گفت آسان گیر کارها... - صفحه 34
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh1-1.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2020-08-21 10:40:012020-09-16 08:22:17گفت آسان گیر کارها…شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم
سلام وهزارن سلام به استاد عزیزم ومریم جان عزیزم وتمام اعضای معنوی سایت
سپاسگزارم از استاد عزیزم بابت آگاهی های هروز ورشد وگسترش جهان خدااااااااااجونم صد هزار مرتبه شکرررررررت
استاد میخواستم حال خوبم رو با شما عزیزانم که مثله انبار گنج برای ما هستین ردپایی گذاشته باشم
واقعاً معجزات در زندگی ام رخ میدهد هر وقت حالم خوبی حال خوب : اتفاقات خوب
بخدا این یک نشانه است من هر روز میام تو سایت و به بهترینها هدایت میشم به والا که بهترین زمان و مکان وموقعیت برای همه ماست
عزیز دلم (همسرجان) به چند تا تضاد برخورد کرده بود یکیش اینکه گوشی موبایلش رو گم کرد من بهش گفتم حتما خیری هست نگران نباش به خدا توکل کن حتما پیدا میشه گفتم به خاطرش شکر گذاری کنیم احساس خوب داشته باشیم پیش هیچ کسی هم نگیم که گوشی گم شده خلاصه همسرم رفت یه گوشی جدید گرفت و به موبایل فروشی گفته بود اگه یه وقت کسی پیداش کرد به خاطر اطلاعات کسب و کارش که داخل گوشی داشت گفته شیرینی هم میدم .دوروز بعد بهش زنگ زدن که گوشی پیدا شده بیا مغازه همسرم از سرکار رفته بود شیرینیشو داد گوشی پیدا شد . دوباره دیروز یه مشتری که 7سال پیش جنس خریده با شریکش به مشکل خورده بودند و به مغازه همسرم اومده بود برای فاکتور های 7سال پیش همسرم با اصرار زیاد قبول کرده بود و براش فاکتورها رو پیدا کرده بود .بعد از یه ساعت همسرم میره به باغچه و جوجه ها بالای زمین مغازه رسیدگی کنه که اون یکی شریک اومده بود به اعتراض وخلاصه حرفهایی که نباید گفته بشه کارگرها که اونجا بودن فرستادنش رفته وبعد همسرم که میاد همه میگن خوب شد خودت اینجا نبودی این مرد اومده حرف زده و رفته . همسرم هم که حرف بقیه و ذهنش درگیر میشه زنگ میزنه جواب نمیدن .واعصابش بهم میریزه ظهر اومد خونه ناراحت بود ولی تا جایی که رو خودش کار کرده بیشتر سعی میکنه زیاد حرف نزنه ومنفی هارو کلا زیاد نمیگه ولی من از چهره همسرم متوجه نگرانیش شدم .که گفت آره اینجوری شده .میخوام دلیل کارش رو بفهمم که چرا به من توهین کرده منم که یه لحظه نگران شدم ولی سریع خودمو جمع کردم وتو دلم بخدا توکل کردم گفتم عزیزم الان آرام باش و همه چی رو بخدا بسپار گفتم الان بیا توجهمون رو روزی زیبایی ها بزاریم کار عجولانه و تصمیم اشتباه نگیریم به چند سال پیش که اومدن ازت خرید کردن و بهت پول دادن و نکات مثبت توجه کنیم مطمئن باش اگه حالت رو خوب نگه داری خودشون بعداز ظهر میان ازت معذرت خواهی میکنن .همسرم رفت سر کار وغروب که اومد خونه گفت دقیقا حرف شما درست بود خودش با یه جعبه شیرینی اومده و رفته بین همه کارگرها و همکارها پخش کرده و ازم معذرت خواهی کرده .ومن خوشحال و سپاسگزار خداوند که گفتم همینه که قانون جواب میدهد به هر فرکانسی که ما میفرستیم . واقعا تو این دوسه روز اینقدر معجزه دیدم که هر لحظه فقط شکر گذار و میگم خدایا ثابت قدمم کن تواین مسیر الهی وزیبا وبدون تغییر.
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
در پناه خداوند متعال شاد سلامت ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت
دوستون دارم الی جون
سلام استاد عزیزم
ی جوری بهم گفته شد که روی این فایل ی رد پا بزارم تاریخ مرداد 1402
با کار کردن روی فایل های دانلودی خیلی خیلی پیشرفت های خوبی کردم مهم ترینش آرامشی هست که در زندگیم جریان پیدا کرده، واقعا چرخ دنده های زندگیم روغن کاری شده، روحم لطیف تر شده، چشمم باز تر شده…
به امید خداوند حس میکنم که آمادگی استفاده از محصولات رو دارم و هر وقت گفته بشه به زودی شروع میکنم و سیر تغییراتم رو تصاعدی جلو میبرم
استاد امید وارم همیشه سالم و پر از ثروت باشی
روز 42 فصل دوم روز شمار تحول زندگی من:
نکات مهم این روز
کارهایی از قبیل مدیتیش،مطالعه کسب آگاهی باعث آرامش روح مون میشه.
ریلکس باش غر نزن غصه نخور
پیام ارزشمند:
بخاطر چیزی در دنیا غم نخور خودت ازیت نکن
از داشته هات لذت ببر و قدر دان باش
احساس خوب = اتفاقات خوب
خدایا شکرت ؛ دیشب / مرداد / 1402 ، با کلی فشار فکری و روحی از سر کار اومدم خونه ، مثل مرغ پرکنده ، از صبح تا شب که سر کار بودم دائم به خودم میپیچیدم از سختی شرایط کار از اینکه نمیدونم چرا همیشه در کارهام مسئله ای پیش میاد که انقد لاینحل میشه که آخرش فکر میکنم فقط باید از این کارم بیام بیرون ؛ ولی مدام حرف استاد تو وجودم میچرخید که مشکل از باورهای شماست؛ فکر نکن اگه این کارو رها کنی میری کار دیگه اوضاع گل و بلبل میشه ؛ و با خودم یه نگاه به گذشته انداختم دیدم خدایاااا چرا چرا آخه من دائم با این مشکلات متفاوت در کارهام مواجه میشم که از اندازه توان و صبر من خارج میشه و من انقدر ضعیف و ناتوان میشم که حتی صدام میگیره به مرحله ای میرسم که اگه فریاد نزنم اگه با کسی مطرحش نکنم واقعا هر لحظه ممکنه ایست قلبی کنم خیلی خیلی برام جای سوال بوده و هست ؛ خلاصه شب هنگام اومدم خونه و با صدای بلند برای پدرم توضیح میدادم و میگفتم راضی نیستم چرا همچین کاری کرده صاحبکارم چرا منو درک نمیکنه چرا نمیفهمه چرا تو منو درک نمیکنی با اینکه میدونستم حرف زدن با پدرم هم کمکی نمیکنه راه حلی بهم نمیده ولی فقط میخواستم حرف هامو که از صبح تلمبار کرده بودم تو خودم بگم و بگم و بگم …. الله اکبر خدایا چی بگم که گفتم و حالم که بهتر نشد هیچ بدتر صدای خودم تو سرم میپیچید و گوشیمو دستم گرفته بودم تو اتاقم و هی پیام مینوشتم برای همکارم پاک میکردم برای صاحبکارم و پاک میکردم ، میگفتم الناز صبر کن حرف نزن بزار به وقتش درست میشه ؛؛؛ ولی در نهایت تماس گرفتم به همکارم فقط یک سوال ازش پرسیدم ببینم موافقه یا نه و ایشون هم با بی رحمیه تمام رک و راست از خودش دفاع کرد و در را محکم تر بر من بست و من بدون هیچ صحبت اضافه ای تشکر و خداحفظی کردم و در سکوت محض فرو رفتم بعد لحظه ای اومدم خط و نشون بکشم برای صاحبکارم که من دیگه نمیام و بیا تکلیف رو روشن کن که بازززز پیاممو پاک کردمم
گفتم بزار برم نشانه امروزم رو ببینم امروز نتونستم ببینم برم بلکه جوابی برام بیاد
اومدم تو سایتتون استاد با قلب پر از فشار و ذهن پر از گفتگو های به هم گره خورده روی نشانه ام زدم و این شعر حافظ و این راه چاره و این آگاهیییی والا و این آرامش و این دعوت به آسان گرفتن و این آگاهی که اصلا آسان گرفتن یعنی چی برایم آشکار شد
الله اکبر الله اکبر بال و پرم گشوده شد دیگه هیچ کاری نکردم نه حرفی زدم و نه فکری کردم و نه هیچی انقدر خسته و درمانده بودم که همه چیز رو رها کردم و خودم را با روش های استاد به فرکانس آرامش و فراغت ذهن آوردم و به خواب عمیق رفتم و امروز صبح دوباره رجوع کردم که دوباره و دوباره بخوانم و گوش بسپارم تا خداوندم مرا هدایت کند
متشکرم با تمام دل و جان خداوند یکتا یار و نگهدار همه دوستان و عزیزانمون باشد
سلام ب استاد عزیزم و دوستان همیشه همراه
الان که دارم این کامنت رو میذارم یک ماه مونده به آزمونم…که براش خیلی ذوق داشتم و خیلی سعی میکردم بخونم و بتونم به خواستم برسم و تواین مدت سعی کردم رو خودم و باورهام کارکنم
و الان که یک ماه مونده بایه سری چالشهای ک توزندگیم تواین چندماه اخیرداشتم خیلی حس میکنم انگیزموازدست دادم و یجورای انرژیم اومده پایین ذهنم درگیرو استرسی شدم
ک دیگه اومدم توسایت وگفتم خدایابهم کمک کن من میخوام بشم همون اسمای باانگیزه و پرشورواشتیاق میخوام حالم خوب باشه چون میدونم اگه نتونم حال و احساسم روخوب نگه دارم ب خواسته ام نمیرسم
تواین چندوقت اصلانتونستم درست درساموبخونم یجاهای زمان گذاشتم یجاهای نتونستم تمرکزکنم و کم کاری کردم
و امروزهرچقدرسعی کردم بخونم ولی بازم انرژی نداشتم
حسم قلبم میگه بایدبشینم روباورام روی حس و حال خوبم کارکنم…بایداول حسموخوب کنم
چون من هرچقدردرس بخونم وقتی ذهنم آشفته باشه
وقتی باورامواوکی نکرده باشم حس خوب و عالی نداشته باشم چطورمیخوام به خواستم برسم
ولی من یه چیزی ته قلبم میگه که خدااون خواسته رو به من داده خیلی وقته که بهم داده چون من لایقشم چون بایدبده…وظیفشه که بده…فقط کافیه من حالم خوب باشه….من به اندازه ی توانم کارکردم رودرسهاو مطالب منی که به تنهایی 3پایه روخوندم منی ک به تنهایی و امابایاری خداو دستان خداو هدایتهای خدامطالبی رو یادگرفتم که حتی خیلی هاتوهمون شرایط ایده آل و باهنرآموز نخوندن و یادنگرفتن
خیلی جاهاهم کم کاری کردم شرایط ک چالشهای وسط زندگیم و الانم هست
ولی بخودم میگم اسماتومیتونی توبایدبتونی
خداباید….خداکه این خواسته روبه توداده توخواستی بهت داده…فقط کافیه دریافتش کنی بری و بگیری خواستت رو وازش سپاسگزاری کنی
وقتی به این فکر میکنم بااین چالشهاودرگیری هاتونستم به خواستم برسم یه حس عجیبی پیدامیکنم
دوستدارم بیام 1ماه دیگه اینجاتایپ کنم بچهادیدین قانون جواب میده!دیدین خداراست گفته که بخوانیدمرا تااجابت کنم شمارا…..
دوستدارمممم ایمانم به قانون…ب خدا…ب خودم بیشترو بیشترشه…
و همینجورالگویی باشم برااطرافیان…
و بگم دیدی شد!
من میدونستم که میشه
میدونستم که خدااین خواسته رو بهم داده
باباالان که فکرشومیکنم میبینم این که چیزی نیست اصلا
یه خواسته ی کوچیکه
من ازخدابیشترش رو میخوام
این که هنوزاوله راهه…
اوههه هنوزمن باخداکاردارم
واسه چی فقط روخودش حساب بازکردم واسه این روزادیگه واسه اینکه گفتم خدایااز تومیخوام فقط ازخودتتت جوری بهم بده که دیگه روادمات حساب بازنکنم
الان ک دارم تایپ میکنم حرفایکی یکی خودش میاد….
نکنه…نکنه این نجواهای ذهنم این حالم….یه امتحانه؟!
نکنه دارم ازمایش میشم…
تاخداببینه چقدربهش اعتماددارم؟!اخه هدایت امروزم این فایل گفتگوبااستادعرشیانفربودکه بعدش یهواین فایل بچشم خورد گفتم بذاراینم گوش کنم اولش اینجوری شروع شدکه چقدر به خدااعتمادداری؟اون جمله ی پشت سراستادعباسمنش
و من باخودم گفتم آره!چقدربهش اعتمادداری؟
چقدرایمان داری بهش؟
ک اینقدرنگرانی و ترس داری استرس گرفتی راجبع چالشهای زندگیت؟
الان که فکر میکنم میبینم من که دارم رو خودم کارمیکنم….کجاهادیگه قراره عمل کنم؟مشخصه دیگه
همینجاها…تواین شرایط!تواین موقعیت!و این زمان
اینجاکه خیلی اتفاقات به ظاهربدی افتاد
اینجاکه هرکسی باشه نگرانه
ترس داره
خشم داره
بی ایمانه
اعتمادنداره به خدا
عجیبه
انگاراین کلمات داره ازدرونم ازیه اسمای دیگه گفته میشه…چون من تاچندلحظه پیش اصلااینابه ذهنم خطورنکرده بود
و من!الان انگارهمینجوری شدم و خودم کم و بیش متوجه ام
که خشم دارم
ترس و نگرانی
استرس
حس و حاال سینوسی و بالاپایین
انگاربه خدابه اون اندازه ی کافی اعتمادندارم که خواسته موبهم داده
ایمانم بهش ضعیفه
چه تلنگری…
اخه چه خدایی هست
ک خوداسما
بیادبه خودش ب اسماتلنگربزنه…بگه که
پس توچجوری میخوای عمل کنی؟!
بقول استادتواین فایل گفتگوبااستادعرشیانفر گفتش که
اونجاک فرزندموازدست دادم…
گفتم اون حرفای ک میزدی تودوره ها و ادعامیکردی
حرف مهم نیست عمل مهمه حالاخودتو نشون بده،اینجاس که بایدعمل کنی
و چقدراین حرف واسه من نشونه ی خداس خدایاشکرت
اره من بایداینجابه اون اگاهی هاعمل کنم به اون چیزای که یادگرفتم عمل کنم
اینجاس که بایدخودمونشون بدم
هنوزبایدبیشترروخودم کارکنم
بایدیه اسمای قوی تر
اسمای باایمان تر
خوشحال تر
پرانرژی تر
مهم ترازهمه بیخیال تر
اسان گیرتر
بسازم
و من میتونم،من لایقشم
اصلاواسه همینه که من الان اینجام
وگرنه چه دلیلی داره من اینجا باشم؟واسه اینکه من خواستم و خدامنودوستداشته ک هدایتم کرده
وقتی خدامنواینقدردوستداره که الان اینجام
پس بایدبزرگترشم
پس بایداستفاده کنم
پس بایدعمل کنم
پس بایدبندگیشوکنم
تااون خداییشوکنه
خداکه خداییشومیکنه،این منم که بایدبندگی کنم،ولی چطورخدایا؟
باایمانت،باتوکلت،بااعتمادت،باحس خوبت،باحال خوبت،باخوشحالیت،بابیخیالیت،
مگه اون کسی ک میدونه اون چیزی ک میخوادروداره،دیگه نگرانشه!؟دیگه ترس داره؟دیگه ناراحته؟
ک تونگرانی؟واسترس داری؟
چه جالب حس میکنم کلماتی ک داره تایپ میشه شده مثل کتاب گفتگوباخدا نیل دونالدواش
انگاری من دارم میپرسم ازخدا و اون داره جوابمومیده
خودش جواب میده ازطریق قلبم جواب میده
چراوقتی انقدربهم نزدیکی برآشفته میشم؟
چراوقتی اروم میشم باهات بازم گاهی ازت دورمیشم؟
چون چیزای رو توذهنم بولدکردم و مهم کردم
که ارزششون ازارتباطم باخدای خودم و حال خوبم کمتره،
ولی خدایاتوبهم کمک کن،ک یادبگیرم هیچ چیزی باارزش ترازخودم و حالم و ارتباطم باتونیست….
کاش همیشه این ارتباطه انقدرنزدیک و صمیمی باشه
همیشه اینجوری باهات حرف بزنم و اروم شم…اروم شه قلبم
دوستدارم خدای خوبم…
و دوستدارم استادعزیزم که دستی شدی ازطرف خدا برای من…
سلام
فشار آوردن بر اهرم انجام یک کار و اجرای یک کار در موقع نامناسب،کاملا متفاوته با زمان دریافت الهام و ایده ها،جدی گرفتن ایده ها،بستن کمر همت برای اجرای ایده و در نتیجه پیشرفت و تجلی خواسته یا دریافت نتیجه،
منظورم آسان گرفتن کارهاست،به قول ما بختیاری ها هُل تَپون نکنیم،
اقا تقلا کردن به معنای هدر دادن انرژی ست،
من به عینه تجربه کردم تقلا کردن رو،
زندگی رو باید آسون گرفت،همه چی طبق قوانین به ما گفته میشه،همه چی به موقع رخ میده،و دیگه نیاز نیست که ما زجر بکشیم چون خودش روان و زیبا رخ میده،
حافظ زیبا گفت
بزرگان ما درس های بزرگی به ما دادن
خداوندا من تو را باور دارم
پروردگارا من ایمان به وجودت دارم در زندگیم
من باور دارم ثروت بی نهایت وجود دارد
من باور دارم که فرصت های ثروت ساز برای من بی نهایت است
من باور دارم به راحتی کسب ثروت میکنم
من باور دارم در شغل و حرفه زیبایم براحتی پول های فراوان کسب میکنم
من ارزشمند هستم
من توانمند هستم
کار و شغل من بسیار ارزشمند است
انسان های زیادی به کار من و شیوه کار من علاقه دارند و حاضرند پول های فراوانی را برای زیباسازی مکانشان به من پرداخت کنند
خداوند این انسان ها رو به من هدایت میکنه
خداوند انسان های فراوانی رو برای انجام کارهای دکوراسیون به من هدایت میکنه
در شغل من و برای من مشتری بی نهایت وجود داره
انسان های ثروتمند به من مراجعه میکنند تا من با ایده های نابم محل کار و زندگیشان را زیبا کنم
خداوند من را ارزشمند خلق کرد،زیرا من از جنس او هستم
عاشقتونم
روز چهل و دوم سفرنامه
شاد و ثروتمند باشید
روز چهل و دوم از سفرنامه من؛
این شعر زیبای حافظ رو قبلا هم از زبان استاد شنیده بودم و همون موقع هم خیلی منو تو فکر فرو برد که چقدر قشنگ حافظ تو اون دوره و زمون به این درک رسیده بوده و بهش الهام شده که به مردم در قالب شعر بگو؛
که این دنیای مادی و فانی رو آسان بگیرن به خودشون، انقدر استرس و نگران نباشن، انقدر دنبال فوری به نتیجه رسیدن نباشن، انقدر تقلا نکنن…
چون وقتی به خودشون سخت بگیرن و حال دلشون خوب نباشه، جهان هستی هم طبق قوانین خودش که بدون تغییر و بی نقصن، بهشون سخت میگیره و حتی سختی بیشتری هم بهشون میده…
مگه آسان گرفتن یعنی چی؟!؟ انقدر سخت تر از سختی گرفتنه که ما نمیتونیم انجامش بدیم؟!؟ یعنی سخت گرفتن به خودمون آسونتره واقعا؟!؟
سخت گرفتن که جز ذهن شلوغ و پر دغدغه و احساس بد داشتن چیزی نداره، و برعکس آسون گرفتن که باعث داشتن یک ذهن آروم و ساکت با حال دل خوب و خوشحالی میشه…خب کدوم بهتره؟!؟
آسان گرفتن رو وقتی میتونیم خوب درک کنیمو عملیش کنیم که اول بتونیم بپذیریم که خدا عادله، و از روی عدل قدرت خلق زندگیمون رو به خودمون داده و گفته هرجور که دلت میخواد و دوست داری زندگیتو بساز و ماهم فقط اجابت میکنیم…
وقتی بپذیریم که ما خالقیم، لایتناهیم، ابدی و فناناپذیریم دیگه چیزی نمیمونه برای سخت گرفتن و استرس و اضطراب و نگرانی داشتن!!!
من خالقم پس هرچیزی رو که میخوام فرکانسهاشو میسازمو ارسال میکنم و جهان هم بی شک پاسخ میده، تموم شد و رفت… حالا اگه این وسطا یسری خواسته ها باشه که زمانش نرسیده باشه یا تکاملمون طی نشده باشه خب طبیعیه که کمی زمان ببره و طول بکشه ولی بازم دلیلی به نشدن یا نرسیدن ما نمیشه که بخوایم فورا نگران بشیمو به خودمون فشار بیاریم که چرا نشد، چرا نمیشه من این همه وقت گذاشتم روش، یک ساله دارم براش زحمت میکشم پس چرا نتایج نمیاد، چرا خدا به خواستم پاسخ نمیده و …از این حرفایی که همه نجواهای ذهن هستن که فقط میخوان حال مارو بد کنن و اضطراب بیهوده بهمون بدن…
همه خواسته های ما ،همیشه در بهترین زمان و بهترین مکان ممکن برامون اتفاق میفته بدون چون و چرا، چون ما خالقیم و با طی کردن تکامل به هر خواسته ای به راحتی و آسونی میرسیم چون این قانون جهان هستیه…
الهی شکرت که در این مسیر نورانی و الهی قرار گرفتم که هر روز باورهام داره قوی تر و بهتر میشه…
الهی شکرت بابت آفریدن استاد عباس منش عزیزدل و مریم گلی دوست داشتنی و تکتک دوستان همسفرم که با کامنتهای زیباشون باعث درک و فهم بهترمون میشن…
الهی شکرت که هستی و برامون خدایی میکنی…
در پناه الله یکتا و بی همتام شاد و سلامت و سعادتمند و ثروتمند باشین…
یا حق
روز 42مسیر
این شعر بارها گوش داده بودم قبلا و خیلی هم زیباست یاداوری شد برام اونموقعی که این شعر گوش میدادم کجا بودم الان کجام و چقدر این مسیر اگه درست پیش بری سریع تحولت میده به همه چی میرسی اونموقع درامد دو میلیون بود الان چندین برابر اون زمانه تعهدی دادم یکسال و در عرض یکسال دو میلیون شد ده میلیون که من به این قانون و این مسیر ایمانم بیش از قبل شد و کلا چون من از اول دوران بچگی بخاطر اینکه خدا بهم ثابت کرد قانون راسته هیچوقت شک نکردم هیچوقت رهاش نکردم و فقط تکاملم طی کردم الان که اینجام اون دختر 16ساله دیگه حتی چهره اش هم شبیه قبلش نیست چه برسه زندگیش فقط فقط ایمان داشتن به مسیر که میتونه ازت ادم دیگه ای بسازه
خداروشکر من اسانترین راه پیشرفتم بهتربن نتیجه را گرفتم
فقط ایمان داشته باش همین
سلام استاد عزیزم.
این شعر چقدر زیبا بود و چقدر عالی دوباره قانون رو به من یادآوری کرد:
احساس خوب = اتفاقات خوب
احساس بد = اتفاقات بد
این قانونه خداست که اگر من لذت ببرم، در لحظه باشم، ایمان داشته باشم که اگر مشکلی چالشی پیش اومده خدا حتما راه حلشو هم برای من در اون قرار داده. پس نگرانی و غم به خودم راه نمیدم و اعتماد میکنم به این نیرو و میگم که خودش راه حلشو بهم میگه.
قشنگی این قانون اینکه اگر بهش عمل کنیم و احساسمون رو خوب نگهداریم ، اتفاقات به نحو بسیار عالی و به طریقی که اصلا فکرش رو نمیکردیم حل میشه.
چون ایمانمونو با احساس خوب داشتن به خدا نشون دادیم و از امتحانمون سربلند بیرون اومدیم.
من هر زمان که میبینم یک کاری داره سخت پیش میره یا گیر الکی توی کار میوفته به خودم میگم : ببین محدثه حتما دوباره قانون رو یادت رفته یا درست بهش عمل نکردی که الان با این وضعیت روبرو شدی. بدو سریع روی نکات مثبت ، روی زیبایی ها تمرکز و توجه بذار. برو پیاده روی. برو یک دوش بگیر حالت بیاد سرجاش. برو آهنگ شاد بذار برقص.
از اونجایی که این قانون ثابته همیشه راه حل هایی که گفتم برام جواب داده و نتیجه به بهترین شکل و راحتترین شکل رفم خورده.
خدایاشکرت که منو هدایت کردی به لذت بردن از زندگی.
خدایاشکرت
بسم الله
استاد نوشتتون رو خوندم و توی دفترم یادداشت کردم واای که پراز درسه این حرفا، اصلااااا به مسائل از این دیدگاه نگاه نکرده بودم ،همه ی تعریف های شما از ساده گرفتن در من برعکسه، کمی به خودم سخت میگیرم، خدارو گاهی فراموش میکنم، انعطاف پذیریمکمه، ایقد غرق مسئله میشم که هیچوقت به مسئله از بیرون نگاه نمیکنم، به الهامات و نشانه ها دقت نمیکنم و دستان خداوند رو نمیبینم !!!!!! وخودم واقعا تعجب کردم ازین همه ترمز دروجودم.
واقعا دیدگاه های زیبا در خصوص اسان گرفتن گفتید و مثالهای زیادی از مسائلی که برام پیش اومد تو ذهنم اومد و به خودم گفتم اگر زینب کمی اسان میگرفتی مثلا تا حالا اون کارو انجام داده بودی یا اگر اسان میگرفتی و به مسئله جور دیگه ای نگاه میکردی و کانون توجهت رو روی جنبه های مثبت میذاشتی فلان ناراحتی و اوقات تلخی پیش نمیومد یا اگر به حرف دلت گوش میدادی تصمیم درست رو متوجه میشدی و با دودوتای ذهنت پیش نمیرفتی گلم ،امااااا اشکالی نداره عززیزم این مسائل پیش اومد تا تو امروز این فایل زیبا رو درک کنی و بیشتر روی خودت کار کنی و این قانون تکامله که داره برای توهم درست پیش میره پس بازهم همه اش شد سود وسود وسود
حالم خوبست چرا که این تمرین ها و شناخت ترمزها حالم رو خوب میکنه خودم را به خودم میشناساند.
خداروشکر برای تک تک چیزای خوب سایت مخصوصا دوستان و استاد عزیز صدهزار مرتبه شکر
عاشقتونم