روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 2 - صفحه 39
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/01/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-27 10:19:542025-02-25 20:09:04روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
روز چهل و هفتم سفر رویاییم
با هرچیزی بجنگی توی زندگیت موندگار میشه؛ تشدید میشه. خواه عوامل بیرونی مثل روابط، رفتار خاص شخص مقابل، جنگ، ویروس ها و… و چه عوامل درونی مثل عادتهای بد، ترس ها و بیماری و… . بهشون بها بدیم تقویتشون میکنیم.
روز چهل و ششم سفر رویاییم
چه شعر قشنگی بود. من رشته دانشگاهیم ادبیاته. معمولا سعی میکردم بجای حفظ کتابا و جزوه ها از متن و محتوا استفاده کنم اما هیچوقت از دیدگاه نگاه نکردم که هیچ، فکر نمیکردم چنین نگاهی وجود داشته باشه.
وقتی بارها میشنیدم که چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید، با خودم میگفتم حتما باید مثبت نگر بود. مثلا من الان تو این شرایطم چطور باید مثبت نگر باشم و وانمود کنم خوبم؟
اما دارم یاد میگیرم مثبت نگر بودن اصلا وانمود کردن نیست. یه چیزی درون قلب آدم باید عوض شه قشنگ شه بدرخشه. قلب رو باید شست، از هر ناامیدی و ترس و شرک و حس بد. اونوقته که میشه جور دیگر شست.
ادبیات تعلیمی رو چقدر زیبا توصیف و تعریف میکنین.
چقدر زیبا از توکل و توحید حرف میزنین. وقتی به حرفاتون حتی یک درصد حرفاتون و حتی یه ذره عمل میکنم چنان لذتی میبرم که بارها توی مسیرم گفتم با هیچ چیز عوضش نمیکنم
خدایا متشکرم
روز چهل و پنجم سفر رویاییم
به نام خدای جهان و جهانیان
شاکرم خدای مهربانم رو که تا امروز که نیمی از سفرم رو گذروندم از باور و توجه و مفهوم ظلم و توکل تا صدها هزار جمله و آموزه هایی رو به من روزی کرد، من درخواست کردم و اون به اندازه درخواست من اجابتم کرد. همون اندازه و شاید خیلی بیشتر…
یه روزایی از روی سستی و سهل انگاری و ناامیدی پیش رفتم و اغلب روزها با رغبت و پیگیری بیشتری گوش سپردم و ردپایی گذاشتم و در متن لحظات زندگیم آموزه های سحرآمیزم رو پیاده و عملی کردم.
کمتر از دو هفته درآمدم سه برابر شد، و از این بابت نه تعجبی دارم نه احساس ناباوری و غافلگیری. چرا که روزهای اولی که مشتاق بودم درآمدم درحالیکه یگ زن خانه دار هستم رو سه برابر کنم حالم خیلی بد شد. دنبال شغل میگشتم و … . اما دریافتم که فقط دست روی قسمتهایی بذارم که حالم رو بدمیکنه. من میخواستم وقت و نیروی بیشتری بذارم و دیگه خانهدار نباشم تا به من نگن راحت طلب و خودم این احساس رو ب خودم نداشته باشم بلکه با کارمند بودن احساس ارزش کنم. و فهمیدم دقیقا مشکلم همین دردمه. با همسرم صحبت کردم و گفتم من قبلا با بیشتری زحمت و سختیم کمترین پول رواز تو میخواستم و تلاش میکردم ثبت کنم خانم کم توقع و زحمتکش و مورد تایید اطرافیانم. الان میخوام ماهی این مبلغ رو به من بدی و یه تغییری تو مدیریت مخارج خونه بدیم. خیلی استقبال کرد و من بصورت کاملا طبیعی و زیبا پول دریافتی ماهانه ام سه برابر شد.
قانون…
هرچی جلوتر برم و در متن زندگی و اعمال و رفتار و باورهام دقیق تر شم و به عمل کردن و اهمیت دادن به آموزه هام متعهدتر شم بیشتر این قانون رو درک میکنم.
راحتی…
چیزی که دوسش داشتم اما بشدت ازش فراری بودم و میترسیدم. بخاطر تعریف و تعیین قوانینی که از دیگران دریافت کردم.
توکل…
هرچی جلوتر برم و بیشتر بدست بیارم و استفادش کنم شرینی و لذتش رو بیشتر می چشم. توکل خود توحیده خداشناسیه، اتصال کامل به منبع خیر و قدرته. برای من پر پروازه.
تکامل…
یعنی قدمهای کوچیک، یعنی صبر، امیدواری، تکاپوی عاشقانه، و برای من افتادن ها و با یقین بلند شدن ها. چیزی که جای خالیش رو تو آموزه های قبلیم حسابی حس میکردم. هربار اشتباهی میکردم و حسم بد میشد یا نمی تونستم حسم رو خوب کنم از خودم ناامید میشدم و فرکانس عقب گرد میدادم.
خدایا سپاسگزارم…
روز چهل و چهارم سفر قشنگ رویاییم
از توکل می نویسم، چیزی که مهره ی شاه و وزیر صحنه ی زندگیمه. نقشش توی زندگی همه سرنوشت سازه. در طول زندگی و روزمره همواره صدای قلب ما بلند بلند فریاد میزنه این کارو بکن این انتخاب، این مسیر، این رفتار و… انجام بده اما محدودهی امن ذهن اجازه نمیده. توکل در عمل اینجاست که تعیین میکنه چه انتخابی کنیم. وقتی توکل داریم از هیچ چیز باک و پروایی نداریم. به الهاماتمون عمل میکنیم؛ شجاعانه، با آرامش و خونسردی و بدون هیچ چون و چرا و با اعتماد و عشق کامل…
قبل از اینکه بخاطر این برنامه و آموزشها از استاد عزیزم و مریم عزیز تشکر کنم، از خدای مهربونم بخاطر این قوانین سپاسگزارم و از خود خودم که الان اینجا هستم و بارها بارها فایلها رو گوش میدم. یه ایرپاد فقط برای گوش دادن آموزه های شما خریدم قبل از خواب هم توی گوشم میذارم تا زمانی که خوابم ببره و خود فایل تموم شه.
من تغییراتی در خودم احساس میکنم و میبینم که هیچوقت چنین تغییری رو توی دو ماه اینقدر زیاد در خودم ندیده بودم. خیلی خیلی زودتر از قبل میتونم احساسم رو بهتر کنم، آرومتر شدم صبورتر شدم. در خوندن و توجه به کتاب آسمونیم خیلی پیگیرتر شدم. خودم رو بیشتر دوس دارم و رغبت و اشتیاقم به تغییرات خیلی بیشتر شده.
تنها چیزی که این روزا بیشتر از قبل نیاز دارم توکل و امیدواری و شناخت بیشتره. چون ذهنم معمولا ناامیدم میکنه و میخواد تغییراتم رو کوچیک و بی ارزش نشون بده و همچنین نسبت به رویاهام و اهدافم بشدت ناامیدم کنه. من برای بدست آوردن امید و توکل قوی همچنان بها می پردازم.
خدایا هزار هزار بار متشکرم
روز چهل و سوم سفر رویاییم
بعنوان رد پای امروزم فقط و فقط میخوام بگم هیچوقت اینقدر نقش اصلی زندگی خودم نبودم!
اینکه هر اشتباه و ظلمی که کنم در حق خودم هست و به خودم برمیگرده. اینکه همیشه همیشه هراس داشتم مبادا هر کاری میکنم توی بیشتر روابطم مبادا طرف مقابل ناراحت شه یا در حقش ظلم کنم. همیشه از اصول خودم میگذشتم. بحث خیلی قابل تاملی هست و من هیچوقت فکر نمیکردم زندگی این جنبه های وسیع و زیبای دیگه ای هم داشته باشه
روز چهل و دوم سفر قشنگ رویاییم
یه سری از کامنتها رو خوندم چقدر لذت بردم. چقدر زیبا با خدا حرف میزنین و من چقدر خوشحالم که اینجام. از تجاربی میگین که دقیقا یاد خودم میوفتم. حساب کردن روزی مون ردی دیگران و شرک، حرص ورزیدن. من وقتی یک هدف و رویایی دارم نسبت به رسیدن بهش خیلی ولع دارم و مانع لذت بردن از شرایط حالم میشه.
و مهمترین اصلی که واقعا باید از طلا گرفتش بیخیالی و خونسردی و آسون گرفتنه. که خود توحید و توکله. کسی که به تنها قدرت جهان ایمان و توکل داره مطمئنه به خواستش میرسه و در آینده زندگی نمیکنه زیاد بهش فکر نمیکنه. مثل بچه ای که میدونه اگه بیست یا نمره خوب بگیره یا بچه خوبی باشه میدونه پدر و مادرش به وعدشون عمل میکنن و اون هدیه ای که قول دادن بهش میدن.
این نمره خوبی که لیلا باید بگیره شکرگزاری و لذت از داشته ها و اعتماد به قانونمند بودن جهان هستیه. و وقتی که آروم و خونسرده یعنی حرص نداره بیقرار نیست و آروم و خوشحاله. شاید این همه چیز باشه؛ معنی زندگی…
روز چهل و یکم سفر قشنگ رویاییم
برداشت من از آموزه های این جلسه این بود قانون جذب در توجه و احساس و باور خلاصه میشه.
چی میگیم چی فکر میکنیم به چی توجه میکنیم و چه احساسی داریم.
و قرآن، کتاب مقدس ما مسلمانها اشاره های زیادی روی این مسئله داشته و یا حتی میشه گفت تمام قرآن با انواع داستان ها و بشارت و هشدارهاش تاکیدش روی همین قانون مدارها و فرکانس هاست.
و نکته خیلی مهمی که توی سفرم از این درس به کارم میاد اینه که هربار مواظب ورودی ها و توجه و احساسم باشم. هربار، هرلحظه و تمام عمری که خدای مهربون بهم هدیه داده…
خدایا متشکرم💙
روز چهلم سفر رویاییم
من اسم این سال که فقط سه ماه ازش مونده رو سال آرامش و عشق به خود میذارم.
فکر میکنم مهمترین و اولین قدم پیشرفت و نتیجه بزرگ زندگیم باشه؛ ریلکس بودن، بی خیال بودن، لذت بردن، دوست داشتن خودم، اعتماد به خدای خودم ابزاری هستن که این آرامش عمیق و حقیقی که خواستارش هستم رو بوجود میاره و استارت مسیر عشق ورزیدن به خودم و خداوند و جهانه و البته صبر و اصل تکامل رو هم همیشه به یاد داشته باشم.
مختصر نوشتم چون اصل “خیلی خونسرد بودن” اونقدر به دلم نشست که فقط میخوام تجربش کنم و از تجربش لذت ببرم.
خدایا متشکرم❤
روز سی و نهم سفر قشنگ رویاییم
مهمترین درس امروزم اصل تکامل بود. همون سوال ساده ای که گفتن زیاد مهم نیست اما برای من خیلی قابل تامل بود.
اصل تکامل درون من داد میزنه میگه صبور باش. اگه زود نمی تونی حستو خوب کنی خودت رو سرزنش نکن.
امروز قبل از رفتنم به باشگاه ورزشیم متن مریم شایسته عزیز رو میخوندم که دقیقا نوشته بود “به جای سرزنش خودم، برای تغییر فرکانسهایم تلاش کنم و به جای دست کم گرفتن خودم، رابطهی همیشگیام را با نیرویی به یاد آوردم که منبع همه راهکارهاست و قرار است مرا به بهترین راهکار هدایت کند.
همان نیرویی که قانونش ان مع العسر یسری است.”
بعد از اینکه به باشگاه رسیدم حرفشون کامل یادم رفت و تو حال و هوای تمریناتم غرق شدم. هرچی تلاش میکردم تمارین استاد رو یاد بگیرم و توپ ها رو درست بزنم نمیشد. اونی که بهم داشت یاد میداد کلافه شد. حرفهایی پیش بچه ها بهم میزد که بشدت بهم برخورد و بهم ریختم. حرفهایی که مناسب شان خودم نمی دیدم. تا آخر جلسه هم نتونستم اون چند تکنیک ساده رو یاد بگیرم و یه جور حس ناامیدی و بی عرضگی بهم دست داد.
چند ساعت گذشت و من توی خونه و مسیر برگشت و حین آشپزی همچنان غرق رفتارای اون استاده بودم و نتونستم احساسم رو بهتر کنم. همین که نتونستم حسم رو بهتر کنم باعث شد از احساس خوب دورتر بشم. امروزم رو درحالی به پایان رسوندن که اومدم رد پایی از خودم اینجا به جا بذارم اما هیچ چیز جز اون لحظات به ظاهر تلخ به یادم نبود و انگار هیچ درسی از گوش دادن فایل به ذهنم نمونده بود درحالیکه از صبح تا قبل رفتنم ۵بار گوش داده بودم. همین که سایت رو باز کردم و متن ها به چشمم افتاد بدون اینکه به موضوعی حتی مربوط به بحث تکامل برخورد کنم این کلمه بر قلبم نشست که استاد عزیز گفتن هنگام ذبح کردن ببعی چقدر سختشون بود حتی میخواست اشکشون دربیاد و هربار با کار کردن روی باورها و تکرار اون کار و جایگزین کردن فکرها و باورهای ناب بالاخره اون کار براشون راحت شد.
وقتی عبارت “هربار” توی ذهنم تداعی میشد احساس کردم در تغییر شخصیتم چقدرررر عجولم. چندبار باورهام رو شناسایی کردم؟ چقدر تغییرشون دادم؟ نسبت به خودم چه فکرایی دارم؟ واضح میدونم؟ حس کردم اگر قبل از عید نوروز بتونم دوره عزت نفس رو شرکت کنم این جای خالی عزت نفسم چقدر میتونه پر شه. هرکی باهام بد حرف میزنه احساس خورد شدن بهم دست نده. با خودم رو راست باشم و از شناخت و روبرو شدن با حسای منفیم نترسم و خجالت نکشم.
و از همه مهمتر اینکه باور “مهم بودن نظر و نگاه اطرافیان نسبت به خودم” رو ذبح کنم و این یک باره اتفاق نمیوفته. من اینجا خیلی خیلی بیشتر روی عزت نفسم کار میکنم اما بسیار امیدوارم و خیلی دوس دارم با کمک خدا و دوره عزت نفس از خودم لیلایی بسازم که زمین تا آسمون با قبلی فرق کنه.
لیلایی که دلیل پولدار نبودنش برمیگرده به عزت نفسش. باور داره که نمیتونه و دیگران از اون خیلی بهتر و توانا ترن
لیلایی که رابطش با خودش عاشقانه نیست
رابطش با خدای خودش قلبی و از روی شناخت نیست
و رابطش با دیگران اونقدر که دلش میخواد با صلابت و با عزیزانش اونقدر که میخواد با صمیمیت نیست.
ولی میخواد که تا چهل روز پیش رفته. میخواد که تا وقتی رد پا نذاشته نمیخوابه. میخواد که هر فایلی رو کمتر از پنج بار گوش نداده. میخواد که تایم زیادی از روز رو حواسش به ورودی ها و احساساتش هست. میخواد که رابطش با همسرش خیلی بهتر شده. میخواد که درسایی یاد میگیره و بها و هزینه هایی داره میده.
لیلا میخواد و بازم باید خواستنش رو بیشتر کنه.
الان که اینها رو نوشتم واقعا آروم و خالی شدم. شاید نصف بار غم و خشم از دوشم برداشته شد.
خدایا خیییییلی متشکرم ازت
روز سی و سوم:
سلام به استاد عزیزم و مریم جان مهربان و همه دوستان مسیر آگاهی
این متن زیبا با صدای مهربان استاد را بالای 100 بار پشت سرهم گوش دادم و گوش دادم و گوش دادم. جالبه برام تکراری نمیشد..
این فایل استاد هم از اون دسته فایل هایی بود که منو در خودم فرو میبرد. چقدر قضاوت همیشه در من پررنگ بوده.. هرچند مدتهاست دارم روش کار می کنم ولی هنوز به محض کنترل نکردن اصطلاحاً به تنظیمات کارخانه برمیگردم و به ناخودآگاه ذهنی یا کلامی به قضاوت کشیده میشم…
فایل “آرامش در پرتو اگاهی” احساس فوق العاده ای به من میداد و تکنیک های ساده ای که در آن گفته شده به کنترل ذهن و آرامش که نتیجه اش دریافت آگاهی های ناب است کمک خوبی می کنه..
دقیقا مسیر تحول من خاموش کردن ذهن و منطقم و گوش سپردن به احساس و ندای قلبم هست… قدرتی که دارم و ازش غافل بودم.
دم استاد همیشه گررررم.. هر زمان که موسیقی ای پس زمینه کلام استاد میشه چقدر نفوذپذیری عجیب تری داره. چقدر آرامش بخش تر و جادویی تر میشه و البته به شدت اثرگذار
برای همه مون فراوانی عشق و سلامتی و ثروت و معنویت و زندگی سعادتمندانه آرزومندم.