ضرورت نماندن در «احساس گناه و عذاب وجدان» - صفحه 2

75 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حسین جوان گفته:
    مدت عضویت: 2263 روز

    دروود بر شما دوستان عزیز و استاد عباسمنش گل

    خیلی خوشحالم که در کنارتون هستم

    خدا خیر بده استاد رو که منو از تاریکی و گمراهی دراوردن

    منو با قوانین اشنا کردن

    واقعا سپاسگذارم

    انشا… بتونم جبران کنم زحماتتون رو

    فقط ی سوال داشتم

    اونم اینکه چطور باید باورهای محدود و مخربمو بشناسم

    از کجا باید شروع کنم

    ممنون میشم راهنماییم کنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    بشیراحمد نیازی گفته:
    مدت عضویت: 1720 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    ماندن در احساس گناه و عذاب وجدان من هم قبلا دقیقا همین جوری بودم با مریض شدن مادرم حالم بد می شد و همش تو فکر این بودم که حالش خوب بشه و بتونم یه کاری براش انجام بدم و همش باهاش هم دردی می کردم و بعد از دو سه ساعت متوجه می شدم که حال من هم گرفته شده و من هم همون حس و حال رو دارم چون من تمرکزم رو گذاشتم روی اتفاقات بد و اتفاقات بد هم وارد زندگی من شد چون من خودم تمرکزم رو گذاشته بودم روی ناخواسته ها و اتفاقات ناخواسته هم برام افتاد

    من الان کاری که می تونم برای مادرم انجام بدم اینه که جوش زدن و حرص خوردن به جز اینکه اتفاقات و شرایط بد رو بیشتر می کنه باعث هزار و یک درد دیگه هم می شه کمر درد ، سر درد، زانو درد و کلی درد دیگه که فکرشم نمی کنی که با جوش زدن به جون خودت می خری تا جایی که بتونم به مادرم این حرف ها رو می گم و دیگه احساس گناه و عذاب وجدان ندارم

    چون هر انسان مسئول فرکانس های ارسالی خودشه و از دست من و کسی دیگه کاری بر نمی یاد که بخوایم براش انجام بدیم فقط باید خود طرف اگاهانه به فرکانس های ارسالیش توجه کنه و فرکانس خوب بفرسته که اتفاقات خوب هم براش بیفته من قبلا این رو درک نمی کردم و خودم رو مسئول بقیه می دونستم که باید حالشونو خوب کنم ولی از زمانی که دوره عزت نفس رو خریدم و روی خودم کار کردم به راحتی اب خوردن با این موضوع کنار اومدم که هر کس مسئول خودشه که چه فرکانسی رو داره می فرسته و اونجایی که الان هست جای درستشه و اگر می خواد تغییر کنه کافیه فراکانس های ارسالیش رو کنترل کنه و به ناخواسته ها دیگه گوش نکنه و تمرکزش رو بزاره روی اتفاقات خوب که با توجه به احساس خوب اتفاقات خوب هم وارد زندگیش می شه

    قبلا واقعا حس بدی بود و من همیشه داعه مهربان تر از مادر بودم و همیشه از خود گذشتگی می کردم و خودم رو مسئول بقیه می دونستم که با لطف خدا از زمانی که دارم از دوره استفاده می کنم تو این مورد خیلی پیشرفت کردم و دیگه مثل گذشته خودم رو مسئول کسی دیگه نمی بینم و به این باور رسیدم که هر کس مسئول اتفاقات زندگی خودشه حالا می خواد مادرم باشه برادرم باشه دوستم باشه و یا هرکس دیگه و فقط خودشه که می تونه خودشو نجات بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 1942 روز

    سلام مریم عزیزم

    من همیشه شما رو تحسین میکنم خانم همه چیز تمام

    قلم زیبات رو هم تحسین میکنم

    خدایا من امشب نشانه ام رو زدم چون نمیدونستم با همسرم چطور برخورد کنم و این متن شما دقیقا جواب من بود و خیالمو راحت کرد

    ازتون سپاسگزارم امیدوارم هر روز خوشبختر شادتر و سلامت تر و ثروتمند تر از روز قبلتون باشید

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    فهیمه عبداللهی گفته:
    مدت عضویت: 3807 روز

    سلام.

    امردز صبح درخواست آرامش داشتم از خداوند در ارتباط با خانواده ام

    چون به همان دلایلی که در سوال آمده من هم آسایش و آرامشم را از دست داده بودم.

    روی اهدافم نمی توانستم متمرکز شوم.

    از بس به دیگران کمک کرده بودم برا هر کاری ولو سبک ترین کارها به من زنگ میزدنند و از من کمک میخواستند.

    کارهایی که اصلا به من ربطی نداشت

    کارهایی که اگه انجام میدادم حتی دخالت در امور دیگران بود.

    مثلا ازم میخواستند که به شوهر فلانی زنگ بزنم و در مورد بچه اش یه سری حرفها بزنم.

    تازه رابطه من با آن آقای شوهر هم بد میشد به خاطر دخالت .

    ازم میخواستند که توی دعواها ازشون دفاع کنم و پشتشون در بیام در حالیکه من از اساس با آن دعواها مخالف بودم. تازه من اصلا نه سر پیاز بودم نه ته پیاز.

    قدیم ها این کار ها را میکردم.

    حتی یک بار قران میخوانم احساس کردم حالا البته نمیگم حتما احساسم درست بوده: آنجا که حضرت موسی برای دفاع از مظلومی مشتی بر ظالمی زد و او مرد و حضرت موسی گرفتار شد حضرت موسی نگفت ظالمی را کشتم به به . گرفتار شد و توبه کرد توبه کرد گفت خدایا ظلمت نفسی.

    فکر میکنم منم قبلا این کارها را کردم .

    خلاصه خیلی روی خودم کار کردم تا تونستم از این منجلاب که پیوسته مرا بد بو میکرد و آرامشم را از بین میبرد وباعث شکایت به خدا میشد که خدایا این چه زندگیه. اطرافیانم دارن منو میکشن کمی نجات پیدا کنم.

    البته خب هنوز کمی درگیر میشوم و از خدا امروز صبح سوال بالا پرسیدم که این صفحه را یافتم.

    ممنونم خانم شایسته. چقدر شما فکر کرده اید و چقدر فهیمید🌹😙🍀❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
  5. -
    رضا ملتفت گفته:
    مدت عضویت: 1984 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربانم

    سلام عرض میکنم خدمت استاد گل🌼، خانم شایسته مهربون🌹 و همه دوستان عزیزم در خانواده صمیمی عباس منش🍎، امیدوارم حال همگی خوب و عالی باشه.

    درباره عذاب وجدان و نماندن در احساس گناه باید بگم که این احساسات ناراحت کننده وقتی سراغ ما میاد که فکر می‌کنیم به یه مساله یا یه موضوع اشتباه در زندگیمون برخورد کردیم و میخوایم اون رو درست کنیم، حالا این موضوع میتونه دلسوزی کردن برای عزیزترین افراد زندگی یعنی پدر و مادر و همسرمون باشه یا اینکه مثلا ببینیم یه معتادی وضعیت ناخوشایندی داره، یا دلسوزی برای معیشت مردم یا حتی دلسوزی برای دوستمون، بخاطر از دست دادن یکی از اعضای خانواده‌اش باشه. درحالیکه باور درست اینه که خدا همه چیز رو در این جهان به زیباترین شکل خودش آفریده و همه چیز در این هستی در سر جای درست خودش قرار داره. مساله اینه که باور نکردیم که هرکسی نتیجه باورها، افکار، احساسات و فرکانس‌های خودش رو میگیره و ابدا هیچ کس کوچکترین تاثیری روی زندگی کسی دیگه رو نداره، تا وقتی خودش نخواد. فراموش کردیم که هرکسی با دلسوزی کردن بخاطر کوچک بودن ظرف دیگران (در تئوری سطل استاد عباس منش) باعث میشه ظرف خودش کوچک بشه. این یعنی من فقط میتونم مانع یا کمک کننده در رسیدن به خواسته‌ها و رویاهای خودم باشم. از اونجاییکه خدا رو بینهایت میدونم به خودم میگم: خدا عادله و نقص و اشتباهی در کار خدا راه نداره. چون اگه کسی قدرت تاثیرگذاری مطلق بر روی زندگی فردی دیگه رو داشته باشه، اون فرد میتونه بگه من خودم میخوام باورهای عالی بسازم، میخوام زندگیم رو اونطور که دوست دارم بسازم، اما چی کار کنم این فرد داره به جای من فکر میکنه، فرکانس و احساسات من رو توی دستش گرفته و هرجور بخواد خوب یا بد داره ارسال میکنه😵 و من تقصیر ندارم (سوء تفاهم نشه، فکر نکنید اون فرد قدرتمند با استفاده از تبلیغات و ثروتی که داره مثلا اجازه نمیده این فرد فکر و احساس درست داشته باشه، بلکه منظورم این بود که این فرد قدرت داره از درون این آقا فرکانس و احساسش رو تغییر بده و قدرت فرکانسش اصلا دست خودش نیست). اون میتونه بگه (نعوذ بالله): خدا عادل نیست. درحالیکه همه ما میدونیم که توانایی کنترل ذهنمون، کنترل احساسمون و درست کردن باورها و فرکانسهامون هرچقدر هم که سخت باشه، امکان‌پذیر و دست خودمونه، قدرت توجه من دست خودمه، همیشه راهی هست که به تضاد و مساله‌ پیش امده طوری نگاه کنی که احساس خوب بهت بده، پس اگه اتفاق بدی توی زندگیم میوفته، مقصرش خودم هستم، چون میتونستم دلسوزی نکنم، چون میتونستم کانون توجه ام رو از روی ناخواسته‌هام بردارم و روی خواسته‌هام بذارم و در احساس بد نمونم. به همین راحتی!✨

    من یاد گرفتم که وظیفه من اینه که در هر وضعیت و شرایطی طوری به مساله نگاه کنم که احساس بهتری به من بدهد. من باید همواره به سمت احساس خوب در زندگی حرکت کنم.

    یه مثال از زندگی خودم بگم: چند روزی هست که نشستم با دلایلی که مد نظرم بود، دوستای اطرافم رو، حتی دوستای صمیمیم رو (منظورم شما دوستان گلم نیستید😘) بررسی کردم و با توجه به ملاک‌هایی که داشتم مثل اینکه اعتماد بنفسش خیلی خوب باشه، از قوانین موفقیت اطلاع داشته باشه، هدف داشته باشه توی زندگی، ازدواج خوبی داشته باشه، افرادی رو انتخاب کردم و خیلی‌هاشون رو کنار گذاشتم. خب، خیلی برام سخته، اما به خودم میگم من حق دارم دوستای خودم رو خودم انتخاب کنم، من به اونها ظلمی نکردم، فقط میخوام بهای موفقیتم رو پرداخت کنم. فکر کنم نیاز به یک جلسه دو نفره با خودم دارم😇

    خب، نتیجه اینکه احساس گناه اول از همه ظرف خودمون رو کوچک میکنه، به احساسمون توجه کنیم که در حکم یک قطب‌نما و جی پی اس داره جهت حرکتمون رو نشون میده. دلسوزی نکنیم چون دلسوزی کردن نشون دهنده میزان اهمیت ما به دیگران نیست، میزان اهمیت ما به کسایی که دوستشون داریم اینه که به همدیگه احترام بذاریم، به همدیگه عشق بدیم، از زیبایی‌ها و نعمت‌های با هم بودن نهایت استفاده رو ببریم، توجه مون رو بذاریم روی خواسته‌هامون. اهمیت ما اینه که لبخند و شادی رو به همدیگه هدیه بدیم به کمک اینکه اول خودمون شاد باشیم، شاید دیگران ندونن و نخوان که شاد باشن یا هنوز اینقدر باورهاشون قوی نشده که توی شرایط به ظاهر سخت، حال خودشون رو خوب کنن. به هر حال ما باید شاد باشیم، ما باید از احساس گناه و دلسوزی کردن بگذریم و به احساس خوب برسیم، 📍چون زندگی یک مسیره، زندگی همین لحظاتی است که تو باید اونها رو خوب رقم بزنی📍. اگه الان رو خوب و شاد بگذرونی میتونی امیدوار باشی آینده از این هم زیباتر بشه، ولی اگه دلسوزی کنی، ناراحت باشی و غم دیگران رو بخوری، چطور انتظار روزهای شاد و عالی در آینده رو داری🤔. چون میدونی قانون میگه احساس خوب = اتفاقات خوب و احساس بد = اتفاقات بد.

    امیدوارم همه دوستان در پناه خدای مهربان همیشه شاد🌺، ثروتمند✨، سلامت🌹 و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید🔶

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  6. -
    پری سیفی گفته:
    مدت عضویت: 2536 روز

    سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان عزیزم بویژه استاد عباسمنش عزیز و مریم خانم شایسته. خیلی خیلی ممنون از مطلبی که قرار دادید. واقعا عالی بود. واقعا نقطه ضعف من هم همین عذاب وجدان هست. با خوندن مطالب و گوش دادن فایل های دانلودی بویژه قسمت ۱۸ گفتگوی دوستان با استاد، خداروشکر دارم آروم آروم تغییر میکنم. گرچه هنوز هم خیلی خوب نیستم و باید خیلی کار کنم. تصمیم دارم دوره عزت نفس رو خریداری کرده و روی خودم کار کنم. اما راستش چیزی در درون من میگه حتی اگه این محصول رو هم بخری تغییر نمیکنی چون این عذاب وجدان از بچگی همراه تو بوده و چون قبلا هم کار کردی ولی تغییر نکردی. دوره عزت نفس رو متاسفانه من قبلا ناآگاهانه از فردی ناشناس با قیمت پایین خریداری کردم و به خیال خودم بهاش رو پرداخت کرده بودم. اما بعد از اینکه با سایت آشنا شدم و متوجه شدم که غیر قانونی این محصول به دستم رسیده همه دوره های اینچنینی از جمله دوره عزت نفس رو از حافظه لب تابم پاک کردم.حالا میخوام بدونم چطور ذهنم رو منطقی قانع کنم که همون آموزه ها رو در صورت پرداخت بهاشون اگر گوش بدم و عمل کنم میتونم تغییر میکنم. گرچه من در صورتی که باور کنم عمل میکنم. چطور خودم رو امیدوار کنم که عمل میکنم. با صحبت های خودم دارم به یه ترمزهایی در درون خودم پی میبرم و اون هم اینکه من اگه روی عزت نفس خودم کار کنم باید خودم رو دوس داشته باشم اونوقت نسبت به مادرم و کسانی که به من نیاز دارند بی اهمیت میشم. گرچه این رو منطقم رد میکنه اما انگار ته ذهنم این باور اشتباه رو دارم. ممنون میشم اگر از بین دوستان بزرگوار کسی بتونه به سوالم جواب بده و به من کمک کنه. آرزوی سلامتی و سعادت برای تک تک شما همراهان عباسمنشی دارم. شاد و سلامت و سعادتمند باشید. 💞💞💞

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    بهزاد م گفته:
    مدت عضویت: 1571 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز

    اتفاق بسیار جالبی که امروز برای من افتاد این بود که سوالی در ذهنم بود و در همان لحظه در اتاقم آمادم و بدون اینکه از قبل بخواهم و بصورت اتفاقی وارد سایت شدم و با گزینه من را به سمت نشانه ام هدایت کن مواجه شدم و کلیک کردم و دقیقا جواب همان سوال و دغدغه ای که در ذهن داشتم آمد.

    از خدا سپاسگزارم که از این طریق من را به سمت آگاهی هدایت کرد.

    حالا هم این توضیحات را مجددا با صدای بلند خواندم و صدای خودم را ضبط کردم.

    سپاس از شما که سایتی این چنین پر بار طراحی کردید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    سمیه زحمتکش گفته:
    مدت عضویت: 1627 روز

    سلام به خدای عزیزم واستاد عباسمنش ومریم خانم گل

    عالی بود جواب این سوال خیلی لذت بردم وبادقت خواندم درک کردم ای صحبت های شما را واینکه زمانی خودم هم این دلسوزی هارا داشتم که دقیقا احساسم را بدمیکرد وباعث میشد همان دلسوزی که داشتم را جذب کنم تا اینکه فایل های استاد راشنیدم ذهنم را بمباران کردم با فایل ها وازخواب غفلت بیدار شدم و فقط روی اهدافم تمرکز کردم تا احساسم عالی شد وجذب های عالی داشتم فقط و فقط میخواهم روی فرکانسم کار کنم ودوربودن از انسانهای منفی وایمان به خدای مهربانم که هرچه بخواهم می بخشد باتشکر از سایت عاللللللی که احساس میکنم حرف های خدا از زبان شما جاری میشود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    سمیه علی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2337 روز

    سلام خانم شایسته جان

    متحیر شدم از نشانه امروز

    شما چه کردید با این سایت

    شما چه کردید با ما

    دیگه باورم شد که خدا داره این سایتو پیش میبره

    این متن دقیقا جواب سوال من

    چه قدر دقیق زد به هدف

    اخه من چی میتونم بگم به شما

    چه جوری ازتون تشکر کنم

    شما خودشناسی و خدا شناسی رو بهم یاد دادید

    متشکرم ازتون

    سپاسگزارم که اومدید تو زندگیم و زندگیم رو عوض کردید

    کلمات نمیتونند حالم رو توصیف کنند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    پیام خدام گفته:
    مدت عضویت: 2878 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته خوش قلب

    خیلی خیلی از خدای مهربانم بابت شما عزیزان سپاسگزارام.

    خانوم شایسته خداروشاهد میگیرم که هر کلمه از این متن زیباتون رو با پوست و گوشت و استخون احساس کردم دقیقا” حرفهایی رو زدید که من مدتهای زیادی دنبال شنیدنش بودم شما دستی از خداوند شدید برای من بینظیر بود واقعا” با تمام وجودم ارتباط برقرار کردم با این بخش از عزت نفس و درست گفتید پی یه ساختمان اگر از اول محکم بنا نشه خیلی زود فرو میریزه ،مهمترین بخش رشد شخصی داشتن عزت نفس و تا این نباشه به نظر من توی هر قسمتی که فکر میکنیم موفق هستیم باز هم به چالشهای بزرگی برخورد میکنم چون پی ساختمانمون رو محکم بنا نکردیم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

    خداخیرتون بده با تمام وجودم از شما که با تمام وجودتون زمان میزارید برای ما خیلی خیلی سپاسگزارام❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

    استاد عزیزم از شما و تیم پرقدرتتون خیلی خیلی سپاسگذارام❤❤❤❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: