سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 10 - صفحه 51 (به ترتیب امتیاز)

1006 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعید حسن پور گفته:
    مدت عضویت: 2785 روز

    سلااااام

    خدایا شکرت

    من فکر میکنم بیشترین کامنتی که تا حالا گذاشتم زیر همین فایل بوده باشه

    اقااااااا اصلا نمی‌دونم چی باید بگم منم

    هرجور اتفاقهای عالی و عالییییتر داره می افته با اینکه فقط توی پیجمون تبلیغ گذاشتیم ولی از درودیوار داره مشتری می‌ریزه سرمون خدایا شکرت میکنم

    مشتری‌های ثروتمند و فراوان

    خدا دستانش رو از هر طرف به کمک من می‌فرسته

    چند روزی بود که تو ذهنم به یه مغازه جدید فکر میکردم و از اونجایی که خیلی زمان از قراردامون باقی مونده نمی‌تونستم بگم می‌خوام بلند بشم چون باید ضررو زیان بدم تا اینکه دیشب صاحب ملک با چند نفر اومدن توی گاراژ و بهم گفت که صمیم دارن با شهر داری یه کارایی اینجا بکنن و همون لحظه ندای درونم بهم گفت اینم راه رسیدن به خواسته است…

    رابطه‌ام با همسرم عالیییی شدهههه اصلا نمی‌دونم چی بگم یجوری رفتار می‌کنه که تا حالا نبوده اینجوری

    اینا همش کار منو خداست ?

    دوستون دارم شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    سینا گفته:
    مدت عضویت: 3186 روز

    سلام بر استاد عزیز و دوستان گرامی و دوست داشتنی

    من وقتی تصمیم میگیرم که خیلی جدی روی باورهام کار کنم بعدش میرم با موبایلم فایلهای تصویری استاد رو گوش میدم وقتی از ویدئو پلییر میام بیرون میبینم چندتا اس ام اس واسم اومده وقتی اس ام اس ها رو باز میکنم میبینم اس ام اس واریزی واسم اومده بعد که یه کم صبر میکنم میبینم چند تا مشتری قبل از این که کالا رو سفارش بدن اول پول واریز کردن بعد سفارش میدن بعد میگم خدایا شکرت اینها نشانه است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    مازیار جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2556 روز

    سلام عرض می کنم به استاد بزرگوارم و همه دوستان هم هدف و مثبت اندیشم .

    سپاس گزارخداوندم که میخام تجربمو درمورد این فایل بنویسم .من بارها و بارها این فایلو دیدم و گوش دادم خیلی حس خوبی بهش دارم .ترانشو خیلی دوست دارم و توی ماشین گوشش میدم و باهاش تجسم خلاق میسازم

    امروز تولدم بود و دوتاتجربه خوب داشتم.

    من مشکل صحبت کردن توجمع رو دارم و ترس دارم جلو جمع صحبت کنم .امروز صبح که به محل کارم رفتم .تصمیم گرفتم جلو همه صحبت کنم .همکارای بنده ۲۵ نفرهستن .ما صبح قبل تایم کاربرنامه صبحگاهی دورهمی داریم.امروز صحبت حول تولد من بود و رییس هدیه ای بمن داد.من بعد صحبتهای رییس دستمو بالا بردم وگفتم میخام صحبت کنم .گفتم طبق تجربه استاد باید به ترسم غلبه کنم صحبت کردنمو عین استاد باسپاسگزاری شروع کردم وحدود ۱۵ دقیقه صحبت کردم ..خیلی ازخودم تشکرکردم بعد جلسه هم کادو روبازکردم .یه هدفون زیبای نارنجی توش بود .دقیقن چیزی که دوست داشتم بخرم بهم رسید.وای خدای بزرگ .کلی ذوق کردم .من یه باور براخودم درست کرده بودم.تمام کارهای من براحتی انجام میشه .تمام.چیزایی که میخام براحتی بمن میرسن .خدایا صدهزاربارشکرت .اینقدحسم خوب بود که تو تمام سلولای بدنم حسش کردم .سعی میکنم حسمو خوب نگه دارم…که چیزای خوبو جزب کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      طیبه مرادی گفته:
      مدت عضویت: 3031 روز

      سلام دوست مهربان

      خیلی خوب آیت مه پا روی ترس هایمان می گذاریم چون نیروی نهفته درونمان وایمانمان آزادتر و تقویت تر میشود….

      آفرین بر شما تبریک میگم هدفون که جذبش کردید.

      ترس ها باعث میشن من برم انجامش بدم قویتر بشم و هربار بزرگ و وسیع تر بشم ….عاشق انجام کار هایم که باعث میشه ایمانم قویتر بشه حس غرور و افتخار درونیم صد چندان میشه …

      در پناه الله یکتا شااد ثروتمند باشید…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2887 روز

    ســــــــــــــــــلام به دوستای خوبم

    با انرژی مثبت اومدم پیشتون

    و قول داده بودن توی کامنتم در فایل توحید عملی 5 که نشونه های مثبت و قانونی زندیگم رو حتما توی قسمت نظرات این فایل بزارم

    امروز خانوادم و به همراه خانواده پسر دایی مامانم میرن تفریح تو راه برگشت زن پسر داییم پیشنهاد میده به مامانم که بیا بریم حسنیه نزدیک خونمون غذا میدن بعد مراسمات

    مامانم به قول خودش خیلی دوس داشت حتما یه مراسمی بره

    قبول میکنه و اینا میرن حسنیه

    بعد از مراسم به هر نفر یه دست غذا و با نوشابه میدن

    روضه خون میگه برام یه دست غذا بیارین برای شوهرم میخوام

    طرف میره براش غذا بیاره وقتی برمیگرده میبینه روضه خونه رفته

    همزمان مامانم و زن پسر داییم اونجا بودن

    مامانم بهش میگه میشه این غذا به من بدین

    ایووول به مامانم که تونست همیچین درخواستی کنه

    به گفته حرفای خودش برای من میخواست بیاره

    و غذا گرفت اون غذا ــــ خوراک مرغ یعنی رون مرغ بود دو تیکه و خیلی هم خوشمزه و خوش رنگ بود ـــ و دوتا گوشت قلقلی هم بود که من همین الان متوجه شدم که اون گوشت قلقلی هارو زن پسردایی مامانم به مامانم داده بود

    و کنارش یه نوشابه مشکی هم بود

    حاااااااااااااااالا میخوام بگم که چقد این نشونه خوب بود

    چون همون موقع که من میخواستم شام درست کنم اینا سر میرسن

    و من دیگه وقتی واسه درست کردن نزاشتم مسقتیم رفتم سراغ شام

    بههه بهههه

    شکککککرت خداجوووون

    نوشابههه نشونه بود ـ چون از قبلش درخواست نوشابه داده بودم

    و خداجووووون شکرت نوشابهههه رسید

    و مرغش و اون گوشت هم خیلییی چسبید

    و

    و

    من چندین دفعه از مامانم میپرسیدم مامان از کجا گرفتید کدوم محله رفتین و اون درست نمیگفت تمرکز جای دیگ بود

    تا اینکه بالاخره گفت از یه حسنیه که کویتی ها بانیش هستن و

    خیلی فراووون غذا و مواد غذایی میزارن

    از کیفیت غذا واقعا مشخص بود

    ولی این نشونه فراوانی واقعااا خوب بود

    من خودم زیادی متوجهش نشدم

    ولی خدا از دستش بهم گفت که مریم این نشونه فروانی و نتیجه احساس خوبت بود

    وووووواااااااااااااااااااااای خداااااااااااا جون شکرتتتتت

    خیلی دوستت دارم خداجون خیلی دوستت دارم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2887 روز

    سلام به استاد و خانم شایستهه

    اینبار نشونه ای همین الان ، یعنی همین دقایق پیش توی زندگیم دیدم ، گفتم بیام اینجا بنویسم

    ماجرا برمیگرده به نوشابه?

    وقتی واسه میخواست پدرم نوشابه بگیره بهش میگفتم نوشابه کوچیک بگیر نه بزرگ

    اون میگفت قیمت کوچیک نسبت به بزرگ زیادِ

    پس بزرگ بگیریم به صرفه تره

    چند سری این طور میشد که بزرگ میاورد

    البته موقعی هایی که خودمون میخواستیم بگیریم کوچیک میگیرفتیم یعنی منو و خواهرم

    واسه هر کدوممون یه دونه

    وقتی بابام امشب میخواست بره ماست بگیره گفتم که بزاربهش بهش بگم که برام نوشابه بگیره

    و اونم کوچیک

    وقتی میخواستم بگم نجواگر مقاومت کرد

    گفت نگو نمیگیره ، یا میگه اگر میخوای بزرگ میگیرم

    ولی من بدون توجه به نجواگر گفتم باید بگم

    من به بابام گفتم اون هیچی نگفت رفت

    وقتی اومد و من رفتم توی یخچال باز کردم دیدم نوشابه اورده اونم کوچیکککککک

    ایول واقعا این نشونه بیشتر از هر کسِ دیگری برای خودم ارزشمنده چون داره نشون میده که کار کردنام داره جواب میده

    داره باور سازیم

    و قدرت گرفتنام جواب میده

    خیلی دوست داشتم که این خبر خوب رو به شما بدم

    ممنونم که خوندید

    ?????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2887 روز

    سلام به استاد و خانم شایسته و هم مسیرای خوبم

    من داشتم جلسه 1 دوره راهنمای عملی نگاه کردم

    که یهو وسطش این یادم اومد که چه نشونه ها و چه راه حل هایی که خدا بهم داده که زندگی کردنم رو ساده تر کرده و اگر بعد از فایل بلافاصله نیام شکر گزاری کنم در حق خودم ظلم کردم اخه یه چند باری پشت گوش مینداختم و این حس اومد که بیام توی این قسمت اثری از خودم بجا بزارم

    میدونید متوجه شدم که وقتی روی خودت کار میکنی و مدارت تغییر میکنه

    چیزایی میبینی که قبلا بوده ولی اصلا بهش توجهی ام نداشتی

    با آدمهایی برخورد میکنی که قسم میخوری هرگز برخوردی نداشتی

    مغازه هایی رو میری. بازار که توی عمرت تا حالا پاتم توشون نزاشتی ، در صورتی که این مغازه در مسیر رفت و امدت بوده

    اولین چیزی که یادم میاد

    من با گوشی کارام انجام میدم فایل گوش میدم و نگاه میکنم و وارد سایت میشم و ..

    و یه موقع هایی کارهای خیلی مهمی داشتم یا در حال صحبت کردن بودم که گوشیم شارژش تموم میخواست بشه و مجبور بودم که بزنم به شارژ و در اون صورت خیلی اذیت بودم وقتی ادامه دادم کار کردن روی خودم

    این ایده اومد به ذهنم که برم یه محافظ برق بیارم که چندتا جا داره واسه زدن پریز و من میتونم اون بیارم روی تختم چون سیمش بلنده و در هر حالتی حتی گوشیم به شارژ باشه میتونم استفاده کنم

    جالبه ما دو محافظ داشتیم و در دسترس ولی اون موقع اصلا به ذهنم نمیومد که ما همچین چیزی داریم و دم دستمم هست میتونم فقط برم بیارمش و بزنم به برق

    و وقتی کار کردن روی ذهنم ادامه دادم بهم گفته شد که همچین چیزی هست

    خداروشکر میکنم بخاطر. اینکه توی جزئی ترین کارای زندگیمون بهترین راه حل ها رو بهمون میده

    البته وقتی باهاش هماهنگ ، هماهنگ تر میشیم

    دومین چیزی که یادم میاد

    من مدتی درگیر حافظه گوشیم بودم

    یعنی پر شده بود و من هم از طرفی میخواستم فایل های استاد یا هر چیزی که میخوام دانلود کنم و استفاده کنم که هر بار با اخطار گوشیم روبرو میشدم

    مسئله این بود که گوشیم من مموری نمیخوره

    کلا 32 گیگ حافظه داره

    و پر بود و من

    مجبور بودم هی یکی از فایلهای استا. حذف کنم اون یکی که میخوام دانلود کنم

    دوباره واسه دیدن هر فایل همین آش و همین

    کاسه

    واقعا یه خورده تمرکزم گرفته بود

    تا اینکه اول هدایت شدم

    که فضای ابری پاگ کنم ، فضای ابری پاک کردم

    بعدش دیدم نه هنوز حافظه خالی نشده

    این ایده پیدا کردم توی اینترنت تا از کابل otg استفاده کنم

    خداروشکر 2 تا فلش داشتم که میتونستم حجمی از فایلها رو توی اون انتقال بدم و

    هر موقع نیاز داشتم به گوشیم از طریق این کابل otg استفاده کنم

    خب من این کار انجام دادم و خیلی شرایط بهتر شد

    چون من دو تا فلش 8 گیگ دارم و هر چی میریختم توشون فضای خالی داشتم

    تا اینکه دیدم با کابل otg یکم احساس راحتی نمیکنم میخوام راه برم بخوابم و اگر یکم فلش تکون میخورد قطع میشد اتصال

    و بعدش

    همین طور که توی تنظیمات بودم قسمت Storage

    وارد این قسمت شدم و همیشه اینجا چک میکردم ببینم چقد فضای خالی دارم

    و چیا فضارو گرفته

    تا اینکه با موردی برخوردم که بیشترین حجم رو گرفته بود

    یه سری چیزایی که توی گوشیم بوده و فضای زیادی گرفته بود

    و من کلش حذف کردم

    یعنی یهو زدم روش

    و حذف کردم و بعد دیدم کلی از گوشیم خالی شد

    الان 13 گیگ و خورده فضای خالی دارم

    باورتون میشه

    و میتونم کل فایلها دانلود کنم بزارم توی گوشیم

    تازه از هر فایل استاد کپی گذاشتم تو فلش که اونجا هم داشته باشم

    یه سری پوشه ها حذف شد و الان اون قسمتی که حذف کردم نزدیک به 1 گیگ فقط فضا گرفته

    حالا فهمیدم که اون قسمت چیا رو توش جا میده هر بار میام حجم هایی که گوشیم پر میکنه رو نیازی نبود خالی میکنم

    با حذف اون قسمت کل حجم چیزای تلگرامم هم حذف شد ولی خوبیش اینِ همشون توی خودِ تلگرام دارم و هر کدوم بخوام میتونم دانلود کنم

    خداروووووووووووووووووووووووووشکر

    یه نشونه خیلی خوب این بود که دیشب به همزمان توی فاصله زمانی خیلی کوتاه 3 تا چیز همزمان شد

    اخبار گفت امشب یارانه واریز میشه

    ابرا شروع کردن به باریدن

    و یکی انسانهایی که خیلی دوسش دارم بهم پیام داد

    نشونه فراوانی و عشق همزمان شد

    نشونه ی بعدی که میخوام بگم

    از دیشب بود که هدایت شدم به یه عینک فروشی ، من سعی میکنم مفید و خلاصه توضیح بدم

    یه عینک دودی برداشتم زدم به چشام گفتم قیمتش چندتومنِ گفت 100 تومن

    توی حرف با فروشنده گفت عینک 3میلیونی داریم

    واقعا یادم نمیاد که چی گفتم و چی پرسیدم که اون اینو گفت بعدش منم چون از این تمرین که میری معازه هاا و جنس های لوکس میبینی تا طبیعی بشه و ببینی و باورات قوی شه خیلی دوس دارم ، این تمرین مال فک کنم دوره ثروت باشه ولی من انجام میدم مغازه هایی که خوشگل و قیمت های بالا و با کیفیت میدن دوس دارم برم و ببینم

    واکنشم این بود گفتم عههه پس 3 میلیونی رو بیارین با چه ذوقی

    بعد دو تا عینک زدم با قیمت 2700 و دومی 2400 خیلی خوب بودن بعدش مارکشون پرسیدم که یادم باشه حتما پول ساختم بگیرمشون

    البته الان که فکر میکنم حالا دیدم اونا رو و خواستمشون پس جهان خودش اونارو وارد زندگیم میکنه حتی اگر یادم بره مارکشون رو

    بعدش. فروشنده یه مرده 50 سال به بالا بود که گفت این عینک از شرکت موریس مورل

    فرانسه هست

    برام داستان مورل تعریف کرد

    مورل دامپرور بوده در دهکده ای کنار رودخونه

    اینور رودخونه جز سوییس بوده اونور جز فرانسه

    مورل یه شیشع درس میکنه یه چیز گرد عین ذره بین بعد اونو به لویی چهارم تقدیم میکنه

    بعد ازون میاد و ادامه میده و به چیزای بیشتری میرسه و تا اینکه الان یه شرکت عینک سازی هست به اسم موریس مورل

    و الان مدیریت اون شرکت برعهده نوه موریس مورل هست

    یه ساختمون 8 طبقه داره این شرکت که پایینش تمام خودرو های بروز و مدل بالا پارک شده و اونجا کارمندایی کار میکنن که میان با استفاده از تبلت به طراحی عینک های مختلف میپردازن این شرکت چندتا مارک داره که واسه هر مارکش هزار طرح کشیده میشه واسه کوچیک تا بزرگ

    این مغازه دار و دو نفر دیگه از استان ما دعوت شده بودن از طرف اون شرکت و

    مجوز فروش گرفتن

    و برام تعریف کرد از صداقت و خانواده دوستی فرانسوی ها

    از اینکه حق خواهر و برادرها بین همه تقسیم میکنن

    از سفرش گفت که دعوت شدن به موزه تا عکس های قدیمی که از سال 1880 میومد ببین دستگاه قدیمی اون زمان

    و

    نحوه وردشون به اروپا و چقد از این اتحادیه اروپا خوشم اومد

    اینکه وقتی مجوز بگیری میتونی هرجا خواستی سفر کنی

    در آخر فمیدم که این فرد اشناس

    اشنا دراومدیم

    انتهای این همه حرف یهو میخواست مارک هایی بهم نشون بده که دستش رفت روی یه عینک و رفت بالا

    من یه لحظه گفتم اوک عینک میشه بیارین

    وااای همونی بود که دنبالش بودم از اولین ثانیه ای که وارد مغازه شدم قیمت این عینک یک ملیون 700 ولی الان قیمتش خیلی رفته بالا بیش از دو ملیون خورده هست

    خیلی خوشگل شدم وقتی زدم بهم میومد

    خیلی کیوت و بامزه دیدم خودم تو اینههههه

    بعدش مرده گفت مشخصِ خیلی دختر سر زبون داری هستی

    منم گفتم لطف دارید

    خیلی از این حرفش که نشونه بود خوشم اومد

    میدونید اخه من واقعا دختری بود که اعتماد به نفس پایین داشتم و سر زبون که نداشتم هیچ زیاد توی ارتباط برقرار کردن هم واقعا اعتماد به نفس نداشتم

    و کم حرف بودم تو جمع هااا به جز توی خونه

    جلوی بقیه واقعا حرفی نداشتم بگم

    یا صمیمیانه برخورد کنم

    از این بابتتتتتت خیلی خوشحالممممم چون این دومین فروشنده ای هست که اینو بهم میگه

    استاد این تمرین درخواست کردنییی که ازتون توی جلسه 2 قانون افرینش بیاد دارم

    واقعاا اعتماد به نفسم بالا برده فرصت ها رو برام طلایی تر کرده

    و ت اولین نیتم از درخواست کردن هم این بوده که شجاعت و اعتماد به تفس خودم بیشتر کنم و قوی تر بشم

    و شب وقتی میخواستم برگردم ساعت 9 بود که

    بابام زنگ زد

    ×گفت کجایی

    +گفتم دارم میام

    ×گفت من ماشین گذاشتم توحیاط خودت بیا

    +گفتم باشه

    من دختری بودم که وقتی با مامانم میرفتم بازار و یادم میاد اگر مامانم میگفت تو اینجا بمون من میرم و میام کلی ترس و نجوا داشتم و عزت نفسم پایین بود

    تا رسیدم 9نیم شد و اینکه تا این وقت شب بیرون بودم و خودم تنهاا یعنیی نشونهههه پیشرفت و ترقییییی یعنی ط

    ظرفم داره برای زندگی توی جاهای بهتر و بزرگتر اماده میشه

    جالبه مامانم پرسید نترسیدی خودت تنهاا

    گفتم نه

    گفت اگر من بودم واقعا میترسیدم

    – یه نشونه ی خیلی خوب بود که حال کردم باهاش این بود

    که یه بار شب داشتم از بازار برمیگشتم یه دختره با ماشینش که قیمتش تو اینترنت خوندم 225 یا 250 میلیون بود فک کنم اسم ماشینش چری تیگو 5بود فک کنم ،

    بعدش یهو از کنارش داشتم رد میشدم دختره داشت پارک میکرد

    یهو الهام شد برو ازش بپرس ماشینش چیه

    منم رفتم که. بپرسم شیشه کشید پایین و من سلام کردم سوالمو پرسیدم اونم مدل ماشین گفت

    بعدش گفت فکر کردم میخوای بگی اینجا پارک نکن جا پارک ماشین منِ

    واااای

    وقتی داشتم برمیگشتم اشک تو چشام حلقه زده بود

    خداروشکرتتتتتتتت

    اسمش پرسیدم گفت فاطمه هستم منم گفتم مریم هستم خوشبختم

    خب اینا چیزایی بود که الان یادم اومد حسم گفت بنویسم اینجا بزارم

    خیلییییییییییییییی خوشحالم از آشناییی با گروه تحقیقاتی عباسمنش?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    محمد فتحی گفته:
    مدت عضویت: 3855 روز

    سلام استاد جوون

    از امروز صبح هدایت شدم به این فایل، ” دیدن نشانه ها”

    بعد از ازینکه از صبح 22 اسفند تا بعدازظهری داشتم بیشتر از همیشه روی خودم و باورهام و ایمانم به خدا سرمایه گذاری میکردم، بعد از دیدن و شنیدن بارها فایل آرامش بخش، ” سفرنامه ی دیروزم روز 35ام، آرامش در پرتوی الهی 2 و خواندن ادامه راهکارهای بینظیر دوره روانشناسی ثروت 1، و بعدش خواندن فصل پنجم کتاب، رویاهایی که رویا نیستند، ” ایمان راستین ”

    دیگه با خواندن این مقاله تیر خلاص بهم زده شد!

    احساسم و حالم را در دو نظر قبلیم گفتم، نتایجم را هم که از تغییر باورهایم منجر شده، دیدید و خواندید.

    خوشحالم خوشحال تر و سپاس گزارتر از همیشه

    دو روز پیش بهم به طور واضح و مشخص الهام شد که یک سفرنامه 40 روزه دیگه قراره برم.

    پارسال 28 اسفند 96 شروع ایران گردی من بود، با همون کوله معروف پر از ایمانم

    به مدت 40 روز، تا همین پریروز فکر میکردم 39 روز سفر اولم به طول انجامیده ولی وقتی این الهام بهم شد و رفتم دفتر خوشگل سفرنامه ام را دوباره نگاه کردم، دیدم که 40 روز بوده دقیقا و دقیقا.

    و یاد این سفرنامه ای که الان به زیبایی درونش هستم یادم اومد

    یادم اومد که همینجور که این سفرنامه فوق العاده خداوند 40 روزه تنظیمش کرده، ابراهیم گونه خداگونه

    منم به راستی هرگز و هرگز فکرش را نمیکردم که قراره سفرم 40 روز به طول بیانجامه، حتی وقتی برگشتم تا همین دو روز پیش 20 اسفند متوجه شدم که اون سفر چرا با بقیه سفرهام انقدررررر تفاوت داشت، چرا من محمد/مارکو وقتی که برگشتم دیگه هیچ ارتباطی با محمدی که حتی تا قبل سفر 180 درجه تغییر مثبت داشته حتی نسبت به همون تغییر 180 درجه دیگه تغیییر داشته (مداری)، به گونه ای که هیچچچ ارتباطی با گذشته خودم واقعا نداشتم. و ندارم.

    من توی اون سفر دوربین حرفه ای 700 دی کنون با لنز 18-135 همراهم بود برای اولین بار به طور رسمی عکاسی حرفه ای را شروع کردم. 24 ساعت قبل از سفرم همکارم اون موقع که توی کافه توی تهران مشغول کار بودم به عنوان یک Waiter

    همکار عزیزم، آذین جاان که یک عکاس خیلی خوب بود، تمام بیس عکاسی را توی 2 ساعت بهم گفت و بهم گفت رمز خوب بودن= تکرار

    مثل همین تغییر باورها میمونه.

    رمز ایمان= همین تکرار

    مثل قرآن

    وقتی میگم تکرار یاد سوره ی مبارکه الرحمن” میافتم، تکرار تکرار تکرار …، شگفت انگیز

    خلاصه، آها

    بعدازظهری رفتم که Tv را واسه مادر گلم ( من بیش از 2 سال که Tv نگاه نمیکنم استاد جان و فقط با اموزه های شما کار میکنم و اگر بخوام فیلمی ببینم معمولا زندگینامه و فیلم های انگیزشی که براساس داستان واقعی هستن مثل مرد سیندرلایی، فارست گامپ، رهایی از زندان شائوشنگ، مصاحبه با خدا، توربو … اینا را میبینم.) روشن کردم، بعد یک لحظه شبکه مستند داشت در مورد جاذبه های استان سمنان میگفت!!!

    واو

    همون لحظه یک لبخند تا بنا گوش

    خب این یک نشانه بود، من سفرم را از تهران در ابتدا به استان سمنان و جنگل ابر بود …

    یک ” نشانه ” بود.

    و از خدا همون لحظه شکرگزاری کردم.

    مهم تر اینکه گفتید حتما اون نشانه ها را تایید کنید و جایی آن ها را یادداشت کنید و من در اینجا! خداروشکر جز عادات خوب زندگیم و جزیی از من شده “تایید کردن ” را میگم، به وضوح میبینم که وقتی نشانه ها را تایید میکنم و سپاس گزارتر خدا میشوم اون نشانه ها بزرگتر و نتایج دلخواه بزرگتری رقم میزنم. همینجور تحسین افراد موفق و ثروتمند، زوج هایی که ارتباط عاشقانه و زیبایی دارند، هر چیز زیبایی را .. خداروشکر

    همین الان بعد از چند ماه، قسمت نهم دوره قانون آفرینش را کاملا گوش دادم.

    خاطرات زنده شد.

    خاطرات زمانی که توی تهران بودم و شب ها بعد از کارم و تا خود صبح این فایل ها بارها و بارها توی گوشم در حال تکرار بود .. و همونجا نقطه ی عطف روابط من کمی کمی با طی کردن مسیر تکاملش شد.

    الان؟!

    الان که استاد منو خودش داریمم زندگی میکنیم کنار هم با هم میگیم میخندیم .. خاطرات را مرور میکنیم

    ایده میده الهام به قلب نازنینم میکنه با هم شاخ و برگ میدیم به اون رویاها، رویاهایی که رویا نیستند ..

    جالبه اتفاقا از همون دو روز پیش که برای من این سفرنامه را الهام کرد

    بهم ایده ی لوگو که تا همین امروز تکمیل شده حالا فردا دارم میدم به یکی از همین دستان خدا برام طراحیش کنه همه چیش مشخصه. همه چی را خودش گفت مثل همیشه من فقط کاغذ و قلم دستم بود و نقاشیش کردم و نوشتنی ها را نوشتم. یک لوگوییی مشتی شده حسابی

    وقتی آماده شد میذارم روی پروفایل خوشگلم حتما که شما هم ببینید. ببینید این بهترین دوستم چه کرده مثل همیشه. WOW

    GREAT

    راستی یک چیزی یادم اومد،

    در مورد اولین قدم”” THE FIRST STEP

    ماشینی که توی تاریکی میخواد برونه وقتی نور میزنه فقط 100 متر جلوش روشن میشه و میتونه ببینه و حرکت کنه و وقتی این 100 متر اول”” را طی میکه 100 متر دوم و سوم و … هم مشخص میشه تا اینکه به اون مقصدی که میخواد میرسه، چیزی که مشخصه و به خوبی درکش کردم

    این ایده ی سفرنامه ی دوم 40 روزه برای سایت خودم ( شبکه ی اجتماعیم فعلا )

    زمانی بهم گفته شد که من تقریبا به آخرای این مقصدم رسیدم. و به خوبی یادمه که آدمای موفق و ثروتمند واقعی قبل از اینکه به هدفشون برسن یک هدف بزرگتر انتخاب میکنن. برای اینکه همیشه رو به جلو باشن برای اینکه توقف نکنن.

    و این چیزیه که درکش کردم.

    یک چیز دیگه خدا جونم، بهترین دوستم

    ایده ی طراحی و هاست و دامین سایت شخصیم را هم بهم داد همینطور طراحی دقیق کارت ویزیتم ( یک جورایی معرفی افراد عاشق سفر و قانون واسه همچین افرادی )

    آخه انقدر جذاب و دوست داشتنی و خوشگل و مهربون و با اعتماد به نفس عالی دارم و هستم که هر جا میرم شماره ی من را میخوان. ( خنده ی مینیونی )

    این جمله توی فایل قسمت نهم روابط بود ها! منم همونجا میگفتم مگه داریم!!

    آره داریم ..

    هر جا میرم بساط میکنم هر جا که قدم میذارم میخوان با من عکس بگیرن، شماره را که گفتم ..

    وای خدای من

    چقدرر خوبه

    خیلییی باحالهه

    خدایا شکرت.

    دوست ارم خدا جونم، بهترین دوستم

    ممنونم استاد جوونی

    ممنونم که هستی و برای شما بهترین ها را آرزو میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محمد فتحی گفته:
      مدت عضویت: 3855 روز

      استاد جوون سلامم

      میخوام ادامه این داستان را بگم

      آی خدااا عاشق برنامه ریزهای استادانه ای که میکنی هستم، تو واقعااا عالییی هستی

      بهترینی برای همیش

      واقعا که وقتی در هماهنگی باشی ( ذهن و روح ) و همیشه با همین هماهنگی با منبع تو را به احساس خوب میرسونه و من الان همیشه در طول روز احساسم خداروصدهاااهزارر مرتبه شکرت، خوبه نه تنها خوبه بلکه عالیه عالی.

      حالا امروزو:

      امروز پرنشاط تر از همیشه بلند شدم یادته استاد توی یک جمله از جلسه ی نهم قانون آفرینش گفتی، که وقتی از خواب بلند میشی به خودت همون لحظه میگی، ” امروز بهترین روز زندگی منه ” و همینجورم هست.

      امروز روزی بود که بیش تر از همیشه در احساس خوب بوددم

      بذار از این کلمه استفاده کنم که میدونی به خوبی عاشقشممم

      ” خدا گونه تر بودم ” “خدا گونه تر عمل کردم ”

      توحیدی تر از همیشه بودم.

      وای.

      امروز یعنی 23 اسفند97 منظورمه، اومدم سفرنامه ی روز 36ام بودم و اونو دنبال کردم.

      وای وای

      چقدرر بهتر از همیشه درک کردم، دقیقا داستان، داستان مدار

      خب وقتی یک سال دیگه همین یک فایل را حتی گوش کنم چیزهای بیشتر و بهتر درک میکنم و این فوق العاده است.

      بذار ک چیز را بگم قبل از این، واقعا ازت ممنونم استاد جوون به خاطر این سایت ( گنجینه ) ممنونم ممنونم، ممنونم خدا جووون

      ادامه:

      بعد از سفرناممه و داستان دوچرخه توی قسمت عقل و کل بینظیر، و خواندن نظرات عالی بچه ها مخصوصا ماهیسا، و مرور کردن یادداشت هایی که از خواندن راهکارهای حل مسئله دوره روانشناسی ثروت 1 داشتم و صحبت کردن در موردشون با خودم صحبت کردن با خودم تازه امروز سه تا خواسته ی جدید را با جزییات به دفتر Dream بوردم اضافه کردم. خداروشکر

      مروررش کردم چون رمز ایمان تکرار رمز باور ساختن تکرار و تکرار …

      بعدش رفتم سراغ راهکارهای حل مسئله روانشناسی ثروت 2، همیشه برام سوال بوده چرا خیلی کمتر از دوره های دیگه از این دوره اسم برده شده، جواب را گرفتم و اصلا فهمیدم داستان چیه. و این دوره بدرد چه کسایی دقیقا میخوره.

      خیلییی آگاهی های نابی گرفتم و خیلی چیزها برام مرور شد خداروشکر.

      و بعد از این نظرم میخوام برم که راهکارهای روانشناسی ثروت 3 را کاملا بخونم و یادداشت برداری کنم و بعدش مقاله ” عواطف راهنمای رسیدن به خواسته ها ” میخوام بیشتر در مورد احساس خوب بخوانم.

      بیشتر تو قانون غرق بشم بیشتر از همیشه جزیی از وجود مقدسم بشم.

      بعدشم میرم سراغ مرور راهکارهای هدف گذاری.

      دو تا چیز دیگه

      اولی اینکه یک نشانه دیگه از این سفرنامه ی بعدی که 40 روزه و خداوند بهترین دوستم بهم الهام کرده، دیدم.

      میدونی استاد جان این سفرنامه ی بینظیری که توشم ظاهرا 27 اسفند 97 تموم میشه.

      و من کی سفر اولم که 40 روز طول کشید را شروع کردم؟؟؟

      28 اسفند 96

      خب

      خب که خب( خنده )

      این یعنی چی ؟؟!

      یعنی این سفرم تموم شده میرم استپ بعدی جایی که قراره خودش خدا جون همینجوری که این کلمات را بهم الهام میکنه و خودش مرتب میکنه و من فقط زحمت تایپش را میکشم تازه اونم خودش بهم میده، اونجا هم بهم بگه چی بنویسم.

      اصلااا برنامه دارم براش

      دیدی وقتی میخوای دوره ی جدید آنلاین با بچه ها کار کنی چه حالی بهت میده منم همانطورررر

      بوووم

      خدایا شکرت.

      این نشانه را تایید کردم و کلییی حتی همین الانم کلییی براش سپاس گزاری کردم.

      نکته ای که هست اینه که بیشتر از همیشه چشمای خوشگلم ذهن فوق العاده خلاقم، ” نشانه ها “” را میبینه خیلیی سریع لامصب ( هاهاها )

      نشون از تغییر باورهام و قوی تر شدن فرکانس هاییه که دارم در هر لحظه میفرستمشون.

      نشون از شکل گرفتن باورهای قدرتمند کننده ایه که ساختمشون. و هر روز سعی میکنم بهترو بهترشون کنم. و اینکارو با کمال میل میکنم چون اصلا تنها کاری که باید بکنم همینه، سرمایه گذاری روی خودم روی باورهام.

      و وقتی که این باورها درست و قوی بشه نتایج هم تغییر میکنه و … .

      اما نکته ی دیگر،

      امشب ساعت 9:36 شب وقتی راهکار روانشناسی ثروت 2 را تموم کردم، سایفون کامپیوترم بعد از ساعت ها قطع شد، انگار بهم گفت الان وقتشه ” گفتمت استاد جوون بنده ی خوب خدا

      نشانه ها را خیلی خوب میگیرم دیگه

      پاشدم و رفتم تماس گرفتم با دوستی که قراره و خود خدا جوون بهم الهام کرد قراره، ” لوگوی اختصاصی ” تو را بزنه.

      بهش زنگ زدم و رفتم پیشش، توی کافه بود داشت واسه کافه عکس های تبلیغاتی میگرفت.

      بارون میزد …

      هوای بینظیری بود

      راستی هنوزم داره بارون میزنه …

      عاشق بارونم

      اوووم چه بو و عطری ممنونم خدا جون که همیشه فرصت ها هست.

      بارون بود..

      همه چی را بهش گفتم اط طرحی که برای الگوم خدا جوون ذره به ذره بهم الهام کرده بود و من فقط طراحیش کردم، تک تک فلسفه های اون شکل ها و نوشتنی ها را بهم گفت و منم که توی دفترم نوشته بودم را بهش گفتم

      بهش گفتم در مورد اینکه آدمی هستم که از قلبم پیروی میکنم در مورد خدا در مورد انرژی

      یعنی من از خودم چیزی نمیگفتم، مثل داستان همون بچه که خودش را میندازه از اون بالا چون میونه باباش با لبخند اون پایین منتظرشه و میدونه که به خوبی میگیرتش چون ایمان داره ” ایمان ” خودش کلمات را میگفت از زبان من،

      میدونستم که قانون جهان، کبوتر با کبوتر باز با باز همیشه رعایت میکنه.

      در مورد گذشته ام در مورد استقلالم در مورد لایف استایلم در مورد هیچ هایک در مورد ایران گردی در مورد سایتم که توی بهار 98 به امید خدا درست میشه توسط همون فردی که باید خلق بشه، در مورد کارت ویزیتم یعنی همون معرفی خودم یک کوچولو برای جاهاییی که سفر میرم و معرفی شرکت اختصاصیم واووو

      میدونی چی بهم گفت جمال ( دوستم ) بهتره بگم هم فرکانسم:

      ” بهم گفت میدونم دقیقا چی میخوای و به همون نیرویی که در درون تو ایمان دارم :

      بهش گفتم همون کسی که من را آورده سمت تو همون چونن تو داری با عشق کارت را انجام میدی، و وقتی کاری را با عشق انجام میدی خب خلاقیت میاد نوآوری میاد چون تو توی احساس خوب هستی، یعنی حالا چه بدانی چه ندونی به منبع وصل هستی و این یعنی احساس خوب، پس خودش بهت به بهترین سمت هدایتت میکنه و همون چیزی که باید لوگو بشه میشه.

      چون ایمان دارم.

      اآره

      بهم گفت: این لایف استایلی که تو برای زندگی زیبات در دنیای شگفت انگیزت داری، آرزوی منه.

      ببین اما الان من دارم همین الانم توی رویام زندگی میکنم.

      در مورد هزینه،

      توی فکرم بود هر چقدر باشه خب بهش میدم نمیدونم 100 تومن 200 تومن

      اما اون فقط برای هزینه ی این، میدونی چی ازم خواست استادد جون؟

      کاری که با عشق انجامش میدم، کاری که بهش ایمان دارم، محصولی که باور دارم ارزشمنده

      یک ” دریم گچر ”

      آره فقط یک دریم کچر به انتخاب خودم خواست.

      خدایا سپاس گزارم

      4 ساعتی پیش هم بودیم و داشتیم در مورد سفر و هر آنچه که رویا ( البته رویاهای که رویا نیستند ) و خواسته هامون حرف میزدیم عشققق میکردیم، کیف میکردیم

      دارم زندگی میکنم.

      ممنونم خدا جوون که بهم یک نفری را معرفی کردی که قراره جزو گروه شاد و ثروتمندم باشه.

      ممنونم به خاطر دنیایییییی پر از نعمت و فراوانی و ثروتت. تو بینظیری.

      ممنونم

      دوست دارم خدا جووون

      بهترین دوستم

      عاشقتم.

      با آرزوی بهترین ها و عشق.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    Sajad گفته:
    مدت عضویت: 2892 روز

    سلام استاد عزیز

    من این فایل چندین ماه پیش دیده بودم اما امروز با اتفاقی که برام افتاد یه بار دیگر دیدم و الان دقیق درکش کردم که چی میگید.

    امروز من وقتی از سرکارم برمیگشتم به خونم همش تو ذهنم این بود که چطوری یه ایده خوب پیدا کنم و شروع به کسب و کار خودم کنم و توی BRT که سوار بودم فایل( راه کارهای های فوق العاده برای تحول در سال جدید )رو گوش کردم و آخر فایل شما گفتید که اگر سالم و سالمت هستی به خاطرش شکر گزار باش و این قدر نگو که چرا من پول ندارم و ثروت مند نشده ام اینا… و اگر به خاطرش شکر گزار باشی و به احساس خوب برسی ثروت و روابط عاشقانه خود به خود وارد زندگیت میشه .

    و منم تصمیم گرفتم طبق قانون تغییر ناپذیر جهان عمل کنم و به خاطر سلامتی که دارم شکر گزار باشم و اتفاق جالب بعدی که بعدش افتاد این بود که من هر روز یه مسیر ۲۹ کیلومتری را تا خونمون هر روز طی میکنم و هر بار یه ماشین سر راهی سوار میشم و میام خونه ، اما اکثر مواقع ماشین هایی درب و داغون (پراید و پژو و اینا) و کهنه و اینا نصیبم میشه که اصلا آدم راحت نیست توش و هواهم چون گرمه آدم اذیت میشه مخصوصا اگر مسافر داشته باشه و صندلی پشتی بشینم.

    اما این بار که رفتم کنار راه ایستادم کمی نگذشت که یه زانتیا چراغ داد و سوارش شدم :) تازه کولرش هم روشن بود و صندلی جلو نشسته بودم و تنها مسافرش من بودم و صندلی خیلی راحتی داشت درضمن همیشه وقتی راننده ماشین آروم میرفت من حوصلم سر میرفت و دوست داشتم که همیشه سوار ماشینی بشم که حداقل تو جاده ترانزیتی که میریم کمی تند تر بره و وقتی سوار این ماشین شدم راننده اش خیلی با سرعت زیاد حرکت میکرد طوری که یادم نمیاد کسی ازش سبقت گرفت و این از همه ماشین ها سبقت میگرفت :)

    خلاصه بگم منی که هر روز دو بار سوار ماشین بین راهی میشم هیچ وقت چنین ماشینی برام نیافاته بود و وقتی رسیدم خونه این فایل رو نگاه کردم و بیشتر درک که این حاصل عمل من به قانون بوده و قانون تغییر ناپذیر جهان میگه که شکر گزار باش و به احساس خب برس و اون وقت میبینی که نعمت هات بیشتر میشه و اتفاقات خوب بیشتری برات می افته :)

    خلاصه استاد تصمیم گرفتم هر روز شکر گزار نعمت هام و سلامتی ام باشم و هر روز بیام این صفحه تمام نشانه هایی رو که میبینم اینجا براتون بنویسم:)

    قطعا جهان ما قانون دارد و اگر به قانون عمل کنیم نتایج لاجرم وارد زندگی مان میشود فقط کافیست عمل به قوانین را تمرین کنم و نشانه هایی که حاصل عمل به این قوانین هستند رو تایید و تحسین کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    Sajad گفته:
    مدت عضویت: 2892 روز

    سلام دوستان

    دیروز واسه من اون قدر اتفاقات خوبی افتاد که وقتی رسیدم خونه فرصت نکردم بیام و نشانه ها رو بنویسم

    دیروز با بچه های شرکت بعد از اتمام کار رفتیم یه جور بازی که شبیه پینت بال بودش ولی با لیزر ، یعنی یه جور جلیقه هایی پوشیدیم و دو گروه شدیم و رفتیم یه جایی تاریکی که خیلی پیچ در پیچ بود و بعدش باید به جلیقه فرد نشونه میگرفتیم و شلیک میکردیم و امتیاز ها رو کامپیوتر ثبت میکرد حتی جونمون و گلوله ها رو روی صفحه نمایش کوچک اسلحه مینوشت :) خلاصه خیلی خوش گذشت و تجربه خیلی جالبی بود برای من و بعد از بازی رفتیم دسته جمعی بستنی خوردیم و کلیم خندیدیم و حال کردیم:) و بعدش هم سوار ماشین یکی از دوستان شدم و منو رسوند به خط BRT و خیلی جالب بود که اتوبوس خیلی خلوت بود و یک صندلی خالی برای نشستنم وجود داشت :) که اکثر مواقع کم پیش میاد توی تبریز موقع عصر سوار اوتوبوسی بشی که خلوت باشه و صندلی خالی داشته باشه :)

    خلاصه اینها نشانه های دیروز بودندن و امروز صبح هم که سوار یه ماشین شدم هزار تومان پول از من کمتر گرفت :)

    خدایاشکرت واقعا

    و همه اینها به خاطر احساس خوبم و حس شکرگزاری که داشتم اتفاق افتاد و اومدم اینا رو نوشتم که نشانه ها رو تایید کرده باشم و به خودم یادآوری کرده باشم که قانون درست کار میکنه و باید توی مسیر بمونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    ریحانه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2174 روز

    با سلام به استاد عزیزم وعرض خسته نباشید به این گروه فوق العاده خداقوت خداروشکر میکنم که با شما استاد عزیز واین گروه عالی آشنا شدم استاد عزیزم از وقتی که دارم فایلها شمارا گوش میکنم هرروز دارم قدرت خدای مهربونمو ببشتر میبینم وهرروز داره باورهام قویترقویتر از روز قبل میشه وخوشحالم ازاین همه اتفاق خوب که نتیجه زحمات عالی شماست واقعا خسته نباشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: