سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 13 - صفحه 20
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/12/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-12-06 20:48:142024-07-17 16:44:48سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 13شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
من از این که با احساس راحتی و آرامش می توانم نظرات و دیدگاه هایم را اینجا بنویسم خیلی خوشحالم .
نوشتنش باعث می شود فکر کنم برای خودم مثل مرور افکارم است و توجهم را به روی نکات خوب جلب می کنم . در عین حال سرگرمی و جالب هم هست .
مثل همیشه عالی.با وجود داشتن فایلهای شما شکی در تحقق آرزوهام نمیگنجه.هر زمان خسته میشم یا میبینم که دیر دارم جواب میگیرم میفهمم یه باگی هست که این مسایل و بوجود اورده و باز از اول با قدرت بیشتری شروع به کار کردن روی باورام میکنم.من از سال گذشته تا الان تغییرات خیلی مهمی تو کار و درامدم؛ به یاری اول خدا و بعد شما و خودم در زندگیم ایجاد کردم و این روند ادامه دارد تا ابد.
دیروز کلیپی را در تلگرام می دیدم.
حرف و نکته مثبتی که داشت گوینده به نحوه ازدواج خواهرش اشاره کرد، گفت در سمیناری با مردی آشنا شد که در آمریکا زندگی می کرد و به خواستگاری خواهرش آمد و با هم آشنا شدند و ازدواج کردند. می گفت خواهرش ۳۵ ساله بوده است.
خدا وقتی چیزی را بخواهد راحت انجام می دهد و لازم نیست ما خیلی درگیر جزییات شویم.
سلام استاد امیدوارم حالتو خوب باشه
توی دوره کشف قوانین زندگی جلسه مقدمش ی تمرینی رو گفتید که انجام بدیم و لون و توی ی فایل وردی ذخیره کنیم و چندین سال بعد که پیداش کردیم بخونیمش
شاید این متن های زیر اربباط مستقیمی به همین فایل مقدمه داشته باشه
چندین سال قبل که واقعا نیاز داشتم به حرف های شما شروع کرده بودم به نکته برداری از تمام فایل های شما و اونا رو با صدای خودم ضبط میکردم
الان که داشتم اون هارت خودمو زیرو رو میکردم به یک سری از فایل های وردی روبرو شدم که خود من نوشته بودمشون و خلاصه کوچکی از ی سری از فایل های شما هشست
خواستم این متن و اینجا پست کنم
خودم که خیلی لذت بردم از خوندنش
……………………………………………………………………………………………………………………………………………….. قوانین جهان هستی
ببین دوست عزیز من اول از همه خیلی مهم هست که ما درک وسیعی در مورد قوانین جهان هستی داشته باشیم قوانینی که در تمام زمان ها افراد از آن به صورت آگاهانه و به صورت نا آگاهانه از آن استفاده کرده اند و استفاده میکنند ، ما باید در مورد باور ها ، فرکانس ها ، مدار ها ، تکامل و … یک سری قوانین دیگر مطالعه داشته باشیم و به درک کاملی از انها برسیم . چرا که کل داستان همینه ، در تمام محصولاتی که استاد عزیزمان تولید کردند تمام هدف استاد این هست که قوانین را برای ما توضیح دهند و در کل مهم ترین چیز همون ریشه ای هست که در مغز ما وجود داره همون باور های که ما نسبت به هر چیزی در ذهنمان داریم!
ببین دوست عزیز در مورد قوانین که اگر من بخوام در موردش به تو توضیح بدم فقط میتوانم یک سری از قوانین اصلی اش را به تو بگویم ، البته برای دانستن تمام قوانین جهان هستی من به شما دوره قانون آفرینش رو پیشنهاد میکنم و دلیل این که من این را به تو میگویم این هست که من این دروه را بار ها و بار ها گوش دادم و به این ایممان رسیدم که تمام زندگی ما یعنی باور های ما یعنی نوع فکر و کانون توجه ما !
ببین دوست عزیز من ، دلیل این که ، استاد ، من و تمام کسایی که از این محصولات با ایمان کامل استفاده میکنند این هست که باور داریم این جهان از انرژی ساخته شده ، هر چیزی که شما الان میبینی یک نوعی از انرژی هست ! مثل گوشی که در دست داری ! مثل لپ تابی که داری با اون کار میکنی ! مثل پیراهنی که پوشیدی ! مثل آبی که میخوری ! مثل هوایی که استشمام میکنی ! مثل آغوشی که در بغل میگیری ! این ها نوعی از انرژی هستند و افکار و احساسات ما هم انرژی های هستند ، یکی از نکته های بسیار اساسی که ما باید بدونیم این هست که انرژی نه از بین میره و نه ساخته میشه بلکه از شکلی ب شکل دیگه تغییر شکل میده.
وقتی که ما در مورد یک موضوع خوبی فکر میکنیم مثل به دنیا آمدن یک فرزند اون موضوع خیلی حس خوبی به ما میده و احساس شادی به ما دست میدهد ، در واقع ما داریم فرکانس های را به جهان ارسال میکنیم که به جهان میگه ما از اون جنس اتفاق بیشتر میخوایم ! و جهان هم از اون جنس اتفاق ها برای تو به وجود میاره و به سمت تو هدایت می کنه ! ( نیروی درون )
اگر شما وقتی احساس خوبی در مورد یک چیز داری مثل دیدن یک ماشین لاکچرری که یک جوان 21 ساله سوار بر آن هست و اون احساس شادی و لذتت از ته قلبت باشه که همون احساس ارامش و آسایش هست تو در واقع داری فرکانس های رو به جهان میفرستی که به جهان میگی من از این جنس اتفاق بیشتر و بیشتر میخوام و جهان اون اتفاقات رو به سمت تو هدایت میکنه جهان همون ثروت واقعی را به سمت تو هدایت میکنه ( نیروی درون )
دوست عزیز هر کجا من در مورد چیزی حرف زدم و اون کلمه های زیر بود _ جهان ، نیروی درون ، انرژی ، نیروی منبع ، کاینات ، حس ششم ، شانس و .. بدون تمام این ها یک چیز بیشتر نیستند و اون چیز اسمشش خدااست ! همان خدای که در وجود تک تک افراد این جهان هست
حال ممکن هست بگوی فرکانس چیست و چجوری شکل میگیره ؟ مدار چیست و چگونه بر روی زندگی ما تاثییر میزاره ؟ باور چیست و چگونه باور های ما شکل گرفته اند ؟
حال مدار چیست ؟
ببین دوست عزیز من ما توی یک جهان فرکانسی زندگی میکنیم که مثل مدار های ب فرض منضومه شمسی عمل میکنند چطور ؟ فرض کن هر کدوم از اون سیاره ها که توی منضومه شمسی هستند، یک فرد هستند یه آدم هستند ، اگر دقت کرده باشی سیاره ها و یا ستاره ها در یک مدار ثابتی به دوره یک ستاره و یا یک مرکز کهکشان در یک مدار ثابت دارند حرکت میکنند این پروسه میلیارد ها سال هست که داره اتفاق میافته و دارند حرکت میکنند ، این ها در یک مداری یک جادی که اونها داخلش هستند دارند حرکت میکنند ، حالا توی اون مدار بر فرض کره زمین که داره دور اون کره خورشید میگرده اگر توی اون مدار یک سنگی یک حادثه ای یک اتفاقی وجود داشته باشه کره زمین صد در صد توی این 365 روز که طول میکشه کل مدار رو طی کنه اگر اتفاق و حادثه ای در بین آن باشه بلاخره با اون اتفاق برخورد خواهد کرد ! من اینجوری نگاه میکنم که هر کدوم از ما ها با توجه به فرکانس های که ب جهان هستی ارسال میکنیم در مدار هایی داریم حرکت میکنیم که در این مدار ها اتفاقات شرایط ایده ها موقعیت ها افراد و همه چیز های دیگری که در اون فرکانس هست با ما هست همون کبوتر با کبوتر یا همون داستان این که مولا نا میگه : در جهان هر چیز چیزی جذب کرد گرم گرمی را کشید سرد سرد و…..
مثال مدار : ( ثروت )
ببین دوست عزیز من حال اگر در مسایل مالی اگر باور های درستی نداشته باشی در مداری قرا میگیری که ایده ها نیستند و در مدار قرار میگیری که کار خوب برایت گیر نمیاد و در مداریی قرار میگیری که افرادی که میان به شما کمک کنند تا ب درامد های بالا رسی وجود ندارند یا در مداری قرار میگیری که کارمند های تو از کار دزدی میکنند و یا در مداری قرار میگیری که کارمند های تو این حس و به تو میدن که باید به اون ها باج بدی و … در مداری قرار میگیری که فقط بدهی هست مشکلات هست قرض هست وام هست مریضی هست بیماری هست فقر هست کلابرداری هست دزدی هست جنگ هست مال خوری هست و… اما اگر تو مدارت را عوض کنی ب چه شکل ؟ با تغییر باور هایت در مداری قرار میگیری که لذت هست شادی هست پول هست ثروت هست زندگی سراسر از آرامشش هست شادی هست اسایش توی مداری قرار میگیری که افرادی هستند که به تو کمک می کنند برای ثروتمند شدن ایده ها و راهکار های هست که به تو کمک می کند برای ثروتمند شدن موقعیت ها شرایط و اتفاقاتی هست که به تو کمک می کنه تا تو به موفقیت بیشتری برسی حالا ما بینهایت مدار به سمت ثروت و به سمت فقر داریم که فرد با استفاده از باور هایش میتوانه بین این مدار ها جابجا بشه و هر فردی مثل یک سیاره ثابت نیست و هر لحظه داره مدار هایش با استفاده از باور هایش با افکارش با کانون توجه اش داره تغییر میکنه و اتفاقات و شرایط توی این مدار ها با هم فرق میکنه این یک توضیح کاملی از مدار ها بود که در مورد همه چی صدق میکنه که شما با استفاده از تغییر باور هاتون میتونید یک مدار به بالا و یا یک مدار ب پایین برید
مثال مدار : ( احساس خوب )
ببین دوست عزیز من حال اگر در مسایل زندگی به دنبال احساس خوب میگردی ! اگر توجه و تمرکزت و باور های تو به این صورت باشه که باور داشته باشی افراد خوب کم هستند ، افراد آرامش ندارند ، همیشه ادماای بدی به تور من میخورند ، دنیا دنیاییی جنگ هست ، آمریکا کشور بدی هست ، هر فردی که به سمت من میاد حتما صبح با زنش دعوا کرده و حتما عصابش خورده ، به خاطر ترافیک مردم عصاب ندارند به خاطر هوای بد مردم عصاب ندارند ، یا مثلا باور داشته باشی که مردم فاتن شهر بی عصاب هستند و یا مردم فلان شهر کلاه بردار هستن یا به این باور داشته باشی که مریضی زیاد شده ، اتفاقای بد برای تو اتفاق می افته یا این که فقط با قرص و دوا حالت بهتر میشه … تو حالا اگر بر روی این ها را داشته باشی و بر روی این نکات منفی تجسم کنی و تفکر کنی تو به سمتی هدایت میشی تو به مداری میری که اتفاقات و شرایط و افرادی رو خواهی دید که دقیقا باور های الان تو را تایید میکنند و همیشه در احساس بد میمونی اما اگر تو باور داشته باشی که این جهان خیلی زیبا هست وقتی که باور داشته باشی که این جهان خدای داره که این جهان را به زیبای افریده وقتی که باور داشته باشی که سپاسگذاری از نعمت های فراوان خداوند اون نعمت ها رو به سمت تو میاره وقتی که باور داشته باشی که این جهان اینقدر افراد خوب و صالح و صادق داره که میان تاا کار تو رو راه بندازند اونوقت با همین نوع تفکر و کانون توجه ای که داری با همین باور های خوبی که داری اتفاقات خوب پشت سر هم می افته و تو رو به احساس خوب میرسونه ، ایم موضوع یک موضوع کلی هست دوست عزیز من حالا میتونی از این مثال توی خانوادت ف پدر مادر ، مدرسه ، جامعه و … استفاده کنی و با استفاده از شناسایی باور های غلطی که داری و یک سری باور های خوبی که تو داری و جایگزین کنی مدارت هم کم کم تغییر میکنه !
مثال مدار : ( روابط )
ببین دوست عزیز من حال اگر در مساییل ربابط بین خانواده بین همسرت بین دوستانت بین همکارانت و .. تو این باور ها را داشته باشی که افراد خوب کم هستند افرادی که کار منو راه بندازن و یا این که افرادی که به من لبخند بگیرند و یا این که افراد همیشه زیر آب منو میزنند و هزاران باور مخرب دیگه تو میری در مداری که اتفاقات شرایط موقعیت های رو میبینی که دقیقا باور های الان تو رو تایید میکنند اما اگر باور به این موضوع داشته باشی که این جهان پر است از افراد صالح و صادق اگر باور داشته باشی که این افراد دورو بر من همیشه افراد خوبی هستند اگر ان باور و داشته باشی که افراد به من کمک میکنند ان هم بی توقع و … تو وارد مداری میشوی که ربابط خوب هست شادی خوب هست خنده با خاانواده خودت هست و …. تمام موضع همینه باور های ما زندگی ما رو تشکیل میدن
مثال مدار : ( خدای درون )
دوست عزیز من حال اگر باور داشته باشی که خدای که بالای سر ما هست که ضالم هست و بد بندشو میخواد خدای هست که اصلا جواب سوالات و نمیدونه خدای که اصلا به بندشش فکر نمیکنه خدای که خیر و شر بندشو به او الهام نمیکنه دقیقا در مداری قرار میگییری که اتفاقات و شرایطی برای تو اتفاق میافته که باور های تو رو تایید میکنه حالا اگر به این موضوع باور داشته باشی که اول از همه در جسم تو خدای هست که تو رو هدایت میکنه دوم این باور را دشته باشی که جواب تمام وسالاتت در دست همون خداست به این باور داشته باشی که خدای درون تو تو رو هدایت میکنه به تو الهام میکنه به تو وحی میکنه اگر باور داشته باشی که خدای درون من تمام ایده ها را برای پیشرفت من به سوی من هدایت می کند یا خدای درون من عاشقانه از قبل و تا ابد من را هدایت کرده و هدایت می کند یا خدای درون من در هر ثانیه از طریق احساسم،نشانه ها،افراد و.. با من صحبت میکند اون موقع اون خدا دیکه تو رو به سمت های تو رو هدایت میکنه که اتفاقات و شرایطی و میبینی که همسو و هم فرکانس با باور های تو هست و در همون مدار دست قرار میگیری
حالا باور چیه ؟ باور ها همون سنگ ها حادثه ها اتفاقات روی مدار هستند و حالا این باور ها چجوری شکل میگیرند ؟ و اصلا باور ها چی هستند ؟ باور ها یعنی تکرار خیلی زیاد یک فکر ب شکل های مختلف مثل تلویزیون ، اخبار ، خانواده ، دوستان ، آشنایان ، جامعه ، آهنگ ها ، فیلم ها ، تلگرام ، انیستا ، بخش عقل کل ، محصولات استاد و ….
مثلاً اگر باور داشته باشیم که انسان ضعیفی هستیم شرایطی را جذب میکنیم که این باور را تقویت کند. یا اگر باور قوی داشته باشیم که میتوانیم در کنکور موفق شویم و این باور، جزئی از نظام فکری ما باشد، در شرایطی قرار میگیریم که بهراحتی در کنکور موفق شویم. یا اگر باور داشته باشیم مردم بد هستند مگر اینکه خلاف آن ثابت شود، افراد و موقعیتهایی را جذب میکنیم که ثابت میکند مردم بد هستند !
.
حالا مثلا اگر تو باور داشته باشی که در جسم تو خدای وجود داره که تو رو هدایت میکنه به سمت های عالی هدایت میکنه ، همیشه به اون سمت های عالی هدایت خواهی شد ، اگر باور داشته باشی خدای درون تو جواب تمام سوالات رو میدونه و به تو میگه پس جواب سوالات رو بهت میگه اون هم در زمان مناسب ، اگر باور داشته باشی خدای درونم خیر و شر تو رو به تو وحی و الهام میکنه و همیشه از تو مراقبت میکنه به سمت های هدایت میشی که همیشه ارامش هست و همیشه اتفاق های خوبی برای تو اتفاق میافنه .
اگر باور داشته باشی که تو لایق زیبا ترین برخورد ها و رفتار ها هستی به سمت های هدایت میشی که با تو به بهترین نوع ممکن رفتار میکنند ، اگر باور داشته باشی که تو لایق حرف زدن با خداوند هستی خداوند به تو وحی خواهد کرد به شرایطی هدایت میشوی که کاملا حس خواهی کرد خدای درون تو با تو صحبت میکنه ، اگر تو باور داشته باشی که تو به این دنیا آمدی تا به بهترین ها برسی به شرایطی هدایت میشی که بهترین موقعیت ها برای تو ثبت میشه و…
حال اگر باور داشته باشی که خدای درونت با دست و دل بازی تمام چیز های فراوان نعمت های فراوان امکانات موقعیت ها شرایط غالی فراوان را به سمت تو هدایت میکنه به این ها هدایت میشوی ، اگر باور داشته باشی که پول ثروت پیز خوبی هست به سمت های ثروتمند بیشتری هدایت میشوی و در مداری قرار میگیری که تماما ثروت و معنویت و رستگاری و ایمان ب خداوند هست
دوست عزیز من تمام داستان همین است ،اول از همه تغییر باور های مخربی که در مورد خدا به ما دادند آن هم در کلاس های دینی و با تغییر باور های غلط خودمان و جایگزین کردن باور های درست به جای همان باور های غلط میتوانیم زندگی را برای خودمان بسازیم که در رویایی 99 درصد افراد جامعه نمیتواند باشد! و حتی نمیتوانند به اون چیز ها فکر کنند
حال یک نکته خیلی مهم : شاید به خودت بگی اون نکته مهم چی هست ، من به شما میگم که اون نکته مهم سپاسگذاری کردن همین قوانین هست دوست عزیز من سپاسگذارم به خاطر قوانین بدون تغغییر پروردگار مثل قانون فرکانس ، انرژی ، باور ، مدار ف احساس خوب ، تضاد ، وابستگی ، ارزش ، و .. پس هر روز صبح بعد از این که دست و صورتت را شستی از همون اول صبح این سپاسگذاری را انجام بده و بگو :
خدایا تو را سپاسگذارم برای قوانین ثابت جهان هستی
خدایا تو را سپاسگذارم برای قانون فرکانس
خدایا تو را سپاسگذارم برای قانون انرژی
خدایا تو را سپاسگذارم برای قانون مدار ها
خدایا تو را سپاسگذارم برای قانون باور ها
خدایا تو را سپاسگذارم برای قانون احساس خوب
خدایا تو را سپاسگذارم برای قانون رهای
خدایا تو را سپاسگذارم برای قانون وابستگی
خدایا تو را سپاسگذارم برای قانون تضاد و …….
…………………………………………………………………………………………………………………………………………. کار و خدایی درون
خوب میدونی دوست عزیزم یک نکته خیلی مهمی که در مورد کسب و کار ویا قوانین جهان هستی من در بین سوالات دوستان متوجه شدم و وقتی که متوجه شدم دیدم برای خیلی از افراد حتی خودم به این شکل هست این نکته هست که میپرسن که * من میخوام شرکت بزنم چجوری حالا شرکت رو بزنم چجوری مجوز شرکت رو بگیرم کارمند شرکت رو چجوری استخدام کنم وام از کجا بگیرم فروش رو چطور انجام بدم بازاریابی رو چطور انجام بدم تبلیغ در اینترنت را چطورانجام بدم کارمند فروش رو چطور پیدا کنم مشتری رو چجوری با اون صحبت کنم بسته بندی چطور باشه حمل و نقل به چه شکل باشه نحوه سرمایه گذاری به چه شکل باشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی یک کاری رو میخوان شروع کنند این افراد یک میلیون سوال کار توی مراحل خیلی خیلی خیلی خیلی بعد در ترش داره و منتظر هست که اول جواب اون سوالات رو بگیره و بعد اون کار رو شروع کنه ! تقریبا 99 درصد افراد اینجوری فکر میکنند یعنی تا جواب سوالات رو ندونن حرکت نمیکنند البته در مورد خود من هم همینجور بود که بعد از آگاه شدن درست کردم این باور مخرب رو
ولی دوست عزیز من جهان به این شکل عمل نمیکنه ، جهان به این شکل عمل میکنه که اول شماا حرکت میکنی و بعد سوالات ارام آرام و به ترتیب پاسخ داده خواهند شد ! شما هنوز کارتون شروع نکردی حالا نگرانی اگه کارت توی ایران خارج توی فلان شهر نگیره چکار باید بکنی > شما هنوز قدم اولشو بر نداشتی حالا نگرانی اگه کارت نگیره چیکار کنی ؟ شما هنوز خودتو شناسایی نکردی باور هاتو اما به فکر قدم صدم هستی ؟ دوست عزیز من اینو میخوام بهت بگم که اگه تو بخوای به مسایل و مشکلات راه فکر کنی اصلا اون کار اون چیزی که میخوای انجامش بدی رو شروع نمیکنی دوست عزیز این موضوعات بالا در تمام موقعیت ها صدق میکنه توی رابطه ها توی کار توی درس توی بااشگاه توی زندگی روزمره
دوست عزیزم من خیلی دوست دارم در مورد ی نیروی صحبت کنم که من استاد و تماما کسایی که در این مسیر هستند اسمشو میزارن خدا ، حالا ممکن هست یکی اسمشو بزاره نیروی بهتر جهان کیهان کاینات و … چه من چه استاد ترجیح دادیم اسمشو بزاریم خدا و شما هر اسمی دوست داری برای بزاری بزار اما قدرت بیشتری میده وقتی که با نگاه خداوند و به شکل خداوند بهش نگاه کنی من اعتقاد دارم که این خدای که من بهشش باور دارم و در وجود من هست و همیشه همراه من هست و همیشه با من هستاز همه چیز آگاه هستهمه جواب سوالات رو میدونهدر حل همه مساییل میتونه به من کمک کنههمه ایده ها و راهکار ها رو داره تمام جواب ها رو دارهو این خدا همیشه با من هستهمیشه با من در صلح هست همیشه رابطه خوبی با من داره که منو هدایت میکنه بعد باور دارم که این خدا کار ها رو برای من انجام میده این خدای که با من هست این خدای که فرمانروای کل کیهان و هستی هست این خدای که رب العالمین هست این خدای که خیر و شر منو به من وحی میکنه این خدای که از قبل بوده و تا ابد خواهد بود این خدای که برگی بدون اذن اون از درخت بر زمین نمیافته این خدای که عاشقانه ما رو هدایت میکنه تا درم سیر خواسسته هامون قرار بگیریم من این باور ها رو دارم برای این خدا اون چیزی که تو هم باید باور کنی این ها باور های ما هست پس یادت باشه این ها را یاداشت کنی و همیشه به روش های که استاد گفته برای تغییر باو ها عمل کنی
میدونی من اینجوری خدا رو باور دارم من نگران سوالات بی جوابم نیستم میگم خودش به من میگه به خاطر همین سعی میکنم از زندگیم لذت ببرم از لحظه حال سعی میکنم ایمانم را ب خدا قوی تر کنم سعی میکنم ارامشم حفظ کنم سعی میکنم سپاسگذار همین لحظه باشم من نگران هیچ جیز و هیچ موضوعی در آینده نیستم اون چیزی که تو باید باور هاشو بسازی تا به این حد از احساس برسی برای این که بتونی کسب و کارت را رابطه ات را زندگی و … را درست بسازی میدونی زندگی با وجود این باور و این نیرو خیلی لذتبخش هست
برای مثال :
حالا من میخوام یه تولیدی بزنم من نگران مجوز نیستم چون مگم اون خودش درست میکنه و خودش به موقع به من میگه چیکار کنم نگران کارمند نیستم چون میگم اون خودش به موقع کارمند درست رو به سمت من هدایت میکنه نگران بازاریابی نیستم چون میگم خودش درست میکنه ، نگران استخدام دوزنده مناسب و یا این که کجا محل کارخونم باشه نیستم چون میگم اون خودش به من میگه نگران استفاده از کدوم مواد اولیه نیستم میگم اون به من میگه اون منو هدایت میکنه اون خودش جواب تمام سوالات رو به من میگه اون نیرو تمام کار ها را برای من انجام میده به ظرطی که من هم قدم بردارم مثل همون جمله ای که میگه از تو حرکت از خدا برکت
حالا میخوام در مورد یکی دیگه از قوانین بگم که اسمش سپاسگذاری باور های هست که داری ! ان هم از خداوند مثلا تو اگر بخوای این باور های که در بالا به تو گفتم را سپاسگذار باشی باید به صورتی که من هر روز صبح انجام میدم بنویسی تاا کمک کنی این نیرو در جریان پیداا کنه ! وقتی این نیرو در جریان پیدا کرد اون وقت همون نیرو بهت کمک میکنه تا کار های که داری هم به راحتی انجام بشه
برای مثال :
خدایا تو را سپاسگذارم برای این که تمام کار ها را طبق خواسته من برای پیشرفت من انجام میدهی
خدایا تو را سپاسگذارم برای این که هم از قبل بوده ای و هم تا ابد خوااهی بود
خدایا تو را سپاسگذارم برای این که هم از قبل و هم تا ابد من را هدایت رده ای و خواهی کرد
خدایا تو را سپاسگذارم برای این که میدانم هیچ برگی بدون اذن تو از روی درخت بر زمین نمیافتد
خدایا تو را سپاسگذارم برای این که تو همان خدای رب العالمین من هستی
خدایا تو را سپاسگذارم برای این که تو همیشه من را به سمت کار های که باید انجام دهم هدایت میکنی
خدایا تو را سپاسگذارم برای این که در هر لحظه از طریق احساسم از طریق نشانه ها و یا افراد با من صحبت میکنی
خدایا تو را سپاسگذارم برای این که من را همیشه در زمان مناسب به سمت جواب درست سوالاتم هدایت میکنی
خدایا تو را سپاسگذارم برای این که همیشه من را به سمت خیر و خوبی هدایت میکنی
خدایا تو را سپاسگذارم برای این که خیر و شر من را به من الهاام میکنی
خدایا تو را سپاسگذارم برای این که همیشه با هدایت هایت از من مراقبت میکنی
خدایا تو را سپاسگذارم برای این که همیشه من را هدایت میکنی
خدایا تو را سپاسگذارم برای این که همشیه راه راست و درست را به سمت من هدایت میکنی
خدایا تو را سپاسگذارم برای این که با دست و دل بای تمام تمام چیز های خوب را به سمت من هدایت میکنی
خدایا تو را سپاسگذارم برای این که تو عاشقانه میخوای برای پیشرفت جهان به من کمک کنی
خدایا تو را سپاسگذارم برای این که عاشقانه میخواهی در مسیر گسترش جهان من را هدایت کنی
خدایا تو را سپاسگذارم برای این که هر روز انسان های صالح و صادقی را به زندگی من هدایت میکنی تا کار ها را برای من با کمترین هذینه و با بالاترین کیفیت برای من انجام دهند
……………………………………………………………………………………………………………………………………………… چگونگی تغییر و چرا نتیجه نمیگیریم
ببین دوست عزیز شاید سوالات زیادی شما پرسیده باشی و یا شاید سوالات زیادی رو در همین بخش جواب داده باشی ، اما خیلی از دوستان و یا حتی خودت شاید این برایت سوال شده باشه تا کی من باید بر روی باور هایم کار کنم و این روند به چه شکل هست ؟ و یا خیلی از دوستان این را در بین سوالاتی که میپرسن همیشه تکرار میکنند من که بر روی باور هایم کار کردم و تلاش کردن حقیقتا وضعیتم بهتر نشده و یا بدهکار بودن و بدهکار تر شدن راه کار این مشکل من چیه ؟ و چجوری باید باور هامو تغییر بدم !
دوست عزیز من من توضیحی میدم در مورد شکل اموزش یک چیزی ! من ی مثالی رو برای شما دوست عزیز میزنم و این مثال خیلی مثال مفیدی هست و فکر میکنم همیشه بتونه به شما کمک کنه ، ببین دوست عزیز من برای یادگیری زبان انگلیسی چقدر زمان و انرژی نیاز هست که شما راحت انگلیسی رو صحبت کنی ( منظورم نان استاپ ) هر کتاب غیر تخصصی رو به راحتی بتونی بخونی و بفهمی ؟ و روزنامه رو بخونی و بفهمی ؟ و فیلم های زبان اصلی را هم که میبینی بدون زیرنویس متوجه بشی ؟ و مکالمه روزمره را هم بتونی به راحتی صحبت کنی و هیچ مشکل دیگه ای نداشته باشی ! چقدر زمان میخواد ؟ چقدر انرژی میخواد ؟
ببین دوست عزیز من در ایران بالای 20-30 میلیون نفر رفتن و کلاس های آموزش زبان ثبت نام کردند ، کتاب های فراوانی گرفتند از متود های زیادی برای این که زبانشون قوی بشه استفاده کردند ، استاد های زیادی عوض کردند و … حالا سوال من این هست چند درصد این افراد تونستند زبان انگلیسی را جوری یاد بگیرند که مثل یک نی تیو صحبت کنند ؟ در جواب به تو دوست عزیز میگم شاید 1- 2 درصد از این جمعیت به اون درجه رسیدند!!!! چرا ؟ جواب بسیار راحت و واضح هست چون به اندازه کافی کار نکردند !
این که شما بیایی یک ماه بیری کنار این استاد یک ماه دیگه بری کنار ی استاد دیگه این اصلا کافی نیست !!! در مورد خود من ف من کاملا اون پروسه ای که زبانم رو یاد گرفتم ی چیزی نزدیک به یک و نیم سال شد ولی در این مسیر من خیلی خیلی خیلی تلاش کردم و روزی 5 ساعت رو برای زبان وقت میزاشتم جوری که با توریست ها صحبت میکردم میرفتم مکان های تاریخی از استادم هزاران بار سوال میپرسیدم ، گروه های خارجی توی تلگرام و واتس اپ درست میکردم که چی بشه ؟ که جوری زبان صحبت کنم که دیگه وقتی رفتم استرالیا و یا هر کشوری دیگه لنگ نزنم !
حالا هدف من از زدن این مثال این هست که خدا وکیلی مگه تو برای زبانت وقت نزاشتی ؟ و زمان صرفش نکردی ؟ و کلاس نرفتی ؟ وللی چرا اتفاق نیفتاد ؟ حالا دلیل این که میگی من روی باور هایم کار مییکنم و اتفاقی نمی افته دلیلش همینه !!! تو زیاد کار نکردی ! دوست عزیز من هر وقت تو خواستی در مورد تغییر باور ها به نتیجه برسی شما باید این مقیاس رو به خودت بگی ، آیا من به اندازه ای که زبانم عالی بشه روی تغییر باور هایم کار کردم و یا نکردم ؟؟؟؟ حالا اگر جواب منفی هست شما به اندازه کافی کار نکردی ! به اندازه کافی زمان و انرژی نزاشتی ! در مورد خود من ، من دارم با این باورر ها شبانه روزی زندگی میکنم چون تمام زندگی ما رو باور های ما شکل میده ، حالا شاید بگی بر روی بحث مالی نتیجه نگرفتی ولی در مورد دیگر جنبه های زندگی نتیجه گرفتی دوست عزیز من ما ا بچگی تحت تاثیر باور های مخربی بودیم که از جامعه و دوستان و فضای مجازی به ما رسیده اما تو باید اینو همیشه به خودت بگی که این قانون در مورد دیگر جنبه های زندگی من خوب جواب داده پس اینبارم میشه همون جوابی که شما باید به ذهن منطقیت بدی ، یک بار شده پس دوباره میشه !
گفتم که من دارم شبانه روزی بر روی باور هایم کار میکنم حالا من توی هر کاری که بخوام انجام بدم اول باور هامون دارم تقویت میکنم و همیشه امیدم به خداست همون نیروی که منو هدایت میکنه !
حالا دوست عزیز من پس فکر نکن که استاد و یا من و یا محصولات استاد ی قرصی رو به تو میدن که میزنی دیگه همچی حل میشه ! و یا میلیاردر میشی ، دوست عزیز نه برای من نه برای استاد نه برای تو اینجوری نیست ، حالا اینو ما باید بدونیم که تغییر باور ها نیاز داره تا ورودی های ذهن ما هم کنترل بشه ، نیازمند تعهد هست ! دوست عزیز شما اگر بخواای زبان اینگلیسی رو یاد بگیری باید صبح تا شب خودتو درگیر زبان انگلیسی کنی ! شما باید از داستان هاای انگلیسی شروع کنی همون داستان های انگلیسی آسون و از صبح تا شب بزاری توی گوشت و بزاری هزاران بار تکرار بشه تا این لحجرو بتونی بفهمی و بتونی تلفظ کنی
باید بری سراغ ترجمه و تلفظ لغات جدید و …… تا بتونی زبان رو یاد بگیری ! حالا همین کار رو باید برای تغییر باور هایت اننجام بدی اما این رو بدون نتیجه تغییر باور های غلط و تبدیل کردن باور ها به باور های درست منظورم جایگزین کردن ان ها با باور های درست نتیجش اصلا قابل مقایسه با یادگیری زبان نیست و همچی خواهی داشت اما نکته مهمی که هست این هست که شما باید بیشتر از اون وقتی که بر روی زبان میزاری ده ها برابر بر روی باور هایت وقت بزاری !
شما باید اول از همه باید تعهد بدی ، ورودی هاتو کنترل کنی ف فضای که داخل آن هستی رو باید کنترل کنی ، داری در مورد چی صحبت میکنی و یا داری در مورد چی فکر میکنی ؟ اگر میخوای باور هاتو تغییر بدی من و تو باید متعهد باشیم در مورد خواسته هامون صحبت کنیم ! نه در مورد ناخواسته هاامون ! متعهد باشیم برای داشته هامون سپاسگذار باشیم ، متعهد باشیم وقتی که داریم به چیز های در اینده فکر میکنم به چیز های خوبی از اون اتفاق فکر کنیم که احساس خوبی به ما بده نه به قسمت های که به ما احسااس بدی بده ! متعهد باشیم که همیشه به احساسمون نگاه کنیم که اگر دراحساس بدی هستیم در مسیر فرکانسی غلطی هستیم ! که ما باید با تغییر فکرمون با تغییر کلاممون با تغییر کانون توجهمون باید به نقطه ای برسیم که برای ما احساس بهتری فراهم کنه و وقتی که ما احساس خوبی داریم داریم در مسیر خواسته هامون حرکت میکنم و وقتی احساس بدی داریم در مسیر ناخواسته هامون داریم حرکت میکنیم متعهد باشیم من مهدی نوری برای این کار متعهد هستم و دارم این روز ها همین کار ها رو میکنم با بودن در بخض عقل کلل با حرف زدن در مورد خواسته هام با نوشتن در مورد آگااهی های که دارم
در آخر شما باید به اندازه ای که برای یادگیری زبان انگلیسی زمان و وقتت و هذینه میزاری باید برای تغییر باور هایت هم به همین صورت وقت بزاری تا باور هایت تغییر کنه ! و در مورد باور ها اینقدر باید کار کنی که به صورت ناخوداگاه کار کنید و فکر کنید مثبت فکر کنی و شاد باشی نه اینکه هی بخوای زرو بزنی ! و حرف آخرم اینه دوست عزیز این معیار را استفاده کن برای یادگیری برای تغییر و برای آگاه شدم از طریق همین برنامه ها ( به همون اندازه که بر روی باور هایت کار کنی به همون اندازه نتیجه میگری !!! )
نتیجه ای که من از این نوع تفکر گرفتم : ببین دوست عزیز ُ من چون زبان انگلیسی تدریس میکنم خیلی این مثال رو راحت تر متوجه شدم حالا وقتی من هم تمرکز و توجه خودمو گذاشتم بر روی تغییر باور هام نتیجه های خیلی خیلی بزرگی برای من افتاد البته نسبت به سنی که الان دارم میدانم اگر بیشتر کار کرده بودم هم بیشتر از این نتیجه میگرفتم ُ زندگی گذشته من با الان با همین باور ها زمین تا اسمان فرق میکنه ُ من با استفاده از همین باور ها احساس ارامش بیشتری دارم دیگه نمیترسم بلکه از جایگاه او عظمت خداوند میترسم خود خدا که کریم و بخششنده و مهربان هست ُ الان شب که میخوابم با آرامش بیشتری میخوابم و همین خودش یعنی نتیجه خیلی بزرگ برای منی که در گذشته اینجوری نبودم
…………………………………………………………………………………………………………………………………………………………. ترس و ایمان
خوب دوست عزیز من میخوام در مورد موضوعی صحبت کنم که خیلی از افراد دچاررش هستند و اسم اون موضوع ترست هست و متضاد اون ایمان ! ما خیلی هامون در زندگیمون ترس داریم ، ترس از این که بیکار بشیم ، ترس از این که فرزندمون مریض بشه ، ترس از این که فردا کسب و کار خوبی نداشته باشیم ، ترس از این که دلار بره بالا و یا بیاد پایین ، ترس از این که مسکن گران بشه و یا ارزان بشه ، ترس از این که سلامتی خودمون رو از دست بدیم ، دوست عزیز سالهااست که میترسیم! وقتی که بچه بودیم از چیز های دیگری میترسیدیم ! از این میترسیدیم که نمرمون کم بشه ، از این میترسیدیم که بابامون بفهمه که ما اون وسیله خونه رو شکستیم و مارو تیکه پاره کنه ، از این میترسیدیم که نکنه دوستمون با ما قهر کنه ! نکنه ما رو تنها بزاره ، از این میترسیدیم که نکنه کنکور قبول نشیم ! برای خیلی از ما ها سال هاست که از اون روز ها گذشته و میخندیم به ترس هامون ، میخندیم به نگرانی هامون اما الان بزرگ تر شدیم و باز هم میترسیم و حواسمان نیست که همان چیز های که در گذشته از آنها میترسیدیم و نگرانشش بودیم الان چقدر پوچ است برای با ولی باز هم نگران هستیم ! من مهدی نوری از وقتی که با این استاد اشنا شدم وقتی که با محصولات اشنا شدم دارم بر روی خودم کار میکنم که نگران هیچ چیز و هیچکس نباشم ، نگران آینده نباشم و باور داشته باشم که آینده همیشه به نفع من پیش خواهد رفت ایمان داشته باشم که خداوند منو میبینه و همیشه به من کمک میکنه ایمان داشته باشم که اون نیروی که در وجود من هست و منو تا اینجا رسانده و منو به این حد رسانده و منو رشد داده از یک تک سلول به این جسم قدرتمند و عالی و خشکل همان خدایی که تمام جهان را و تمام این کوه ها و جنگل ها رو تمام این کهکشان ها و سیارات را داره هدایت و رهبری می کنه و تو و من کافی هست که به او توکل کنیم کافی هست که اونو باور داشته باشیم
به نظر تو نشانه ایک انسان متوکل چی هست ؟ و از کجا بفهمیم که ما خودمون توکل داریم ؟ دوست عزیز به این سوالات فکر کن ! از کجا بفهمیم که ما یک انسان با ایمانی هستیم ؟
به نر من یک نشانه هست و اون نشانه خیلی واظح هست ! تنها چیزی که میتونه به ما بگه که ما ایمان داریم به خداوند و یا نداریم ! احساس ما هست ! اگر تو و یا من احساس امید داریم اگر خشحالیم اگر ارامش و آسایش داریم ما متوکل هستیم و ما ایمان داریم به خداوند ! اما اگر میترسیم اگر نگران هستیم اگر افسرده هستیم اگر عصبانی هستیم من و تو به خداوند ایمان نداریم ! و دوست عزیز این موضوع هیچ ربطی به ریش و جای مهر بر روی پیشانیی و تسبیح و .. نداره ایماان داشتن هیچ ربطی به این موضوعات نداره ایمان نشانه اش احساس آرامش است همون آیه ای که میگه (((الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکرِ اللَّهِ أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ ))) تنها با یاد خداوند دلها آرام میگیرد ، دوست عزیز من نکته جالبشش اینجاست که هرچقدر خدا را بیشتر باور کنی بیشتر به تو نعمت و ثروت و آرامش و آسایش میده همینطوری که خداوند میفرماید ((فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ)) به یاد من باشید تا به یاد شما باشم دوست عزیز من هرچقدر که بیشتر به یادش باشیم ارامش بیشتری داریم و هر چقدر که بیشتر باورش کنیم احساس بهتری داریم و هرچقدر که احساس بهتری داشته باشیم اتفاقات بهتری برای برای ما اتفاق خواهد افتاد البته استاد در دوره قانون افرینش این موضواعات را کاملا توضیح میدهند ، ارتباط ایمان ارتباط توکل با خوشبختی و ارتباط ترس و افسوردگی و عصبانیت با بدبختی بیایید یک بار برای همیشه به یک نیروی باور کنیم که تمام کار ها را برای ما انجام میدهد و ما را هدایت میکنه به سمت خواسته هامون به خدای که جواب تمام سوالات رو میدونه دوست عزیز خداوند خیلی مهریان و بخشنده هست و با باور به همین نیرو زندگی مثل یه بهشت میشه برای ما
نتیجه ای که من از همین نوع تفکر گرفتم : میدانی چیست دوست عزیز من در گذشته خیلی ادم ترسویی بودم این درحالی بود که من به شدت مذهبی بودم ولی در کل از بس که دروغ شنیده بودم در مورد دین و اسلام ی ادم ترسو شده بودم که هی ب من میگفتند خدا اینجوری هست و اونجوری هست و … ولی اون زمون اصلا ارامش نداشتم اصلا و کاملا در گناه الوده میدونستم خودم رو ! یادمه به سایت هدایت شدم و این محصول رایگان رو گرفتم و گوش دادم اوایل خیلی برای من سخت بود که من این حرف ها رو قبول کنم اما کم کم وقتی به همون نیروی درونم باور بیشتری پیدا رئم دیگه توی هر جایی که میرفتم سرم بالا بود و حس میکردم یه نیروی بادیگارد منه و همیشه و همه جا همراه منه اون نیرو اسمش خداست وققتی من با اون حس میرفتم توی ادارات و … خیلی خیلی ایمانم بشتر بود خیلی خیلی ارامش داشتم و دارم خیلی خیلی حس میکردم خود همون خدا کارای منو راه می اندازه و دیگه شرک به خدا نورزیدم و اون مهدی نوری دیگه ی مهدی نوری دیگه شده بود و اینقدر با قدرت راه میرفتم اینقدر صبور بودم صبر با ارامش که هر چی بگم کم گفتم ایمان به خدا تمام چیز هست فقط کافی هست که ما باورش کنیم همین
………………………………………………………………………………………………………………………………….. مرگ
دوست عزیز همه ما دیدگاه ها و باور های مخربی در مورد مرگ و نیستی داریم که باید تغییرش بدی من بار ها صحبت های استاد رو در مورد با این موضوع گوشش دادم و باعث شد روز ها و روز ها در مورد این موضوع فکر کنم تا جوری که استاد میگه این موضوع رو باور کنم تا راحتر باهاش روببرو بشم ، الان من واقعا فکر نمیکنم که مرگ به اون شکلی که بقیه میگه وجود داشته باشه مرگ به معنای نیستی به معنای حذف شدن به معنی از بین رفتن ، دوست عزیز همونجوری که استاد میگن و همینجوری که من میگم ( از روی تجربه ) کلا ما دیدمون خیلی کوچیک هست نسبت به کلیت جهان هستی در واقع باوری که ما باید به این موضوع داشته باشیم این هست که ما یک موجودات ابدی هستیم که در یک برحه کوتاه 100 ساله یا بیشتر که به اندازه یک پلک به هم زدن هم که نیست در مقایسه با ابدیتی که ما در داخل آن هستیم داریم در روی کره زمین در جهان مادی زندگی میکنیم و بعد از آن برمیگردیم به همون جای که قبلا در آن بودیم ، دوست عزیز من این داستان مثل یک مهمانی هست که ما داخل آن هستیم ، حالا فرض کن شما که یه مهمونی هست یک جای از ی شهری و یک سری آدم آمدن توی مهمونی ، حالا توی اون مهمونی یک عده ای یک بشقاب غذا می خورند از مهمونی میرن یا یع عده ای دو تا بشقاب میخورند میرند از مهمونی یا یه عده ای از صبح تا شب در مهمونی میموند ، یه عده ای فقط میان میرقصن و میرن ( کوئکان کوچک) یا یه عده ای میان دست میزنن و میرن ( نوزاد ها ) و .. یک سوال هست که شما باید جواب بدی دوست عزیز من : آیا شما دلت برای اون فردی که فقط ی بشقاب غذا خورد و مهمونی رو ترک کرد میسوزه ؟ آیا بهش میگی آه تفلکی حیونکی ی بشقاب غذا خورد و ده دقیقه توی مهمونی بود بیچاره بنده خدا عدالت خدا کجا رفته و یا چرا این بلا سرش آمد ؟ یا ی بچه کوچیک آمد توی مهمونی و یک شکلات گرفت و رفت و بگی حیف فقط ی شوکولات گرفت ! دوست عزیز آیا شما واقعا در مورد ی مهمونی اینجوری فکر میکنی ؟ کسی اینجوری فکر میکنه ؟ جواب قطعا خیر هست حالا چرا ما داریم در مورد زندگیمون اینجوری فکر میکنیم ؟ دوست عزیز زندگی ما و دیگران مثل یک مهمونی میمونه اما در یک بازده ابدی ، یک مهمونی کوچولوی پلک به هم زدنی در حد یک پلک به هم زدن هست ما توی دنیا میایم و بعد سریع میریم !
حالا این پلک به هم زدن فرقی نمیکنه که شما 7 سال باشی 70 سال باشی 700 سال باشی و یا 7000 سال توی این مهمونی باشی و واقعا در مقیاس ابدیت هیچ فرقی نمیکنه دوست عزیز من ، حالا سوال من از شما اینه چرا فکر میکنیم کسی که میمیره چیزی را از دست داده ؟ چرا فکر میکنیم که ما باید ناراحت باشیم باید غصه بخوریم باید گریه کنیم ؟ چرا واقعا ؟ من مهدی نوری فکر میکنم وقتی که بمیرم من به رستگاری رسیدم به خوشبختی رسیدم به سعادت رسیدم ، من باور دارم که مرگ به این معنا هست که من فقط جسممو میزارم توی این دنیا و میرم همین ، حالا دوست عزیز اون چیزی که اصل ما هست و وجود ما هست اون چیز همیشه همراه ما هست همیشه هست اون چیز همیشه هست و نمیشه از بین بردش
من خیلی دوست دارم این آگاهی ها رو بدم به دیگران همینطوری که استاد به من و تمام دوستانم داد که در مورد مرگ جور دیگه ای فکر کنیم
در مورد باور های خودم من باور دارم اگه همین الان بمیرم به نظرم اتفاق خاصی برای من نیافتاده و من به همین اصل باور دارم و خیلی هم خوشحال میشم که دارم میرم به همون جای که ازش امدم فقط من به یه مهمونی اومده بودم و با شما دوست عزیز که دارم به شما پاسخ میدم اشنا شدم و بعد رفتم یکی دیگه از باور های من اینه که وقتی ما از این دنیای مادی خارج میشیم ما به یک گستردگی کامل تری میرسیم و ما واقعا در اون دنیا گسترده تر هستیم و اگاه تریم و نزدیک تریم به خداوند خداوند خداوند خداوند به همون نیروی که باید ما بهش باور کنیم باور اصلی من در مورد دیدگاه مرگ این هست که مرگ شروع یک زندگی جدید هست ، ما ارواحی هستیم تکه های از خداوند هستیم که بعدش به خداوند باز میگردیم مثالشم همون آیه که میگه (( وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَهٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ )) من باور دارم که مرگ شروع کی زندگی زیباتر و شاد تر و اسوده تر در کنار خداوند هست دوست عزیز من پس از مرگ نترس و باورهایت رو نسبت به این موضوع تغییر بده وقتی میتونی تغییر بدی که به ی نیروی باور داشته باشی که همون نیرو تو را به همین دنیا انتقال داده یک نیروی که ما را به سمت آرامش هدایت میکنه به سمت لذت و اسایش و ثروت و …
——————————————————————————————————————– باور ها
نمونه ای از باور های خدای درون :
خدای درون من همان فرمانروای کل هستی و کیهان و کاینات است
خدای درون من از قبل بوده و تا ابد خواهد بود
خدای درون من عاشقانه از قبل و تا ابد من را هدایت کرده و هدایت می کند
خدای درون من همان هدایتگری است که برگی بدون اذن او بر زمین نمی افتد
خدای درون من همان هدایتگر رب العالمین من است
خدای درون من ، من را به موقع به سمت کار های که باید انجام دهم هدایت میکند
خدای درون من در هر ثانیه از طریق احساسم،نشانه ها،افراد و.. با من صحبت میکند
خدای درون من ، من را در زمان مناسب به سمت جواب درست سوالات هدایت می کند
خدای درون من من را به سمت خیر و خوبی هدایت میکند
خدای درون من خیر و شر من را به من وحی و الهام میکند
خدای درون من همیشه و در همه جا با هدایتهایش از من مراقبت میکند
خدای درون من همیشه من را هدایت میکند
خدای درون من همیشه راه درست را به سمت من هدایت میکند
خدای درون من با دست و دل بازی تمام ، تمام چیز های خوب را به سمت من هدایت میکند
خدای درون من عاشقانه میخواهد در مسیر گسترش جهان به من کمک کند
خدای درون من عاشقانه میخواهد در مسیر گسترش جهان من را هدایت کند
نمونه ای از باور های لیاقت :
من لایق چندین فرزند مناسب هستم فقط برای این که به این دنیا امده ام
من لایق داشتن یک شغل مناسب هستم فقط برای این که به این دنیا امده ام
من لایق داشتن یک زندگی مناسب هستم فقط برای این که به این دنیا امده ام
من لیاقت داشتن چندین فرزند زیبا را دارم فقط برای این که به این دنیا امده ام
من لیاقت داشتن بهترین ها را دارم فقط برای این که به این دنیا امده ام
من به این دنیا امده ام تا به بهترین ها برسم
من لیاقت داشتن محبت را دارم فقط برای این که به این دنیا امده ام
من لایق داشتن بی نهایت ثروت هستم فقط برای این که به این دنیا امده ام
من لیاقت این را دارم که از تمام نعمت ها استفاده کنم فقط برای این که به این دنیا امده ام
من لیاقت دارم تا از تمام نعمت ها به صورت نامحدود استفاده کنم فقط برای این که به این دنیا امده ام
من لایق دریافت پیغام های خداوند هستم فقط برای این که به این دنیا امده ام
خداوند با من صحبت میکند فقط به این دلیل که من را خلق کرده است
من لایق هدایت شدن از طرف خدای خودم هستم فقط به این دلیل که به این دنیا امده ام
من دقیقا به اندازه حضرت علی و پیامبر در پیشگاه خداوند با ارزش هستم و لیاقت دارم
من بنده پاک خداوند هستم من لایق این هستم
من لایق داشتن تمام ثروت های دنیا هستم فقط برای این که به این دنیا امده ام
نمونه ای از باور های فراوانی :
خدای درون من با دست و دل بازی تمام ، تمام موقعیت های که برای پیشرفت من خوب است را به سمت من هدایت میکند
خدای درون من با دست و دل بازی تمام ، تمام این جهان بینهایت ثروتمند را برای پیشرفت من به سمت من هدایت میکند
خدای درون من با دست و دل بازی تمام ، تمام این جهان فراوانی را برای پیشرفت من به سمت من هدایت میکند
خدای درون من با دست و دل بازی تمام ، تمام نعمت های بینهایت را به سمت من هدایت میکند
خدای درون من با دست و دل بازی تمام ، تمام ثروت جهان را برای پیشرفت من به سمت من هدایت میکند
خدای درون من با دست و دل بازی تمام ، تمام فرصت های کشف نشده را برای پیشرفت من به سمت من هدایت میکند
خدای درون من با دست و دل بازی تمام ، تمام مشتری های عالی را برای پیشرفت من به سمت من هدایت میکند
خدای درون من با دست و دل بازی تمام ، تمام فرصت ها را برای ثروتمند شدن من به سمت من هدایت میکند
خدای درون من با دست و دل بازی تمام ، تمام موقعیت ها را برای ثروتمند شدن من را به سمت من هدایت میکند
خدای درون من با دست و دل بازی تمام ، تمام ایده های عالی را برای پیشرفت من به سمت من هدایت میکند
خدای درون من با دست و دل بازی تمام ، تمام تمام کار های عالی را برای پیشرفت من به سمت من هدایت میکند
خدای درون من با دست و دل بازی تمام ، تمام افراد باهوش و خلاق را برای پیشرفت من به سمت من هدایت میکند
خدای درون من با دست و دل بازی تمام ، تمام افراد صالح و صادق را برای پیشرفت من به سمت من هدایت میکند
خدای درون من با دست و دل بازی تمام ، تمام ثروت جهان را برای پیشرفت من به سمت من هدایت میکند
خدای درون من با دست و دل بازی تمام ، من را به سمت ثروت های بیشتری هدایت میکند
———————————————————————————————————
سلام استاد عزیزم
باز هم لذت بردم از فایل زیبا تون از یاد اوری زیبا تون از توجه زیباتون از شیوه اموزش زیباتون از دیدگاه زیبا تون که فقط وفقط به دنبال زیبایی ها هستید هر چی فکر میکنم میبینم دیگه چه کاری از این بهتر وزیبا تر وانرژی بخش تر از اینکه ادم از صبح که از خواب بیدار میشه دنبال پیدا کردن زیبایی هایی باشه که جالبه هر روز هم چیزهای جدیدی رو پیدا کنه وجالب اینجاست که:
جوینده یابنده است
وجهان هرروز در حال رشد وپیشرفت هست وزیبایی های بیشتری رو داره خلق میکنه
وجالبتر وزیبا تر اینه که ادم بیات این زیبایی ها رو
بوسیله یک سایت به دیگران یاد اوری کنه
این دیگه اخرشه این دیگه واقعا یه هنره
این دیگه به نظرشخصی من بپا کردن صلات هست. استاد ازت ممنونم
امیدوارم زندگیت هر روز زیبا تر وشگفت انگیزتد باشه
به امید دیدار
سلام بر استاد عزیز و دوستان هم فرکانسی
فایل و دانلود کردم ولی هنوز گوش ندادم چون خواستم اتفاقی ک در سفر 1هفته پیش ک دیروز ازش برگشتم برای استاد و دوستان تعریف کنم.
با یک تور سیاحتی ب قشم سفر کردم ک این 30 نفری ک در این تور بودن زنان و مردان بازنشسته فرهنگی و کارمندان بانک بودن و فقط من و لیدر ک یک دختر جوان 27 ساله بود تنها مجردهای این گروه 30 نفره بودیم.
به گفته خوده لیدر ک 4 سال سابقه کار داشت تا بحال هیچوقت در هتل هم اتاقی نداشته و کلا از اینکار متنفر بود چون میخواست راحت باشه و ب کارهاش برسه و استراحت کنه و وقتی فهمیده بود ک یه هم اتاقی داره ک اون من بودم کلی از دست اژانس شاکی بود و چیزی نمونده بود اشکش در بیاد.ولی بعد از اینکه در مسیر و در قطاری ک از تهران بسمت بندرعباس حرکت میکرد در یک کوپه بودیم و شناخت نسبی نسبت به من نظرش عوض شد و کلی با هم دوست شدیم و در هتل هم در یک اتاق بودیم .رابطه ما علی رقم تفاوت سنی انقدر صمیمی و راحت و دوستانه بود ک همه فک میکردند ک ما از قبل مثلا دوران دبیرستان با هم دوست بودیم حتی یک راننده تاکسی در قشم از ما پرسید خواهرید؟ چون خیلی شبیه هستید.
ولی شباهت ما از نظر خودم بیشتر در فرکانسهایمان بود ایشون هم دنبال کننده مباحث موفقیت البته از یک استاد دیگر بودن ولی استاد عباسمنش رو هم میشناختن و شبها با فایلها استاد بخواب میرفتیم و در نهایت چند فایل رایگان استاد رو ازم گرفت.
و اما روز اخر ک ترنسفر ما ک اقایی بنام اقای احمدی بودن و هم موقع رسیدن ب بندر عباس و هم موقع برگشت همه کارها از جمله گرفتن بلیط شناورها ب قشم و حمل و نقل مسافرها رو ب ایستگاه راه اهن مدیریت میکردن و همراه ماشین شخصیشون ما رو از بندر ب ایستگاه همراهی میکردن.و از اونجایی ک من دوست نزدیک لیدر شده بودم با اون و اقای احمدی با ماشین شخصیشون ب سمت ایستگاه میرفتیم ک اقای احمدی شروع کردن ب تعریف کردن از دوست لیدرمون ک خیلی شاد و پرانرژی هستن و خیلی برای مسافرهاشون مایه میزارن.منم تایید کردم ک بله ایشون خیلی متعهد و مسئولیت پذیر هستن و زیادی حرص همسفرهاشون رو میخورن و ایشون هم برگشت گفت نه دیگه سعی کنید ب همه قضایا از جنبه مثبتش نگاه کنید ….خلاصه بدجوری رفت تو فاز مثبت اندیشی و این حرفا و داشت مثلا ما دو تا رو ارشاد میکرد غافل از اینکه صبح تا شب ما داریم خودمون این حرفها رو ب دیگران میزنیم?
انقد حرفاش شبیه حرفهای استاد بود ک یه لحظه فک کردم از بچه های سایت و شاگردان استاده مخصوصا ک بندری هم بود.این بود ک بهش گفتم اقای احمدی شما اقای سید حسین عباسمنش رو میشناسید؟
گفت بله خانوم همینجا تو بندرعباس رانندگی میکرد? خیلی اهل مطالعه بود و همه رو تشویق ب مطالعه میکرد .بعدش گفت عباسمنش خیلی رو قران و تفسیرش مطالعات انجام داد و انسان شریف و محترمی بود و یه دفعه کلی پیشرفت کرد….
خلاصه من و دوستم کلی از حرفاش ذوق مرگ داشتیم میشدیم ک چه جالب فک نکنم کسی تو بندرعباس باشه ک استاد و نشناسه.این انتهای سفر دیگه خاطره انگیز بودن سفرم و کامل کرد .دیگه از بقیه مسائلی ک تو سفر برام اتفاق افتاد چیزی نمیگم ک داستانیه برا خودش .همینقدر بگم ک هر روز بابتش خدا رو شکر میکردم از دوستان خوب و جدیدی ک پیدا کردم تا تخفیفهایی ک در این سفر باهاشون برخورد کردم تا….
در پایان استاد عزیز بابت همه چیز از شما سپاسگذارم .در پناه الله شاد سلامت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
سلام به استاد عزیز و عزیزانی که سایت رو پشتیبانی می کنن.
وااااای استاد خیلی خیلی خوب شده که متن ها رو به رنگ مشکی تغییر دادین.
واقعا فوق العاده شده.مرسیییی
و یه تشکر ویژه از خانم شایسته و خانم فرهادی برای مقاله بی نظیری که برای دوره کشف قوانین زندگی بر روی سایت قرار دادن. فوق العااااااده بود. اصلا نمی شد چشم ازش برداری پر از نکته پر از آگاهی و حس خوب چقد خوبه که از خاطرات گذشتتون برای تفهیم بهتر استفاده کردین. تو کارتون فوق العاده این من که داشتم میخوندم فقط میگفتم چقد خووب همه چیز رو درک کردن و چقد خوب نوشتن.مرسی دستتون درد نکنه نمیشناسمتون ولی دوستون دارم.
شااااااااد شااااد باشی.
من چند دقیق های است که با این سایت و خانواده دوست داشتنی عباسمنش آشنا شدم و چند فایل رو گوش کردم و دیدم حس میکنم فصل تازه ای از زندگی پیش روی من باز شده خداروشاکرم برای این اتفاق خوب و برای استاد عباسمنش سلامتی و توفیق روزافزون آرزومندم
سلام به استاد عزیزم و خانواده گلم عاشقتونم هر روز که میگذره همون حرفای دیروز. ومیخونم و میشنوم از این سایت ولی نمیدونم چرا یه جور دیگه میفهممش خدایا شکرت هر روز پرده ها کنار میرن عمق حرفا بیشتر میشه و من نگاهه دوربینم بیشتر به سمت خودم کج میشه تا دیگران هر روز احساس قدرت بیشتری میکنم زندگیم از همیشه وضعش بدتره نمیدونم چرا آرام تر میشم هر روز بیشتر با خدا حرف میزنم و کمتر گلایه میکنم دیگه بیشتر ازش نظر میخوام دیگه گدا نیستم دیگه گدایی نمیکنم ازش میخوام شریکش بشم چون تازه فهمیدم ارثی بهم رسیده که هم سنگ دارایی خودشه اونم دیگه رومو زمین نمیندازه دیگه بی محلی بهم نمیکنه اون شده مراد و منم مریدش میشنمو اون میگه و من مینویسم. الهی شکرت بخدا باورم نمیشه بخدا الان دارم بی صدا اشک میریزم الهی شکرت استاد. ازت ممتونم
در مورد ثروت من حدود یک ماهی است که روی مشکل تمرکز کردم و با توجه به اگاهی ام دریافت کردم بخشش کنم و پولم را به جای پس انداز بیشتر خرج کنم و مقدار کمی پس انداز کنم . حالا چرا اگر پول را به جریان بیندازی بیشتر می شود را از لحاظ ذهنی درک نمی کنم اما میدانم با ارتعاش و حرکت هر چیزی کامل تر می شود .