در قسمت نظرات به این 2 سوال جواب دهید:
1.چه شغل هایی را الان می شناسی که به عنوان منبع کسب درآمد افراد هستند اما تا همین چند سال پیش بسیار خنده دار و غیر قابل بود که بشود از طریق انجام چنین کارهایی پول ساخت؟
2. اگر باور داشته باشی که موضوع مورد علاقه ی شما می تواند به عنوان یک شغل وجود داشته باشد و می تواند از لحاظ مالی شرایط تجربه زندگی ای سرشار از شادی و آرامش را برای شما فراهم کند، چه موضوعی را به عنوان شغل انتخاب می کنی؟!
به این سوالات فکر کن و پاسخ های خود را بنویس تا هم خودت و هم دوستانی که نوشته شما را می خوانند، باور کنند که می توان از هر آنچه به آن علاقه داشته باشی، پول ساخت و آن را به عنوان کسب و کار گسترش داد.
منتظر خواندن نظرات زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD197MB23 دقیقه
- فایل صوتی نقش عشق و اشتیاق در موفقیت22MB23 دقیقه
بنام الله هدایتگر
سلام و درود خدمت همه دوستانی که دوست دارند پیشرفت کنند و بزرگ شوند
گاهی اوقات داستان های ثروتمند شدن افراد خیلی ساده و آسان می باشد
داستان های که برای ما خوش آیند نیست ولی واقعی هستند
گاهی وقت ها افرادی را می بینیم که از روش های خیلی ساده پول های خیلی بزرگی می سازند
و ما با خودمان فکر می کنیم که چطور اینها با سواد کم می تونند اینهمه پول خلق کنند آخه چطور ؟!
من که از اون فرد خیلی بیشتر می دونم من که خیلی به روز تر هستم من که فلان مقدار آموزش دیدم ، فلان کتاب ها رو خوندم و فلانی اصلا در مورد این مسایل چیزی بلد نیست و فلانی تا حالا تو عمرش حتی یدونه کتاب درمورد موفقیت نخونده پس چطور اینهمه ثروت ساخته ؟!!
شخصی رو می شناسم که در زندگی چیزی نداشت
و بعد از چند سال با یک شغل خیلی ساده در سن جوانی خودش رو بازنشست کرد
شاید باورش کمی سخت باشه ، ولی تنها شغل این شخص خرید محصول کشاورزی از کشاورز و فروش اون در یک شهر دیگری بود . همین شخص در روستا زندگی می کرد و با هزار زحمت درس خونده بود و مدرکی داشت و بعدش مجبور شده بود باز هم کشاورزی کنه و کلا زندگی خوبی رو نداشت
ولی بعد از مدتی تغییر شغل داد و با زحمت کمتر و زمان کمتر شروع به پولسازی کرد
نگاه درست به این داستان این است که : کشاورز نیازمند کسی بود که محصولش را در زمان مناسب به فروش برساند و منتظر خریدار بود و در آن طرف هم افرادی بودند که منتظر فروشنده ای محصولی بودند تا کار صادرات محصول را انجام دهند و سود ببرند و رضایت دو طرف در این کار بود .
نگاه غلط داستان این باور غلط است که کشاورز زحمت اصلی را می کشد و دلال سود آن را می برد .
و باور آن شخص که بسیار هم فرد معتقدی بود این بود که معامله شرایطی دارد که من رعایت می کنم :)
نقش باور ها در زندگی واقعا بزرگ است .
همچنین این شغل هم از نظر خانواده ها و جامعه اصلا به عنوان شغل نیست در حالیکه همین شخص با همین شغل توانست در سن جوانی خودش را بازنشسته کند .