گفت آسان گیر کارها... - صفحه 22 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh1-1.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2020-08-21 10:40:012020-09-16 08:22:17گفت آسان گیر کارها…شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به همگی
روز چهل و دوم از سفرنامه ام
چه شعر زیبایی و تفسیر زیباتری
این شعر از حافظ، واقعا چقدر قشنگ و واضح داره راجبه قوانین خدا صحبت میکنه
و به گفته خود استاد، تا وقتی که تو فرکانسش نباشی نه میفهمی، نه میشنوی..!
واقعا خداروشکر که ما الان تو این فرکانس هستیم و میتونیم درک کنیم
گفت آسان گیر کارها…
این موضوع حتی تو کوچیک ترین مسئله ها هم خودشو نشون میده،
مثلا وقتی یه مهمونی میخواد بیاد اگه از صبحش هی نگران و درحال دوییدن باشی اخرش با کلی خستگیو نارضایتی تموم میشه
اما وقتی از همون لحظه به خودت میگی اکی، قراره کلی خوش بگذره، دیدت کلا به قضیه عوض میشه جوری که همه کارها خودش پیش میره، از زمین و زمانم کمک میرسه ( منم تجربش کردم و تصمیم گرفتم که تو همه کارهام بتونم که اینجوری باشم، چون خدا میبینه که من چی میخوام بعد وقتی با حس و حال خوب ترکیب میشه، میشه یه معجون که فقط باید ازش لذت برد )
استاد من همیشه سعیم بر اینکه اونچیزی که شما میگید رو انجام بدم، که وقتی تجربش میکنم انقدر باورم تغییر میکنه و انقدر حس خوبه پر رنگ میشه که نمیخوام حتی یه لحظه ام به شرایط قبلم برگردم و واقعا امیدوارم که خدا همیشه هدایتم کنه
امیدوارم که هممون انقدر تو کنترل ذهن خبره بشیم که فقط صدای قلبمون بشنویم، همیشه خدا رو تو زندگیمون داشته باشیم
پس
گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور…
غصه خوردن و ناراحت شدن هم ممنوع
فقط خوشی
فقط حس خوشحالی
فقط با شادی و لبخند پیش رفتن
مسیری که میشه با یه کفش راحت ، دل خوش و پر از زیبایی و هیجان، دست خدارو گرفت رو رفت
آرزوی کلی اتفاقات خوب و خوش برای هممون
به نام الله.خدایا شکر بابت این سایت پاک و الهی
امروز این کلیپ توی صفحه اول >مرا به نشانه ام هدایت کن> اومده بود
با داداش معتادم جنگ و دعوا داشتم به خاطر پدر مادرم،خیلی روی خودم کار کردم که درگیر این جنگ و دعوا نشم،چندین مرتبه از خداوند طلب هدایت کردم،
یه دوش گرفتم و اومدم توی سایتی که تمام لحظات ازادم رو توش کسب اگاهی میکنم
خدایا شکرت که کمکم کردی و هدایتم کردی که ازین جو و شرایط زندگی خانواده ام اعراض کنم،و قاطی جنگ و اعصابشون نشم…
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
سلام ب همه صبح من بخیر صبح شما بخیر
سلام ب استاد جان بانوجان
خدایا صد هزارمرتبه شکر ک تو این سفر پر از آگاهی پر از لذت دارم سوت زنان بالذت قدم برمیدارم چقدر خوبه ک آسون بگیریم وقتی آسون بگیریم احساسمون خوبه آرامش داریم شادو خوشحالیم وقتی این موردا تو وجودمون باشن همه چیز برامون خلق میشه بدون اینکه بفهمیم از کجا و چطوری..وقتی قانون اینه ک احساس خوب اتفاقات خوبو رقم میزنه چرا سخت بگیریم ک احساسمون خراب شه چراسخت بگیریم ک خسته و ناامید شیم منم درک کردم وقتی رها بودم وقتی حرص نخوردم چ راحت خدا هدایتم کرده ب چیزی ک خواستم داشته باشمش همین خونه ک الان توش نشستم وهر صبح باصدای زیبای پرنده ها از خواب بیدارمیشم و کلی خداروشکر میکنم ک اطرافم ی فضای سبزهست و ی پارک بزرگ پر از گل و درخت ک این پرنده هارو ب اینجا کشونده تا صداشون گوشمونوازش بده وقلبمو روشن کنه و سپاسگزارتر باشم وهمین امروز ک بازم غرق شده بودم توزیبایی آسمون و سکوتو صدای پرنده ها وگفتم خدایا شکرت اینجا بهترین محله اییه ک تا حالا توش زندگی کردم و انگار بهم گفت همینجا ی واحد میخری و اشک تو چشمم جم شد و گفتم الهی شکرت کافیه من باورکنم ک جواب میدی آسون و راحت جواب میدی سریع و بی درنگ وحالا بگم خواستم ی چیز دیگه بنویسم ولی میبینم این شد واین مهرتأیید خداوندمه ب اجابت شدنم الهی صدهزارمرتبه شکرت..شکرت..شکرت……وقتی خدا پشتمه دنیاتومشتمه..اینم ردپای روز چهل ودوم البته نوشته شده در روز چهل و سوم برم ببینم امروز چی باید ب آکاهیم اضافه بشه و با گوش جانو دل بشنوم و باهمه وجود درک کنم..
درپناه الله یکتاهمواره شادوسالمو ثروتمندوسعادتمند دردنیاوآخرت باشید..️
سلام
روز 42
من قبلا که این شعر را گوش می کردم با خودم می گفتم چرا میگه بر مردمان سخت کوش باید بگه سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت گیر
الان به این نتیجه رسیدم که سخت کوشی هم نوعی سخت گیری است
همون چیزی که استاد میگن که من جون نکندم تا به موفقیت برسم من سوت زدم و نتیجه گرفتم.
یعنی یک باور طلایی در ما می شود شکل بگیرد که رسیدن به موفقیت، ثروت و سلامتی نیازی به تلاش سخت و استعداد عجیب و غریب و رفتن پشت کوه قاف ندارد.
بلکه اگر باورهامون را درست کنیم ثروت از راه طبیعی وارد زندگی ما می شود نه راه عجیبی و نه تلاش عجیب و غریبی
این نکته بسیار طلایی است و همون جور که استاد گفتن در و گوهری است ارزشمند اگر در زندگی مون به این اگاهی عمل کنیم.
ممنونم از استاد و خانم شایسته
موفق باشید
به نام رب جان آفرینم
سلام استاد عزیزم الگوی خوب من
برایت آرزومندم که همیشه سالم سلامت ثروتمند و شاد باشید
استاد جان من درمسیر آسفالت زیبای این جنگل درحال قدم زدن و زندگی کردن هستم
همینطور که شما میگوید من در یک زمانی در مدار فقر و نداری بودم با اینکه کار خوب درآمد خوب داشتم ولی باورم باور فقر بود وهمیشه بدهکار بانک ها بودم و هرچیزی میخریدم چکی بود نمیتوانستم چیزی رو نقد بخرم خدا میدونه چراغ بنزین ماشین همیشه روشن بود عجله خرید وبه دست آوردن چیزهای که آماده آنها نبودم ایمان رو ازم گرفته بود حتی یک کیلو گوشت هم نمیتونستم در ماه برای خانه بخرم فقط میدویدم و نمیرسیدم
خدا میدونه آرامش آرزوم بود
الان خیلی آرام تر با حال بهتر و بدون سختی کشیدن و استرس داشتن زندگی خیلی ساده ولی زیبا دارم از داشته هام استفاده میکنم و خدا رو شکر هیچ چیز در زندگی بر پایه عجله و ترس از آینده نیست خدایاشکرت که من رو دراین مسیر آسفالته وصدای چهچه پرنده ها وصدای زیبای آب و آبشار ها طبیعت قشنگ و دلنشین قدم زنان با حال و احوال خوب به سمت کمال در حال حرکت هستم
استاد جان خیلی حالم خوبه با کسی مشکلی ندارم ورودیم فوق العاده افزایش پیداکرده و خروجی روهم دارم کنترل میکنم شرایطم ازهمه لحاظ خوب شده وزندگیم هیچ ربطی به گذشته نداره
قبل عید 1402 من 206 هاچبک رو از سواری به کمپر تبدیل کردم و کف ماشین رو یه دست آهن کشی کردم و یه دست تخته ام دی اف تاشو انداختم و تشک و پتو زیبا براش گذاشتم و خیلی خوب بود و بعد از این سفر خیلی بزرگ تر و خواسته های بیشتر توی ذهنم به وجود آمد خوزستان و جنوب رو 11روز تابیدم و توی ماشین لب دریا جای که هیچ خانه ای هتلی نمیتونن بسازن لب دریا شب تا روز کمپ کردیم حتی شبی که ساعت 1 بامدادش عید بود در دیلم بودیم که میخواست سال تحویل بشه مردم در حال بزن و برقص بودند و لذت میبردیم یه باران خوزستانی وار گرفت که همه با چادر هاشون به سمت ماشین هاشون میدویدند ولی ما فقط درب صندوق رو بستیم از صدای باران که به سقف ماشین میخورد لذت میبردیم و خدا رو شکر میکردیم از این کار که انجام دادیم از صدای دریا لذت میبردیم
با همسرم توی ماشین غذا درست میکردیم و یعنی عملا به جز حمام و سرویس بهداشتی هیچ چیز دیگه ای رو احتیاج نداشتیم انگار توی خانه بودیم فقط در ابعاد کوچک تر این کارو من روی ماشینی انجام دادم که معروف به یک ماشین کوچک وکم جا بود بطری 20لیتری آب که دیگه احتیاجی به آب معدنی نبود و از لحاظ قیمت پول یک دونه آب معدنی رو میدادم 20لیتر آب تسویه میگرفتم جای پای سرنشین های عقب و نشیمن گاهشون رو به صورت تاشو درست کردم و زیر تخته رو کمدکرده بودم برای وسیله ها لباس ها وظرف وپیک نیک و ابزار برای ماشین
سه تا باکس روی درها قرار دادیم برای ظروف و ادویه جات.
برای آشپزی یه چراغ سقف درست کردم برای عقب خیلی خوب بود برای شارژ گوشی راحت با جای فندک گوشی رو شارژ میکردم
هیچ چیزی احتیاج نداشتیم و برعکس دفعه های قبلی نه هتل و نه سوئیت گرفتیم نه رستوران رفتیم فقط چندباری فلافل جنوب رو جای شما خالی میل کردیم
این هارو من از شما یاد گرفتم که میشه سفر کنی و هزینه ها رو کم کنی و میشه خوش باشی واز زندگی لذت ببری وخداروشکر کنی الرزق الرزقان من ثروتی رو میخوام که دنبالم بیاد نه من دنبال اون بدوم
استاد جان من به این نشانه امروزم عمل کردم و باز هم بیشتر عمل میکنم و این پندرو گوش میدم و حرص نمیخورم و آرام خودم رو به دست خدا میسپرم و آرام آرام به دونه دونه خواسته هام میرسم بایاری الله یکتا مهربان
استاد خوبم در آینده خیلی کوتاه براتون چکاپ فرکانسی 12 قدم رو میفرستم کامل و با جزئیات براتون توضیح میدم.
در پناه خدا شاد و ثروتمند باشید.
آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت / وان نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت
آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشهای / وان نفسی که بیخودی پیل شکار آیدت
آن نفسی که باخودی بسته ابر غصهای / وان نفسی که بیخودی مه به کنار آیدت
آن نفسی که باخودی یار کناره میکند / وان نفسی که بیخودی باده یار آیدت
آن نفسی که باخودی همچو خزان فسردهای / وان نفسی که بیخودی دی چو بهار آیدت
جمله بیقراریت از طلب قرار تست / طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت
جمله ناگوارشت از طلب گوارش است / ترک گوارش ار کنی زهر گوار آیدت
جمله بیمرادیت از طلب مراد تست / ور نه همه مرادها همچو نثار آیدت
عاشق جور یار شو عاشق مهر یار نی / تا که نگار نازگر عاشق زار آیدت
خسرو شرق شمس دین از تبریز چون رسد / از مه و از ستارهها والله عار آیدت
باسلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته زیبا
روز 42ام و تعهد من!
اینک جهان سخت میگیره به ما،اگه سخت بگیرمش؛
به دلیل همون شرکامونه
ته تهش میرسیم به همون بت هایی ک بالاتر از خدا اهمیت دادیم
مثل قیمت دلار
مثل قدرت قاضی
مثل رتبه ی شغلیمون
مثل فلان خونه و ماشینمون
و
….
وقتی خدا بهمون اینارو میده،دوباره یادمون میره ک خدا داده و اعتبارشو میدیم به فلانیو خودمونو فلان پارتی و همه چیزو همه کس جز خدا…
وقتی غم داریم جوری پیشونی میذاریم زمینو میفتیم پای خدا که بمن بده فلان چیزو،یا فلان علاج بیماریو، یا فلان پولو …
خدا میده اما سریییع یادمون میره ک کدوم درخواستو کی داشتیمو چجوری اکی شد
رفتم فلان دادگاه،کارم راه افتاده، گفتم عجب قاضیه کار درستی بود اگه اونیکی قاضی بود اصلا کارمو راه نمینداخت،خدا کنه سریه بعد هم همین قاضی باشه!
فلان وکیل خیلی کارش درسته و میتونه کارمو انجام بده و پولش هرجقدر باشه اکیه و چقدر نتونسته بازم کارمو انجام بده…
فلان باشگاه ،تبلیغاتو تعداد یوزراش زیاده،خوب پول درمیاد برم اونجا
(بعد رو حساب ادا و عادت تازه گفتم روزی دست خداست..)
اگه فلان دکتر نبود ،مامانم حالش خوب نمیشد
اگه
اگه …
چقدر کارامو خدا انجام داده و من مشرک بودم
چقدر بالا پایین شده این ایمانه من
روز قبله تحقق خواسته هام،با اصرار و التماس گریه به درگاه خدا کردم،بعداز تحقق خواسته اصلا یادم رفته که واقعیه واقعییی خدا انجام داده
اگه بعدشم گفتم خدا کمک کرد،دروغ گفتم ،ادا بودم،بخاطر باورهای ترس از خدا گفتم،ک یوقت بی ایمانیم رو نشه
اعتراف میکنم ک به همه چی،اعتبار دادم جز خدا
زبونی گفتم خدا حواسش بوده
اگه دلی بوده،پس چرا خیلی جاها گیر کردم،چرا سینوسی عمل کردم ،اصلا چرا نتایجم دلخواه نبوده؟؟؟
خداروشکر ک توی این سفرنامه ،خیلی چیزها از خودم فهمیدمو اعتراف کردم
انگار سبک شدم
زندگیم هدفمند شده
قبلا یجوری بودم،سریع انرژیم میومد پایین
نسبت به همه چی دلگیرو غر غرو میشدم
اما این روزا،اصلا اونطوره سابق نیس
خیلی جا داره بهتر شم
اوله راهم،یکم ک شل میگیرم همه چی سریع خراب میشه
هنوز اونقدر نهادینه نشده در من
امااا از وقتی فهمیدم،خدای من کسیه که هرچی بخوامو برام رقم میزنه،منم ک بوجود میارم منم ک خالقم و خدای قادر دنیارو برای تحقق خواسته های من،به تکاپو میندازه (چه خوب یا بد)حالم بهتره و تلاش میکنم خودمو درست کنم تا اینک زور بیخود،برای تغییر شرایطم بزنم
من اگه توی فرکانس خدا نبودم،این اگاهی ها به گوشم نمیرسید
من اگه طرد شده ی خدا بودم،هیچوقت این باگ های وجودیمو پیدا نمیکردم و تا ابد مشرک میموندم
بگو: «به من خبر دهید اگر عذاب پروردگار به سراغ شما آید، یا رستاخیز برپا شود، آیا (براى حل مشکلات خود،) غیر خدا را مىخوانید اگر راست مىگویید؟!» (40)
(نه،) بلکه تنها او را مىخوانید! و او اگر بخواهد، مشکلى را که بخاطر آن او را خواندهاید، برطرف مىسازد; و آنچه را (امروز) همتاى خدا قرارمىدهید، (در آن روز) فراموش خواهید کرد. (41
—————-
سوره انعام که خلوته منو خدا بود امروز
———-
سپس (تمام بندگان) به سوى خدا، که مولاى حقیقى آنهاست، بازمىگردند. بدانید که حکم و داورى، مخصوص اوست; و او، سریعترین حسابگران است! (62)
بگو: «چه کسى شما را از تاریکیهاى خشکى و دریا رهایى مىبخشد؟ در حالى که او را با حالت تضرع (و آشکارا) و در پنهانى مىخوانید; (و مىگویید:) اگر از این (خطرات و ظلمتها) ما را رهایى مىبخشد، از شکرگزاران خواهیم بود.» (63)
بگو: «خداوند شما را از اینها، و از هر مشکل و ناراحتى، نجات مىدهد; باز هم شما براى او شریک قرار مىدهید! (و راه کفر مىپویید.)» (64)
بگو: «او قادر است که از بالا یا از زیر پاى شما، عذابى بر شما بفرستد; یا بصورت دستههاى پراکنده شما را با هم بیامیزد; و طعم جنگ (و اختلاف) را به هر یک از شما بوسیله دیگرى بچشاند.» ببین چگونه آیات گوناگون را (براى آنها) بازگو مىکنیم! شاید بفهمند (و بازگردند)! (65)
سلام به همه دوستان عزیزم به خصوص استاد بزرگوارم آقای عباسمنش.دوستان من تاحالا هرفایل استادو هرکدومشونو 5بار گوش میدادم نمیخوام از گذشته های سختی که داشتم بگم .ولی یه سال میشه به صورت حرفه ای فایلارو اینقد گوش کردم که تا یه حرف مثبتی بزنم فورا یا نهایتا چند ساعت بعدش اتفاقای خوبی واسم میفته.من تا حالا دسته چک نداشتم خیلی دوست داشتم دسته چک به اسم خودم داشته باشم به خدا قسم حتی گردش حسابم صفر بود اطرافیان دوستان میگفتن سخت میگیرن باید کارکرد حساب داشته باشی گوش ندادم بهشون صبحش رفتم بانکی که حتی حساب نداشتم توی اون بانک .قبل ورودم به بانک گفتم خدا شبان من است و محتاج هیچ چیز نخواهم بود جمله اسکاویل شین به قرآن قسم تا با رئیس بانک گفتم دسته چک میخوام فورادستور صدورشو صادر کرد.! دوستان به خداوندی خدا قسم تمام این همه اتفاقات خوبی که واسم میفتی 99درصدش شکرگذاری داشته هامه.اصلا مغزم شده گوش به فرمان من..من که قبلا حتی پول کرایه ماشین نداشتم برم سرکار یا اگرم سرکار بودم پول نهار نداشتم که حتی یه کیک بخورم وقتای نهارم به دوستام میگفتم کار دارم بعدنهار برمیگردم .نمیخوام دیگه درمورد گذشته حرف بزنم .ولی به اون خدای بالا سرمون اینارو همش باشکر گذاری برطرف کردم شکر خدا الان اگه میلیارد هم بیاد حسابم میگم خدارو شکر به خدا ماه بعدی بالای میلیارد میاد حسابم فقط در کنار دوره هاتون اگه شده به اندازه نفسایی که میکشید شکر گذار خالق خودمون باشم یعنی صاحب خودمون من خودم یه ساله جوری بر پاشدم که کسی حتی اسمم به گوشش برسه بخاطر اسمم از جا بلند میشه اینا رو از خدام دارم
سلام ب استاد عزیزم و دوستان همیشه همراه
الان که دارم این کامنت رو میذارم یک ماه مونده به آزمونم…که براش خیلی ذوق داشتم و خیلی سعی میکردم بخونم و بتونم به خواستم برسم و تواین مدت سعی کردم رو خودم و باورهام کارکنم
و الان که یک ماه مونده بایه سری چالشهای ک توزندگیم تواین چندماه اخیرداشتم خیلی حس میکنم انگیزموازدست دادم و یجورای انرژیم اومده پایین ذهنم درگیرو استرسی شدم
ک دیگه اومدم توسایت وگفتم خدایابهم کمک کن من میخوام بشم همون اسمای باانگیزه و پرشورواشتیاق میخوام حالم خوب باشه چون میدونم اگه نتونم حال و احساسم روخوب نگه دارم ب خواسته ام نمیرسم
تواین چندوقت اصلانتونستم درست درساموبخونم یجاهای زمان گذاشتم یجاهای نتونستم تمرکزکنم و کم کاری کردم
و امروزهرچقدرسعی کردم بخونم ولی بازم انرژی نداشتم
حسم قلبم میگه بایدبشینم روباورام روی حس و حال خوبم کارکنم…بایداول حسموخوب کنم
چون من هرچقدردرس بخونم وقتی ذهنم آشفته باشه
وقتی باورامواوکی نکرده باشم حس خوب و عالی نداشته باشم چطورمیخوام به خواستم برسم
ولی من یه چیزی ته قلبم میگه که خدااون خواسته رو به من داده خیلی وقته که بهم داده چون من لایقشم چون بایدبده…وظیفشه که بده…فقط کافیه من حالم خوب باشه….من به اندازه ی توانم کارکردم رودرسهاو مطالب منی که به تنهایی 3پایه روخوندم منی ک به تنهایی و امابایاری خداو دستان خداو هدایتهای خدامطالبی رو یادگرفتم که حتی خیلی هاتوهمون شرایط ایده آل و باهنرآموز نخوندن و یادنگرفتن
خیلی جاهاهم کم کاری کردم شرایط ک چالشهای وسط زندگیم و الانم هست
ولی بخودم میگم اسماتومیتونی توبایدبتونی
خداباید….خداکه این خواسته روبه توداده توخواستی بهت داده…فقط کافیه دریافتش کنی بری و بگیری خواستت رو وازش سپاسگزاری کنی
وقتی به این فکر میکنم بااین چالشهاودرگیری هاتونستم به خواستم برسم یه حس عجیبی پیدامیکنم
دوستدارم بیام 1ماه دیگه اینجاتایپ کنم بچهادیدین قانون جواب میده!دیدین خداراست گفته که بخوانیدمرا تااجابت کنم شمارا…..
دوستدارمممم ایمانم به قانون…ب خدا…ب خودم بیشترو بیشترشه…
و همینجورالگویی باشم برااطرافیان…
و بگم دیدی شد!
من میدونستم که میشه
میدونستم که خدااین خواسته رو بهم داده
باباالان که فکرشومیکنم میبینم این که چیزی نیست اصلا
یه خواسته ی کوچیکه
من ازخدابیشترش رو میخوام
این که هنوزاوله راهه…
اوههه هنوزمن باخداکاردارم
واسه چی فقط روخودش حساب بازکردم واسه این روزادیگه واسه اینکه گفتم خدایااز تومیخوام فقط ازخودتتت جوری بهم بده که دیگه روادمات حساب بازنکنم
الان ک دارم تایپ میکنم حرفایکی یکی خودش میاد….
نکنه…نکنه این نجواهای ذهنم این حالم….یه امتحانه؟!
نکنه دارم ازمایش میشم…
تاخداببینه چقدربهش اعتماددارم؟!اخه هدایت امروزم این فایل گفتگوبااستادعرشیانفربودکه بعدش یهواین فایل بچشم خورد گفتم بذاراینم گوش کنم اولش اینجوری شروع شدکه چقدر به خدااعتمادداری؟اون جمله ی پشت سراستادعباسمنش
و من باخودم گفتم آره!چقدربهش اعتمادداری؟
چقدرایمان داری بهش؟
ک اینقدرنگرانی و ترس داری استرس گرفتی راجبع چالشهای زندگیت؟
الان که فکر میکنم میبینم من که دارم رو خودم کارمیکنم….کجاهادیگه قراره عمل کنم؟مشخصه دیگه
همینجاها…تواین شرایط!تواین موقعیت!و این زمان
اینجاکه خیلی اتفاقات به ظاهربدی افتاد
اینجاکه هرکسی باشه نگرانه
ترس داره
خشم داره
بی ایمانه
اعتمادنداره به خدا
عجیبه
انگاراین کلمات داره ازدرونم ازیه اسمای دیگه گفته میشه…چون من تاچندلحظه پیش اصلااینابه ذهنم خطورنکرده بود
و من!الان انگارهمینجوری شدم و خودم کم و بیش متوجه ام
که خشم دارم
ترس و نگرانی
استرس
حس و حاال سینوسی و بالاپایین
انگاربه خدابه اون اندازه ی کافی اعتمادندارم که خواسته موبهم داده
ایمانم بهش ضعیفه
چه تلنگری…
اخه چه خدایی هست
ک خوداسما
بیادبه خودش ب اسماتلنگربزنه…بگه که
پس توچجوری میخوای عمل کنی؟!
بقول استادتواین فایل گفتگوبااستادعرشیانفر گفتش که
اونجاک فرزندموازدست دادم…
گفتم اون حرفای ک میزدی تودوره ها و ادعامیکردی
حرف مهم نیست عمل مهمه حالاخودتو نشون بده،اینجاس که بایدعمل کنی
و چقدراین حرف واسه من نشونه ی خداس خدایاشکرت
اره من بایداینجابه اون اگاهی هاعمل کنم به اون چیزای که یادگرفتم عمل کنم
اینجاس که بایدخودمونشون بدم
هنوزبایدبیشترروخودم کارکنم
بایدیه اسمای قوی تر
اسمای باایمان تر
خوشحال تر
پرانرژی تر
مهم ترازهمه بیخیال تر
اسان گیرتر
بسازم
و من میتونم،من لایقشم
اصلاواسه همینه که من الان اینجام
وگرنه چه دلیلی داره من اینجا باشم؟واسه اینکه من خواستم و خدامنودوستداشته ک هدایتم کرده
وقتی خدامنواینقدردوستداره که الان اینجام
پس بایدبزرگترشم
پس بایداستفاده کنم
پس بایدعمل کنم
پس بایدبندگیشوکنم
تااون خداییشوکنه
خداکه خداییشومیکنه،این منم که بایدبندگی کنم،ولی چطورخدایا؟
باایمانت،باتوکلت،بااعتمادت،باحس خوبت،باحال خوبت،باخوشحالیت،بابیخیالیت،
مگه اون کسی ک میدونه اون چیزی ک میخوادروداره،دیگه نگرانشه!؟دیگه ترس داره؟دیگه ناراحته؟
ک تونگرانی؟واسترس داری؟
چه جالب حس میکنم کلماتی ک داره تایپ میشه شده مثل کتاب گفتگوباخدا نیل دونالدواش
انگاری من دارم میپرسم ازخدا و اون داره جوابمومیده
خودش جواب میده ازطریق قلبم جواب میده
چراوقتی انقدربهم نزدیکی برآشفته میشم؟
چراوقتی اروم میشم باهات بازم گاهی ازت دورمیشم؟
چون چیزای رو توذهنم بولدکردم و مهم کردم
که ارزششون ازارتباطم باخدای خودم و حال خوبم کمتره،
ولی خدایاتوبهم کمک کن،ک یادبگیرم هیچ چیزی باارزش ترازخودم و حالم و ارتباطم باتونیست….
کاش همیشه این ارتباطه انقدرنزدیک و صمیمی باشه
همیشه اینجوری باهات حرف بزنم و اروم شم…اروم شه قلبم
دوستدارم خدای خوبم…
و دوستدارم استادعزیزم که دستی شدی ازطرف خدا برای من…
به نام خداوند هدایتگرم به سمت زیبایی ها
سلام به استاد عزیزم و دوستان خوبم
روز42ام سفرنامه
چقدر این فایل من رو به جوابم رسوند چقدر هدایت قشنگی بود و من عاشق این اگاهی ها شدم. خدای من عاشقتم که اینقدر زیبا من رو هدایت میکنی و خوشحالم که در مدار این اگاهی ها بودم.
یکی از نکات خوبی که تو این مدت برای من بولده توانایی کنترل ذهن و احساس خوب داشتن توی اکثرا لحظه هام هستش و اینکه میتونم به راه حل مسئله برسم. دیشب بود کارامو کرده بودم اما از یه جایی به بعد حوصلم سرررفت هی با خواهرم گفتم چیکار کنیم و اینا چندتا ایده به ذهنمون رسید و یکی از چیزهای بعد تو این بی حوصللگی ها اینه که میخوای کاری بکنی اما هی میگی نه حوصله ندارم بعدش رفتیم تو حیاط نشستیم و هوا هم خنک بود پادکست گوش کردم و سرم و گذاشتم رو پاهاش و نوازش میکرد موهامو که یک جایی از پادکست جوابمو گرفتممم، من احساسم خوب بود یکم ته دلم احساس عقب موندگی عجله و اینکه دارم واذد سیکل معیوبی میشم بخاطر اینکه به خودم قول داده بودم خوراکی های مضرر نخورم و خورده بودم و امروز کلی خوراکی و غذا خوردم ناراحت بودم یکمی که یه احساس ملال و بی حوصلگی بهم میداد بعدش توی پادکست گفت ما وقتی دچار ملال میشیم چون دنبال هیجان هستیم حتی خوراکی ها و غذاهای متفاوت و بیشتری هم میخوریم و این بود جواب من و واقعا هم که دقت کردم تو این مدت هربار خوراکی هایی که به خودم قول داده بودم رو نخورم از سر بی حوصلگی و ملال بود و همونجا بود که بعدش خوابیدم و الان گفتم بعد تعهد دیدن فایل های سایت میرم و راه حل رو براش مینویسم این احساس ملال چیه. و خوشحالم همیشه هدایت میشم به راه حل ها و میتونم الهامات خداوند رو درک کنم.
آسان بگیر زندگی رو یعنی ببین این مسئله چقدر اهمیت داره که درگیرش بشی؟
چقدر مهمه که اذیت کنی خودتو وقتی به نیروی قدرتمند هدایتگری متصلی که تمام قدرت و نیرو از ان اوست و هروقت بخواد هدایت میکنه و تو زمانی میتونی این هدایت و الهامات رو دریافت کنی که در این مدار باشی به خداوند و نیرو ان اعتماد و توکل داشته باشی.
خدایا شکرت برای این همه اگاهی ها و خدایا شکرت برای این حال خوب️