در این فایل، علاوه بر توضیح مفاهیمی مهم درباره اصول تحقق خواسته ها، استاد عباس منش تمرینی را مطرح کرده است که می توانید با توجه به تجربیات خود، در بخش نظرات این صفحه، این تمرین را انجام دهید.
هدف از تمرین، شناختن اصلی است که مثل یک فرمول ثابت، همه ی خواسته ها را محقق می کند.
تمرین:
در بخش نظرات این فایل تجربیات خود را در این باره بنویسید که:
درباره تجربیاتی بنویسید که برای رسیدن به یک هدف یا تحقق یک خواسته، به خاطر اینکه از همان ابتدا مسیر رسیدن به آن خواسته را در ذهن خود آسان کردید یعنی انجام کاری که از نظر دیگران سخت یا غیر ممکن بود را نه تنها در ذهن خود امکان پذیر و منطقی دانستید بلکه اجرای آن را آسان و راحت هم دانستید و به همین دلیل هم توانستید وارد عمل شوید، قدم بردارید، ایده های خود را عملی کنید، به خداوند توکل کنید و مطمئن باشید که هدایت های خداوند به موقع می آیند.
و به خاطر این جنس از نگاه و باور، عملکرد متفاوتی داشتید. ضمن اینکه متوجه شدید مسیر خیلی راحت تر از آنچه بود که فکر می کردید و درها خیلی راحت تر از آنچه می پنداشتید باز شد، دستان خداوند آمد، ایده های کارساز پیدا شدند و در نهایت آن خواسته محقق شد.
همچنین درباره تجربیایتی بنویسید که از همان ابتدا مسیر رسیدن به آن هدف را در ذهن خود سخت و پیچیده دانستید، از همان ابتدا به جای خوشبینی و تمرکز بر اگر چه می شود ها، بر موانع و مشکلاتی تمرکز کردید که ممکن است سر راه شما قرار بگیرد و به خاطر این جنس از نگاه و باور، هیچ قدمی بر نداشتید، هیچ ایده ای را جدی نگرفتید، نشانه ها را تشخیص ندادید و نادیده گرفتید و خیلی راحت در همان نقطه شروع، بی خیال آن هدف و خواسته شدید و به قول قرآن به خودتان ظلم کردید. در حالیکه بعدا افرادی را دیدید که خیلی راحت به همان خواسته رسیدند بدون اینکه با آن مسائل توهمی مواجه شوند و شما پشیمان شدی که ای کاش قدم ها را برداشته بودی و اینقدر در ذهن خود مسیر را سخت نمی دیدی.
فکر کردن و پاسخ دادن به این سوال:
اولا به شما یادآوری می کند که فرایند خلق یک خواسته به چه شکل است؛
شما باید به چه شکل سمت خودت را انجام دهی و قدم ها را برداری و مسیر باید به چه شکل توسط شما طی شود. زیرا خداوند همیشه سمت خودش را انجام می دهد.
نتایج زمانی اتفاق می افتد که آنچه به شما الهام شده است را عملی کنی؛ ایده ها را جدی بگیری و دست به عمل شوی.
خداوند هدایت ها را می آورد اما آنچه نتایج را رقم می زند عملکرد شماست. عملکردی که با ایمان و خوشبینی ایده ها را اجرا می کند؛ قدم ها را بر می دارد؛ نشانه ها را جدی می گیرد و با توکل به خداوند پیش می رود.
ثانیاً: نوشتن تجربیات شما به دیگر دوستان این الگو را می دهد که چطور باید ایمان خود را در عمل نشان دهند تا زندگی دلخواه خود را خلق کنند.
منابع بیشتر درباره این فایل:
دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD1000MB67 دقیقه
- فایل صوتی دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟64MB67 دقیقه
به نام خدای مهربانم
فایل روز شمار تحول زندگی من- 171: دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟
سلام به اساتید عزیزم، سلام به دوستان خوبم
استاد این از اون فایلهاییه که خیلی عالی و به موقع بود برای من. خیلی برام آگاهی داشت. با اینکه قبلا گوشش داشته بودم ولی الان مصداقهای زیادی ازش توی این برهه از زندگیم هست.
یه همزمانی قشنگی هم که برام داشت اینه که فایل نشانه ام، گفتگو با دوستان 63 بود که عنوان اون هم «مسیر می تواند همواره روان باشد»، هست که به نظرم این دو تا فایل میتونن مکمل هم باشن. خدایا شکرت که اینقدر قشنگ و واضح داری هدایتم میکنی.
اگر که ما قدمهای اول رو برنداریم، هیچ نتیجه ای اتفاق نمیوفته و خیلی موقع ها ما قدمهای اول رو برنمیداریم، به این دلیل که فکر میکنیم کار خیلی سختیه. یعنی همین که توی ذهنمون راحت شود، خیلی احتمال بیشتری داره که ما قدمها رو برداریم.
من این جمله رو که، «کارها رو توی ذهنت آسون کن» رو روی دیوار روبروی میزم نوشتم که هر بار میخوام کاری رو انجام بدم که برام سخت جلوه میده، خوندن این جمله خیلی بهم کمک کنه که قدم بردارم و پیش برم.
یعنی شمردن و بررسی بیش از حد مراحل کاری که تصمیم داریم انجامش بدیم، میتونه منجر به این بشه که ما از انجام اون کار منصرف بشیم. چون توی همچین پروسه ای ما معمولا با دید منطقی، و بر اساس تجربیات قبلی خودمون یا دیگران میام شرایط و مراحل رو پیش بینی میکنیم. و اغلب اون آسونیها و گشایشها و هدایتهایی که در طی مسیر، خداوند سر راهمون قرار میده رو دیگه درنظر نمیگیریم.
و دیگه توی ذهنمون اون کار تبدیل میشه که به یک کار سخت و زمانبر، که نیاز به انرژی و حوصله خیلی زیادی خواهد داشت. چون مراحل و استپهاش توی ذهنمون خیلی زیاد میشن.
…………………………………………………………………………….
استاد این مثال بیزنس رو که زدین دقیقا موضوعیه که من الان باهاش درگیرم. یه ایده ای برای یه کاری به ذهنم رسیده، اما مدتهاست توی همون مراحل اول متوقف شده چون ذهن من یه ترمزی داره (که اونو هم تازه متوجهش شدم و میخواستم توی عقل کل بپرسم)، و اونم اینه که همون اول ماجرا میره تمام مشکلات و مسائلی که ممکنه در بعدها پیش بیاد رو کشف میکنه و حالا میگه خوب اول بیا راه حل اینا رو پیدا کن، بعد کار رو شروع کن که این مشکلات پیش نیاد.
یعنی منطقش اینه که با این کار داری پیشگیری میکنی از مسائلی که بعدا ممکنه برات پیش بیاد.
و چون آدم هنوز اون کار رو شروع نکرده و با خم و چم کار آشنا نیست، طبیعتا جوابی هم برای این سوالات و احتمالات عجیب غریب نداره. و نتیجه اینکه که کار در همون شروع، در نطفه خفه میشه… چون این فکرها یه ترسها و نگرانیهایی رو در آدم ایجاد میکنه که اصلا اون ذوق شوق اول رو هم از آدم میگیرن.
…………………………………………………………………………….
واااای این مثال استاد که برای کوه رفتن گفتن… چند روز پیش میخواستم یه کاری انجام بدم، دقیقا مثل این مراحلش اومد توی ذهنم. بعد پشت بندش این جملات استاد اومد توی ذهنم که میگفت بند این کفشت رو باید ببندییییییی، بعد بند اون کفشت رو باید ببندی…. یادم نبود مربوط به کدوم فایله. فقط همین یه تیکه اومد توی ذهنم و با خودم گفتم نباید به مراحلش فکر کنم. باید پا شم انجامش بدم… بعد به فاصله چند روز همون فایل برای روزشمار روی سایت اومد… اینم یه همزمانی دیگه فایل بود برای من.
…………………………………………………………………………….
بعضی افراد میان برای اون هدف و خواسته ای که دارن، مسیر رسیدن به اون خواسته رو اینقدر در ذهنشون پیچیده میکنن، که عملا برای اون خواسته قدم بر نمیدارن. و وقتی هم قدم بر نمیدارن، یعنی کاری انجام نمیشه و نتیجه ای اتفاق نمیوفته.
باید تمرین کنیم که حرکت کردن رو توی ذهن خودمون آسون کنیم. اما باید یادمون هم باشه که اگر این موضوع جز پاشنه های آشیل مزمن باشه، چیزی نیست که یک شبه از بین بره. این چیزیه که ما باید همیشه روش کار کنیم. و فکر نکنیم که ما دیگه توش خوب شدیم و ولش کنیم.
چجوری؟
به خودت بگو:
خداوند یه درهایی رو باز میکنه که الان نمیدونیم چیه…
خداوند یه راه هایی رو برام باز میکنه که الان راجع بهشون چیزی نمیدونم.
چون:
وقتی که آدم قدم برمیداره و حرکت میکنه و توی ذهنش کارها رو سخت و پیچیده نمیکنه، عملا یه سری درها باز میشه.
من فکر میکنم این درهایی که باز میشه، همون پاداشهاییه که استاد همیشه میگن خداوند به شجاعان پاسخ میده.
…………………………………………………………………………….
یکی از کارهایی که من موقع شروع کارهایی که از نظر خودم یکم پیچیده هستن، انجام میدم اینه که توی تمرین ستاره قطبیم از خدا میخوام که با 1000 فرشته پیاپیش من رو یاری و هدایت کنه که با آسانی و با لذت اون کار رو انجام بدم. و همزمان به خودم هم یاد آوری میکنم که این وعده ای که خداوند صراحتا در قرآن گفته. و باز هم به خودم یادآوری میکنم که چه کسی وفادارتر از خداوند به عهد خویشه؟
پس باید همیشه همه چیز رو برای خودم خیلی ساده و راحت کنم و به خودم یادآوری کنم که:
همیشه همه چیز خیلی راحت انجام شده و خداوند درها رو باز کرده
و نباید بیام دونه به دونه قدمهایی که باید بردارم رو توی ذهنم مرور کنم و به سختی هاش تمرکز کنم.
🟦 حالا چرا نباید این کارو بکنم؟ منطقش چیه؟
منطقش اینه که خیلی از کارها در طول مسیر تغییر میکنه.
وقتی خداوند تعهد شما رو میبینه، وقتی که خداوند اقدام شما و حرکت شما و عمل شما رو میبینه:
خیلی ازروندها تغییر میکنه
خیلی از قدمها تغییر میکنه
خیلی از کارها راحت تر میشه
خیلی از دستان خداوند میان و کمکتون میکنن که کارها رو راحتتر انجام بدین
یاد یه مثالی افتادم. اونایی که فیلمهای هری پاتر رو دیدن، میدونن توی هاگوارتز، یه سری پله بود که یه زمانهایی مسیرشون تغییر میکرد. یعنی پله ها متحرک هستن و میتونه کلا بچرخه و شما از همون پله های که همیشه میرفتی بری اما از یه جای دیگه سردر بیاری.
توی زندگی هم همینطوره… مسیر میتونه نسبت به پیش بینی تو، یا نسبت به تجربیات قبلی خودت یا سایرین، تغییر کنه و متفاوت بشه.
این جادوی قدم برداشتن و توکله.
🟦 ولی کی این اتفاق میوفته؟
موقعی که ما قدم برداریم دیگه. خیلی بهتره که قبل از اینکه به یه تضادی بربخوریم حرکت کنیم، ولی حتی اگر به یه تضادی برخوردیم که یه خواسته شدیدی رو در قلب ما ایجاد کنه، باید تمام تلاشمون رو بکنیم که حرکت کنیم و از اون تضاد استفاده کنیم برای رسیدن به اون خواسته.
به جای اینکه شاکی باشم از اینکه چرا شرایطم درست نمیشه،
باید قدم بردارم برای حل مسائلم
باید قدم بردارم برای بالا بردن توانمندیهام، برای بالا بردن مهارتهام
باید حرکت کنم.
اینطوری نیست که بخوام بشینم فکرم رو عوض کنم و بعد همه چیز یهو تغییر کنه.
باید هر روز هزار بار به خودم بگم:
ایمانی که عمل نیاورد، حرف مفت است.
🟦 به این فکر کنم که چرا توی قرآن، آیه های ایمان و عمل صالح با هم و درکنار هم میان؟
به این فکر کن که این 2 تا چرا مکمل همدیگن و چرا اینقدر مهمن؟
قدم برداشتن رو ساده کن توی ذهنت
فقط به اون قدمی که جلوی روت هست توجه و تمرکز کن…
مثل مربیای فوتبال که فقط به بازی بعدی فکر میکنن. چون وقتی که حرکت کنی، خداوند درها رو برات باز میکنه. خداوند قدمهای بعدی رو بهت میگه. اینو مدام با خودت تکرار کن.
خیلی موقع ها هست که ما قدم برنمیداریم چون نمیدونیم که اگر قدم اول رو برداشتیم، قدم دوم رو چیکار کنیم؟ یعنی مثلا ما فعلا میدونیم که اول این کار رو باید بکنیم، ولی بعد از این کار رو نمیدونیم. پس بنابراین تا وقتی که ندونم بعد از این قدم اول چه کارهایی رو باید انجام بدم، کاری رو انجام نمیدم، تا بدونم که قدمهای بعدی چیه… این یکی از بزرگترین پاشنه های آشیل افراد در دنیاست. اینکه که تا ندونن قدمهای دوم و سوم تا الی آخر چیه، قدم اول رو برنمیدارن. و چون نمیدونه اونا رو باید چیکار کنه، اون قدم اول رو هم برنمیداره و خیلی زود هم از ذهنش خارج میشه.
پس سعی کن که هی خودت رو هل بدی که قدم ها رو برداری و حرکت کنی، چون خداوند درها رو باز میکنه وقتی که ایمانمون خوب باشه وقتی که باورمون خوب باشه.
وقتی که کانون توجهمون رو کنترل کنیم، و به چیزهایی توجه کنیم که دوست داریم توی زندگیمون باشه… و بیایم الگوهای مناسب پیدا کنیم… به جای اینکه تمرکز کنیم روی کساییکه شکست خوردن، بیام تمرکز کنم روی افرادی که موفق شدن. حتی میتونی بری باهاشون صحبت کنی. موفقیتهاشون رو ببین. اشتراکاتی که توی افراد موفق میبینی رو بذار کنار همدیگه و اونا رو در خودت ایجاد کن.
اما اگر از همون اول بخوای تمرکز کنی روی افرادی که توی اون کار شکست خوردن، عملا اصلا اون کار رو شروع هم نمیکنی و میرسی به بی حرکتی
بنابراین وقتی که ما میایم اینجوری تمرکز میکنیم روی چیزهایی که به ما قدرت میده، باعث میشه که ما انگیزه داشته باشیم باعث میشه که باورهامون بهتر بشه. باعث میشه که امیدمون بیشتر بشه. و به نسبت امید بیشتر، به نسبت احساس بهتر، به نسبت توکل بیشتر… به همون نسبت،
به همون نسبت، ایده های بهتری و هدایت بهتری از طرف خداوند بهت میشه
ولی اگه بکگراند ذهنت این باشه که این کار موفق نمیشه یا من موفق نمیشم یا هرکی رفته تو این کار شکست خورده، ایده هایی هم که به ذهنت میرسه ایده هاییه که منجر به شکست میشه. به همین سادگی… داستان همینه
دیگه فقط این میمونه که چقدر میتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم.
و به اندازه ای که بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم، نتایج واقعا نتایج لذت بخش و فوق العاده ای میشه.
پس این فکر که بشینیم توی خونه و هیچ کاری نکنیم و همه چیز خودش اتفاق میوفته، تصور اشتباهیه.
(یه فایل دیگه هم استاد در این زمینه دارن به نام: «بررسی موردی یک دوست، بوسیله قوانین ثروت»)
اگر توی ذهنت انجام یه کاری سخت باشه، عملا احتمال اینکه شما اون کار رو انجام بدی، بینهایت کمه… بینهایت کمه
حتی برای تغییر عادات و سبک غذایی هم استاد از همین شیوه در قانون سلامتی استفاده کردن و به خودشون گفتن که این کار خیلی آسونه…
…………………………………………………………………………….
🟩 اصلا الان به ذهنم رسید که از این بعد هر ایده ای به ذهنم رسید، فوری آگاهانه به خودم بگم:
چه عالی…. این کار که خیلی آسونه.
حتی خوب میشه که بنویسمش روی کاغذ و بزنم به دیوار روبروی میزم.
…………………………………………………………………………….
این کلیده…
این کلیده:
این راحت کردنه باعث میشه که آدم شروع کنه، تست کنه، امتحان کنه و عمل کنه و ببینه که واقعا کار راحتیه. چون تا وقتی که انجام ندی، اولش به نظر خیلی سخت میاد. ولی وقتی شروع میکنی میبینی که خیلی هم کار راحتی بود.
🟦 ولی کِی میبینی که کار راحتی بود؟
موقعی که انجامش بدی… موقعی که انجامش بدی.
همه چیز میتونه تغییر کنه وقتی که ما رَوش رو تغییر میدیم. زمانیکه شما حرکت کنی و عمل کنی.
ولی اگر توی ذهنت اون کار سخت باشه، خوب حرکت نمیکنی و اون نتایج هم بوجود نمیاد.
باید مراقب باشیم که توهم نزنیم توی مسیر… اگر داری مسیر درست رو میری، باید، باید باید نتیجه بگیری ازش.
اگر توهم باشه، نتیجه نمیاد. نتیجه با عملکرد درست اتفاق میوفته نه با توهم.
…………………………………………………………………………….
🟩 جمله طلایی:
اگر میخوای بدونی که توی مسیر درست هستی یا نه، ببین داری نتیجه میگیری یا نه؟
منظور از نتیجه، نتیجه ملموسه. یعنی یه تغییر ملموس توی اون موضوعی که داری روش کار میکنی. ( مثلا توی بازه 2-3 ماهه)
نتیجه کی بوجود میاد؟
موقعی که عمل میکنی.
پس اگر داری یه مسیری رو میری، و نتیجه، نتیجه دلخواه نیست، بدون که:
یا مسیرت اشتباهه
یا مسیر اشتباه نیست ولی تو اصلا عمل نمیکنی به اون چیزایی که میدونی (مثل اون افرادی که خیلی خوب حرف میزنن اما توی زندگیشون به نتیجه نرسیدن)
پس باید این آگاهی ها رو هزاران بار به خودم بگم تا
منجر بشه به تغییر رفتارم
منجر بشه به تغییر عملکردم
منجر بشه به تغییر عادتهام
منجر بشه به تغییر باورهام
و منجر بشه به نتایج
…………………………………………………………………………….
یعنی، کل مکانیزم اینه که:
آقا یه کاری کنیم که حرکت کنیم، با باورهای درست.
اصلا خود بحث حرکت کردن نیاز داره به باورهای درست. یعنی کسی که حرکت میکنه، نشون میده که یه امیدی داره که حرکت میکنه. یه سری باورهای مناسب داره که حرکت میکنه.
مثلا کسی که میره یه مهارت جدید کسب میکنه، این امید رو داره که این مهارت جدید بهش کمک میکنه که میره حرکت میکنه و یادش میگیره.
…………………………………………………………………………….
کارهات رو با تمرکز بالا انجام بده
وقتت رو سر چیزای بیهوده تلف نکن
کار کن روی ایده ها و اهدافت
یعنی زمانت رو مفید بگذرون
قدم بردار
هر روز روی باورهات کار کن
هر روز سعی کن کانون توجهت رو کنترل کنی
هر روز سعی کن بر زیباییها تمرکز کنی
و سعی کن کار کنی روی اهدافت، روی بیزنست، روی ایده هات.
تمرکزت رو بذار روی نکات مثبت اون کاری که میخوای براش اقدام کنی.
تمرکز کن روی اینکه اگر اون اتفاق و اون کاری که میخوای براش اقدام کنی، پیش بره، بعدش چه اتفاقات خوبی میتونه برات بیوفته. و مرتب به خودت بگو:
درا باز میشه. و باور داشته باش که وقتیکه قدم برداری، خداوند درها رو باز میکنه.
…………………………………………………………………………….
🟩 الان به ذهنم رسید که میتونم بیام براش تمرین سناریو نویسی رو انجام بدم.
به این فکر کنم که اگه بشه چی میشه…
نذار تمرکزت بره سراغ مشکلات و مسائلی که ممکنه توی کار پیش بیاد (دقیقا موضوعی که من این وقت باهاش درگیرم).
توکل کن به خدا و شروعش کن و اون وقت میبنی که خیلی راحت تر از اون چیزی که فکر میکردی، درها باز میشه و دستان خداوند میان و ایده ها میان و درها باز میشه.
به خودت یادآوری کن که سیستم چجوری داره کار میکنه.
…………………………………………………………………………….
میخوام آدمی باشم که حرف مفت نمیزنه. آدمی باشم که عمل میکنه به ایده ها و قدم برمیداره.
باید مثالهای قرآنی در مورد حرکت کردن و اقدام کردن، رو بارها و بارها به خودم یادآوری کنم. بخونمشون. با خودم تکرارشون کنم. ببینم که توی داستانهای قرآنی هم همش نتایج زمانی اتفاق افتاده که الهام شده که این کار رو انجام بده، و اون پیامبر هم اون کار رو انجام داده.
مثل داستان بنی اسرائیل نباشم که بگم نه این کار سخته و من میترسم… من همینجا میمونم، خدایا خودت برو انجامش بده. نتیجه این کار سرگردانیه… اینکه بشینم توی خونه تا خدا برام پول بفرسته. خدا راهش رو بهم میگه ولی به جای من قدم بر نمیداره… راهش رو بهم میگه، مسیر رو برای من هموار میکنه. دستانش رو هم میفرسته. خودش وعده داده که با 1000 فرشته پیاپی یاریم میکنه… خودش وعده داده که دلها رو نرم میکنه… خودش وعده داده که تیر میزنه و میجنگه…
اما من هم این وسط باید یک کار انجام بدم…
باید او رو اجابت کنم… من هم باید بهش اعتماد کنم و قدم بردارم.
همین…
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ ﴿186﴾
و هنگامی که بندگان من از تو درباره من سؤ ال کنند، من نزدیکم. دعای دعا کننده را به هنگامی که مرا میخواند پاسخ میگویم، پس آنها باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند. (سوره بقره)
من فکر میکنم این پذیرفتن دعوت خدا توی این آیه، همون عمل کردن به الهامات ما، درزمینه اون خواسته مون هست.
یک کاری بهت گفته میشه که انجام بدی، اگر انجامش دادی نتیجه میگیری. اگر هم انجامش ندادی، مثل بنی اسرائیل آواره و سرگردان میشی.
پس بیا رفتارهای هماهنگ با خواسته هات رو در خودت ایجاد کن و اون رفتارها رو تبدیل کن به عادتهات.
…………………………………………………………………………….
توی مثالی که خانم شایسته گفتن، ممکن بود یه نفر دیگه توی همین شرایط باشه و همون ابتدا ذهنش بره روی این موضوع که حالا که من دانشگاه قبول شدم، برام کار پیدا شده؟! من الان دیگه وقت ندارم و از این حرفا.
ولی خانم شایسته تازه از قبل براش سناریو داشته توی ذهنش و خلقش کرده.
یه موضوع دیگه هم که اخیرا خیلی توی ذهنم میاد اینه که وقتی به الهاماتمون عمل میکنیم و پیش میریم، خداوند فراتر از انتظار پاسخ میده.
یعنی نه تنها اون چیزی که توی ذهنم بوده رو تمام و کمال بهم میده، بلکه یه عالمه چیزای دیگه هم میزاره روش و بهم میده.
مثلا توی مثال خانم شایسته،
نه تنها هزینه های دانشگاهشون تامین شد، بلکه چندین و چند برابر اون مقداری که لازم داشتن، حقوق دریافت کردن.
نه تنها حقوق دریافت کردن و درس خوندن و مهارتها و به طبع اعتماد به نفسشون بالا رفت، بلکه توی این مسیر، با یه فردی مثل استاد عباس منش آشنا شدن و بقیه ماجرا.
…………………………………………………………………………….
در مورد خودم اگر بخوام بگم، دقیقا الان توی یه وضعیتی هستم که ایده انجام یه بیزنسی به ذهنم میاد، ولی همزمان یه سری مسائل هم در مورد اون کار به ذهنم میرسه که باعث شده متوقف بشم و قدمهام رو اونجوری که دلم میخواد برندارم.
این مسائل در مورد مشکلات کار نیستن. در مورد مسائلی هستن که ممکنه ممکنه ممکنه بعدها پیش بیاد که من نمیدونم ذهن من اینارو از کجا پیدا میکنه، ولی درکل متوجه شدم که این یک ترمز اساسی در من برای شروع هر کاریه. یعنی از قبل میخواد تمام نکات ایمنی رو بررسی و همه موارد رو کاملا روشن و شفاف کنه و تا این اتفاق نیفته، دوست نداره هیچ اقدامی انجام بده. منظورم از نکات ایمنی، موارد منطقی و عادی یه بیزنس نیست. بیشتر به حالت وسواس گونه، یک اتفاق 1 در 1000 رو هم بررسی میکنه و ازم انتظار داره که همون اول کار برای پیشگیری از اون موضوع یه راهکار داشته باشم. که خوب نتیجه اش مشخصه.
خیلی خوشحالم که هم فایل نشانه ام و هم فایلی که برای روز شمار اومدن در این رابطه است و این نشون میده که من میتونم با استفاده از این آگاهی ها این ترمز رو در خودم رفع کنم.
در مورد کارهای که توی ذهن من آسونه و راحت اقدام میکنم، سفر کردن رو میتونم مثال بزنم. البته قبلا اینجوری نبودم اما الان اینجوریم.
یعنی مثلا توی سفر آخری که داشتم، به خاطر اینکه دیر اقدام به خرید بلیط کردم و قیمت بلیط خیلی بالا رفته بود، بلیطم رو 2 استاپه (2 توقف در 2 کشور مختلف) گرفتم. خیلیا وقتی که میشنیدن تعجب میکردن و میگفتن واااای اینجوری که خیلی خسته میشی… چند ساعت توی راهی؟! و با چهره هایی که انگار میخوان همدردی کنن باهام صحبت میکردن.
ولی برای من دوست داشتنی و راحت بود چون اتفاقا دوست داشتم جاهای جدید رو ببینم. حتی اگر درحد فرودگاه یه کشور جدید باشه. و واقعا هم بیشتر از اون چیزی که فکر میکردم، سفر دوستداشتنی و جذابی شد و خیلی بهم خوش گذشت.
استاد جان، خانم شایسته عزیزم، ازتون سپاسگزارم.