سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 10 - صفحه 34
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/11/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-11-16 07:31:172024-07-17 16:10:09سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 10شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
درود به دوستان خدا
خیلی خوشحالم که اینجام
حال و احساس بی نظیری دارم
سرشار از آرامش
و انرژی میگیرم از دیدگاه دوستان عزیزم
سلام به استاد و خانم شایسته و هم مسیرای خوبم
من داشتم جلسه 1 دوره راهنمای عملی نگاه کردم
که یهو وسطش این یادم اومد که چه نشونه ها و چه راه حل هایی که خدا بهم داده که زندگی کردنم رو ساده تر کرده و اگر بعد از فایل بلافاصله نیام شکر گزاری کنم در حق خودم ظلم کردم اخه یه چند باری پشت گوش مینداختم و این حس اومد که بیام توی این قسمت اثری از خودم بجا بزارم
میدونید متوجه شدم که وقتی روی خودت کار میکنی و مدارت تغییر میکنه
چیزایی میبینی که قبلا بوده ولی اصلا بهش توجهی ام نداشتی
با آدمهایی برخورد میکنی که قسم میخوری هرگز برخوردی نداشتی
مغازه هایی رو میری. بازار که توی عمرت تا حالا پاتم توشون نزاشتی ، در صورتی که این مغازه در مسیر رفت و امدت بوده
اولین چیزی که یادم میاد
من با گوشی کارام انجام میدم فایل گوش میدم و نگاه میکنم و وارد سایت میشم و ..
و یه موقع هایی کارهای خیلی مهمی داشتم یا در حال صحبت کردن بودم که گوشیم شارژش تموم میخواست بشه و مجبور بودم که بزنم به شارژ و در اون صورت خیلی اذیت بودم وقتی ادامه دادم کار کردن روی خودم
این ایده اومد به ذهنم که برم یه محافظ برق بیارم که چندتا جا داره واسه زدن پریز و من میتونم اون بیارم روی تختم چون سیمش بلنده و در هر حالتی حتی گوشیم به شارژ باشه میتونم استفاده کنم
جالبه ما دو محافظ داشتیم و در دسترس ولی اون موقع اصلا به ذهنم نمیومد که ما همچین چیزی داریم و دم دستمم هست میتونم فقط برم بیارمش و بزنم به برق
و وقتی کار کردن روی ذهنم ادامه دادم بهم گفته شد که همچین چیزی هست
خداروشکر میکنم بخاطر. اینکه توی جزئی ترین کارای زندگیمون بهترین راه حل ها رو بهمون میده
البته وقتی باهاش هماهنگ ، هماهنگ تر میشیم
دومین چیزی که یادم میاد
من مدتی درگیر حافظه گوشیم بودم
یعنی پر شده بود و من هم از طرفی میخواستم فایل های استاد یا هر چیزی که میخوام دانلود کنم و استفاده کنم که هر بار با اخطار گوشیم روبرو میشدم
مسئله این بود که گوشیم من مموری نمیخوره
کلا 32 گیگ حافظه داره
و پر بود و من
مجبور بودم هی یکی از فایلهای استا. حذف کنم اون یکی که میخوام دانلود کنم
دوباره واسه دیدن هر فایل همین آش و همین
کاسه
واقعا یه خورده تمرکزم گرفته بود
تا اینکه اول هدایت شدم
که فضای ابری پاگ کنم ، فضای ابری پاک کردم
بعدش دیدم نه هنوز حافظه خالی نشده
این ایده پیدا کردم توی اینترنت تا از کابل otg استفاده کنم
خداروشکر 2 تا فلش داشتم که میتونستم حجمی از فایلها رو توی اون انتقال بدم و
هر موقع نیاز داشتم به گوشیم از طریق این کابل otg استفاده کنم
خب من این کار انجام دادم و خیلی شرایط بهتر شد
چون من دو تا فلش 8 گیگ دارم و هر چی میریختم توشون فضای خالی داشتم
تا اینکه دیدم با کابل otg یکم احساس راحتی نمیکنم میخوام راه برم بخوابم و اگر یکم فلش تکون میخورد قطع میشد اتصال
و بعدش
همین طور که توی تنظیمات بودم قسمت Storage
وارد این قسمت شدم و همیشه اینجا چک میکردم ببینم چقد فضای خالی دارم
و چیا فضارو گرفته
تا اینکه با موردی برخوردم که بیشترین حجم رو گرفته بود
یه سری چیزایی که توی گوشیم بوده و فضای زیادی گرفته بود
و من کلش حذف کردم
یعنی یهو زدم روش
و حذف کردم و بعد دیدم کلی از گوشیم خالی شد
الان 13 گیگ و خورده فضای خالی دارم
باورتون میشه
و میتونم کل فایلها دانلود کنم بزارم توی گوشیم
تازه از هر فایل استاد کپی گذاشتم تو فلش که اونجا هم داشته باشم
یه سری پوشه ها حذف شد و الان اون قسمتی که حذف کردم نزدیک به 1 گیگ فقط فضا گرفته
حالا فهمیدم که اون قسمت چیا رو توش جا میده هر بار میام حجم هایی که گوشیم پر میکنه رو نیازی نبود خالی میکنم
با حذف اون قسمت کل حجم چیزای تلگرامم هم حذف شد ولی خوبیش اینِ همشون توی خودِ تلگرام دارم و هر کدوم بخوام میتونم دانلود کنم
خداروووووووووووووووووووووووووشکر
یه نشونه خیلی خوب این بود که دیشب به همزمان توی فاصله زمانی خیلی کوتاه 3 تا چیز همزمان شد
اخبار گفت امشب یارانه واریز میشه
ابرا شروع کردن به باریدن
و یکی انسانهایی که خیلی دوسش دارم بهم پیام داد
نشونه فراوانی و عشق همزمان شد
نشونه ی بعدی که میخوام بگم
از دیشب بود که هدایت شدم به یه عینک فروشی ، من سعی میکنم مفید و خلاصه توضیح بدم
یه عینک دودی برداشتم زدم به چشام گفتم قیمتش چندتومنِ گفت 100 تومن
توی حرف با فروشنده گفت عینک 3میلیونی داریم
واقعا یادم نمیاد که چی گفتم و چی پرسیدم که اون اینو گفت بعدش منم چون از این تمرین که میری معازه هاا و جنس های لوکس میبینی تا طبیعی بشه و ببینی و باورات قوی شه خیلی دوس دارم ، این تمرین مال فک کنم دوره ثروت باشه ولی من انجام میدم مغازه هایی که خوشگل و قیمت های بالا و با کیفیت میدن دوس دارم برم و ببینم
واکنشم این بود گفتم عههه پس 3 میلیونی رو بیارین با چه ذوقی
بعد دو تا عینک زدم با قیمت 2700 و دومی 2400 خیلی خوب بودن بعدش مارکشون پرسیدم که یادم باشه حتما پول ساختم بگیرمشون
البته الان که فکر میکنم حالا دیدم اونا رو و خواستمشون پس جهان خودش اونارو وارد زندگیم میکنه حتی اگر یادم بره مارکشون رو
بعدش. فروشنده یه مرده 50 سال به بالا بود که گفت این عینک از شرکت موریس مورل
فرانسه هست
برام داستان مورل تعریف کرد
مورل دامپرور بوده در دهکده ای کنار رودخونه
اینور رودخونه جز سوییس بوده اونور جز فرانسه
مورل یه شیشع درس میکنه یه چیز گرد عین ذره بین بعد اونو به لویی چهارم تقدیم میکنه
بعد ازون میاد و ادامه میده و به چیزای بیشتری میرسه و تا اینکه الان یه شرکت عینک سازی هست به اسم موریس مورل
و الان مدیریت اون شرکت برعهده نوه موریس مورل هست
یه ساختمون 8 طبقه داره این شرکت که پایینش تمام خودرو های بروز و مدل بالا پارک شده و اونجا کارمندایی کار میکنن که میان با استفاده از تبلت به طراحی عینک های مختلف میپردازن این شرکت چندتا مارک داره که واسه هر مارکش هزار طرح کشیده میشه واسه کوچیک تا بزرگ
این مغازه دار و دو نفر دیگه از استان ما دعوت شده بودن از طرف اون شرکت و
مجوز فروش گرفتن
و برام تعریف کرد از صداقت و خانواده دوستی فرانسوی ها
از اینکه حق خواهر و برادرها بین همه تقسیم میکنن
از سفرش گفت که دعوت شدن به موزه تا عکس های قدیمی که از سال 1880 میومد ببین دستگاه قدیمی اون زمان
و
نحوه وردشون به اروپا و چقد از این اتحادیه اروپا خوشم اومد
اینکه وقتی مجوز بگیری میتونی هرجا خواستی سفر کنی
در آخر فمیدم که این فرد اشناس
اشنا دراومدیم
انتهای این همه حرف یهو میخواست مارک هایی بهم نشون بده که دستش رفت روی یه عینک و رفت بالا
من یه لحظه گفتم اوک عینک میشه بیارین
وااای همونی بود که دنبالش بودم از اولین ثانیه ای که وارد مغازه شدم قیمت این عینک یک ملیون 700 ولی الان قیمتش خیلی رفته بالا بیش از دو ملیون خورده هست
خیلی خوشگل شدم وقتی زدم بهم میومد
خیلی کیوت و بامزه دیدم خودم تو اینههههه
بعدش مرده گفت مشخصِ خیلی دختر سر زبون داری هستی
منم گفتم لطف دارید
خیلی از این حرفش که نشونه بود خوشم اومد
میدونید اخه من واقعا دختری بود که اعتماد به نفس پایین داشتم و سر زبون که نداشتم هیچ زیاد توی ارتباط برقرار کردن هم واقعا اعتماد به نفس نداشتم
و کم حرف بودم تو جمع هااا به جز توی خونه
جلوی بقیه واقعا حرفی نداشتم بگم
یا صمیمیانه برخورد کنم
از این بابتتتتتت خیلی خوشحالممممم چون این دومین فروشنده ای هست که اینو بهم میگه
استاد این تمرین درخواست کردنییی که ازتون توی جلسه 2 قانون افرینش بیاد دارم
واقعاا اعتماد به نفسم بالا برده فرصت ها رو برام طلایی تر کرده
و ت اولین نیتم از درخواست کردن هم این بوده که شجاعت و اعتماد به تفس خودم بیشتر کنم و قوی تر بشم
و شب وقتی میخواستم برگردم ساعت 9 بود که
بابام زنگ زد
×گفت کجایی
+گفتم دارم میام
×گفت من ماشین گذاشتم توحیاط خودت بیا
+گفتم باشه
من دختری بودم که وقتی با مامانم میرفتم بازار و یادم میاد اگر مامانم میگفت تو اینجا بمون من میرم و میام کلی ترس و نجوا داشتم و عزت نفسم پایین بود
تا رسیدم 9نیم شد و اینکه تا این وقت شب بیرون بودم و خودم تنهاا یعنیی نشونهههه پیشرفت و ترقییییی یعنی ط
ظرفم داره برای زندگی توی جاهای بهتر و بزرگتر اماده میشه
جالبه مامانم پرسید نترسیدی خودت تنهاا
گفتم نه
گفت اگر من بودم واقعا میترسیدم
– یه نشونه ی خیلی خوب بود که حال کردم باهاش این بود
که یه بار شب داشتم از بازار برمیگشتم یه دختره با ماشینش که قیمتش تو اینترنت خوندم 225 یا 250 میلیون بود فک کنم اسم ماشینش چری تیگو 5بود فک کنم ،
بعدش یهو از کنارش داشتم رد میشدم دختره داشت پارک میکرد
یهو الهام شد برو ازش بپرس ماشینش چیه
منم رفتم که. بپرسم شیشه کشید پایین و من سلام کردم سوالمو پرسیدم اونم مدل ماشین گفت
بعدش گفت فکر کردم میخوای بگی اینجا پارک نکن جا پارک ماشین منِ
واااای
وقتی داشتم برمیگشتم اشک تو چشام حلقه زده بود
خداروشکرتتتتتتتت
اسمش پرسیدم گفت فاطمه هستم منم گفتم مریم هستم خوشبختم
خب اینا چیزایی بود که الان یادم اومد حسم گفت بنویسم اینجا بزارم
خیلییییییییییییییی خوشحالم از آشناییی با گروه تحقیقاتی عباسمنش?
من 4 روزه عضو شدم از قبل هیچوقت این نوع نگاه رو مسخره نمیکردم یه شب یادمه بیرون شهر بودیم با فامیل یه بارون قشنگی اومد من حس میکردم وجود خدارو بدو بدو میکردم و میگفتم خدایا شکرت بابت این هوای فوق العاده در حالی که بقیه میگفتن چقدر هوا خراب شده بریم زودتر سرمانخوریم تفاوتی هست بین کسی که نعمت خدارو میبینه و فریاد میزنه شکرت شکرت و کسی که انقدر ذهنش الودس که هیچی نمیبینه.. من 7سالی میشه برای خدا نامه مینویسم برای فرشته ها نامه مینویسم ولی زیاد با قوانین خدا اشنا نبودم به هرحال با پیش زمینه ای که از قبل داشتم از روزی ک اینجام همه چیز خوب پیش میره بدترین گناهم ترک شده داداشم بامن خوب رفتار میکنه مامان بابام بیشتر هوامو دارن درسام فهمش بهتر شد چیزایی ک مدت ها دنبالش بودم از طریق بقیه بهم رسید مثلا یک نمونش این بود امروز رفتم بازار به خدای درونم گفتم هرچیزی به عنوان نشونه بهم بگو تهیه کنم میخواستم یه گیاه بخرم پول کافی نداشتم وقتی اومدم خونه مامانم برام یه گلدون خریده بود یا همین نامه نوشتن به فرشته ها نشونه میذاشتن برام تو اتاقم مثل پر همیشه میگفتم چرا من یه مجسمه فرشته پیدا نمیکنم ک بخرم ولی امروز همون فرشته ای ک خیلی وقت پیش بود که میخواستم رو پیدا کردم و خیلی چیزای دیگه….
سلام به استاد و خانم شایستهه
اینبار نشونه ای همین الان ، یعنی همین دقایق پیش توی زندگیم دیدم ، گفتم بیام اینجا بنویسم
ماجرا برمیگرده به نوشابه?
وقتی واسه میخواست پدرم نوشابه بگیره بهش میگفتم نوشابه کوچیک بگیر نه بزرگ
اون میگفت قیمت کوچیک نسبت به بزرگ زیادِ
پس بزرگ بگیریم به صرفه تره
چند سری این طور میشد که بزرگ میاورد
البته موقعی هایی که خودمون میخواستیم بگیریم کوچیک میگیرفتیم یعنی منو و خواهرم
واسه هر کدوممون یه دونه
وقتی بابام امشب میخواست بره ماست بگیره گفتم که بزاربهش بهش بگم که برام نوشابه بگیره
و اونم کوچیک
وقتی میخواستم بگم نجواگر مقاومت کرد
گفت نگو نمیگیره ، یا میگه اگر میخوای بزرگ میگیرم
ولی من بدون توجه به نجواگر گفتم باید بگم
من به بابام گفتم اون هیچی نگفت رفت
وقتی اومد و من رفتم توی یخچال باز کردم دیدم نوشابه اورده اونم کوچیکککککک
ایول واقعا این نشونه بیشتر از هر کسِ دیگری برای خودم ارزشمنده چون داره نشون میده که کار کردنام داره جواب میده
داره باور سازیم
و قدرت گرفتنام جواب میده
خیلی دوست داشتم که این خبر خوب رو به شما بدم
ممنونم که خوندید
?????
نشونه ی دیگه که دوست دارم اینجا بگم
این بود که
امروز داشتم در مورد قانون صحبت میکردیم
که من برای تأیید حرف، این مثال اوردم که بازیگرا توی جشنواره فجر هرمانتویی بپوشن خیاطا و ملت میرن سراغ مدل مانتو. و از فردا همه میگیرن چون اون پوشیده
بعد از چند ساعت
من برای خوندن مطلبی توی اینترنت رفتم و صحفه ای رو خوندم صحفه کشیدم به سمت پایینن به یه چیزی برخوردم
نوشته بود
” مدل مانتو بازیگران در جشنواره فجر ”
وااااااای که چقد حال کردم ,
مخصوصا الان که بیشتر از همیشه تمرکزم بیشتر روی اصل قانون گذاشتم چون به این پی بردم که وقتی اصل قانون باور کنم به قول خانم شایسته این همون توحیدی ترین باورِ
وااااااااااای خداااااااااااا جون شکررررررررت
نمیدونم چقدر شکرت کنم
چقد وقتی احساست خوبه انگار دنیات خوبه
من هر موقع که نشونه ای ببینم یا نکته مثبت که حامل جریان احساس خوب هست
سریع میام اینجا تایپ میکنم میزارم
چون هر چه قدر که ما ادامه میدیدم و سپاسگزاریم
و بهتر از اون این احساس خوب رو در جهان جاری میکنیم
هزاران برابرش وارد زندگیمون میشه
شاید هر پیام ما رو 1000 نفر یا یه ملیون نفر یا حتی 1 نفر بخونه
ولی حتی اگر همون یه نفر بخونه و با خوندش
امید بیشتری نسبت به مسیر توحیدی الانی که داره بگیره خیلیی ارزشمند
واقعا خیلی چیزا هستن با ارزش تر از خونه و ماشین انن
یه حسایی هست که آدم از خوشحالی و یکی شدن
دیووونه میکنه
و
هرکسی به اندازه ای که تلاشی برای تجربه ش داره اون میبینه توی زندگیش
اما چیزی که در مورد نشونه ام میخوام بگم
که قانون برای خودم بیشتر واضح تر کنم
چون وقتی روی اصل کار میکنیم و نتایجی میبینیم باید انرژی بگیریم و باز ادامه بدیم
و…
این نشونه به من یاد داد که هیچ چیز شانسی وجود نداره
اگر شانسی بود من قبلا توی اینترنت این نشونه میدیدم ولی واقعا ندیدم
قبل از توجه به این نشونه اصلا چیزی با عنوان مدل مانتوی بازیگران در جشنواره فجر ندیده بودم
پس خیلی واضحِ که پاسخ فرکانسم گرفتم که از طریق کانون توجهم فرستاده شده بود
دوم اینکه چقد زود جواب داد
یعنی استاد میگن ما دقیقه به دقیقه زندگیمون داریم خلق میکنیم
میدونید
من اینو به خودم میگم قانون خیلی سریع و راحت جواب میده ، منظورم این هست که نشانه ها خیلی زود تر از اون چه که فکرش کنی وارد زندگیت میشن
عین حضرت سلیمان که با اشارش تخت براش میارن یا بشکن و دست..
ما هم همینیم
ولی اگر اون خواستت با تأخیر چند ساعته و چند روزه یا چند هفته یا چند ماهه و یا چند ساله
وارد رندگیت میشه بخاطر این نیست که قانون جواب نمیده
نهه
من به خودم میگم بابا من کلی ترمز دارم
من هنوز کل دوره ها رو کار نکردم
و دارم کار میکنم
اگر باورام اوکی بود حتما اون خیلی سریع تر وارد زندگیم میشد و میشه
پس این درست نیست که الکی خودم نا امید کنم از مسیر
یا میگم ببین مریم تو کانون توجهت ایا روی چیزای خوب بوده
خوب صد در صد همیشه نیست من باید تلاش کنم که این یکی شدنِ با خودم بیشتر بیشتر بشه
و
دقیقا وقتی نعمت ها وارد زندگیم نمیشن متوجه میشم کانون توجهم این چند روز روی چیزای خوب نبودع
یعنی راه ورود نعمت ها خدا را خودم با کانون توجهم گرفته بودم
از اون،زمان که میگی حرکت میکنم با قدرت و جدی تر، نیرویی قوی با تو بیشتر همراه میشه و بهت کمک میکنه
بخاطر این هست که استاد میگه وقتی یه رسالتی انتخاب میکنید به اوج برسید و اگر فهمیدی که اون واقعا چیزی نیست که میخوای
مسیر دیگری انتخاب کن و باز برو به اوجش برس
و این روند ادامه داره
وقتی بار اول رسیدی
بار دوم سریع تر میرسی و بار سوم ,….
چون هر بار کلی باور تغییر میدی و روند رسیدن به خواسته هات و نشانه ها هم سریع تر وارد زندگیت میشن و
ما هم باید با سعی در درک اصل قانون و تأیید نشانه هاش ، روی باورامون. همزمان کار کنیم
و هر مدت یه بار میبینی که خواسته هات سریع تر از قبل وارد زندگیت میشن
من خودم که هر چقدر که روی باورام کار میکنم رها تر میشم
جایی که یادم میره و خودش واقعا میاد
حتی چیزایی که اطرافیانم اولش بشدت مخالفت میکردن
اما بعد از مدتی خودشون دست وارد شدن اون خواسته به زندگی من میشن
خدایاااااااااااا شکرتتتتت
دوست دارم این جملاتی که نوشتم باز بخونم بهشون فکر کنم
ممنونم که خوندید ?
راستی الان داره بارون میاد نم نم شب ساعت 11:59
جمعه
ســــــــــــــــــلام به دوستای خوبم
با انرژی مثبت اومدم پیشتون
و قول داده بودن توی کامنتم در فایل توحید عملی 5 که نشونه های مثبت و قانونی زندیگم رو حتما توی قسمت نظرات این فایل بزارم
امروز خانوادم و به همراه خانواده پسر دایی مامانم میرن تفریح تو راه برگشت زن پسر داییم پیشنهاد میده به مامانم که بیا بریم حسنیه نزدیک خونمون غذا میدن بعد مراسمات
مامانم به قول خودش خیلی دوس داشت حتما یه مراسمی بره
قبول میکنه و اینا میرن حسنیه
بعد از مراسم به هر نفر یه دست غذا و با نوشابه میدن
روضه خون میگه برام یه دست غذا بیارین برای شوهرم میخوام
طرف میره براش غذا بیاره وقتی برمیگرده میبینه روضه خونه رفته
همزمان مامانم و زن پسر داییم اونجا بودن
مامانم بهش میگه میشه این غذا به من بدین
ایووول به مامانم که تونست همیچین درخواستی کنه
به گفته حرفای خودش برای من میخواست بیاره
و غذا گرفت اون غذا ــــ خوراک مرغ یعنی رون مرغ بود دو تیکه و خیلی هم خوشمزه و خوش رنگ بود ـــ و دوتا گوشت قلقلی هم بود که من همین الان متوجه شدم که اون گوشت قلقلی هارو زن پسردایی مامانم به مامانم داده بود
و کنارش یه نوشابه مشکی هم بود
حاااااااااااااااالا میخوام بگم که چقد این نشونه خوب بود
چون همون موقع که من میخواستم شام درست کنم اینا سر میرسن
و من دیگه وقتی واسه درست کردن نزاشتم مسقتیم رفتم سراغ شام
بههه بهههه
شکککککرت خداجوووون
نوشابههه نشونه بود ـ چون از قبلش درخواست نوشابه داده بودم
و خداجووووون شکرت نوشابهههه رسید
و مرغش و اون گوشت هم خیلییی چسبید
و
و
من چندین دفعه از مامانم میپرسیدم مامان از کجا گرفتید کدوم محله رفتین و اون درست نمیگفت تمرکز جای دیگ بود
تا اینکه بالاخره گفت از یه حسنیه که کویتی ها بانیش هستن و
خیلی فراووون غذا و مواد غذایی میزارن
از کیفیت غذا واقعا مشخص بود
ولی این نشونه فراوانی واقعااا خوب بود
من خودم زیادی متوجهش نشدم
ولی خدا از دستش بهم گفت که مریم این نشونه فروانی و نتیجه احساس خوبت بود
وووووواااااااااااااااااااااای خداااااااااااا جون شکرتتتتت
خیلی دوستت دارم خداجون خیلی دوستت دارم استاد
دورد به استاد عزیییییییییییییز دوستداشتنی و تمام هم فرکانسی هایم.
این فایل و همین الان برای 4مین بار گوش دادم، و استاد گفت که این اتفاقاتی که میفته و اونهارو نشونه از قوانین میبینین داخل سایت ثبت کنید و همین امشب دقیقا همین نشانه خیلی خیلی پررنگ رو یادم اومد که بنویسم.
همیشه وقتی که قرار بود برای هر مهمونی یا مجلس رسمی خرید کنیم، همیشه برای پیدا کردن لباس مورد علاقم همیشه خیلی فکر میکردم و نگران میشدم که اگر لباسم رو پیدا نکنم چی ؟ اگر برای خرید اون خونواده بخوان خیلی سوال پیچ کنن یا نه مثل قبل چی ؟ و همیشه قبل از شروع این سفرنامه درواقع، خیلی خیلی کم پیش میمومد که خرید هایی که میکردم واقعا باب میلم میبود و از داشتن واقعا سپاسگزار میبودم، اما امشب خیلی فرق داشت. اصلا هیچ ایده ای نداشتم، فقط یک فکر ساده توی ذهنم بود و واقعا رها بودم.
وقتی که برای خرید واسه لباس برادرم رفتم، دیدم که داشت لباس های مختلفی میپوشید و هیچ کدوم واقعا باب میلش نبود و هم خودش اذیت بود و هم فروشنده ! همینطوری که مشغول دیدن لباس ها بودم، فروشنده برگشت و به من گفت شما لباسی مد نظرت هست و من گفتم فقط یک کت که با فلان لباسم مچ بشه، و اتفاق جالب اینکه وقتی لباس رو برام آورد، من پوشیدم و انگار دقیقا این لباس رو فقط مختص برای من دوخته بودن! نمیدونم فقط اینکه هم خوشحال بودم هم برام خیلی طبیعی بود چون ناخودآگاهم خیلی آروم بود و واقعا باورش شده بود، مخصوصا بخاطر تمرین سفرنامه امروز که مربوط به آرامش در پرتوی اگاهی بود، خیلی روم تاثیر گذاشت و در باره ی رهایی و سادگی رسیدن به خواسته با اتصال به خداوند بود.
خیلی خیلی خیلی خیلی خوشحالم و سپاسگزارم که هدایت شدم و بصورت اتفاقی از فایل های استاد این فایل رو اجرا کردم و دیدم و این حرفها دوباره برام یادآوری شد که توجه به همین نشانه باعث تقویت باور های و بیشتر شدن نعمت ها میشن.
استاد عزیزم خیلی خیلی ممنونم برای وجود قشنگتون و برای اینهمه صداقت و عشقی که در این خونواده و جهان هدیه میدید.
خداوند رو با تمام وجودم سپاسگزارم که همیشه و همیشه در همه جنبه های زندگی، حامی و راهنمای منه و کمکم میکنه بهتر یاد بگیرم تا زندگیمو اونشکلی که دوست دارم، بهتر و راحت تر خلق کنم.
یچه ها، هر چه که داریم بخاطر خداوند و این آزادی و قدرت خلق زندگی خودمونِ. این مسیر مهم ترین و اصلی ترین هدف و شغل زندگیه تک تک ماست و همواره هر چقدر در این مسیر بهتر بشیم، زندگی هم بهتر و بهتر میشه. ممنونم از فرکانس های قشنگتون که باعث شد هدایت بشین و این پیام رو بخونین و کمکتون کنه تا باور هاتون بهتر تقویت بشه.
آرزوی بهترین ها از الله در دنیا و آخرت برای تک تک شما…
درود برشما
خیلی عالی تعریف کردید. من هم دارم روی رهایی کار میکنم و داشتن حس خوب و حس خوب و ارامش دارم. ولی گاهی ذهنم بهم میگه تو بیخیالی نه رها. البته سعی میکنم کنترلش کنم. امیدوارم خداوند از طریق فایل های استاد و کامنتهای شما دوستان عزیز تفاوت این دو رو یعنی بی خیالی و رهایی رو بهم نشون بده. اگر شما هم راهنمایی دارید حتما کمک کنید. ممنون
سلام دوست عزیزم سحر جان
ازت سپاسگزارم که پیام منو مطالعه کردی و خوشحالم که تونسته شروعی باشه برای رفع سوال درباره ی رهایی و بیخیال بودن
به نظر من بهترین راه برای شناخت رها بودن و بیخیال بودن از آگاهی میاد
یعنی درک تفاوت میان اینکه آیا برای رسیدن به هدفی ما هیچ قدمی برنمیداریم اما فکر میکنیم که این رهاییست یا اینکه ما برای اون هدف به هر شکلی که انتخاب میکنیم قدم بر میداریم و به سمتش حرکت میکنیم اما نگران نتیجه نیستیم
به نظر من مهم ترین تفاوت میان درک بهتر این موضوع بحث نتیجه است که آیا ما به نتیجه خواسته چسبیده ایم و مدام نگران نرسیدن به اون هستیم و یا در راستای اون خواسته قدم برمیداریم و در عین حال از مسیر رسیدن به خواسته لذت میبریم و احساس خوبی داریم، نه نتیجه !
امیدوارم که هر روز قدم های بهتری به شما گفته بشه و آگاهی و باور های شما در راستای زندگی بهتر هر روز در وجودت افزایش پیدا کند
از شما سپاسگزارم که بخشی از این مسیر و این سبک از زندگی هستید ??
ممنونم از شما که وقت گذاشتید و پاسخ دادید.
رها بودن یعنی اینکه من قدم بردارم ولی نگران نتیجه نباشم… بیخیالی یعنی کلا بگیرم بخابم و منتظر باشم یه کیسه پول برام بیاد…
سلام و با آرزوی سلامتی برای شما استاد بزرگوار آقای عباس منش عزیز و تمامی اعضای محترم
من حقیقتاً معجزه های خداوند را در زندگی خودم بارها و بارها دیدم و هر جا توکلم به خدای یکتا و مهربان بوده واقعاً جواب قطعی و مطمئن گرفتم
دوستان عزیز خداوند عاشق ماست و خودمون رو بسژاریم بهش
به عزیزانی که مجرد ماندند و نگران روزی و هزینه ها هستند میگم که خداوند رحیم در حدیث قدسی و در قرآن کریم فرمودند که در امر ازدواج توکل به من کنید و تمام امور رو به من بسپرید من هم تمام قد پشتیبانی می کنم از شما
باور کنید تمام چیزهایی مادی جور میشه به طور معجزه آسایی فقط کافی است در آغوش خداوند آرام بگیرید
حق نگهدار همه شما
یا علی
سلام استاد عباس منش بزرگترین خوشبختی من آشنایی من با شما هست.بسیارسپاسگزار پروردگارم هستم
سلام سلام استاد عزیز سلام ای دستان خدا بر روی زمین سلام دوستان خوبم
الان داشتم این فایل رو گوش میدادم متوجه تذکری استاد گفته شدم من الان دو یا سه ماه هست که با تمرکز بیشتر فایلهای رایگان استاد رو گوش می دم تازه متوجه شدم که توی همین مدت کوتاه خداوند مهربان بارها این نشانه های کوچک رو ب من داده ولی من اصلا متوجه نبودم و خیلی ناسپاس بودم
مثلا چند بار ماشینم خراب شده بود ولی بعد ی مدت کوتاهی ب طرز عجیبی خود ب خود درست شده
که همین ایرادهای ماشین رو که برای اشناها افتاد نزدیک چند صد هزار تومان هزینه داشته ولی برای من یا با ی مبلغ خیلی جزئی درست شد یا خودش دوبار بدون هیچ کاری درست شده فقط من این مدت یکم بخاطر داشتن ماشینم سپاسگزاری کردم
یا مثلا ی پولی از کسی میخواستم که قبلا چند بار گفته بودم نداده بود ولی توی همین مدت خودش بدون اینکه من بگم ب حسابم واریز کرد
یا مثلا خانم من ی ادم بسیار منفی نگر بود و هر موقعه که من گوشیم دستم بود ناراحت بود که چرا وقتتو تلف میکنی ولی الان اصلا بودن اینکه چیزی بگم یا درموردش حرفی بزنیم خیلی راحت با من همراهی میکنه و بعضی وقتا خودشم گوش میکنه چون من کامپیوتر ندارم و ارتباطم با شما عزیزان فقط از طریقه گوشیم هست امشب هم با همسرم صحبت میکردم ب طرز عجیبی مثبت نگر شده و خیلی فرکانس مثبت میفرستاد راستش الان متوجه شدم خیلی ناسپاس هستم تصمیم گرفتم تمام اتفاقات خوب که توی این مدت برام افتاده رو بنویسم و برای همشون جدا گانه سپاس گزاری کنم چند مورد دیگه هم هست چون زیاد وقت شما عزیزان رو گرفتم ننوشتم
دوستتون دارم
درپناه خداوند مهربان شاد ثروتمند سالم و موفق باشید