نقش هدف و انگیزه در «سلامتی جسم» - صفحه 7

703 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ماریا گفته:
    مدت عضویت: 3485 روز

    استاد توهمین چند روز منم داشتم ب همین موضوع فکر میکردم که اگه تو زندگی هرکسی هدفی باشه که بش علاقه و ذوق داشته باشه دیگه اصلا این حرفا تو گوشش نمیره و توجه نمیکنه،که شما این فایل گذاشتید و راجبش صحبت کردید،به این فک میکردم که من چقد انگیزه دارم برای زندگی،من واقعا باید تجربه کنم یه زندگی قشنگ و سرشار از ارامشوبعد بمیرم،واقعا امیددارم😍استاد من تو داروخونه کارمیکنم و الان میگن که خییلیا بیمارشدن،ولی من واقعا امیدوار دارم کار میکنم بدون ماسک و حتی محافظه کاری خاصی،همه همکارام و دوستام تعجب میکنن،چرا انقد ریلکسم و نمیترسم،همین دیروز چندتا از دوستام لجشون گرفته چرا من نگران نیستم،😐انتظار دارن منم نگران باشم تا نظرم با اونا یکی باشه،اونا نمیدونن که نگاه من ب مرگ چیه نمیدونن نگاه من به قدرت خدا چیه،اینکه اگه قرارباشه من بیمار بشم مگه میتونم جلوشوبگیرم،من نمیتونم درمقابل قدرت خداباشم،تو شهر ما کارخونه الکل سازی هست که ورشکسته شده بود و دنبال وام میگشت که بتونه حقوق کارگراشو بده،ولی این بیماری چنان رونقی ب کارخونش داده که مردم و داروخانه ها با حواله باید خرید کنن😮وااای چه حسه خوبیه پشتت ب خدا گرررم باشه ونترسی😍این ویروس کلی درسای بزرگ برای من داشته،چه درمورد ادما چه درمورد خودم،دم خدا گرررم ،دوستام مدام بام تماس میگیرن که روحیه بگیرن😎حالا میفهمم وقتی باورای درست درمورد موضوعی داشته باشی چقدرمیتونه حالتو خوب کنه واون موضوع اذیتت نکنه،خدایا شکرت🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 65 رای:
    • -
      سوسن گفته:
      مدت عضویت: 2672 روز

      سلام دوست عزیز،

      چقدر زیبا و چقدر آشنا😊

      من پرستار هستم ودر حال حاضر توی مرکز کرونای استانم شیفت میدم و بخش ما اولین بخشی بود که بیماران کرونایی رو توش خوابوندن و ما قرنطینه شدیم…

      خدا میدونه عین همین حرفی که شما زدین،توی این مدت تماما در زندگی سوسن جریان داشته،و تا زمانی که استاد این فایل رو گذاشتن روی سایت من نمی دونستم اینکه اینقددددر با بقیه متفاوتم یک امتیاز مثبت هستش و بابتش خداروشکر می کنم…🤲

      بحث یکی دو روز نیست ،من تمام زندگیم اینجوری زندگی کردم،بدون اینکه بخواهم تلاشی کنم یا زحمتی بکشم و جز طبیعتم بوده…

      خدایا شکرت که من رو متوجه این ویژگی خوبم کردی… من با هدف خودشناسی و شناخت قوانین جهان عضو این سایت زیبا شدم و شاگردی استاد عزیزم رو پذیرفتم😍… امروز برای من دیدن این فایل و خوندن کامنتهاش جهش خیلی بزرگی در زمینه هدفم بود …

      خدایا شکرت🤗🤗🤗

      تاثیر جدابودن از بدنه جامعه توی این مدت در زندگی من:

      1.توی اولین روزهای شیوع این بیماری انچنان رعب و وحشتی توی بخشمون ایجاد شده بود که اول از همه تمام افراد با سابقه بخشمون با سابقه های 17-20 سال همه فرار کردن و هیچکس سر شیفتش حاضر نمی شد و همه رفتن سراغ فراهم کردن مدارکی برا گرفتن استعلاجی که دیگه شیفت نیان …😏

      🌺واما من همچنان با لذت و آرامشی که قسم میخورم مثلش رو ندیدین میومدم سرکار… خدایا اشکهام دارن جاری میشن وقتی احساسات و افکارم رو توی این مدت مرور می کنم😭😭… جز لطف خدای عزیزم چی میتونه باشه…😭😭

      2.لباسهایی که برای حفاظت فردی به پرسنل میدن تهویه ندارن و بدنت دم میکنه توی این لباسها ونفس کشیدن رو سخت می کنه برای اونهایی که همیشه به دنبال نفرت و سختی هستن،هیچکدوم از پرسنل به علت ترس از مبتلا شدن توی مدت کل شیفت نه غذایی میخورن و نه آبی و نمی خوابن و یا حتی دراز هم نمی کشن حتی در طول 12 ساعت شیفت شب، با اینکه خیلی هم وقت آزاد دارن….

      و حتی گوشی های همراهشونو توی خونه جا میذارن…🤨خلاصه آنچنان روزگار سیاهی برا خودشون ساختن که حتی نفس کشیدنشون هم با نفرت همراه هستش…

      🌺رفتارهای متضاد من با همکارانم در طول شیفتها به قول دوستمون تعجب همه رو برانگیخته و همش تلاش میکنن منو به خیال خودشون بترسونن و حتی منو مسخره میکنن ،دریغ از اینکه رفتارهاشون کوچکترین تغییری در من ایجاد نمی کنه و برای من هیچ چیزی تغییر نکرده و شرایط عادی هستش …

      من عااااشق این لباسهای جدیدمونم چون دیگه مجبور نیستم یه دست مانتو شلوار رسمی و سنگین و یه مقنعه تنگ و بلند رو تحمل کنم و چقدر تمام کارها برام راحتتر شده با این لباسها و من چقددددر لذت میبرم از پوشیدن این سرهمی های سبک و گشاد و راحت…

      به صورت کاملا آسوده توی اتاق استراحتمون میرم و اونچه دوست دارم میخورم و توی این مدت مقدار خیلی زیادی غذا و میوه و فراوانی برامون تهیه کردن اما هیچکس حاضر نیست بیاد و لذت ببره ومن خودم تنهایی به جای همه لذت میبرم… و دراز میکشم و گوشیمو روشن میکنم و میام کامنت میخونم …

      3.این روزها همه چیز تغییر کرده ، گاها پرسنل به علت استرس زیادی که به خودشون وارد میکردن با بیماران خوب رفتار نمی کردن و این خودش اوضاع رو متشنج تر و سخت تر میکرد توی شیفت ها چون به جز ترس از بیمار شدن باید دعوا و فحاشی با بیماران رو هم تحمل می کردن…

      🌺اما وقتی من شیفتم همه بیمارم خوشحالن با اینکه هیچوقت منو ندیدن چون لباسهامون صورتمو هم می پوشونن و فقط از روی صدا منو می شناسن، و وقتی میریم پیششون همه میگن دلمون تنگ شده برات … کاش همش شما پرستارمون باشی… و خلاصه کلی انرژی مثبت و بینمون رد و بدل میشه تاااا پایان شیفت…

      این روزها بیشتر از بیشتر از کارم لذت میبرم و عاشقانه دوستش دارم…❤️

      اینچنین لذتی رو برای همه تون آرزومندم… 🎈

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    سميرا.م گفته:
    مدت عضویت: 2361 روز

    بنام پروردگار یکتا

    در ابتدا أستاد عزیزم بسیار شمارو تحسین کردم که در هر شرایطی که باشید بدون حتی امادگی خاصی از زمان استفاده میکنید و فایل ضبط میکنید من ازین خصوصیت شما که برای همه چیز آسان گیر هستید و در عین حال همه ی محصولاتتان بی نظیر است الگو گرفتم و کارهام خیلی خیلی اسان و در عین حال با کیفیت جلو میره. این فایل عالیه ما نیاز داریم هر روز روزی چندین بار این آگاهی هارو تکرار کنیم زیرا که ذهن همواره در حال تلاش برای خارج کردن ما از مسیر است باید انقدر این اگاهی ها تکرار بشوند تا ما ناخوداگاه انها را انجام دهیم. در مورد اینکه فرمودید اکثریت در اشتباهند و اکثریت بر مسیر غلط پافشاری میکنند میتوان ایه های بسیاری از قران را گواه بر این درک درست گرفت.

    یونس ٨٩: از راه و رسم کسانی که نمیدانند تبعیت نکنید. یا در بسیاری از آیات دیده ایم که خداوند با تکرار میفرماید: و اَکْثَرٌهُم لا یَعْقِلون . قبلا که قران را میخواندم فکر میکردم اینها تنها مختص به زمان پیامبر است و ما که مسلمانیم و قران میخوانیم که ادمهای متفکری هستیم و کارمون هم درسته. به لطف فضل الله اکنون با این اگاهی ها میفهمم که قانون همواره ثابت است و این گوشزدها مختص به همه زمان ها و نشانه هاش رو میتوان به وضوح دید . اکثریت در اشتباهند و خود را به جریان جامعه سپرده اند مثل یک رباط نه تعقل میکنند نه موردی را با تعمق زیر سوال میبرند فقط جلو میروند نه به چپ مینگرند نه راست و اگرما هم مانند انها کنیم به قول قران بی شک از زیان کاران خواهیم بود.

    ٩٢ یونس:وَإِنَّ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ: و بسیاری از مردم از آیات ما غافلند. ما به وضوح نشانه های هدایت و انسان هایی که هدایت یافته اند را میبینیم. انها اصولا خود را از جریان اجتماع جدا کرده اند هماهنند حضرت محمد که سالی ۴٠ روز به غار میرفت تا خدا را بشناسد او در میدان شهر یا حتی در منزل خود این کار را نمیکرد جای تامل است. باید به واژه ی أکثرهم در قران تعمق کرد واژه ای که بارها و بارها تکرار شده و درسی برای ما دارد درسی برای کسانی که می اندیشند. اگر همان روش های قدیم را پی بگیریم، اگر با همان ادمهای قدیمی رفت و امد کنیم، اگر همان افکار و توجه های گذشته را داشته باشیم به قول انیشتین احمقیم أگر دنبال نتیجه ی متفاوت هستیم. یا به قول قران: فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَیَّامِ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ ۚ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ: أیا انها جز همانند روزهای پیشین را انتظار میکشند؟

    من از فایل اموختم:

    ١: به راه اکثریت جامعه نروم که اکثریت در اشتباهند در غفلتند و اکثریت به قول قران زیان کارند.

    ٢: زندگیم را إسراف نکنم. اخبار تلوزیون نقل قول های رائج جامعه برای من نیست برای اکثریت است.

    ٣: به قول استاد تمرکز تمرکز تمرکز همه چیزه اگه میخوام موفق باشم با در ضمینه ی علاقه ام تحقیق کنم بخوانم بنویسم فکر کنم

    ۴: زمانی که هدفمندم و تمرکزم بر روی هدفم است و نقطه ی پایانی را تجسم میکنم چنان لبریز از اشتیافم که نقل قول های اکثریت جامعه نه برای جذاب است و نه وقتی برایش دارم و همواره سالمم. ادم هدفنمند با باورهای درست= ادم سالم شاد و متفاوت.

    ۵: هر روز چندین بار فایل ها را گوش بدهم تا ناخوداگاه دیگر به سراغ چرندیات نروم شاید در ابتدا باید برای اینکار تلاش کنم اما به مرور که تکرار شود و باورهای جدید ثابت شود دیگر ناخوداگاه اینگونه خواهم بود.

    شکر الله بابت اگاهی ها و شکر الله که استاد عباس منش کلام خدا شد و امروز هم مرا بیدار کرد.

    شاد باشید شاد و سلامت🌺🌺

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 60 رای:
  3. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 2602 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان هم مسیرم

    استادم چقدر به موقع مثل همیشه، چن روزِ که دوباره تمرکز گذاشتم به نداشته‌های زندگیم و حالم خراب شده بود، بجای اینکه متمرکزانه در هدفم باشم و لذتی که میبردم رو ببرم حواسم پرت نداشته‌هام و نجواهای شیطان شده بود و نتیجه‌اش هم در جسمم نمایان شد

    این فایل کلی الهام و هدایت برام داشت که همشون رو باصدای بلند گفتم و صدام رو ضبط کردم که اگر دوباره گرفتار شدم گوش بدم و بهم یاداوری بشه، که مگه تو مثل بقیه ایی که مثل بقیه داری فکر میکنی؟ ایا تو متفاوت نیستی؟ ایا شاگرد استاد و اشنا با قوانین نیستی؟ درسته این نداشته‌ها و کمبودها واقعا هست، اما وظیفه تو اینه که تمام حواس و تمرکزت رو خواسته‌ات و هدفت باشه، اگر که میخوای نتایج بزرگ بگیری و اهداف بزرگی داری، اگر نه که هیچ بشین همینارو ببین و گریه کن

    و همینطور ربطش دادم به سلامتی که اگر خواسته تو سلامتیِ تو داری کاملا برخلاف جهت خواسته ات حرکت می‌کنی، با این ناراحتی‌ها و احساس بد بیشتر داری به جسمت اسیب میزنی و سیستم ایمنیت رو ضعیف میکنی، نشونش هم همین مشکل جدیدی که پیش اومد

    بسیار بسیار از این صحبت‌ها لذت بردم و مثل همیشه خیییییلی به کمکم اومد، بسیار سپاسگذارم واقعا از خداوند عزیزم که کارو زندگیش رو ول کرده و فقط و فقط داره منو هدایت میکنه هُلم میده تا با سرعت هرچه تمام‌تر به خواسته‌ام برسم

    همیشه در پناه الله در هدایت باشید و لذت ببرید از زندگی و سعادتمند باشید🌺💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    آزاده گفته:
    مدت عضویت: 2854 روز

    دوستان عزیزم سلام

    دوست داشتم در این روزها من هم تجاربم رو با شما به اشتراک بگذارم.

    من و دو خواهرم در فرانسه زندگی میکنیم. پدر و مادرم حدود دو هفته پیش به همراه یکی از خواهرانم که برای تعطیلات به ایران رفته بود از ایران آمدند و من که حدود یک سالی است پدر و مادرم را ندیده ام بی صبرانه منتظر دیدارشان بودم. قرار بر این شد که چون همه آنها از ایران آمدند و در شرایط پرخطری بوده اند، ما جانب احتیاط را رعایت کنیم و به مدت دو هفته به دیدار آنها نرویم. این تصمیم را آنها گرفتند و من بی سر و صدا و بدون بحث اجرا کردم. چند روز بعد در فرانسه نیز این موضوع جدی شد و منزل خواهرم در یکی از مناطقی بود که مدارسش تعطیل شد. به همین دلیل آنها بصورت کاملا وحشتناکی شروع به مراقبت از خودشان و ایزوله کردن خانه شان کردند. یک بار که با خواهرم بصورت تصویری حرف میزدم اینقدر خسته بود و حالش بد بود که فکر کردم اتفاقی براش افتاده و منتظر بودم یک خبر ناگوار بهم بده.

    از این طرف در شهر ما مدارس همچنان برقرار بود و دخترم بطور معمول به مدرسه میرفت هر چند که در مدرسه او نیز تعداد زیادی از بچه ها غایب بودند اما من فکر کردم که هر چه بخواهم شرایط را از حالت عادی خارج کنم، شرایط غیر عادی بیشتری را به زندگی ام دعوت میکنم. البته بگم که من باور بسیار خوبی در مورد سلامتی دارم و اولین نتایجی که بعد از آشنایی با قوانین بدست آوردم سلامتی کامل بود بطوریکه بعد از حدود چند ماه از آشنایی با استاد تا بحال که 2 سال میگذره هرگز بطور جدی مریض نشدم و حتی یک دارو هم مصرف نکردم.

    وقتی در مدرسه چهره نگران والدینی را دیدم که تصمیم گرفتند بچه ها را در خانه نگهدارند بسرعت اعراض کردم و شروع کردم به پیدا کردن الگوهای مناسب. در تمام مسیری که رفت و آمد میکردم افرادی را میدیدم که با سن بسیار بالا براحتی سوار بر اتوبوس و مترو هستند و به زندگیشان مشغولند. در فروشگاهها خرید میکنند بدون اینکه ماسکی به صورت داشته باشند. در پارکها بچه ها و والدینی را میدیدم که خیلی عادی با بچه ها به بازی مشغولند. حتی از یک نفر بعنوان یک خبر بسیار بد که نشاندهنده فرهنگ پایین یک عده از افراد بود شنیدم که در ایتالیا که کاملا در قرنطینه است و مرزهایش بسته شده و همه افراد خود را در خانه ها محبوس کرده اند دو توریست در کنار یک بنای تاریخی در حال عکس گرفتن و لذت بردن بودند. وقتی این را شنیدم به خودم گفتم ببین حتی در این شرایط کسانی هستند که اینقدر باورهای خوبی نسبت به سلامتی و مرگ دارند.

    جوی بسیار سنگین در خانه خواهرم حکمفرما بود که من هر بار با آنها صحبت میکردم واقعا حالم دگرگون میشد. با مادر یا خواهرم هر بار حرف میزدم از زبان آنها اخباری را میشنیدم که کلی تلاش کرده بودم راه ورود آنها را به زندگی ام ببندم. من نه تلویزیون میبینم و نه در شبکه ها عضو کانال و گروهی هستم فقط در یک گروه کاری در ایران عضو هستم که آن هم بدلیل اینکه هنوز عزت نفس کافی ندارم نتونستم از گروهشون بیام بیرون ولی به محض اینکه پیامی میاد بدون اینکه بازش کنم آرشیو میکنم که حتی جلوی چشمم نباشه.

    تا اینکه دو هفته موعود سر رسید و من و دخترم با شوق و ذوق منتظر رفتن به خانه خواهرم و دیدار با مادر و پدرم بودیم. یک باره هدایتی از طرف خداوند آمد که قبل از رفتن با خواهرم تماس بگیرم. از او پرسیدم که هنوز برنامه برقرار هست و آیا فکر میکند که زمان مناسبی برای رفتن ما هست یا نه که پاسخ داد ترجیح میدهد فعلا به خانه شان نرویم چون در خانه محیط بسیار ایزوله ای را درست کرده اند و کلی مراقبت میکنند و ما چون در جامعه هستیم و به بیرون میرویم این محیط را از حالت ایزوله در خواهیم اورد. القصه ما قرار شد که به آنجا نریم و وقتی موضوع را به دختر 4 ساله ام گفتم اشکهاش گوله گوله روی لپاش میریخت.

    اولش یک کمی حالم گرفته شد اما فقط یک کمی. من دو روز قبل این اتفاق هدایت شدم به قدم پنجم و جلسه قرانی این قدم که واقعا یکی از ارزشمندترین فایلهای استاد است، به من گفت که الخیر فی ما وقع. حالا این خیر چی بود؟ من اگر در این موقعیت به خانه آنها میرفتم چون قرار بود یک آخر هفته را پیش آنها بمانیم ذهن من بخاطر جو حاکم در آنجا کلا مسموم میشد. صحبت کردن دائمی در مورد این اتفاق، بررسی لحظه به لحظه آمار در ایران و فرانسه، گوش دادن دائمی به اخبار و تلویزیونی که روی کانال خبر فرانسه تنظیمه و در ثانیه خبرها رو اطلاع میده. یعنی این دیدار ما که بسیار برایم مهم بود و بی نهایت دلم برای مادر و پدرم تنگ شده یک چنین تاوانی برایم داشت. کل رشته هایم پنبه میشد و کاری را که مدت زیادی سعی کرده بودم انجام دهم و اعراض و اعراض از تمام ناخواسته هایی که اطرافم بود یک باره به باد فنا میرفت و اگر تا دو هفته بعدش کار میکردم به امروزم نمیرسیدم.

    عصی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم

    خداوند رو سپاس گفتم بخاطر اینکه این تماس را گرفتم و به این مسیر هدایت شدم. الان که برای شما این کامنت را مینویسم مدارس کل فرانسه تعطیل شده و من تصمیم دارم برنامه ریزی هایی داشته باشم که با دخترم فضای خوبی برای تنهایی خودمان و شناخت بیشتر از همدیگر داشته باشیم. من بجای اینکه حرص و جوش بخورم از اینکه الان نمیتونم کار کنم و باید از بچه نگهداری کنم به خودم گفتم خدایا شکرت که کار من آزادی مکانی داره یعنی لازم نیست جای خاصی باشم. کسی که براش کار میکنم درک بسیار بالایی داره و شرایط من رو بخوبی میفهمه (که همه اینها رو بعد از کار کردن روی خودم و درک قوانین بدست آوردم، پیش از این شرایط کاری بسیار محدود و پیچیده و سختی داشتم)، پس من از این فرصت با دخترم نهایت استفاده رو میکنم که با هم شاد و خوشحال باشیم و زمانهایی را که خوابه به کارم مشغول میشم.

    استاد من الان در میان همان گروهی هستم که برای همه شان تضاد یکسانی پیش آمده اما تصمیم گرفتم جزو معدود افرادی از این گروه باشم که با اعراض از این تضاد و تمرکز بر خواسته هام نه تنها که جان سالم بدر ببرم بلکه یک مرحله بزرگ پیشرفت کنم. من نمیدونم این تضاد در نهایت چطور میخواد من رو به خواسته هام برسونه اما میدونم که من با نگه داشتن احساس خوبم پاداشها رو دریافت میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 99 رای:
    • -
      لیلا رستمی گفته:
      مدت عضویت: 2748 روز

      سلام دوست عزیزم چقدر خوشحالم عالی روی خودتان کار کردید من ۵و۶روزه هدایتی به کامنتهای شما هدایت میشم میخونم خیلی لذت میبرم از وقتی کارهای مهاجرتیم حل شد با شما آشنا شدم اینم قضیه مدار هست منم از خانواده م دور هستم اما در این فرصت پیش اومده بهترین فرصت میدانم که روی خودم روی اهدافم کار کنم با پسرم بیشتر باشم این یعنی عمل به قانون شاد و موفق باشید دوست هم فرکانسی م

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      زیبا فتح الهی گفته:
      مدت عضویت: 2713 روز

      آزاده عزیزم واقعا وسطهای کامنتت دیگه اشکم دراومد بارک اله دختر احسنت به این تمرکز احسنت به این رهایی وعدم وابستگی واقعا ممنونم ازت انگار یه تلنگری بهم خورد ما هم در ایران زیاد نمیتونیم پدر ومادرمونو ببینیم البته منم مثل شما چندین بار تلاش کردم ورفتم ولی واقعا اینقدر حالمو بد میکرد واینقدر اونا رو ناخواسته ها تمرکز کردند که حتی حرف زدن هم دیکه هیچ فایده ای نداره ولی وقتی سعه صدر تو رو بعد از این همه دوری از پدرومادرت دیدم به خدا اشکم دراومد و به خودم گفتم نگاه کن این بنده خدا بعد از اینهمه دوری باز این همه مراقب ورودیهایی خودش هست اونوقت تو همش اصرار بر ادامه این رابطه ها داری تبریک میگم بهت آزداه جون منتظر شنیدن نتایج وکامنتهای بسیار ارزشمندت هستم موفق باشی دوست قوی وآگاه من

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سارا شکری امیدوار گفته:
      مدت عضویت: 882 روز

      سلام آزاده جان

      الان که این کامنت شما رو خوندم، انگار سالهاست از اون دوران و روزها گذشته، حدودا دو سال پیش بود

      من اون زمان دخترم رو که الان نزدیک سه سالشه، هفت ماه باردار بودم و دچار این تضاد شدم، باور میکنید یادم نمیاد حتی یدونه قرص استامینوفن هم خورده باشم، حالم کلا خوب بود، انگار یه سرماخوردگی بود یه یکم طول کشید فقط نه دکتر رفتم نه دارو خوردم. یادمه بهداشت و ماما همش ازم خبر میگرفتن و بهم میگفتن. چنانچه حالت خوب نبود حتما برو بستری شو ولی من کاملا سرحال بودم و الان دخترم و خودم کاملا سالمیم، اتفاقا این امر سبب خیر شد برامون و الان سیستم ایمنی بدن من و دخترم خیلی خیلی قویتر شده و خیلی خیلی کم مریض میشیم، یه جورایی ضد ضربه شدیم جفتمون

      خدا رو هزاران مرتبه شکرت به خاطر نعمت ارزشمند سلامتی که بزرگترین موهبت دنیاست

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        آزاده گفته:
        مدت عضویت: 2854 روز

        سلام سارای عزیزم. ازت سپاسگذارم و چقدر خوشحالم از اینکه به این کامنت من که چند سال ازش میگذره پاسخ دادی. بطور کلی این داستان رو فراموش کرده بودم. به قول تو انگار قرنهاست که داره از اون اتفاق میگذره. حالا که فکر میکنم میبینم که این تفاوت دیدگاه ما نسبت به اکثریت جامعه چقدر اختلاف در نحوه زندگی کردن، کیفیت زندگی، لذت بردن و … ایجاد کرده. در اون سالها چقدر آدمهایی بودند که با تمرکز بر این اتفاق زندگی رو به خودشون و خانواده شون حرام کردن و چقدر هزینه متحمل شدند و چقدر اذیت شدند. من نه تنها هیچکدام از این کارها رو نکردم بلکه همون اطرافیانم که اینقدر مراقب خودشون بودند و در محیط ایزوله زندگی میکردند، بارها به شکلی به این بیماری مبتلا شدند در حالیکه من تنها یک بار اون هم خیلی خفیف مثل یک سرماخوردگی ساده این بیماری رو گرفتم.

        الان هم که به لطف خداوند و با آموزشهای ارزشمند استاد در دوره قانون سلامتی، دارم سلامتی رو تجربه میکنم که هرگز در زندگی ام نمیشناختمش. و از این بابت هر قدر خداوند رو سپاسگذاری کنم نمیتونم حق مطلب رو ادا کنم.

        در اون دوران افراد زیادی بودند که در دوران بارداری مراقبتهای عجیبی از خودشون میکردند. بهت تبریک میگم که با تمرکز بر زیبایی ها و سلامتی که خداوند به صورت طبیعی به ما هدیه کرده، تونستی اون دوران رو براحتی پشت سر بگذاری و خودت و بچه کوچولوت سالم باشید. برای هر دوی شما آرزوی سلامتی دارم و از صمیم قلب آخرین جمله کامننت رو تایید میکنم: «خدا رو هزاران مرتبه شکرت به خاطر نعمت ارزشمند سلامتی که بزرگترین موهبت دنیاست»

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    محمد حسین پیرانی گفته:
    مدت عضویت: 2878 روز

    بنام خدای مهربان و بخشنده

    سلام خدمت دوستان عزیزم امیدوارم که حالتون عالی عالی عاللللللی باشه

    چند روزی بود که کنترلی نداشتم روی ورودی های ذهنم و این باعث شده بود که بیشتر اتفاق های ناخواسته وارد زندگیم بشه به لطف الله یکتا تمرکزم رو بیشتر گذاشتم روی اهدافم و خواسته هایی که اینقدر براشون ذوق دارم و میخوام که توی زندگیم خلقشون کنم از خدا خواستم هدایتم کنه به سمت زیبایی ها به سمت قوانین زیبای کائنات این فایل ها خیلی بهم کمک کرد تا تمرکزم بیشتر بشه و حالم عالی تر واقعا وقتی بهش فکر میکنم میبینم چقدر نعمت زیباییه این تضادها که باعث میشه بیشتر و بیشتر تمرکزم روی خواسته ها بره بفهمم واضح چی میخوام این روزها فرصت مناسبی شده و این ویروس نعمت فوق العاده ای که بدونم در چه راستایی قدم برمیدارم و چقدر واقعا میخوام که موفق بشم چقدر میخوام خودم رو از بدنه جامعه حتی خانواده از لحاظ فکری و روشی جدا کنم به جای ایزوله کردن محیط بیرونم دورنم رو ایزوله کنم

    الان بیشتر درک میکنم این شعر زیبا که

    آن نیاز مریمی بودست و درد که چنان طفلی سخن آغاز کرد

    خدا رو بسیار سپاسگزارم که تضادهای زندگیم باعث میشه با شدت بیشتری فرکانس هایی رو ارسال کنم که من رو به خواستم میرسونه که حس و حالم رو بهتر میکنه و هدایتم میکنه تا بهفمم نعمت سالم بودن رو نعمت داشتن هدف رو و نعمت های فراوانی که تا تضادها نبود من واقعا اینقدر خوب درکش نمیکردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    حامد گلمرادی گفته:
    مدت عضویت: 4040 روز

    بازهم ممنون از مربی عزیزم آقای عباس منش واقعا همینطور میباشد که مربی عزیزم فرمودند. داشتن هدف و انگیزه و اینکه مشتاق بودن و شور و شوق داشتن و از همه مهمتر مثل بقیه عمل نکردن(چون نتایج مثل بقیه میشه) و هر روز بهبود کیفیت داشتن در تمام جنبه هایی زندگی در این چند سال اخیر واقعا در تمام جنبه ها متفاوت میباشد زندگی ام از آرامش گرفته تا سلامتی تا روابط تا داشتن درآمد مناسب و درک موقعیت هایی جدید (هر چقدر دوره ثروت 1 و 2 و 3 ) را گوش میکنم و مهمتر از هم آن مقدار که بهش عمل میکنم به مسیر هایی بهتر و راحتتر هدایت میشم بازهم ممنون بابت این فایل که من بازهم بشینم بیشتر فکر کنم و بیشتر دستاوردهایی گذشته را مرور و بنویسم و بازهم انگیزه بیشتر در خودم ایجاد کنم برای اهداف سال 99 به لطف خداوند تا بیشتر و با تمرکز بیشتر بازهم در مسیر خواسته هایم حرکت کنم و از زندگی ام لذت ببرم. چیزی که اصلا بقیه فکرش را نمیکنند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    افرا عبدالهیان گفته:
    مدت عضویت: 2911 روز

    بنام او که افرید و فرصت برای اگاه شدن بخشید

    هم خانواده های من,بانو مریم و یگانه استاد توحیدی جهان سلام به همه شما

    استادم الان ک باران طلا با دانه های درشت و سنگین از دهان شما بر ذهن و قلبم بارید و نشست دیدم که چقدر طی این دوسال و نیم شبیه حرفهای شما شدم,من با مادرم و خواهرم سه نفر هستیم اما نود درصد از تایمی ک خونه هستم در اتاقم و تنها با فایها و کتابهام و سایت الهی عباسمنش وقتم میگذره,در محل کارم به لطف الله به محیطی هدایت شدم که باز هم نود درصد از ساعات کاریم رو تنهای تنها درمحیط ایزوله ای هستم ک براحتی هم به وظایفم میرسم و به گسترش جهان کمک میکنم و هم براحتی در زمانهای ازادم روی باورهام کار میکنم یعنی هم میتونم با صدای بلند مقاله یا سناریو و باورهای مکتوبم رو بخونم و یا فایلهارو بصورت تصویری و با هرمیزان صدایی که میخوام گوش کنم و نکته بردارم.دیدم ک چقدر اهداف برای خودم مشخص کردم دیدم که به چ هدفهایی رسیدم ک حتی هیچ برنامه ای براشون نداشتم.همین لحظه با لب تابی تایپ میکنم که بالاترین کیفیت ممکن رو در نوع خودش داره و از قانون بدست اوردم و روزی رویای من بود,با بهترین هندزفری موجود در دنیا ن اما به جرات میگم از بهترینها در ایران ساعتها در روز صدای الهی شمارو گوش میکنم استادم,میلیونها تومن بدهی رو پرداخت کردم. ده ها تراول و اسکناس و یک صددلاری مقدس همواره در کیف پولم همراه خودم دارم,و مبلغی که هیچوقت تجربه ش نکرده بودم در حساب بانکی م پس انداز دارم,گوشی زیبایی رو به رنگ دلخواهم و با کیفیتی عالی در دست دارم و همواره بهترین سرویس و خدمات رو به من میده,قدمهایی رو برای مستقل کردن بیزینسم برداشتم و به انجام رسوندم از جمله ثبت شرکت و طراحی سایت و یه دنیا نتیجه مادی دیگه از خرید لباسها و کیف و کفشهای باکیفیت گرفته تا کمک نقدی به عزیزان و اطرافیانم,درامد من به 8برابر تا به امروز رسیده و فقط خدا میدونه که تا چندروز اینده به چه عددی میرسه از لحاظ سلامتی در ارامشی هستم ک از بیانش به زبان ناتوانم و هرگز دکتر و دارو و داروخانه رو حداقل در این یکسال اخیر تجربه نکردم به لطف رب قادرم,احترام و محبتی از همه بندگان خدا دریافت میکنم ک حسی زیبا به من میده چ در خانواده چ بین مشتریان و محیط کارم و پرسنل و مدیر محترمم و یا مردم عادی در اماکن عمومی و غیره خدایی رو در وجودم پیدا کردم که همیشه توی اسمونها دنبالش میگشتم و هیچوقت ن دیدمش ن دستم بهش رسید اما الان همیشه هر لحظه هروقت ک اراده کنم در بهترین جای قلب و وجودم میبینمش و منو در اغوش میگیره و اجازه میده که اشکهای شوقم رو روی قلبش بریزم و با عشق صدای منو میشنوه و محبت و ایمان و توکل منو میپذیره و میگه جای تو روی شونه های من تا روزی که خودت بخوای امن و باشکوه و محفوظه.همه دوستان و همکاران قدیمم رو از زندگیم حذف کردم و البته که جهان کمک زیادی در این زمینه به من کرد و من و از لحاظ فیزیکی جابجا کرد فقط یک دوست هم مدار یک دوست هم فرکانس و یه دوست الهی دارم که همه مکالمه های ما حول قانون,فایلهای شما,مقاله های خانم شایسته عزیز و خواسته هاو رویاهای خودمون میچرخه,همه اینها بخشی از نتایج من فقط در همین امسال یعنی سال98 بوده و هنوز سال 99 شروع نشده من اهدافم رو مشخص کردم و هر چندروز یکبار بروزسانی و ادیتشون کردم و ان شالله با تحویل سال نو در دفتر مخصوصم ثبتشون میکنم و یکی پس از دیگری و در زمان الهی تیک میخورن.استادم من از فعالترین شاگردان مکتب شما هستم و با همه تاروپودم از همون ابتدا حرفهای شمارو باور کردم و تمام تلاشم رو برای عمل بهشون بکار گرفتم نمیگم که پرفکت بودم وخیلی جاها از مسیر منحرف شدم,ناامید شدم,از فشار بدهی مشرک شدم اما دوباره برگشتم و ادامه دادم تمرینات رو با عشق انجام میدم و وقت میزارم شاید نسبت به وقت و انرژی و تمرکزی که میزارم در بعضی موارد خیلی طول میکشه که نتیجه بگیرم اما میدونم ک قانون خطا نداره و ترمز در ذهن منه و بالاخره پیداش و رفعش میکنم و این زمان لازمه که من تکاملم طی بشه و همین باورها باعث نتایج چشمگیری برام شده.دستم از نوشتن خسته میشه اما هرگز ترکش نکردم گوشم از شنیدن و هندزفری خسته میشه اما حتی یکروز هم بدون صدای شما نگذشت تمام این مدت رو فقط از طریق گوشیم با سایت همراه بودم سخت بود اما ادامه دادم تا به الان که به لطف الله با لب تابم و در بهترین و راحت ترین شرایط الهی همراه خانواده ام هستم و بیشتر میتونم روی سایت باشم و خیلی بیشتر نظر مینویسم چون خیلی راحتتر از گوشی موبایل ه….در همین روزهایی که همه درگیر حاشیه و داستان ویروس…. هستن من از همیشه رونق بیشتری رو در محیط کارم و در بیزینسی که توش فعال هستم تجربه میکنم و از ماه های قبل سود بیشتری بردم

    خلاصه که استادم خیییییییییلی هنوز دارم برای نوشتن و گفتن و تصمیمی دارم که بزودی ی فایل صوتی اماده کنم و ان شالله بعنوان عیدی و هدیه ای ارزشمند براتون بفرستم(اینها نتایج شاگردی بود ک در زیر خط صفر و با میلیونها تومن بدهی و دین به سمت این زندگی الهی هدایت شد و فقط با استفاده از فایلهای رایگان و البته و البته اراده و ایمانی قلبی همواره ادامه داد و به تازگی حدود یکماهی است ک روی محصول ثروت یک کار میکنم اما به ارامی و بدون عجله تا فایل شماره 14 اومدم و استپ هستم و همواره همین14 تارو مرور و تمرین میکنم تا بنیادین بشن در وجودم و دوباره پیش برم.)

    در اغوش پروردگار امن و ارام و سعادتمند و شاد باشید…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: