https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/12/abasmanesh-5.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-12-14 07:39:312024-12-27 05:36:55روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 5
476نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به همه دوستان عزیزم. اساتید بزرگوارم و هر کسی که چشمای قشنگش این پیامو میبینه .
استاد من خیلی ممنونم ازتون بخاطر اینکه هرروز دارید فرصتیو برامون ایجاد میکنید تا ذهنمون آماده و آگاه ، توی مسیر درست بمونه .
دیشب داشتم فکر میکردم و باخودم بررسی میکردم تمام آگاهیهاییو که ازتون یاد گرفتم یا تو رفتارتون و در رفتار بقیه هم بررسی کردم و باعث شد که دوباره شیرجه زدم در حوضچه آگاهی.
این شیرجه زدن رو دوست دارم. جدیدا … دقیقا از زمانی که دوره احساس لیاقت شروع شده و من احساس لیاقت درونیم رشد پیدا کرده چندین بار با همه وجودم شیرجه زدم و درک کردم و فهمیدم!
فهمیدن قشنگه واقعا .. از تمام ثروتها و نعمتهایی که تو جهان وجود دارن و خداوند برامون قرار داده به نظرم این نکته که تو توی وجود خودت بگردی و یه چیزیو پیدا کنی که سرتره از همه اونا … که کلید ورودی همه ی اوناست … خیلی دلچسبه !
هربار مثل اون شعر فریدون مشیری عزیز که من خیلی دوستش دارم میشه و من میگم
یاااافتم ! یافتم آن نکته که میخواستمش ….
من هنوز فرصت نکردم که قسمت اول از فصل پنجم رد پای تحول زندگی من رو مطالعه کنم اما
درک جدیدم رو میخوام بنویسم.
برای من معمولا اینطوری بوده که وقتی چندوقت با یه عزیزی تماس نمیگیرم و بعدِ دوماه باهم هم مدار میشیم و صحبت میکنیم میبینم عههه چقدر هماهنگیم. چقدر آگاهیهامون تکمیل کننده ی همه..
به خاطر همین دلم گفت بیام بنویسم. شاید این آگاهیها تکمیل کننده ی آگاهی های یه عشق دیگه بود و اومد خوند و به این جمله رسید که یاااافتم آن نکته که میخواستمش .
من اینروزا واقعا دلم میخواد که قانون ثروت رو با تک تک ملکولهای وجودم به شیوه خودم درک کنم و دقیقا از وقتی که دوره لیاقت شروع شده و من دارم روی خودم کار میکنم میبینم که کم کم دارم فرمولهارو میفهمم . قبلا انگار یه شیشه ای جلوی درک کردنم بود . من میفهمیدم استاد چی میگن اما عمیق درک نمیکردم . برا همین همش لنگ میزدم .
دیشب که داشتم خودمو چکاب میکردم دیدم من اومدم شخصیتمو توی روابط درست کردم
و حالا هرررکی سرراهم قرار میگیره به خاطر شخصیت قشنگی که دارم دوستم داره و احترامم همیشه حفظه . مثلا اوندفعه داشتم با یکی از دوستام حرف میزدم درباره روابط . میگفت غزل حتی اگر من پسر بودم و با تو وارد رابطه میشدم تورو میپرستیدم . انقدر که تو پاک و دوست داشتنی هستی
میگفت اصلا آدم شک نمیکنه که چرا یکی تو زندگی توعه که انقدر رفتار عالی ای باهات داره و انقدر رابطه ت عاشقانه ست.
حالا من با این شخصیت که همش رو لطف خدا میدونم و سپاسگزارش هستم، آیا برای این که مورد عشق و محبت قرار بگیرم کار خاصی انجام میدم ؟ که بیشتر از توانم باشه ؟
نه . من زندگی عادیمو میکنم . هیییچ زحمت اضافی ای به خودم نمیدم که عشقو بیشتر دریافت کنم .
همین یکساعت پیش خواب بودم همسرم اومد بیدارم کرد گفت همه چی آماده ست . ظرفارو شستم . پونه دم کردم بیدار شو باهم بخوریم.
بعد انقدر ذوق میکرد که این کارو انجام داده برای من
من کار خاصی کرده بودم که اینکارو کرد ؟
هرگز هرررگز . هیچ کاری .
بعد داشتم فکر میکردم به این که اگر من شخصیتم توی بحث رابطه با پول درست بشه
پول هرروز و هرروز با وجودش بهم عشق میده . بهم کمک میکنه و هرروزم بیشتر این کارو انجام میده . بدون این که من کار خاص و دور از توانم انجام بدم .
تازه هرروز بیشتر حضور داره توی زندگی من
حالا توی روابط من اومدم شخصیتمو اینطوری درست کردم :
شخصیت مستقل بودم و وابسته به کسی نبودم .
متعهد بودم به رشد خودم .
عزت نفسمو پرورش دادم طوری که نیاز به تایید کسی نداشتم.
مقایسه نمیکردم کسیو باخودم .
توحیدی رفتار کردم.
قدرت ندادم به کسی.
نکات مثبت رو دیدم و تحسین کردم.
از اون آدمی که برام کاری انجام داده با عشق تشکر کردم.
از خدا تشکر کردم بابت اون آدما.
کنترل ذهن کردم . ورودی ذهنمو کنترل کردم.
مقاومتهامو درباره آدمها کم کردم .
از ادما متوقع نبودم.
همه رو اونطوری که هستن دوست داشتم.
و ….
دقیقااااا همینه توی ثروت
وقتی شخصیت درست بشه ثروت جااااری میشه.
چرا استاد عباسمنش انقدر خفنه که اگر یکی بخواد بین یه استاد دیگه و ایشون یکیو انتخاب کنه ایشونو انتخاب میکنه
چون شخصیتش خیییییلی قویه. ایشون شخصیتشو به واسطه باورهاش خیییلی قوی کرده .
شخصیته که مهمه.
وقتی که من به خاطرپول بیام خودمو تغییر بدم و همه تمرینهامم برا رسیدن به پول بیشتر باشه
که ثروتمندشم ! شخصیتم قوی نمیشه .
این هدف اصلااا درست نیست.
اصلا هدف اصلی این نیست.
مثل این میمونه که یکی بگه هدف اصلی من ازدواجه.
خب !
که چی ! تو میخوای به چی برسی ؟ میخوای چه ویژگیها و امکاناتیو تجربه کنی تو این زندگی اصلا ؟
هدف اصلی رشد شخصیته!
پول ، ازدواج ،کار و هرررچیز بیرونیِ ما میتونه گرفته بشه ازمون
تنها و تنها شخصیت ماست که هیچ احدی نمیتونه ازمون بگیرتش. شخصیت یه ثروت بزرگه. دقیقا الان اون فایل استادو میفهمم که درباره این بود که ما سرمایه داریم .ویژگیهای شخصیتیمون سرمایه ماست . این سرمایه رو هیییچ کسی نمیتونه ازمون بگیره .
هییچ کسی دسترسی بهش نداره جز خود ما.
حالا طبق همین اصولی که ما توی روابط داریم و باعث میشه که رابطه از منفی صد برسه به مثبت هزار
دقیقا توی ثروت هم همینه
باااید شخصیت ساخته بش
و من دارم در حوضچه آگاهی خداوند ، و از طریق دستان آگاهش که استاد عباسمنش نازنینم ، مریم جانم و دوستان بینظیر این محفل توحیدی همیشگیم هست یاد میگیرم .
دیروز بهش رسیدم که عههه
خدا داره آموزشت میده که تو شخصیتت درست بشه ها
لاجرم پول و ثروت و عشق بیشتررر وارد زندگیت میشه.
فقط کافیه شخصیت بهتر و بیشتر درست بشه.
چون من منظورم، شخصیتم در مقابل نهمتها و ثروتهاست اینو درک کردم .برا هر هدفی دقیقا همینه . دقیقا همینه ! شخصیت اولین و مهمترین اصلیه که برای رسیدن به هر مداری لازمه که درست بشه
من این موارد بالارو توی هر شخصی که نسبت به من رفاقت بیشتری با پول و ثروت داره دارم بررسی میکنم
میبینم این آدما خیلی شخصیت محکمی دارن . خیلی نگاهشون درسته . برای این شخصیت کاااملا طبیعیه که جهان اینقدر سخاوتمندانه باهاشون رفتار کنه و نعمتهارو سرازیر کنه توی زندگیشون.
هرکسی به نسبت شخصیتی که داره میسازه و به میزان رشد یا ضعف شخصیتش داره مدارهارو طی میکنه و میره بالاتر یا میاد پایین تر و به نظرم یا بهتره بگم با درک الانم تمام آموزشهایی که استاد میدن باعث رشد شخصیت ما میشه. شخصیتی که باعث ورود نعمتهای بیشتر و آسانتر شدنمون بر آسانیها میشه.
خدا جونم شکرت که انقدر عالی داری بهم میگی و یادم میدی. چقدر مسیرمو روشن تر میکنی. چقدر رفیق خوبی هستی تو . تنها تورو میپرستم و تنها از تو یاری میخوام . منو (مارو) به راه راست و درست ، راه کسانی که بهشون نعمت دادی، نه اونها که مورد غضبت قرار گرفتن هدایت کن . الهی آمین
سلام به دوست مهربون عزیزم. میترا جون ایزدبانوی نور و آفتاب .منم دوست دارم دوستم.
چقدر قشنگه که خدا انقدر عاشقانه هدایتمون میکنه به کامنتهای عالی. من امروز که سایتو چک کردم و نقطه ی آبی قشنگی که پیام شمارو برام بیاره ندیدم. . الان وقتی که جی میلمو چک کردم دیدم عهه دوست نازنینم برام نوشته و چشمام قلبی قلبی شد.ازت ممنونم
میتراجون خداروشکر که خداوند از طریق غزلش برات نوشت و هدایت کرد .
حالا بیا برات از تغییر شخصیتِ رفاقت با پول بگم که من هرآدم ثروتمندی بررسی میکنم میبینم این رفاقته در رفتارش موج میزنه.
تصور کن پول یک آدمه. بیا برای خودت بررسی کن . برو توی اعماق وجودت و ببین نگاهت نسبت به این آدمه چیه .
من این کارو کردم و دیدم من به شدت اون بنده خدارو خسیس و مغرور میدونم .
فکر میکنم منو دوست نداره . از همه خوشش میاد غیر من . اگر بیاد پیشم سریع میگه باید برم و میره .
کم میاد و زود هم میره . اما برای بقیه وقت داره .
وقتی به درونم رفتم دیدم من فکر میکنم که شخصیت پول اصلا منو حساب نمیکنه و ….
بعد دیدم منم توی رفتارم دقیقا همینطوری هستم . کنترلش میکنم . نمیذارم جاری بشه . بهش قدرت دادم . ازش میترسم . بهش وابسته ام . ازش به شدت متوقع هستم و ….
بعدش اومدم برای خودم نوشتم و نوشتم و نوشتم تا بفهمم من چطوری باید باهاش رفتاررکنم . همش بررسی کردم دیدم عه .. همه اونایی که با پول رفیقن دقیقا برعکس منن . اومدم این دیدگاهو طبق قوانین بررسی کردم دیدم درسته ! باورت نمیشه انگار خدا هرروز میشینه جلوم و بهم آموزش میده که رفتار باید این باشه . نگاهت باید این باشه .منم هر ایده که که بهم میگه رو تاالان نوشتم و درقالب ویس برای خودم توضیحش دادم . خیییلی جالبه که مثلا من یه چیزیو میفهمم اما نمیدونم باید تو اون ویسه چی بگم. دقیقا مثل استاد که میگفتن بارها شده نشستم پشت دوربین گفتم خودش میاد … منم وضو گرفتم نشستم صدامو ضبط کنم ، خودش بهم گفته و یهو دیدم وسط همون ویسه من به یه درک جدیدی که قبلا نمیدونستم رسیدم.
توی این چند وقت که سعی میکنم طبق همین دید پیش برم یه اتفاقایی افتاده ن که خیلی جدید هستن اما تا قطعی نشن نمیتونم بنویسمشون. یه سری نشونه های جدید هم میبینم که هیچ وقت هیچ وقت تاقبل این نمیدیدم. در آدمهای دیگه میدیدما اما تو زندگی خودم کمتررر بودن.
اما انقدرتاحالا رفتارای نامناسب با پول داشتم که فعلا باید رابطه رو بازسازی کنم تا به نتایج جدید برسیم باهم . اما تو همین چند وقت هم خیییلی بهتر شدم. انگار الان دیگه میدونم دقیقا چیکار باید کنم و چطوری باید نگاه کنم … هرچند که خیییلی جای کار داره
تا قبل این دوره ثروت رو گوش میدادم و انجام میدادم اما نتیجه ی خاصی برام نداشت چون که رفتارهام همه نشون دهنده ی این بود که من اصلا پولو دوست ندارم .
اما الان دارم باهاش رفیق میشم . قشنگ احساس میکنم انرژیم تغییر کرده. چند وقته که خیییلی حس غنا دارم در وجودم.
امیدوارم تا الانِ این نوشته ها برات الهامبخش بوده باشن میترا جون . انشاالله هدایت بشی به انجامشون تا چند وقت دیگه بیایم و از نتایج شگفت انگیزمون به هم بگیم .
ببین پول از انرژی ساخته شده . انرژی هیییچ وقت تموم نمیشه .
اگه پول به عنوان یک شخصیت انسانی در نظر بگیریم این شخصیت خیلی حساسه و سریع میفهمه همه احساسات مارو . چون پایه ش انرژیه. یعنی هر فرکانسیو سریعا میگیره
پول اصلا تموم نمیشه هییچ وقت . هررگز .اگر یه روزی دیگه هیچ بچه ای به دنیا نیومد و هییچ گیاهی رشد نکرد و آفتاب طلوع نکرد اون وقت میشه گفت پول تموم میشه چون اینا ام دیگه تموم شدن .
اگر شما رابطه خوبی با اطرافیانت ساخته باشی میتونی حسیو که بهشون داریو بررسی کنی و ازین طریق برسی به این که چطوری میشه با شخصیت پول مقدس رفاقت کنی.
فکر کن به یه بچه ی کوچولو وقتی میبینیش چه حسی داری ؟
آدم ضعف میکنه از دوست داشتنش اون بچه .
حست باید به پول دقیقا مثل اون بچهه باشه .
رفتارت هم باید همونطور باشه .
نمیدونم چطوری میتونم بهتر توضیحش بدم .
مثلا من اینو درک کردم که وقتی میگم قابلی نداره ، یعنی دارم پولمو تحقیر میکنم . مثل این میمونه که درمورد بچه م به طرف مقابلم بگم بچه من کنیز شماست . غلام شماست و …
میترا جون من هربار دارم ازین دید بیشتر نتیجه میگیرم . من دارم رو این کار میکنم که پول انقدر منو دوست داره که دیگرانو متقاعد میکنه که به من بِدنش
دیروز مامانم قرار بود 600 تومن به حسابم بریزه میگفت بهم الهام شد که 900 بریزم . خیلیم محکم بهم گفته شد
یک ساعت بعدش همسرم از سرکار اومد و گفت همکارم همینطوری الکی الکی به خاطر پروژه ش که پولشو پرداخت کرده بودن ،15 میلیون به حسابم ریخته .
من حساب کردم از اول ماه تا همین امروز نزدیک به30 میلیون نسبت به ماه قبل بیشتر وارد زندگیمون شده .
حالا بیشترش از طریق همسرم بوده اما خودمم نسبت به ماه قبل درامدم خیلی بیشتر شده .یه اتفاقایی افتاده که ماههای قبل هرگز نمیافتاد. انقدر شواهدِ رفاقت با پول مشهوده توی زندگیم که هرروز دارم بیشتر به وجد میام .
میتونم ساعتها درباره ش صحبت کنم . خیلی باحاله .
میدونی نگاهم الان نسبت بهش چطوریه ؟ یه صدایی ترند شده از یه دختره که برای گربه ش میخونه بشه ی منه ، فداش بشمه منه :))) همون که ریمیکسشو هزار بار درست کردن ، احساس میکنم حس الانم نسبت به پول اونطوریه.
یه تمرین بهت میگم که خیلی کمک میکنه. فکر کن همه آدمهای زندگیت پول هستن . هرکاری که تا حالا برات انجام دادن رو بنویس بگو پول برای من این کارو کرده . این باعث میشه نگاهت کم کم نسبت به پول تغییر کنه و رفاقتت بیشتر بشه و برکات زندگیت بیشتر بشن . اسم تمرینم میذاریم اصل برانگیختگی پول و ثروت .
ممنونم به خاطر کامنت دلانگیزی که برام نوشتی. از خوندنش خیلی لذت بردم .
سمانه جونم همین الان که داشتم برای خودم مینوشتم به این درک بینظیر رسیدم که تو باید قابل اعتماد خداوند باشی و از کارت هم لذت ببری و خودتو هم باشکوه و مقدس بدونی تاااا خداوند آدماشو بفرسته تا تو از طریق خدماتی که بهشون ارائه میدی بیشتر لذت ببری.
راستش وقتی پیام پر مهرت رو خوندم خیلی خوشحال شدم دلم میخواست یه چیزی بنویسم که خیلی ناب باشه . یه هدیه ای از طرف خدا .
و همینطور یه همفکری باشه که اگر برام نوشتی دوتایی باهم درس بگیریم.
خب بریم یکم قابل اعتماد بودن رو بازش کنیم .
خداوند مارو آفریده و در زمین پربرکتش قرار داده تا ما فقط لذت ببریم از اینهمه نعمتش و کشف کنیم و بفهمیم عظمتش رو . پس بر این اساس ما اگر خودمونو کشف کنیم و از با خودمون بودن لذت ببریم و بفهمیم که چه قدرتی داریم و درک کنیم که زندگی چقدررر با عظمته یعنی فهمیدیم خدا چه لطفی بهمون کرده که مارو انسان به دنیا آورره .
این که برای یکی یه کاری انجام بدی و اون بفهمه! خیلی ارزشمنده و ما با خودمون میگیم عه. این درک میکنه من چقدر باعشق این کارو براش کردم یا میفهمه من چه زحمتی براش کشیدم . بعد اون آدمه برامون یکمی عزیزتر میشه . چون مارو میفهمه ! بعد دوست داریم بیشتر باهاش در ارتباط باشیم . چون خیلی قشنگتره ارتباط داشتن با کسی که میفهمتت !
مرحله ی بعدی سپاسگزاریه . وقتی با دلیل تنها و تنها قدرت مطلق این جهانو سپاس میگیم به خاطر وجود خودمون و به خاطر نعمتهایی که بهمون داده ، باز قابل اعتمادتر میشیم برای این که خداوند بازم بخش های بیشتری از لطف و محبت بیپایانش رو در زندگیمون جاری کنه. چون وقتی با دلیل براش میگیم که من میبینممم . من میفهمم که تو برای من چیکار کردی، من میفهمم این لطفت رو ، من قدردانتم به خاطر این نعمتت ، خیلی قشنگتره .
هر کسیم در مقابل ما با دلیل ازمون تشکر کنه ما خیلی بیشتر باهاش حال میکنیم و سعی میکنیم بیشتر بهش لطف کنیم
من اینو توی زندگی خودم بارها تجربه کردم . من خیلی آدم قدردانی هستم . هرروز که از خواب بیدار میشیم همسرم روی تختو به صورت خیلی نامرتب میکشه ! الان دوساله که کارش هیچ بهبودی پیدا نکرده :)))
من توی این دوسال هررروز وقتی میام تو اتاق و میبینم روی تختو کشیده با عشق و با محبت تمااام میگم عزیزم ممنونتم . تو چقدر آدم مهربونی هستی . تو چقدر عزیزی . چقدر زحمت میکشی که روی تختو مرتب میکنی. ممنونتم عشقم . سپاسگزارم . یا وقتی میریم خرید حتی اگر یه دونه چوب کبریت بخریم، من میگم عزیزم ممنونم که خرید کردیم . ممنونم که حساب کردی .. یعنی تا حالا هیچ وقت اتفاق نیفتاده که همسرم یه کاری هرچند ریز بکنه و من تشکر نکنم .. اتفاقی که میفته اینه که هرروز بیشتر از قبل احساس میکنم که چقدر عاشق من و زندگیمونه و هرگز غر نمیزنه و حتی اگر اون کار خیلی براش زحمت داشته باشه یا کار سختی باشه رو با عشق تمام انجام میده تازه ذوق هم میکنه که برای من اون کارو انجام داده .
من اینجا آدم قابل اعتماده ای هستم که میبینم لطف و محبت های اونو .
حالا اگر برای خداام همینطور باشم چقدر بیشتر میشه نعمتهای زندگیم .
دیگه چطوری میتونم بیشتر قابل اعتماد خداوند باشم ؟
اینطوری که وقتی اون کاری که دارم انجام میدمو تا جایی که میتونم با کیفیت انجام بدم و براش ذوق داشته باشم .
براش بگم که خدایا این کاره رو من دوست دارم به این دلایل ، چون مقدسه . چون تو یادم دادی، چون ….
اینطوری باز این فرکانسو میفرستم که من دارم لذت میبرماا. من دارم از کاری که تو برام ایجادش کردی لذت میبرم و ازت ممنونم .
حالا اگر هی بیام اون کارو ارتقاعش هم بدم خیلی باحال تر میشه
مثل این میمونه که برای بچه ت دوچرخه میخری بچه ت میاد بهش زنگوله وصل میکنه، نوارای رنگی بهش میزنه ، ربان بهش وصل میکنه تا قشنگتر بشه . چقدر ذوق میکنی که ببینی هرکاری از دستش براومد کرد تا قشنگتر بشه . بعد دوتاام تو بهش ایده میدی که خیلی باحالترم بشه . چون میبینی ذوق داره بچه ت و خودش هم دست به کار شده .
یکی دیگه از کارایی که میتونیم انجام بدیم که قابل اعتمادتر بشیم اینه که خداوند رو ستایش کنیم و زیااااد باهاش حرف بزنیم و سعی هم بکنیم که طبق چیزی که گفتیم توی ستایشهامون عمل کنیم .
یعنی وقتی میگیم خدیاا تو تنهااا قدرت مطلق این جهانی و من بنده ی تو ام و تنها از تو یاری میخوام ، دیگه نریم به غیر خدا وصل بشیم و به اون قدرت بدیم .
وقتی میگیم خدایا تو رزاقی و فقط تویی که روزی میدی و ما همه سر سفره ی تو هستیم… دیگه چشممون به دست بنده های دیگه ش نباشه که اونا روزی بدن!
یکی دیگه از کارهایی که باعث میشه ما قابل اعتماد تر بشیم اینه که وقتی خداوند به همنوعمون یه چیزی میده هم خوشحال بشیم. تو دلمون نگیم ایکااااش که اونو از دست بده چون من ندارم فلان چیزو :I
همه این مواردو میخواستم برای خودم بنویسم تا بیشتر درک کنم . دلم گفت اینجا برای شما بنویسم تا دوتامون آگاهانه تر عمل کنیم.
سمانه جونم و هر دوستی که به این نوشته هدایت شدین اگر چیزی به ذهنتون میرسید که باعث قابل اعتمادتر بودنمون میشد خیلی ممنون میشم بنویسید .
میبوسم روی ماهتونو با عشق از راه دور با قلبی نزدیییک
سلام آزاده جون . قسمتی که شما برام نوشتید گزینه پاسخ نداشت برای همین اینجا برای شما نوشتم .
من خیلی از شما ممنونم به خاطر محبتت و به خاطر این که برای من نوشتید.
آزاده جون بیاید هدف اصلی زندگی رو با هم بررسی کنیم .
ما آفریده شدیم و بهمون قدرت داده شده تا خلق کنیم .
تصور کنید که ازدواج یک آدمه. ما اینو یاد گرفتیم که اگر به یه آدمی یا به یک چیزی بیرون از وجود خودمون وابسته بشیم یا بخوایم به هر ترتیبی که شده نظر مثبتشو بگیریم و خوشحالش کنیم ، به این خاطر که هدف اصلی آرامش درونی خودمونه ، چون از خودمون دور میشیم ، جهان مارو از اون آدم یا از اون چیز دور میکنه.
چون این قانونه.
هدف اصلی اینه که ما توجه و تمرکز صد درصدمونو بذاریم روی بهبود شخصیت .
کلا بیخیال ازدواج و هرچیزی که بیرون از ماست . ازدواج هم یک عامل بیرونیه که ما دنبالش هستیم برای خوشحالی بیشتر .
ما در آخر خلقش میکنیما
اما الان چون تمرکز روی نتیجه گرفتن تو ازدواجه ، چون این هدف یک عامل بیرونیه ، توش گره میفته .
هدف اصلی درون ماست
این که من امروز بهتر از دیروز فکر کنم .
امروز بهتر از دیروز رفتار کنم .
امروز بهتر از دیروز متعهد باشم نسبت به خودم
امروز بهتر از دیروز قانونو اجرا کنم .
امروز بهتر از دیروز به خودم احترام بذارم و برای خودم وقت بذارم .
اینطوری ما توجهمون از روی عامل بیرونی برداشته میشه و اون خواستهه خودش خلق میشه وقتی که تمرکز میاد روی خودمون .
اما باید این تمرکز و توجه روی خود انقدری ادامه پیدا کنه که ما دیگه به بیرون فکر نکنیم .
به این که پدر و مادرم چی دوست دارن ، بقیه چی میگن و سنم اینقدره .
ما نباید به نتایج بیرونی باج بدیم . باید انقدر قدرتمند باشیم که با همین شرایطی که الان داریم بهترین جوری که میشه زندگی کنیم و لذت ببریم .
آزاده جون دیروز مامانم میگفت غزل منم خیلی باخودم درصلحم و رو خودم کار میکنم و خییلیم بهتر شدم نسبت به قبل اما تو توی روابط خیلی بهتر نتیجه میگیری . تو چیکار میکنی ؟
من تمام روز داشتم فکر میکردم به این سوال .
بعد به این نتیجه رسیدم که من توی نشون دادن ضعف به جهان مغرورم. من واکنش نشون نمیدم اگر چیزی باب میلم نباشه. نه به جهان ، نه به آدما. اجازه نمیدم کسی نقطه ضعف پیدا کنه در من. کلا اجازه نمیدم کسی بتونه ناراحتم کنه. نمیگم صد درصد اینطوریماا نه. اما به میزانی که دارم نتیجه میگیرم ، اینطوری عمل کردم.
مثلا اگر الان چیزی ندارم ، غرورم اجازه نمیده بابتش غر بزنم و صحبت کنم. همش میگم تو چطوری میتونی عالیتر پیش بری ؟ چطوری میتونی شخصیتتو قویتر کنی ؟چطوری میتونی ازون چیزی که الان داری عالیتر استفاده کنی ؟
شایدم اذیت شم گاهی اما یه طوری برخورد میکنم که انگار این بهترین شرایطیه که امکان داره یه آدم داشته باشه .
سعی میکنم حس نیاز نداشته باشم نسبت به اون موضوع. همش به این فکر میکنم که تو چطوری میتونی این شرایطو طوری نگاه کنی که خیلی حستو خوب کنه ؟ الان چه چیزهایی هست که میشه به خاطرش لذت ببری ؟ تو الان به خاطر چه چیزهایی سپاسگزاری ؟ بعد میبینم که اون موضوع حل میشه .
میدونید اگر تمام توجهتون به این باشه که اون موضوعو به دست بیارید ، شاید به دست بیارید و فرداش دیگه نباشید که ازش استفاده کنید ؟ تموم روزهای رفته تون رو هم که داشتید برای اون چیز تلاش میکردید !
پس از همین الانتون لذت ببرید و بیشتر استفاده کنید .یطوری ازش استفاده کنید از لحظه ها که انگار امروز شگفت انگیزترین روز عمرتونه .
اینطوری تمام توجه و تمرکزتون میاد روی خودتون و اینطوری متوجه چیزایی که ندارید نمیشید . بعد اون چیزهایی که ندارید خود به خود وارد زندگیتون میشن چون اینطوری ترمزی وجور نداره که بخواد نذاره اونا بیان .
آزاده جون میتونید ریشه یابی کنید تا ببینید چرا این اتفاقه نمیفته. شاید یه سری ترسها وجود داشته باشن غیر باورای محدود کننده .
من برای ریشه یابی یه ورق میذارم جلوم و درباره اون موضوع خاص مینویسم هرچی که تو ذهنمه. مثلا (تو این مثال)میگم اگر ازدواج کنم بابت چه چیزهایی ناراحت خواهم بود؟ یا مثلا من از چه ویژگیهایی در جنس مخالفم متنفرم و کلا دیدگاهم درباره شون چیه ؟ یا مثلا میگم اگر من با این شرایط عالی ازدواج کنم…(بعد به صدای ذهنم گوش میدم که ببینم چی میگه .) ممکنه بگه تو درباره خودت چی فکر کردی اصلا ؟ تو لایق نیستی …
گاهی هم که حوصله نوشتن ندارم از روش پاکسازی استفاده میکنم. دوست دارم، منو ببخش، متاسفم، متشکرم! تکرار این چهارتا جمله برای من اینطوری بوده که یکی دوروز بعدش یه سری خاطرات و آگاهیها سراغم میان که اگر بررسیش کنم میرسم به باور محدودم.
مثلا یبار که داشتم درباره پول این کارو میکردم یهو یاد یه خاطره ای افتادم که میرسید به این باور که من فکر میکنم اگر درامدم بالاتر بره طرد میشم . در حالی که من هرگز همچین فکری نکرده بودم هیچوقت . اما این ریشه با کلی خاطره یادم اومد که همش به همین باور میرسید .
بعد ازین که ریشه یابی کردید باید ببینید ریشه ی این باور محدوده به کدوم یک از دسته ها میرسه ؟
کمبود معنویت، کمبود عزت نفس ، درک نادرست از قانون ، باور عدم فراوانی
بعد باید بیاید درباره اون موضوع ، توضیحاتی از قانون که مربوط به این دسته ها میشن رو بگید .
الگو پیدا کنید برای این که بگید این تعریف درباره ی قانون درسته با این شواهد …
عشق و تعهد و محبت و اون احساساتیو که میخواید با ازدواج کردن تجربه کنیدو در خودتون پیدا کنید . ازدواج خودش میاد.
حتی اگر آدم توی 70 سالگی هم آدم خودشو پیدا کنه که باهاش خوش باشه خیلی عالیه
ما هدفمون از ازدواج اینه که کیفیت زندگیمون بالاتر بره . پس همین الان کیفیتونو بالا ببرید .بدون ازدواج . شاید داستان شما این باشه ! بپذیریرش تا هم لذت ببرید و هم پیش برید.
شاید همه این کارایی که گفتمو شما انجام میدید
اما بهتر و بیشترررش کنید .
برای بالاتر بردن کیفیت زندگیتون تمام خودتونو بذارید وسط . منتظر نباشید یکی بیاد که کیفیته برسه به صد .
سلام آزاده جون . ازینکه انقدر عالی مفاهیمو درک میکنید خوشحالم و خیلی شمارو تحسین میکنم.
به نظر من یکی از راههای باورسازی همونطور که شما نوشتین، توضیح قوانینه ، اما توضیح قوانین به شیوه خودمون. یعنی انقدر توضیح بدیم ببریمش تو زندگی شخصی اون توضیحاتو که بتونیم مثال براش پیدا کنیم.
درباره سوالتون که چطور میتونید برای اون مواردی که نوشتین الگو پیدا کنید ، باید بگم دقیقا زمانی که توضیحات شخصی میشن الگوها خودشون پیدا میشن.
من وقتی نتونم الگو از بیرون خودم پیدا کنم ، خودم میشم الگوی خودم.
مثلا تو موردی که شما گفتین که تصور میکنید آدما واقعی محبت نمیکنن، من باخودم میگم خب ببین غزل تو توی فلان موقعیت و فلان شرایط از صمیم قلب محبت کردی. تو خیلی مهربونی.
آدماام دقیقا شبیه تو هستن.
هیچکسی با تو فرقی نداره . همه آدما روح خدارو دارن . روح خدا پاکه پس آدما پاکن . اگر تو واقعی محبت میکنی پس همممه محبتهاشون واقعیه مگر این که تو اون شرایط نادلخواهو بسازی . باز این به معنای این نیست که اونا غیر واقعین . نه . تو داری اونو میسازی . اونا دارن نشون میدن .
هیچ کسی دروغگو نیست . همه ی آدما پاکن . نهادشون پاکه. همه صادقانه صحبت میکنن. اگر تو داری عدم صداقت میبینی تویی که داری بد نگاه میکنی !
بعد میام الگو پیدا میکنم از اطرافیانم ببینم کسی هست که حداقل یک بار راست گفته باشه ؟ میام همون یکبار راست گفتنارو تکرار میکنم باخودم که ببییین! اینا حقیقت رو میگن. پس صادقن. یه چیزی که من جدیدا متوجه شدم از نحوه باورسازی خودم ، اینه که من یک مفهومو در جمله های مختلف توضیح میدم . یک جمله ست. اما با چند ترکیب بندی متفاوت. تکرار مکرراته انگار . اما خیلی تاثیر داره .
درباره الگو روابط ، قطعا یک نفر پیدا نمیشه که تک تک چیزایی که ما میخوایمو یکجا داشته باشه، شما باید هر ویژگیو در یک نفر پیدا کنید و اونو الگو قرار بدین برای همون ویژگی
مثلا من میگفتم من یکیو میخوام مثل عمو …. که خیلی سخاوتمنده . یکی مثل آقای …. که خیلی به خانومش احترام میذاره.
سلام به سعیده ی نازنینم . سعیده جون خیلی ممنونم که برای من نوشتی تا باهم همصحبت بشیم .
من شیفته ی صحبت از قوانین و شناخت زندگی ام .
خیلی ممنونم که با مهربونی و سخاوت غزلو الگوی روابطت قرار دادی .
سعیده جون تمام اونچه که لازمه بدونی رو خداوند بارها بهت الهام کرده و چقدر زیبا بهشون اشاره کردی .
اما بیا یبار دیگه از یه زاویه دید دیگه زندگی و رسیدن به اهداف رو تعریف کنیم تا برامون یادآوری بشه .
ماهایی که قانونو یاد گرفتیم و فهمیدیم که قدرت خلق خواسته هامونو داریم ، گاهی اوقات عجیب میچسبیم به این که بااااید خلق کنم . باید به اون نتیجهه همین امسال برسم . من میتونم پس بااااید بشه .
ما خیلی وقتا انقدر درگیر این باید رسیدنها میشیم که یادمون میره امروز زندگیمون تموم شد و دیگه برنمیگرده .
یادمون میره که امروز لحظه لحظه ی این موهبت ، این گنج بزرگ ، این معجزه ی الهی رو تند تند قدم زدیم و به جزئیات بیتوجه بودیم که به یه چیزی برسیم . یه چیزی که میخوایم اتفاق بیفته .
سعیده جون مطمئنم اینارو میدونی من برای خودم یادآوری میکنم چون خیلی قشنگ و عمیقه این درک و لازمه که هرروز یادآوری بشه .
بیا یکم از اون خواستهه که میخاایم ازین تجربه ی زیستنمون بهش برسیم دورتر بشیم و به خود زندگی نگاه کنیم . زندگی هممون انقدر جزئیات قشنگ داره که خیلی وقتا فراموششون میکنیم چون تمرکز صد درصد رو گذاشتیم روی یک موضوع! خواسته
همین الان که دارم برات مینویسم یک پرنده ی خوش صدا در هوای بهاری آخرین روزهای زمستون داره روی درختی که زیر پنجره ی اتاق خواب ما هست آواز میخونه !
سعیده جون من این تجربه رو داشتم که وقتی نگاهمو از روی خواسته برمیدارم و به زندگی میچسبم و از جزئیات لذت میبرم ، خود به خود خواسته م اتفاق میفته . مثلا همین دیروز داشتم فکر میکردم که خدایا چقدر باحال میشد با یه آدم ثروتمند مصاحبه میکردم و اونو توی گروهم میفرستادم تا بچه ها ازش استفاده کنن . بعد ، مشغول لذت بردن از زندگی ،نور و سایه ها ، بازگویی توحید ، محتوای عزت نفس ، گوش دادن به پادکست ، شکرگزاری شدم… وقتی کارام تموم شدن توی واتساپ آنلاین شدم و دیدم یکی از دوستام که به لطف خدا خیلییییی توی کسب و کارش موفقه و درامدشو به چند ده میلیون رسونده برام یازده تا ویس فرستاده . وقتی بهش گوش دادم دیدم دقیقاااا همون خواسته ای که صبح به خدا گفتم و تمرکزمو از روش برداشتمو از طریق این دوستم برام براورده کرده.
تصور کن دستت زخم شده و میخوای خوب شه. تمام توجه و تمرکزتو میذاری رو اون زخمه و همش بهش نگاه میکنی . همش چک میکنی که
چطور داره پیش میره . اگر کارهات عقب بیفتن خداروشکر میکنی چون تو تمرکزت رو خوب شدن اون زخمه ست که روی دستته ! میتونی درک کنی چقدر زمان میبره ؟ ما وقتی تمرکزمونو رو یک چیزی بیرون از وجود خودمون میذاریم زمان کند میگذره .
اما وقتی توجهتو از روی اون زخم برمیداری یهو یه هفته بعد میبینی که دیگه اثری ازش نیست و خوب شده .
برا این میگم که توجهمونو باید از روش برداریم که …
ما با توجه کردن به یک عامل بیرونی فقط میتونیم اون چیزیو که ذهنمون میگه درسته رو انجام بدیم درموردش و ما وقتی به ذهنمون متکی میشیم برای حل یک مسئله ای… خیلی از نظر خلاقیت فقیریم. اما وقتی تمرکزمونو ازش برمیداریم جهان با همه عظمتش دست به کار میشه تا شرایطو درست کنه.
وقتی تمرکزتو از روی عوامل بیرونی که اینجا همون ازدواجه ، برداری و بذاری رو رشد شخصیت خودت ، نتیجه رو هرروز و در لحظه میبینی . وقتی فقط میخوای از لحظه های زندگیت با کیفیت استفاده کنی ، هم بیشتر لذت میبری هم رشد میکنی هم زمان رسیدنت به خواسته ت سریعتر میگذره چون جهان با همه خلاقیتش دست به کار میشه.
سعیده جون شاید وقتی کارتو شروع کردی همزمان اون کیس ایدئالت هم وارد زندگیت شد . از کجا معلوم ؟ زمان بندی خدا خیلی دقیقه .
اینو هم بهت بگم که منم کارم تو خونه بود و پدرم همیشه میگفت باید بری بیرون تا ببیننت . در غیر این صورت هیچ وقت ازدواج نمیکنی:) اما من هر هدایتی که به قلبم جاری میشد جدی میگرفتم و اونارو انجام میدادم و به حرف کسی توجه نمیکردم. اما دقیقا همون آدمی که ویژگیهاش مدنظرم بود اومد تو زندگیم و به صورت سنتی ازدواج کردم . جالبه که وقتی مادرِ همسرم تماس گرفت برای قرار خاستگاری ، پدرم باورش نمیشد ! قشنگ یادمه حالت تعجبو توی چهره ش . هیچ ربطی به این نداره که کجا باشی و چیکار کنی .
یه خاطره هم یادم اومد که شاید برات جالب باشه. درباره زمان بندی خداست
من اون دوره ای که رو روابط کار میکردم یه شب به خدا گفتم خدایا من اینهمه هرررچی گفتی عمل کردم اما هییچ اتفاقی نمیفته ! یه کاری بکن دیگه !
یادمه اینو اول اسفند گفتم . اونموقع فرشامونو داده بودیم بشورن و قالیشویی آورده بود تحویل داده بود . خونه مون به هم ریخته بود کاملا.
ما فرشهارو پهن کردیم و همه کارهای خونه تکونی هم دیگه انجام داده بودیم تا همون روز . دقیق یادمه . وقتی آخرین فرش پهن شد و من رفتم تو اتاق نشستم و گوشیمو دستم گرفتم ، دیدم دوست قدیمیم(خواهرِ همسرم) پیام داده که غزل تو قصد ازدواج داری ، معیارهات چیا هستن ؟!
یعنی میخوام بگم که خدا میدونه که ما چی میخوایم ! میدونه که کی براورده کنه ! یه طوری برات میچینه که خودت میگی عههههه چقدر عالی بود این زمان بندی ! حتی ذره ای به فکر خودم نمیرسید!
سلام آقا حسام بزرگوار . من خیلی خیلی ازتون ممنکنم که با عشق سرشار وجودتون برام نوشتین . چقدر از خوندن پیامتون لذت بردم .
جالبه که کامنت شما هم هدایت من بود و ازین بابت بینهایت ازتون ممنونم
دیروز مداوم داشتم تکرار میکردم که
“حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب عرش العظیم” بعد باخودم میگفتم تکرار این جمله موثره ؟
چقدر برام دلچسب بود که شماهم تو کامنتتون ازین جمله زیبا استفاده کردین. خداوند چقدر زیبا باهامون صحبت میکنه.
دوست عزیز و بزرگوارم ، خداوند یه درک قشنگی از فایل توحید عملی قسمت 10 و بهم داده بود و از طریق انگشتهای من یه کامنت الهامی رو در اون قسمت نوشته بود .
درباره سوالتون ، درک خودمو میگم اما فکر میکنم درکی که خداوند بهم داد ازون جلسه خیلی براتون الهام بخش باشه. من متوجه شدم که تمام باورهایی که ما میسازیم، دقیقا فقط باید به خاطر رشد شخصیتمون باشه. چون شخصیت قوی ، شخصیت مستقلی داره ، شخصیت قوی وصله به خدای درونش . شخصیت قویکم نمیاره. قدرت اقدام کردن داره، به هیچ عاملی بیرون از خودش باج نمیده ، آرامشش وابسته به نتایج بیرونش نیست. احساس لیاقت برای دریافت نعمتها داره . بنابراین خواسته هاش لاجرم در زندگیش اتفاق میفتن .
ازونجایی که ما انساانهای فراموشکاری هستیم ، من فکر میکنم اگر برای به دست آوردن یک چیز بیرون از خودمون باورسازی کنیم ، مدتی بعد ازین که اون چیزو به دست آوردیم یادمون میره که چه تمرینایی انجام داده بودیم و به چالش برمیخوریم . چندماه پیش با یکی از دوستان عزیزم صحبت میکردیم ، ایشون هم تونسته رابطه ایدئالشو خلق کنه ازم پرسید که غزل به نظر تو بابت چیزهایی که برامون بدیهی شده چطوری سپاسگزاری کنیم ؟
باورتون نمیشه ، نمیفهمیدم یعنی چی !
نمیگم من صد درصد شکرگزارم ها .. اما به حد خودم واقعا شکرگزارم و به حد درک خودم نعمتهامو میبینم .
بهش گفتم برام مثال بزن تا متوجه شم در چه زمینه ای …
گفت مثلا رابطه ی عاطفی . انگار دیگه به چشمم نمیاد ویژگیهای خوب پارتنرم . تو اینطور موقع ها چیکار میکنی ؟
گفتم من الان بعد دوسال زندگی مشترک ، حتی ذره ای برام بدیهی نشده نعمتهام . هنوز به همون اندازه اول ذوق دارم . به همون اندازه ویژگیهای مثبت همسرمو میبینم و بیان میکنم و ازش تشکر میکنم .
شاید هیجان نداشته باشم طوری که قلبم تند تند بزنه اما هنوز حتی یک روز نشده که برام بدیهی بشه رابطه م ،
میدونین چرا اینطوریه ؟ چون که شخصیته تغییر کرده .
شخصیت که تغییر کنه ما ناخوداگاه کارهارو انجام میدیم .هی نیازی نیست که دنبال راه چاره باشیم برای حل مسئله ، فی البداهه حل میشه مسائل چون ما فی البداهه یه سری کارا انجام میدیم که خبرم نداریم اما کاملا درستن .
به نظرم ساختن شخصیت توحیدی ، عزت نفس ، نگاه قدرتمندانه و ....
قطعا باید به خاطر تغییر شخصیت باشن چون که اینطوری کیفیت زندگیمون بالاتر میره
کیفیت زندگی فقط با پول بیشتر و رابطه ی بهتر و سلامتی بیشتر بالاتر نمیره . کیفیت یه چیز درونیه . من اگر آدم با کیفیتی باشم ، کیفیت زندگیم خود به خود بالاتر میره
و ما این کیفیته رو با ساختن باورای درست به دست میاریم .
اول که کامنت پر از محبتتون رو خوندم ، گفتم برم داستان پروفایاتونو هم بخونم . چقدر بیان شیرین و شیوایی دارید . چقدر دلنشین نوشتین . چقدر تحسین برانگیز هستین .
خوشحالم که ازین بعد میتونم کامنتهاتون که سرشار از لطافت هستن رو بخونم و لذت ببرم
سلام به همه دوستان عزیزم. اساتید بزرگوارم و هر کسی که چشمای قشنگش این پیامو میبینه .
استاد من خیلی ممنونم ازتون بخاطر اینکه هرروز دارید فرصتیو برامون ایجاد میکنید تا ذهنمون آماده و آگاه ، توی مسیر درست بمونه .
دیشب داشتم فکر میکردم و باخودم بررسی میکردم تمام آگاهیهاییو که ازتون یاد گرفتم یا تو رفتارتون و در رفتار بقیه هم بررسی کردم و باعث شد که دوباره شیرجه زدم در حوضچه آگاهی.
این شیرجه زدن رو دوست دارم. جدیدا … دقیقا از زمانی که دوره احساس لیاقت شروع شده و من احساس لیاقت درونیم رشد پیدا کرده چندین بار با همه وجودم شیرجه زدم و درک کردم و فهمیدم!
فهمیدن قشنگه واقعا .. از تمام ثروتها و نعمتهایی که تو جهان وجود دارن و خداوند برامون قرار داده به نظرم این نکته که تو توی وجود خودت بگردی و یه چیزیو پیدا کنی که سرتره از همه اونا … که کلید ورودی همه ی اوناست … خیلی دلچسبه !
هربار مثل اون شعر فریدون مشیری عزیز که من خیلی دوستش دارم میشه و من میگم
یاااافتم ! یافتم آن نکته که میخواستمش ….
من هنوز فرصت نکردم که قسمت اول از فصل پنجم رد پای تحول زندگی من رو مطالعه کنم اما
درک جدیدم رو میخوام بنویسم.
برای من معمولا اینطوری بوده که وقتی چندوقت با یه عزیزی تماس نمیگیرم و بعدِ دوماه باهم هم مدار میشیم و صحبت میکنیم میبینم عههه چقدر هماهنگیم. چقدر آگاهیهامون تکمیل کننده ی همه..
به خاطر همین دلم گفت بیام بنویسم. شاید این آگاهیها تکمیل کننده ی آگاهی های یه عشق دیگه بود و اومد خوند و به این جمله رسید که یاااافتم آن نکته که میخواستمش .
من اینروزا واقعا دلم میخواد که قانون ثروت رو با تک تک ملکولهای وجودم به شیوه خودم درک کنم و دقیقا از وقتی که دوره لیاقت شروع شده و من دارم روی خودم کار میکنم میبینم که کم کم دارم فرمولهارو میفهمم . قبلا انگار یه شیشه ای جلوی درک کردنم بود . من میفهمیدم استاد چی میگن اما عمیق درک نمیکردم . برا همین همش لنگ میزدم .
دیشب که داشتم خودمو چکاب میکردم دیدم من اومدم شخصیتمو توی روابط درست کردم
و حالا هرررکی سرراهم قرار میگیره به خاطر شخصیت قشنگی که دارم دوستم داره و احترامم همیشه حفظه . مثلا اوندفعه داشتم با یکی از دوستام حرف میزدم درباره روابط . میگفت غزل حتی اگر من پسر بودم و با تو وارد رابطه میشدم تورو میپرستیدم . انقدر که تو پاک و دوست داشتنی هستی
میگفت اصلا آدم شک نمیکنه که چرا یکی تو زندگی توعه که انقدر رفتار عالی ای باهات داره و انقدر رابطه ت عاشقانه ست.
حالا من با این شخصیت که همش رو لطف خدا میدونم و سپاسگزارش هستم، آیا برای این که مورد عشق و محبت قرار بگیرم کار خاصی انجام میدم ؟ که بیشتر از توانم باشه ؟
نه . من زندگی عادیمو میکنم . هیییچ زحمت اضافی ای به خودم نمیدم که عشقو بیشتر دریافت کنم .
همین یکساعت پیش خواب بودم همسرم اومد بیدارم کرد گفت همه چی آماده ست . ظرفارو شستم . پونه دم کردم بیدار شو باهم بخوریم.
بعد انقدر ذوق میکرد که این کارو انجام داده برای من
من کار خاصی کرده بودم که اینکارو کرد ؟
هرگز هرررگز . هیچ کاری .
بعد داشتم فکر میکردم به این که اگر من شخصیتم توی بحث رابطه با پول درست بشه
پول هرروز و هرروز با وجودش بهم عشق میده . بهم کمک میکنه و هرروزم بیشتر این کارو انجام میده . بدون این که من کار خاص و دور از توانم انجام بدم .
تازه هرروز بیشتر حضور داره توی زندگی من
حالا توی روابط من اومدم شخصیتمو اینطوری درست کردم :
شخصیت مستقل بودم و وابسته به کسی نبودم .
متعهد بودم به رشد خودم .
عزت نفسمو پرورش دادم طوری که نیاز به تایید کسی نداشتم.
مقایسه نمیکردم کسیو باخودم .
توحیدی رفتار کردم.
قدرت ندادم به کسی.
نکات مثبت رو دیدم و تحسین کردم.
از اون آدمی که برام کاری انجام داده با عشق تشکر کردم.
از خدا تشکر کردم بابت اون آدما.
کنترل ذهن کردم . ورودی ذهنمو کنترل کردم.
مقاومتهامو درباره آدمها کم کردم .
از ادما متوقع نبودم.
همه رو اونطوری که هستن دوست داشتم.
و ….
دقیقااااا همینه توی ثروت
وقتی شخصیت درست بشه ثروت جااااری میشه.
چرا استاد عباسمنش انقدر خفنه که اگر یکی بخواد بین یه استاد دیگه و ایشون یکیو انتخاب کنه ایشونو انتخاب میکنه
چون شخصیتش خیییییلی قویه. ایشون شخصیتشو به واسطه باورهاش خیییلی قوی کرده .
شخصیته که مهمه.
وقتی که من به خاطرپول بیام خودمو تغییر بدم و همه تمرینهامم برا رسیدن به پول بیشتر باشه
که ثروتمندشم ! شخصیتم قوی نمیشه .
این هدف اصلااا درست نیست.
اصلا هدف اصلی این نیست.
مثل این میمونه که یکی بگه هدف اصلی من ازدواجه.
خب !
که چی ! تو میخوای به چی برسی ؟ میخوای چه ویژگیها و امکاناتیو تجربه کنی تو این زندگی اصلا ؟
هدف اصلی رشد شخصیته!
پول ، ازدواج ،کار و هرررچیز بیرونیِ ما میتونه گرفته بشه ازمون
تنها و تنها شخصیت ماست که هیچ احدی نمیتونه ازمون بگیرتش. شخصیت یه ثروت بزرگه. دقیقا الان اون فایل استادو میفهمم که درباره این بود که ما سرمایه داریم .ویژگیهای شخصیتیمون سرمایه ماست . این سرمایه رو هیییچ کسی نمیتونه ازمون بگیره .
هییچ کسی دسترسی بهش نداره جز خود ما.
حالا طبق همین اصولی که ما توی روابط داریم و باعث میشه که رابطه از منفی صد برسه به مثبت هزار
دقیقا توی ثروت هم همینه
باااید شخصیت ساخته بش
و من دارم در حوضچه آگاهی خداوند ، و از طریق دستان آگاهش که استاد عباسمنش نازنینم ، مریم جانم و دوستان بینظیر این محفل توحیدی همیشگیم هست یاد میگیرم .
دیروز بهش رسیدم که عههه
خدا داره آموزشت میده که تو شخصیتت درست بشه ها
لاجرم پول و ثروت و عشق بیشتررر وارد زندگیت میشه.
فقط کافیه شخصیت بهتر و بیشتر درست بشه.
چون من منظورم، شخصیتم در مقابل نهمتها و ثروتهاست اینو درک کردم .برا هر هدفی دقیقا همینه . دقیقا همینه ! شخصیت اولین و مهمترین اصلیه که برای رسیدن به هر مداری لازمه که درست بشه
من این موارد بالارو توی هر شخصی که نسبت به من رفاقت بیشتری با پول و ثروت داره دارم بررسی میکنم
میبینم این آدما خیلی شخصیت محکمی دارن . خیلی نگاهشون درسته . برای این شخصیت کاااملا طبیعیه که جهان اینقدر سخاوتمندانه باهاشون رفتار کنه و نعمتهارو سرازیر کنه توی زندگیشون.
هرکسی به نسبت شخصیتی که داره میسازه و به میزان رشد یا ضعف شخصیتش داره مدارهارو طی میکنه و میره بالاتر یا میاد پایین تر و به نظرم یا بهتره بگم با درک الانم تمام آموزشهایی که استاد میدن باعث رشد شخصیت ما میشه. شخصیتی که باعث ورود نعمتهای بیشتر و آسانتر شدنمون بر آسانیها میشه.
خدا جونم شکرت که انقدر عالی داری بهم میگی و یادم میدی. چقدر مسیرمو روشن تر میکنی. چقدر رفیق خوبی هستی تو . تنها تورو میپرستم و تنها از تو یاری میخوام . منو (مارو) به راه راست و درست ، راه کسانی که بهشون نعمت دادی، نه اونها که مورد غضبت قرار گرفتن هدایت کن . الهی آمین
سلام به دوست مهربون عزیزم. میترا جون ایزدبانوی نور و آفتاب .منم دوست دارم دوستم.
چقدر قشنگه که خدا انقدر عاشقانه هدایتمون میکنه به کامنتهای عالی. من امروز که سایتو چک کردم و نقطه ی آبی قشنگی که پیام شمارو برام بیاره ندیدم. . الان وقتی که جی میلمو چک کردم دیدم عهه دوست نازنینم برام نوشته و چشمام قلبی قلبی شد.ازت ممنونم
میتراجون خداروشکر که خداوند از طریق غزلش برات نوشت و هدایت کرد .
حالا بیا برات از تغییر شخصیتِ رفاقت با پول بگم که من هرآدم ثروتمندی بررسی میکنم میبینم این رفاقته در رفتارش موج میزنه.
تصور کن پول یک آدمه. بیا برای خودت بررسی کن . برو توی اعماق وجودت و ببین نگاهت نسبت به این آدمه چیه .
من این کارو کردم و دیدم من به شدت اون بنده خدارو خسیس و مغرور میدونم .
فکر میکنم منو دوست نداره . از همه خوشش میاد غیر من . اگر بیاد پیشم سریع میگه باید برم و میره .
کم میاد و زود هم میره . اما برای بقیه وقت داره .
وقتی به درونم رفتم دیدم من فکر میکنم که شخصیت پول اصلا منو حساب نمیکنه و ….
بعد دیدم منم توی رفتارم دقیقا همینطوری هستم . کنترلش میکنم . نمیذارم جاری بشه . بهش قدرت دادم . ازش میترسم . بهش وابسته ام . ازش به شدت متوقع هستم و ….
بعدش اومدم برای خودم نوشتم و نوشتم و نوشتم تا بفهمم من چطوری باید باهاش رفتاررکنم . همش بررسی کردم دیدم عه .. همه اونایی که با پول رفیقن دقیقا برعکس منن . اومدم این دیدگاهو طبق قوانین بررسی کردم دیدم درسته ! باورت نمیشه انگار خدا هرروز میشینه جلوم و بهم آموزش میده که رفتار باید این باشه . نگاهت باید این باشه .منم هر ایده که که بهم میگه رو تاالان نوشتم و درقالب ویس برای خودم توضیحش دادم . خیییلی جالبه که مثلا من یه چیزیو میفهمم اما نمیدونم باید تو اون ویسه چی بگم. دقیقا مثل استاد که میگفتن بارها شده نشستم پشت دوربین گفتم خودش میاد … منم وضو گرفتم نشستم صدامو ضبط کنم ، خودش بهم گفته و یهو دیدم وسط همون ویسه من به یه درک جدیدی که قبلا نمیدونستم رسیدم.
توی این چند وقت که سعی میکنم طبق همین دید پیش برم یه اتفاقایی افتاده ن که خیلی جدید هستن اما تا قطعی نشن نمیتونم بنویسمشون. یه سری نشونه های جدید هم میبینم که هیچ وقت هیچ وقت تاقبل این نمیدیدم. در آدمهای دیگه میدیدما اما تو زندگی خودم کمتررر بودن.
اما انقدرتاحالا رفتارای نامناسب با پول داشتم که فعلا باید رابطه رو بازسازی کنم تا به نتایج جدید برسیم باهم . اما تو همین چند وقت هم خیییلی بهتر شدم. انگار الان دیگه میدونم دقیقا چیکار باید کنم و چطوری باید نگاه کنم … هرچند که خیییلی جای کار داره
تا قبل این دوره ثروت رو گوش میدادم و انجام میدادم اما نتیجه ی خاصی برام نداشت چون که رفتارهام همه نشون دهنده ی این بود که من اصلا پولو دوست ندارم .
اما الان دارم باهاش رفیق میشم . قشنگ احساس میکنم انرژیم تغییر کرده. چند وقته که خیییلی حس غنا دارم در وجودم.
امیدوارم تا الانِ این نوشته ها برات الهامبخش بوده باشن میترا جون . انشاالله هدایت بشی به انجامشون تا چند وقت دیگه بیایم و از نتایج شگفت انگیزمون به هم بگیم .
سلام میترا جون عزیزم . امیدوارم عالی باشی .
چه درک خوبی داشتی از پول که هیچوقت تموم نمیشه .
ببین پول از انرژی ساخته شده . انرژی هیییچ وقت تموم نمیشه .
اگه پول به عنوان یک شخصیت انسانی در نظر بگیریم این شخصیت خیلی حساسه و سریع میفهمه همه احساسات مارو . چون پایه ش انرژیه. یعنی هر فرکانسیو سریعا میگیره
پول اصلا تموم نمیشه هییچ وقت . هررگز .اگر یه روزی دیگه هیچ بچه ای به دنیا نیومد و هییچ گیاهی رشد نکرد و آفتاب طلوع نکرد اون وقت میشه گفت پول تموم میشه چون اینا ام دیگه تموم شدن .
اگر شما رابطه خوبی با اطرافیانت ساخته باشی میتونی حسیو که بهشون داریو بررسی کنی و ازین طریق برسی به این که چطوری میشه با شخصیت پول مقدس رفاقت کنی.
فکر کن به یه بچه ی کوچولو وقتی میبینیش چه حسی داری ؟
آدم ضعف میکنه از دوست داشتنش اون بچه .
حست باید به پول دقیقا مثل اون بچهه باشه .
رفتارت هم باید همونطور باشه .
نمیدونم چطوری میتونم بهتر توضیحش بدم .
مثلا من اینو درک کردم که وقتی میگم قابلی نداره ، یعنی دارم پولمو تحقیر میکنم . مثل این میمونه که درمورد بچه م به طرف مقابلم بگم بچه من کنیز شماست . غلام شماست و …
میترا جون من هربار دارم ازین دید بیشتر نتیجه میگیرم . من دارم رو این کار میکنم که پول انقدر منو دوست داره که دیگرانو متقاعد میکنه که به من بِدنش
دیروز مامانم قرار بود 600 تومن به حسابم بریزه میگفت بهم الهام شد که 900 بریزم . خیلیم محکم بهم گفته شد
یک ساعت بعدش همسرم از سرکار اومد و گفت همکارم همینطوری الکی الکی به خاطر پروژه ش که پولشو پرداخت کرده بودن ،15 میلیون به حسابم ریخته .
من حساب کردم از اول ماه تا همین امروز نزدیک به30 میلیون نسبت به ماه قبل بیشتر وارد زندگیمون شده .
حالا بیشترش از طریق همسرم بوده اما خودمم نسبت به ماه قبل درامدم خیلی بیشتر شده .یه اتفاقایی افتاده که ماههای قبل هرگز نمیافتاد. انقدر شواهدِ رفاقت با پول مشهوده توی زندگیم که هرروز دارم بیشتر به وجد میام .
میتونم ساعتها درباره ش صحبت کنم . خیلی باحاله .
میدونی نگاهم الان نسبت بهش چطوریه ؟ یه صدایی ترند شده از یه دختره که برای گربه ش میخونه بشه ی منه ، فداش بشمه منه :))) همون که ریمیکسشو هزار بار درست کردن ، احساس میکنم حس الانم نسبت به پول اونطوریه.
یه تمرین بهت میگم که خیلی کمک میکنه. فکر کن همه آدمهای زندگیت پول هستن . هرکاری که تا حالا برات انجام دادن رو بنویس بگو پول برای من این کارو کرده . این باعث میشه نگاهت کم کم نسبت به پول تغییر کنه و رفاقتت بیشتر بشه و برکات زندگیت بیشتر بشن . اسم تمرینم میذاریم اصل برانگیختگی پول و ثروت .
برات سعادت و خوشحالی آرزو میکنم دوست قشنگم
سمانه جان نازنینم سلام به روی ماه مهربونت .
ممنونم به خاطر کامنت دلانگیزی که برام نوشتی. از خوندنش خیلی لذت بردم .
سمانه جونم همین الان که داشتم برای خودم مینوشتم به این درک بینظیر رسیدم که تو باید قابل اعتماد خداوند باشی و از کارت هم لذت ببری و خودتو هم باشکوه و مقدس بدونی تاااا خداوند آدماشو بفرسته تا تو از طریق خدماتی که بهشون ارائه میدی بیشتر لذت ببری.
راستش وقتی پیام پر مهرت رو خوندم خیلی خوشحال شدم دلم میخواست یه چیزی بنویسم که خیلی ناب باشه . یه هدیه ای از طرف خدا .
و همینطور یه همفکری باشه که اگر برام نوشتی دوتایی باهم درس بگیریم.
خب بریم یکم قابل اعتماد بودن رو بازش کنیم .
خداوند مارو آفریده و در زمین پربرکتش قرار داده تا ما فقط لذت ببریم از اینهمه نعمتش و کشف کنیم و بفهمیم عظمتش رو . پس بر این اساس ما اگر خودمونو کشف کنیم و از با خودمون بودن لذت ببریم و بفهمیم که چه قدرتی داریم و درک کنیم که زندگی چقدررر با عظمته یعنی فهمیدیم خدا چه لطفی بهمون کرده که مارو انسان به دنیا آورره .
این که برای یکی یه کاری انجام بدی و اون بفهمه! خیلی ارزشمنده و ما با خودمون میگیم عه. این درک میکنه من چقدر باعشق این کارو براش کردم یا میفهمه من چه زحمتی براش کشیدم . بعد اون آدمه برامون یکمی عزیزتر میشه . چون مارو میفهمه ! بعد دوست داریم بیشتر باهاش در ارتباط باشیم . چون خیلی قشنگتره ارتباط داشتن با کسی که میفهمتت !
مرحله ی بعدی سپاسگزاریه . وقتی با دلیل تنها و تنها قدرت مطلق این جهانو سپاس میگیم به خاطر وجود خودمون و به خاطر نعمتهایی که بهمون داده ، باز قابل اعتمادتر میشیم برای این که خداوند بازم بخش های بیشتری از لطف و محبت بیپایانش رو در زندگیمون جاری کنه. چون وقتی با دلیل براش میگیم که من میبینممم . من میفهمم که تو برای من چیکار کردی، من میفهمم این لطفت رو ، من قدردانتم به خاطر این نعمتت ، خیلی قشنگتره .
هر کسیم در مقابل ما با دلیل ازمون تشکر کنه ما خیلی بیشتر باهاش حال میکنیم و سعی میکنیم بیشتر بهش لطف کنیم
من اینو توی زندگی خودم بارها تجربه کردم . من خیلی آدم قدردانی هستم . هرروز که از خواب بیدار میشیم همسرم روی تختو به صورت خیلی نامرتب میکشه ! الان دوساله که کارش هیچ بهبودی پیدا نکرده :)))
من توی این دوسال هررروز وقتی میام تو اتاق و میبینم روی تختو کشیده با عشق و با محبت تمااام میگم عزیزم ممنونتم . تو چقدر آدم مهربونی هستی . تو چقدر عزیزی . چقدر زحمت میکشی که روی تختو مرتب میکنی. ممنونتم عشقم . سپاسگزارم . یا وقتی میریم خرید حتی اگر یه دونه چوب کبریت بخریم، من میگم عزیزم ممنونم که خرید کردیم . ممنونم که حساب کردی .. یعنی تا حالا هیچ وقت اتفاق نیفتاده که همسرم یه کاری هرچند ریز بکنه و من تشکر نکنم .. اتفاقی که میفته اینه که هرروز بیشتر از قبل احساس میکنم که چقدر عاشق من و زندگیمونه و هرگز غر نمیزنه و حتی اگر اون کار خیلی براش زحمت داشته باشه یا کار سختی باشه رو با عشق تمام انجام میده تازه ذوق هم میکنه که برای من اون کارو انجام داده .
من اینجا آدم قابل اعتماده ای هستم که میبینم لطف و محبت های اونو .
حالا اگر برای خداام همینطور باشم چقدر بیشتر میشه نعمتهای زندگیم .
دیگه چطوری میتونم بیشتر قابل اعتماد خداوند باشم ؟
اینطوری که وقتی اون کاری که دارم انجام میدمو تا جایی که میتونم با کیفیت انجام بدم و براش ذوق داشته باشم .
براش بگم که خدایا این کاره رو من دوست دارم به این دلایل ، چون مقدسه . چون تو یادم دادی، چون ….
اینطوری باز این فرکانسو میفرستم که من دارم لذت میبرماا. من دارم از کاری که تو برام ایجادش کردی لذت میبرم و ازت ممنونم .
حالا اگر هی بیام اون کارو ارتقاعش هم بدم خیلی باحال تر میشه
مثل این میمونه که برای بچه ت دوچرخه میخری بچه ت میاد بهش زنگوله وصل میکنه، نوارای رنگی بهش میزنه ، ربان بهش وصل میکنه تا قشنگتر بشه . چقدر ذوق میکنی که ببینی هرکاری از دستش براومد کرد تا قشنگتر بشه . بعد دوتاام تو بهش ایده میدی که خیلی باحالترم بشه . چون میبینی ذوق داره بچه ت و خودش هم دست به کار شده .
یکی دیگه از کارایی که میتونیم انجام بدیم که قابل اعتمادتر بشیم اینه که خداوند رو ستایش کنیم و زیااااد باهاش حرف بزنیم و سعی هم بکنیم که طبق چیزی که گفتیم توی ستایشهامون عمل کنیم .
یعنی وقتی میگیم خدیاا تو تنهااا قدرت مطلق این جهانی و من بنده ی تو ام و تنها از تو یاری میخوام ، دیگه نریم به غیر خدا وصل بشیم و به اون قدرت بدیم .
وقتی میگیم خدایا تو رزاقی و فقط تویی که روزی میدی و ما همه سر سفره ی تو هستیم… دیگه چشممون به دست بنده های دیگه ش نباشه که اونا روزی بدن!
یکی دیگه از کارهایی که باعث میشه ما قابل اعتماد تر بشیم اینه که وقتی خداوند به همنوعمون یه چیزی میده هم خوشحال بشیم. تو دلمون نگیم ایکااااش که اونو از دست بده چون من ندارم فلان چیزو :I
همه این مواردو میخواستم برای خودم بنویسم تا بیشتر درک کنم . دلم گفت اینجا برای شما بنویسم تا دوتامون آگاهانه تر عمل کنیم.
سمانه جونم و هر دوستی که به این نوشته هدایت شدین اگر چیزی به ذهنتون میرسید که باعث قابل اعتمادتر بودنمون میشد خیلی ممنون میشم بنویسید .
میبوسم روی ماهتونو با عشق از راه دور با قلبی نزدیییک
سلام آزاده جون .
سپاسگزارم به خاطر قلب مهربون و با عشقی که باعث شده اینهمه دلچسب برای من بنویسی.
خداروشکر به خاطر این که خدا انقدر قشنگ بر کلام هممون جاری میشه تا برای هم الهامبخش باشیم .
منم به خاطر وجود قشنگ شما در این فضای بینظیر خیلی ممنونِ خداوندم. الهی که به سااادگی به تمام چیزهایی که دلت میخواد برسی و تجربه شون کنی:*
سلام آزاده جون . قسمتی که شما برام نوشتید گزینه پاسخ نداشت برای همین اینجا برای شما نوشتم .
من خیلی از شما ممنونم به خاطر محبتت و به خاطر این که برای من نوشتید.
آزاده جون بیاید هدف اصلی زندگی رو با هم بررسی کنیم .
ما آفریده شدیم و بهمون قدرت داده شده تا خلق کنیم .
تصور کنید که ازدواج یک آدمه. ما اینو یاد گرفتیم که اگر به یه آدمی یا به یک چیزی بیرون از وجود خودمون وابسته بشیم یا بخوایم به هر ترتیبی که شده نظر مثبتشو بگیریم و خوشحالش کنیم ، به این خاطر که هدف اصلی آرامش درونی خودمونه ، چون از خودمون دور میشیم ، جهان مارو از اون آدم یا از اون چیز دور میکنه.
چون این قانونه.
هدف اصلی اینه که ما توجه و تمرکز صد درصدمونو بذاریم روی بهبود شخصیت .
کلا بیخیال ازدواج و هرچیزی که بیرون از ماست . ازدواج هم یک عامل بیرونیه که ما دنبالش هستیم برای خوشحالی بیشتر .
ما در آخر خلقش میکنیما
اما الان چون تمرکز روی نتیجه گرفتن تو ازدواجه ، چون این هدف یک عامل بیرونیه ، توش گره میفته .
هدف اصلی درون ماست
این که من امروز بهتر از دیروز فکر کنم .
امروز بهتر از دیروز رفتار کنم .
امروز بهتر از دیروز متعهد باشم نسبت به خودم
امروز بهتر از دیروز قانونو اجرا کنم .
امروز بهتر از دیروز به خودم احترام بذارم و برای خودم وقت بذارم .
اینطوری ما توجهمون از روی عامل بیرونی برداشته میشه و اون خواستهه خودش خلق میشه وقتی که تمرکز میاد روی خودمون .
اما باید این تمرکز و توجه روی خود انقدری ادامه پیدا کنه که ما دیگه به بیرون فکر نکنیم .
به این که پدر و مادرم چی دوست دارن ، بقیه چی میگن و سنم اینقدره .
ما نباید به نتایج بیرونی باج بدیم . باید انقدر قدرتمند باشیم که با همین شرایطی که الان داریم بهترین جوری که میشه زندگی کنیم و لذت ببریم .
آزاده جون دیروز مامانم میگفت غزل منم خیلی باخودم درصلحم و رو خودم کار میکنم و خییلیم بهتر شدم نسبت به قبل اما تو توی روابط خیلی بهتر نتیجه میگیری . تو چیکار میکنی ؟
من تمام روز داشتم فکر میکردم به این سوال .
بعد به این نتیجه رسیدم که من توی نشون دادن ضعف به جهان مغرورم. من واکنش نشون نمیدم اگر چیزی باب میلم نباشه. نه به جهان ، نه به آدما. اجازه نمیدم کسی نقطه ضعف پیدا کنه در من. کلا اجازه نمیدم کسی بتونه ناراحتم کنه. نمیگم صد درصد اینطوریماا نه. اما به میزانی که دارم نتیجه میگیرم ، اینطوری عمل کردم.
مثلا اگر الان چیزی ندارم ، غرورم اجازه نمیده بابتش غر بزنم و صحبت کنم. همش میگم تو چطوری میتونی عالیتر پیش بری ؟ چطوری میتونی شخصیتتو قویتر کنی ؟چطوری میتونی ازون چیزی که الان داری عالیتر استفاده کنی ؟
شایدم اذیت شم گاهی اما یه طوری برخورد میکنم که انگار این بهترین شرایطیه که امکان داره یه آدم داشته باشه .
سعی میکنم حس نیاز نداشته باشم نسبت به اون موضوع. همش به این فکر میکنم که تو چطوری میتونی این شرایطو طوری نگاه کنی که خیلی حستو خوب کنه ؟ الان چه چیزهایی هست که میشه به خاطرش لذت ببری ؟ تو الان به خاطر چه چیزهایی سپاسگزاری ؟ بعد میبینم که اون موضوع حل میشه .
میدونید اگر تمام توجهتون به این باشه که اون موضوعو به دست بیارید ، شاید به دست بیارید و فرداش دیگه نباشید که ازش استفاده کنید ؟ تموم روزهای رفته تون رو هم که داشتید برای اون چیز تلاش میکردید !
پس از همین الانتون لذت ببرید و بیشتر استفاده کنید .یطوری ازش استفاده کنید از لحظه ها که انگار امروز شگفت انگیزترین روز عمرتونه .
اینطوری تمام توجه و تمرکزتون میاد روی خودتون و اینطوری متوجه چیزایی که ندارید نمیشید . بعد اون چیزهایی که ندارید خود به خود وارد زندگیتون میشن چون اینطوری ترمزی وجور نداره که بخواد نذاره اونا بیان .
آزاده جون میتونید ریشه یابی کنید تا ببینید چرا این اتفاقه نمیفته. شاید یه سری ترسها وجود داشته باشن غیر باورای محدود کننده .
من برای ریشه یابی یه ورق میذارم جلوم و درباره اون موضوع خاص مینویسم هرچی که تو ذهنمه. مثلا (تو این مثال)میگم اگر ازدواج کنم بابت چه چیزهایی ناراحت خواهم بود؟ یا مثلا من از چه ویژگیهایی در جنس مخالفم متنفرم و کلا دیدگاهم درباره شون چیه ؟ یا مثلا میگم اگر من با این شرایط عالی ازدواج کنم…(بعد به صدای ذهنم گوش میدم که ببینم چی میگه .) ممکنه بگه تو درباره خودت چی فکر کردی اصلا ؟ تو لایق نیستی …
گاهی هم که حوصله نوشتن ندارم از روش پاکسازی استفاده میکنم. دوست دارم، منو ببخش، متاسفم، متشکرم! تکرار این چهارتا جمله برای من اینطوری بوده که یکی دوروز بعدش یه سری خاطرات و آگاهیها سراغم میان که اگر بررسیش کنم میرسم به باور محدودم.
مثلا یبار که داشتم درباره پول این کارو میکردم یهو یاد یه خاطره ای افتادم که میرسید به این باور که من فکر میکنم اگر درامدم بالاتر بره طرد میشم . در حالی که من هرگز همچین فکری نکرده بودم هیچوقت . اما این ریشه با کلی خاطره یادم اومد که همش به همین باور میرسید .
بعد ازین که ریشه یابی کردید باید ببینید ریشه ی این باور محدوده به کدوم یک از دسته ها میرسه ؟
کمبود معنویت، کمبود عزت نفس ، درک نادرست از قانون ، باور عدم فراوانی
بعد باید بیاید درباره اون موضوع ، توضیحاتی از قانون که مربوط به این دسته ها میشن رو بگید .
الگو پیدا کنید برای این که بگید این تعریف درباره ی قانون درسته با این شواهد …
عشق و تعهد و محبت و اون احساساتیو که میخواید با ازدواج کردن تجربه کنیدو در خودتون پیدا کنید . ازدواج خودش میاد.
حتی اگر آدم توی 70 سالگی هم آدم خودشو پیدا کنه که باهاش خوش باشه خیلی عالیه
ما هدفمون از ازدواج اینه که کیفیت زندگیمون بالاتر بره . پس همین الان کیفیتونو بالا ببرید .بدون ازدواج . شاید داستان شما این باشه ! بپذیریرش تا هم لذت ببرید و هم پیش برید.
شاید همه این کارایی که گفتمو شما انجام میدید
اما بهتر و بیشترررش کنید .
برای بالاتر بردن کیفیت زندگیتون تمام خودتونو بذارید وسط . منتظر نباشید یکی بیاد که کیفیته برسه به صد .
سلام آزاده جون . ازینکه انقدر عالی مفاهیمو درک میکنید خوشحالم و خیلی شمارو تحسین میکنم.
به نظر من یکی از راههای باورسازی همونطور که شما نوشتین، توضیح قوانینه ، اما توضیح قوانین به شیوه خودمون. یعنی انقدر توضیح بدیم ببریمش تو زندگی شخصی اون توضیحاتو که بتونیم مثال براش پیدا کنیم.
درباره سوالتون که چطور میتونید برای اون مواردی که نوشتین الگو پیدا کنید ، باید بگم دقیقا زمانی که توضیحات شخصی میشن الگوها خودشون پیدا میشن.
من وقتی نتونم الگو از بیرون خودم پیدا کنم ، خودم میشم الگوی خودم.
مثلا تو موردی که شما گفتین که تصور میکنید آدما واقعی محبت نمیکنن، من باخودم میگم خب ببین غزل تو توی فلان موقعیت و فلان شرایط از صمیم قلب محبت کردی. تو خیلی مهربونی.
آدماام دقیقا شبیه تو هستن.
هیچکسی با تو فرقی نداره . همه آدما روح خدارو دارن . روح خدا پاکه پس آدما پاکن . اگر تو واقعی محبت میکنی پس همممه محبتهاشون واقعیه مگر این که تو اون شرایط نادلخواهو بسازی . باز این به معنای این نیست که اونا غیر واقعین . نه . تو داری اونو میسازی . اونا دارن نشون میدن .
هیچ کسی دروغگو نیست . همه ی آدما پاکن . نهادشون پاکه. همه صادقانه صحبت میکنن. اگر تو داری عدم صداقت میبینی تویی که داری بد نگاه میکنی !
بعد میام الگو پیدا میکنم از اطرافیانم ببینم کسی هست که حداقل یک بار راست گفته باشه ؟ میام همون یکبار راست گفتنارو تکرار میکنم باخودم که ببییین! اینا حقیقت رو میگن. پس صادقن. یه چیزی که من جدیدا متوجه شدم از نحوه باورسازی خودم ، اینه که من یک مفهومو در جمله های مختلف توضیح میدم . یک جمله ست. اما با چند ترکیب بندی متفاوت. تکرار مکرراته انگار . اما خیلی تاثیر داره .
درباره الگو روابط ، قطعا یک نفر پیدا نمیشه که تک تک چیزایی که ما میخوایمو یکجا داشته باشه، شما باید هر ویژگیو در یک نفر پیدا کنید و اونو الگو قرار بدین برای همون ویژگی
مثلا من میگفتم من یکیو میخوام مثل عمو …. که خیلی سخاوتمنده . یکی مثل آقای …. که خیلی به خانومش احترام میذاره.
یکی مثل داداش…. که خییلی متشخصه و …
سلام به سعیده ی نازنینم . سعیده جون خیلی ممنونم که برای من نوشتی تا باهم همصحبت بشیم .
من شیفته ی صحبت از قوانین و شناخت زندگی ام .
خیلی ممنونم که با مهربونی و سخاوت غزلو الگوی روابطت قرار دادی .
سعیده جون تمام اونچه که لازمه بدونی رو خداوند بارها بهت الهام کرده و چقدر زیبا بهشون اشاره کردی .
اما بیا یبار دیگه از یه زاویه دید دیگه زندگی و رسیدن به اهداف رو تعریف کنیم تا برامون یادآوری بشه .
ماهایی که قانونو یاد گرفتیم و فهمیدیم که قدرت خلق خواسته هامونو داریم ، گاهی اوقات عجیب میچسبیم به این که بااااید خلق کنم . باید به اون نتیجهه همین امسال برسم . من میتونم پس بااااید بشه .
ما خیلی وقتا انقدر درگیر این باید رسیدنها میشیم که یادمون میره امروز زندگیمون تموم شد و دیگه برنمیگرده .
یادمون میره که امروز لحظه لحظه ی این موهبت ، این گنج بزرگ ، این معجزه ی الهی رو تند تند قدم زدیم و به جزئیات بیتوجه بودیم که به یه چیزی برسیم . یه چیزی که میخوایم اتفاق بیفته .
سعیده جون مطمئنم اینارو میدونی من برای خودم یادآوری میکنم چون خیلی قشنگ و عمیقه این درک و لازمه که هرروز یادآوری بشه .
بیا یکم از اون خواستهه که میخاایم ازین تجربه ی زیستنمون بهش برسیم دورتر بشیم و به خود زندگی نگاه کنیم . زندگی هممون انقدر جزئیات قشنگ داره که خیلی وقتا فراموششون میکنیم چون تمرکز صد درصد رو گذاشتیم روی یک موضوع! خواسته
همین الان که دارم برات مینویسم یک پرنده ی خوش صدا در هوای بهاری آخرین روزهای زمستون داره روی درختی که زیر پنجره ی اتاق خواب ما هست آواز میخونه !
سعیده جون من این تجربه رو داشتم که وقتی نگاهمو از روی خواسته برمیدارم و به زندگی میچسبم و از جزئیات لذت میبرم ، خود به خود خواسته م اتفاق میفته . مثلا همین دیروز داشتم فکر میکردم که خدایا چقدر باحال میشد با یه آدم ثروتمند مصاحبه میکردم و اونو توی گروهم میفرستادم تا بچه ها ازش استفاده کنن . بعد ، مشغول لذت بردن از زندگی ،نور و سایه ها ، بازگویی توحید ، محتوای عزت نفس ، گوش دادن به پادکست ، شکرگزاری شدم… وقتی کارام تموم شدن توی واتساپ آنلاین شدم و دیدم یکی از دوستام که به لطف خدا خیلییییی توی کسب و کارش موفقه و درامدشو به چند ده میلیون رسونده برام یازده تا ویس فرستاده . وقتی بهش گوش دادم دیدم دقیقاااا همون خواسته ای که صبح به خدا گفتم و تمرکزمو از روش برداشتمو از طریق این دوستم برام براورده کرده.
تصور کن دستت زخم شده و میخوای خوب شه. تمام توجه و تمرکزتو میذاری رو اون زخمه و همش بهش نگاه میکنی . همش چک میکنی که
چطور داره پیش میره . اگر کارهات عقب بیفتن خداروشکر میکنی چون تو تمرکزت رو خوب شدن اون زخمه ست که روی دستته ! میتونی درک کنی چقدر زمان میبره ؟ ما وقتی تمرکزمونو رو یک چیزی بیرون از وجود خودمون میذاریم زمان کند میگذره .
اما وقتی توجهتو از روی اون زخم برمیداری یهو یه هفته بعد میبینی که دیگه اثری ازش نیست و خوب شده .
برا این میگم که توجهمونو باید از روش برداریم که …
ما با توجه کردن به یک عامل بیرونی فقط میتونیم اون چیزیو که ذهنمون میگه درسته رو انجام بدیم درموردش و ما وقتی به ذهنمون متکی میشیم برای حل یک مسئله ای… خیلی از نظر خلاقیت فقیریم. اما وقتی تمرکزمونو ازش برمیداریم جهان با همه عظمتش دست به کار میشه تا شرایطو درست کنه.
وقتی تمرکزتو از روی عوامل بیرونی که اینجا همون ازدواجه ، برداری و بذاری رو رشد شخصیت خودت ، نتیجه رو هرروز و در لحظه میبینی . وقتی فقط میخوای از لحظه های زندگیت با کیفیت استفاده کنی ، هم بیشتر لذت میبری هم رشد میکنی هم زمان رسیدنت به خواسته ت سریعتر میگذره چون جهان با همه خلاقیتش دست به کار میشه.
سعیده جون شاید وقتی کارتو شروع کردی همزمان اون کیس ایدئالت هم وارد زندگیت شد . از کجا معلوم ؟ زمان بندی خدا خیلی دقیقه .
اینو هم بهت بگم که منم کارم تو خونه بود و پدرم همیشه میگفت باید بری بیرون تا ببیننت . در غیر این صورت هیچ وقت ازدواج نمیکنی:) اما من هر هدایتی که به قلبم جاری میشد جدی میگرفتم و اونارو انجام میدادم و به حرف کسی توجه نمیکردم. اما دقیقا همون آدمی که ویژگیهاش مدنظرم بود اومد تو زندگیم و به صورت سنتی ازدواج کردم . جالبه که وقتی مادرِ همسرم تماس گرفت برای قرار خاستگاری ، پدرم باورش نمیشد ! قشنگ یادمه حالت تعجبو توی چهره ش . هیچ ربطی به این نداره که کجا باشی و چیکار کنی .
یه خاطره هم یادم اومد که شاید برات جالب باشه. درباره زمان بندی خداست
من اون دوره ای که رو روابط کار میکردم یه شب به خدا گفتم خدایا من اینهمه هرررچی گفتی عمل کردم اما هییچ اتفاقی نمیفته ! یه کاری بکن دیگه !
یادمه اینو اول اسفند گفتم . اونموقع فرشامونو داده بودیم بشورن و قالیشویی آورده بود تحویل داده بود . خونه مون به هم ریخته بود کاملا.
ما فرشهارو پهن کردیم و همه کارهای خونه تکونی هم دیگه انجام داده بودیم تا همون روز . دقیق یادمه . وقتی آخرین فرش پهن شد و من رفتم تو اتاق نشستم و گوشیمو دستم گرفتم ، دیدم دوست قدیمیم(خواهرِ همسرم) پیام داده که غزل تو قصد ازدواج داری ، معیارهات چیا هستن ؟!
یعنی میخوام بگم که خدا میدونه که ما چی میخوایم ! میدونه که کی براورده کنه ! یه طوری برات میچینه که خودت میگی عههههه چقدر عالی بود این زمان بندی ! حتی ذره ای به فکر خودم نمیرسید!
سلام آقا حسام بزرگوار . من خیلی خیلی ازتون ممنکنم که با عشق سرشار وجودتون برام نوشتین . چقدر از خوندن پیامتون لذت بردم .
جالبه که کامنت شما هم هدایت من بود و ازین بابت بینهایت ازتون ممنونم
دیروز مداوم داشتم تکرار میکردم که
“حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب عرش العظیم” بعد باخودم میگفتم تکرار این جمله موثره ؟
چقدر برام دلچسب بود که شماهم تو کامنتتون ازین جمله زیبا استفاده کردین. خداوند چقدر زیبا باهامون صحبت میکنه.
دوست عزیز و بزرگوارم ، خداوند یه درک قشنگی از فایل توحید عملی قسمت 10 و بهم داده بود و از طریق انگشتهای من یه کامنت الهامی رو در اون قسمت نوشته بود .
درباره سوالتون ، درک خودمو میگم اما فکر میکنم درکی که خداوند بهم داد ازون جلسه خیلی براتون الهام بخش باشه. من متوجه شدم که تمام باورهایی که ما میسازیم، دقیقا فقط باید به خاطر رشد شخصیتمون باشه. چون شخصیت قوی ، شخصیت مستقلی داره ، شخصیت قوی وصله به خدای درونش . شخصیت قویکم نمیاره. قدرت اقدام کردن داره، به هیچ عاملی بیرون از خودش باج نمیده ، آرامشش وابسته به نتایج بیرونش نیست. احساس لیاقت برای دریافت نعمتها داره . بنابراین خواسته هاش لاجرم در زندگیش اتفاق میفتن .
ازونجایی که ما انساانهای فراموشکاری هستیم ، من فکر میکنم اگر برای به دست آوردن یک چیز بیرون از خودمون باورسازی کنیم ، مدتی بعد ازین که اون چیزو به دست آوردیم یادمون میره که چه تمرینایی انجام داده بودیم و به چالش برمیخوریم . چندماه پیش با یکی از دوستان عزیزم صحبت میکردیم ، ایشون هم تونسته رابطه ایدئالشو خلق کنه ازم پرسید که غزل به نظر تو بابت چیزهایی که برامون بدیهی شده چطوری سپاسگزاری کنیم ؟
باورتون نمیشه ، نمیفهمیدم یعنی چی !
نمیگم من صد درصد شکرگزارم ها .. اما به حد خودم واقعا شکرگزارم و به حد درک خودم نعمتهامو میبینم .
بهش گفتم برام مثال بزن تا متوجه شم در چه زمینه ای …
گفت مثلا رابطه ی عاطفی . انگار دیگه به چشمم نمیاد ویژگیهای خوب پارتنرم . تو اینطور موقع ها چیکار میکنی ؟
گفتم من الان بعد دوسال زندگی مشترک ، حتی ذره ای برام بدیهی نشده نعمتهام . هنوز به همون اندازه اول ذوق دارم . به همون اندازه ویژگیهای مثبت همسرمو میبینم و بیان میکنم و ازش تشکر میکنم .
شاید هیجان نداشته باشم طوری که قلبم تند تند بزنه اما هنوز حتی یک روز نشده که برام بدیهی بشه رابطه م ،
میدونین چرا اینطوریه ؟ چون که شخصیته تغییر کرده .
شخصیت که تغییر کنه ما ناخوداگاه کارهارو انجام میدیم .هی نیازی نیست که دنبال راه چاره باشیم برای حل مسئله ، فی البداهه حل میشه مسائل چون ما فی البداهه یه سری کارا انجام میدیم که خبرم نداریم اما کاملا درستن .
به نظرم ساختن شخصیت توحیدی ، عزت نفس ، نگاه قدرتمندانه و ....
قطعا باید به خاطر تغییر شخصیت باشن چون که اینطوری کیفیت زندگیمون بالاتر میره
کیفیت زندگی فقط با پول بیشتر و رابطه ی بهتر و سلامتی بیشتر بالاتر نمیره . کیفیت یه چیز درونیه . من اگر آدم با کیفیتی باشم ، کیفیت زندگیم خود به خود بالاتر میره
و ما این کیفیته رو با ساختن باورای درست به دست میاریم .
اول که کامنت پر از محبتتون رو خوندم ، گفتم برم داستان پروفایاتونو هم بخونم . چقدر بیان شیرین و شیوایی دارید . چقدر دلنشین نوشتین . چقدر تحسین برانگیز هستین .
خوشحالم که ازین بعد میتونم کامنتهاتون که سرشار از لطافت هستن رو بخونم و لذت ببرم
امیدوارم که تونسته باشم پاسخ سوالتونو بدم.
در پناه خدای وهاب باشید .
ریحانه ی عزیزم. سلام.
منم خیلی ممنونم که انقدر سخاوتمندانه محبتت رو جاری کردی و برام نوشتی .
منم خیلی خوشحال میشم که یک ریحانه ی نازنین مثل شمارو در بین دوستان عزیزم داشته باشم .
انشاالله در بهترین زمان همو میبینیم و از همصحبتی باهم لذت میبریم عزیزم:)