روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 2 - صفحه 7

771 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    بی نام گفته:
    مدت عضویت: 2422 روز

    این روزها همش با دلم زندگی میکنم

    با دلم راه میرم

    با دلم تصمیم میگیرم

    با دلم فکر میکنم

    خلاصه با دلم حال و هوایی دارم

    نمی تونستم یک روز توی زندگیم تصور کنم که اکر با خدا زندگی کنی رویاهات رو اینقدر قشنگ برات نقاشی میکنه

    فصل زیبای زندگی من شروع شده

    و نقطه شروعش روزی بود که تصمیم گرفتم تظاهر رو کنار بزارم و باور کنم همه ی از من شروع میشه

    و به من ختم میشه

    این روزها اتفاقات و کارها اینقدر با مزه و خنده دار و ساده پیش میره که حد نداره ایده ای که ۵ سال پیش میخواستم انجامش بدم و باورهای مخربم سر راهم بود امروز اینقدر بامزه و ساده با تمام امکانات و راحت شروع شد که فقط میتونستم بخندم به اینکه حالا میفهمم که پول در آوردن به قرآن یه خدا به هر کسی که بهش اعتقاد دارین

    نه نیاز به ایده خاصی داره

    نه مهارت خاصی

    نه سرمایه

    نه مدرک

    فقط نیاز به دل قرص از خدا داره

    یه روز داستان زندگیم رو کامل براتون مینویسم تا ببیند من چقدر جالب هدایت شدم به تمام کارهایی که قبلا برام مثل یه رویا بود و فقط تمام شد ها توی ذهن من بود که باید شکسته میشد

    و چون شکسته شد

    اجابت شدم

    یعنی اجابت که شده بودم

    پذیرفتم در حقیقت

    دلم میخواد بشینم و ساعتها بگم توی اینستا به مخاطبین توی کامل تلگرام که بخدا

    با خدا باش و پادشاهی کن

    حقیقت محض

    بارها نزدیک بود کم بیارم

    بارها میخواستم عقب بکشم

    اما هر بار به خودم گفتم

    احمقانس که بخوای به روش بقیه زندگی کنی و نتایج متفاوت بگیری

    و بارها خواستم هدایتم کنه

    و کرد

    یک گوشه از این روزها رو مینویسم که بدونید میشه اگر ایمان بیاریم

    توی پروژه کاری در عراق بودم

    و به تمرین برخورد با تضاد ها رسیده بودم

    هر تضادی که میدیدن بلافاصله یک کاغذ بر میداشت و خواستم می نوشتم.نمیخوام بگم ۱۰۰ درصد اما ۵۰ درصد تلاشم میگردم که ذهنم کنترل کنم

    قرار شده بود کارهای اقامتم بکنم و بمونم در یک شرایط خیلی خوب با دوستایی که واقعا از کار کردن باهاشون لذت میبردم اما خب تضادهایی بود که تمایل داشتم بهتر ار اونها رو تجربه کنم

    ناگهان سر یک سو تفاهم واقعا خنده دار تمام پروژه کاری من بهم خورد و من با ۲۰ میلیون ضرر مجبور شدم برگردم ایران

    ولی هر لحظه میگفتم خدایا شکرت من مطمعنم که اتفاق خوبی قرار بیوفته و تو برای من خیر میخوای

    و بهتر از اینها قرار نصیب من بشه گاهی شیطان ذهنم میومد که من حرفم کنه وادار به غر زدنم کنه

    اما من با هر دفعه ورودش تمام تلاشم میگردم که مدت کوتاه تری در احساس بد بمونم با تمرین با شکرگزاری با ویس و … و ایمان داشتم که دارم هدایت میشم همانطور که استاد در جلسه اول دور گفتن ممکنه اتفاقاتی بیوفته شما باید فقط صبور باشین و به راهتون ادامه بدید و من صبوری کردم و شاد بودم و امیدوار

    و ….کلی اتفاقات جالب یهو از راه رسید دست های خداوند

    دارم آماده میشم برای اینکه به به کانادا مهاجرت کنم

    به راحتی

    و از همه مهمتر اینکه رویایی که برای بیزنسم در سر داشتم در حال تحقق و من پله پله دارم میچینم و میرم بالا

    و به زودی باز هم خبرهای خوب براتون میزارم خانواده عزیز من

    استاد عزیز من

    و بالاتر از همه خدای من انرژی بزرگ و فرمانروایی که من از خودت خلق کردی

    نمیدونم این چه حسیه توی وجودم

    پای لپ تاپ بودم امروز یهو به دلم افتادبیام شهرستان محل دانشگاه و خودم کارهای مدرکم انجام بدم توی راه فقط و فقط اشک ریختم از شوق و با خدا حذف زدم و بهترین فکر کردم که بارها در گذشته این روزها رو تجسم کرده بودم

    وقتی رسیدم یکی از دوستانم گفت میخواد بده فلان شهر که منم دقیقا باید میرفتم و این همزمانی باعث شد من این کارم هم به راحتی انجام بشه

    از طرفی توی یه پروژه که به ظاهر نیمه تمام رها شده بود کارفرما یکهو تمام چیزهایی که من برای اتمام پروژه لیست کرده بودم قبول کرد

    از طرفی یک دست خدا توی مسیرم سبز شد و یک پروژه عالی دیگه که بهم سپرده شده بود رو برام کامل کرد

    این روزها توی ذهنم

    توی خواب

    توی بیداری

    فقط و فقط با خدا حذف میزنم

    و امروز یک لحظه پیری خودم تجسم کردم لحظه ای که با لبخند از اینکه به تمام آرزوهایم رسیدم منتظرم خدا رو ملاقات کنم

    ناگهان اینقدر اشک شوق ریختم

    باورم نمی شد

    منی که روزی از خدا و قرآن و …. متنفر بودم

    امروز برای اینکه ایمان آوردم به نظم دنیا و ایمان دارم که اگر سعادتمند دنیا بشم در دنیای دیگری خدای خود رو ملاقات میکنم اشک شوق ریختم به جای اینکه بترسم

    و شوقی درون وجود من بود که با این راه میتونم سعادتمند دنیا و آخرت بشم

    بچه ها

    دوستای خوبم

    خانواده عزیزم

    نمیتونم حالم رو براتون وصف کنم

    اما بهتون میگم که اینجا رو خدا ساخته

    واسه کسایی که میخوان آیاتش رو بفهمن

    و هدایت بشن

    لبریزم

    این روزها

    از هدایت احساسی که سالها نادیده گرفته بودمش و این روزها داره لگاریتمی منو هدایت میکنه

    تمرین کنید

    توانا بود هر که تمرین کند

    دوستتون دارم

    و آرزو میکنم برای خودم و برای همه کسایی که میخوان که هدایت بشن

    این نیرو به کمکشون بیاد

    اراده کنید

    چون ارزشش رو داره که خدا بهتون چراغ و نوری بده که با اون در جامعه راه برید و هدایت بشید

    و برای خودم هم از خدا

    نعمت بی نهایت و ثروت بی اندازه میخوام

    و آرامش و سعادت دنیا و اخرت

    خدایا هدایتم کن به راه کسانی که به آنها نعمت دادی

    دوستت دارم

    و این دوست داشتن تمام نمی شود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      سمیه امینی گفته:
      مدت عضویت: 2255 روز

      سلام دوست عزیزم

      حال دلم دگرگون شد با این کامنت ناب و خالصتون

      چه قدر عالی روی خودتون کار کردین

      تحسینتون میکنم برای هدایتها و همزمانی هایی که دریافت کردین

      من امروز این کامنت که حدودا دو سال پیش نوشته شده رو خوندم

      امیدوارم الان در پناه الله مهربان با دلخواسته هاتون شاد و سلامت و سعادتمند باشین

      بی نهایت ممنونم 🌷😚

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    بی نام گفته:
    مدت عضویت: 2422 روز

    روز ۳۴

    ام داری یار جمع میکنی حواست باشه

    از همون یاری ضربه میخوری که جایگزین خدا کردی

    و همه چی دست به دست هم داد میده تا بهت نشون میده وقتی کسی جایگزین خداوند بشه توی زندگیت به بدترین شکل ممکن از همون نقطه زیر پات خالی میشه. خدا رو شکر برای اینکه این نکته رو فهمیدم و باید بارها و بارها به خودم یاد آوری کنم . فقط و فقط روی خدا حساب کن. خدایی که برای رسیدن تو به همه چیز کافیه به هر چیزی به هر چیزی که حتی الان توی ذهن ما نمیگنجه

    کافیه به این نیرو تکیه کنی

    کافیه یه جهاد اکبر برای تغییرباورهات راه بندازی

    نمیگم کاراشون شاید سخت تر از کار زیاد کردن باشه

    اما خوبیش اینه که قانون یاد میگیری و برای همیشه در نعمت بی نهایت زندگی میکنی . این روزها دادم شور و روی افتادم کار میکنم یک مقابله رو در رد با شیطان ذهنم. برای مثبت اندیش شدن بی حد و مرز برای تکیه و توکل کامل. به قول دوستمون برای رسیدن به بیخیالی محض

    برای اینکه فقط و فقط و فقط روی خدا حساب باز کنم

    تا قلبها رو اون برام نرم کنه

    کارها رو اون برام انجام بده

    و از جایی که فکرش رو نمیکنم به کمک من میاد

    با دستی که خودش میخواد

    چون وظیفه من خواستن

    و چرا و چگونه دست خودشه

    روی مردم حس نمیکنم

    روی آدم ها

    من فقط و فقط روی خداوند حساب میکنم

    حتی اگر کسی میاد که بهترین کار برام انجام میده

    اون هم دست خداوند و من اول از خدا متشکرم و بعد از دستانش

    من حتی روی خودمم حساب نمیکنم

    روی خدای خودم حساب میکنم.

    چون ایمان دارم تنها اونه که میتونه طناب محکمی باشه برای اوج گرفتن من

    و به راحتی میتونه رزق و دارد سفره ما کنه و منو به عرش ببره

    خدای دوست داشتنی من

    فقط روی تو حساب میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    ویدا قربانی گفته:
    مدت عضویت: 2419 روز

    سلام دوستان عزیزم صبح باشکوهتون بخیر سلام استاد جان سلام خانم شایسته عزیز دل

    امروز همین که از خواب بیدار شدم چیزی نگذشت یه کبوتر اومد پشت پنجره اتاقم نشست

    شروع کرد به اواز خوندن

    اول متوجه نبودم داره با من حرف میزنه

    ولی یکم که گذشت متوجه این اگاهی و لطف زیبای خدای عزیز دلم شدم

    همین که من یه لحظه یه چیز کوچولو اومد توی ذهنم که میخواست ذهنمو نگران کنه

    ساکت شد سریع فهمیدم

    دوباره با عشق عمیقا لبخند زدم

    دوباره شروع به اواز کرد

    من هر چی توی ذهنو قلبم میومد اون جواب میدادو اواز میخوند

    همینکه میترسیدم ساکت میشد میگفتم تو صدای خدایی دوباره اواز میخوند

    اخرم گفتم اومده بودی خبر بدی اون اتفاق قشنگ میخواد بیوفته

    چند ثانیه گذشت بعد پر زدو رفت

    این اتفاق زیبای صبحم بود

    خواستم با شمای عزیزای دلم شریک بشم

    زیبا باشیم

    خدایا شکرت

    سپاس بی نهایت بینهایت از اینهمه بزرگیت و زیباییت خدای من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    نیما مرادی گفته:
    مدت عضویت: 2453 روز

    به نام خداوند رزاق

    عرض سلام به خانواده بزرگ عباسمنش

    از خداوند بزرگ سپاسگزارم که من رو به مسیری هدایت کرد که ، عشق ،ثروت ،و سعادت ، سلامتی رو هر روز تجربه میکنم

    امروز خیلی خوشحالم و احساس خوبی دارم که به با استاد آشنا شدم و دوست داشتم این احساس رو با شما عزیزان به اشتراک بذارم

    سپاسگزارم به خاطر تمام روز های خوبی برای من اتفاق افتاد و هر روز داره بهترین ها برام اتفای میفته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    فرخ لقا گفته:
    مدت عضویت: 2657 روز

    سلام استاد عزیز موحدم

    سلام خانم شایسته عزیز

    سلام همه ی راهیان جاده ی نور ،خانواده عباس منش

    من بازم اومدم باچندتادیگه ازیادداشتهای سفرنامم :

    (روز بیست و سوم)

    توحید عملی ۱.

    تعاریف استاد ازاحساس مسئولیت ورسالتشون برای اشاعه ی توحید.اینکه باید فقط خدارا درزندگیمون موثر بدونیم وبس وهرچیز به جزاین شرکه.

    اگرواقعا”به خدابرسیم همه مشکلاتمون حل خواهند شد وسرشارازاحساس شادی،موفقیت درتمام زمینه ها خواهیم بود.اگردرروابطمون مشکل داریم،اگرمشکل مالی داریم و…. یعنی به” او” نرسیدیم و اورانیافته ایم.

    وباید خدا راباقلبمان بیابیم.

    (روز بیست وچهارم)

    بعضی آدمها شرایط خیلی خوب وایده ال رااصولا”باورنمیکنند چون ازقبل هیچ تجربه ای راجع بهش نداشتند و همینطور هیچ باوری که امکانش هست.

    استاد میگند که تفاوتشون بادیگران همین بوده که ایشون باورداشتند میشود ولی اکثریت افراد باورنداشتند.

    اگرماباورمون رادرست کنیم لازم نیست کارخاصی انجام بدیم جهان خودش درمدارمون همه چیزراجورمیکنه.

    توجه به اینکه استاد الگویی نداشته اند وبه اینجا رسیدند( قدرت باورها)

    قبل ازاینکه به هدف برسید قله های بلندتررا انتخاب کنید.

    خواسته هایت راکوچک نکن،باورت رابزرگ کن.

    ( روزبیست وپنجم)

    – تاکید روی مطالعه درزندگی افراد موفق و انگیزه گرفتن از اونها و این باور که ” پس می شود”. ولی فقط انگیزه کافی نیست وقبل ازاون ومهمتر آگاهی ازقوانین است. وبعد انگیزه هم لازم است تابراساس قوانین جلو برویم.

    – آدمها هرجاکه باشند میتونند برای بقیه انسانها مفید واقع شوند.مکان جغرافیایی اهمیت ندارد.

    – هرکسی هرجا که هست سرجای درستش قرار دارد ودرواقع بافرکانسش درآن جایگاه قرار گرفته .

    – علیرغم تاکید بردرستی باورها ،درشرایط خوب اگرامکان هجرت برایتان پیش آمد ازآن استقبال کنید.به شما وپیشرفتتان کمک میکند.

    – برای اینکه بتونی ازچیزی بگذری باید بهش برسی.مثل ثروت تاوقتی به اون نرسیده باشی وتجربه اش نکرده باشی واقناع نشده باشی نمیتونی واقعا”ازش بگذری.

    واینکه حواسمون به این ترمز خطرناک باشه که ممکنه یه عمرمارا ازثروت دورکنه”اگرمن ثروتمند بشم آدم بدی میشم” همه ی تلاشت رابکن این باوررا ازبین ببری.

    یاعلی

    تابعد??

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    بی نام گفته:
    مدت عضویت: 2422 روز

    روز سفرنامه من

    واقعا چه اهمیتی دارد که من کجا هستم و تو کجا هستی

    اینها همه نتیجه افکار و تجربیات ماست و تجربه های جامعه

    من و تو

    من و تو و همه دنیا

    من و تو و خداوند و همه دنیا یکی هستیم

    و چقدر زیبا میشه وقتی با این دید به خودمون نگاه کنیم که ما پاره ای از خدا و قسمتی از این انرژی بی کران هستیم

    بی نیاز از هر شکل و قالب خاصی

    بدون تعریف

    هیچ کدام از ما نیاز به تعریف نداریم

    چون همه ما قسمتی از همیم

    یکی این سر دنیا و یکی ان سر

    من هم به خودم و به قلبم و به خداوند متعهد میشم که سه روز به تمام افراد به تمام موجدات به چشم پاره ای از خودم نگاه کنم

    تا نیاز به قضاوت و دلخوری نداشته باشم

    تا عشق بی نهایت در من جریان پیدا کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    هستی گفته:
    مدت عضویت: 3577 روز

    سلام دوستان عزیز ، استاد گرامی و خانم شایسته گل

    حدود دو ماهه که خیلی بیشتر از قبل و دقیق تر و حساس تر دارم رو خودم کار می کنم ، روی ورودی های ذهنم ، روی عزت نفسم و روی ساختن دنیای خودم ، چقدر ساده بوده و آسان، بودن و زندگی کردن تو دنیای خودمون و برای من کلید ورود به دنیای خودم اعراض بوده چقدر دوست دارم این کلمه اعراض رو و چقدر خوب استاد بهمون آموزشش دادن تو جاهای مختلف ، خدا جونم ممنون ، من تو دوره ای از زندگیم تقریبا تو دورا ن دبیرستان و اوایل ورود به دانشگاه هم این دنیایی که دارم ازش یاد می کنم رو تجربه کرده بودم همین که استاد می گن با خودتون در صلح باشید از درون همیشه شاد و ارام و سپاسگزار بودم هر کاری که واردش می شدم با موفقیت تمومش می کردم خستگی جسمی و روحی برام معنی نداشت سرشار از نشاط و انرژی وصف ناپذیر الان دوباره دارم به اون روزام برمی گردم دیشب تو دنیای خودم بودم و یاد می اوردم قوانین رو که چقدر ثابته و هر وقت ازش استفاده کنی نتیجه خواهی گرفت که همسرم یهو بهم گفت انگار مثل روزای اولت شدی ، من راجع به تغییراتم و کنترل ورودی های ذهنم و کار کردن روی خودم بهش چیزی نگفته بودم فکر کنید بعد از 12 سال زندگی مشترک این جمله رو بشنوی !!! خدای توانمندم سپاس

    دوستان خیلی خوشحالم که تو این مسیر سرشار از سعادت هستیم ، استاد گرامی براتون سعادت دنیا و آخرت رو همواره می خوام . و اما یکم براتون از دنیای خودم بگم ، صبح که بیدار می شم فارغ از فکر کردن در مورد کارهای روزانه تکراری برای اما ه شدن و … که برام یکی از کارای خسته کننده بود الان تا چشمامو باز می کنم مثل یه کودکی که از بودنش و بیدار شدنش لذت می بره ، خوشحال می شم که بیدار شدم و یه روز رویایی دیده تو دنیای درون خودم خواهم داشت ، دیدین بچه برا خودشون رویا پردازی می کنن دقیقا مثل بچه ها ، ناخوداگاه شروع می کنم به رویا پردازی ، ولی این بار آگاهانه می دونی قوانین رو و نحوه رسیدن و دست یافتن به رویاهات رو . و چه لذتی بالاتر از این ، چقدر این روند آسون بوده و من بلد این راه بودم ولی در طی سالیان غفلت و ناآگاهی فراموششون کرده بودم . الان هر موردی پیش میاد مثلا تو خونه هستم و مثلا همسرم زنگ می زنه که بیام دنبالت بریم بیرون اگه قبل تر بود و من تمایلی نداشتم الارغم میل باطنیم خودمو هی قانع می کردم و شروع به آماده شدن می کردم و همش هم طی آماده شدن احساس های خوبی نداشتم مدام نجواهای درونیم غر غر میکردن به ظاهر آراسته و مرتب سوار ماشین می شدم ولی غریب با دنیای درونم ، جاهای خیلی خوبی می رفتیم و هزاران مورد برای لذت بردن ولی دریغ از یک حس شاد درونی و آخر شب هم به بهانه ای خالی کردن احساسات بد درونم و احتمالا بحث یا گریه یا خودخوری و اینکه خوب اگه من باهاش نرم می ره دنبال دوستاش ، یا تنهایی می گرده و ممکنه احساس تنهایی کنه و صدها فکر عجیب و غلط شیطانی و شیطان چه خوب بلده کارشو و ما چه خوبتر بلدیم ساکت کردنشو وقتی با خودمون در صلحیم . ولی الان مثلا در همین مورد وقتی همسرم زنگ می زنه اگه دوست داشته باشم که خیلی شاد و با لذت همون کارای فیزیکی همیشگی رو انجام می دم و می ریم حسابی لذت می بریم ولی اگه خودم نخوام خیلی راحت می گم نه عزیزم دوست دارم خونه باشم و تو خونه راحتم مرسی ، بدون این ه فک کنم الان تنها می مونه و هزاران فکر و نجواهای غلط دیگه دوباره می رم تو دنیای خودم ، گفتنش راحتته ولی دوستان تغییر باورهای غلط کار سختیه ولی ممکنه و چون نتیجه بخشه و چون زود نتیجه می گیری برات لذت بخش می شه و اگه زیاد رو خودت کار کنی برات می شه یه عادت و چی بهتر از این ، براتون رسیدن به صلح درونی خواهانم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    ملیحه شبانیان گفته:
    مدت عضویت: 3511 روز

    درود بر همه ی شما عزیزان

    هر قدر که شکر خداوند رو به جا بیارم باز کمه. واقعا هر روز فکر میکنم چقدر تفاوته بین ذهنیت من قبل از دونستن این قوانین ثابت هستی و حالا که میدونم. من همیشه ناراحت بودم از این که برای کارهام به نمیتونم به کسی رو بزنم یا نمیتونم از کسی کمک بخوام. اول که فکر میکردم و این فکر از اطراف تقویت میشد خیلی دست و پا چلفتیم. بعدا که یه سری کارا انجام دادم دیدم نه اینطور نیست. پس به این نتیجه رسیدم که خیلی مغرورم. دوستام و همکارام بهم میگفتن این اخلاقت کار دستت میده. تو از قافله عقب میمونی. خب کاری نداره؛ نمی میری که برو به فلانی بگو برات فلان کار رو انجام بده یا ازش کمک بخواه. من انگار که میخوام به قتلگاه برم دست به یه کارایی میزدم. مثلا زنگ میزدم یا میرفتم می دیدمشون البته اونایی رو که خیلی باهاشون آشنا بودم بعد چنان با سر میرفتم تو دیوار و اون آدم چنان منو می پیچوند که احساس لگدمال شدگی میکردم. وقتی به دوستام میگفتم اونا میگفتن تو به خودت نگیر. خب پیشرفت این ماجراها رو هم داره. خب کسی که بالاتره همیشه باید بیشتر دور و برش بپلکی. منم اینقدر حالم بد میشد که دلم میخواست برم تو یه غار و هیچکس رو نبینم. به خودم میگفتم منو چه به پیشرفت! پیشرفت مال آدمای بزن بهادره نه من که تا یکی میگه بالای چشمت ابروئه بهم برمیخوره. خلاصه که خیلی کارها و موقعیتها رو به اصطلاح از دست دادم و خیلی هم غمگین بودم که چقدر عمرم تلف شد و من با اینهمه انرژی و توانایی و آرزو همچنان منفعل باقی موندم. تا این که با این مباحث تو این سایت آشنا شدم. مبحث توحید! نمی دونید چقددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددر خوشحالم . چقددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددر شاکرم و چقددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددر سربلند از درونم و وجودم که نمیذاشت من ذات خداییم رو خدشه دار کنم. وقتی فهمیدم اصلا نباید بنده ی بنده ی خدا شد و خودِ بنده فقط دستی ه از دستان خداوند که اگر در راستای تحقق خواسته ی من قرار بگیره به من کمک میکنه بیشتر از پیش از زندگی قدردانم و لذت می برم. حالا میدونم که فقط باید از رب العالمین درخواست کرد و فقط اونه که طبق قوانینش مسیر من رو مشخص میکنه و این که لازم نیست من کار خاصی به لحاظ فیزیکی انجام بدم و فقط ایمانم به یکتایی و قدرت مطلق پروردگار من رو حمایت و هدایت میکنه آرامشی باورنکردنی تو وجودم نشسته که بعضی وقتا می ترسم که نکنه این رویا تموم بشه. بعد برمیگردم به خودم و میگم : این ترس به خاطر خام بودن و کم کاری تو روی باورهای مخرب گذشته س و فقط با تکرار و تمرین درست میشه. اونوقت با صدای بلند شروع میکنم به توضیح و تفسیر قوانینی که یاد گرفتم و جالبه که هر دفعه مطالب جالبی به ذهنم میرسه که به مطالب قبلی اضافه میشه. اغلب خودم یه عالمه ذوق میکنم بابت ربط این مفاهیم به همدیگه.

    واقعا اینقدر این مسیر رسیدن به خواسته ها دوست داشتنیه؟ واقعا اینقدر همونیه که من همیشه آرزو میکردم؟ واقعا دارم خواب میبینم یا بیدارم؟ واقعا اینقدر تفاوت دیروز من با امروز؟ اینقدر من به خودم نزدیک؟ اینقدر آشنا به خودم؟ یعنی من هستم و خدا؟ خواستن و داشتن همه چیز، بی منت ؟ واقعا میشه هم خدا و هم خرما؟ خدایا ! چه کردی با من؟ اینهمه سال من از خودم فراری بودم بابت زیاده خواهی و وفق ندادن خودم با محیط و هم رنگ جماعت نشدن! اینهمه سال از خودم فرار کردم بابت “یه جوری” بودن! اینهمه سال نمیدونستم که همه ی چیزایی که میخوام یه قطره س از اقیانوس جهان و این که همه ی اونها پشت همین دره و من فقط کافیه این در رو ببینم و دیدن این در جز با ایمان ابراهیمی میسر نیست. میگفتم چرا من هر بحثی رو شروع میکنم که اصلا به ظاهر ربطی به ایمان نداره یهو از مبحث ایمان ابراهیمی سر در میاوردم! بعد نگاه متعجب فرد روبروییم رو که میدیدم تازه میفهمیدم که کجام! من آرزوی این ایمان رو دارم. چون مردد تر از خودم سراغ ندارم. و این تردید مکرر و تضاد جدی زندگی من در تمام خانواده م مسریه منو به این نتیجه ی قطعی رسوند که در من توانایی این ایمان وجود داره و یکی از کارهای من اجرای این تواناییه و جالبه که وقتی داشتم برگی از سفرنامه ی محمد عزیز رو میخوندم ایشون به نقل از کشف قوانین زندگی گفته بود که دلیل هر تضادی در زندگی ما که خودمون قبل از تولد درخواستش رو دادیم برای اینه که ما با به اجرا گذاشتن این توانایی و خلق اون بخشی از خداگونه ای خودمون رو برای خودمون به وضوح میرسونیم. و من دیشب حین تمرین و تکرار قوانین همین مطلب رو با صدای بلند برای خودم میگفتم.

    سپاس خداوندی که خالق همه چیزه. سپاس خداوندی که چنین دستان ارزشمندی داره که قدر خودشون و انرژی های خداگونه شون رو می دونن و منتشرش می کنن و خوشا به سعادت آقای عباس منش و خانم شایسته که دستان شاخص این محفل صمیمی اند.

    در پناه خداوند خوش تر و عاشق تر و کامیاب تر باشید !

    به جز تو

    هیچ چیز این جهان بیکرانه را

    جدی نگرفته ام

    حتی عشق را !

    بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    ملیحه شبانیان گفته:
    مدت عضویت: 3511 روز

    درود بر همه ی شما عشق آفرینان و بندگان راستین پروردگار ؛ خصوصا آقای عباس منش و خانم شایسته

    امروز که مثل همیشه داشتم تو دفترم دریافتهام رو می نوشتم واژه ی “بی خیالی” مدام دور سرم می چرخید. بالاخره نوبت به “بی خیالی” رسید و نوشتم. این که این واژه در خانواده ی ما و شاید خیلیها به معنی “بی غیرتی”، “علافی”، “بی رگی و سیب زمینی صفتی” و “فرار از هرگونه مسوولیت” اطلاق میشه. هر وقت میخوان بزرگترین عیب کسی رو بگن میگن : اون که ازش انتظاری نمیره؛ طرف بی خیال تر از این حرفاس. و کلا کسی رو که نمیخوان جدی بگیرن میگن : خیلی بی خیاله. به همین خاطر وقتی من در فایلی از آقای عباس منش شنیدم که باید بی خیال بود و بی خیالی رو به خونسردی معنی کردن خیلی ذهن منو مشغول کرد. منظور ایشون این بود که این خونسردی از ایمان درست و قوی میاد نه از سر بی توجهی به زندگی و لذت و کامیابی. اما من همچنان با این واژه درگیر بودم. این که چطور میشه با خونسردی ، ایمان قوی داشت و کامیاب شد! جدا از معنی “بی خیالی” به “بی غیرتی و بی مسوولیتی” ؛ معنی دیگرش در دریافتهای من از اطرافیان و دوروبرم این بود که هر وقت کسی میخواست شخص گرفتار و مصیبت زده ای رو دلداری بده و به اصطلاح مثبت نکاه کنه به مشکل پیش آمده و شخص رو آروم کنه میگفت : بابا بی خیال ؛ اینم میگذره. تو بگذر ! ساده بگیر! دایورت کن! و مهمتر از همه فراموشش کن! خود من بارها و بارها این “فراموشی” رو انجام دادم و انقدر درین کار متبحر شده بودم که به سه سوت میتونستم اتفاق ناخوشایندم رو فراموش کنم و با وجودیکه قوانین رو به روشنی الان نمیدونستم اما موفقیتهای ریز و درشتی رو کسب می کردم. تا اینکه به در بسته ی محکمی برخوردم که هیچ مدله باز نمیشد. هرقدر خواستم فراموش کنم؛ بگذرم یا بی خیال بشم نشد که نشد. وقتی با آموزه های این سایت آشنا شدم هنوز نمیتونستم درکش کنم چون خیلی ماجراها بود که باید می فهمیدم. هر چند من قبل از این آشنایی با شرکت در ورکشاپها و سمینارهایی شنیده بودم که ” هراتفاقی برای خوبی من است.” اما تحلیل مساله در موقع وقوع مشکل سخت بود. تا این که اتفاقی برای رابطه ی برادرم با خانمش افتاد که این مساله ی “بی خیالی” رو دوباره به یادم آورد. و من هزاران باره معتقد شدم وقتی مساله ای رو حل نمی کنی و فقط ازش میگذری و فراموشش میکنی مثل اینه که فقط یه قرص مسکن خوردی و دردت موقتا آروم شده و باید ریشه ای به مساله بپردازی. من فهمیدم که ارزش اتفاقات ناخوشایند که در این سایت با نام “تضاد” شناخته شده کمتر از اتفاقات خوشایند نیست. اما تضادها یا خارهای گل به دو گونه اند. اونهایی که موقتی هستند مثل تصاویر ناخوشایند که به طور اتفاقی در کوچه و خیابان می بینیم یا در فضای مجازی با اونها روبرو میشیم که راه حلش عدم توجه به اونها و فی الفور توجه به تصاویر زیباست تا تاثیر اونها رو در دم از بین ببریم و کلا مراقب باشیم که در معرض تصاویر و وقایع و اشخاص این چنینی قرار نگیریم و به این شکل ورودیهای ذهنمون رو کنترل کنیم و دسته ی دوم اونهایی هستند که چندین بار در موقعیتهای مختلف برای خودمون و افراد نزدیک و معاشرمون تجربه ش می کنیم. در این مورد باید جدی گرفته بشه چون منشا اون باور محدود کننده و مخربیه که دیگه با اعراض نمیشه باهاش برخورد کرد و مطمئنا حرف و پیام مهمی داره که اینقدر خودشو تو زندگیمون نشون میده. فهمیدم که باید بهش توجه کنم؛ ازش تشکر کنم که با وجود بی توجهی من بازم بهم هشدار داده که مسیرم رو به سمت خواسته هام دارم اشتباه طی می کنم. فهمیدم به جای ناراحت و عصبانی شدن از وقوع ناخواسته یا تضاد و همینطور مبارزه با اون باید به پیامش گوش کنم و ببینم باور محدود کننده م چیه که سنگ شده تو راه زندگیم و هر روز پام رو هم لنگ تر میکنه! وقتی پیامش رو گرفتم ازش خداحافظی میکنم و برای همیشه از زندگی من بیرون میره. این “همیشه” به این معنی نیست که دیگه تضادی نخواهم دید ؛ بلکه اگر پیام رو دقیق فهمیده باشم و باورم رو درست کرده باشم و از مراقبت مداومش دست برنداشته باشم اون تضاد در اون موضوع خاص رو دیگه نخواهم دید وگرنه با غفلت از کنترل ورودیهای ذهن و مراقبت از سبک وسیاق شخصی و توکل به رب العالمین باز آش همون اش میشه و کاسه همون کاسه! شاید در مواردی بدتر! و توی دفترم نوشتم که با طرز صحیح برخورد با ناخواسته و تضاد میتونم به “بی خیالی” حقیقی که همون ایمان راستین به قدرت مطلق رب العالمینه برسم. به اون خونسردی و عدم نگرانی و آرامش واقعی. و بلافاصله اومدم اینجا و این قسمت سفرنامه رو خوندم و پیام نوروزی آقای عباس منش رو که برای سال 95 فرستاده بودن و خیلی وقت پیش دانلود کرده بودم بازم شنیدم. حالا دیگه با این دریافتها با خیال راحت “بی خیال” میشم و وقتی کسی بهم بگه “خیلی بی خیالی” به جای عصبی شدن و انجام کارهایی به ظاهر جدی و پر دردسر که نشون بدم من خیلی آدم سخت کوش و زحمت کش و مسوولی هستم و تو رو خدا منو دوست داشته باشید و قبولم کنید ؛ فقط به دنبال نکات ریز و درشت مثبت و دلخواهم میگردم که هر لحظه رو بهتر از لحظه ی قبل کنم. میرم بدون خجالت اسباب بازی هایی رو میخرم و باهاشون بازی میکنم که شوق و آرزوشون هیچوقت از دلم دور نشد. میرم همون کتابای شیرین با نقاشی های دوست داشتنی م رو میخونم که با هربار دیدن و خوندن اون کتابا نمیفهمم زمان چطور میگذره. میرم همون لباسای جینگول خودمو می پوشم که هروقت از جلوی آینه رد میشم کلی شاد میشم و با خودم خوشحالم. میرم اون سریالای بامزه ای رو می بینم که وقتی هم تنهام چنان قهقهه میزنم که تا چندتا خونه صدام میره. خلاصه : گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع / سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت کوش

    سپاسگزارم که خوندید. شاد باشید ؛ عاشق باشید ؛ بی خیال باشید !

    عزت زیاد ؛ دنیا به کام !

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      ویدا قربانی گفته:
      مدت عضویت: 2419 روز

      سلام و افرین ملیحه عزیزم دقیقا همین امروز داشتم به همین موضوع توجه میکردم واقعا ایمان به خدا برای ادم یه رهایی میاره

      واقعا مغزمون خیلی وقتا باید خاموش باشه فقط لذت ببره فقط پر از شوق و ارامش احساس توکل داشته باشه که همه چیز رو سپرده به خداوند البته قانون رو رعایت کنه و کنترل ذهنش به دستش باشه و‌کارها رو همونطوری که قانونه انجام بده توکل ایمان احساس ارامش و رسیدن و لذت بردن و انسانیت واقعا این واژه ی انسانیت چه واژه ی زیبایی هست ملیحه جان یا شما عزیزی که داری این اگاهی رو دریافت میکنی

      اره واقعا انسانیت و توکل و دوستی با خداوند حس رهایی وابستگی به خداوند خیلی زیباست

      هر چقدر به خدا نزدیک تر میشم بیشتر میفهمم انسانیت چقدر زیباست

      امروز یه اگاهی زیبای دیگه هم از خداوند عزیزم دریافت کردم

      و اون اگاهی این بود

      به درون خودت برو و عمیق خودت رو‌ حفاری کن

      دایره وار بچرخ عزت نفست رو روش کار کن احساس لیاقتت رو روش کار کن روی حس‌ ایمان و توکلت کار کن روی باور فراوانیت روی خودت کار کن دقیقا مثل یه دایره همینطور در درون خودت در حال چرخش باش و به درون عمق خودت اضافه کن اینطوری ظرف درون بزرگ تر میشه

      و واقعا برام درک این موضوع خیلی جذاب و ارامش بخش بود

      تقدیم به تو ملیحه عزیز و شما دوستان پاک و خداگونه ام سپاس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      بی نام گفته:
      مدت عضویت: 2422 روز

      دوست عزیزم ملیحه جان چقدر زیبا بود پیامتون و واقعا گذشته رفتار اشتباهی رو بخاطر من آورد که باعث خیلی از نتایج نا مطلوب زندگی من بود. اینکه من همیشه بیش از حد سخت میگرفتم و سعی میکردم نشون بدم خیلی مسئولیت پذیر هستم و دیگران بی خیال خطاب میکردم. غافل از اینکه خیال اونها پی ایمان خداست و خیال من پی دنیا و چقدر خوبه که ادم بیخیال دنیا باشه چون وقتی خیالت جای درسته تمام دنیا و ثروتش و نعمت هاش ماله تو هست.

      مرسی از این دیدگاه توحیدی عالی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      سمیه امینی گفته:
      مدت عضویت: 2255 روز

      سلام ملیحه عزیز

      چقدر لذت بردم از خوندن کامنت پر از آگاهی و نکته های مهم

      واقعا این بی خیال بودن خیلی کار راه اندازه در لحظه بودن و لذت بردن همه ی نتایج رو به نفع ما تغییر میده

      امیدوارم حال دلت خوب خوب باشه هر لحظه

      بی خیال و شاد باشی و سعادتمند و ثروتمند 🌷

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    فاطمه رئیسی گفته:
    مدت عضویت: 3124 روز

    سلاااام به همه دوستای عزیزم و به استاد نازنیم و خانم شتایسته عزیز که قلم و کلامش وفق العادس.

    نمیدونم چجوری سپاس گزارخداوندی باشم که منو به این مسیر هدایت کرد

    هربار که به یه تضادی برمیخورم و نمیتونم خودمو اروم کنم قلبم میگه سایت عباس منش جوابتو پیدا کن و هربار که مراجعه کردم چقد زیبا و عالی جوابمو گرفتم

    سفرنامه تون عالیه خانم شایسته عزیز چقد با این سفرنامه حالم خوب شد چقد جواب سوالام داده شد چقد راحت تر میتونم ترمزامو پیدا کنم و چقد خوشحالم که به این مسیر هدایت شدم

    هربار که اومدم و خوندم و فهمیدم که حال خوب حال خوب و حال خوب چقد مهمه و با راهکارهای خودم به حال بهتر از قبلم رسیدم چقد واضح نتایجو دیدم و چقد احساس ارامش و قدرت میکنم وقتی میدونم که همه چی دست خودمه

    تا ذهنم میاد شرو کنه واسش دلایل منطقی میارم که خاموشش کنم و خیلی باید رو خودم کار کنم. ممنونم استاد عزیز بینهایت سپاس که اینهمه زیبایی رو نشونمون دادی.این نظرو فقط واسه اینکه تعهدمو انجام بدم نوشتم. ممنون که خوندین

    دوستون دارم….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: