روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 2 - صفحه 33
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/01/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-27 10:19:542025-02-25 20:09:04روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام روز چهل و یکم از سفرم
بماند به یادگار برای روزی که برگردم و این مطلب رو بخونم. توجه ام رو به نکات مثبت قرار می دهم به ارزشمندی خودم. به فعالیت هایی که دادم به اینکه من یک طراح خوب هستم دید خیلی خوبی به رنگ و فرم و طراحی دارم منبرند خودم رو راه اندازی کردم و مطمین هستم که بهترین در کار خودم هستم. من به قدری موفق خواهم شد که پنج سال اینده یکی از بهترین و موفق ترین برندهای زیورآلات و پوشاک مردانه رو خواهم داشت و علاوه بر اون طراحی ها و نقاشی هایم در بهترین گالری های ایران و جهان به نمایش در خواهد آمد.و همه برای داشتن کارهای من چه تابلوهای نقاشی ام و چه طرح های مردانه ام به وجد خواهند آمد.
آمین
سلام
روز چهلم از سفرم
عجب تصادف میمونی بود . فایل چهلم که در مورد شادی و سرزندگی و لذت بردن از زندگی بود و وقتی فایل مربوط به این روز رو دیدم. دیدم که عید سال ۹۵ هست و استاد عباس منش در مورد زندگی در لحظه و شادی و برنامه ریزی برای سال جدید صحبت میکنه. چه تصادف خوبی چون امروز روز دهم فروردین سال ۱۴۰۰هست.
من این تصادف رو به فال نیک می گیرم. البته که برای امسال برنامه دارم و خوشحالم که اهداف سال پیشم رو بهش رسیدم. امسال برند خودم رو راه اندازی کردم. برند جوونم. امیدوارم در رشد و بزرگ کردنش ثابت قدم بمونم و بتونم به استقلال مالی برسم. برندم مثل فرزندم می مونه چنین احساسی دارم بهش. و دومین هدفم برگزاری یک نمایشگاه گروهی یا انفرادی در یکی از گالری های خوب آمریکا هست. سومین هدف و مهم ترینش آشکار سازیم برای مامانم هست که دیگه امسال راحت و بدون هیچ نگرانی زندگی رو ادامه بدم.
آمین
سلام به دوستان گلم
روز سی و نهم از سفرم
ایاک نعبد و ایاک نستعین برای من معادل هر روز با آرامش بیدار شدن و شروع هر روز جدید با اطمینان خاطر هست. چیزی که من سال ها فراموشش کردم ولی دارم با امید خدا و یاری شما دوستان بهش برمی گردم. این تلاش هر روزه ام رو می بینم و شادم و به خودم امیدوارم. من نسبت به سه ماه پیش خیلی جلوتر و آروم ترم. از وقتی یاد گرفتم فقط و فقط تمرکزم روی خودم باشه. با خودم مسابقه بدم و خودم رو با سعیده قبل مقایسه کنم و سعی در بهتر شدن خودم داشته باشم و نه کس دیگه. که چقدر این حس آرامش بخشه چقدر خوبه که بدونی مسابقه ای با کسی نداری و خودتی و خودت. اونوقت یک آرامش عظیم همراهت میشه. دیگه استرس نداری هول نیستی که از چیزی یا کسی عقب موندی. فقط و فقط خودت هستی و خودت و خدا که قدم به قدم کنارت در حال حرکت هست.
این بهترین حس عالم هست من دارم یاد میگیرم تجربه اش کنم و خیلی خوشحالم
مرسی از شما همتون که انقدر خوبید.
سفر دوم هم شروع شد و با سبک بالی باید برم سراغ سفرسوم
نتایجی که در دوره دوم سی روزه گرفتم ارامش و شناخت بیشتر به خودم. کنترل بهتر احساسات منظورم خشم. از اونجایی که نمیدونم در کجا و کدوم فایل استاد شنیدم فقط نظاره گر افکارتون باشید اهان فکر کنم از فایل های آرامش در پرتو آگاهی بود. و اینکه بز شیرده خودم را در چراگاه خودش رها کردم تا به گله ای که تعلق داره بپیونده و من هم تمام وقت به نقاشی می پردازم و به طور زبونی یکی از کارام نامزد کرده چون از موقع شراع طراحیش یکی از اقوام چندباری به خاستگاریش اومده و من گفتم باید صبر کنه تا بالغ و کامل شه و الان که نقاشی تکمیل شده عین خاستگار سیریش قدیمی ها که از نوزدای دنبال ناف بور خودشون بودن همه ش میگه برا من نگهش دار ام من سپردمش به خدا و باید روی باورهام کار کنم تا کارام به بهترین شکل ممکن و جایی که عشق و لیاقت هست بره درست مثل روابط واقعی که نباید به فرد خاص بچسبیم. بگذریم و خلاصه و گزیده گوی باشیم که من هم اکنون به لطف و هدایت پرودگارم تمام وقت دارم کار موردعلاقه م را انجام میدم و البته باید هرروز روی باورهای ثروت ساز و هم جهت با خواسته هام کار کنم. و کم کم به سمت موضوع هایی تخصصی هدایت بشم و رسالتم را از دل علایقم کشف کنم.
سلام خدمت استا خردمند وخانمه شایتی عزیز وزحمت کش من خیلی خیلی ازشما سپاس گرارم بابت علمی که در اختیار ما قرار دادید وخیلی از گفتهای شما استفاد میکنم شب و روز فیلهای شمارو گوش میکن وبه کار میبرم ولز هو تشکر میکنم که شما عزیان را سر راه من قرار داد استاد بزرگوار شما هیچ وقت نمیر ساله نوتون مبارک
سلام به همه ی عزیزانم
داشتم کامنت ایمان عزیز رو میخوندم که در صفحه ی اصلیه ۳۳اُمین روز درجواب کامنت مرضیه ی عزیز کامنت گذاشته بود نظرمو خیلی جلب کرد که نوشته بود به همین الهامات ساده مثل صبح زود پاشو برو نون بخر یا سفره ات رو زیبا بچین یا کارهای به ظاهر ساده که حتی فکرشو نمیکنیم چقدر توی رشد وتعالی ما تاثیر داره وبعد از۶ماه همه از تغییراتت متعجب وشگفت زده میشن.الان که داشتم کامنت ایمان عزیز میخوندم دیدم واسه ی من هم همچین اتفاقی افتاده اینکه میبینم همه مثل هم هستیم وسیستم عصبی همه ی ما مثل هم عمل میکنه باعث میشه خیلی زود نتیجه بگیریم کامنت عزیزان چقدر میتونه تو رشد وتعالی ما کمک کنه چقدر همین کامنت ها مثل چراغ راهنما هست واسم که میبینم ایمان عزیز یا هر دوستی که کامنتشو میخونم از این مرحله ای که من بهش رسیدم عبور کرده یه ردپایی از خودش به جا گذاشته که من هم مطمین بشم مسیرم درسته وباذوق وشوق بیشتری ادامه بدم
از شما استاد عزیزم از شما مریم عزیزم واز همه ی دوستان هم فرکانسی خودم کمال تشکر وسپاس گزاریو دارم
دوستون دارم ودر امان خداوند بی همتا باشید❤🧡💛💚💙💜
سلام روز سی و هشتم از سفرم
عجب تصادف میمونی امروز هم اینجا هوا بارونی هست. اخرین روزهای سال ۱۳۹۹ رو طی می کنیم. باید حال و هوای دلم رو خونه تکونی کنم و این بارش بارون رو به فال نیک بگیرم و زنگار این سال هایی که بر دلم نشسته رو پاک کنم. حال دلمم هم بارونی هست. خدایا بشور و ببر هرچی زنگار هست. می خوام این سال رو با هدایت و نور تو در دلم شروع کنم. متفاوت از سال های قبل و ترس ها و نگرانی های سال ها رو جا بزارم و با خودم نبرم.
قدرتش رو بهم عطا کن.
آمین
سلام
روز سی و هفتم از سفرم
من چه سبزم امروز و چه اندازه تنم هشیار است. امروز ۲۷ اسفند ۱۳۹۹ برابر با ۱۷ مارچ ۲۰۲۱ است. حرف زیاد دارم که بزنم اما نمی دونم چطور بگم. پراز احساس های دوگانه هستم انگار هم وجه خوب رو دارم می بینم هم وجه بد. مثال یکی از دوستان رو خوندم که وقتی سوار هواپیما میشه چقدر مسایل زندگی کوچک و بی اهمیت می شوند. دقیقا حسی که من دارم امروز تجربه می کنم. در حال دور شدن و فاصله گرفتن از مسایل پوچ و بی اهمیت زندگی هستم اما یه نخی مثل بادبادک وصلم کرده. نگه ام داشته. نمی دونم باید این نخ رو پاره کنم یا نگه دارم؟
نمی دونم؟
سلام
روز سی و ششم از تجربه سفرم
هزاران و میلیون ها بار سپاسگزارم. سپاسگزار خدایی هستم که من را در راه درست هدایت کرد. سپاسگزارم خدای بزرگمهستم که لحظه به لحظه آرامش رو به روح من تزریق می کنه و من روز به روز از آرامش وجود او سرشار میشم و مدارهای بالاتر رو طی میکنم. دلم نمی خواد به عقب فکر کنم اما من سعیده ای بودم که پر از استرس و اضطراب بودم احساس ناتوانی داشتم احساس بیخود بودن. ناچیز بودن. و این احساس رو داشتم که دیگه نمی تونم بلند شم و سرافراز زندگی کنم باید همینطور بقیه راه زندگی رو هم طی کنم و خیلی دنبال چیز خاصی نباشم چون تا حالا که هرچی تلاش کردم نرسیدم از این به بعدم دیگه مهم نیست با همین فرمون برم جلو.
اما الان با امید و پشتیبانی خدا و البته حمایت مریم جان و استاد من اون آدم قبل نیستم. من در حال رشد هستم. می بینم که روحم داره بزرگ میشه. می بینم که دارم همون سعیده قبل میشم پر از انگیزه و انرژی و از این بابت خیلی سپاسگزارم. خدایا مثل همیشه دستم را از دستت ول نکن که تنها پناهم تو هستی.
سلام به همگی
روز سی و پنجم از سفرم
چقدر خوب بود گوش دادن دوباره این فایل و چه زمان مناسبی بود. انگار وقتی در روند رشد هستی خانوم شایسته می دونه در هر مرحله و هر روز چه احساسی به ادم دست میده و الان چه فایلی مناسب و راه گشا هست. دمت گرم خانوم شایسته. امروز نمی دونم چی باید بگم دلم می خواد روزه سکوت بگیرم و فقط بشنوم. پس همگی تون رو به خدای بزرگ می سپارم.
خدایا دستم تو دستات هست محکم بگیر که جز تو پناهی ندارم.