موسیقی هایی برای تجسم خواسته‌ها - صفحه 15

سلام به استاد عزیزم وهمه دوستان

من باید اتفاق امروزم رو به استادعزیزم وهمه دوستام بنویسم که واقعا تجسم چیکار میکنه

استاد ازت ممنونم من هرروز دارم پیشرفت رو تو بخش بخش زندگیم میبینم

دیروز صبح کیف پولم رو گم کردم به خیال اینکه تو مغازه ای که تازه برا کسب وکار جدیدم باز کردم جاگذاشتم تا بعدازظهر صبر کردم وقتی اونجا رفتم وپیداش نکردم دیگه اوضاع روحیم بهم ریخت دوستان خیلی شرایط سختیه که یه اتفاق بد برات افتاده باشه وتو میخواهی که اونو از جنبه مثبتش ببینی بابا کیفم با همه مدارکش گم شده بود خلاصه خودمو جمع وجور کردم وچون ار بچه های قدم دوم هستم شروع کردم موضوع رو از جنبه های مثبتش ببینم خیلی دشوار بود با دهان روزه تمام مغازه رو گشتم هی باخودم میگفتم حتما یه حکمتی داره حتما یه درس بزرگ برات داره ولی خوب نجواهای شیطانم بود که بیا اینهمه رو خودت کار میکنی اینهمه صبح ها تنظیم فرکانس میکنی اینم نتیجش دوستان فقط اینو میخوام بگم قوی باشید تسلیم نشید خلاصه من بین این همه احساسهای متناقض دیروز رو شب کردم وقتی داشتم مغازه رو میبستم با خودم گفتم زیبا تو باید این موضوع رو با تجسم حلش کنی به خدا اگه اینارو به یکی بگی بهت میخنده اول شروع کردم به خودم گفتم اون کیف مال منه برای منه پس به سمت من برمیگرده خیلی سخت بود ولی همش اینو با خودم تکرار میکردم من در حال تمرین کیف پول هم هستم ویه تراول پنجاه تومنی گذاشته بودم تو کیفم از اون پولهایی که نباید خرجش کنی وفقط باید تو ذهنت خرجش کنی بهش فرکانسمو فرستادم ودوباره انگار نه انگار که کیفم گم شده شروع کردم به خرج کردنش وبا خودم گفتم پول من متعلق به منه پس حتما به سمت من برمیگرده دوستان همه اینها خیلی سخت بودا اینا همش درحالیه که نجواهای شیطان داره منو خفه میکنه ولی من شکست نمیخوردم شب برگشتنی به سمت خونه پشت فرمون شروع کردم به تجسم گرفتن کیفم وصدتا بوسش کردم وهمش خوشحال بودم که کیفمو پیدا کردم به حدی که استاد میگه باید قلبت باز بشه باید حالت خوب بشه دقیقا پشت فرمون اشکم دراومد دوستان نمیدونید چه قدر لذت بردم شب که اومدم بخوابم باز برمیگرده به تمرین شکرگزاری اومدم همه اتفاقهای خوب روزم رو با خودم مرور کردم وتشکر از خدا ودر آخر هم گفتم خدایا به خاطر پیداشدن کیفم ازت ممنونم یه هو همسرم بلند بلند خندید گفت کوشش بزار پیدا بشه بعد شروع کن به تشکر هنوز که پیدا نشده منم گفتم نکتش همینه دیگه شما سردرنمیاری آخه طبق تاکیدهای استاد من اصلا نمیگم که چه کارهایی انجام میدم فقط با خودم میگم تو تغییر بکن اطرافیانت خودشون تغییر میکنن خلاصه دوستان امروز ساعت هفت صبح یکی به موبایلم زنگ زد که خانم فتح الهی خودتونید من کاملا برام عادی بود چون مطمئن بودم که خودشه کسی که کیف منو پیدا کرده ومیخواد بهم بده منم خیلی با خوشحالی جواب دادم بله خودم هستم وقرار گذاشتیم که برم وکیفمو از ایشون بگیرم دوستان باورتون نمیشه به من گفت من هی دنبال یه شماره از شما بودم دقیقا زیر اون تراول پنجاه تومنی شماره موبایلتونو پیدا کردم نگران نباشید کیفتون امن وامان دست منه من فقط گوشیرو قطع کردم وهمونجا یه سجده شکر کردم واز خدا وهمه کائناتش به خاطر این قوانین زیبا وتغییر ناپذیرش تشکر کردم خدایا سپاس

روز همگیتون خوش به امید موفقیتای روز افزون همگیمون به خدای بزرگ میسپارمتون