گفت آسان گیر کارها... - صفحه 33

569 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد نگهدار گفته:
    مدت عضویت: 757 روز

    سلام به همه دوستان عزیزم به خصوص استاد بزرگوارم آقای عباسمنش.دوستان من تاحالا هرفایل استادو هرکدومشونو 5بار گوش میدادم نمیخوام از گذشته های سختی که داشتم بگم .ولی یه سال میشه به صورت حرفه ای فایلارو اینقد گوش کردم که تا یه حرف مثبتی بزنم فورا یا نهایتا چند ساعت بعدش اتفاقای خوبی واسم میفته.من تا حالا دسته چک نداشتم خیلی دوست داشتم دسته چک به اسم خودم داشته باشم به خدا قسم حتی گردش حسابم صفر بود اطرافیان دوستان میگفتن سخت میگیرن باید کارکرد حساب داشته باشی گوش ندادم بهشون صبحش رفتم بانکی که حتی حساب نداشتم توی اون بانک .قبل ورودم به بانک گفتم خدا شبان من است و محتاج هیچ چیز نخواهم بود جمله اسکاویل شین به قرآن قسم تا با رئیس بانک گفتم دسته چک میخوام فورادستور صدورشو صادر کرد.! دوستان به خداوندی خدا قسم تمام این همه اتفاقات خوبی که واسم میفتی 99درصدش شکرگذاری داشته هامه.اصلا مغزم شده گوش به فرمان من..من که قبلا حتی پول کرایه ماشین نداشتم برم سرکار یا اگرم سرکار بودم پول نهار نداشتم که حتی یه کیک بخورم وقتای نهارم به دوستام میگفتم کار دارم بعدنهار برمیگردم .نمیخوام دیگه درمورد گذشته حرف بزنم .ولی به اون خدای بالا سرمون اینارو همش باشکر گذاری برطرف کردم شکر خدا الان اگه میلیارد هم بیاد حسابم میگم خدارو شکر به خدا ماه بعدی بالای میلیارد میاد حسابم فقط در کنار دوره هاتون اگه شده به اندازه نفسایی که می‌کشید شکر گذار خالق خودمون باشم یعنی صاحب خودمون من خودم یه ساله جوری بر پاشدم که کسی حتی اسمم به گوشش برسه بخاطر اسمم از جا بلند میشه اینا رو از خدام دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1246 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    فکر می‌کنم اکنون کسانی که کامنت های ما را می خوانند و پی گیر آن هستند می دانند که ما نقاشی می کنیم و سعی میکنیم با فروش تابلوهایمان کسب و کاری راه بیندازیم در عین حال لذت فراوان هم از نقاشی ببریم اما باوری که به تازگی کشف کردیم و سد بزرگی برای احساس لذت بیشتر از کشیدن نقاشی می شود این است که اگر بر روی طرحی کم کار کنیم و زود با چند حرکت قلم مو یا کاردک تصویری را خلق کنیم این کار با ارزشی نیست و زمانی می توانی برای نقاشیت ارزش قایل باشی و آن را زیبا بدانی که روزها و روزها بر روی آن کار کنی تا زیبا شود و این باور باعث شده که اگر طرح ساده ای را در کمتر از یک ساعت با کاردک که کار با آن را دوست داریم را خلق کنیم دیگر زیبا نمی بینیم و این باور بسیار مخربی است حتی اگر از تکنیکهای جدیدی که در نقاشی استفاده می شود استفاده کنیم باز هم فکر می کنیم که سر خودمان کلاه گذاشته ایم و به خودمان می گوییم این که نقاشی نیست هر بچه مدرسه ای هم می تواند آن را بکشد و بدتر از همه فکر می کنیم که چه کسی این نقاشی ها را دوست دارد همه نقاشی کلاسیک و بزرگ و معمولا با رنگهای تیره دوست دارند و این کارهای ما را که برعکس آنها است را کسی دوست نخواهد داشت.

    این باورها را که کشف کرده ایم و بر روی آن در حال کار کردن هستیم مصداق همین شعر است که

    گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی……….

    ما هر چقدر که سعی میکنیم وقتی تابلویی را می کشیم با احساسی که آن را شروع کردیم و با لذت تمام کردیم همین حس را تداوم ببخشیم متاسفانه زمان زیادی طول نمی کشد که باز می گوییم:

    کاش یک رنگ دیگه زده بودیم، کاش یک مدل دیگه ای انتخاب کرده بودیم و چندین کاشکی که همه آنها پیامهای زیادی را برای ما دارد. ما هنوز یاد نگرفته آیم که برای دل خودمان و فقط خودمان نقاشی کنیم باز هم افکار مخربی ذهن ما را درگیر می کند اما باز هم از بس که علاقه داریم باز هم به همان سبک نقاشی می کنیم و لذت می بریم سبکی با رنگهای شاد,تند، خط خطی، …….

    این فایل نشانه ما بود که خداوند در پاسخ به درخواست ما برای شناسایی ترمزهایمان به ما از زبان استاد عزیز گفته شد و در ساختن باورهای قدرتمند برای انجام کارها به ما کمک می کند.

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  3. -
    مریم شمسا گفته:
    مدت عضویت: 2003 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان

    و همه دوستان عزیزم

    خیلی وقت بود که کامنت ننوشته بودم ولی امشب بهم گفت بیا دفتر بزار کنار و تو سایت بنویس

    من این سخت گیری کارها و مسائل و دیدن نتایج اونو واقعا درک کردم چه از طرف خودم این کار انجام شده و چه از طرف خانواده ام ..‌.

    یادمه از اول زندگیم از زمانی که کودک بودم و یادم میاد ما خانوادگی روی مسائل منفی بی نهایت تاکید داشتیم و هیییی یادآوری و هییی یادآوری انگار دنبال ترحم بقیه و اینکه بگن وای واای چقدر به شما سخت گذشته متاسفانه این اخلاقیات و باورهای اشتباه ناآگاهانه از پدر و مادرم به ما انتقال پیدا کرد و از همون اول هیی کارها تو خانواده ما سخت انجام می‌شد و افرادی پیدا می‌شدند که از ما سواستفاده مالی میکردن…… و تهمت میزن و قضاوت های نابه جا و ما تنها کاری که میکردیم گریه و بازم برای ام این اتفاقات تکرار می کردیم ….

    و باز مجدد روز از نو روزی از نوو

    اونقدر ادامه پیدا کرد این حس قربانی بودن و احساس گناه و…. که اتقاق ناگوار بزرگتر فوت برادرم بود اونم در اوج جوانی با کلی آرزو و هدف‌…

    ابن اتفاق باعث شد ما باز هم در احساس قربانی شدن بیشتر غرق بشیم و نزدیک سه سال نه آرامش و نه شادی و نه امید به زندگی در ما از بین رفت …..

    یعنی جهان بزرگترین چک خودش به ما زد ولی ما بازهم همون احساس مظلوم بودن و قربانی شدن داشتیم و متاسفانه بازم اتفاقات و سختی های زنگی بیشتر شد …. مخصوصا برای مادرم که در آخر مریض و افتاده شد ….

    به قول استاد اگر ما از همون اتفاق اول می گفتیم که توکل بر خدا و این اتفاق از حکمت و رحمت خداست و به او توکل میکردیم یک عمر در سختی و تنگنا نبودیم یک عمر در جهالت و مرده پرستی نبودیم ..‌

    یک عمر غم پرست نبودیم ….

    وقتی که پا به پای غم و غصه باشی خب معلومه بیشتر خودشو بهت نشون میده از زمین و زمان برات میباره …..

    و وای بر جهالت ما که با اینهمه چک و لگد جهان هنوز زندگی کردن سخت گرفتیم .‌‌..

    و هزاران اگر و ای کاش را سر لوحه خودمون قرار دادیم

    …..

    خدایا از طرف خودم و خانواده ام به خاطر این همه شرک و جهالت معذرت میخام… ما را به راه راست به راه آنانی که نعمت دادی هدایت کن….

    وقتی به زندگی شخصی خودم که نگاه می کنم باورهای اشتباهی که از والدین وجامعه بهم رسیده داره خیلی مخفی کار خودشو انجام میده ….

    با اینکه ذهنم منو گول میزنه نه تو مثل اونا نیستی چون تو سابت استاد عباسمنش هستی

    تو سوای خانوادتی چون مثلا داری رو خودت کار میکنی..‌.

    اون افکار و باورهای مخرب برای خانواده ت بوده نه تو….

    اما با هدایت شدن به این فایل امشب مچ خودم گرفتم .‌..

    من چند ماهی از یک رابطه که طرفم همش با رفتار و حرفاش بهم می فهموند که من تا آخر نیستما من موقتی هستماا رو من حساب نکنا و ….

    با خودم عهد کردم که دیگه اینهمه وابستگی مزخرف بسه و گفتم دیگه تمومش میکنم هرچی ملاحظه بود کردم ولی دیگه میخام تموم کنم هرچی شد شد مهم نیست اونجا به خدا گفتم خدایا تو می دونی که من کسی ندارم از حقم دفاع کنه خودت ازم حمایت کن

    خدایا این راه سختی هایی داره بهم صبر بده تا بتونم باهاش کنار بیام ….

    و در این چندماهه خیلی بهم کمک کرد خیلی وقتا ناامید شدم سر خورده شدم ولی بازم با نشونه هاش منو هدایت کرد.‌‌… و این داره تکرار میشه یعنی هیچ حالم بد میشه هیی یه نشونه می بینم آرووم میشم …

    امشب با دیدن این فایل متوجه شدم من دارم همون کارهای گذشته رو یا بهتره بگم کار پدر و مادرم انجام میدم …. خدا تو قرآن گفته از گذشته گان عبرت بگیرید و ما ذهنمون بیشتر میره تو تاریخ و‌‌‌‌.‌. ولی گذشتگان همین کارها و نتایج پدر و مادرمون هست.‌‌‌‌… اینام گذشته نزدیک و عینی ما هستند

    آره منم دارم دقیقا کار اونها تکرار می کنم

    مریم اگه واقعا به خدا توکل کردی و از این رابطه که به نفع تو نبود در اومدی پس چرا هر لحظه داری بهش فکر میکنی ….

    چرا میگی می موندم شاید می شد .‌.‌‌ با این کارت داری شرک می ورزی و اون آدم برا خودت بت کردی

    … واگر گفتی خدایا تو هدایتگرم باش پس چرا محکم چسبیدی به گذشته و ولش نمیکنی تا خدا کار خودشو انجام بده….

    اگر واقعا منتظری که یک رابطه جدید با یک آدم فوق العاده رو تجربه کنی چرا اینو هنوز چک میکنی… چرا بهش فکر می کنی ….

    چرا تو ذهنت محاکمه اش میکنی… و احساست بد میکنی

    چرا توذهنت قدرت خودتو اعتماد به نفست پایین میاری

    اونقدر که از آینده ات نا امید میشی …

    پس قدم اول بردار “پذیرش”

    بپذیر که توکلت به خدا صد در صد نیست

    بپذیر دستای خدا رو سفت گرفتی و نمیذاری برات کاری انجام بده….. بعد میگی خدا چرا من دارم رو خود کار میکنم ولی نمیشه….

    بپذیر که مثل گذشتگان حس قربانی شدن هنوزم داری

    و احساس گناه داری با بقیه میدی

    نه مریم پات گذاشتی رو ترمز و از اون طرف داری گاز میدی …. انتظار حرکت هم داری؟؟؟؟

    امشب فهمیدم که خیلی مخفیانه داشتم منم بی راهه میرفتم

    و همه چیو سخت میگرفتم

    دیگه نمیخام این سیکل تکراری برام اتفاق بیافته ..‌ بشه دیگه هرچی تا حالا فک کردم و خودم و بقیه رو محاکمه کردم ….

    از خدای مهربون به خاطر این آگاهی بی نهایت سپاسگزارم که یکبار دیگه از طریق نشانه هاش آرومم کرد امشب دیگه میخام تعهد بدم احساس خوب زندگیم به آدم‌ها گره نزنم روابط مهمه ولی میخام که حتی در تنهاترین موقعیت شاد و خوشحال باشم و از بودن با خودم لذت ببرم و بگم خدایا الخیرفی ما وقع

    هر چی پیش بیاد خیر و برکتی از طرف خدای مهربونه

    خیلی دوستون دارم استاد و خانم شایسته عزیزم و بابت این سایت و فایل زیبا متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  4. -
    ندابشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1387 روز

    باسلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته زیبا

    روز 42ام و تعهد من!

    اینک جهان سخت میگیره به ما،اگه سخت بگیرمش؛

    به دلیل همون شرکامونه

    ته تهش میرسیم به همون بت هایی ک بالاتر از خدا اهمیت دادیم

    مثل قیمت دلار

    مثل قدرت قاضی

    مثل رتبه ی شغلیمون

    مثل فلان خونه و ماشینمون

    و

    ….

    وقتی خدا بهمون اینارو میده،دوباره یادمون میره ک خدا داده و اعتبارشو میدیم به فلانیو خودمونو فلان پارتی و همه چیزو همه کس جز خدا…

    وقتی غم داریم جوری پیشونی میذاریم زمینو میفتیم پای خدا که بمن بده فلان چیزو،یا فلان علاج بیماریو، یا فلان پولو …

    خدا میده اما سریییع یادمون میره ک کدوم درخواستو کی داشتیمو چجوری اکی شد

    رفتم فلان دادگاه،کارم راه افتاده، گفتم عجب قاضیه کار درستی بود اگه اونیکی قاضی بود اصلا کارمو راه نمینداخت،خدا کنه سریه بعد هم همین قاضی باشه!

    فلان وکیل خیلی کارش درسته و میتونه کارمو انجام بده و پولش هرجقدر باشه اکیه و چقدر نتونسته بازم کارمو انجام بده…

    فلان باشگاه ،تبلیغاتو تعداد یوزراش زیاده،خوب پول درمیاد برم اونجا

    (بعد رو حساب ادا و عادت تازه گفتم روزی دست خداست..)

    اگه فلان دکتر نبود ،مامانم حالش خوب نمیشد

    اگه

    اگه …

    چقدر کارامو خدا انجام داده و من مشرک بودم

    چقدر بالا پایین شده این ایمانه من

    روز قبله تحقق خواسته هام،با اصرار و التماس گریه به درگاه خدا کردم،بعداز تحقق خواسته اصلا یادم رفته که واقعیه واقعییی خدا انجام داده

    اگه بعدشم گفتم خدا کمک کرد،دروغ گفتم ،ادا بودم،بخاطر باورهای ترس از خدا گفتم،ک یوقت بی ایمانیم رو نشه

    اعتراف میکنم ک به همه چی،اعتبار دادم جز خدا

    زبونی گفتم خدا حواسش بوده

    اگه دلی بوده،پس چرا خیلی جاها گیر کردم،چرا سینوسی عمل کردم ،اصلا چرا نتایجم دلخواه نبوده؟؟؟

    خداروشکر ک توی این سفرنامه ،خیلی چیزها از خودم فهمیدمو اعتراف کردم

    انگار سبک شدم

    زندگیم هدفمند شده

    قبلا یجوری بودم،سریع انرژیم میومد پایین

    نسبت به همه چی دلگیرو غر غرو میشدم

    اما این روزا،اصلا اونطوره سابق نیس

    خیلی جا داره بهتر شم

    اوله راهم،یکم ک شل میگیرم همه چی سریع خراب میشه

    هنوز اونقدر نهادینه نشده در من

    امااا از وقتی فهمیدم،خدای من کسیه که هرچی بخوامو برام رقم میزنه،منم ک بوجود میارم منم ک خالقم و خدای قادر دنیارو برای تحقق خواسته های من،به تکاپو میندازه (چه خوب یا بد)حالم بهتره و تلاش میکنم خودمو درست کنم تا اینک زور بیخود،برای تغییر شرایطم بزنم

    من اگه توی فرکانس خدا نبودم،این اگاهی ها به گوشم نمیرسید

    من اگه طرد شده ی خدا بودم،هیچوقت این باگ های وجودیمو پیدا نمیکردم و تا ابد مشرک میموندم

    بگو: «به من خبر دهید اگر عذاب پروردگار به سراغ شما آید، یا رستاخیز برپا شود، آیا (براى حل مشکلات خود،) غیر خدا را مى‏خوانید اگر راست مى‏گویید؟!» (40)

    (نه،) بلکه تنها او را مى‏خوانید! و او اگر بخواهد، مشکلى را که بخاطر آن او را خوانده‏اید، برطرف مى‏سازد; و آنچه را (امروز) همتاى خدا قرارمى‏دهید، (در آن روز) فراموش خواهید کرد. (41

    —————-

    سوره انعام که خلوته منو خدا بود امروز

    ———-

    سپس (تمام بندگان) به سوى خدا، که مولاى حقیقى آنهاست، بازمى‏گردند. بدانید که حکم و داورى، مخصوص اوست; و او، سریعترین حسابگران است! (62)

    بگو: «چه کسى شما را از تاریکیهاى خشکى و دریا رهایى مى‏بخشد؟ در حالى که او را با حالت تضرع (و آشکارا) و در پنهانى مى‏خوانید; (و مى‏گویید:) اگر از این (خطرات و ظلمتها) ما را رهایى مى‏بخشد، از شکرگزاران خواهیم بود.» (63)

    بگو: «خداوند شما را از اینها، و از هر مشکل و ناراحتى، نجات مى‏دهد; باز هم شما براى او شریک قرار مى‏دهید! (و راه کفر مى‏پویید.)» (64)

    بگو: «او قادر است که از بالا یا از زیر پاى شما، عذابى بر شما بفرستد; یا بصورت دسته‏هاى پراکنده شما را با هم بیامیزد; و طعم جنگ (و اختلاف) را به هر یک از شما بوسیله دیگرى بچشاند.» ببین چگونه آیات گوناگون را (براى آنها) بازگو مى‏کنیم! شاید بفهمند (و بازگردند)! (65)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  5. -
    سالار یزدانی گفته:
    مدت عضویت: 790 روز

    آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت / وان نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت

    آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشه‌ای / وان نفسی که بیخودی پیل شکار آیدت

    آن نفسی که باخودی بسته ابر غصه‌ای / وان نفسی که بیخودی مه به کنار آیدت

    آن نفسی که باخودی یار کناره می‌کند / وان نفسی که بیخودی باده یار آیدت

    آن نفسی که باخودی همچو خزان فسرده‌ای / وان نفسی که بیخودی دی چو بهار آیدت

    جمله بی‌قراریت از طلب قرار تست / طالب بی‌قرار شو تا که قرار آیدت

    جمله ناگوارشت از طلب گوارش است / ترک گوارش ار کنی زهر گوار آیدت

    جمله بی‌مرادیت از طلب مراد تست / ور نه همه مرادها همچو نثار آیدت

    عاشق جور یار شو عاشق مهر یار نی / تا که نگار نازگر عاشق زار آیدت

    خسرو شرق شمس دین از تبریز چون رسد / از مه و از ستاره‌ها والله عار آیدت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    آذر عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1171 روز

    به نام الله مهربان

    روز 42سفرنامه

    برداشتی که از این فایل داشتم اینه که راز خوشبختی وشادی این دنیا این هست که زندگی رو سخت نگیریم وطبع جهان این هست که زندگی رو آسان بگیریم واگه به خودمون سخت بگیریم مسلمادنیا هم به ما سخت خواهد گرفت.

    تا وقتی که روی خودمون کار کنیم فرکانس ما هم بالاتر و بالاتر میرود و می تونیم کم کم الهامات خداوند رودریافت کنیم

    واینکه به خاطر هیج جیزی غم وغصه نخوریم و سعی کنیم همیشه احساسمون رو خوب نگه داریم وطبق قانون این دنیا احساس خوب برابر است با اتفاقات خوب

    در پناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    پاکیزه بارکزی گفته:
    مدت عضویت: 838 روز

    هر دم به من گوید رخش داری چو من زیبا رخی ؟

    هر دم بدو گوید دلم داری چو بنده چاکری ؟

    آمد بهار ای دوستان خیزید سوی بوستان

    اما بهار من ( خدا) توییی من ننگرم در دیگری

    سلام عرض شد به تمام دوستان عزیزم

    سلام به استاد عزیزم الگوی زنده گیم

    سلام به مریم عزیزم

    سلام به همه عاشقان رب

    خدایاااا پیش از همه سپاسگذارت هستم برای همه چی خدایا شکرت

    پروردگارم تو را سپاس گذار هستم که عاشقانه راه نشان میدهی توسط دستان خودت

    خدایا شکرت خدایا شکرت

    خدایا چقدر دوستتت دارم چقدر درک این قوانین مهم هست باید چقدر بشنوم تا کاملا درک کنم

    من از وقتی تعهد دادم کلام منفی غیبت گله شکایت نمیکنم توجه و ورودی های مه زیاد کنترول میکنم امروز مگم با مادرم بحث کردم بعدا جگرخون شدم زهنم زیاد بزرگ کرد و خانم مامایم هم بود گفتم چی قضاوت کند همیشه با خودم میگویم از حرف مردم نمیترسم ولی میدانم حرف مردم برایم زیاد مهم هست باید کار کنم روی این موضوع خلاصه زهنم زیاد بزرگ و جدی ساخت تو بیبین فرکانس بد فرستادی تو روی خودت کار میکنی چی کدی حالم بد بد میساخت هر چی میگفتم آرام شوم هی نشد آخر آرام شدم با خواندن کامنت ها

    دقایق پیش میخواستم خواب شوم هنوز هم در دلم ناراحت بودم چقدر خود من وقتی همه چیز گل بلبل می‌باشد قا‌نون یادم هست وقتی یک گپ میشود قانون یادم می‌رود مثلا امروز کاری که شد در وقت بحث همین قدر نفامیدم که از خاطر خودم بود از خاطر فرکانس های خودم بود همه چیز خودم ما هستیم مسوول همه چی دقایق پیش با خودم فکر داشتم گفتم از همین خاطر هست ما بالای هیچکس انتقاد نمیتوانم قضاوت نمیتوانیم و مقصر دانسته نمیتوانیم همه چیز خود خود آدم هست مسوول خودش هست مثلا خانمی که شوهرش همرایش درست رفتار نمیکند میشیند از شوهرش گله شکایت میکند دیگران هم که نفهمد شوهرش را مقصر میدانند هزار سخن می‌گویند ولی غافل از این که فرکانس های خود خانم هست از همین خاطر هست نه کسی را قضاوت میتوانیم و نه میتوانیم انتقاد کنیم بخدا چی قانون هست چقدر این خدا عالی عالی هست هر قدر آدم پیش می‌رود فقط حیران میماند الله اکبر چقدر بزرگ هست

    خوب من با خودم گفتم وقتی خوب باشم قانون هست وقتی خوب نباشم همه چیز یادم می‌رود گقتم پاکیزه چی میکنی ؟

    همین طور وقت خواب با خدا حرف میزدم گفتم خدایا کمکم کن تو را بیشتر بشناسم با تو وصل شوم گفتم خدایا قرآن ات میخوانم حس خوب نمیگرم گفتم خدایا من چی کنم گفتم خدایا چطور دست استاد عباس منش گرفتی بلند اش کردی از فرش به عرش رساندی اش از من را هم بکن .

    گفت جواب داد چقدر بزرگ هست تمام سلول هایم آرام شد

    گفت پاکیزه استاد عباس منش با تلاش های خودش رسید ناامید نشد زهن اش کنترول کرد همین رقم که تو هستی او هم هست مگر زهن خود را کنترول کرد کوشش تلاش کرد من را بیشتر شناخت گفت صبر داشته باش پاکیزه ظرف ات بزرگ شد همه چیز میدانی هنوز کجایی

    گفت پارسال یادت هست هیچ چیز نمیدانستی امسال کمی درک میکنی قانون شناختی گفت بیبین پاکیزه مسیرت درست هست تو با این قوانین آشنا شدی زیاد آدم ها خبر ندارند این یعنی دوست داشتن من گفت پاکیزه ادامه بتی قول بتی ادامه بتی باز بیبین چی میشوی

    ارامش تمام وجودم را گرفت گفت بیبین من همرایت صحبت میکنم بیبین چطور آرام شدی

    واقعا اشک در چشم هایم جمع شد گفتم هر کی تو را دارد چی ندارد ؟ گفتم اگر او همیشه هست و ما بتوانیم صدایش بشنویم به بهترین مشاور و آرام کننده ما تبدیل میشود این هست نهایت لطف

    فایل استاد تا فعلا نشنیدم ولی خواستم کمنت روز چهل دوم نوشته کمنتت رد پای من باشه

    ادامه میتم استاد جهان به خودم و دیگران جای زیبا میسازم

    همرای خودم گفتم آنقدر فایل های استاد بشنوم حتی در وقت غذا خوردن تا در عمق وجودم برود تشکررر دوستان دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    سمانه زمانی گفته:
    مدت عضویت: 864 روز

    به نام خدای عزیز و مهربون خودم

    امروز دوتا چیز یاد گرفتم یکی اینکه حالا که می خوام کاری را شروع کنم همش به سختی هاش توجه نکنم هرچیزی ممکنه پیش بیاد و مطمئنا بهتر از هیچ کاری نکرده سخت نگیرم و توکل کنم

    یکی دیگه که مربوط به این فایل نیست ولی با نماز اول وقت بهش رسیدن اینکه داشتم فکر می کردم کاش راهی بود که حضور خدا را فراموش نکنیم کاش چیزی بود که نگاه توحیدی را یادآوری می کرد

    انگار الهام بود گفت همین نماز رابا توجه به معانی بخون عالللللی بود توی روز سه با و اگه همت کنیم پنج بار کاملا یادآوری میشه و حسمون عالی میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    محمدرضا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1213 روز

    بنام کاردان تیزهوش

    سلام خدمت استادگلم

    سید مهربانم

    خدمت گل مریم زیبای شایسته

    خدمت دوستان عنبرافشان عزیز

    استاد من!

    امروز وقتی از سر کار می‌آمدم، در مسیر با خدای دورنم صحبت می‌کردم:

    وقتی خداوند همه چیزاست.

    وقتی خداوند خود ثروت است.

    وقتی من ذره‌ای از خداوند هستم.

    وقتی خداوند ارتباطات خوب هست.

    وقتی همه این زیبایی جهان خداوند هست.

    وقتی این صدای که می‌شنوم از طرف خداوند است.

    وقتی این حس شنوای ام از خداوند است.

    وقتی با پاهایم که راه می‌روم از خداوند است.

    وقتی احساسی که دارم از راه رفتن از خداوند است.

    وقتی در مترو خیلی راحت و آرام می‌نشینم ومسیر راهم طی می‌شود و من به مقصد می‌رسم با خداوند است.

    وقتی ارزش گذاری کارم با خداوند است.

    وقتی هر صحبتی دارم با هدایت خداوند است.

    وقتی در ذهنم به هر جایی که می‌خواهم می‌روم با خداوند است.

    وقتی مالک تمام گنجینه ها زمین خداوند است.

    وقتی خداوند تمام نعمت های زمین را برای من آفریده است و در اختیار من نهاده است.

    وقتی خداوند قوه تشخیص نعمت وثروت وپول و آرامش وآسایش خداوند داده است.

    وقتی خداوند همه خواسته‌های مرا در جهان قرار داده است و جهان را مسخر من کرده‌ است.

    من باید چکار کنم.

    در این افکارم غرق شده بودم.

    از کوچه ها و خیابان‌ها می‌گذشتم.

    مثل بچه‌های ابدی و بازی گوش به اطرافم نگاه می‌کردم و به سمت خانه می‌آمدم.

    ولی خیلی آرام بودم.

    خستگی کار روی دوشم نبود.

    امروز دختر بود.

    در دلم منتظر بودم وقتی آیفون را میزنم و در باز می‌شود دخترم مثل همیشه با چهره خندان تا جلو در به استقبالم بیاید.

    به خانه که رسیدم همسرم با دختر چنان عشق می ورزیدند فکر می‌کردم وارد بهشت کوچک و شخصی خودم شدم.

    خداراشکر.

    چه بهشت جمع و جوری.

    چه صحبت‌های عاشقانه‌ای.

    یاد استادم افتاد و گفتم من عاشقتم .

    خداراشکر که خدای من با چنین عاشقانه صحبت می‌کند.

    باهم چایی خوردیم.

    این کار هر روز ماست.

    بعد تنها شدم و مثل هر روز نشستم پای سفر نامه‌ام.

    وارد سایت شدم.

    به به

    استادم هم عاشق شده و برای من حافظ می خواند.

    استاد!

    چه حالی کردم.

    چه احساسی دارم.

    چه خدای نکته دان و تیز هوشی.

    فایل را دانلود کردم.

    فایل را تا آخر گوش دادم .نگو که فایل روی تکرار بوده و چندین بار گوش دادم. هر بار که گوش می‌دادم فکر می‌کردم اولین بار است. آرامش دارم ولی چیزی متوجه نمی شوم. پس دوباره از اول…

    انگار یک موزیک خیلی پخش می‌شود و من در حال رقصم.

    آه خدای من!

    چه سری در می بود که به من دادی.

    چه راحتی و آسایشی می‌دهد.

    خدایا!

    تو که از قدیم من با آشنایی ولی من به تازگی با آوای چنگت آشنا شدم.

    خدایا !

    تو در چه آرامش وسکوتی آواز سر می‌دهی. انگار یک آهنگ دلنواز شخصی می‌نوازی. تو که مالک تمام جهان هستی و چنین با من که ذره‌ای از وجود تو هستم یکی شده‌ای.

    من مثل آن چوپان

    می خواهم بشیم در برت.

    شانه برگیرم ،کنم شانه سرت.

    استاد!

    حال،

    فهمیدم که احساس خوب چه اتفاقهای خوبی به همرا دارد.

    همه احساس خوب را از خداوندی دارم در تمام مسیر راه با من صحبت‌های خوبی کرد.

    همانند مرغ عشق نکته های را در گوشم زمزمه می‌کرد.

    استاد!

    چقدر حالم را خوب کردی. چقدر دلم خواست از سر می‌فروش. خداوند در تمام احساس های خوب من است. خدای من، مرا به سوی خودش دعوت کرده و من هم با تمام وجود پذیرفتم. این فکر که طبیعی ترین کار جهان است که با او ارتباط درونی و آرامش داشته باشم.

    این آرامش سر می‌فروش است.

    با من حرف می‌زند مرا محرم خود کرده .

    آرامشم نشان رفتنم به مدار دیگری ست که به خداوند نزدیک‌تر است. این هم قطعاً نتیجه خواهشم بوده است و عنایت خداوند به من.

    خداراشکر که گوشم شنوای پیغام سروش شد.

    خدایا!

    من بینهایت از تو سپاسگزارم.

    این ردپای من در 42مین روز از تحول زندگی من است.

    خدارا شکر به خاطر استادم.

    خداراشکر به خاطر هدایتت.

    خداراشکربه خاطر هم صحب که خداوند دارد.

    در پناه خداوند می فروش و شادی بخش ثروتمند وآرام باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    رقیه السادات ظفرپور گفته:
    مدت عضویت: 848 روز

    سلام عالی بوداستادعالی خداپشتیبان وحافظتون باشه درتمام لحظه به لحظه زندگیتون واقعا این نکته که درپس هراتفاقی یک خیری نهفته ست برهانی واضحه واطمینان وآرامش به قلب وروح آدمی میده خدایاشکرت که همیشه بهترین ها وعالی ترین هاروواردزندگیم کردی ومیکنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: