سفر به دور آمریکا | پاسخ به مسابقه جلسه ۳۲ - صفحه 24 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/08/abasmanesh-8.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-08-14 18:57:172024-07-31 12:12:21سفر به دور آمریکا | پاسخ به مسابقه جلسه ۳۲شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام دوستان عزیزم
خدارو سپاس گذارم که منو به قله آرامش و خوش بختی صعود داد تا از منظره زیبای زندگی لذت بیشتری ببرم.
من فقط اینو از این فایل درک کردم که نمیدونم چجوری بگم انگار بین استاد و خانم شایسته انگار این 2تا مرغ عشق زمین زندگی رو برای خودشون کردن مسابقه سپاس گذاری و قدردانی از همدیگه.یه رقابت خییییییییییلی شیرینه هربار استاد از خانم شایسته سپاس گذاری میکنه خانم شایسته بلافاصله دوبرابرش میکنه و به استاد برش میگردونه و برعکسش چقدر زیباست چقدر زیباست چقدررررر زییییییباست
خدارو صدهزار بار شکرت.
باسلام استاد عزیزم این همه مصاحبه و فایل های رایگان رو گوش کردم استاد این فایل واقعا برام جالب بود که بازم به من یادآوری و آموزش کامل داد برای دیدن زیبایی ها و نکات مثبت آدم ها که همین موجب اتفاقات مثبت در زندگی خودم می شود
سلام به همه ی دوستان
سلام به استاد عباس منش و عشقش خانم شایسته
خیلی لذت میبرم از لذت بردنتون
انگار خودم دارم سفر میکنم
من آدمی بودم که همیشه برای رفتن به جایی برنامه ریزی میکردم آدمهاشو مشخص میکردم خلاصه میخواستم همه چی سر جاش باشه و همیشه ی جای کار میلنگید
ولی از اون وقتی که دیدم استاد داره فقط با موضوع هدایت سفر میکنه تصمیم گرفتم فقط شروع کنم و مابقی رو بسپارم به خدا
خیلی از ترس هام ریخت
خیلی ازتوهماتم از بین رفتن
الان لذت میبرم که سفری رو شروع کنم اونم بدون برنامه ریزی چون ایمان دارم قراره هدایت بشم
چون به خداوند و این انرژی قالب بر دنیا ایمان دارم
میدونم این ایمان به اندازه یه ذره کوچیکه
ولی هینم آرامش بخشه
میدونم خیلی مونده تا به ایمان ابراهیم برسم یا به ایمان مادر موسی برسم یا به ایمان پیامبر برسم ولی میدونم میشه رسید فقط با تعهد فقط با تلاش
تلاش برای اینکه به چیزی نچسبم
ایمان یعنی به خدا و این انرژی بچسبی و از مابقی رها و آزاد باشی
خلاصه استاد دمت گرم خیلی سفرت باحاله
تو ی قسمت میکاییل قرار شد آتش درست کنه
من تو ذهنم مونده بود
این سری که رفتیم جنگل گفتم من آتیش درست میکنم اونم تو چه شرایطی هوایی
هوا بارونی بود تا وسایلمم کامل نبود
ولی تو ذهنم همیشه بود وقتی این بچه میتونه آتیش درست کنه منم میتونم
تلاش میکردم اونم با امید
از نظر دور اطرافیانم کار بیهوده بود ولی برای من یه تمرین بود اینکه به خودم ثابت کنم منم میتونم
خلاصه با کلی تلاش با کلی گیر و نگیر
آخرش به هدفم رسیدم تا ی چند تا سیب زمینی هم توش انداختم که خوردنش برای خودم حس زندگی بهم میداد
خلاصه استاد شما تو حرفاتون میگفتی من زندگینامه انسان های موفق رو میخوندم و ازشون درس میگرفتم
برا شما سخته تو جایگاه ما باشی
چون ما داریم ی زندگی موفق رو می بینیم
صحبت سر بی اعتمادی نسبت به شما نیست
صحبت سر دیدن یه مدار بالاتره یه موفقیته یه آرزوی زندگیه
مثل یاد گرفتن جمع کردن اعداد برای دانش آموزان کلاس اوله
معلم براش مثل آب خوردنه که بگه ۱ به اضافه ۱ میشه ۲
ولی برا دانش آموز فوق العادس که فهمیده ۱ به اضافه ۱ میشه ۲
بعد میاد این رمول جمع رو تکرار میکنه تکرار میکنه
نه اینکه به معلمش ایمان نداره نه ، بلکه داره به ایمانش نسبت به این فرمول اضافه میکنه
شما هم بهمون فرمول میگید بعد مثال هم میزنید اما شنیدن کی بوود مانند دیدن
این سفر نامه هم شده شبیه خوده دیدن
من همیشه جلویکنجکاویمو نسبت به زندگی شخصی تون میگرفتم
اصلا پی زندگی شخصی تون نمیرفتم هر چند که تو ذهنم میومد که شما چجوری زندگی میکنی بابا ننه ات کین اصلا این عشقی که میگی کیه
ولی همیشه به خودم میگفتم نه
چون مطمئن بودم ببینم زندگیتون چجوریه روی آموزهایی که میدید تاثیر میذاشت
تا اینکه این سفر نامه رو دیدم
اون زمانی که شما با ی شورت تو استخری که زن و مرد توش بود راه میرفتی و شنا میکردی یه مقاومت ذهنی بوجود اومد
الان فهمیدم چرا درونم اجازه نمیداد به زندگی شخصیتون وارد بشم
الان میفهمم اگه این اتفاق قبلا میوفتاد منم میشدم ی منتقد پر و با قرص شما
ولی خداروشکر میکنم که الان و در این زمان دارم قسمتی از زندگیتونو می بینم کهبجای با شورت بودنتون به اون زیبای اطافتون توجه میکنم
بجای توجه به عکس گرفتن با یه زن به اصطلاح نامحرم به برخوردهای گرمتون توجه کنم
و خیلی از این تضادها که تو این سفر می بینم و سعی میکنم روی زیبایی ها تمرکز کنم
حتی این عشق بازی بین شما و عشقتون
برخی مواقع مقاومت های ذهنی زیادی برام بوجود میاره ولی سعی میکنم به زیبایی هاشون توجه کنم
میدونی استاد شما خیلی از باورهای اشتباه جامعه ایران رو با زیبایی فوق العاده طبیعت داری نشون میدی
مثلا الان شما همین رفتارو تو یه کویر خشک و خالی انجام میدادی مطمئنم برا من اینجوری بود که به نوع لباس پوشیدنت توجه میکردم تا به فضای اطرافت
ولی چون اونقدر اون فضایی که توش هستی فوق العادس اونقدر این فراوانی زیاده اونقدر اون انرژی نابه که خود شخص عباس منش هم توش گم شده
برای من بیننده اون سنجابه خیلی پر رنگ تر از رفتار عباس منش شده
برا من اون عظمت آبشار نیاگارا اونقد زیاده که عباس منش دیده نمیشد
نمیدونم منظورمو رسوندم یا نه
شما در بهترین زمان و بهترین مکان قسمتی از زندگیتون بهم رسید که هیچ خللی تو آموزهاتون وارد نمیشه
خلاصه عاشقتم
منم
منم??
نفس
دم همتون گرم
سلام استاد جان و مریم جان نازنین
خدا رو شکر میکنم که تو این سفر درجه یک همسفر شما عزیزان هستم…
داشتم فایل رو میدیدم و صحبتهای استاد رو گوش میدادم که تو یه تیکه یاد یه چیز جالب افتادم… استاد هفته ی پیش که داشتم قسمت آبشار نیاگارا رو میدیدم و آخرش شما به حیوونا غذا دادین , اصلا اینقدر ذوق داشتم ک نگو و یه دفعه خیلی دلم خواست که کاش منم اونجا بودم… دقیقا یه روز یا دو روز بعدش یه اتفاق جالبی افتاد… یه روز که از سر کار برمیگشتم یه جوجه قمری کنار در یه خونه بود , از کنارش رد شدم و دیدم هیچ حرکتی نکرد, نشستم و دیدم خیلی کوچیکه انگار از روی درخت افتاده بود…. برش داشتم و گذاشتمش رو یه درختچه ی کوتاه که شاید مامانش بیاد دنبالش… فرداش که داشتم از کار برمیگشتم یه حسی گفت از همونجا برو… بااااورتون نمیشه وقتی رفتم دیدم جوجهه دقیقا همون جایی که گذاشتمش .. بعد همون حسه گفت که باید ببرمش خونه… وقتی آوردم بهش غذا دادم دقیقا یاد شما افتادم ولی قانون جذب رو فراموش کردم ولی الان که داشتین توضیح میدادین یهو از سرم گذشت… این چیزا خییییییلی اتفاقات جالبین وقتی داری با قانون پیش میری….
و اینکه گفتین هر چی میگذره سفرتون زیباتر میشه واقعا درسته استاد ..کاملا میشه این هدایت شدنا رو به مرور تو فایل ها دید که چقدر صحنه ها و حال و هواشون ناب تر و درجه یک تر میشن…
ومریم جان عزیز اون قسمتی که تو اون طبیعت زیبا و روح نواز بعد بارون فیلم گرفتی و اون آهوی زیبا فیلم رو زیباتر کرد من به شخصه کلی اشک شوق ریختم از دیدن اون زیبایی ها… شما که جای خود دارید…واقعا دستتون درد نکنه .. خیلی بی نظیره…امیدوارم ادامه دار باشه…
در پناه خدا موفق تر و شاد تر از همیشه باشید..
ممنون از تمام خوبیهاتون بازم امید دادین بهمون با حرفهای زیباتون
سلام به خانم شایسته گل و استاد عباسمنش نازنین و خانواده عباس منشی ها
خانم شایسته بازم ازت تشکر میکنم گلم و چقدر استاد راست می گفت که شما با خودت چقدر در صلحی و ما ازت یاد میگیریم. بابت احساس قشنگت بابت تلاش زیبات ازت ممنونم. چندتا آهنگی که گفتی یادم نیومد. دوباره میرم فایل ها رو می بینم اما آهنگ آنه شرلی که حالا نمیدونم اسمش چیه رو که برای نیاگارا گذاشتی کولاک بود.اصلا برای همونجا بود انگار.
همیشه با دیدن فایل ها بخودم میگم ما که اینقدر از زیباییش داریم می بینیم حتما اون لذت بزرگتری رو دارن می چشن چون هر کاری کنی تمام اون فضا قابل ضبط با یه دودبین نیست اما خدا دوتا چشم به ما داره که باهاش وسعتی می تونیم ببینیم.
استاد حرفاتون همیشه باور میکنم اما وقتی دیگه واقعی می بینی کاملا باورپذیر میشه یعنی دیگه مقاومتی توش نیست. شیطونه نمیگه اینا رو فقط واسه تو میگه یا از کجا معلوم راست میگه. کلا مقاومت از بین میره.
یادتونه مثالی که تو دوازده قدم از زمان بچگیمون می زدید که یکی مثلا خوب دریبل میزد میرفتیم تمرین میکردیم یاد میگرفتیم. دقیقا همینه. وقتی جلوی چشمت میاد میگی چرا من نتونم.
از همین الگو من استفاده کردم. یه برادرزاده دارم حدود یکسالی هست که ژیمناستیک میره اما هنوز خوب ۱۸۰ نمیزنه. وقتی بهش گفتم کاری نداره باید تمرین کنی گفت خودت بلدی. گفتم نه اما حتما بچه های باشگاه تون میزنن. خیلی حرفم به گوشش نرفت تا اینکه سر یه مورد دیگه پدرش بهش گفت دستت بزار زمین و پاهات ۹۰ درجه بیار بالا. گفت نه نمی تونم.
من گفتم کاری نداره. دستم گذاشتم دو طرف دسته مبل و پاهام کشیدم بالا. اونم در لحظه گفت خب منم می تونم.
میدونید وقتی با چشم خودمون می بینیم خیلی بیشتر باور میکنیم و من واقعا خدا رو شکر میکنم دوازده قدم و سفرنامه یکی شد.
امروز جواب یه سوالمم گرفتم.?
یبار داشتم فکر میکردم مگه آدم چقدر از این دوره ها درمیاره که ثروتمند باشه?
خدا امروز گفت ساکت باش. رسالت این آدم اینه. خودم ساپورتش میکنم. فضولی موقوف????
شاید اصلا اینجوری باور ما هم قوی تر شه که از دعوت به توحید میشه ثروتمند شد.
یچیز دیگه استاد. ما بچه های این خانواده دیگه سلبریتی مون شمایید دیگه? باید یکم کنجکاوی کنیم که خود شما هم چطوری زندگی می کنید.
اما کلام آخرتون بغصم ترکوند. اشکشوق ریختم. فکر نکنم بعد این دوره کسی باشه که بگه نمیخام برم آمریکا زندگی کنم.
به امیددیدارتون درآمریکا?
سلام استاد جانم …سلام به بانو مریم شایسته ی گلم و سلام به مایک همیشه خندون و بچهای سایت…
استاد عزیزم استاد جان و عشقم می دونم فرصت برای جواب مسابقه تموم شده اما این رو باعشق براتون می نویسم چون می دونم ک می خونید و از خوندش لذت می برین…
اول از همه واقعا با تمام وجودم و با تمام احساسم از خانم شایسته سپاس گزارم ک با تمام مسایلی ک داشتن در کنار سفر این فایل ها رو برامون تهیه کردن و سخاوتمندانه و با عشق بسیار زیاد برامون روی سایت گزاشتن…
خوب استاد اینکه شما می گفتین و الان توی سفر نامه ما دیدم خیلی از حرفها و نکات و آموزش هاتون برای من یکی باور پذیر تر شد…
راستش دقیقا از شب اعلام مسابقه من هم عازم سفر شمال شدم و دقیقا تمام اون زیبایی ها و اون توجه به نکات مثبت باعث شد تا قشنگ ترین و لذت بخش ترین و شااااادترین سفر عمرم رو تجربه کنم…
می دونین هر لحظه از سفرم آگاهی شما از جلسات دوازده قدم رو برای خودم تمرین می کردم و نتیجه عالی بود انگار معجزه ای برای زندگی ام بود…
سفر نامه باعث شد تا من به سفر برم تا من از پول رها بشم تا من تجربه کنم ک وقتی احساس لیاقت و احساس ثروت می کنم جهان چه پاسخ های زیبایی بمن می ده…
همه چی سفرنامه برام درس داشت برام قشنگ بود …اما اون چیزهایی ک خیلی برام پر رنگ ترن رو براتون می نویسم:
اولش درس رهایی از جایی ک هستی …
امید و اشتیاق و شور و علاقه به اینکه خداوند هدایت گر ماست …چون جهانی بی انتها فراوانی و جهانی بی انتها زیبایی رو برامون خلق کرده …راستش من نه تنها درباره ی ثروت و روابط باورهای محدود کننده داشتم بلکه درباره ی توجه به زیبایی ها هم دید محدودی داشتم ک مگه از این جایی ک هستیم زیباتر هم وجود داره…
آره اولین پیام خانم شایسته از بالکن آپارتمان توی تمپا همین بود سفر رو آغاز می کنیم برای اینکه هربار جهان زیبایی های بیشتری برای نمایش و برای ما داره…
یکی از بهترین بهترین بهترین باورهایی ک برای خودم ساختم این بود ک زن ها فارغ از محدودیت هایی ک جامعه و باورهای خانواده هاشون دارن می تونن رشد کنن و به چه جاهایی برسن به چه تحسین هایی ..به چه ارزشهایی به چه زیبایی هایی …چقدر لذت بردم از اینکه خود خانم شایسته این قدر تغییر کردن و چقدر به هویت و استقلال شخصیتی رسیدن ک وارد زندگی با استاد عباس منش شدن و چقدر باورها از رفتار شما یاد گرفتم …
از روابط عاشقانه از صمیمیت از اینکه رابطه ی شما خالی از وابستگی هست
از اینکه واقعا با مایک با اینکه پسر خودش نیس اما چقدر چقدر این رابطه ها عالین…
از فایلی ک شب خانم شایسته گرفتن و شما چقدر صمیمی و خالصانه صحبت کردین …راستش وقتی توی جلسه ی پنج قدم دو درباره ی صحبت کردن با عزیز دلتون توی هر لحظه درباره ی قانون می گین اولش مقاومت کردم مگه میشه آدم درباره ی موضوع تکراری حرف بزنه …اما دیدم هربار این موضوع به شکل متفاوت گفته میشه با اینکه اصلش حفظ میشه…چقدر احساس راحتی بیشتری داشتم حقیقتش اون شب از اون فاصله ی نزدیک ک استاد رو راحت می دیدم حس می کردم چقدر شبیه پدر مهربانِ …چقدر تن صدای پایین و آرامش در کلام شما بمن احساس امنیت می داد…چقدر من ارتباط برقرار کردم و خیلی از باورهام راجع به ارتباط با عزیزان زندگی ام تغییر کرد…
قسمت آبشار نیاگارا ک فوق العاده بود عاااااالی عااااااالی بخصوص اون جایی ک مایک با تمام وجودش با لهجه ی ایرانی سلام کرد با شادی با هیجان و چقدر دوست داشت از اون جا پیام شادی و رهایی بده چقدر حسم عالی شد ک صدای مایک رو شنیدم با اون حد از هیجان و عشق و علاقه اش و استاد ک تا حالا این وجه از طنز و شوخی اش با مایک رو ندیده بودم که چقدر در عین حالی ک بابا هست اما در عین حال رفیقِ با پسرش…
خدا رو شکر تجربه ی صدای آب خوردن قطرات آب روی دوربین ک صدا و تصویر کاملا متفاوتی رو خلق کرد ….عااااالی بود و من واقعا حیرت زده بودم و اشک شوق می ریختم …
از اینکه یه دفعه رنگین کمان اومد و همه جا رو زیباتر کرد و استاد ک میگه هرجا می رن اتفاق قشنگ رخ می ده بخاطر فرکانس شون واقعا دیدم شد…
اون جایی ک استاد باعشق به سنجاب و مرغ دریایی پاپ کرن می دادن و حرف خانم شایسته ک شبیه سلیمان نبی شدی…
چقدر به دلم نشست ک آره میشه اونها فقط قصه ی قرآن نیس بلکه واقعیتیه ک هر زمان می تونه دوباره و دوباره تکرار بشه…
از تک تک جاهایی ک فیلم گرفتین از بارونی ک توی جنگل زد و شما با کلام از هوای مطبوع و از پیچک های تابیده شده به تنه ی درختا گفتین تا اومدن اون بچه آهو…
از رابطه ی عالی ک با مردم غریبه دارین و باعشق پذیرای محبت اونها میشین وقت می زارین می رین و توجه می کنین با چه علاقه ای به حرف هاشون گوش می دین اون قسمتی ک مهمان خانم شدین و احساس خانم شایسته این بود ک رفته خونه ی خاله اش این قدر صمیمی این قدر حس خوب…
همه جاهای سفر نامه عالی بود و هست من باعشق تمام قسمتها رو می بینم و حتی با پسرهام می بینیم و می گم و باور دارم ک میام اونجا و شما عزیزان دلم رو از نزدیک می بینم و می گم آره شد…
مثل لحن صمیمی و نگاه گرم شما استاد ک گفتین انشاالله بزودی شما رو توی آمریکا ببینیم…
استاد گلم و خانم شایسته ی جونم باور کنین ک من با عشق گاهی با اشک شوق از دیدن این همه نعمت و زیبایی و فراوانی و ثروت پای قسمتهای سفرنامه نشستم و باور کردم
نتیجه ی سفرم این بود ک این قدر من هم غرق زیبایی طبیعت افراد هم سفرم می شدم و با خیال راحت و آرامش ک این چند روز سفرنامه رو نداریم و همش تمرین می کردم و مدام تکرار می کردم تکرار می کردم ک برام شد یه سفر عالی…
این قدر ثروت رو تحسین کردم توی نمک آبرود شمال فهمیدم ک ثروت داشتن چه فرصت های عالی رو خلق می کنه و من واقعا احساس ثروت کردم با تجربهایی ک اونجا خلق کردم برای خودم و پسرهام و لذت بردم و لذت بردم و استاد رو تحسین می کردم ک چه آگاهی هایی بمن یاد دادن بخصوص قدم دو تجسم و من هم تمرین کردم و من هم تحسین کردم و من هم تجسم کردم توی چشمه ی آب گرم…
توی جنگل …کنار دریا…در تک تک لحظات …
سپاس گزار تر شدم آرام تر شدم…
و بنظرم من یا همه ی ما برنده ی مسابقه ایم حتی قبلتر از اینکه مسابقه ای مطرح بشه چون واقعیت این آموزش ها شده حقیقت زندگی ک الان توی زندگی داریم خلق می کنیم…
خدا رو بی نهایت شاکرم
و تمام این جملات رو استادعزیزم باعشق براتون نوشتم چون برای من همین ک شما می خوندید و لبخند می زنید و این فرکانس رو دریافت می کنید کافیه…کافی…
دوستتون دارم ???????
سلام به عزیزای دلم استادخوبم وعزیزدلش مریم مهربانم من الاتونستم این فایل رو ببینم همین الان رفتم سراغ اشپزخونه که ظرف بشورم یهو یه چیزی بهم گفت برو گوشیتو بیار استادو ببین ظرفامو رها کردم اومدم سروقت گوشیم یه مدتی هست نتونستم کامنت بذارم وجلسه پنجم دوازده قدم هم تهیه نکردم چون واقعا هیچ تغییری توخودم ندیدم گفتم اینطوری نمیشه باید از اول شروع کنم البته ستاری قطبیم رو انجام میدم ولی من از قدم اول چکاب فرکانسیم رو خوب انجام ندادم خودم هم متوجه شدم یه چند وقت هست که از سایت فاصله گرفته بودم ولی امروز حسابی دل تنگ شده بودم تا الانکه اومدم و این قسمت از سفرنامه رو دیدم خیلی تو دلم خالی شد که باهاتون پیش نرفتم و انگار یه خلع تو وجودم احساس کردم وحسرت خوردم که چرا هم قدم شما نبودم واقعااینکه باشما هم قدم باشیم یه هدایت الهی هست که نسیب همه نمیشه اشخاص خاص میخاد به قول خوداستاد خوبم خوشحالم که دوباره پای صحبتهاتون نشستم وبه حرفای قشنگتون با اون چهره با مزتون جان دل سپردم و گوش کردم خیلی دوستون دارم واقعا شماخانوادی واقعی من هستیداین حس خوب رو همیشه داشتم ولی الانکه چند وقته ندیده بودمتون بیشتر متوجش شدم دوستون دارم مواظب خودتون وهمدیگه باشید براتون بهترینهارو ارزومیکنم عزیزای دلم از همینجامیبپسمتون خدا پشت و پناهتون شادوسالم باشین
سلام و درود استاد ، عشق و آرامش و باور به وجود خدا را از صحبت های عاشقانه شما و خانم شایسته آموختم ،سپاسگزارم ????
سلام استاد عزیز و مریم دوست داشتنی
من با دیدن و شنیدن این قسمت اشک شوق ریختم
صمیمانه ازتون سپاسگزارم ❤
جایی که استاد گفت عزیز دلم داره از چشماش اشک می یاد منم نمی تونستم جلوی اشکامو بگیرم
نمی دونم چی بگم چطور از شما دو عزیز که یکی از بهترین دستان خدا هستید تشکر کنم
فقط از خدا می خوام کمکم کنه انقدر موفق بشم خوشبخت و ثروتمند بشم که گوشه ای از زحمات شمارو جبران کرده باشم بتونم خودم خوب و عالی زندگی کنم و جهان رو جای بهتری برای زندگی کنم
تویکی از قسمت های سفرنامه استاد به شما گفتن حالا که تو این استیت پارک هستیم بریم ازشون خرید هم بکنیم ،منم دلم می خواد حالا که این همه از فایل های رایگان شما استفاده کردم لذت بردم چیزی یاد گرفتم کاش توانایی مالیش رو داشته باشم بتونم تمام دوره های استاد رو بخرم متعهدانه بهشون عمل کنم و انسان خودساخته و موفقی از قبل بشم وبه تمام خواسته هام برسم هم استادم رو خوشحال کنم و هم خدای درونم و خودم رو راضی تر کنم
به امید اون روز …
که ایمان دارم دور نیست …
🌹🍃