سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 13 - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

489 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    afshin abbaspoor گفته:
    مدت عضویت: 2587 روز

    سپاس خدای را که چشمانم راگشود

    تا بهتر زیبایی های این دنیارا ببینم

    که قبلا برایم قابل دیدن نبود

    چون قبلا توجهم بر ناملایمات زندگی بود

    حالا میدانم هر چیزی در زندگی ام هست

    خودم در ارتعاش آن قرار گرفتم

    زندگی زیباست

    اگر زیباییها را ببینیم

    حتی در طوفان افکار خشن

    باز کودکان میخندند

    یادم آمد کودکی را

    در روز بارانی که رعد و برق در آسمان بود

    با لبخندی زیبا به آسمان نگاه میکرد

    میگفت که خداوند دارد ازم عکس میگیرد

    پس ببینید کودکان چه نگاه بزرگی دارند

    سلام دوستان حسم گفت الان که ساعت ٢ بامداد هست یه نوشته ای رو اینجا بنویسم.

    من امروز تصمیم گرفتم فقط رو نکات مثبت تمرکز کنم …

    اولینش اینه که که من امروز تونستم کتاب چگونه فکر خدا رو بخوانیم ؛ رو تموم کنم و دیدگاهم رو نسبت اینکه خداوند که کل جهان رابصورت انرژی خلق کرده که نه قابل تغییر هست که کسی میتونه گولش بزنه نه به گریه و زاری و اهمیت میده فقط به فرکانس و احساس ما جواب میده؛ احساس خوب = اتفاقات خوب

    امروز با اینکه باران زیبایی میومد و لطافت زیبایی بود چترم رو برداشتم و به دیدار یکی از رفیقام رفتم و چون قبلش سایت استاد رو معرفی کرده بودم رفتم باهاش راجب آگاهی هایی که در این ۵ روز از سایت گرفته رو بدونم استاد رو یک روانشناس موفق تعریف کرد برام خودمم بهش راجب اهداف توحیدی استاد و قوانین و کتاب چگونه فکر خدارو بخوانیم توضیح دادم و تشویقش کردم که ارین فضای زیبا استفاده کند

    بعدش رفتیم به راز و نیاز و سپاسگزاری یگانه خالق هستی پرداختیم…

    به هر حال امروز سرشار از شادی و انرژی بودم و بعدش دیدم استاد با فرستادن این فایل زیبا واقعا منو شوکه کرد و مارو به یاد تمرکز بر نکات مثبت انداختن…

    با آنکه هنوز فقط بصورت صوتی گوش دادم و اون پارادایس زیبا رو ندیدم فردا فایل تصویریش رو بارها نگا میکنم و ازش لذت میبرم.

    واقعا دستان خداوند را هر لحظه در زندگیم احساس میکنم استاد ازتون متشکرم که چنین فضایی را به وجود آوردین.، تا مانند سر رسیدی تعداد برگهایش به اندازه تعداد ثانیه های عمرمان و هر لحظه اش برای ما برگیست به پهنای سطح زمین تا هر آنچه قلبمان بروز میدهد را بنویسیم و به عالم بیرون شادیمان را نشان بدهیم که آنها هم با طبیعت و کائنات برقصند.

    afshin از خانواده بزرگ و صمیمی سایت عباسمنش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1318 روز

    بنام خالق زیباییها

    بنام خالقی که هر لحظه مرا هدایت میکند بسمت درستی و راستی خاسته هایم.!

    سلام و درود به استاد عزیزم..

    سلام و درود به بهشت همیشه پایدارم.

    بهشتی که هر چی بیشتر بهش عمیقتر میشم.درانه های، یاقوتشو بیشتر میبینم!.و از اعماق درونم درکش میکنم..درکی که فقط درون هر کسی،رو طلب میکنه و مزشو میچشه..

    این فایل برای نشانه امروزم بود.نشانه ایی که چند تا مورد رو برام بولد کرد’…و همین بولدباعث شد بیشتر تمرکزمو روی اتفاقات خوب هر روزم قرار بدم.

    حدودا چند روزه.دارم این عادت رو بیشتر برای خودم پیش میارم!و به این درک رسیدم این عادت باعث شده تا حالم بیشتر روی احساس خوب و ایمان و توکل بخداوند باشه..

    هر روز صبح زود بیدار میشم.و اولین کار سر و صورتمو با آبسرد میشورم و میام قرآن میخونم..و یه شمع روشن میکنم و میشینم در تاریکی صبح و قبل از دراومدن افتاب با خداوند راز و نیاز میکنم.یا تا ساعت 8خورده ایی این ورزش و راز و نیاز طول میکشه..(سعی میکنم بتونم هر روز انجامش بدم)

    همین این احساس خلوت با خداوند باعث شده تا الهامات پروردگار رو بیشتر درک کنم..و شروع روزم با این تکنیک که میخام بیشتر روش دقیقتر بشم.رو مدام تکرار کنم در طی روز..حتی کامنت نوشتن در سایت و خوندن و هدایت شدن به کامنتای دوستان بهشتیم!..

    و اتفاق بعدی..امروز الهامی از خداوند دریافت کردم و تونستم یه ورژن بهتری از کارم را ارائه بدم..تا از درون بخودم افتخار کنم و ایمانم از کارکردم قوی تر بشه..

    استادم دقیقا این مورد در این فایل زیبا تو دستتون دیدم همین دستکشی که پوشیدین بیشتر نقطعه عطفم شد که راهم درسته..من تولید کننده دستکش شدم..که چند مورد اساسی رو تونستم تو کارم ایجاد کنم و یسری الهامات دریافت کردم..فعلا اوایل کارم فقط دارم با هدایت پیش میرم..

    و اتفاق بعدی.بیشتر قرار گرفتن در احساس خوب.با دیدن این فایل یسری خاسته هام بیشتر بولد شد..و برام بولدتر شد که منم میتونم به این خاسته ها برسم.

    و اتفاق خوب دیگر..حقیقتا من کار شخصی خونه و تمییز کاری خیلی برام سخت بود روزانه انجام بدم.چیزی که اکثرا یه کار تکراری میبینشش!

    ولی با تکاملم..هر روز برام بزرگترین نقطعه شده.وقتی خونه رو تمییز میکنم و به گلهای حیاطمون آب میدم انرژیش اول بخودم میرسه و حالم 180درجه تعقییر میکنه.و این کار برام شده زندگی در بهشت..

    نکته مثبت زندگیمه!..که روزانه انجامش میدم و باعث شده تا باورهای مخربمو بیشتر بشناسم..وقتی تو کف جاروم نگاه میکنم..میبینم دقیقا باورهای ما هم نیاز به تکرار کردن داره..تا همیشه تمییز بمونه!

    و در نهایت میخام بگم..با خداوند بودن و توحیدی بودن..همه چیز آرام میشود.!احساسم تعقییر میکند و به حال خوب و اتفاق خوب منجر میشود…

    از کارکردن شخصی تا کارکردن روی خودشناسی و خداشناسی..که طی روز بیشتر برام بولد میشه!و منجر به اتفاقات خوب میشه..

    و همین راز خوشبختی احساس خوب…از درست کردن غذا..از درست کردن یه کیک.یا هر چیزی دیگری..باعث شده تا در نهایت، به یه چیز بسیار زیبا و خوشمزه تبدیل بشه.

    این عشق دادن و عشق گرفتن همه از انرژیه..که این انرژی فقط با احساس خوب و حال خوب.شروع میشه..

    ممنونم استادم که مدام داریید این قانون ساده احساس خوب رو مدام برای ما یاداور میکنید..تا راز خوشبختی رو بهمین کتگوری زیبا ببینیم!و اینراه حال خوب و دیدن بهشت حال حاضر زندگیم، چقدر میتونه درهای زیادی رو برامون باز کنه!

    و در نهایت میخام بگم.خداوند زیباست و زیباییها را دوستدارد..و همین میشه که خداوند فقط از ما احساس خوب رو میخاد..

    احساسی که درون بیاد.احساسی که حالتو خوب کنه..و قدردان همین لحظاتت باشی..لحظاتی که باعث دیدن نعمتهای زندگیت باشه.و سپاسگزارش باشی..

    که واقعا همین تکه نیازی به جهادی اکبر داره..ولی با گذشت زمان بیشتر بهت ثابت میشه..

    همه چیز حال حال خوبه..حال خوبی که فقط داری بهشت میبینی…همون لحظات آرام باعث میشه…اتفاقات روزانه ات..کاملا برات پر برکت باشه..حقیقتا برای من ثانیه ایی این قانون کار میکنه.

    میخام با جرآت بگم..هر روزم پر از اتفاقات خوبه..

    از صدای پرندگان زیبا و اواز خوششون گرفته.تادرختها و گلهای حیاطمون و نشستن پرنده کوچک رنگ رنگی و آواز سر دادن .همه رو جز اتفاقات خوب زندگیم میدانم و سپاسگزاری میکنم بخداوند.ممنونم از قانون بدون تعقییرش.که به ما به ارث رسونده.و ما با آگاهایی ،دارییم به این ارثمون استفاده صحیح میکنیم.و همیشه قدردانش هستیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    علیرضا حسین زاده گفته:
    مدت عضویت: 2510 روز

    سلام خدمت همه دوستان و استاد عزیز

    میخواستم تشکر کنم. من بعد از تقریبا ۴ ماه آشنایی با این سایت و تغییر مسیر زندگیم هنوز به پول نرسیدم ولی اونقدر نشانه می بینم که گاهی با گریه شکر گذاری میکنم.جالبه هنوز نتونستم محصولات رو بخرم. تغییرات رو به وضوح می بینم. اوایلش تغییرات کوچک بود. تغییر باورها مشکل بود ولی الان تغییرات زندگیم بزرگ و واضح شده. مکان زندگیم و آدمهای دورو برم عوض شدن .همه فایلای دانلودی استاد رو‌دارم و دائما گوش میدم. تاثیرگذارترین و زیباترین فایل مال توحید عملی پنج هست که در‌مورد بازیگر و‌فالوراش صحبت کردن. اینو خیلی گوش میدم. بخدا حضور خداوند رو می بینم. دستانش رو‌می بینم. آدمهایی به کمکم میان که شاید خودشون هم نمیدونن چرا اینقدر پیگر کارهای من هستن. هرجا که خودم یا دیگران رو در کار خدا دخالت دادم کار خراب شد.

    این متن رو‌نوشتم فقط برای تشکر از استاد. شماهم دستی از دستان خدا بودین تا مسیر زندگی من و‌همسرو فرزندانم به سمت هدایت و‌سعادت و ثروت باشه.

    خدای عزیزم. من به تو اعتماد دارم. تومنو هدایت کردی و بهترین بندگانت رو مامور رساندن پیام به من کردی. هرچه هست تویی. من هرجا دخالت کردم فقط بخودم و دیگران خسارت زدم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      کیوان تیرگر گفته:
      مدت عضویت: 3057 روز

      سلام بر همه شما همراهان گروه عباس منش ،من خیلی خوشحالم برای تک تک اتفاقهای خوبی که برای من رخ میده امروز رفتم اداره آب پول آب را بپرسم که چرا زیاد آمده چون مقدارش 450دلار بود ولی از آنجائی که باور دارم دستان الهی مشغول به کار هستندشخصی را جهان پر مسیر راهم قرار داد که نتنها پول پرداخت نکردم بلکه 34دلار هم کردیت برای پرداخت ماه بعدم داد این یعنی قانون وجود داره غقط کافی درکش کنیم بقیبش خودش درست هست مهم این هست که ما رعایت قوانین را انجام بدیم استاد عزیز خوشحال یشم از نزدیک شما را زیارت کنم من زیاد با شما فاصله ندارم مطمئن هستم روزی با هم یک نهار خواهیم خورد ،خدارا شکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    فاطمه فیضی پور گفته:
    مدت عضویت: 3308 روز

    سلام

    حالم خیلی عالیه یه زندگی رویایی دارم که هر کسی آرزوش داشته باشه

    امشب داشتم تو آرشیو فایل ها می گشتم و منتظر بودم فایل جدید بزارید خدارو شکر گذاشتید سپاسگذارم استاد لحظه شماری می کنم از نزدیک ببینمتون .با هر نفسی که می کشیم اونقدر اتفاق خوب میافته از رویش گیاهان تا آواز پرندگان حرکت ابرها

    استاد از وقتی شما فایها رو میزارید و دارم تمرکز می کنم روی زیبای هات آسمون برام زیباتر شدم خیلی بیشتر از همیشه از حرکت ابرها لذت می برم .من هفت سال تو این خونه هستم و پنجره آشپزخونه رو به کوه گنو باز میشه هیچ وقت به اندازه الان از دیدن منظره کوه از پنجره لذت نبردم.

    زیبایی ها هیچ وقت تکراری نمی شوند چون هماهنگ با روح ما هستند . شنیدن واژه های محبت امیز از همسر،تماس یک دوست دیدن یک گل زیبا. نکته جالب که در مورد من اتفاق میافته اینه که استاد عوض کردن صحبت شدم تا صحبت میره به سمت نا مناسب سریع حرف رو عوض می کنم .توی یه جمع صحبت از کمبود آب بود.منم شروع کردم که امسال چقدر بارون باریده .منابع آب زیر زمینی چقدر کشف کردند و … به طرز عجیبی همه افرادی که داشتن از کمبود می گفتن تایید کردند که آره امسال اونقدر بارون آومده تو ایران گفتن دیگه خشکسالی تموم شده و…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      رحیم خان گفته:
      مدت عضویت: 3467 روز

      سلام بر بندرعباس وسلام بر گنوووووووووووووووووووو وسلام بر فاطمهههههههههههههههههههههه

      آره درست گفتید : زیبایی ها با روح ما هماهنگ هستند چون روح ما زیباست واز خود خود خداست

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سعید قربانی گفته:
    مدت عضویت: 3306 روز

    سلااااااااااااااااام، استاد عزیزم، دوستای گل تر از گلم

    استاد جان، منم میخوام اتفاقات خوب امروزمو براتون بنویسم، فردا تولدمه!

    همسرم که تو قسمت نظرات فایل قبل نوشتم که بعد دوسال تازه عروسی کردیم کلی تدارک دیده بود و با اینکه کلی کار داشت و مشغله ، با تمام وجود سنگ تموم گذاشته بود برام! کیکی که سفارش داده بود خیلی متفاوت بود، از جنس شکلات سفت یه رویه داشت، و توش کیک و نوتلا بود. این کیک روانگار نمیبرن و بهم گفت بشکنمش از وسط!

    کادو هم یه کیف برام خریده بود، به قول استاد خفن :) خیلی عالیه….

    منم دوتا بوس عاشقونه از پیشونیش کردم و کلی بگو و بخند و قهوه و….

    از اونجا تا حدود 2 کیلومتر پیاده زیر بارون پیاده روی کردیم( بدون چتر) و جاتون خالی کلی خوش گذشت…

    امروزم اینطوری گذشت و یه آرزویی سر فوت کردن شمع ها کردم که نمیدونین… نمیدونین، انگار یهو به ذهنم رسید که اینم میشه! به خودم قول دادم تا تولد بعدیم انجامش بدم….

    بعد کار و ازدواج و درآمد رو به رشد تو 23 سالگی ضمن تحصیل و محبوبیت و سلامتی و خوشحالی و فراهم شدن مقدمات اعزام این آرزومم زندگی خواهم کرد شک نکنید، از الان باورهای هم جهت با خواستمو میسازم، الانم لباس ورزشیمو پوشیدم میخوام برم بدوم جاتون خالی….

    از اینکه بین شما ها هستم و از اینکه خدا رو دارم روز به روز بیشتر میشناسم و از اینهمه خوشی که معتقدم تموم نشدنی هستش حس رضایت میکنم و بابت همه چه سپاسگزارم….

    استاد ممنون، دوستان سپاس، خدایا شکر…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      محمدرضا احمدی گفته:
      مدت عضویت: 3089 روز

      یک خاطره از خودم برایتان تعریف می کنم که خیلی خیلی خیلی حالتان را خوب میکند؛

      در شهریور ماه بود که میخواستم برای خودم یک لباس بخرم که خیلی دوستش داشتم و وقتی خریدمش رفتم یک کادوی خیلی لاکچری هم خریدم تا کادویش کنم و بعد که این کار رو کردم گفتم که بذار یک نوشته هم برای خودم بنویسم و بگذارم روی کادو که نوشته این بود:

      تقدیم به شخص شخیص و مقدس و بزرگواری که قادر مطلق، قدرت مطلق،خالق مطلق، حاکم مطلق ،بزرگوار، جناب پادشاهِ دنیای بی نهایت

      شریف و مقدسشان هستند.

      اعلی حضرت ،جناب محمدرضا احمدی، شما را خیلی دوست دارم و عاشقتان هستم، چون شما تجلی عشق خداوند هستید.

      20/6/1397 محل امضاء

      بعد میدونی چه اتفاقی افتاد حسم گفت که از اعلی حضرت به بعد را اینطور بنویس:

      … اعلی حضرت، جناب محمدرضا احمدی، شما را خیلی دوست دارم و عاشقتان هستم، چون شما تجلی عشق من هستید.

      دوست صمیمی شما؛

      خداوند مهربان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      محمدرضا احمدی گفته:
      مدت عضویت: 3089 روز

      سلام آقا سعید نوش جونت کیکی تولدت

      تولدت هم مبارک

      من به نوبه ی خودم… تولد تولد تولدت مبارک ایشالا که صد ساله شی نه که هزار ساله شی و باقی داستان…تولدت مبارک باشه عزیزم من اینجا از راه دوردست زدم ورقصیدم و از راه دورمیبوسمت وامیدوارم که تا آخرین لحظه ایی که در این دنیا هستیم در احساس سپاسگزاری باشیم و در احساس سپاسگزاری و شادی و عشق فراوان و سرشار از این دنیا برویم.

      با همسرتون لذت ببرید از زندگیتون و لحظاتی رو در ادامه تجربه کنید که الان هم در ذهنتون نمیگنجه و نمیتونید تصورش کنید.

      دوستت دارم سعید جان، دوستت دارم سعید جان ،دوستت دارم سعید جان، دوستت دارم سعید جانریال دوستت دارم…

      چه قدر قشنگه که خداوند عشقش به شمارا از طریق من به شما اعلام میکند و من فقط یک جلوه و یک دستی از طرف خداوند هستم در زندگی شما که تولد شما را به شا تبریک میگوید.

      هر کجا هستید موفق و سلامت باشید برادر عزیزم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      رحیم خان گفته:
      مدت عضویت: 3467 روز

      سلام داداش سعید : تولددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددت مبارک بادا

      داش خودم آهنگ زیبای لری ” دوپا ” میزارم ودر تولدت میرقصم

      خداوندا ای صاحب عرش تا به فرش : این برادرم سعید را که میشناسی . او درزمانی گه همه از مشکلات می نالد شروع به زندگی کرده است ، محبوب من ؛ آنچنان نعمت وسلامتی ومخصوصا ثروت به اوبدهید که در ردیف آدمی مثل بیل کیتس باشد ممنون خدای عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    Rojina گفته:
    مدت عضویت: 1791 روز

    استاد من متحیرم از این دقت خداوند…

    چند دقیقه ای استراحت کردم که بتونم با تمرکز بهتری روی ج یک دوره ثروت یک کار کنم، خوابی که دیدم خواب جالبی نبود. ولی ته قلبم آروم بود. بیدار که شدم به خدا پناه بردم و اومدم زدم روی مرا به سوی نشانه ام هدایت کن. دیدم سایت راه افتاده و خداروشکر کردم

    عنوان این فایل رو که دیدم از خداوند سپاسگزاری کردم و دیدم خیره و فایل همش در مورد نکات مثبته. این فایل سراسر خوبیه. پس خداروشکر.

    حالا معجزه کجاست؟

    باورتون میشه استاد من همین یک ساعت پیش توی یوتیوب داشتم سرچ می‌کردم چطور گوشت رو گریل کنم؟

    آخه باورتون میشه؟؟؟

    خداوند چطور میتونه اینقدر دقیق عمل کنه؟

    که هم آرومم کنه و بگه الله خیر حافظ و هو الرحم الراحمین… و هم جواب سوالم رو بده که لذت بیشتری از غذام ببرم؟؟؟

    این مسئله رو هم در ادامه زندگی سالم و شاهانه به شیوه قانون سلامتی باهاش مواجه شدم. که وقتی میخواستم گوشت رو بپزم همش استرس این رو داشتم که هم گوشت بپزه، هم خواصش حفظ بشه و یذره وسطش خام بمونه چون من اینجوری دوست دارم، هم نسوزه و هم نرم باشه و سفت نشه. در عین حال تمام اینها، اونقدری بهش حرارت وارد شده باشه که گرما به داخل گوشت نفوذ کرده باشه و زود سرد نشه. چربی حیوانی ای هم که استفاده میکنم حروم نشه و نماسه چون اون رو هم دوست دارم داغ بریزم روش و بخورم، داغش یه چیز دیگه‌ست:)

    جوابی که من بهش رسیدم این بود که یه تابه گریل بگیرم و روی گاز این کار رو انجام بدم و یه ویدیو پیدا کردم که روش مناسب پخت رو توضیح داده بود. منم ازش راضی بودم و احساس کردم جواب میده و پاسخ نیازمه.

    وقتی راجب این موضوع توی این فایل شنیدم، به معنای واقعی کلمه شاخم دراومد!!!

    باید راجب باربیکیو های حیاط یه سرچ کنم، شاید به نتایج بهتری برسم…

    ممنون استاد…

    هم متریال غذا رو بهم گفتین و هم روش طبخش رو؛)

    خدایا دقتت رو شکر…

    عزیزم چه موجودات قشنگی!

    چقدر ماه بود اون شیر دریایی:) عاشق سیبیلاش شدم!

    چه پل زیبایی بود که روش قدم می‌زدین استاد و خانم شایسته عزیزم

    دقیقا شبیه یک پروژه معماری در مئامشلان Maasmechelen بلژیک بود که چند روز پیش عکسش رو توی مجله توی کتابخونه دانشگاه دیدم… و راجبش کنجکاو شدم.

    حالا من بخوام اتفاقات خوب امروزم رو بگم:

    امروز طبق برنامه ام ساعت 6 بیدار شدم

    روتینم و مدیتیشنم رو عالی انجام دادم و به آرامش خوبی رسیدم.

    تلگرام رو که باز کردم یه خبر خیلی خیلی خوب دیدم که یعنی به یکی از اهدافی که این ماه برای خودم نوشتم رسیدم:) (وقتی نهایی بشه میام داستانش رو می‌نویسم که خداوند چه لطفی بهم داشت و چطور هدایتم کرد)

    خدای عزیزم در تمام طول امروز همراهیم کرد و به شکل آرامش و احساس خوب در قلبم جاری بود. خدایا شکرت…

    با هم رفتیم خرید و من توی راه با مامان عزیزم صحبت کردم در حالی که احساسم واقعا خیلی خوب بود، خبری که شنیده بودم رو بهش دادم و اونم کلیی خوشحال شد.

    خدایا شکرت.

    امروز رفتم و طبق قانون سلامتی کلی گوشت مناسب و سالم برای خودم خریدم. مثل همیشه با روی باز قصاب مواجه شدم که همیشه خندونه و با روی گشاده گوشت ها رو اونطور که میخوام با نظم، دقت و تمیزی تمام برام آماده می‌کنه. تازه امروز ازش خواستم و گوشت های استیک رو برام وکیوم کرد.

    هر بار دارم به شکل بهتر و لذت بخش تری از خرید گوشت هدایت میشم خدایا شکرت.

    چربی و قلم هم که پای ثابت خریدهام برای جسم پاک و سالممه.

    خدایا شکرت برای قانون سلامتی…

    وقتی از فروشنده خواستم خریدهام رو برای حمل آسان تر توی کیسه ی پارچه ایم بذاره، از زیبایی اش تعریف کرد.

    برای خودم از بازار میوه و سبزی های تازه کلم بروکلی ارگانیک خریدم. و فروشنده هم راجب مزرعه و روش تولیدش برام توضیح داد. خیلی هم روان به انگلیسی صحبت می‌کرد.

    امروز پیاده روی ام رو انجام دادم، همزمان به کارهام رسیدم، خریدهام رو کردم، ورزشم رو انجام دادم، کتابخونه رفتم و درس خوندم، غذام رو هم به خوبی آماده کردم و به بخش خوبی از برنامه ام رسیدم.

    الان هم باید برم به بقیه برنامه ام عمل کنم.

    فقط قبلش بگم، مهمترین قسمت تمام این کارا این بود که خداوند در تک تک این بخش ها همراه من بود، در قلب من بود، باهام شیطونی می‌کرد، بهم آرامش و امید می‌داد. و دارم هرلحظه بیشتر به این آیه از قرآن می‌رسم که «هو معکم این ما کنتم…»

    خدایا شکرت…

    خدایا شکرت که روی موج خودت سوارم کردی.

    منم مثل استادم میخوام روی شونه های تو بشینم و من رو با خودت ببری. چون اینجا جام خیلی خوبه… خیلی…

    خدایا شکرت…

    هرجا هستین شاد و سلامت و ثروتمند باشین در پناه خدایی که خودش گفته همیشه محافظمونه…

    الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    حسن کفاش دوست گفته:
    مدت عضویت: 2931 روز

    سلام دوستان گرامی و استاد عزیز و مریم بانون

    آموخته های من از استراماچونی

    من یک طرفدار فوتبال هستم که مدتها بود با فوتبال ایران قهر کرده بودم چون اصلا فوتبال زیبایی ارائه نمی دادند و لذت بخش نبود برای من که بیننده بودم تا اینکه چند وقت است که پیگیر فوتبال استقلال و سرمربی جنتلمن او استراماچونی ایتالیایی شدم و امروز متوجه شدم که امروز ایشان به دلیل مشکلاتی که با مدیران باشگاه داشته از ایران خارج شده است . من خیلی ناراحت شدم ولی چون شاگرد مکتب استاد هستم و قانون را می دانم که احساس بد = اتفاق بد است بنابراین سریع سعی کردم که حس خودم را خوب کنم و به نکات مثبتی که از ایشان آموخته ام توجه کنم و به خودم یادآوری کنم :

    این شخص کسی بود که از یک مکتب فکری آمده بود که به “قدرت ذهن” خیلی اعتقاد داشت و در اکثر مصاحبه هایی که از ایشان دیدم و شنیدم و یا خواندم به موضوع ” ذهنیت بازیکنان” خیلی توجه داشت و همیشه می گفت که ما باید ذهنیت آنها را تغییر دهیم و دقیقا در بازی بازیکنانی که با مربیان دیگر کار می کردند به خوبی می توان به این موضوع رسید که چقدر ذهنیت آنها را در همین مدت کوتاه تغییر داده بود.بازیکنی که همیشه در حاشیه بود و اصلا هیچ فعالیت مهمی نداشت به اوج بلوغ کاری خود رسیده بود و من بار دیگر به این حرف استاد که همه چیز ذهن است اعتقاد بیشتری پیدا کردم.

    شخصی بسیار منظم و منضبط بود که به سفارش کسی توجه نداشت و از طرفی به کار خویش اعتقاد راسخ داشت و علیرغم همه مشکلاتی که با مدیران و سایر افراد داشت با توکل به خدا از بازیکنان گمنام با کارکردن و اعتقاد به سلامتی کار و تیمی ساخت که همگان از فوتبال بازی کردن آن لذت می بردند حتی تیمهای رقیب نیز به تعریف از وی می پرداختند.

    بسیار انسان منعطفی بود و سعی می کرد که از کار و محیط کار لذت ببرد . حتی در مدت کوتاهی که در ایران بود از مناطق دیدنی ایران مثل شیراز دیدن کردند با خانواده و کلی از آنجا تعریف نمودند.

    شخصی بودند که بر عقاید خویش استوار ماندند و نخواستند بر مسائل اعتقادی خویش پای بگذارند و با توجه به اینکه به محبوبیت زیادی رسیده بود و امکان سازش با مدیران این باشگاه را شاید داشت ولی خط قرمزهای خویش را رد نکرده و عطای این همه محبوبیت را به لقایش بخشید.

    اصل تمرکز را به خوبی رعایت می کرد و سیستم جدیدی را از فوتبال در ایران ارائه کرد و با تمرکز بر روی این سیستم بازیکنان را با این سیستم آشنا و هماهنگ نمود حتی با این که در چند بازی اول به علت عدم آشنایی بازیکنان با این سیستم به مشکلاتی بر خورد و حتی دربی را باخت ولی با قدرت و تمرکز به کار خویش ادامه داد و نتیجه آن را دید. دوباره به این حرف استاد رسیدم که تمرکز چقدر می تواند مهم باشد.

    عاشق کارش بود. برای اینکار حتی تعطیلات را به کارش می پرداخت و با جدیت مثال زدنی به موفقیت رسید . بازهم حرف استاد که اگر شما عاشق چیزی باشی حتما به موفقیت می رسی.

    در کل من از وقتی که با جدیت دارم روی خودم و قوانین کیهان کار می کنم هرچیزی را که می بینم با قوانین مطابقت می دهم و سعی در توجه به نکات مثبت آن موضوع دارم و در کمترین زمان می توانم حال خودم را خوب کنم و این را مدیون آموزشهای استاد گرامی خودم هستم.

    در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2163 روز

      سلام و درود بر شما دوست گرامی

      چقدر قشنگ از یک مربی که من اصلا نمی شناسمش، تصویر زیبایی رو خلق کردین و فوق العاده شد با توام کردن با آموزه های استاد عزیزمون.

      ممنون از اشتراک خوب و نگاه زیبا تون…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    زدکارتیست گفته:
    مدت عضویت: 2633 روز

    همه آدمها یه مغز دارند و یه قلب. مغز همون عقل هست و قلب همون دل.

    من ب صدای قلبم گوش می دم.

    وقتی میخوام تصمیمی بگیرم ب قلبم گوش میکنم. اون باهام حرف میزنه و من حس آرامش رو پیدا میکنم.

    اگه میترسم، نگرانم، استرس دارم، دلواپسم، هل شدم، عجله دارم، ناراحتم، و در کل حالم خوب نیست، یعنی ب عقلم و حرفهای ذهنم دارم گوش میکنم.

    فقط زمانی ک ب قلبم گوش میکنم، حال خوب رو حس میکنم.

    پس همیشه

    چشمهامو میبندم

    ب قلبم و ب خدا

    با آرامش فکر میکنم

    و منتظر میشم تا باهام حرف بزنه.??

    شاد باشیم و راضی و پر روزی.

    ZKartist

    .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3350 روز

    سلام

    بله عقل کل عالی است و یادمه سالها پیش فرمودید که من برنامه ریزی خاصی با هدف خاصی در این قسمت می خواهم انجام بدهم وواقعا عالی است و قسمت جستجویش هم بی نظیر است.

    مرسی که ما را اعضای خانواده مینامید حس خوبی دارم

    استاد راجبه سیاتل خیلی چیزها رادارم می بینم جاهای دیدنی زیادی داره که خیلی عالی آنجا هم برید

    استاد دقیقا منم دیروز کسی را دیدم که سگ داره و طبق برنامه هایی که دارم رفتم سراغش و عکس گرفتم و نازش کردم و اول توی ماشین عکس می گرفتم آقا آمد طرف من گفت چرا از تو ماشین عکس می گیرین گفتم واقعا از سگ می خواستم عکس بگیرم وگفتم شاید ناراحت بشید ووو گفت نه و سگ را اورد عکس گرفتم وو حدود یکساعت داشت برایم از سگها صحبت می کرد و منم گوش می کردم و … یعنی واقعا از نظر من هر کسی به سمت من می آید آدمهای خوب و بسیار مهربانی هستند این را باور دارم وهمیشه هم این طوری است خدایا شکرت

    به هر چی تمرکز کنی به همان سمت هدایت میشوید خدایا شکرت این جمله شما همان چیزی بود که امروز از خدا خواسته بودم که به من بگوید که برای موردی که در نظر دارم چه کار کنم. استاد عزیزم مرسی

    بر روی اتفاق خوب تمرکز میکنیم این طوری احساسمان بهتر است و دوباره اتفاق خوب بیشتر برایمان می افتد

    بازم تشکر برای مدلهای مختلف دیدن فایلهایتان تشکر واقعا برایم عالی است و کلی با توجه به اینکه مدل دیدن فایلهایتان خاص خودم است بسیار کارا است.

    دلم می خواهد یک چیزی ازعقل کل بگویم ای کاش آدمها اگر به نظر آدم مخالف هستند دیدگاه منفی ندهند شاید آن موقع ما در مداری باشیم که حرف راهنما گر را نفهمیم و هنوز ظرفمان این قدر بزرگ نشده باشد یا حتی برعکسش پس آنچه که راهنمایی شده را بخوانیم و در مورد قضاوت نکنیم یا قبول می کنیم یا نه و به قول معروف روی اعصاب طرف راه نرویم.

    فرض کنیم طرف بد راهنمایی می کند خوبست که بزاریم آدمها خودشان بزرگ شوند و این را قبول کنیم که ما نمی توانیم کسی را بزرگ کنیم ولی میتوانیم به دیگری راه را نشان دهیم خواست برود یا خواست نرود

    مقاومت نداشته باشیم همیشه فکر کنیم شاید من دارم اشتباه می کنم نه به عنوان تو سری زدن به خود ولی گاهی هم بد نیست یک ذره بیشتر فکر کنیم و زود جواب ندهیم.

    چه ماهیهای زیبایی جل الخالق خدایا شکرت تو چقدر بزرگی و این دنیا چقدر پر است از انواع نعمتهای تو بی همتایی و بی نظیری

    استاد عزیزم متشکرم مثل همیشه عالی مطمئنم که هر روز به جاهای بهتر کارهای بهتر هدایت می شوید و همیشه اززندگی خود لذت می برید سپاس

    Just do it now

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  10. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2008 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    ابری نیست، بادی نیست، می نشینم لب حوض، گردش ماهیها، روشنی، من، گل، آب… پاکی خوشه زیست

    سلام استاد قشنگم

    انقدر این عبارات سهراب رو دوست دارم که برام مثل آیات قرآن میمونه.

    روشنی… من…. گل…. آب… پاکی خوشه ی زیست…

    چقدر لطیف و ظریفه، چقدر این زندگی میتونه به همین لطافت و ظرافت باشه و من تا بحال درکش نکرده بودم.

    من همیشه ته دلم زندگی رو دوست داشتم و از بچگی آدم خوشبین و مثبت نگری بودم.

    ولی نه به این زیبایی که شما داری یادم میدی.

    نه با این آگاهی.

    همیشه ذهن ناخودآگاهم از غم و ترس و نگرانی فراری بود. تقریبا هیچوقت آدم نگران و مضطربی نبودم. همیشه همه چیز برام عادی بود.

    فقط در بعضی موارد نادر که اعتمادبنفس انجام کاری رو نداشتم از وارد شدن بهش می ترسیدم ولی تو فرکانس ترس و استرس باقی نمی موندم.

    یادمه سر یکی از امتحانات سخت دبیرستان ناخودآگاه یه آهنگی رو زمزمه می کردم که خودم اون لحظه اصلا حواسم نبود. نفر بغل دستیم مریم شنیده بود و بعدا به مامانم گفت. گفت دیدم وسط امتحان سعیده داره آواز میخونه.

    بهش گفتم چون من موقع خوندن اون مطلب همزمان داشتم به اون آهنگ هم گوش می دادم و سر امتحان واسه اینکه جواب یادم بیاد ذهنم ناخودآگاه اون آهنگ رو زمزمه کرد.

    یه همچین شخصیتی بودم همیشه… غرق در خیالات خودم. فقط تمرکزم رو خودم… فارغ از غوغای جهان…. بی توجه به ترس ها و اتفاقات منفی زندگی دیگران…

    اما…. از وقتی با شما آشنا شدم دیدم هنوز چقدر نکات مثبت هست که من نمی دیدم. به نظرم بدیهی بود.

    وقتی من و خواهرم هردو ازدواج کردیم تفاوت زندگی راحت خودم و رابطه خوبم با همسرم رو به وضوح با زندگی در هم پیچیده و سخت خواهرم و روابط متشنج و نوسانیش با همسرش دیدم.

    چون من همیشه بیخیال بودم و اون همیشه مضطرب بود. از همون بچگی.

    این فایل نشانه روزانه دیروزم بود. اتفاقا دیروزم پر از اتفاقات مثبت بود که بایستی حتما ثبت میشد ولی کشید تا امروز.

    امروز داشتم راجع به دیروزم واسه همین خواهرم تعریف می کردم. برای اینکه دنبال آسوده تر کردن ذهن و زندگیشه و همیشه دلش می خواد از من الگو بگیره.

    براش تلفنی گفتم. برای شما کاملترش رو میگم:

    1-صبح با ناز و لبخند از خواب بیدار شدم، یه صبحانه توپ خوردم و همزمان این فایل رو نگاه کردم.

    2- کارهای خونه قشنگمو انجام دادم. با عشق.

    3- دختر نازم بیدار شد بهش صبحانه دادم و با هم بازی کردیم. من نقش هیولاها رو بازی کردم و اون مثلا اومده بود خونه ما هیولاها مهمونی. بازیم هدفمند بود تا ترسش از هیولا رو کم کنم. کلی بهش خوش گذشت و خندید. منم همزمان پشت لپتاپم بودم و کارامو انجام می دادم.

    4- جوجه قشنگمو فرستادمش مهد کودک و مشغول ناهار شدم. چه ناهار خوشمزه ای هم شد.

    5- یه دوش عالی گرفتم و چون احساس ارزشمندیم نسبت به موهام بیشتر شده دیگه سشوار نکشیدم و گذاشتم همونجور فرفری خشک بشه.

    6- عصر وقت اکوی قلب جنین داشتم. پس آماده شدیم و ترانه رو از مهد برداشتیم و رفتیم تهران میدون آرژانتین. ترانه رو گذاشتیم شهران پیش عمه اش و عمه الی مهربون گفت برو خیالت راحت تا هر ساعتی کارت طول بکشه من مواظبشم.

    7- من و ابی هم رفتیم سونوگرافی خیابون الوند و معلوم شد دو ساعت دیگه هم قراره تو نوبت باشیم.

    پس دوتایی رفتیم سر میدون آرژانتین که یه دوری بزنیم ولی من مجبور شدم یه جایی پیدا کنم برم دستشویی.

    یه کافه شیک و مدرن بود که اجازه گرفتم و از سرویسش استفاده کردم. بعد ابی گفت می خوای بریم همینجایه چیزی هم بخوریم؟ گفتم نه تو ناهار نخوردی بیا بریم رستوران غذا بخور. گفت نه بریم همینجا قهوه بخوریم.

    گفتم بریم.

    2 تیکه کروسان و دوتا لته سفارش دادیم شد حدود 500 هزار تومن. بعد ابراهیم گفت خدایا شکرت دیگه این 500 تومنا واسمون پولی نیست، ولی باید کاری کنیم که 50 میلیون هم واسمون پول خورد باشه.

    بعد دیدم فضا آماده است گفتم آره درسته ولی همه چی به نوبت. بقول استاد نمیشه به یه بچه کلاس اولی انتگرال یاد داد.

    ابی هم تایید کرد و گفت آره انقدر باید این سطح واسمون منطقی بشه که بتونیم خیز برداریم واسه چند برابر کردنش نه یکهو صدبرابر. فقط سه چهار برابر.

    بعد من گفتم ولی خدا به ما لطف کرد و توی چند ماه 10 برابر بهمون ثروت و درآمد داد.

    یادته پارسال بنگاه املاک درآمد نداشت اسنپ کار می کردی؟ از درآمد ماهی 5-6 تومن در عرض کمتر از 9 ماه به تدریج الان رسیدیم به حدود 80 تومن. پس بازم میشه همینم 10 برابر بشه، به شرطی که شکرگزارش باشیم و واسمون باورپذیر بشه. ابراهیم هم تایید کرد و دنباله حرفای منو با مثال و توضیح بیشتر گرفت.

    لذت بردم از این مکالمه با همسرم و این هم مداری و احساس سپاسگزاری عمیق.

    8- ابراهیم گفت من ناهار نخورده بودم ولی چون می دونستم تو عاشق کافه و فضاهای این مدلی هستی گفتم بریم اینجا.

    اینو که گفت قند تو دلم آب شد. گفتم چقدر شیرین و لذتبخشه که یه چیزی تو دلت باشه ولی نگی. بعد خودبخود واست جور شه.

    خودش هی اصرار کرد بریم اینجا قهوه بخوریم چون می دونست ته دل من چیه.

    چقدررررر لذتبخشه که همسرت تو رو عمیق بشناسه و کاری کنه که خوشحال بشی، اونم بدون اینکه ازش درخواست کنی.

    9- برگشتنی از سربالایی خیابون الوند که می رفتیم به نفس نفس افتادم، دستمو گرفته بود و کمکم می کرد آروم آروم راه برم. خیلی اون حس حمایتگر و دستای مهربونشو دوست داشتم.

    10- بالاخره نوبتم شد که اکوی قلب نی نی نوا خانم رو انجام بدم.

    خدایا شکرت. این یه مورد به تنهایی برای یک عمر شکرگزاری کافیه، چه برسه واسه یک روز تمرکز بر نکات مثبت!

    همون دو دقیقه اول دکتر گفت قلبش کاملا سالمه و همه چیش نرماله خیالت راحت.

    بعد با دقت تمام همه جوانب رو بررسی کرد و عکس صورت قشنگشم تو مانیتور بهم نشون داد و بازم یه مزرعه نیشکر تو دلم قند آب شد.

    چقدر این نی نی زیباست خدایااااا. مردم براش.

    چقدر تو به من لطف و محبت کردی یه بچه سالم و مامانی بهم عطا کردی. الهی……. راضی ام ازت!

    11-خیلی شیک و مجلسی هم هزینه اش رو (که دوبرابر کرج بود) پرداخت کردم و بازم خدا رو شکر کردم که بهمون توانایی مالی عطا کرده که باکیفیت ترین خدمات رو دریافت کنیم بدون نگرانی از هزینه هاش.

    12- ترانه رو برداشتیم و برگشتیم خونه قشنگمون و کلی هم از خواهرشوهر مهربونم تشکر کردم که کاری کرده بود که هم من راحت باشم هم به بچه ام سخت نگذره و برعکس کلی هم بهش خوش بگذره.

    13-آخرشب دیدم که فایل جدید اومده رو سایت. خیلی خوشحال شدم اما متاسفانه خستگی غلبه کرد و کامنتش رو امشب نوشتم.

    14- یه کامنت جذاب هم از دوست خوبم سمیه زمانی دریافت کردم و با خوندنش اشک شوق ریختم.

    15- با پدر و مادر عزیزم هم تصویری صحبت کردم و دلم شاد شد.

    این بود انشای من در مورد تمرکز بر نکات مثبت امروز. تقبل الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1906 روز

      سلام به سعیده جانم، به مامانی جانم.

      خدا رو بی نهایت بار شکر برای سلامتی نوا جانم، خودت و عزیزانت.

      وقتی گفتی اکوی قلب جنین یاد اکوی قلب حافظ افتادم که انجام دادیم.

      ما رفتیم مرکز طب کودکان، خیابان قریب.

      استاد و شاگرد مشغول اکوی قلب نی نی بودن و نی نی حسابی ورجه وورجه و شیطونی میکرد فداش بشم.

      استاد عین پدرها بسیار بامحبت رفتار کرد باهام.

      الحمدالله همه چیز خوب بود.

      خدا رو شکر نوا جانم سلامته، قربونِ قلبِ کوچولوش بشم من جیگر طلا.

      خدا رو شکر برای آزادیِ مالی تون که بهتون اجازه میدن بهترین خدمات پزشکی رو برای خودت و نوا جانم فراهم کنین.

      خدا رو شکر برای موفقیت ها و رشد مالی تون.

      اون کامنتی که در مورد تغییرات و رشد و بهبودهاتون نوشته بودی بی نهایت کیف کردم.

      خدا رو شکر برای کافه رفتن، محبت همسر که باعث شادی و نشاط مامان سعیده جانم شده.

      خدا رو شکر برای این همه نکات مثبت و زیبایی که داری تجربه میکن.

      ان شاالله ثانیه به ثانیه بیشتر و بیشتر شه برای همه تون.

      الهی شکر برای عمه ی مهربونِ ترانه جان و نوا جان.

      عمه هدیه ی حافظ هم بسیار مهربونه و بعد از زایمان یکی از بهترین آدم های اطراف من بوده و هست.

      امروزم که رفتیم با هم سبد لباس بخرم برای حافظ جانم، براش ماشین کوچولو و یه دست لباس گوگولی خرید.

      خدایا شکرت برای خانواده های خوب و مهربون و دوست داشتنی مون.

      سعیده جان میدونی چی شده؟

      این روزها قفلی زدم با تمرکز روی کامنتهات و کیف میکنم و کیف میکنم و کیف میکنم.

      کامنت های تو، سعیده جانِ شهریاری، نفیسه جانم، آقا ابراهیم و سایر دوستان ناب و خوبم در سایت.

      برخی کامنتها رو به سمتشون هدایت میشم و کلی کیف میکنم.

      هر کامنتی میخونم میبینم اومده بهم چیزی بگه، چیزی یاد بده.

      الهی شکر برای همه ی شما خوبان.

      نوا جانِ قشنگم، قلبِ نازنینت همیشه پرتوان و شاد بتپه و در پناه اللهِ مهربانم باشی، همه مون باشیم.

      ماچ برای مامان سعیده جانم از طرف سمانه جان و حافظ جان.

      فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

      خدایا شکرت.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2008 روز

        به نام رب العالمین

        سمانه جونم سلام

        قلبم گفت بنویس با اینکه گشنمهههههه

        ولی گفتم چشم. سمانه جان دست زیبای پروردگار شده تا اول صبحی با احساس خوب سپاسگزاری و تمرکز بر زیباییها بیدار شی پس ردش نکن.

        همین الان که ترانه کنارم خوابیده تو خواب خندید اونم از اون خنده های صدادار و درست حسابی. برگشتم نازش کردم و خدا رو شکر کردم که داره خواب خنده دار می بینه و ذهنش آرومه.

        گهگاهی میشه که روم غیرتی میشه و به باباش میگه به مامان من نگو فلان و فلان.

        انقدر بهم مزه میده که نگو. اینجوری دوست داشتنش رو حس می کنم.

        شبا چون مدتیه ترس از هیولا داره دیگه تو اتاق خودش نمی خوابه و من که تا بحال خیلی به حرفهای روانشناسهای کودک گوش میدادم، الان تصمیم گرفتم به حرف دلم گوش بدم و دلم میگه بذار مدتی پیش خودت بخوابه تا احساس امنیتش برگرده.

        اصلا اجبارش نکن که با وجود ترسش برگرده تو اتاقش و تنهایی بخوابه. این در سالهای بزرگسالیش بهش کمک میکنه.

        منم به دلم گفتم چشم.

        دیروز من و ترانه از 7:30 صبح بیدار شدیم و سرحال و پرانرژی صبحانه خوردیم، ناهار درست کردم، کیک با کمک ترانه درست کردم، کلی تو خونه تمیزکاری کردم تا ظهر شد و رفتیم خونه پدرشوهرم که تنها بود. چون مادرشوهرم رفته بود تهران خونه دخترش.

        ناهارمونو برداشتیم و رفتیم پیش پیرمرد و کلی خوشحال شد.

        عصری که برنامه داشتیم بریم ایران مال ابراهیم گفت ترافیک سنگینه و تا اونجا یک ساعت و نیم راهه. کنسلش کردیم و فقط ابراهیم گفت من ترانه رو میبرم خانه بازی. چون اکومال سینماهاش ظرفیتش پره، نیکامال هم که چیزی نداره، فلان جا هم الان دیره برای رفتن، خلاصه هیچی اونا رفتن سر کوچه خانه بازی و

        من موندم خونه.

        اولش در حد دو سه دقیقه رفتم تو فاز غر زدن که چرا ما رو نمی بری یه جای نزدیکتر یه جمعه تفریح کنیم، بعد زود به خودم اومدم و گفتم بهتررررر می شینم واسه دوستام کامنت می نویسم و از بیکاریم لذت میبرم.

        اصلا نفهمیدم ساعت چطوری گذشت و من بهترین تفریح دنیا رو داشتم.

        وقتی زود با شرایط وفق پیدا می کنم و برای خودم برنامه جایگزین می چینم خیلی بهم مزه میده.

        سایت رو رفرش کردم و دیدم 3 تا پیام پرمهر دارم… چقدر دلچسب!

        نوشتم و نوشتم و هی حالم عالیتر شد.

        الانم که چشمامو باز کردم فقط ادامه همون روند رو گرفتم و برات نوشتم تا ستاره قطبیم پرنور بشه و روزمو عالی بسازه.

        برات نور و سرور آرزو می کنم رفیق جان.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1221 روز

      سلام سعیده خانوم عزیز

      الهی که خدا ازت همیشه راضی باشه همینطوری که من الان با خوندن کامنت زیبات ازت راضی راضیم

      اشک شوق ریختم و برای خودت و نی نی زیبات که بزرگترین معجزه خداوند طلب سلامتی و سعادت کردم

      وقتی داشتی از نی نی زیبات میگفتی من قشنگ تجسمش کردم که الان توی شکم مادرش تمام اجزای بدنش داره شکل میگیره و بی اختیار شروع کردم به ستایش خداوند بزرگ که همچین معجزه ای در شکم یک انسان و یک فرشته بنام زن خلق میکنه ،واقعا مو به تنم سیخ میشه وقتی به بزرگی و عظمت خداوند فکر میکنم ،ما هر لحظه در گوشه و کنارمون معجزه داره اتفاق میافته ولی اصلا بهش دقت نمیکنیم

      سعیده عزیز بی نهایت ازت ممنونم و از خداوند برای شما و شوهر عزیزتون آرزوی هر روز ثروت بیشتر و آرامش بیشتر دارم از خداوند

      یک دنیا دوستون دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2008 روز

        به نام الله

        سلام آقا محمد عزیز

        چقدر پرمهر و لطیف نوشته بودید واسم. ممنونم. احساس کردم دایی محمد واسه نی نی نوشته و براش دعای خیر کرده.

        خدا حفظتون کنه.

        صبح که یکمی نجواها داشتن تلاش می کردن روی ذهنم مسلط بشن پناه آوردم به تمرکز بر نکات مثبت و دیدن زیبایی ها.

        انصافا کار مؤثریه و من لذتشو بردم. البته قبلا کار آسونی نبود ولی با صبر و تکامل بهتر و سلده تر شد.

        تجسم خواسته ها و به یاد آوردن راحتیها و نعمتها و شکرگزاری بابت داشته ها واقعا معجزه میکنه.

        چیزهایی رو سعی می کنم برای خودم بزرگ کنم و ببینم که بودنشون آنچنان بدیهی شده که یادمون رفته وجود دارن.

        همون کوچکترین ها رو سعی می کنم تکرار کنم و بگم اگه همین به قول خودت ریزترین چیز وجود نداشت چقدر کارت سخت بود؟ چقدر لنگ میشدی؟

        پس نگو کوچیکه، همه چیز معجزه است. همه چیز ارزشمنده و وجودش نعمته.

        وقتی کسی رو می بینی که همون یک مورد رو نداره متوجه میشی غرق در چه ناز و نعمتی هستی.

        پس الهی شکر برای هر آنچه که دارم و می دانم و نمی دانم.

        الهی شکر برای مهر و محبتی که از دوستان ارزشمندم دریافت می کنم و الهی که بتونم به شایستگی پاسخ محبتتون رو بدم.

        براتون از منبع خیر مطلق دنیا دنیا نور و آگاهی و نعمت آرزو می کنم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      شیما محسنی گفته:
      مدت عضویت: 3565 روز

      سلام به سعیده جانم، و تمام خانواده عزیزت….

      واقعا لذت بردم از این همه نتایج عالی در زندگیت و تحسینتون میکنم …. البته که از چیزی دیگر هم کیف کردم که فرمودین:

      من همیشه ته دلم زندگی رو دوست داشتم و از بچگی آدم خوشبین و مثبت نگری بودم. همیشه ذهن ناخودآگاهم از غم و ترس و نگرانی فراری بود. تقریبا هیچوقت آدم نگران و مضطربی نبودم. همیشه همه چیز برام عادی بود.

      چقدر عالی بوده آید …..

      کاملا برعکس من، عجیب دختر زیادی مثبت، تک بعد، درس خون یا به عبارتی خرخون و خیلی خیلی گریه اووو، ترسو و پر از اضطراب …..

      و با ازدواجم و گذشت زمان و مخصوصا به دنیا آمدن علی جانم، همه چیز بد زد بیرون و نشون داده شد که چه خلاهایی دارم …..

      حالا نکته زیبای داستان که شیما بانو در یک سالگی علی جان، با چنان چالشی مواجه شد که هنوز که هنوزه، پس لرزه هاشو داره، اما با آموزه های استاد خیلی کم شده است، و شیما جان در آن تضاد، از جاش بلند شد و ایستاد و تغییر کرد …. با آموزهای استاد ایستادم و از خدا طلب کمک کردم و خیلی خیلی خیلی زیاد تغییر کردم. خدا رو سپاس ….. خدا رو سپاس از این همه تغییر اپنحاهایی هم که تغییر نکرده ام، تقصیر خودم بوده و هنوز جای کار داره …..هنوز باید تکاملم رو طی کنم ….

      اتفاقا چند روز پیش تو قدم سوم، جلسه 2، استاد تاکید فراوان داشتند که اصلا اصلا خودتون رو با کسی مقایسه نکنین، چرا که اصلا معلوم نیست اون از چه شرایطی و از چه دوران کودکی و ….. آمده و شروع کرده …. من هم از اون شرایط خیلی داغون، واقعا شرایط الآنم گل و بلبل است …. ولی به امید خدا قدم برداشته ام برای بالا بردن بیشتر بیشتر مدارم، که به راه های بهتری هدایت بشم، مخصوصا در روابط ….و اما به گفته فاطمه بانو جان، شیما فقط فقط باید رو خودش کار کنه و بس …..

      با خبرهای خوب در کامننت کلی حال کردم و از رشد مالی تان، از روابط زیبا و احساس خوبتون بین شما و همسرتون، کلی کیف کردم و حال بردم و تحسین کردم و تو دلم از خدا همچین روابطی رو خواستم که خلق کنم.

      راستی یه چیز دیگه سعیده جانم ، اینکه اون سری فهمیدیم که هم رشته ای و تو سازمان با هم بوده ایم و الان هم فهمیدم که با عمه ترانه جان، هم محلی هستیم، آخه ما هم از قدیم شهران، زندگی کرده ایم و میکنیم و کلی تو دلم خندیدم از این ماجراها ……البته اگر اشتباه متوجه نشده باشم که تو کامنت نوشته بودین شهران…..

      در پناه خود خود خودش باشی همیشه با دو تا کوچولو و همسر گرامی تان

      شیما بانو

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2008 روز

        به نام خدای زیباآفرین

        سلام دوست خوبم شیما بانوی گل

        ببخشید که نتونستم زودتر واست پاسخ بنویسم، این چند روز میزبان برادر عزیزم و خانمش بودم و حسابی درگیر رفت و آمد و کارهای متفرقه….

        قلبم با سایت و دوستانم بود بطوریکه دیشب هم خواب استاد و مریم جان رو دیدم، دیدم که رفتم پیششون و با استاد داریم صحبت می کنیم و ویدیو ضبط می کنیم از نتایجمون.

        الهی شکر چه خواب خوش انرژی و قشنگی بود.

        بله من خودمم اوایل ازدواجم ساکن شهران خیابون سمیه شرقی بودم و 5 ماه بعدش به لطف خدا خونه خریدیم و اومدیم کرج ساکن شدیم.

        اصلا بذار از نکات زیبای اوایل ازدواجم بگم.

        خوب من قبلا هم گفتم من قبل از ازدواج یک رابطه نافرجام همراه با شکست عشقی شدید داشتم که چندین سال منو درگیر خودش کرده بود و همون شاید باعث شد کم کم با قانون جذب آشنا بشم و مقدمات آشنایی با استاد شکل بگیره.

        چند سال به غم و تپش قلب و حسرت گذشت تا بالاخره یادمه یه جایی فریاد زدم: خدایا دیگه بسه، دیگه بسسسسههههههه

        خسته شددددممممم

        دیگه نمی خوام بهش فکر کنم، می خوام رها بشم از این ذلت و خفت

        و همونجا بود که نمی دونم چطوری نسخه الکترونیک کتاب دولت عشق خانم کاترین پاندر رسید دستم و توی گوشیم هنوزم دارمش.

        اونو که خوندم و تمریناتشو انجام دادم یواش یواش اون عزت نفس از دست رفته ذره ذره ترمیم شد و احساسم به مرور بهتر شد.

        تقریبا یک سال گذشت و من به روند بهبود ادامه دادم تا اینکه بالاخره آقا ابراهیم خوشقلب و مهربان از راه رسید….

        نه با اسب سفید بلکه با پراید سفید 132 خواهرش که قرض گرفته بود.

        خونه هم نداشت و مستاجر همون خونه شهران بود با تمام امکانات و وسایل نو.

        به قول خودش شما یه دونه قاشق هم نیازی نیست بخری من همه چی دارم و تازه خریدم.

        خلاصه اینکه همون هفته اول آشنایی، یا بهتره بگم همون شب اول خواستگاری قلبم گواهی داد ایشون همونه که اومده که بمونه و من همینو می خوام.

        اصلا انگار یه قلب مهربون و یک کوه ادب و نجابت بود که دست و پا درآورده بود.

        الهی صدهزار مرتبه شکرررر

        همه مراحل خیلی سریع پیش رفت و ما سال بعدش ازدواج کردیم. تمام هزینه های ازدواج رو هم خودش شخصا پرداخت کرد.

        با هر آنچه که نقدا تو دستمون بود و پول نقدی که من بعنوان جهیزیه برده بودم همین خونه ای که الان توش ساکنیم رو خریدیم.

        چند ماه بعدش ترانه به دنیا اومد و دقیقا همزمان با تولد ترانه رشد مالی خیلی خوبی هم توی کسب و کار ابراهیم به وجود اومد که من اعتقاد دارم از برکات مادی قدم مبارک فرزندمون بود.

        دو سه ماه بعد از تولد ترانه همون پراید سفید خواهرشوهرم رو ازش قسطی خریدیم و هنوزم داریمش که الان دیگه شده ماشین من.

        درسته که از جریان پندمیک اوضاع کار و درآمد ما خراب شد ولی شروعمون بسیار شروع خوبی بود.

        و من امروز به عنوان تمرین ستاره قطبی و تمرکز بر روی زیباییها می خوام به یاد بیارم اون همه نعمتی رو که خدا در طول فقط یک سال و نیم به من عطا کرد.

        گفته بودی از بچگی ترس و اضطراب همراهت بوده، ضربه هاش رو هم خوردی. بله عزیزم فرکانس ترس و غم با خودش تجربه های تلخ و نازیبایی میاره، منم تجربه اش کردم.

        اما تغییر این فرکانس معیوب و ترمیم احساس و شخصیت رو هم به همین صورتی که واست تعریف کردم تجربه کردم.

        1- دور شدن از فرکانس غم و ترس و خارج شدن از دایره اتفاقات بد

        2- اومدن یک خواستگار خوب و به دل نشستنش با اولین دیدار

        3- ازدواج موفق

        4- صاحب فرزند سالم و بهشتی شدن

        5- خونه خریدن

        6- ماشین خریدن

        7- کلی برکت مادی و معنوی دیگه

        بخشی از نعمتهایی بود که کمتر از دو سال به زندگیم وارد شد و من همیشه سپاسگزارش هستم.

        الان هم آقا که رفته نون گرم بخره زنگ زده و میگه: چندتا تخم مرغ بنداز کف ماهیتابه واسه خودشون صفا کنن تا نون بیارم و بزنیم بر بدن

        پاشم برم…

        عاشقتم دوست خوبم که دست قشنگ خدا شدی تا امروزمو عالی شروع کنم.

        روزی که خودش عالیه. 17 مرداد روز تولد گل دخترم. روزی که خدای بزرگ نعمتهاشو بر من تکمیل کرد و من طعم لذتبخش مادر شدن رو چشیدم. 5 سال پیش!

        الهی بی اندازه شکرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
        • -
          سمانه جان صوفی گفته:
          مدت عضویت: 1906 روز

          سلام به سعیده قشنگم.

          به به که هدایت شدم به این کامنتت.

          اول از همه تولد ترانه جانِ نازنینم مبارک باشه.

          شاد باشه و خوشبخت و سعادتمند کنار شما و باباییش و آبجی جونش.

          امروز 3/5 ماهگی حافظِ قشنگِ منم هست.

          فرخنده باشه برامون.

          چه کامنت قشنگی نوشتی، کیف کردم خوندم.

          مسیر بهبودهاتون زیباست، نوشِ جانتون.

          چه قشنگ و جالب، تقریبا نزدیک هم بودیم.

          قبل از ازدواجم ساکن جنت اباد، 20 متری گلستان بودیم، خاطرات خوبی دارم از اونجا.

          بعد از ازدواج اول رفتیم تهرانسر، 3 سال اونجا مستاجر بودیم و سال چهارم به لطف خدا خونه خریدیم اومدیم اندیشه.

          وقتی خونه خریدیم قشنگ متوجه شدم که شرایط بچه دار شدن داره فراهم میشه به لطف خدا و همینم شد.

          کامنتت باعث شد مسیر و روند خودمون برام یاداوری شه.

          به لطف خدا تو پنجمین سالگرد ازدواجمون، قند عسلمون هم پیشمون بود.

          چقدر جالبه، روز به روز بیشتر عاشق حافظ میشم و دوست دارم قورتش بدم.

          فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

          چقدر زیبا همسرت رو توصیف کردی.

          ان شالله در کنار هم و دو تا قندعسلتون شاد و سلامت و ثروتمند زندگی کنین همیشه.

          ماچ به روی ماهت.

          امروز راه حل و پاسخ یه مسیله ذهنی رو که آزارم میداد رو خدا بهم داد:

          هر چه کنی به خود کنی، گر همه نیک و بد کنی.

          چه برای رفتار دیگران، چه برای رفتارهای خودم.

          همون معنی صحبتهای استاده، زندگیت حاصلِ فرکانسهای خودته.

          و کلام قران که میفرماید:

          نتیجه فعلی، حاصلِ چیزهاییه که خودم فرستادم برای خودم…

          و یه یاداوریِ دیگه:

          سمانه چیزی با خودت نمیبری از این جهان مگر حُسنِ خلق

          عاشق این درس ها و یاداوری ها و هدایت های خدا هستم.

          أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ

          الهی شکرت.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          شیما محسنی گفته:
          مدت عضویت: 3565 روز

          سلام به سعیده جان جانان،

          خدا قوت بانوی عزیز و گرامی که عجیب خودتون (شخصیت و چهره تان، کامنت هاتون و … ) رابطتون با همسرتون و ….. برام دلچسب است و لذت میبرم.

          تولد ترانه جان جانان مبارک که شیرین دختری است این ترانه خانم. خدا همگی چهارتایی تان را حفظ کند.

          چقدر جالب که ساکن شهران هم بوده آید که ما از سال 69 ساکن اینجا هستیم و البته من هم چند سال اول ازدواج، ساکن فردیس کرج بودم که چه خاطرات خوبی از زندگی ام در آنجا داشتم انصافا ….. هنوز هم گاهی میرم برای خرید اونجا با اینکه تهران کلی امکانات داره برای خرید …. دوستش دارم.

          من هم امشب که کامنت دیگری ازتون خوندم، یکی از درخواست هام در ستاره قطبی ام این شد که خدا جووووون، دوستان خوب هم فرکانسی نصیبم کنه که البته همینجا هم که دارم مثل شما, سمانه بانو، فاطمه جان و … خیلی لذت ها و درس ها داره برام.

          خدا رو شکر از نتایج عالی تان و به امید دیدار از نزدیک در مکانی که خودش بخواد، شاید در شهران ….

          در پناه خود خودش باشین

          شیما بانو

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            سعيده رضايى گفته:
            مدت عضویت: 2008 روز

            به نام الله

            سلام شیما جانم

            عزیزم خیلی خیلی متشکرم بابت اینهمه لطف و مهربونیت.

            با قلب پاکت و نگاه قشنگت داری می بینی.

            دیروز رفته بودم تو فاز درخواست کردن از جهان، آرزو ساختن و پرداختن.

            پیرایش کردن آرزوهام و رسیدم به همسرم.

            تا اومدم تکرار کنم که ایشون هم در مدار استاد عباسمنش قرار بگیرن دوباره یه نیروی قوی از همون ابتدا جلومو گرفت و گفت استاپ!

            چرا میخوای حتما ابراهیم هم شاگرد استاد عباسمنش باشه؟

            چرا می خوای اینقدر دقیق تعیین تکلیف کنی؟

            مگه استاد همیشه نمیگه جنس اصلی خواسته رو بگو و زمان و مکان و فرد و باقی جزییات رو بسپار به خدا؟

            چرا حتما این راه رو برای همسرت درخواست می کنی؟

            تو بگو من این ویژگیها رو می خوام در شریک عاطفیم و حتی اسم ابراهیم رو هم به عنوان شریک عاطفی نیار.

            اون ویژگیها رو با جزییات تمام تصور و درخواست کن.

            و بعد دیگه رها کن.

            خدا میدونه زمانیکه ابراهیم خودش آمادگی بیشتری پیدا کنه از چه طریقی هدایت میشه به توحید بیشتر و رشد شخصیتی سریعتر.

            بعد نجواهای ذهنی شروع کردن به اذیت کردن که: یعنی تو داری دست جهان رو باز می گذاری که کسی دیگه رو جایگزین ابراهیم کنه؟ یعنی تو اجازه میدی اون بره و یکی بهتر از اون بیاد؟ دلت میاد فلان و فلان بشه؟ دلت میاد بچه ات فلان و فلان بشه؟

            باز دوباره همونجا استاپ دادم و گفتم تو چه می دونی خیرت در چیه.

            اصلا به آینده فکر نکن و از هیچی نترس. برای خودت سناریو نچین پیشاپیش.

            خدایی که مهر شما دوتا رو به دل هم انداخته خودش بهتر از تو بلده چطور قلبتون رو شاد و راضی کنه و همزمان تو رو به خواسته هات در مورد شریک عاطفیت برسونه.

            در حال از اینهمه خوبیهای ابراهیم لذت ببر و قدردانش باش، مطمئن باش با این احساس خوبی که بینتون جاریه اوضاع به سمت بهتر شدن هم پیش میره.

            پس یک بار دیگه به خودم یادآوری می کنم، بدون اشاره به هیچ زمان و مکان و فرد خاصی من فقط شرایطی رو می خوام که در اون با شریک عاطفیم در اوج احترام و عشق و همسویی به سمت توحید بیشتر و بهبود شخصیتی و ثروت و نعمت و خوشحالیهای زندگی حرکت کنیم.

            دست تو دست هم…

            الهی آمین!

            ممنونم برای اینهمه محبتت و برات بهترین بهترینها رو آرزو می کنم.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: