روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 2 - صفحه 27 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/01/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-27 10:19:542025-02-25 20:09:04روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
با سلام به همسفران .قبل از آشنا شدن با این خانواده موفقیت رو در دور دست ها میدیدم .اما الان میبینم آقای عباس منش هم یکی از همین بچه های ایرانه .که با تلاشش به خواسته هاش رسیده .یه جمله رو در یکی از فایلها شنیدم که اگه ما ثروتمند نشیم پس کی قراره بشه .پس فقط تلاش و پشتکار .
جوابتون واقعا عالیه..
پس کی بشه
چرا ما نشیم هوم
درود بر همه ی شما عزیزان
هر قدر که شکر خداوند رو به جا بیارم باز کمه. واقعا هر روز فکر میکنم چقدر تفاوته بین ذهنیت من قبل از دونستن این قوانین ثابت هستی و حالا که میدونم. من همیشه ناراحت بودم از این که برای کارهام به نمیتونم به کسی رو بزنم یا نمیتونم از کسی کمک بخوام. اول که فکر میکردم و این فکر از اطراف تقویت میشد خیلی دست و پا چلفتیم. بعدا که یه سری کارا انجام دادم دیدم نه اینطور نیست. پس به این نتیجه رسیدم که خیلی مغرورم. دوستام و همکارام بهم میگفتن این اخلاقت کار دستت میده. تو از قافله عقب میمونی. خب کاری نداره؛ نمی میری که برو به فلانی بگو برات فلان کار رو انجام بده یا ازش کمک بخواه. من انگار که میخوام به قتلگاه برم دست به یه کارایی میزدم. مثلا زنگ میزدم یا میرفتم می دیدمشون البته اونایی رو که خیلی باهاشون آشنا بودم بعد چنان با سر میرفتم تو دیوار و اون آدم چنان منو می پیچوند که احساس لگدمال شدگی میکردم. وقتی به دوستام میگفتم اونا میگفتن تو به خودت نگیر. خب پیشرفت این ماجراها رو هم داره. خب کسی که بالاتره همیشه باید بیشتر دور و برش بپلکی. منم اینقدر حالم بد میشد که دلم میخواست برم تو یه غار و هیچکس رو نبینم. به خودم میگفتم منو چه به پیشرفت! پیشرفت مال آدمای بزن بهادره نه من که تا یکی میگه بالای چشمت ابروئه بهم برمیخوره. خلاصه که خیلی کارها و موقعیتها رو به اصطلاح از دست دادم و خیلی هم غمگین بودم که چقدر عمرم تلف شد و من با اینهمه انرژی و توانایی و آرزو همچنان منفعل باقی موندم. تا این که با این مباحث تو این سایت آشنا شدم. مبحث توحید! نمی دونید چقددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددر خوشحالم . چقددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددر شاکرم و چقددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددر سربلند از درونم و وجودم که نمیذاشت من ذات خداییم رو خدشه دار کنم. وقتی فهمیدم اصلا نباید بنده ی بنده ی خدا شد و خودِ بنده فقط دستی ه از دستان خداوند که اگر در راستای تحقق خواسته ی من قرار بگیره به من کمک میکنه بیشتر از پیش از زندگی قدردانم و لذت می برم. حالا میدونم که فقط باید از رب العالمین درخواست کرد و فقط اونه که طبق قوانینش مسیر من رو مشخص میکنه و این که لازم نیست من کار خاصی به لحاظ فیزیکی انجام بدم و فقط ایمانم به یکتایی و قدرت مطلق پروردگار من رو حمایت و هدایت میکنه آرامشی باورنکردنی تو وجودم نشسته که بعضی وقتا می ترسم که نکنه این رویا تموم بشه. بعد برمیگردم به خودم و میگم : این ترس به خاطر خام بودن و کم کاری تو روی باورهای مخرب گذشته س و فقط با تکرار و تمرین درست میشه. اونوقت با صدای بلند شروع میکنم به توضیح و تفسیر قوانینی که یاد گرفتم و جالبه که هر دفعه مطالب جالبی به ذهنم میرسه که به مطالب قبلی اضافه میشه. اغلب خودم یه عالمه ذوق میکنم بابت ربط این مفاهیم به همدیگه.
واقعا اینقدر این مسیر رسیدن به خواسته ها دوست داشتنیه؟ واقعا اینقدر همونیه که من همیشه آرزو میکردم؟ واقعا دارم خواب میبینم یا بیدارم؟ واقعا اینقدر تفاوت دیروز من با امروز؟ اینقدر من به خودم نزدیک؟ اینقدر آشنا به خودم؟ یعنی من هستم و خدا؟ خواستن و داشتن همه چیز، بی منت ؟ واقعا میشه هم خدا و هم خرما؟ خدایا ! چه کردی با من؟ اینهمه سال من از خودم فراری بودم بابت زیاده خواهی و وفق ندادن خودم با محیط و هم رنگ جماعت نشدن! اینهمه سال از خودم فرار کردم بابت “یه جوری” بودن! اینهمه سال نمیدونستم که همه ی چیزایی که میخوام یه قطره س از اقیانوس جهان و این که همه ی اونها پشت همین دره و من فقط کافیه این در رو ببینم و دیدن این در جز با ایمان ابراهیمی میسر نیست. میگفتم چرا من هر بحثی رو شروع میکنم که اصلا به ظاهر ربطی به ایمان نداره یهو از مبحث ایمان ابراهیمی سر در میاوردم! بعد نگاه متعجب فرد روبروییم رو که میدیدم تازه میفهمیدم که کجام! من آرزوی این ایمان رو دارم. چون مردد تر از خودم سراغ ندارم. و این تردید مکرر و تضاد جدی زندگی من در تمام خانواده م مسریه منو به این نتیجه ی قطعی رسوند که در من توانایی این ایمان وجود داره و یکی از کارهای من اجرای این تواناییه و جالبه که وقتی داشتم برگی از سفرنامه ی محمد عزیز رو میخوندم ایشون به نقل از کشف قوانین زندگی گفته بود که دلیل هر تضادی در زندگی ما که خودمون قبل از تولد درخواستش رو دادیم برای اینه که ما با به اجرا گذاشتن این توانایی و خلق اون بخشی از خداگونه ای خودمون رو برای خودمون به وضوح میرسونیم. و من دیشب حین تمرین و تکرار قوانین همین مطلب رو با صدای بلند برای خودم میگفتم.
سپاس خداوندی که خالق همه چیزه. سپاس خداوندی که چنین دستان ارزشمندی داره که قدر خودشون و انرژی های خداگونه شون رو می دونن و منتشرش می کنن و خوشا به سعادت آقای عباس منش و خانم شایسته که دستان شاخص این محفل صمیمی اند.
در پناه خداوند خوش تر و عاشق تر و کامیاب تر باشید !
به جز تو
هیچ چیز این جهان بیکرانه را
جدی نگرفته ام
حتی عشق را !
بدرود
بنام خدای غنی
روز۴۱
باسلام
آگاهی های امروز خیلی برای من به موقع بود برای اینکه به من یادآور شد که اصل چیست و چرا مهمترین موضوع زندگی ام همین قانون خداونداست .اصلی که فراموشم می شود که من درهرلحظه دارم باکانون توجه ام زندگی ام راخلق می کنم .
من باتوجه به کانون توجه وتمرکزم دارم فرکانس هایی به جهان ارسال می کنم وجهان پاسخ می دهد به فرکانس ها من .
ازوقتی که فایل های روز شمار تحول زندگی روی سایت قرارگرفته خیلی برای من انگیزه ساز شده که هرروز با توجه کردن به
آگاهی های این جلسات خودم را آگاهانه درمسیر الهی قراردهم و بتوانم کانون توجه ام را به باورهای مناسب قراردهم.
وهمچنان ادامه می دهم و تمام تلاشم این است که متعهدباشم درعمل به قانون احساس خوب = اتفاقات خوب وخدا می داند
چه روزهای عالی درراه است باارسال فرکانس های خوب .
خدایا سپاسگزارتوهستم برای هدایتم دراین مسیر شگفت انگیزه
درپناه الله یکتا
روز سی و چهارم سفر رویاییم
اون مثالی که استاد از سمینارشون و اون دونفر زدن هربار منو تا دقیقه های طولانی یاد خودم انداخت. قبل از اینکه ازدواج کنم رابطم با خواهر همسرم خیلی خوب بود ازم خیلی تعریف میکرد از شب خواستگاری چنان راغب ازدواجمون بود انگار میخواست بگه بهتر از تو پیدا نمیشد. با حرفا و تعریفایی که می کرد. این تو ذهنم نقش بست که مثل خواهرم و حتی بهتر از خواهر و دوستم برام میشه و توی زندگی هر مشکلی داشته باشم کمکم میکنه حمایتم میکنه. نمی دونم این چیزی ک می نویسم درسته یانه. ممکنه خودش بخونه یا کسی براش تعریف کنه. اما قلبم میگه این همون ردپا و تجربه ای هست که توی سفرت باید ثبت بشه.
بعد عروسی اگه بگم ۱۸۰درجه عوض شد اشتباه نکردم. انگار اون نبود. به راحتی آب خوردن تحریک میشد و نه تنها نتونستم توی مشکلاتم روش حساب کنم بلکه از تمام کسایی که من باهاشون مشکل داشتم پشتیبانی کرد و جالب اینجاست که خودش هم با همون آدمها مشکل داشت اما جلوی من بشدت متعصبانه از اونها دفاع میکرد و… .
اونجا بود یاد فیلم حضرت یوسف افتادم وقتی برادراش خواستن توی چاه بندازنش گفت یه بار با خودم گفتم با وجود برادرانی قوی و شجاع چرا باید از کسی یا چیزی بترسم؟
دقیقا من با خودم گفتم با وجود دوست و خواهری مومن و دلسوز چرا نگران چیزی باشم؟
یوسف علیه السلام این اشتباه رو یه بار دیگه تکرار کرد اونم توی زندان وقتی دوستش آزاد میشه و میره دوباره در خدمت پادشاه کار کنه، یوسف از طریق دوستش از پادشاه درخواست و طلب آزادی میکنه و روی دوستش حساب وا میکنه.
اما من صدها بار توی حداقل این سه چهار سال زندگیم شاید اشتباهم رو تکرار کرده باشم. روی اصول قلبم پا گذاشتم خیلی جاها از احترام گذاشتن به خودم گذشتم بخاطر عذاب وجدانهای کلیشه ای، بخاطر ترس از اینکه شاید فلانی بتونه مسیر زندگیمو تغییر بده. روی آدمها برچسب بدجنس و بدخواه میزدم و از بدخواهی اونها در هراس بودم. چرا که باور نداشتم تنها یک قدرت در جهان وجود داره غیر از اون هرچی هست صفحه نمایش یا آیینه ای برای نمایش باورهای من و واسطه های خدا برای ثابت کردن این باورها هستند.
نمیگم اجی مجی لیلا الان یه مومن یکتا پرست شده و دیگه اشتباهاتش رو تکرار نمیکنه چون آموختم که شرک در دل مومن مثل مورچه ای سیاه روی سنگی سیاه در دل تاریکی شب هست. اما این بشارت رو به خودم میدم که من یک مومن هستم شاید در مدار ایمانی خیلی پایین اما توی مسیر هدایت افتادم، توی مسیر مراقبه و تلاش، مسیر شناخت هرچه بیشتر خالقم.
من، لیلا داورپناه، پاره ای از نور و روح الهی، قدم در مسیری گذاشتم که شاید تونل ها و تاریکی های مسیر خیلی باعث رعب و وحشتم بشه اما طی این سی چهل روز طعم شیرینی از فقط اندکی از عشق و ایمان رو چشیدم که اون رو با هیچ چیز عوض نمیکنم. نور ها و روزنه هایی در مسیرم تابیده اند که با هیچ مسیری عوضش نمیکنم. گاهی یا شاید اغلب به راه کج برم، تنفر، کینه، نگرانی و یاس و ناامیدی به من غلبه کنه اما وقتی به خودم میام و احساس پشیمونی میکنم ریسمان الهی رو محکمتر میگیرم و چنگ می اندازم چرا که زیباتر و سرراست تر و راحت تر از این مدار و ریسمان در تمام عمر سی و یک ساله ام ندیدم و نیافتم.
من اول به خودم و بعد به همه مخلوقات عشق می ورزم و دفعات این عشق ورزیدن و مثل رود جاری بودن، زلال و در حرکت بودن رو بیشتر و بیشتر و بیشتر میکنم.
خدایا متشکرم…
روز پنجاه و چهارم
توحید…توحید…توحید
استاد هرچه قدر از شما تشکر کنم کمه،شما من رو با مفهوم توحید آشنا کردید،قبل از آشنایی با شما دیدگاهم در مورد توحید عجیب و حتی خجالت آور بود!
توحید رو مخصوص پیامبران و امامان میدونستم!میگفتم اونا فقط میتونن توحیدی باشن،اگه قرار بود منم بتونم که خب منم پیامبر میشدم!
یا میگفتم درسته خدا هست ولی به شرطی که منم نمازم رو بخونم و ..
وای وای وای که چه جهلی داشتم…
استاد از وقتی که با شما آشنا شدم انگار با خدا آشنا شدم،انگار تازه شناختمش..
گاهی وقتی به خدا فکر میکنم ناخوداگاه اشک میریزم، میگم من کی رو داشتم کنارم و نمیشناختمش ..
روز به روز قدم هام رو برمیدارم…به خدا توکل میکنم و میرم جلو.. مستقل و بدون نیاز به کسی ..
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
استاد هرچه قدر که براتون آرزوی خیر کنم، بازم کمه…
مریم جانم الهی که زندگیتون سرشار از نور باشه
به نام خداوند هدایت کنندهام
خدایا شکرت هر آنچه دارم از آن توست
سلام به استاد عزیزم ومریم جان دوستان هم فرکانسیم
خدایا شکرت بابت این لحظه زیبا که بهم اجازه دادی تا نفس بکشم عشق بورزم عشق دریافت کنم
خدایا شکرت بابت معجزه قلم نوشتن این رد پای روز شمار 32 تحول زندگیم
خدایا شکرت بابت آفرینش خود دوست داشتنی ام سپاسگزارم
قسم به قلم که مینویسی قلم رو بهت دادم داری مینویسی خدا جونم جاهایی که فکرش رو نمیکردم دستمو گرفتی
جاهایی که هیچ کس نبود تو کنارم بودی تنهام نزاشتی برام قوت قلب بودی
جایی که شایسته اونجا نبودم روابط نادرست شرایط نادرست منو هدایتم کردی به مسیر درست
خداوندی که از رگ گردن بهم نزدیکتره فقط باید باورش کنیم خدایا ایمانم رو قویتر کن در نشانه ها ،ایده ها،الهامات ،پدیده ها
خدایا شکرت بابت این آگاهی این آرامش رو بهم دادی تا بتونم بهت تکیه کنم
من کاملا آماده دریافت الهامات خداوند رو هستم
خدایا شکرت بابت تمرین ستاره قطبی که واقعا معجزه میکنه من خالق شرایط زندگیم هستم
ممنونم از خانم شایسته عزیزم که این صفحه رو برامون مهیا کردن از احساس خوبمان که شاید با هیچ کس دیگه نشه صحبت کرد اینجا بیان کنیم
خدایا تنها تو میپرستم وتنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست هدایت کن راه کسایی که به آنها نعمت دادی میخوام از اون جاده آسفالته سوت زنان سر بخورم برم به مدار بالاتر
من مسئولیت تمام اتفاقات زندگیم رو میپذیرم
من به هر خیری که از تو بهم برسه فقیرم سخت محتاجم جان جانانم نور تابانم عاشقتم
عاشقتونم خداوند یار یاور هدایتگر همگیمون باشه به امید روزهای بهتر موفقیتهای بیشتر….
به نام خداوند هدایتگر و بخشنده
سلام استاد عزیزم و سرکار خانم شایسته عزیز
من تمامی فایلاهای رایگان رو دیدم به لطف خدا ، بعضی فایلها مثل همه قسمت های توحید عملی چندین بار تماشا کردم.
این فایل یکی از آموزنده ترین و عالی ترین و پر نکته ترین فایلهایی است که کلی درس داره برامون و چندین بار این فایل رو دیدم و هر بار از تماشا کردنش لذت میبردم و در هر بار تکرار یکسری نکات جدید برخورد میکردم .
واقعا واقعا این فایل فوق العادست .
به دوستانی هم که این کامنت رو میخونن توصیه میکنم حتما چندین بار این فایل رو ببینن
داستان کشته شدن بز
آرامش ناشی از ایمان به خدا بعد از دزدیده شدن خودرو
کنترل ذهن
عمل به آگاهی ها و…
واقعا این فایل عالیست. ممنونم استاد عزیز برای آگاهی های عالی
خداوندا سپاسگزارت هستم برای این هدایتها وتجارب فوق العاده ای که به صورت بی نظیری برای من میفرستی.
در پناه رب العالمین
سلام و صد سلام و درود به خانواده عباسمنشی عزیزم
مدت زیادی بود که تو سایت فعال نبودم و خودمم خیلی تو مسیر نبودم.
اما به لطف خدا و بخاطر تجربیاتی که داشتم فهمیدم که بازم راه همه چیز از قوانین بدون تغییر جهان هستی میگذره.
خوشحالم که الان اینجام بازم و در مدار و فرکانسی قرار گرفتم که میتونم بیشتر فایل گوش کنم و بنویسم.
اول بگم که آقا و خانم، دوست عزیزم… اول از همه باید ارتباطمون با خدا رو درست کنیم.من خودم اینجوریم، تا با خدا رابطه خوبی ندارم با خودم اوکی نیستم.
یعنی یکم که از خدا فاصله میگیرم ، حالم و رابطم با خودم بد میشه و از صلح با خودم درمیام. اما وقتی با خداوند دوست و رفیقم هدایتها و نشانه ها رو دریافت میکنم و احساس عزت بیشتری پیدا میکنم.شاید بعضی ها هم اینجوری باشن ولی من بعید میدونم کسی که با خدا مَچ نباشه ، بتونه راحت قانون رو پیاده کنه تو زندگیش.
اما این فایل ….
یک جمله فوق العاده استاد اولش گفتن که من خیلی لذت بردم و میخوام یکم در موردش حرف بزنیم.
(ما با فرکانسهامون اتفاقات رو بوجود میاریم ، اما نتایج اتفاقات باورهای ما رو نشون میده)
خیلی جمله کلیدی و مهمیه، این یعنی اتفاقی که میفته نتیجه نیست که تا فلان اتفاق رخ داد بگیم اوکی فرکانسام جواب داد ، بلکه نتیجه ی اون اتفاقه که نشون میده چه کردی.
یعنی اتفاقه خودش معنا و مفهومی نداره بقول استاد و وقتی که اون اتفاق رخ داد تازه میفهمیم که داریم به نتیجه نزدیک میشیم و بقولی تازه داره یه اتفاقاتی میفته.حالا اگر ما تو مدار درستی هم نباشیم ، یعنی در مدار نا خواسته باشیم هم این قضیه درست جواب میده و دقیقا همونجایی که اتفاقی رخ میده بعدش باید منتظر نتایج کار نکردن رو باورامون باشیم.
حالا این اتفاقه میشه به ظاهر بد باشه که برای خودم رخ داد و من فکر میکردم که مشکل من شغلیه که دارم و اومدم تغییرش دادم. چون خواسته ام این بود که شغل مورد علاقه و عشقم رو پیدا کنم، وارد یه مسیری شدم که بعد 45 روز نتیجه نگرفتم ولی بعدش متوجه شدم عشقم چیه و دقیقا طوری پیش رفت که ظاهر خوبی نداشت و یکم هم من با خودم بد شدم. اما الان که این فایل رو دیدم فهمیدم داستان چی بوده.
خلاصه که این جهان فقط خیر و خوبیه و همه چی قراره به نفع ما پیش بره. فقط یکم باید صبر کنیم و زود خودمون و شرایط و ظاهر اتفاقات رو قضاوت نکنیم.
روز چهل و ششم
به نام رب
سلام
ملاک ایمان،احساس خوب است
این جمله رو باید یه جایی بنویسیم و مدام در طول روز ببینیمش،خیلی وقت ها اتفاق های کوچیکی که میوفته حال ما رو بد میکنه.گاهی یه اتفاق کوچیک که خلاف میل ما بوده ساعت ها و حتی روزها ذهن ما رو درگیر میکنه،مدام بهش فکر میکنیم،غصه میخوریم،ناامید میشیم و احساس ناتوانی میکنیم ..و این حال مثل فرو رفتن در باتلاقه،هی اتفاق های بد و بدتر رخ میده..
اگه ایمان واقعی داشته باشیم همون لحظه باید بگیم خدایا شکرت و من میدونم خیری در این اتفاق هست و بعد رهاش کنیم .. بعد آزاد باشیم، بسپاریمش به خدایی که خودش بلده به بهترین شکل حلش کنه..
خدایا هدایتم کن در مسیر راستی و درستی و ایمان
سپاسگزارم بابت هرآنچه تا امروز در زندگی من رخ داده..
روز۶۰
سلام بر عزیزانم امیدوارم که حالتون خوب باشه
خدارو شکر میکنم که فصل دوم سفرنامه رو به پایان رسوندم و و با شگفتی هایی رو به رو شدم که یقین داشتم نتایج دنبال کردن مستمر سفرنامه بوده خدارو شکر میکنم برای احساس خوبی که نسبت به این روزشمار دارم و هر روز صبح با اشتیاق یک سفر رو طی میکنم و بیشتر از چیزی که فکرشو میکنم نتایج میگیرم که مهمترینش احساس خوب و پایدار موندن در این سفرفوق رویایی هست
استاد عزیزم ازتون خیلی ممنونم که در این فایل جواب سوال خیلی مهمی رو دادین که دقیقا مشکل من هم بود من هم از زمانی که شمارو دنبال میکنم به تضادهای زیادی خوردم اوایل ناامید و عصبانی میشدم و گاهی به شما شک میکردم یه نمونه ش اینکه قبل از عید رفته بودم جایی برای کار و اون فردی که قرار بود براشون کار کنم رفتار خیلی بدی باهام کرد که من از شدت ناراحتی اشک ریختم(من با حس عالی و امیدواری رفته بودم) همون موقع هم با خودم گفتم منکه احساسم خیلی خوب بود پس چرا اینطوری شد? بعد از چند ماه جواب سوالم رو گرفتم و فهمیدم که اون رفتار به ظاهر بد درسته که خیلی ناراحتم کرد ولی همون ناراحتی باعث شد من برای همیشه اون شغلو بذارم کنار و دنبال ایده های جدید باشم و همین باعث شد به جایگاه و احساس بهتری برسم، کلا مسیرم عوض شد
خدارو هزاران بار شکر میکنم که هرروز دارم بهترو بهتر و بهتر میشم از همه لحاظ
استاد جان شما بینظیری😍