پس از دیدن و شنیدن توضیحات استاد عباس منش درباره موضوع این فایل، پاسخ های خود به سوالات زیر را در بخش نظرات این صفحه بنویسید:
سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟
سوال 2: (اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟
سوال 3: به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟
منتظر خواندن پاسخ های تأثیرگذارتان هستیم.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
دسته بندی ” توانایی تشخیص اصل از فرع “
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری دلیل نتایج پایدار691MB46 دقیقه
- فایل صوتی دلیل نتایج پایدار22MB46 دقیقه
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَمَن یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِیدًا»
ﺍﻱ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ! ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﻭ ﻛﺘﺎﺑﻲ ﻛﻪ ﺑﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻛﺘﺎﺑﻲ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ [ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﺻﺪﻕ ﻭ ﺣﻘﻴﻘﺖ ] ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺑﻴﺎﻭﺭﻳﺪ . ﻭ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﻛﺘﺎﺏ ﻫﺎﻱ ﺁﺳﻤﺎﻧﻲ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﻭ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﻛﺎﻓﺮ ﺷﻮﺩ ، ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺑﻪ ﮔﻤﺮﺍﻫﻲِ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺩﺭﺍﺯﻱ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ (سوره نساء آیه 136)
ای خالق و پروردگار من، از تو هدایت میطلبم، که در مدار صراط مستقیم تو قرار بگیرم و بتونم قلبم را برای دریافت آگاهی ها باز کنم، نعمت تفکر و تعقل و شکرگزاری و خضوع رو بهم عطا کن. خدایا کمکم کن از تکبر و غرور به دور باشم و فرق احساس ارزشمندی رو با غرور به درستی تشخیص بدم. خدایا من رو لایق بهترین نعمتهای خودت قرار بده، خدای من، کمکم کن بیاد داشته باشم همیشه قلبم رو به درگاه تو خاشع و خاضع و آرام قرار بدم و دستانم را به درگاه تو بالا بیاورم به نشانه درخواست و به نشانه تسلیم. رَبَّنَا إِنَّکَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ.
عرض سلام و درود و ادب و احترام فراوان به استادان عزیزم ، استاد عباس منش و استاد شایسته، از درگاه خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو براتون درخواست میکنم. و همینطور سلام و درود و رحمت و برکت رب العالمین به همه دوستان نازنینم، اعضای خانواده بزرگ عباس منش. الهی که احساس قلبی تون شاد و مثبت و توحیدی باشه.
هم اکنون صدای ما رو میشنوییییید از عسلویه…(یا بهتره بگم کامنت ما رو میخونید). اینجاست که محسن ابراهیم زاده میخونه: «دوباره یه روز خوب، لب دریای جنوب …» ولی هوا اونقدر شرجیه که از داخل کابین خودرو FT43 خلیج فارس پیدا نیست.(منظره ای که همیشه میدیدم)، بنظرتون کسی رو که از گرمای بالای 40 درجه و رطوبت بالای 45 درصد لذت میبره توی تیمارستان بستریش میکنن یا به درمان سرپایی ختم میشه؟
امروز صبح شروع یه شیفت کاری 14 روزه است بود. یا به عبارتی دوره 14 روزه خلوت گزیدن در غار حرا.
این آیه ابتدای کامنت رو بخاطر این گذاشتم که حتی خداوند هم از اونهایی ظاهراً ایمان آوردن گلایه میکنه (استاد عباس منش که جای خودشون رو دارن) خدا هم میگه اهل ایمان، ایمان بیارید. یا بعبارتی اونقدر به ایمان تون عمل کنید تا ایمان و عملتون یکی باشه. (برای خود من هنوز دوتا مقوله جداست)
صحبت از قانون سلامتی شد، با اینکه قانون سلامتی رو ندارم ولی فایلهای آگاهی خیلی برام حاوی اطلاعات ارزشمندی بوده. از اونجایی که در گذشته هر چقدر ورزش میکردم و نتیجه نمیگرفتم و از زوایای مختلف اینترنت رو سرچ میکردم، میدیدم در کنار ورزش دو تا مقوله مهم دیگه هم نیازه، تغذیه و استراحت. در مورد استراحت همه بهم میگن چه خبرته ساعت 9-10 شب میخوابی، عین پیرمردها، غافل از اینکه خواب نعمتی ارزشمند و لذتبخشه برای نیروهای شیفتی، از طرفی نامبرده آلارم گوشیش روی ساعت 3:35 صبح تنظیم شده.
و اما در مورد تغذیه، که قبلاً خیلی سرچ کرده بودم ولی هیچوقت به نتایج مطلوبی نرسیدم. تا اینکه فایلهای آگاهی و نتایج دوره قانون سلامتی اومد روی سایت و اطلاعات گذشته منو یه غربال اساسی کرد، از طرفی کلی کلید واژه بهم داد که از این به بعد چه چیزایی رو سرچ کنم. قبلاً بارها یویو شده بودم در زمینه سلامتی و تجربه تلرانس وزنی بین 87 کیلو تا 79 کیلو رو داشتم و بالاخره با آگاهیهای قانون سلامتی وزنم رو روی 74 کیلو نگه داشتم. راستشو بخواین وزن برام مهم نبود ، دلم میخواست شکمم تخت باشه و از شر اون ایربگ راحت بشم. همیشه برام سوال بود چرا توی کشورهای دیگه ورزشکارها میرن باشگاه سیکس پک میشن ما ایرانی ها اکثراً ایربگ میشیم حتی با وجود تمرین سخت. خب از اونجایی که اینجا عسلویه محیط شرکتی و خوابگاهیه، غذایی که برامون میارن ، در اکثر مواقع اون چیزی که من میخواستم نیست و بازم من به نتیجه دلخواه نمیرسیدم.
(تو پرانتز خدا رو شکر بخاطر خلقت موجودی ارزشمند به نام «مرغ». اگه خدا مرغ رو خلق نکرده بود نصف کارمندهای عسلویه در اثر کمبود مواد غذایی منقرض میشدن. نصف دیگه شون هم عین سومالیایی ها میشدن. چه غذا خوب باشه چه نباشه همیشه تخم مرغ بهترین مکمل پروتئینی برنامه غذاییم بود.)
این شیفت کاری که میخواستم بیام عسلویه گفتم هر طور شده باید در کنار ورزش تغذیه اصولی داشته باشم. و چندین پکیج غذایی نیمه آماده برای خودم آماده و فریز کردم که اینجا ظرف 10-15 دقیقه آماده بشه. نکته اش اینکه از همین روز اول فایل نشانه امروزم قسمت 4 نتایج دوستان از قانون سلامتی بود و بازم کلیدواژه های ارزشمند برای سرچ کردن و این فایل عالی که استاد به قانون سلامتی هم اشاره میکنه. اینها همه برام نشانه بود که وقتی برای خواسته ات حرکت میکنی خداوند از دستان بینهایتش بهت کمک میکنه.
(حکایت زنگ حریق هم شده حکایت پیام بازرگانی وسط سریالهای ایرانی- که همینم برام درس داشت)
اما برسیم سراغ موضوع اصلی که استاد عباس منش در موردش صحبت کردن. چیکار کنیم یویو نباشیم. چیکار کنیم ارتفاع مدارمون بره بالا و بالاتر ولی سقوط نکنیم. چیکار کنیم که «منو این همه خوشبختی …. صدالبته که ممکنه…»
چند روز پیش همسرم یه موضوعی رو ازم پرسید و من واقعاً دوست نداشتم براش توضیح بدم چون میدونستم توضیح دادن من بی فایده است، از طرفی هم مودبانه نمیبینم بی پاسخ گذاشتن سوالش رو؛ هر چند توضیح دادن یه موضوعی باعث تقویت باورهای خودم میشه، بهش گفتم: ببین این موضوعی که داری میپرسی از چند جهت قابل توجه هست، مهم اینه که تو دقیقا از چه منظری این سوال رو میپرسی و «اینکه من برات توضیحش بدم فایده نداره، چون میشنوی و یادت میره. اگه من یک ساعت توضیح بدم تو فقط 5 دقیقه اش یادت میمونه، و تقریباً به هیچیش عمل نمیکنی، خیلی فرق داره وقتی خودت بدستش بیاری، اگه خودت بری در موردش تحقیق کنی، خودت به این احساس کنجکاوی درونت پاسخ بدی، خودت جواب علامت سوال های زندگیت رو پیدا کنی، خودت بیشتر بهش پایبند هستی بیشتر یادت میمونه، و بیشتر بهش عمل میکنی. باید بهاشو بپردازی» (واقعاً خودم هم نمیدونم این حرفها از کجا برام اومد)
اول هر فایل محصولات استاد حدود 2 دقیقه در مورد قانون پرداخت بهای رسیدن به خواسته صحبت میکنه. ما انگار بها رو فقط بهای مالی میبینیم و اتفاقاً با بهای مالی راحتتر کنار میایم، در حالیکه بهای مالی فقط یه دونه است، بهای کنترل ذهن، بهای تلاش و صرف انرژی، بهای زمان گذاشتن، بهای اشتیاق، بهای تمرکز ، بهای تلاش ، بهای احساس خوب ، و بقول قرآن بهای تقوا .
هر جایی قرآن گفته ایمان آوردن ، کنارش یه عمل صالح هم گفته شده. اصلا این جمله استاد عباس منش که «ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است» اگه بگم این آیه قرآنه بیراه نگفتم.
قاعدتاً من باید خیلی بهتر و سریعتر از استاد عباسمنش به نتایج طلایی برسم. چون من الگو و نمونه حقیقی و عینی رو دارم میبینم. استاد عباس منش ، یه استاد راهنما نداره. ولی من دارم. وظیفه من اینه که فقط متمرکز باشم روی استادم. ولی چرا بازم یویو میشم با اینکه استادم همیشه فقط در حال رشد مثبته. من و خیلی از دوستان با اینکه بها رو پرداخت میکنیم باز هم نتایج استاد عباس منش رو نمیگیریم. ما فقط شنونده بودیم، صد بار شنیدن تاثیرش کمتره از یکبار خودت بدست بیاری.
استاد شما خودت بدست آوری، بهش پایبند تری . من الان فقط شنونده ام باید صد بار دیگه بشنوم تا همون تاثیر قدم اول رو بذاره. و بعد از اون نوبت میرسه به حل تمرین، تلاش، احساس لیاقت، عزت نفس ، صبوری کردن، اشتیاق داشتن ، رها کردن کویر و باز گذاشتن دست خداوند و و و …
استاد شما خودت بدست میاری ، و بلافاصله عمل میکنی و خیلی سریع به ناخودآگاه میسپاری. ذهن شما مقاومت چندانی در برابر پذیرش الگو های مثبت نداره.
ما خودمون بدست نمیاریم، از شما میگیریم. بلافاصله عمل نمیکنیم. مقاومت ذهن رو داریم فراوان. و نتایج جزیی ما نتیجه آگاهانه عمل کردن به قوانین هست. بارها و بارها باید آگاهانه عمل کنیم تا به ناخودآگاه بپیونده. (اینم قصور و کوتاهی خودمه)
«اساساً آدمها در تغییر دادن افکارشون از بیرون مقاومت میکنن، ولی خودشون از درون هر موقع اراده کنن میتونن مدل فکر کردنشون رو عوض کنن» این مقاومت از طرف من شنونده باعث میشه حرکتم کند باشه. حالا اگه در راستای صحبتهای شما برم جستجو و تحقیق کنم و تمرین کنم سرعت رشدم بیشتر و بیشتر میشه. باید خودمو ببندم به تمرین و جستجو و مثال آوردن. شاید یکی از دلایلی که من اینقدر کامنت مینویسم همین همراستا شدن با آموزش های شماست صرفاً برای تثبیت باورهای جدید. هر جا به آموزشها درست عمل کردم نتایج اومد، هر جا کوتاهی کردم چک و لگد خوردم. خب این تلرانس بین چک و لگد تا نتایج همون موج سینوسیه، همون یویو.
استاد عباس منش اگه شما یا هر کدوم از اعضای سایت انگشت انتقاد به طرف من بگیرید و بگید: تو خودت کوتاهی کردی در عمل به قانون، من ضمن تایید انتقاد شما، خودم هم هر ده تا انگشتم رو به طرف خودم میگیرم و میگم استاد من اون تعهد و تمرکزی که باید روی رشد و پیشرفت خودم میذاشتم رو نذاشتم. من هنوز توی عزت نفس و احساس لیاقت پاشنه آشیل جدی دارم. من هنوز تمرکزم چند شاخه است. من هنوز تقوایی که باید در برابر نجواها داشته باشم رو ندارم. آره استاد حق با شماست ، من هنوز اون بهایی که شما پرداخت کردین رو پرداخت نکردم ، و نتیجه اش اینه که شما لایق این هستین توی فلوریدا بهترین جایِ بهترین کشور سوار فورد F150 پلاتینیوم باشین و ساکن پارادایس و من و دیگرانی شبیه من در فلان شرایط .
دیروز در راستای سرچ قرآنی رسیدم به آیه 56 سوره قصص که منو بیاد صحبتهای شما انداخت.
«إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَن یَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»
ﻗﻄﻌﺎً ﺗﻮ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﺍﻧﻲ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺩ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻱ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻛﻨﻲ ، ﺑﻠﻜﻪ ﺧﺪﺍ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ؛ ﻭ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﭘﺬﻳﺮﺍﻥ ﺩﺍﻧﺎﺗﺮ ﺍﺳﺖ.
«یَشاء یعنی طبق قوانین بدون تغییر الهی» یعنی همون اما و اگر های پرداخت بها. اگر تلاش کردی خدا هدایتت میکنه.، خدا دل بخواهی کار نمیکنه. حمید یادت باشه، یادت باشه و یادت باشه . اگر بها رو پرداخت کردی خداوند تو رو به مدار نتایج میرسونه. خدا با پیامبری که رسالتش 1400 سال باقی مونده هم تعارف نداشته.
این کامنت رو ننوشتم که دوستانم منو تایید کنن،کامنت مینویسم دفتر مشقم باشه. اگر شبانه روز هم روی خودم کار کنم بازم باید بیشتر و بیشتر تلاش کنم.
(یه حرفی رو دلم مونده بود در مورد اون دوست عزیزی که در مورد قانون سلامتی به استاد گفته بود ما همون استاد تپل خودمون رو دوست داشتیم، شد حکایت بنی اسرائیل که بعد از دیدن اون همه معجزه و نشانه و هدایت الهی، به موسی گفتن «قال ادع لنا ربک …» موسی برو به خدات بگو ... دوست من این سایت حول مدار توحید در گردشه ، نه اندام انسانها)
(درسی که زنگ عملیات امروز گرفتم: بغل دست من توی خودرویی که به عملیات اعزام شدیم کسی نشسته بود که توی چکاپ فرکانسی قدم اول اسمش رو نوشته بودم بعنوان دوست صمیمی. الان مدتهاست با هم گفتگو نمیکنیم. از لحظه ای که رفتیم تا برگشتیم داشت نق میزد، بدگویی میکرد و به دیگران توهین میکرد، حتی میخواست کلاه عملیات بذاره سرش لبه شیلد کلاه دستشو زخم کرد. این سمت من نشسته بودم، آرام و شاکر و مثبت با لبخندی بر لب و هر از گاهی توی دلم میگفتم خداااااا عاششششششقتم، به راحتی رفتیم و برگشتیم فقط یه خطای سیستم اعلام حریق بود، باور کنید ما حرکت کردیم من مطمئن بودم هیچ چیز جدی نیست… #مدار)
:وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدیَنَّهُم سُبُلَنا وَ اِنَّ اللهَ لَمَعَ المُحسِنین»
و کسانی که در راه ما کوشیدند حتماً آنها را به راه های خویش هدایت می کنیم و همیشه خدا یار نکوکاران است.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام و درود فراوان به سعیده نورانی انسان توحیدی و موحد.
آخه چی بنویسم در پاسخ به این کامنت بینظیرت. از اونجایی که گفته بودی پشت پنجره صدا میزنی خدایا عاشقتم… دیگه اشکم سرازیر بود تا آخر کامنت …
«خبرت هست که از خوبی خود بیخبری ؟ بخدا خوبتر از خوبتر از خوبتری »
بسیار بسیار تحسینت میکنم و مشتاقم در بهترین زمان و مکان و شرایط کلیپها و فیلمهایی که ادیت میکنی رو ببینم.
ببخش کوتاه نوشتم.
ان شاالله یه زمان بهتر.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره منور به نور هدایت قرآن باشی.
الهی من دورت بگردم ستاره قطبی امروزم.
سلام و درود به سید علی عزیزم.
ساعت حوالی 4 صبح بود توی تمرین ستاره قطبیم درخواست آگاهی های توحیدی و بالاتر رفتن در مدار توحید رو از خداوند کردم. خداوند منو هدایت کرد به کامنت شما.
خدایی که میگه «و یرزقه من حیث لا یحتسب» … و من حمید امیری فکر میکنم یرزقه یعنی غذا بهت میدم از گشنگی نمیری …
خدا همه جوره رزق میده
رزق صلاه
رزق قلب آرام و شاکر
رزق چند خط کد ظرف چند دقیقه و طی کردن راه چند ساله در چند دقیقه
رزق نعمت عشق و رابطه عاطفی
رزق سفر کردن و دیدن همه زیبایی های جهان
رزق پاسپورتهایی که تند و تند صفحاتش تموم میشه
و …
مثال قرآنیت منو دیوونه کرد. الله اکبر. من بارها قرآن رو خوندم چرا این آیه ها رو برای اولین بار دارم میبینم؟
سیدعلی جانم من الان با کامنتت کلا هنگ کردم. حتی نمیدونم چی بنویسم برات، چطوری توضیح بدم. خدایی که توحید رو رزق من میکنه، خدایی که در صفحات دفترم دستم رو حرکت میده. خدایی که توی صفحات سایت انگشتانم رو حرکت میده.
این کامنتت و پاسخی که برای خانم شهریاری نوشته بودی منو میخکوب کرده.
سیدعلی عزیزم، از صمیم قلبم دوستت دارم و از خداوند بهترین نعمتها و بهترین رزق ها رو برات درخواست میکنم. بینظیری پسر. بینظیری.
ازت ممنونم و خدا رو شکر میکنم بخاطر نعمت وجود ارزشمندت.
الهی صد هزار مرتبه شکر.
در پناه جان جانان رب العالمین باشی.
«وَالَّذِینَ جَاءُوا مِن بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ»
ﻭ ﻧﻴﺰ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻣﻰﮔﻮﻳﻨﺪ : ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﻣﺎ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﺎ ﭘﻴﺸﻲ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﺑﻴﺎﻣﺮﺯ ، ﻭ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻫﺎﻳﻤﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ، ﺧﻴﺎﻧﺖ ﻭ ﻛﻴﻨﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﺪﻩ . ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺗﻮ ﺭﺅﻭﻑ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ .(١٠ حشر)
سلام و درود به شما خانم سلیمی بزرگوار. الهی که در پناه رب العالمین همیشه همیشه حال دلتون عالی و مثبت و توحیدی باشه. خدا رو صد هزار مرتبه شکر.
چند روز پیش از کامنت سمیه خانم متوجه شدم خواهران بینظیر زمانی دختران شما هستن.
بینهایت تحسینتون میکنم، و بهتون تبریک میگم بخاطر این خانواده توحیدی که هستین. و از هر آنچه خیر و برکت و زیبایی و فراوانی نعمت و سلامتی و شادکامی درگاه خداوند هست براتون درخواست میکنم ، خیر دنیا و آخرت ، فراوانی نعمت و ثروت بینهایت.
الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر همه نتایج زیبا و مثبت زندگی تون.
الهی صد هزار مرتبه شکر.
در پناه هدایت های سراسر نور رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«وَالَّذِینَ جَاءُوا مِن بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ»
ﻭ ﻧﻴﺰ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻣﻰﮔﻮﻳﻨﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ !ﻣﺎ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﺎ ﭘﻴﺸﻲ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﺑﻴﺎﻣﺮﺯ ،ﻭ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻫﺎﻳﻤﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ، ﺧﻴﺎﻧﺖ ﻭ ﻛﻴﻨﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﺪﻩ . ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺗﻮ ﺭﺅﻭﻑ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ .(آیه ١٠ سوره حشر)
سلام و درود فراوان به شما جناب صادقیان گرانقدر ، بسیار بسیار شما رو تحسین میکنم و بهتون تبریک میگم. بخاطر این همه نتایج و دستاوردهای طلایی و بخاطر این چنین شخصیت ارزشمندی که از خودتون خلق کردین. خیلی اتفاقی کامنتتون رو خوندم. و چقدر تحسینتون کردم. جایگاه فعلی شما آرزوی خیلیهاست.
امروز داشتم فایلهای دوره ارزشمند عزت نفس رو گوش میدادم ، رسیدم به جلسه هشتم. اونجایی که استاد عباس منش در مورد تغییر کردن دل شرایط ایده آل صحبت میکنه. یکی از شاخصه های افراد با عزت نفس بالا اینه که وقتی همه چیز ایده آل هست اون لحظه حرکت میکنن برای ایجاد یک تغییر و من این ویژگی رو توی کامنت تون دیدم و خوندم و لازم دونستم تحسین تون کنم. لازم دونستم موفقیت های یه انسان ارزشمند و توحیدی رو تحسین کنم تا خودم هم رنگ و بوی توحید بگیرم.
چند سال پیش که هنوز با آموزشهای استاد آشنا نشده بودم یه دندون درد شدیدی گرفتم و رفتم پیش یه دکتر عزیزی بنام دکتر مشاوری توی بوشهر. مثل خود شما بسیار انسان شریف و ارزشمند، متخصصی بود. و بسیار هم شوخ طبع ، روی دندون من کار میکرد از شوخی هاش چیزی کم نمیشد. میگفت یه بی حسی بی حسی میخوام بزنم تو لثه ات اصلا نگرانش نباش در حد لگد یه مورچه درد داره. بعدی رو میخواست بزنه میگفت این یکی اندازه لگد کروکدیله. منم خنده ام گرفته بود، نمیتونستم بخندم. دهنم باز و ابزار دندون پزشکی توی دهنم. وقتی کارش تموم شد یه حس آرامش خاطری بهم دست داد که آخییییششش از اون همه درد راحت شدم. هم پیش خودش هم پشت سرش کلی براش دعای خیر کردم.
از کلینیک که اومدم بیرون دکتر رو دیدم یه ماشین گرون قیمت و عالی و تمیز داشت، از اعماق وجودم گفتم خدایا نووووووش جونش هزار برابر بهش ببخش. خدا میدونه این انسان ارزشمند با تخصصی که داره، درد رو از وجود چند نفر گرفته و بهشون آرامش هدیه داده. پس هر چی داشته باشه بازم کمه.
چند وقت بعد ، اوایل حضورم توی سایت بود، تو حین رانندگی بودم یه بنده خدایی کنارم نشسته بود ، بعد یه ماشین گرون قیمت کنارم رد شد شبیه ماشین دکتر ، تا دیدم گفتم الهی شکر نوش جونش. اون بنده خدا گفت مردم از کجا میارن ماشین های به این خوبی سوار میشن. گفتم این انسانی که سوار این ماشینه، لایق داشتنش هست که سواره. اگه بری ازش بپرسی به احتمال خیلی زیاد مثلا یه پزشک متخصصه. یه جراحه، یا یه دندون پزشک متخصص یا هر شغل ارزشمند دیگه. که بیش از سه دهه از عمرش رو صرف یادگیری کرده، صرف تلاش کرده، روی خودش کار کرده ، الان ما یکی از نتایجش رو داریم میبینیم. این انسان احتمالا یه درد رو از زندگی آدمها میگیره و آرامش رو بهشون هدیه میده. پس لایق داشتن این خونه و این ماشین و این نتایج عالیه. عدالت جهان بر این اصله که انسانهای ارزشمند شرایط عالی داشته باشن. این بنده خدا هر کی هست لایق داشتن این نتایجه پس نوش جونش.
الان که از کامنتتون خوندم شما یه دندانپزشک هستین، لازم دونستم برای رشد شخصیت خودم هم که شده شما رو تحسین کنم. و از درگاه خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو براتون درخواست کنم. شما با تخصصتون به انسانهای زیادی آرامش و طول عمر هدیه دادین. ازتون سپاسگزارم.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید، در بهترین زمان و مکان و شرایط در کنار توحیدی ترین انسانها.
«أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ» «تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»
ﺁﻳﺎ ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻲ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﺜﻠﻲ ﺯﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟ ﻛﻠﻤﻪ ﭘﺎک [ﻛﻪ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﻭﺍﻗﻌﻲ ﺑﻪ ﺗﻮﺣﻴﺪ ﺍﺳﺖ] ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺩﺭﺧﺖ ﭘﺎک ﺍﺳﺖ، ﺭﻳﺸﻪ ﺍﺵ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﻭ ﭘﺎﺑﺮﺟﺎ ﻭ ﺷﺎﺧﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ. ﻣﻴﻮﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻣﻰﺩﻫﺪ. ﻭ ﺧﺪﺍ ﻣَﺜَﻞ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺮﺩم ﻣﻰﺯﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﺘﺬﻛّﺮ ﺣﻘﺎﻳﻖ ﺷﻮﻧﺪ (سوره ابراهیم آیات 24و25)
سلام و درود فراوان به انسان نورانی و موحد ، سعیده پروردگارم. الهی که در پناه نورٌ علیٰ نور، حال دلت عالی عالی عالی باشه. و این نقطه آبی رو در بهترین زمان و مکان و شرایط دریافت کنی و از خداوند درخواست میکنم این کامنت رو باعث احساس خوب و مثبت تو قرار بده.
کلی حرف دارم برات از جاهای مختلف ولی نمیدونم کدومشو برات بگم. خودت قانون رو بهتر از من میدونی. از هر زاویه ای به هر موضوعی نگاه کنیم متوجه این موضوع میشیم که اصل و اساس همه چیز در این عالم توحیده. خودت بهتر از من میدونی ، ولی من دوست دارم چیزایی رو برات بازگو کنم تا باورهای خودم قوی تر بشه، از طرفی این کامنت نوشتن ها دفتر مشق منه.
پس خودتو آماده کن برای یه کامنت طولانی و پر حرفی دیگه از طرف حمید ، شاید اون کامنت کوتاه قبلی رو جبران کنه.
اول از همه از درک خودم از این آیات شریفه سورهٔ ابراهیم بگم. (ابراهیم جان پروردگار)
مفسرین قرآن میگن این آیه در شأن حضرت فاطمه زهرا (س) نازل شده ، من دانش تفسیر ندارم و به نظر مفسرین و شخصیت حضرت صدیقه طاهره (س) احترام میذارم. ولی برداشت شخصی من از زاویه ای دیگه است، از زاویه درسها و قوانین توحیدی. خداوند مثالی رو میزنه از کلمه ای طیبه، از کلمه ای پاک، از یک اصل پاک و مقدس. که همه جوانب اون پاکه. یه فکر، یک باور، یک انرژی یک کلام ، یک ایده … از همه جهت پاک. وقتی اجرا میشه یه تنه و اصل محکم و استوار رو پایه گذاری میکنه، و شاخ و برگ و جزئیات اون در جوانب مختلف خیر و برکت و فراوانی و ثروت و معنویت رو گسترش میده. و در آیات بعدی خداوند فکر و باور و کلام و عقاید غلط و منفی رو تشبیه میکنه به علف هرز که هر چقدر هم رشد کنه بازم محکوم به فناست، کیو دیدی از علف هرز محصول برداشت کنه؟ ولی یه درخت ارزشمند ثمری میده که همه ازش بهرمند میشن.
یه مثال مشهودش همین سایت استاد عباس منش. اولین بار ایده و فکر اولیه اش گسترش توحید و یکتاپرستی در جهان بوده. وقتی استاد از ابتدا این نهال رو کاشت ذره ذره تنومند شد و افراد اومدن و بیشتر و بیشتر شدن. فرض کن ما بتونیم یه آمار بگیریم از تک تک اعضای سایت و از هر نفر یه عدد بگیریم که فلانی از آموزشهای استاد چقدر موفقیت مالی کسب کردی؟ (ببین فقط موفقیت های مالی رو دارم مثال میزنم چون به عدد میشه بیان کرد، روابط ، احساس خوب و خوشبختی و سعادت و شکرگزاری قابل بیان با اعداد نیست) مجموع تمام تراکنشهای مالی ناشی از آموزشهای استاد عباس منش چقدر خواهد بود؟ چند میلیارد؟ درحالیکه استاد روز اول نگفت من یه سایت بزنم فلان عدد تراکنش مالی ایجاد کنه، ولی الان چند هزار نفر عضو داره، موفقیتهای مالی استاد و همه دانشجویان شون رو اگه جمع بزنیم واقعاً خدا میدونه چقدر میشه. همه اش از یک باور مقدس و پاک شروع شد.
برای علف هرز و باورهای شرک آلود دیگه مثال نمیزنم چون هنوز کلی حرف دارم.
خدایا کمکم کن فراموش نکنم چیا رو میخوام بگم.
طی یکی دو روز گذشته من کامنتهای مختلفی رو خوندم ولی دوتا کامنت عجیب سکشن زد توی مغزم. از دوتا انسان نورانی و ارزشمند. از یه زوج توحیدی. یکیش کامنت ارزشمند سیدعلی عزیزم، یکیش هم کامنت ارزشمند همسر گرانقدر شون خانم کیانی فر. کامنت سیدعلی در پاسخ به شما بود. دو انسان گرانقدر یک باور توحیدی رو به دو شکل بیان کردن و من از تعجب بقول شاعر «دهقان به تعجب سر انگشت گزان است…» و میگم این دو انسان ارزشمند لایق داشتن این چنین زیباییهای در زندگیشون هستن. لایق هستن بهترین و زیباترین نقاط جهان رو بگردن.
کامنت سیدعلی نکات فراوانی داشت ولی یه باور طلایی توش بود که ذهن من مقاومت داشت در پذیرشش ولی چون به باورهای سید علی بیشتر از باورهای داغون خودم اعتماد دارم گفتم حق با سیدعلی ه حتی اگه من الان نتونم درک کنم. سیدعلی نتایج طلایی دستشه. و اون باور این بود «در ابتدا از شغلی که داری به نهایت احساس خوب و خوشبختی و عاشق بودن برسی تا جهان تو رو به یه شغل بهتر هدایت کنه» یاد اون باور توحیدی استاد عباس منش افتادم «تنها راه گذار از ثروت رسیدن به آن است» ببین من باید یاد بگیرم از کار توی صنعت لذت ببرم. از آتشنشان بودنم لذت ببرم احساس خوبی داشته باشم ازش، احساس ارزشمندی کنم تا بتونم برم بالاتر.
(من بدون مثال هوافضایی نمیتونم حرف بزنم خخخخ)
مثل اینه که خلبان بخواد اوج بگیره ولی استیک رو بده پایین، یا اگه هلیکوپتر باشه اهرم کالکتیو رو بده پایین ، چطوری میخوای با کالکتیو منفی ، ارتفاع مثبت بگیری؟ بقول خلبانها پازیتیو کلایمب کنی.
همین باور طلایی و ارزشمند و توحیدی توی کامنت خانم کیانی فر به شکلی دیگه گفته شده بود. اونجایی که خانم کیانی فر در مورد مهاجرت و موانع اون صحبت میکنن، و اینکه تلاشهای مکرر شون نتیجه نمیده ،و نهایتاً از خداوند درخواست هدایت میکنن، و میگن اکی اگه قراره همینجا ایران بمونم، میمونم و نهایت لذت رو از این سرزمین میبرم. اون وقت ترمز ها آزاد میشه، و اولین هدایتها و نشانه ها میاد و مهاجرت شون شروع میشه. وقتی به باور «ارزشمند بودن و لذت بردن از همین سرزمین ایران میرسند خداوند درهای مهاجرت به سرزمین های دیگه رو براشون باز میکنه» میگه بفرمائید بندگان موحد و یکتاپرست من،بفرمایید در زمین خداوند سیر کنید. «قل سیروا فی الارض» «ارض الله الواسعه»
گفتم «خدایااااااا این دوتا بنده ات لایق داشتن بهترین نتایج هستن» (جمله رو با تاکید بخون، کلمه بهترین هم تشدید داره)
این دوتا انسان بینظیر دارن باورهاشون رو زندگی میکنن، من تازه دارم سعی میکنم بیسیک ها رو تغییر بدم. خب معلومه «میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است»
این دوتا کامنت واقعاً یه تغییر اساسی در ذهنم ایجاد کرد.
قصه بعدی که میخوام برات تعریف کنم اینه که دو روز پیش همسر زنگ زد که توی گرمای بالای 40 درجه بوشهر که ادارات رو تعطیل کردن، ناگهان کولر ما خراب شده. چند روز پیش یکی از همکاران کولرش خراب شده بود و سی و چند میلیون تو خرج افتاد. خب منم ماه گذشته با موضوع خرابی کولر ماشینم درگیر بودم. اینبار من عسلویه بودم،و اتفاقاً حالم هم خیلی عالی بود که ناگهان این تماس برقرار شد. «فلانی کولر خراب شده، خونه بشدت گرمه». بلافاصله صدها نجوای بزرگ و کوچیک از زوایای مختلف شروع شد. (یاد سکانس حمله یه ساحل نورماندی افتادم توی فیلم نجات سرباز رایان)
تنها چیزی که تونستم بگم این بود: آروم باش ، یه کم بهم زمان بده فکر کنم ببینم چیکار میتونم بکنم. گفت ببین هر کاری میخوای بکنی زود باش اینجا شده خود جهنم. گفتم آرامشتو حفظ کن، من درستش میکنم. خیالت راحت (یاد کامنت جواد عزیز افتادم، خدایا من ادعای حل مسئله کردم، تو هوامو داشته باش، خودت هدایتم کن) تلفن رو قطع کردم شروع کردم با خودم مرور کردن، اکی ،من حالم خوبه، این موضوع قراره به من درسی رو بده، بذار ببینم خدا برام چه پلن آموزشی داره. پاشدم رفتم وضو گرفتم و دو رکعت نماز خوندم و بعدش رفتم سراغ قرآن. کمی حالم بهتر شد ولی پینگ پونگ ذهنی شروع شد، تعق و توق صدای ضربه های توپ و راکت میومد. یکی من بگم یکی ذهن نجوا بزنه،فورهند ، بکهند .
و اعتراف میکنم حالم داشت منفی میشد ولی گفتم اکی من مطمئنم خدا منو تنها نمیذاره. این یه درسی برام داره. ساکت باش ذهن عزیزم اجازه بده خدا کارشو انجام بده. «ذهن عزیزم ،درسته شما بندگی کردن بلد نیستی، ولی خداوند خدایی کردن رو خوب بلده»
هیچکسی رو سراغ نداشتم بره سراغ این موضوع ، همسر هم خودش تنها بود و بنا به دلایلی نمیخواستم از برادرم درخواست کنم این کار رو برام انجام بده چون اون تعمیرات کولر رو در حد عالی مسلطه. (ببین عالی در حد عیب یابی از پشت تلفن، بهش میگی کولر اینجوری شده کار نمیکنه، میگه فلان صدا رو میده، فلان لرزش رو داره ، این فلان قطعه است، هر کی جای داداشم حامد بود ثروت خوبی بهم میزد ولی خدا خیرش بده باورهاش بشدت داغونه). رفتم به مسئول شیفت گفتم مرخصی میخوام یه روز برم خونه، هر کاری کردن دیدن نفرات تعدادشون به حد نصاب نمیرسه گفتن حمید بخدا شرمنده فردا نمیتونیم ، ولی پس فردا یه نفر بهمون اضافه میشه برو و بیا (پس فردا امروزه، چهارشنبه، مرخصی بهم دادن، ولی من الان سر کارم)
گفتم اکی من به نشانه ها باور دارم. حتماً دلیلی داره، یه روز صبر میکنیم. به خانمم زنگ زدم گفتم یه روز میتونی صبر کنی. شرایط من اینه، برو خونه خواهرت یا مامانت ، من خودم میام درستش میکنم.( با اعتماد به نفس میگم خودم حلش میکنم ولی ته دلم میگم خدایااااااا من بشدت به راهنمایی و کمکت نیاز دارم.)
روز بعدش مسئول شیفت اومد گفت خودم رفتم به رئیس گفتم برات مرخصی رد کنه برای چهارشنبه، امروز عصر من میرم بوشهر بیا با هم بریم. گفتم باشه دیدم خداوند وسیله ایاب و ذهاب رو فراهم کرده، گفتم OK برو که رفتیم که رب العالمین داره یکی یکی پلن رو چیدمان میکنه. سلطااااااااااان فرمون دست شماست قربان، امر بفرمائید من چیکار کنم. بهم گفت یه زنگ به حامد بزن ازش یه راهنمایی بگیر ، گفتم چشم. زنگ زدم گفتم حامد کولر دچار مسئله شده. گفت اگه رد روغن اطراف لوله ها میبینید نشتی گاز داره (حداقل 4 تومن هزینه رو دستم میذاشت) اگه روشن میکنید فن کار میکنه ولی موتور لرزش داره، زور میزنه ولی روشن نمیشه خازن کولر سوخته(کمتر از 200 هزار تومن) شواهدی که رو میدونستم بهش گفتم گفت یا خازنه، یا اتصالاتش. سر راه میری بوشهر یه توقف بزن وسایل رو میذارم خونه مامان اینا برو بردار. گفتم زحمتت میشه و قیمتش چنده و … گفت حمید خجالت بکش … بیا بردار ببر ،زشته حرف پول میزنی ،تو ببر اصلا ببین خازن خراب شده یا نشده.
دیدم خداوند برام مرخصی گرفته، ماشین گرفته، خازن رو تهیه کرده، منو رسوند تا خونه ، خدا رو شاهد میگیرم تعویض خازن کمتر از ده دقیقه زمان برد. روشن کردم، کولر عین ماست روشن شد. گفتم خدایا ، من این همه مدت یادم نبود بابت این نعمتت شکرگزاری کنم. منو ببخش، خدایا ازت ممنونم. خدایا همه رو تو چیدمان کردی. من تا لحظه ای که کولر رو تعمیر کردم(خداوند برام تعمیرش کرد) یه هزار تومنی خرج نکردم. بعدش گفتم خب این که درست شد پس من مرخصی لازم ندارم فردا. میرم سرکار ، یه روز کسر کار هم بخورم حدوداً یه تومن به ضررم میشه. بذار برم سر کار. پاشدم با ماشین خودم اومدم عسلویه، سر راه یه بنزین زدم. داشتم میرفتم یه سانتافه توی مسیرم بود، یه صدایی توی قلبم گفت حمید چرا برای برگشتن ازم درخواست نکردی؟ من همین سانتافه رو مأمور میکردم تو رو برسونه سر کار. گفتم آره بخدا، راست میگه ، همونجوری که من برای رفتن و تعمیر یه هزار تومنی پول از جیبم ندادم و خداوند بینهایت دستش رو مامور کرد، خب برگشتن هم با یه دست دیگه اش کمک میکرد. چرا من حواسم نبود.
میگن یه آقایی چراغ جادو پیدا کرد غول چراغ اومد بیرون گفت سه تا آرزو کن، گفت یه دونه سمند میخوام، گفت بفرمائید اینم سمند ، آرزوی دوم، گفت اینم یه دونه سمند، گفت خب بیا اینم دومین سمند، آرزوی سومت چیه گفت میشه اینم یه دونه سمند،گفت عجب ؟ بیا اینم سمند سومی، چرا سه تاشو گفتی سمند ؟ گفت میخوام سه تاشو بفروشم یه دونه مزدا تری بخرم… حکایت درخواست های ماست از خدا. خب پسر همون اول درست درخواست کن از خدا. چرا دست خدا رو میبندی؟
این موضوع واقعاً برام درست داشت. بقول استاد توی شیوه حل مسائل رفتم و مسئله رو حل کردم و برگشتم و یاد گرفتم از خداوند کامل درخواست کنم و تسلیم و صبور و خاضع باشم و احساس خوبم رو حفظ کنم تا یادم بمونه که خداست که دستانش رو به یاری ما میفرسته.
وقتی رسیدم عسلویه رفتم سراغ قرآن، گفتم خدایا تعهد قرآنی امروزم رو بنویسم. بگو چی اومد؟ همون آیه ای که چند روز پیش توی کامنتت برام نوشته بودی.
آیه 29 سوره رعد. «الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَىٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ» منو کجا میبینی ، روی ابرها بودم و کلی ذوق و اشک شوق و کلی حال خوب و دفتر و باز کردم و شروع کردم به نوشتن. در پایان صفحه نوشتم «خدایا من (سر این موضوع به این سادگی اینقدر نجوا اومد سراغم و) فقط به اندازه یه دونه ارزن بهت اعتماد کردم و امید و ایمان به خرج دادم تو همه کارها رو برام انجام دادی، ( من از خودم چی داشتم مگه ؟!) خدایا دونه ارزن منو به اقیانوس بدل کن.»
اینم حکایت دیروز و امروز من بود و این همه درسی که برام داشت.
بعد از اون یه حسی بهم گفت حمید بیا یه یادآوری برای خودت بذار که همیشه یادت بمونه. توی شرایط سخت به یاد خودت بیار که چطوری خداوند بهت کمک میکنه. رفتم توی نوت گوشی یه صفحه جدید باز کردم و موضوعش رو نوشتم«فکت هایی در خصوص جریان هدایت و حمایت الهی در زمان حل مسائل» و چند تا موضوعی رو که یادم بود من با مسائل مواجه شدم و خداوند برام برنامه رو چیدمان کرده و مسئله حل شده رو نوشتم. که یادم بمونه ، وقتی ذهن شروع میکنه به نجوا ، بذارم جلوش بگم ذهن نجواگر کفور عزیزم، نظرت در مورد یه کمی سکوت چیه؟ شما ابزارت منطقه! اکی ! اینها هم فکت هایی هستن که در گذشته خداوند من رو مورد حمایت قرار داده و منو تونستم مسائل رو حل کنم. Be quiet please.
و در پایان کامنتم یه بیت شعر بنویسم از حافظ شیرازی در وصف حال خودم.
«طوطیان در شِکَّرِستان کامرانی میکنند ؛ و از تَحَسُّر دست بر سر میزند مسکین مگس»
تفسیرش به زمان ساده میشه «دانشجویان توحیدی استاد عباس منش دارن در زمین خداوند سیر میکنن و از زیبایی ها بهرمند میشن، حمید امیری ذوق زده است که تونسته یه کولر تعمیر کنه»
در پناه نور هدایت نور علی نور رب العالمین ، همواره نورانی باشی.
سلام و درود فراوان به سعیده نورانی پروردگارم. الهی که در بهترین زمان و مکان و شرایط باشی و نور هدایت رب العالمین همواره روشنی بخش و امید دهنده قلب نازنینت باشه، همونجوری که موسی پیامبر گفت «انی انستُ ناراً» .
کامنتت بی نظیر بود. و خیلی برام لذتبخش و آموزنده و آرامش دهنده. بارها و بارها ازت نکات طلایی یادگرفتم و بسیار تحسینت میکنم. صبح داشتم میومدم سر کار همزمان داشتم آیت الکرسی گوش میدادم که ذهنم آروم بشه و با نور قرآن منور بشه. همزمان سایت رو چک کردم و نقطه آبی رو دیدم و دیدم از شما و محمدحسین تجلی عزیزم و خانم زمانی بزرگوار کامنت دارم. بی اختیار یه لبخند رضایت روی صورتم و یه حس الهی شکر توی قلبم اومد.
خداوکیلی آدم یاد اون «رحما بینهم» میافته در توصیف اهل ایمان در قرآن. که اهل ایمان بین خودشون خیلی با هم در صلح هستن، خیلی حالشون با هم خوبه. مایه اشتیاق و انرژی مثبت همدیگه هستن.
چند وقت پیش توی خونه مادرم بودم برادر بزرگترم اومد، 14 سال از من بزرگتره ولی شما بگو 14 سال نوری مدارش از من دوره. یه حرفی زدم اون یه جواب بی سر و ته بهم داد. یه نفس عمیق کشیدم و سکوت کردم. و این سکوت چندین دقیقه ادامه داشت ولی یهو منفجر شدم و شروع کردم به خودم فحش دادن. که چرا با یه کسی همکلام شدم که اینجوری بهم توهین کنه. گفتم این شخص غریبه ترین شخص زندگیم محسوب میشه ، درحالیکه بچه های سایت خانواده حقیقی من هستن. اینها محرم اسرار من هستن، اینجاست که میتونم فارغ از قضاوت هر حرفی توی دلم هست رو بزنم و نه تنها قضاوت نشم بلکه از خانواده ام بیشتر یاد بگیرم و فیدبک مثبت دریافت کنم.
آره بهت حق میدم وقتی آدمهای مشرک ذهنی (ضمن احترام به روابط فامیلی شون) حرفی میزنن که با روح توحیدی شما سازگار نباشه حق دارید برافروخته بشید.
من وقتی اون صحنه برام اتفاق افتاد داشتم به خودم بد و بیراه میگفتم که من فلان چرا اصلا میام اینجا، چرا در حضور فلان آدم فلان حرف میزنم … مادرم و خواهرم میگفتن حمید تو کوتاه بیا. مشکل از تو نیست فلانی خودش همینجوریه. بعد که یه کمی آرومتر شدم دیدم آره حق با خواهرمه، نتایج زندگی اون گویای باورهای هست. چطوری تمام داشته هاش رو یکی یکی با باورهای غلط و شرک آلود از بین برد. و به خودش ظلم کرد. ولی باز هم من به خودم هینت میدادم که وای به حالت حمید اگه در حضور آدم های مشرک بخوای حرف بزنی.
میدونی مثل چیه ، فکر کنم توی دوره دوازده قدم بود که استاد عباس منش مثال سطل رنگ سفید رو میزنه که اگه یه قطره رنگ سیاه توش ریخته بشه مشخص نیست. برخورد و گفتگو با این آدمهای سمی مثل اینه که سفید ترین رنگ دنیا رو توی سطل داشته باشی یهو یه حجم سنگینی رنگ سیاه بریزی توش. حق داری عصبی بشی. حق داری برافروخته بشی. خودت مثال قشنگی زدی ،مثال موسی. موسی پیامبری که 40 شبانه روز رفته با خداوند خلوت کرده «فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً» وقتی شرک و بت پرستی رو میبینه خونش به جوش میاد. ما که هنوز 4 شبانه روز هم با خداوند خلوت نکردیم. والله حق داریم عصبانی بشیم.
چقدر عالی عمل میکنی به قوانین که هر وقت احساس قلبی بهت اجازه نوشتن میده مینویسی.
هدایت قرآنیت بسیار عالی بود. مثال از ابراهیم جان علیه السلام. پیامبر مورد علاقه ام بسیار لذتبخش بود.
ازت ممنونم سعیده عزیزم، بخاطر دعای خیرت، بخاطر حال خوبت و بخاطر قلب نورانیت.
شما داری روی خودت کار میکنی ولی ما اعضای خانواده ات توی این خانواده توحیدی داریم از برکاتش بهره میبریم. واقعاً ازت ممنونم ،ازت ممنونم که اجازه دادی خداوند هدایتت کنه ،بخاطر دستان تسلیمی که به درگاهش بالا بردی و گفتی «رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر»
الهی که همواره در پناه جریان سراسر نو رب العالمین نور علی نور باشی ،در بهترین زمان ، در توحیدی ترین سرزمین، در کنار موحد ترین انسانها.
سلام و درود مجدد محمد حسین عزیزم. ممنونم از پاسخ ارزشمندت به کامنتم.
اون مثال لذت بردن از زندگی در ایران صحبت من نبود. صحبت سرکار خانم عادله کیانی فر بود ، همسر آقا سیدعلی خوشدل. خیلی شبیه نظر سید علی جان بود، بخاطر همین تشابه طرز فکرشون گفتم این دو نفر لایق داشتن بهترین نتایج هست،لایق حضور شون در کنار همدیگه هستن.
اون کامنت بینظیر سیدعلی عزیز به خانم شهریاری منم بشدت مقاومت داشتم ولی میدونی چی ذهن منطقی منو تسلیم کرد …
اون مشت محکمی که زدم به ذهن نجواگرم و بهش گفتم آرواره ات رو ببند و حرف نزن، یه نگاهی به نتایج سیدعلی بنداز بعداً مقاومت کن.
بقول استاد عباس منش توی قدم اول میگه ذهن مثل اسب چموشه، اگه رامش کنی خوب سواری میده، اگه رامش نکنی حتماً بهت آسیب میزنه.
پیشنهاد میکنم چند بار دیگه اون کامنت سیدعلی رو مرور کن و هر جا ذهنت مقاومت داشت با صدای بلند بهش بگو حق با سیدعلی ه چون نتایج دستشه.
همین که من توی گرمای 42 عسلویه دارم کار میکنم سیدعلی توی هوای خنک داره تفریح و سفر میکنه و همزمان درآمدش برقراره این یعنی 100-0 از من جلوتره.
برات از درگاه خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم محمدحسین عزیز.
الهی که حال دلت همیشه همیشه عالی باشه.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
سلام و درود به شما خانم زمانی عزیز.
الهی که حال دلتون عالی عالی باشه. برنامه سفر چیدین به پارادایس و ملاقات روی ماه استاد عباس منش و استاد شایسته، خواستم بگم منم میام. با اینکه میونه خوبی با اتوبوس ندارم ولی بقول شعر معروف «در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم ؛ سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور» وقتی شوق دیدار استادان عزیزم باشه و همسفرانم اعضای خانواده ام باشن قطعاً سفر لذتبخشی خواهد بود. (خدا میدونه من چقدر حرف بزنم براتون خخخخ)
خیلی این کامنت حس خوبی برام داشت. ازتون سپاسگزارم.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.