعمت و زیبایی و افتخار.
چه کامنت پرمغز و مفهومی
ممنونم بابت ثبتش آقای نظری
در مورد این جمله تون: چرا هیچ موقع نخواستم در جمع اون گروهها باشم
از وقتی در این مسیر قرار گرفتم، یک چیزهایی رو هم ناخودآگاه آموختم، البته نمی دونم کلمه ی ناخودآگاه درسته یا نه! از وقتی در این مسیر قرار گرفتم و وقتی میشنیدم که استاد میگن شما فقط روی خودتون کار کنید، متوجه میشدم که نباید در این جریانات یا هرجریانی شرکت کنم. شاید تا قبل از این فایل، استاد مستقیم این جمله رو نگفته بودن که عضو هیچ کمپینی نباشیم، ولی با همان فایلهای قبلی و زندگی به روش استاد و قوانین، بسیاری از بایدها و نبایدهارو درک می کنیم و البته این درک ها هدایت خداست…
درواقع اینطور نبوده که آگاهانه تصمیم بگیرم در اینجور گروه ها نباشم، انگار درونم بهم میگه نباید باشم و اصلا دیگه درموردش حرف یا حتی فکر نمی کنم که عضو بشم یا نه؟!
ممنونم از استاد بزرگوارم بخاطر این چنین آموزه های کاملی، من تمام تلاشمو می کنم به اصل قوانیی که آموزش میدید عمل کنم. و شخصیت خودمو به بهترین شخصیت ممکن تبدیل کنم.
سلام نسرین عزیزم
چقدر کامنتت پر از آگاهی بود
در مورد این جمله: تو خونه داری کن واین باور به شکلی موجه وخوب در ذهن من نشسته بود در قالب باحیا ومحجوب بودن..
از وقتی در این مسیر هستم، دیگه تمام ویژگی های خودمو دارم بررسی می کنم، اونایی که جامعه ازش به عنوان خصلت بد نام میبره مثل همین دلسوز نبودن، و یا خصلت هایی که جامعه ازش به نیکی یاد می کنه مثل مثالی که شما گفتی و مثل زیبا جلوه دادن قناعت و بیشتر نخواستن در من….
به قول استاد باید خودمون رو شخم بزنیم. از بنیه.
من تا یادم میاد از خصلت قناعت کردنم، قانع بودن به آنچه دارم و بیشتر نخواستن، زمین و زمان تعریف میکرد، تشویق میشدم. الگو بودم. و یک ماه پیش در فایل صوتی (نپذیرفتن) در پروفایل مدیر فنی، تازه به یکی از بزرگترین ترمزهام رسیدم. که باباجان، تو از درون باید بخوای. نه اینکه از درون نخوای و در ظاهر تلاش کنی…
و حالا که ما این ترمزهارو که سالها بخاطرش تشویق میشدیم رو پیدا کردیم ، خداوند خودش هدایتمون کنه رفعش کنیم، تغییر بدیم. تا سیلی از نعمات خداوند که حق الهی ماست در زندگیمون جاری بشه…
سلام دوستان خوبم
ساناز جان کامنت هات فوق العاده بودن… وقتی داشتم می خوندم دلم نمی خواست تموم شه… هردو کامنت رو خیلی عالی توضیح دادی عزیزدلم متشکرم.
فاطمه جان: همانطور که ساناز عزیز گفتن، ضعف در باور و درون ماست نه صرفا جسم ما.
برای مثال همان دایناسورها که استاد مثال زدند، بیشتر از هر حیوانی قدرت بدنی داشتند. اما در مقابل تضادها ضعیف بودند و از بین رفتند.
شما هم به دلیل بودنتون در این مسیر درصورتی که با جدیت ادامه بدید قطعا شخصیت و باور قویی خواهید داشت دوست خوبم.
سلام زهرای عزیز
آرزوی سلامتی و خوشی برای خودتون و مادرگرامیتون دارم عزیزم
جمله ای که با تکرارش ذهنم رو خاموش میکنم تا برای دیگری غصه نخوره، حتی قبل از آشناییم با استاد، این جمله است: آیا غصه خوردن من، کمکی به طرف مقابلم میکنه؟ به خودم چطور؟ به خودم نه تنها کمک نمیکنه بلکه بهم آسیب میزنه.
و اینطوری عادت کردم برای دیگری غصه نخورم. اگر کاری از دستم بربیاد و انجام بدم، این حالت فرق داره، ولی وقتی کاری از دستمون برنمیاد و فقط غصه الکی میخوریم، این بزرگترین ظلم در حق خودمونه.
وقتی غصه خوردن من به حال طرف فرقی نداره، چرا من کار بیهوده و پوچ کنم؟ مگه من خودم انسان پوچ و بیهوده ای هستم که ازم کارهای بیهوده سر بزنه؟
و درمورد خودمون هم فهمیدیم بزرگترین ظلمه، چرا باید به خودم ظلم کنم؟ چرا خودمو دوست نداشته باشم و خودمو ناراحت کنم؟ وقتی خودم خودمو ناراحت کنم، اون وقت چطور از جهان و آدماش انتظار داشته باشم به من اهمیت بدن و منو ناراحت نکنن؟؟ وقتی من برای خودم ارزش قائل نیستم و با هر چیزی خودمو غمگین میکنم، دیگران به من ارزش قائل میشن؟ نه! به راحتی و به سادگی شخصیتمو خرد میکنن و دلمو میشکونن.
زهرای عزیزم این جملات رو خیلی جدی به خودت بگو، تا دیگه غصه خوردن که طولانی مدت بخشی از وجود شما شده، به مرور کمرنگ و کمرنگتر بشه و از بین بره.
قصدم این بود کوتاه بنویسم، جملات آخری خودش اومد….
عالی بود دوست عزیز
در مورد این جمله که: خودمون خالق شرایط خودمون هستیم، میخواستم بگم.
قبل از آشنایی با استاد، من باور داشتم یکسری عوامل بیرونی مثل دولت و خانواده و … مانع پیشرفت ما هستند، ولی باور قوی تری که داشتم این بود که، حتی با وجود اونها، من قوی تر از اونام، و پیروز میشم، و به خواسته هام میرسم. همین هم میشد.
الان وقتی آموختم، عوامل بیرونی تاثیری نداره، انگار دیگه انرژی برای جنگ باهاشون هم نمیزارم. انرژیم رو برای کارم و خودسازیم میزارم.
جنگ روانی، که اونا هستن ولی من پیروز میشم.
خوشحالم که حتی قبلا اینقدر قوی بودم که چنان حسی داشتم. و خوشحالترم بخاطر آگاهی های تکمیلی تر که کسب کردم، و همچنان قوی هستم، و قوی تر خواهم شد.
اون قسمتی که در مورد کنترل کردن خودمون، برای هدایت نکردن بقیه رو گفتید، خیلی یادآوری عالی بود…متشکرم
اصلا قوی و ضعیف بودن، در ریزترین مسائل و رفتارهای ما وجود داره. و ما با یافتن اونها، و تلاش برای قوی بودن، قادریم شخصیت قوی بسازیم.
چون کلمه قوی از قدیم در ذهن ما از نظر جسمانی و سلامتی نقش بسته، ولی الان در این مسیر، باید قوی بودن را بصورت باور و شخصیت ایجاد کنیم.
اینکه ما بتونیم رفتار، ذهن، زبان، چشم، گوش، و… خودمون رو کنترل کنیم، در اصل ما قوی هستیم در کنترلشون، وگرنه یک انسان ضعیف، سست هستش و قادر به کنترل خودش نیست.
سپاس گزارم بابت این یادآوری فوق العاده و مهم.
پریسای مهربونم
تک به تک جملاتت پر از آگاهی بود…پر از ترمزهایی که جنس زن برای خودش ساخته(البته نه همه ی زن ها)
چقدر خوب نام بردی…چقدر خوب راه حل دادی…
خداوند رو سپاسگزارم برای بودنمون در این مسیر، این مسیری که میتونیم تمام این ضعف هارو از بین ببریم و از خودمون یه شخصیت قوی و بی باک بسازیم. یه شخصیت جسور. یه شخصیت قدرتمند. یه شخصیتی که بتونه به تنهایی روی پای خودش بایسته، بدون وابستگی به همسر و پدر یا هر مرد دیگه ای…
مطمئنم ضعیف بودن رو هیچ کس به فرزندش مستقیم یاد نداده، ولی غیر مستقیم تا دلت بخواد از خانواده، اطرافیان، جامعه، همه و همه یاد گرفتیم…
خیلی بین صحبت ها شنیدم، اگه میخواین جایی برین، یه مرد همراهتون باشه. برای خرید، مخصوصا اجناس بزرگ مثل یخچال یا گران قیمت مثل طلا.
برای رفتن به شهرهای دیگر.
برای راه اندازی کسب و کار.
برای خرید یا اجاره ی خانه… یا هزاران مثال که ترجیح دادیم یه خانم یا چندتا خانوم نباشیم. چرا؟ چون یاد گرفته بودیم اینطوری بهتره. اینطوری امن تره. اینطوری سرمون کلاه نمیزارن. اینطوری اتفاقی نمی افته….
چقدر اینطوری زن، ضعیف و ناتوان و کم عقل شمرده شده…
سوالم اینه، خدایا چقدر این طرز آموختن ها در تک تک سلول های وجودم رخنه کرده!!! چطور از بین ببرمشون؟ اصلا من میتونم؟
یه صدایی از درونم میشنوم، که اتفاقا جملات استاد رو داره تکرار میکنه، که این اتفاق لاجرم می افته…شما طبق قانون به هر سمتی بری و هرچی بخوای و ادامه بدی لاجرم بهش میرسی. غیر از این نمیتونه باشه…
برای خودم مینویسم و تکرار میکنم و به یاد میارم که کجاها قوی عمل کردم و عمل میکنم، تا بدین صورت هم تمرکزم روی داشته ها باشد و هم خودمو تشویق کنم و انگیزه بدم برای قوی تر شدن….
به امید قوی تر شدن همه مون
مریم عزیزم سلام
خوشحالم که کامنتم مورد رضایت شما بوده…
من هم از نوشته ی شما خیلی لذت بردم و استفاده کردم.
مخصوصا درمورد ظرافت صحبت کرده بودید، اینقدر که گفتن زن باید ظریف باشه، غافل از اینکه ظریف بودن رو با ضعیف بودن ترکیب کردند و یک مدل اشتباه و متضاد با قوانین خداوند ایجاد کردند….