روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 3 - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/12/abasmanesh-21.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2020-12-25 07:41:262024-12-27 05:54:57روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
روز هفتادم از سفرم
خوشحال شدم از این که فایل امروز مسیله ای دو عنوان کرد که من خدارو شکر توش قوی هستم. خداروشکر هزاربار شکر که همیشه تلاشم این بوده که همیشه خدارو تو کارها، رشد و پیشرفتم ببینم و همیشه می دونستم که دیگران وسیله هستند یا به قول استاد دستان خدا هستند.
سلام
روز شصت و نهم از سفرم
چقدر خوبه که با گوش دادن به هر جلسه بعضی از نکات مهم و اصلی تکرار میشه و با تکرارش اهمیتش پررنگ تر میشه و متوجه میشیم که کدوم قوانین مهم تر و اساسی تر هستند. باورها که به نظر من و البته تاکیدات استاد عباس منش قطعا از اساسی ترین و کلیدی ترین نکات هست. چقدر مهم هست که بتونیم کنترل باورهامون رو درد ست بگیریم و چقدر این کار سخت هست. حداقل برای من که واقعا مثل جهاد اکبر هست چون همش از دست ادم در میره و حتی گاهی گولت میزنه که حالا که یخورده اوضاع بهتره یخورده راحت بگیر تمرین نکن یخورده خوش بگذرون ولی همین ها باعث میشه که ادم از مسیر دور بشه و دوباره به مدار عقب تر برگرده.
می دونم که باید خیلی خیلی رو خودم کار کنم. چون جوونه های تازه ای که باورهای قشنگم زدند هنوز خیلی جوون و شکننده هستند.
خدایا کمکم کم.
سلام
روز شصت و هشتم از سفرم
فایل امروز در مورد ساختن باور ثروت ساز هست. این یکی از اصلی ترین پاشنه های آشیل من هست که خیلی خیلی هم محکم هست. هرچقدر هم فایل های مختلف رو گوش نیدم و باور سازی می کنم ولی باز ته دلم ذهن مرموزم بهم میگه تو که نمی تونی یا از تو گذشته یا بهم میگه تو که نمی تونی ثروتمندترین فرد جهان بشی و با نشون دادن انتهای هر جیزی جلو پیشرفت من رو می گیره. می خوام بگم لازم نیست که من بیل گیتس بشم لازم نیست که من ثروتمندترین فرد جهان بشم ولی لازم هست که من به اندازه ای ثروتمند بشم که توی زندگی احساس آرامش و امنیت کنم. شاید فکر این که بیل گیتس باید میشدم و نشدم بهم استرس و اضطراب بده ولی فکر این که من می تونم بهترین خودم باشم و هر روز تلاش کنم که از روز قبل بهتر باشم یا هر سال نسبت به سال قبلم بهتر باشم بهم آرام میده و کمکم می کنه که تمرکزم روی خودم باشه.
این رو هم به خودم و هم به دوستانی میگم که شاید حس و حالشون مثل من باشه و مضطرب بشن از چیزی که هستند و فکر می کردند که باید بشوند و نشدند. این طوری ذهن مرموز رو خاموش باید کرد هر لحظه که سرو کله اش پیدا میشه.
و من امروز از خودم و تلاشی که برای بودن و ثروتمند شدن و آرامش خودم می کنم راضی هستم و خدارو سپاسگذارم که این فرصت رو به من داد و مهم تر اینکه درک این مسیله رو به من یاد داد.
خدایا دستم تو دستات هست محکم نگهشون دار.
سلام
روز شصت و هفتم از سفرم
چیزی که امروز فهمیدم این هست که بعضی چیزها ثابت هست در کل هستی و کاینات چه خوشم بیاد چه خوشم نیاد. این رو شاید همه بدونیم اما چیزی که مهم است این هست که در مقابل قوانین صلب و ثابت چه واکنشی خواهیم داشت؟
این یعنی این که باید انعطاف پذیری رو یاد بگیریم باید سر تعظیم در مقابل قوانین ثابت جهان پایین بیاوریم و در عین اینکه می دونیم دنیا و تمام آنچه در آن هست مسخر ماست.اا ما هم باید قوانین ثابت رو درک کنیم وقتی به این پذیرش دست یافتیم اونوقت هست که می تونیم زمام امورمون رو در دست بگیریم و بفهمیم کجا باید حرکت کنیم و کجا تنها باید بدون حرکت باشیم و فقط تماشا کنیم تا خودش ما رو به اونجا که باید برسونه. درک این مسیله و فهمیدن تفاوت این دو خیلیییییییییی مهم هست خیلیییییی. من دارم درک می کنم و از درک این مسیله رعشه به وجودم می افته نه از ترس بلکه از هیجان و درک ظرافت و زیبایی اش. اون وقت هست که آرامشی عمیق از جنس خدا یواش یواش وارد قلبمون میشه و مطمینمون میکنه که همه چیز تحت کنترل هست و هیچ نیازی به ترس و داشتن استرس نیست.
خدایا دستم تو دستات هست محکم نگهشون دار.
سلام
روز شصت و ششم از سفرم
نکته خیلی مهم این جلسه تو قسمت آخر فایل گفته شده:
“وقتی باورهایت را به گونه ای تغییر می دهی تا با آن قوانین هماهنگ باشد، آنوقت نه تنها شما را نادیده نمی گیرد، بلکه در برابرتان کرنش می کند، حامی تان می شود و به همان اندازه که با قوانینش هماهنگ می شوی، ایده ها، آدمها، شرایط و فرصت هایی را پیش رویتان می گذارد”.
به همان اندازه که با قوانین هماهنگ می شویم شرایط و فرصت ها پیش رویمان می آید. چقدر درست هست و چقدر من این رو با تمام وجودم درک کردم، درست زمان هایی که واقعا هماهنگ بودم و این هماهنگی رو از اعماق وجودم لمس می کردم. بارها شده که توی حس عالی بودم و جهان رو واقعا مسخر خودم می دونستم و چیزهایی که می خواستم واقعا برام اتفاق افتاد. صد در صد و نه حتی ذره ای کمتر.
در مقابلش هم روزهایی بوده که خودم رو انقدر کوچیک و ناتوان حس می کردم و خواسته هام غیر قابل انجام و دور بود که هرگز به لحظه رسیدن بهشون فکر نمی کردم. اما قدرت هماهنگی با کاینات کار راحتی نیست کاری هست که باید هر روز و هر روز کار کنی با خودت یادآوری کنی، انرژی مثبت ساطع کنی تا سطح انرژی بره بالا و اونوقت یک مدار بالاتر بدی و به خواستت برسی یا نزدیک بشی. اینه جهاد اکبر. اینه جهاد درونی که باید مدام و مستمر باشه چون اگه وقفه توش بیوفته یا فراموش کنی یا به خودت غره بشی با سرعت سقوط می کنی.
خدایا دستم تو دستات هست محکم نگهشون دار.
سلام
روز شصت و پنجم از سفرم
سلام به همگی و سپاس از خدای مهربون که یاریگر همه ما هست. باز هم یک فایل دیگه و یک یادآوری ارزشمند دیگه که همیشه و همه جا باید خدا رو صاحب و در راس همه کارها قرار بدیم. این روزها خیلی از خدا می خوام که مسیر درست رو نشونم بده و با کمک نشونه ها بهم بگه که مسیر درست تر رو انتخاب کنم.
خدایا شکرت.
سلام
روز شصت و چهارم از سفرم
بعد از یک وقفه یک ماهه و درک بیشتر قوانین دوباره روزشمارم رو ادامه میدم. چقدر این تاکید درست هست. در واقع اصل قضیه همینه فقط و فقط تاکید بر باور اینکه باید باورهای محدود کننده رو از خودمون دور کنیم. نه اینکه فکر کنیم باورهای محدود کننده باورهای عجیب غریب و خیلی درشت و قابل دیدن و شاخص هستند. نه اتفاقا کاملا برعکس باورهای خیلی ریز و زیر پوستی که حتی به چشمنمی یاد حتی فکر نمیکنی این باور رو داری گاهی حتی فکر می کنی این ویژگی شخصیتی من هست. اما انقدر این باورهای ریز مثل پیچک به ما چسبیده اند و فرو رفته اند که واقعا شخصیت ما شدند.
مثلا در مورد خودم اینکه از یک لیوان چند بار استفاده میکنم و نمیشورم. نه اینکه مهم باشه ریشه این کار مهمه اونم اینه که من احساس میکنم اگه لیوان رو بشورم آب رو حروم کردم و زیاد مصرف گردم. همین حس مصرف کردن بهم عذاب وجدان میده. درحالیکه درست نیست. شاید اگه ایران زندگی می گردم و محدودیت منابع آبی بود این رو به این مساله ربط میدادم و درواقع خودم رو توجیه میکردم اما من اینجا تو آمریکا که سرشار از آب و سرسبزی هست. پس این یک تفکر محدود کننده است که من این رو به مرور و آشنا شدن با این مسایل توی خودم پیدا کردم و دارم روی از بین بردنش کار میکنم.
به همین ریزی و به همین سختی.
سلام به همگی
روز شصت و سوم از سفرم
اصل پذیرش باور و اینکه ساختن و رسیدن به آرزوها ساختن باور درست و حرکت کردن در جهتش هست، مهم ترین کاری هست که هر کسی که توی مسیر رسیدن به آرزوها هست باید بدونه و بهش انجام بده. و چقدر خوب و عالی شما این مطالب رو می گید و تاکید می کنید. تقریبا توی هر فایلی که گوش دادم تو سایت به طور مستقیم یا غیر مستقیم تین مساله بهش اشاره و تاکید شده. چون این یکی از پایه های اصلی هست که اگه نباشه قطعا یه جای کار می لنگه و نمی تونیم به خواسته هامون برسیم.
نکته مهم دیگه اینه که باید مدام روی این مساله کار بشه تا ملکه ذهنمون بشه تا بتونیم ازش نتیجه بگیریم. نه اینکه چندروز کار کنیم و پیگیر باشیم بعد ول کنیم. چون وقتی هر روز فکر می کنی و فرکانس مس فرستی بسامد فرکانس ارسال شده بیشتر و بیشتر میشه و دامنه بیشتری رو توی کاینات میگیره و در نتیجه رسیدن به خواسته سریع تر میشه. حالا فگر کنیم که یه چند روز این وسط وقفه بیوفته !! خوب دیگه ارسال فرکانسمتوقف میشه و بسامد پیدا نمی کنه.
برای همین خیلی مهم هست که هرروز به خواسته امون فگر کنیم و به باور هم راستا با رسیدن به خواستمونهم ایمان داشته باشیم.
روز و شصت و دوم از سفرم
باورهای ریز دوست و پاگیر امان ازشون. تازه دارم متوجه باورهای محدودکننده مغزم میشم. تازه شناساییشون گردم و جالب اینه که می فهمم این باورها دارند جلوی حرکت من رو می گیرند و اینکه من اصلا نمی دونستم انقدر ادم خسیس و حساسی هستم اون هم توی چنین چیزهای بی ربط و بی اهمیتی.
مثل اینکه ترجیح میدم از بشقاب استفاده شده باز هم استفاده کنم و نذارمش توی ماشین ظرف شویی تا تمیز بشه چون خسیسیم می یاد یا استفاده از لیوان. خیلی برای خودم جالب هست که توی چنین چیزهایی حساس هستم. و جالب تر این هست که می دونم این باورها دارند جلوی دست و پای من رو میگیرند و من می دونم که باید برطرف کنم این هارو. و چقدر برام سخت هست. چقدر عجیب هست که سخت هست.
ولی خدارو شکر که متوجه شدم و دارم روشون کار می کنم. خداروشکر.
سلام به همگی
روز شصت و یکم از سفرم
خدارو شکر که وارد فصل جدید از سفرم شدم خیلی خوشحالم و به خودم افتخار می کنم. یک شروع دوباره پر از انرژی و پر از شور و شوق و یادگیری. محدود کردن باورهای نادرست یکی از پاشنه های آشیل من هست و باید اقرار کنم که تازه متوجه ذهن مرموزم شدم و کنترلش رو دردستم گرفتم تازه دارم می فهمم چطوری باید ساکتش کنم. راستش قبلا فکر می کردم بلدم و می تونم ذهنم رو کنترل کنم اما هرچی جلوتر می رم تازه متوجه میشم که ذهن چقدر مرموز هست و کنترل کردنش و فکر نکردن به باورهای محدود کننده واقعا جهاد سوپر اکبر هست.
پس با قدرت هرچه تمام تر در این فصل جدید پیش به سوی حمله کردن به باورهای محدود کننده و حلق ارزش و زیبایی روز افزون.