روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 2 - صفحه 2
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/01/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-27 10:19:542025-02-25 20:09:04روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به همه
فصل دوم از روزشمار تحول زندگی من به پایان رسید
خیلی خوشحالم که تونستم با تعهد تااینجا بیام وزندگیمو خلق کنم
خداروشکر امروز هم مثل همیشه پربود ازاتفاقات عالی ویکم اتفاقات نادلخواه که با کنترل ذهن تونستم ازش ردبشم
امروز همه چیز عالی پیش رفت انگار یک نفرو خدا فرستاده داره همه چیرو برام انجام میده
ازهدایت پروردگار که واسه هرچیزی دارم ردپاشو حس میکنم تاارامش
جورشدن مسائل مالی که تا ماه پیش خیلی سخت پیش میرفت ولی حالا چرخ زندگیم روی روال وبه قول استاد روی غلتک افتاده
خیلی همه چیز عالی بود وکنترل ذهن هم یادم بود تا مانعی پیش اومد اعراض کردم ودیگه عین قبل سخت نبود
قابل حل بود فقط کافیه انقدی ازمرحله پرت نشی وحواست باشه هرجا ناخواسته بود باید اعراض کنی
خدایا شکرت بعد خریدن دوره روان شناسی ثروت یک من غرق خوشبختی شدم
همه چیز داره عالی پیش میره طبق گفته استاد هیچی عوض نشده جای زندگی یا شغل یا همسر همه چیز سرجاشه ومن حالم خوبه
امروز یه پیام ناخواسته اول صبح اومد که پاکش کردم وواکنشم خنده بود چون یک نفر میخواست حالمو بدکنه کمی با همسرم راجب موضوعی حرف زدیم وبعد دیگه مشغول شدم ورزش کردم تا کامل فراموش شد دوباره چند ساعت دیگه همین طور من اعراض کردم سکوت کردم حل شد
داشتم فکر میکردم چی باعث شده این اتفاقات انقدر بهتر پیش بره چون اتفاقی که همیشه برام میفتاد دیدم اول خدا بعد اگاهی دوره وبعد تعهدم به انجام تمرینات
همون که استاد میگه هیچ کس جز خودم خالق زندگیم نیست خودم افکارم باورام باعث هرگونه اتفاق بد میشدم بعد میگفتم چرا
خدایا شکرت استاد عزیزم عاشقتم دوستان با تمام قوا روی خودتون کار کنیدواقعا زندگی شیرین ولذت بخش میشه فقط کافیه باور کنید عمل کنید موفق باشید
بنام خداوند جان و خرد
سلام استاد وهمه دوستان جآن دراین بهشت زمینی
خداروشکر برای همه لحظات عالی وزیبای زندگیم
برای هوای گرم تابستان برای سلامتی خوشبختی ارامش
دیروز نتونستم بنویسم چون تا شب درگیر کاری بودم
امروز هم همین طور اما یاد تعهدم افتادم
خوشحالم تاامروز که پنجاهمین روز با تعهد واشتیاق دراین مسیر بودم
واقعاً دارم تاثیر کار کردن واقعی رو روی خودم میبینم
اینکه استاد میگفت چرخ زندگی روون میچرخه
من دارم فصل دو رو گام به گام جلو میرم
دارم ازمسیر لذت میبرم وجلو میرم وداره اتفاقات خوب برام میفته
خدایا خواستم شکرکنم وبگم من ازت راضی ام ودوست دارم توهم ازمن راضی باشی
برای همه بهترینها رو ازخدا میخام
اینو نوشتم تا یادم نره حتی توی لحظات عالی وشاد هم سر تعهدم هستم
همونطور که توی شرایط یکم شلوغ وناراحتی هم مدام اسمشو صدا میزنم
بنام خداوند هدایت گر
فصل دوم روز شمار تحول زندگی من هم داره به پایان میرسه
روزهایی پراز آگاهی وعشق وسلامتی وثروت
کم کم حس میکنم چرخ زندگیم افتاده روی غلتک
همون مسیری که استاد میگه قدم بزن وازمسیر لذت ببر
دیروز نتونستم چیزی بنویسم چون مشغول بودم ولی یادم بود باید حواسم باشه تا غفلت نکنم ازاین بذری که کاشتم ودراومده باید مراقبت کنم ،نزارم علفهای هرز ذهنمو پرکنه
امروز متوجه شدم که من نشتی انرژی زیادی داشتم چون مدام خودمو مسؤل دیگران وکمک به اونا میدونستم
ازخدا میخام عزیزانمو هدایت کنه ،همون جور که منو هدایت کردی من تسلیمم در برابر تغییر دیگران امروز توجه وتمرکزمو میزارم فقط روی خودم ،باورام،
خدایا شکر برای این آگاهی ها
خدایا شکر برای این مسیر درست
فقط برای امروز توجهمو نمیزارم بره جای دیگه
استاد عاشقتم
بنام خداوند هدایت گر
خدای من ،نمیدونم چی بگم ازشدت ذوق وشادی میخام ازنتیجه سپردن وایمان امروزم براتون بگم
امروز صبح چشامو باز کردم چند تا کار مهم بود که باید انجام میشد اونم نه به وسیله من ایمانم راه گشا شد
چکی که داشتم دقیقه نود وصول شد ومن باخودم عهد بستم به گفته استاد عمل کنم وهرگز چکی چیزی رو نخرم
یک کار دادگاهی داشتم که نیرویی که خدا بهم داد ودوماه هیچ نتیجه ای نداشت رفتم صحبت کردم بدون دعوا فقط محکم ایستادم مجبور کردم امروز کارم انجام بشه اعتماد به نفسی که گرفته بودم هدایت الله همسرم خیلی حالش بدبود زیر فشار ولی من اروم تر بودم ولی یکم روم فشار بود ولی به همسرم گفتم امروز بشین فقط تماشاکن کار خداوند ونمایش ایمان وحق زنگ زدن به هیچ کسی رو نداری همون گزینه های پوشالی که بعدها جز حال بدی ومنت چیزی عایدم نشد
خیلی سخت بود ،فقط باید باارامش میرفتم بانک وپول ازمبلغ چک کمتر بود گفتم تا پایان وقت اداری واریز میکنم باقیشو که همینم شد وبه شکل عجیبی این اتفاق افتاد شاید دوستان فکر کنند من دارم ازچک ووصول حرف میزنم ،
ولی من از نمایش ایمان حرف میزنم ونگاه توحیدی که نمیدونستم قراره چی بشه فقط میرفتم جلو بدون حال بدی ،واقعا اینو نمیشه نوشت ،
ازخدا لحظه به لحظه امروز شکر گذاری کردم ،اومدم بگم من امروز توی تمرین ستاره قطبی نوشتم خواستم اعراض کردم از ناخواسته سپردم ونتیجه همونی شد که استاد گفت
لذت این سپردن به رنج وای حالا چیکارکنم بادنیا عوض نمیکنم ،
نمیدونم چی بگم امروز خدارو بیشتر ازقبل صدا میکردم ولی نه با ترس وتردید امروز خدارو دیدم حضورشو که حمایتم کرد وبهم میگفت چیکار کنم
امروز من حس خلبانی رودارم که تونست پرواز کنه ،اوج بگیره همیشه خدا منو کمک میکرد ولی من لای انبوهی از افکار وهیجانات منفی وترس اونو حس نمیکردم اخرش میشد همون چیز ولی من جون به لب میشدم ازاسترس زیاد
امروز صددرصد اروم نبودم ولی تا حد زیادی ذهنمو کنترل کردم ،مثل قبل نبودم واخرش ازنیرویی که خدا پشتمه رفتم جلو عین کوه واستادم ونتیجه عالی بود ،
خدایا عاشقتم ،استاد ازت ممنونم،
ودر اخر آرام باش ،توکل کن،تفکرکن،آستین ها را بالا بزن آنگاه دستان خدا را میبینی که زودتر از تو دست به کار شده