روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 2 - صفحه 40
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/01/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-27 10:19:542025-02-25 20:09:04روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
روز پنجاه و هفتم سفر رویایی من
خداوند برای ما انسانها که جهان و زمین و آسمانها رو برای ما مسخر کرده قانون کن فیکون هست وپاسخ خواسته ها رو خیلی سریع و راحت میده.
اگر ما باورهای متضاد با خواسته نداشته باشیم به محض اینکه درخواست میکنیم دریافت میکنیم. اگر میخواهیم و نمیشه یا دیر یا به سختی می شه به همون باورهای متضاد و محدود کننده برمیگرده. خداوند بی نهایت دست برای رقم زدن اتفاقات داره و ما نمی تونیمفکر کنیم اتفاقات چطور می افتن. اما فقط اگر باورهای مناسب داشته باشیم و ترمز که همون باورمحدودکنندست نداشته باشیم خیلی سریع به خواسته هامون می رسیم.
باورای محدود کننده کم کم ایجاد شدن و کم کم و با شناخت و تمرین هم از بین میرن و جاشون رو باید به باورهایی بدن که در ردیف رسیدن به خواسته ها باشن. این باورها همون افکار و اعتقاداتی هستن که وقتی به رویاها فکر میکنیم سراغمون میان و احساسمون رو بد میکنن. احساس فاصله، ناامیدی و ناراحتی به ما میدن.
ما باید اونها رو بشناسیم و باورهای مناسب و مثبت و زیبایی رو درجهت رویاهامون جایگزین اونها کنیم.
بنام خدای مهربان
ردپای روز 57
من هم وقتی خوب رو خودم کار کردم باورهای مخفی در خودم پیدا کردم که دوتاشو میگم
یکی اینکه من وقتی استاد در روانشناسی ثروت یک از تحصیلات به عنوان عاملی کع عامل نیست صحبت میکردن چون من تحصیلات نسبتا بالایی داشتم فکر میکردم این موضوع شامل من نمیشه تا اینکه یک ترمز عجیب پیدا کردم گرچه خیلی واضح بود ولی من نمیدیدمش و این بود که باور داشتم کسانی که تحصیلات پایینتری دارند دستشون در کار کردن باز تره و میتونن خیلی کارها انجام بدن و رشد کنن و دلیل اینکه اکثر سرمایه دارها تحصیلات پایینی دارند همینه که از یه کار یدی شروع کردن و با قانون تکامل رشد کردن ولی تحصیل کرده ها خیلی کارها رو نمیتونم انجام بدن عجب باور مسخره ای بود ولی خدارو شکر شناسایی شد یا مثلا اگه مجرد بودم دستم بازتر بود و ریسک پذیر تر می بودم و انواع اقسام باورهای اینجوری چیزی که میدونم اینه باید مداااام رو خودم کار کنم تا بتونم مثل یک بچه خردسال پاک بشم
رو پنجاه و ششم سفر رویاییم
شرایط هرجور که باشه دوتا چیز باید برای من ثابت باشه: تمرکز روی خواسته هام، توجه به نوع احساسم.
تمام طول زندگی مسائل و جریانات مختلفی پیش میاد که ما رو متاثر میکنه و معمولا باعث میشن کانون توجه ما رو از سمت خواسته هامون به سمت خودشون ببرن. من گاهی به خودم میام میبینم یه اتفاق کوچیک یا بزرگ یا خوب یا ظاهرا تلخ من رو از هدف و خواسته هام غافل کرده. گاهی پیش میاد که اون اتفاق و خبر یه مدت حالم رو بد کرده و من حسم رو خوب کردم فکرم رو عوض کردم و به خودم اومدم متوجه شدم من فقط تونستم خودم رو با اون محیط وفق بدم و بین احساس رضایت و دلمردگی و بی حوصلگی باقی موندم.
من برای نقد و قضاوت آدمها و شرایط اجتماعی، برای کنترل و تغییر دیگران اینجا نیستم. من برای تغییر و پیشرفت خودم اینجام، برای اینکه در مدار ثروت و عشق و قدرت باشم. من اینجام که ذهنم رو برای خلق شرایط خودم کنترل کنم.
روز پنجاه و پنجم سفر رویایی من
نکاتی از فایل که باید تمرکز و تمرین بیشتری براشون بذارم:
۱. وجود رابطه زیبایی که گفتین توی هیچ افسانه ای ندیدین و نشنیدین. این مسئله برای من پاشنه آشیلی هست که اول عزت نفس خوبی می طلبه و تغییر باورها درباره روابط عاشقانه که دوره ی عشق و مودت هم حتما زیاد به کار من میاد چون یکی از باورهای من اینه که زندگی همینه و روابط عاشقانه ی خاصی وجود نداره و هرچی هست فیلم و تخیل و افسانست و طی فیلمهایی که قبلا دیدم این باور در من شکل گرفت که هر رابطه عاشقانه ای اتفاقات غمگینی در متن و محتوای رابطه وجود داره!
و همچنین رابطه با دیگران و پول و سلامتی و …
۲. اینکه میگین یک جمله بخاطر خوشایند مخاطب نگفتین. و روی هیچ چیز و هیچ کس حساب نکردید. این هم مدار بالای توحید و شناخت خداوند هست که توی روابط عاشقانه هم اصل اساسی و اولین اصل موفقیته.
۳. عدم وابستگی به فرزند با وجود علاقه ی شدید.
چقدر توی کلام و رفتارتون آزادی و رهایی میبینم. چیزی که همیشه عاشقش بودم و هروقت احساسش کردم در نهایت آرامش و لذت بودم
۴. قضیه ی ترامپ و محدودیت ایرانیا در آمریکا؛
رهایی و الخیر فی ما وقع. اینکه ثانیه به ثانیه ی زندگیمون رو خودمون میسازیم و نباید بترسیم فلانی چکار میخواد کنه.
یعنی خدای من اونقدر قانونمد و عادله که اجازه نمیده هیچ چیز جز رفتار خودم توی زندگیم تغییری ایجاد کنه و اگر تغییر و اثری ایجاد شه صددرصد و طبیعتا خیره چون جریان جهان خیره، تجارب ما دردهای ما همه خبر از پیشرفت و طی کردن مدارها میده
۵. از هیچکس برای خودمون بت نسازیم. هیچکس کامل موحد و مومن نیست هیچکس هم مشرک و صددرصد بد.
روز پنجاه و چهارم سفر رویاییم
به نام خدایی که همه چیز و همه کس منه
کامنت یکی از عزیزان رو خوندم که میگفت قبل از خواب از خدا درخواست کن و بخواب.
وقتی خوندمش گفتم لیلا چقدر شبا قبل خواب با خدای مهربونت حرف زدی، یک صدم حرفایی که با عزیزان و دوستات حرف میزنی با خدای مهربونت از روزمرگی ها و دغدغه هات درمیون میذاری؟ بهش اعتماد میکنی؟ اصلا میدونی مخاطب کی هست؟
مخاطبت تنها قدرت جهانه، بزرگترین و زیباترین و مهربانترین نیروی هستیه که جز اون همه چیز از همونه!
چطور باور کنم و موحد باشم؟ به احساسات و افکار و مدارهام توجه و تمرکز داشته باشم.
احساس ایمان و آرامش و قدرت و شجاعت و اطمینان ما رو به راه توحید میبره، ترس و تنهایی و نگرانی و طمع و… شرک.
وقتی با خدای خودم حرف میزنم و ازش درخواست میکنم، نگاه کنم به احساسم. به گفته امام صادق(ع) اگر روایتش درست باشه :وقتی چیزی میخواهی و خواسته ای داری پس اینگونه بپندار که خواسته تو دم در است.
اگه اینجوری فکر کنم و احساس کنم و با خیال راحت و حال خوب بخوابم یعنی تو راه درستی ام.
و از خودم میخوام توی معاشرت هام یه کوچولو حواسم به افکار و احساساتم باشم که به کدوم سمت پیش میره.
خدایا متشکرم
روز پنجاه و سوم سفر قشنگ رویاییم
جاده بدون دست انداز، جاده سخت و جان فرسا؛ یکی از پاشنه آشیل های لیلا.
چیزی که تقریبا تمام اطرافیانم سعی دارن به من یاد بدن. حتی همین دیروز یکی از عزیزانم برای من تعریف میکرد که برای خرید خونه تمام طلاهاشو فروخت و دیگه نتونست طلا بگیره. و این باور درون من داشت القا میشد که برای بدست آوردن چیزهایی که دوست داریم باید از دوست داشتنی های مهم دیگه بگذریم.
اینکه آدم احساس تعلق و وابستگی به دارایی هاش نداشته باشه خیلی عالیه، اینکه آدم گاهی بدون احساس حسرت برای پیشرفت و موفقیتش بها بده فوق العادست اما اینطور که استاد عباسمنش عزیزم میگن، لازمه پیشرفت و موفقیت رنج کشیدن و از دست دادن نیست.
روز پنجاه و دوم سفر رویاییم
همه چیز فرکانس های من و قوانین خداوند برای پاسخ به فرکانس های منه، شغل و مقدار درآمد و روابط و همکاران من همه پاسخ باورها و نگاه من به زندگیه.
اینکه منتظر باشم یه نفر دیگه برای ما فرصت شغلی ایجاد کنه و به ما روزی بده یعنی اون رو شریک خداوند و حتی جایگزین خدا قراردادیم و این کار کاملا با توحید و ایمان ما در تضاده. اون آدم میشه خدای ما و میتونه تصمیم بگیره ما چجوری زندگی کنیم.
خدا رو بخاطر نشونه هایی که این روزها برای راه افتادن کسب و کار مستقلم دریافت میکنم خیلی متشکرم.
روز پنجاهم سفر قشنگ رویاییم
چقدر این نوع فایلها مهمن، پایه و بک گراند زندگیمونن. همه چیزن. چون توجه و باور و نگاه همه چیزه. کل داستانه؛
شاید خلاصه ای از موفقیت همین ها هستن و بقیش فقط توضیح و شرحه.
۱. اینها اصول بدون تغییر جهان هستند، کل داستان جهان هستی هستند.
۲. در هر لحظه با توجه به افکارمون در حال ارسال فرکانس هایی به جهان هستی هستیم و به این شکل اتفاق های زندگی ما بوجود میان
۳. اساس رسیدن به خواسته ها و کل داستان “کنترل گفتگو های ذهنی که به شما احساس بهتر بدهند” هست
۴. زندگی سعادتمند اون زندگی هست که وقتی لحظه مرگ فرا رسید حسرت نخوریم، خوب زندگی کرده باشیم و دنیا رو مکان بهتری برای زندگی کرده باشیم.
۵. باور کنیم که تمام شرایط رو خودمون بوجود میاریم
۶. هیچ چیزی جز فرکانس های ما نیست
۷. ما در همه حال داریم با خودمون حرف میزنیم. خیلی از این پچ پچ ها و نجواها در رابطه با ورودی ها هستن یعنی اونهایی که درموردش شنیدیم یا دیدیم و حالت دوم چیزهایی که برامون مهمن.
این گفتگوها احساسی رو در ما بوجود میارن و نتیجه این گفتگوها احساسه که میتونه مثبت مثل امید و عشق باشه یا منفی مثل کینه انتقام خشم و… باشه
این گفتگوها نشون میدن ما داریم سمت خواسته ها میریم یا ناخواسته ها
۸. ما میتونیم آگاهانه این گفتگوها رو کنترل و مدیریت کنیم به طرزی که به ما احساس بهتری مثل امید توکل یقین پیشرفت سلامتی بدن. و این جزئی از برنامه ما باشه و بصورت یک ساعت و یک هفته و یک ماه نباشن. تا گفتگوهای مثبت گفتگوهای غالب ذهنمون شن. وقتی این گفتگوها و فرکانس ها مثبت شن یا در جهت خواسته ها قرار بگیرن جهان شرایط و موقعیت هایی رو برای ما بوجود میاره که خیلی خیلی راحت به خواسته هامون برسیم
۹. کل داستان یک کار ذهنیه و نیاز به تمرین و باور داره.
احتیاج به تعهد فراوون داره
روز چهل و نهم سفر رویایی قشنگم
چقدر روند طبیعی جهان برای من تعجب آوره.
خدایا چقدر ازت دور بودم. چقدر حس غریبی بهت داشتم چقدر زیبا و مهربان و توانایی
اون توانایی که قبلا نسبت به تو تصور میکردم و باور داشتم چی بود و الان چی دارم می شنوم؟
هروقت به این فکر میکنم که از اون همه تعداد فکری که از ذهنم رد میشه برای من چقدرش مثبته چقدر منفی خندم میگیره. از صبحه چند بار دارم یاد آوری میکنم میگم همین الان داشتی به چی فکر میکرد؟ بعد به خودم میگم با این نوع فکر و این حجم از تکرار نوع فکر توقع داری کجا باشی؟ شرایط جسمی و مالی و روابطت چطور باشه؟ توی این چند روز هروقت یادم اومده داشتم به ناخواسته هام فکر میکردم واقعا شاید ۱الی۵ درصد به خواسته فکر کرده باشم.
بنام خدای خودم 1400/10/17
ردپای روز 47
ممنون از بیان دوباره این قانون به ظاهر ساده ولی بسیار بسیار بسیار بنیادی و اساسی گویا قوانین الله همه به همین صورته به ظاهر خیلی ساده ولی شدیدا تعیین کننده
نکته اساسی این فایا برای من زیر نظر داشتن مدام خودم که در هر لحظه دارم به چی توجه میکنم و البته توجه آگاهانه به آنچه دوست دارم تو زندگیم اتفاق بیوفته دیدن نوشتن حرف زدن ووووو
یک نکته خیلی خیلی مهم دیگه احساس من هست که این تعیین کننده و اساس هست گاهی با اینکه ظاهرا در مورد خواستم صحبت میکنم فیلم میبینم ولی احساس خوبی ندارم این لحظات شاید بهترین لحظات هستن برای خودکاوی و کشف ریشه احساس بد و از ریشه کندن اون. به امید الله