در قسمت نظرات به این 2 سوال جواب دهید:
1.چه شغل هایی را الان می شناسی که به عنوان منبع کسب درآمد افراد هستند اما تا همین چند سال پیش بسیار خنده دار و غیر قابل بود که بشود از طریق انجام چنین کارهایی پول ساخت؟
2. اگر باور داشته باشی که موضوع مورد علاقه ی شما می تواند به عنوان یک شغل وجود داشته باشد و می تواند از لحاظ مالی شرایط تجربه زندگی ای سرشار از شادی و آرامش را برای شما فراهم کند، چه موضوعی را به عنوان شغل انتخاب می کنی؟!
به این سوالات فکر کن و پاسخ های خود را بنویس تا هم خودت و هم دوستانی که نوشته شما را می خوانند، باور کنند که می توان از هر آنچه به آن علاقه داشته باشی، پول ساخت و آن را به عنوان کسب و کار گسترش داد.
منتظر خواندن نظرات زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD197MB23 دقیقه
- فایل صوتی نقش عشق و اشتیاق در موفقیت22MB23 دقیقه
پسرم طبق آموزه های استاد هرآنچه تو ازش لذت ببری و باهاش مچ باشی جهان از همون طریق ثروت بی پایان بروت میریزه
هرکاری که آنقدر ازش لذت ببری و عاشقش باشی که شب به عشق اون بخوابی و صبح به عشق اون بیدار شی
کاری که وقتی که داری انجامش میدی، نه خستگی بفهمی، نه تشنگی بفهمی، نه گرسنگی بفهمی، نه گذشت زمان رو بفهمی
مثلا صبح که شروعش کردی، یکهو سرت رو بلند کنی ببینی ۴-۵ساعت گذشته، ظهر شده و تو اصلا نفهمیدی کی گذشت.
این کار هر کاری باشه اگر اینقدر عاشقانه و لذت بخش باشه تو رو به همه چیز میرسونه به ثروت در همه ابعادش چون میدونی که همونطور که استادمون همیشه میگن ثروت فقط در پول خلاصه نمیشه ثروت واقعی یعنی تو، هم بینهایت پول داشته باشی درعین حال سلامت هم باشی که از اون پول بینهایت، بینهایت هم لذت ببری. نه اینکه مثلا با پولت یک کشتی بسیار بزرگ تفریحی گرفتی و دلت میخواد یک سفر عالی رو باهاش تجربه کنی ولی بدنت سالم نیست. تنها کاری که میتونی بکنی اون باشه که تو کشتی باشی ولی فقط بتونی کیف و حال کردن دیگران رو ببینی و خودت بخاطر محدودیت هایی که از جنبه سلامتی داری نتونی عشق و حال کنی.
ثروت واقعی یعنی بینهایت پول داری، سلامتی هم کامل داری، اما خانواده و اطرافیان و روابط بینهایت عالی هم داشته باشی. چون فکرکن با پول زیاد ودر کمال سلامتی توی اون کشتی تفریحی فوق هیولای رفتی عشق و حال. خانواده ت که باهات چپ هستند نه اونا تورو آدم حساب میکنن نه تو اونهارو، ۴تا رفیق و دوست آدم حسابی هم نداری، نه ازونهایی که بقول معروف تا پول داری رفیتن، رفیق بند جیبتن. ازونهایی که اگر وقت و بیوقت، شب و نصفه شب، کاری باهاشون داشتی ازته دل بگن تو فقط جون بخواه. اگر دور و برت اینها نباشن تو طبقه اول لاکچری بهشت هم که باشی قلبت تنهاست پس اونجا برات مثل جهنمه شاید هم سنگینتر از جهنم
بله
ثروت واقعی یعنی بینهایت پول و مال داری و از نظر مادی بی نیازی، سلامتی کامل در تمام جنبه ها داری، روابط عالی با همه انسانها داری،اما پسرم روح تو معنویت میخواد. ثروت واقعی یعنی تو وصل به منبع هم باشی. دیدی یه موقع یه شرایطی پیش میاد که خیلی خوش میگذره، اینقدر شادی، اینقدر لذت، اینقدر صفا که نگم برات انگار داری پرواز میکنی. همه چیز عالی همه چیز عالی واقعا همه چیز. بعد وقتی میای خونه، شب که میخوای بخوابی وقتی که دیگه یک جا ساکن میشی و آروم میگیری و اون ذوق و لذتهایی که چندساعت پیش تجربه کردی رو تو ذهنت آروم آروم مرور میکنی مثل بچه کوچیکی که بعداز کلی بازی حالا در رختخواب در آغوش مادرشه، با لبخند دستش رو در دست مادر گذاشته، چشمهاش رو بسته و صدای آروم ضربان قلب مادر حس امنیت رو در رگهاش جاری میکنه، لذتهای اون روزش رو داره مرور میکنه،حتی گاهی لبخندش عمیقتر میشه و آرام آرام بخوابی دلچسب فرو میره. این بچه صبح سرشار از انرژی و سرزندگی و شادابی بیدار میشه و آماده شروع یکروز تازه و یک عالمه تجربیات لذت بخش دیگه ست.
عزیزم ما برای شارژ مجدد روحمون باید در آغوش خدا باشیم. همونطور که اون بچه جزئ از وجود مادرش بوده که الان تفکیک شدن و برای آرامش نیاز به گرمی آغوش پر مهر و محبت مادر داره، ماهم جزئ از خداوند متعالیم و روح ما که در طول روز کم کم با سروکار داشتن با مسائل روزمره انرژی ش تخلیه شده، نیاز به شارژ مجدد با وصل شدن به انرژی منبع داره
صدالبته این با دینداری و مذهب، آنچیزی که ما تابحال یادگرفتیم کاملا متفاوت هست. بهت قول میدم خودت با چرخیدن دراین سایت یواش یواش خدای خودت رو پیدا میکنی و کلی باهاش تجربه های ناب رو لمس میکنی و لذت میبری.
بیا برگردیم به سوالت
با ماشین بازی و عشق و حال کردن با اون، میشه پول هم درآورد و ثروت های عظیم خلق کرد؟
آره پسرعزیزم میشه
چرا میشه؟
جوابت رو از آموزه ای استاد، آنچه که تا امروز خودم یاد گرفتم، میدم.
بقول استاد خدا یا جهان یا سیستم که درواقع همه یکی هستند خیلی خیلی زیاد مشتاق ثروت شدن ماها هست. چرا؟ به یک دلیل ساده. این جهانی ما در اون زندگی میکنیم هر لحظه در حال رشد، بسط و گسترشه. خوب، ما با ثروتمند شدن به این رشد و گسترش کمک شایانی میکنیم پس اون هم از ما حمایت میکنه و راه رو برای رسیدنمون به ثروت هموار و هموارتر میکنه. مثلا همون کشتی غول تفریحی که گرفتی، خوب، کاپیتان میخوای، ملوان میخوای، آشپز میخوای، کارگر میخوای، اصلا فکر کن به مهندسایی که طراحی ش کردن، کارگرهایی که ساختنش، کارخانه جات چوب، کارخانجات فولاد و آهن، کارخانجات شیشه، رنگ، سیم و لامپ و … و سیستم های برقی و الکتریکی، سیستم های کامپیوتری و دیجیتالی، سیستم های سرمایشی و گرمایشی، انواع مواد غذایی که باید ذخیره بشه و هرکدامش از موقع کاشت بذر تا رسیدن به انبار کشتی تو، چقدر انسان و انرژی در خدمتش بوده و خیلی چیزهای دیگه تا تو این کشتی زیبا رو بخری و یک سفر فقط روزه باهاش بری و حال کنی تمام اینها یعنی اشتغال زایی، یعنی در خدمت گرفتن آنچه خدا بقول خودش مسخر ما کرده و در خدمت ما انسانها قرار داده، یعنی تو برای یکروز سفر و تجربه چیزهای خوب به هزاران هزار نفر نون رسوندی
این یعنی هر روز یک نفری در یک زمینه خاصی که عاشقشه و با اون مورد مثلا مثل تو با ماشین، باهاش حال میکنه و لذت میبره، بشینه با خودش فکر کنه چطور از این هم بهتر، ازینم لذت بخش تر، اونوقته که در جایی که درشکه ها و گاری ها کار مردم رو خیلی خیلی راحت کرده بودند، اتومبیلها، قطارها و کامیونها اختراع شدند، کشتی هابوجود آمدند و رفتند توی آب، هواپیماها درست شدند و رفتند توی هوا، برق اختراع شد و شب دنیا رو روز کرد، تلفن اختراع شد و آدمها رو بهم نزدیک کرد، موبایل اختراع شد، کامپیوتر اختراع شد، اینترنت اختراع شد، واتس آپ اختراع شد،اینستاگرام اختراع شد و …..
این یعنی یه روز یک نفر خواست تو یک زمینه ای که تمرکزش رو اون بود و از ته دل میفهمیدش، لذت بیشتری تجربه کنه، لذت بردن اون باعث شد ما امروز اینهمه تکنولوژی و رفاه و امکانات در اختیارمون باشه.
پس ماهم با کارکردن تمرکزی روی اون چه که قلبا دوسش داریم، چون باعث پیشرفت جهان میشیم، جهان هم بما جایزه میده.هر چه بیشتر در اپن زمینه پیش بریم هم سدها رو جهان خودش بیشتر از جلوی پامون برمیداره هم ثروت رو بیشتر و بیشتر وارد زندگی مون میکنه. البته بخاطر بسط و گسترش خودش ولی خوب ماهم این وسط سود میکنیم هم حال میکنیم هم ثروتمند میشیم
واین لازمه ش عشقه. وقتی تو قلبا یه چیزی رو دوست داشته باشی همه تمرکز و استعدادت رو خرجش میکنی و این باعث پیشرفت موشکی تو در اون زمینه میشه. پس جهان هم میبینه داری عالی پیش میری، سنگها رو تند تند از جلوی پات برمیداره و با ایجاد ثروت در زندگی بهت آرامش میده تا با تمرکز و فراغ خاطر بیشتری روی اون زمینه کار کنی تا هم خودت در اون پیشرفت کنی و هم پیشرفت تو باعث پیشرفت اون مورد بشه و اینطوری به جهان خدمت کردی.
همونطور که گفتم لازمه ش عشقه. وقتی هر چی میگیرنت باز دوباره سر ازونجا و اون زمینه مورد علاقه ت در بیاری، نه بخاطر لج با دیگران، نه، قلبت اونجاست، پس کارهات هم دراون زمینه هر روز راحتتر از روز قبل پیش میره و اوضاع برات آسونتر میشه ولی اگر دیدی که شرایط هر روز سختتر از قبل میشه، اوضاع خوب پیش نمیره و تو باید خیلی زور بزنی بدون یک ایرادی تو کاره. اینجاست که باید یکم توقف کنی، خودت با خودت خلوت کنی و ببینی واقعا چند چندی. شاید راهت اشتباه باشه شاید بدلایلی فکر میکنی که این راهته ولی اشتباه فکر میکنی
مثل اینکه نشستی تو ماشین و داری گاز میدی اما حرکتی نمیکنی.میبینی روبروت همون جاده ای هست که تو میخوای اما هیچ تکونی نمیخوری. اینجاست که اگر یکبار بخودت بیای، پاتو از روی گاز برداری، پیاده بشی، و درست از تمام زوایا اوضاع رو بررسی کنی ، میبینی که بابا، اون جاده ای که روبرت میدی و همون جاده آرامش و لذت و همه چیز بود ، واقعی نیست.اون فقط یک عکس روی دیواره و اون دیوار جلوتو سد کرده و اجازه نمیده حرکت کنی.چرا؟ چون راهت اشتباهه. تو اگر یه چیزهایی میخوای باید از اون یکی جاده بری. جایی که براحتی با یه نیش گاز ماشین زندگیت راه میافته و خودش میره تو اصلا لازم نیست کار زیادی کنی فقط و فقط از مسیر لذت ببر. و اون جاده قبلی مثلا برای من اوکیه نه برای تو. هزاران راه و مسیر توی دنیا برای هزاران انسان هست و هرکسی فقط با گوش کردن به ندای قلبش میتونه راه درست خودش رو پیدا کنه و در طول زندگی در این دنیا بهترین و زیباترین تجربه ها رو خلق کنه. اون وقته که بقول استاد هم خودش خوب زندگی میکنه هم جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن میکنه. و پاداشها نصیب این آدم خواهد شد.
آرزو میکنم راه درست رو با گوش سپردن به قلبت پیدا کنی، مسیرش رو با وجود تموم تضادها و مقاومتهایی که اولش میبینی (ناامید نشی) و طی کنی، مثل یک کالسکه که میخوای هلش بدی تا حرکت کنه، اولش باید خیلی انرژی خرج کنی اما وقتی افتاد تو دور ، میشینی توش و دیگه لازم نیست تو کار زیادی بکنی، خودش میره و تو از تماشای مناظر زیبای مسیر لذت میبری
پسر عزیزم برات آرزوی این لذت رو دارم
پسر گلم محمدجان
۱- دنبال کسی نگرد که در همین زمینه مدنظرت موفق شده باشه بعد باورهات ساخته بشن که
پس توهم میتونی.
دنبال الگوهایی باش که با انجام کارهایی خارج از عرف عادی مشاغل در جامعه به ثروتهای زیاد رسیدند. پسرم، بنظرت تو از رقص میشه پول درآورد؟ کامنت دوستان روی همین فایل رو بخون. خانمی که متاهله، شوهر داره، زندگی داره، با وجودی که تحصیل کرده است و شاید بقول خیلی ها میتونه بره یه جا استخدام بشه و حقوقی و بیمه ای هم سر ماه داشته باشه، میاد با بها دادن به خواسته ش علیرغم مشکلات متاهلی و همسر و خانواده همسر و …. با رقصیدن پول میسازه، اونم نه اینکه مثلا بره تو مجالس برقصه بلکه تو خونه ش یه بار رقصیده تبدیل به فیلم آموزشی کرده و با فروشش در فضای آنلاین ثروت ساخته. میدونی همین رقصیدن و فیلم ازش تو فضای مجازی گذاشتن میتونه تو خانواده ها خون بپا کنه؟
اما این دوستمون اینکارو کرده و بگفته خودش علیرغم همه مخالفها تمرکزش رو گذاشته روی عشق و علاقه ش. بعد کم کم دنیا دیده عشق و علاقه ش واقعیه راهکاره رو بهش گفته. به قلبش انداخته که چیکارکن و چکارنکن که ازین راه پول هم بهت بدم.
حالا بنظرت انجام حرکات تکنیکی با خودرو باندازه رقصیدن ارزش نداره؟ بنظر من که برای انجام حرکات نمایشی با اتومبیل تو باید از نظر روحی قوی باشی که بتونی در لحظه تصمیمات آنی و درست بگیری، باید از نظر جسمی آدابته و قوی و چالاک باشی تا بتونی در لحظه سرعت عمل داشته باشی، تو باید سطح علمی بالایی داشته باشی چون باید حداقل به فیزیک و ریاضیات مسلط باشی چون تو باید شتاب، مسافت و هزارتا چیز رو که خودتون پسرا بهتر میدونید، موقع تک چرخ زدن و لایی کشیدن و دریفت کشیدن و …. در لحظه و ذهنی محاسبه کنی. پس بنظر من همونقدر که رقصیدن وقتی از دور نگاهش میکنی میتونه جلف و سبکسرانه و مسخره بازی باشه که بجای وقت هدر دادن دراون باید بفکر یه کار آبرومند باشی، ماشین بازی هم همونقدر میتونه برای خانواده و اطرافیان لج درآر و اعصاب خرد کن، و مایه شرمساری و خجالت یا ناراحتی و دلواپسی و نگرانی باشه.
و همونقدر که رقصیدن میتونه علمی و دارای تکنیک و در تمام جهان ارزشمند، و صدالبته یک حوزه بسیار ثروت آفرین و ارزشمند باشه، انجام حرکات نمایشی با اتومبیل هم میتونه بسیار علمی و تکنیکی و ارزشمند و صدالبته ثروت ساز باشه.
یادمه خیلی پیش از این یکروز پسرم داشت برام از جوونی میگفت که از بچگی عشق موتور بود. ازاینکه موتور عشقش بود و ازین حرفها که فقط تو جیب شما پسرها پیدا میشه. مثل این شعر که
آنان که موتور خدای خود میخوانند
کفرش به کنار، عجب خدایی دارند
و ازاین جور حرفها … خلاصه گویا اون پسر خیلی هم سر این عشق ش با خانواده سرشاخ میشده اما کوتاه نیومده گویا که صدمه جسمی هم زیاد خورده اگر درست یادم باشه گویا دست و پاش هم سر تکچرخ و اینجور چیزها شکسته. پدر اون پسر خیلی مخالفت میکرده و اصرار داشته که پسرش درس بخونه و بره مرتب و منظم یه جا استخدام بشه و … خلاصه داستان اینکه آقاپسر ماجرا فقط عشق و حال با موتور رو میخواست. هر چی بهش گفتن نه، مصمم تر شد که بهتر با موتور حرکات نمایشی انجام بده. زمین خورد، بازم ادامه داد. دست و پاش شکست، بازم ادامه داد، سرو کله ش زخمی شد، بازم ادامه داد، هبچ کس تشویقش نکرد که هیچ کلی حرف هم بارش کردن، بازم ادامه داد. بچه خر خونای فامیل رو تو سرش زدن، بازم ادامه داد. میدونی الان کجاست؟ وایستاد سر عشقش، در جایی که بدون اینکه حتی بذهنش برسه که میشه ازین کار پول درآورد، ادامه داد. الان تو ایران جزو نفرات اول تو زمینه موتور سواریه و از آموزش موتور سواری و انجام حرکات نمایشی با موتور اونم با قیمت بالا پول میسازه. بنظرم اسم پیجش اگر اشتباه نکنم موتورآموزی هست.اسم خودش رو الان یادم نیست.
یا
توی دسته فایلهای گفتگو با دوستان، یه آقایی میگفت رفته بوده بنظرم شهر تبریز، کارمند اداره ای شده بوده با حقوق و مزایای خوب،دوستان خوب، خونه، امکانات، بقول خودش شرایط خانواده پسند. اما ته دلش گل و گیاه رو دوست داشته. بالاخره بر تمام آنچه جلوش رو میگرفته غلبه میکنه با دست خالی و بدون هیچ ایده خاصی میاد تهران.نه جایی داشته نه مکانی نه آشنایی نه ایده ای. خیلی دل و جرات میخواد بقول استاد مکان امنت رو بدون هیچ نقشه راهی، رها کنی و فقط با تکیه به عشقی که توی قلبت احساس میکنی قدم تو مسیر بذاری. خدا هم اینجور وقتا خیلی زیاد هواتو داره. اون آقا بنظرم ۳سال از این تصمیم شجاعانه ش میگذشت و سومین برند مطرح در زمینه خودش در کل کشور بود. درست و کاملش رو خودت میتونی گوش بدی.
محمد جان تو دنبال فرد موفق تو همون زمینه بخصوص مدنظر خودت نگرد، بگرد دنبال کسی که از کاری که دیگران کار نمیدونن، تفریح و بازی یا اصلا مسخره بازی میدونن پول درمیاره. تو بخاطر ورودی های غلط باورهای اشتباه دراین زمینه داری که این باورها مثل یه ترمز جلوی حرکتت رو میگیرن. همیشه در هر زمینه ای باور های غلطت رو پیدا کن و باورهای مثبت مخالف با اون باور غلط رو مدام و مدام مرور کن تا اون مثبته اون غلطه رو پوشش بده و محو کنه. همین فایل استاد رو بارها و بارها و بارها ببین. جواب همه سوالاتت در این زمینه اونجا به روشنی داده شده.آنقدر ببین و گوش بده تا در فرکانسش قرار بگیری، ترمزهای ذهنیت برداشته بشن و باورهای ذهنی ت همجهت با این صحبتها بشه. کامنتها رو بخون بچه ها خیلی خوب گفتن و مثالهای عالی زدن. تجربیات بچه ها خیلی به باورهایت کمک میکنه.
یه مثالی یادم اومد، آقای قاسم یادگاری رو تو گوگل سرچ کن، یه بچه ساده ترک زبان روستایی که کارش چوپانیه. شکست عشقی میخوره و میاد برای دل خودش به هزار زور زدن بزبان فارسی شعرمیخونه که عشقم رفت.… چرا رفت…. چرا عاشق من نشد …. و …
الان میدونی چه درآمدی داره؟ یکی از راههای کسب درآمدش این شده که یکی به یکی میخواد تولد تبریک بگه از قاسم آقا میخواد براش متن تبریک رو بخونه و تو پیج اون شخص براش بفرسته در حد ۴-۵جمله اونم در حالیکه تو روستاشون کنار گوسفندان یا مرغ و قازهاش با یه گیتار یا یه عینک دودی یا حتی گوسفند یا خروس به بغل از خودش فیلم یکی دو دقیقه ای میگیره و میفرسته البته که قبلش باید تصویر فیش واریز رو باید براش بفرستی. ۲سال پیش که خودم ازش قیمت پرسیدم گفت( الان نمیدونم به چه مناسبتی تخفیف خورده بود) هر تبریک ۱۷۵ هزار تومن و در عرض یکی دوماه حدود ۳۰۰-۴۰۰تا تبریک گفته بود که نمونه کاراش هم تو پیجش بود. همه شون هم با یک لحن و یک حالت بودن و با این جمله شروع میشدن: سوپرایز…. (مثلا برای خودت) محمد نوراللهی سلطان حرکات نمایشی با ماشین، و ….. مثلا ۱۶ سالگیت مبارک. یه همچین متنی رو برات میگفت و فیلمش رو مثلا از طرف من برات میفرستاد. بنظرت این کاره یا تفریح؟ بنظرت پول ساختن و کسب ثروت فقط از طریق کاره؟ از راه تفریح نمیشه؟بنظرت فقط کارگرای معادن فقط کار میکنن؟
بازم مثال پسرونه
پسری رو میشناسم که خیلی پر انرژی و شاده. هر وقت میرفتن شهربازی و میرفت سوار وسایل بازی میشد خیلی جیغ جیغ میکرد و سروصدا راه مینداخت و این کارش باعث میشد مردم دور اون وسیله بازی جمع بشن مثلا مثل ترن یو یا این عینکهای واقعیت مجازی و … . اولش فقط تفریح بود ولی بعد یکی از اون مسئولین شهربازی گفت اگر با این کارت باعث جذب مشتری بشی درصدی باهات حساب میکنم یعنی به ازای هر مشتری یه درصدی بهت پول میدم. تابستونا گلو براش نمیموند بسکه جیغ و داد میکرد مثلا سوار این صندلیها میشد که میکشن بالای بالا یهو ول میشه هنوز داره دستگاه میکشه بالا اونقدر جیغ و هوار میکرد که یکی اومد گفت من اصلا از ارتفاع میترسم ولی اینقدر این آقا هیجان داد که میخوام سوارشم. بنظرت این کاره یا تفریح؟ این پسر خودش عشق شهربازیه هم مفتی مفتی کلی وسیله بازی سوار میشد هم یه چیزی هم دستی بهش میدادن.
اصلا استاد خودمون ۲۰سال پیش که تو هنوز دنیا نیومده بودی مباحث موفقیتی باین شکل تدریس نمیشد.فقط چندتا کتاب نوشته شده بود و یکسری مجله هم بود که سرگل ش مجله موفقیت به مدیریت آقای احمدحلت بود. من خودم مشتری پروپا قرص ش بودم. چندتا استادم بودن مثل آقای فرهنگ و آقای انوشه و یکی دو تا روانشناس مطرح که برای صداوسیما یا ادارات و ارگانها میومدن و سخنرانی میکردن و البته ازون ارگانها پولش رو میگرفتن. تو همون روزها یه بچه تخس پر شر و شور شهرستانی( استادجان شرمنده) میاد چندتا کتاب میخونه بعد میره سراغ قرآن و یه چیزایی ۱۸۰درجه خلاف آنچه همه تا حالاش گفتن و شنیدن رو میاد وسط پایتخت، درست وسط اونهمه گنده و بزرگ معرکه، تازه پول میگیره که (که بقول یه عده ازون اساتید) اراجیف تحویل مردم بده.
ببین محمدجان، امروز، توی سن شما حرف مخالف زدن خیلی راحته ولی برای ما و تو سن ما هم گفتنش سخت بوده و هست، و هم شنیدنش. تو حساب کن عباسمنش جوان روزی که رفت چشمهاش رو شست و جور دیگر دید که بفکر پول درآوردن ازین راه نبود. اصلا کسی تا اون روز از آموزش مسائل موفقیتی باین شکل که استاد انجام داد، پول درنیاورده بودکه حالا اونم یاد بگیره نفر بعدی این حوزه باشه. استاد فقط رفت پی اونچه قلبش بهش میگفت. رفت پی عشقش، اونچه که وقتی انجامش میداد خستگی گرسنگی تشنگی سرماو گرما رو نمیفمید. اون روزا هیچ چشم اندازی نداشت که این میتونه شغل باشه.ازین راه میتونه شکم زن و بچه رو سیر کنه. میتونه بین مردم ارزش و اعتبار پیدا کنه، برای روز پیری و کوری ش دو زار پس انداز جمع کنه. اون فقط ازین راه خوشش اومده بود، دوسش داشت و ادامه ش داد. یواش یواش درها بروش باز شد. ایده ها بهش گفته شد. مشتریها به سمتش هدایت شدند و پولها و ثروتها بسمتش سرازیر شد.
پس پسرم
اگر هرچی گشتی الگویی دراین زمینه پیدا نکردی، نا امید نشو. تو اولین نفر باش. و خودت بهترین الگو برای بقیه بشو. همونطور که استادمون بودند. و خیلی های دیگه در زمینه های دیگه.
۲- یکی از سمی ترین باورها برای پیشرفت در هر زمینه ای، باور مسموم و شرک آلود چگونه است. محمدجانم، این کلمه کثیف رو از دایره لغات ذهنت برای همیشه پاک کن تا دست و پای حرکتت از زنجیر محکم چگونگی رها بشن و بتونی سبک بال پیش بری. چگونه حرف شیطانه. یه بچه کوچیک رو تصور کن.با خانواده میخوان برن سفر. قراره همه سوار ماشین پدر بشن و برن شمال. پدر با شادی کنار ماشین ایستاده و صدا میکنه بیایید سوارشید راه بیافتیم که کلی قراره بهمون خوش بگذره. اما بچه میگه بابا ما کی میرسیم؟
بابا: عجله که نداریم.نم نم میریم و خوش میگذرونیم تا برسیم.
بچه: چرا زودتر نرسیم؟ زودتر برسیم بهتر نیست؟ بذره از اونکه شما میگی دیرتر برسیم چی؟ تو راه بیشتر خوش میگذرونیم که؟
بابا: ——-
بچه: بابا، با ماشین میریم؟
بابا: بله
بچه: خوب اول این سیستم ماشین رو برای من بگو تا من بدونم این وسیله آهنی چجور قراره مارو برسونه؟
بابا: ——
بچه: ماچطور میخواهیم از در خونه بریم برسیم مثلا خونه عمو توشمال؟ چجور راهو گم نکنیم؟
بابا: خوب از روی نقشه جاده درست رو پیدا میکنیم
بچه: نقشه رو برام توضیح بده.چی هست؟ چطور نوشته شده؟ نحوه استفاده ش چجوره؟ اگر غلط نوشته باشند چی؟ اگه ازین راه نریم ازون راه بریم چی؟ ازون یکی راه به شمال نمیرسیم؟ به کجا میرسیم؟از کجا میدونی به شمال نمیرسه؟ اگه رسید چی؟ و… و… و… و
حالا بنظرت بهتر نیست این بچه مثل آقا بشینه تو ماشین و تنقلات بخوره و کیف کنه و چگونگی رسیدن از خونه شون تا شمال رو از صفر تا صد بسپره به بابا؟ تنهایی کاری که لازمه بچه انجام بده نشستن تو ماشین و حال کردن تا مقصده که بک درصد قضیه ست و ۹۹درصد باقیش تماما به عهده باباست.
پس ما هم باید با ایمان و توکل به خدا بسپریم. محمدجانم، بخداوندیش قسم من تجربه کردم وقتی بخودش سپردم اونقدر کارها برام راحت و دلپذیر واز راههای متفاوت با اونچه من میدونستم انجام شده که فقط انگشت به دهن موندم که مگه ایجوری هم میشد؟ چگونگی به ما ربطی نداره.ما فقط خواسته مون رو مشخص میکنیم، کل کل نمیکنیم و همه رو با قلبمون میسپاریم بدست توانای خودش. و انجام میشه. به بهترین شکل ممکن انجام میشه. من حیث یحتسب و من حیث لایحتسب انجام میشه. از طریقی که تو میدونی ویا نمیدونی. پس قربونت، چگونه رو از ذهنت بردار. البته که مثل هرچیز دیگه ای این هم تکامل میخواد یه روزه انجام نمیشه. اما اینو آویزه گوشت کن و از خاطرت دور نکن. هرجا ذهنت اومد بگه چطور، یاد اون بچه بیافت که من بلدنیستم چطور. بابام بلده. منم به بابام اعتماد دارم. بابام بمن گفته پسرم چی میخوای.گفتم مسافرت به شمال. اونم گفته پس اگر شمال میخوای بیا بشین تو ماشینم و لذت ببر تا چشم بهم بزنی و از مسیر لذت ببری میرسونم
به شمال، به خواسته ت.
آقامحمد عزیزم
خودش گفته
فمن یتوکل علی الله، فهو حسبه
هرکی بخدا توکل کنه(کس دیگه ای رو لازم نداره)خدا براش کافی است
۳- وقتی استاد دنبال عشق و علاقه ش راه افتاد، هیچی نداشت حتی روزهایی بود که پول برای تهیه خوراک مناسب نداشت تنها کاری که کرد این بود که هر کاری تو قلبش احساس میکرد انجام میداد شاید همه اون کارها تو مسیر کسب پول و مال جواب نمیداد اما یه پله جلوتر میبردش. یه چیزی ازش یاد میگرفت. یه تجربه ای کسب میکرد.نگران نباش که الان هیچ پولی نداری فایلهای گفتگو با دوستان رو گوش بده بچه ها تجربه هاشون رو گفتن. اونوقت شاید حتی بگی بابا وضع الان من از بعضی از بچه های سایت خیلی بهتره. بهت توصیه میکنم خیلی تو سایت بچرخ هر فایل استاد رو که دیدی، متن فایل رو هم بخون. و بخصوص تاکید میکنم کامنت بچه هارو با دقت بخون. دریایی از تجربه ست. و یه موضوع مهم.حالا که تازه شروع کردی، بخودت تعهد بده هر فایلی رو دیدی حتما یه چیزی هم خودت کامنت بذاری. بقول استاد مثل یه رد پایی که از خودت بجا میذاری. هربار که برمیگردی و کامنت خودت رو میخونی با ورژن جدیدی از خودت مواجه میشی.چون هرچی جلوتر میری، فرکانس ت هم تغییر میکنه و این باعث میشه ذهنت، شخصیتت، نیازها و خواسته هات هم تغییر کنه،اصلا تعجب میکنی که واقعا من این بودم. این باعث میشه مراحل رشد و تغییرت رو واضح و مستند ببینی و انرژیت رو برای تغییر دو چندان میکنه.
۴- پسرم آخرین
جمله ت این بود
من زیاد صحبت کردم عذر میخوام
آره عزیزم
زیاد صحبت نکن
اصلا صحبت نکن
قربون پسرم، با کسایی که هم مدار با فرکانس ت نیستند اصلا صحبت نکن. استاد یه جمله جالبی داره زیپ دهنت رو بکش
ببین بچه های این سایت فارغ ازینکه تازه وارد باشن یا از بچه های قدیمی سایت، عقاید و باورهاشون همسو و هم جهته. اصلا اگه تو مدار این عقاید و باورها نباشن اینجا نیستن. محمدجان با گشت و گذار کردن تو این سایت یواش یواش خیلی ها از دورت پراکنده میشن.حتی نزدیک ترین کسانت مثل برگ پاییزی از درخت میریزن ودر عوض اونها آدمهای جدید متناسب با فرکانس های اون لحظه ت دورت جمع میشن. و این همیشه ادامه داره. همین حالاش هم برای همه مردم دنیا درحال انجامه. هر لحظه که مدارت تغییر میکنه آدمای دور و برت هم تغییر میکنن. تو در جهت مثبت پیش بری آدمای به همون اندازه مثبت دورت جمعن و برعکس تو در جهت منفی پیش بری آدمای بهمون اندازه منفی(نه کمتر و نه بیشتر، به همون اندازه) دورت جمعند. پس همونجور که استاد همیشه فریاد میکنه راجع به افکارت و بخصوص چیزای جدیدی که تو این سایت عالی و بهشتی یاد میگیری با هیچ کس حرفی نزن.چون اونا تو مدار شنیدن این حرفا نیستن. اونا گناهی ندارن. اصلا مفهوم این حرفا رو نمیفهمن. بهمین دلیل هم فکر میکنن تو از مسیر خارج شدی و تلاش میکنن تو رو به مسیر خودشون بیارن. اگر قلبت حرفهای توی این سایت رو قبول داشته باشه، اونوقت تو هم مقاومت میکنی که تو خط اونا نری و حتی اونا بکشونی اینجا. این فقط بیخودی انرژی هدر دادنه. همین انرژی رو بجای اینکه صرف دیگران هدر بدی، سوخت موشک کن و روی خودت کارکن.
پس
پسر عزیزم آره زیاد صحبت نکن. عذر بخواه از خودت اگر با افراد بیجا صحبت بیجا کنی.
اما
توی این بهشت کلی فرشته های بهشتی هست که ساعتها و ساعتها، صفحه ها و صفحه ها میتونی باهاشون حرف بزنی. پسرم بادیگران حرف نزن اما بیا اینجا و در این سایت صحبت کن. حرف بزن. افکارت رو بریز بیرون. دیدگاهت رو بروز بده. اینجا کسی قضاوت نمیشه. شاید کسی با نظرت
موافق نباشه اما قضاوت نمیکنه. نظر خودش رو برات مینویسه. و این هم به رشد خودش کمک میکنه هم به رشد بقیه که نظرش رو میخونن و چیز جدید یاد میگیرن.
عزیزم من همیشه به پسرهام هم میگم سعی کنید جوری زندگی کنید که لازم نباشه عذرخواهی کنید. عذر خواهی از احساس گناه میاد. و البته که ما یاد گرفتیم چپ و راست، بجا یا نابجا، بگیم ببخشید… عذرمیخوام... شرمندم … این درست نیست
پسرگلم من از خوندن کامنت و درک دیدگاه تو مرد جوون لذت بردم. نه تنها نباید عذر خواهی کنی بلکه من باید ممنون ت هم باشم بخاطر حال خوب و انرژی که از نوشته ت دریافت کردم. همین احساس خوب باعث شد از ساعت ۱۱ بشینم سر موبایل برات بنویسم و الان متوجه شدم از۳ نیمه شب گذشته.
عزیزدلم اینجا، تو این سایت، این بهشت زیبا، زیاد صحبت کن. زیاد بنویس. من از دیدن جوونهای هم و سال خودت تو این سایت و گاها حتی کم سنتر از شما اونقدر حال خوب پیدا میکنم و لذت میبرم که نگو. ازینکه تو این سن به فکر ساختن خودتی که اینجا سر درآوردی لذت میبرم و به تو و به همهی همسن وسالات که عضو این سایتن تبریک و خیرمقدم میگم.
پسرم آرزو میکنم هر روزت بهترین روز عمرت باشه که تا اون روز تجربه ش کردی
شادباشی
نسرین جان عزیزم درود بیکران خداوند برشما
سپاسگزارم که دلنوشته من رو خوندید و خوشحالم که با اون ارتباط برقرار کردید.
از داشتن دوستان سطح بالایی چون شما بخودم میبالم.
قلبم انرژی خوبتون رو دریافت کرد و احساس خوبی بمن دست داد
دعای خیرتون رو صمیمانه و از ژرفای قلبم آمین میگم و به تبعیت از شما دوست خوبم برای همگی مون آرزوی پیشرفت در خودشناسی و داشتن احساسی عالی دارم
نسرین جانم شاد و موفق و پیروز باشید